صبح صادق >>  پاسدار >> گزارش
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۰:۴۱  ، 
شناسه خبر : ۳۸۵۲۹۹

«شهید مهدی نعمتی» متولد انقلاب بود. چهاردهم بهمن‌ماه ۱۳۵۷ در یکی از محلات جنوب شرق تهران به دنیا آمد و در جنگ دوازده روزه وقتی لباس سبز شهادت و پاسداری به تن داشت، به شهادت رسید. برادر شهید نعمتی درباره او می‌گوید: «برادرم چند بار به سوریه اعزام شده بود. اما تعداد دقیق حضورش یادم نیست. در ابتدای حضورش، مسئولان شهید اجازه رفتن نمی‌دادند و با اصرار توانسته بود اعزام بگیرد. آنقدر به این حضور ادامه داد که نهایتاً جانباز شد. خود شهید در مورد نحوه مجروحیتش می‌گفت: در منطقه عملیاتی اگر با سرعت کمتر از ۲۰۰ کیلومتر می‌رفتیم، تک تیرانداز‌های تکفیری ما را می‌زدند. شب بود و من هم با تویوتا با سرعت زیادی می‌رفتم. به خاطر اینکه شناسایی نشوم مجبور شدم چراغ‌های خودرو را خاموش کنم. همینطور که می‌رفتم به داخل دره‌ای سقوط کردم... براثر این حادثه برادرم از ناحیه گردن و دست و چند نقطه دیگر مجروح شده بود. 
مهدی از همان بچگی عاشق شهادت بود. مهدی یک رفیقی داشت به اسم حاج حمیدرضا بنیاد که از جانبازان ۷۰ درصد دفاع مقدس بود. آشنایی با شهید بنیاد تأثیر زیادی‌روی روحیه برادرم داشت. حاج آقا بنیاد مسئول گروه سرود نماز جمعه بود. ایشان در شهرک شاهد چند نفر از فرزندان شهدا را دور خودش جمع کرده بود برادرم هم از طریق شهید بنیاد با این بچه‌ها آشنا شده بود. یادم است یک روز صبح که برای نماز بیدار شده بودم، دیدم آقا مهدی دارد گریه می‌کند. علتش را که پرسیدم گفت جانباز بنیاد به شهادت رسیده است.
مهدی بسیار خوش‌برخورد بود و اهل مزاح و شوخی. حتی اگر عصبانی هم می‌شد، به شوخی حرفش را می‌زد. این اخلاقش باعث شده بود هر وقت که محل کارش را تغییر می‌داد، طوری برخورد می‌کرد که همه او را دوست داشتند و از رفتنش ناراحت می‌شدند. اهل صله‌رحم هم بود. بعد از شهادتش بعضی از فامیل که ارتباط آنها با ما کمتر بود، می‌گفتند مهدی به ما سر می‌زد و مشکلات‌مان را حل می‌کرد. یکی از خصوصیات اخلاقی شهید این بود که کار مردم را راه می‌انداخت. وقتی که به فراجا مأمور شد، در بحث گذرنامه اربعین، چون خودش هم عاشق و شیفته امام‌حسین (ع) و سفر معنوی اربعین بود، کار مردم را راه می‌انداخت. در صدور گذرنامه اربعین توجه خاصی داشت. اگر کسی کارش گیر می‌کرد و نمی‌توانست گذرنامه اربعین بگیرد، کافی بود با آقا مهدی تماس بگیرد و ایشان سریع کارش را راه می‌انداخت. چند روز قبل از شهادت برادرم، من و یکی دیگر از برادرهایم همزمان عمل جراحی داشتیم که شهید کار‌های ما را انجام داد. وقتی من عمل کردم، ۴۸ ساعت تمام در بیمارستان پیش من ماند. اتفاقا چهار روز قبل از شهادتش بود. این آخرین باری بود که کمک آقا مهدی را در زندگی‌مان احساس می‌کردیم.»