«سردار شهید جعفر میرعباسی» فرمانده گردان پیاده لشکر ۸ نجف اشرف بود که در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید.
حرفه او نجاری و نقاشی ساختمان بود، حدود سال ۱۳۵۴ همراه پسر خالهاش «شهید علیرضا شفیعی» با تشکیل گروهی فعالیتهای هنری، مذهبی و سیاسی خود را آغاز کرد. در زمان سربازی هم از فعالیتهای مذهبی خود دست بر نداشت و به راهنمایی و ارشاد دوستان هم خدمتیاش همت گماشت و آنان را به سوی حق و حقیقت و انجام فرایض دینی ترغیب کرد.
همزمان با اوجگیری انقلاب و صدور فرمان امام (ره) خدمت سربازیاش را رها کرد و چند ماه در روستای پدربزرگش و گاه در نجفآباد پنهان بود.
عوامل رژیم پهلوی ۱۱ و ۱۲ محرم ۱۳۵۷ شهر نجفآباد را به آتش و خون کشیدند که جعفر به کمک شهید علیرضا شفیعی و چند نفر از مردم انقلابی نجفآباد، یکی از ماشینهای ارتش را آتش زدند.
با پیروزی انقلاب، به امر حضرت امام (ره) مدت باقیمانده از سربازی را تمام کرد و به همراه دیگر نیروهای مخلص انقلاب، پاسدار کمیته شد. با تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت رسمی سپاه درآمد. در بیشتر مأموریتهای سپاه شرکت داشت و هیچگاه قصوری در وظیفه پاسداریاش نمیکرد. او هشت ماه محافظ بیت امام (ره) بود و مدتی نیز حفاظت از شخصیتهای کشور را برعهده داشت.
حضور در جبهه جنگ را از منطقه فیاضیه آبادان شروع کرد. در عملیات ثامنالائمه دست راستش مجروح شد. با مداوای نسبی، مخفیانه از بیمارستان فرار کرد و به جبهه بازگشت. در عملیات طریقالقدس، فتح بُستان، مسئول واحد ۱۰۶ تیپ ۲۵ کربلا بود. او از عملیات ثامنالائمه (ع) تا کربلای ۴ در جبهه حضور داشت. در این مدت با سِمتهای گوناگونی از جمله مسئولیتهای واحد ۱۰۶، تسلیحات لشکر ۸ نجفاشرف، نیروی پیاده، محور و خط، انجام وظیفه کرد. آخرین مسئولیت او فرماندهی گردان پیاده بود.
او در جبهه روح بلند آسمانیاش متعالی شده بود، چنانکه در نماز شب اشک میریخت و آرزوی وصال داشت. ترکش به دستش اصابت کرده و جانباز شده بود، با این حال اصرار داشت هنگام سجدههای نماز دستش بر زمین باشد، دستش را بر سنگی میگذاشت و سجده میرفت. پیوسته با وضو بود و با وضو میخوابید. وقتی به مرخصی میرفت، روز اول در کنار خانوادهاش بود، سپس به دیدار خانوادههای شهدا و رزمندگان میرفت. همیشه میگفت: «از حضرت زینب (س) خواستهام که اول به زیارت امام حسین (ع) بروم و بعد شهید شوم.»
او سرانجام در عملیات کربلای ۴، هنگامی که مسئولیت فرماندهی گردان پیاده را در منطقه عملیاتی خرمشهر برعهده داشت، با اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید و در کنار برادرش مهدیقلی که دی ماه سال۱۳۶۳ در پدافند جزایر مجنون به شهادت رسیده بود، آرام گرفت.