«حسین خدایی» دهم شهریور سال ۱۳۴۶، در شهرستان «ازنا» بهدنیا آمد. پدرش محمد عیدی نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد. بیستوچهارم آذر سال ۱۳۶۵، در پادگان «سفینهالنجات» اندیمشک بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش و قطع پاها به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان ازنا است.
او در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است: «خدایا مرا ببخش از اینکه نتوانستم آنطوری که باید در راه تو خدمت کنم. خدایا دوست دارم موشکهای دشمن انگشتهایم را در سومار، دستهایم را در میمک و پاهایم را در موسیان و سینهام را در شلمچه و چشمانم را در هویزه و حنجرهام را در ارتفاعات اللهاکبر و خونم را در رودخانه بهمنشیر و قلبم را در خونینشهر و سرم را در آبادان از تن جدا نمایند تا در کمال فشار و آزار، دشمنان مکتبم ببینند که اگر چشمها، دستها، پاها و قلب و سر و حنجرهام را از من گرفتهاند، اما یک چیز را نتوانستهاند بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و معشوقم به مطلق جهان هستی و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است.
حال یکی با شهادت به سوی خدا میرود و یکی به اسارت و، چون ما مسلمانیم و کلمه و شعار «لا اله الا الله» بر زبان داریم باید به این همه سختیها تن در دهیم، چون کلمه «لا اله الا الله» همه طاغوتها و همه ظلمتها را شکسته و بهسوی نور که همان یگانگی خداوند میباشد، میکشاند.ای عزیزان از این جنگ نهراسید و از آن اکراه نداشته باشید و طبق آیه شریفه قرآن کریم که میفرماید: «همانا که این جنگ خیر است برای شما.» من به شما عزیزانی که بعد از ما بر این زمین خاکی باقی خواهید ماند، سفارش میکنم حامی اسلام و سربازی جانباز برای امام و رهبر خود باشید و حتی برای یک لحظه هم که شده او را تنها نگذاشته و از پشتیبانی او غافل نشوید.»
مادر این شهید تعریف میکند: «پسرم غواص بود. هر ۵۰ روز که در آب در حال مأموریت بود به مرخصی میآمد. بار آخر که میخواست برود لحظه خداحافظی به من گفت؛ مادر از شهادت من ناراحت نباش. من در خشکی یا در آب یا در آسمان بالاخره میمیرم، اما شهادت بالاترین مرگ است. پس حق نداری بعد از من ناراحت باشی. الان هم که به گلزار شهدا میروم آرامش میگیرم.»