سوم فروردینماه سال ۱۳۴۶ در خطه سرسبز آمل کودکی به دنیا آمد که نام «منصور» را بر او نهادند. سید منصور مهدوی نیاکی از کودکی مؤدب و آرام بود و توجه داشت که روابط و تعامل حسنهای با دیگران داشته باشد. دوران ابتدایی را در دبستان پستا (تقوا) و راهنمایی را در مدرسه شهید سقا علیزاده، پشت سر گذاشت و دوران متوسطه را در دبیرستان امام خمینی (ره) آغاز کرد.
در کنار فعالیتهای درسی و آموزشی به کار هنر خوشنویسی و نقاشی مشغول بود و در زمینه هنرهای رزمی و غواصی دوره تخصصی را گذراند. از دوران نوجوانی روی مسائل اعتقادی و انجام فرایض واجب همت داشت و همواره در انجمن اسلامی دانشآموزان و پایگاههای محلی فعالیت میکرد.
با شروع جنگ تحمیلی با وجود اینکه ۱۶ سال داشت، راهی جبههها شد و طی چهار مرحله اعزام به مناطق جنگی، به دفاع از کیان کشور و ارزشهای اسلامی برآمد. چون دورههای غواصی را دیده بود، در عملیاتهایی به عنوان غواص خط شکن حضور داشت.
او بارها در نامههایی که برای اعضای خانوادهاش نوشته بود، به حفظ ارزشهای انقلاب تأکید میکرد. از موضوعات دیگری که او در نامههایش تأکید داشت پرهیز از روی آوری به ارزشهای مبتذل غربی و حفظ دستاوردهای جمهوری اسلامی بود.
برادرش، رحمتالله از دلاوریهای او میگوید: «منصور بیشتر مرد عمل بود تا حرف. به ندرت صحبت میکرد. با اینکه سن و سالی نداشت؛ اما درایتش به مرد میانسالی میمانست. او در عملیاتهای زیادی شرکت کرد. هورالعظیم، والفجر ۶. آخرینش هم کربلای۴ بود که به شهادت رسید.» منصور که از غواصان لشکر ۲۵ کربلا بود، سرانجام در ۱۹ سالگی در تاریخ ۴/۱۰/۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ به فیض شهادت رسید.
پیکر مطهر او سالها در گمنامی ماند و نام او به عنوان شهید مفقودالاثر جاودانه شد تا اینکه پس از ۳۰ سال به همراه پیکرهای ۱۷۵ شهید غواص به کشور بازگشت. تصویر مشهوری که از شهدای تفحص شده غواص منتشر شد، با اورکت و پوتین متعلق به شهید منصور بود. رحمتالله میگوید: «یکی از پیکرهایی که استخوانها از هم جدا نشده بودند متعلق به برادرم بود. اورکت به تن داشت و پوتین به پا. دستهایش را با سیم بسته بودند. مادرم سالها چشم انتظار بود تا منصور بیاید. یا خودش یا پیکرش. منصور آمد، اما خیلی دیر. مادرم ۵ سال قبلتر از دنیا رفته بود. او برای همیشه آرزوی دیدن منصور را با خود برد.»