روزنامه کیهان **
چهره آمریکا را بزک نکنید!/ سعدالله زارعی
توسعه تنشهای قومی و مذهبی، سیاست شناخته شده رژیم صهیونیستی میباشد اما این سیاست بدون پشتیبانی آمریکا قابلیت تحقق ندارد چرا که این رژیم به خودی خود از توانایی چندانی برای اعمال نفوذ بر محیط منطقهای برخوردار نیست و از دید مردم و بسیاری از دولتهای منطقه «وصله ناجور» تلقی میشود. بنابراین اگر قبول داشته باشیم که الف: رژیم صهیونیستی بقاء خود را در تنش میان کشورهای پیرامونی خود میداند ب: تنشهای امنیتی و سیاسی در منطقه طی سالهای اخیر به صورت تصعیدی درآمده است، درمییابیم که در پشت درگیریهای فزاینده منطقه یک طرح اسرائیلی قرار دارد. در عین حال در یک معادله منطقی دیگر میتوانیم بگوئیم: الف: اسرائیل بطور مستقل توان اجرایی کردن طرح تنش در منطقه را ندارد ب: عمده عوامل منطقهای که به تنش دامن میزنند - نظیر عربستان و ترکیه - با آمریکا رابطه مرکز - پیرامون دارند یعنی یک جبهه به حساب میآیند، میتوانیم نتیجه بگیریم که طرح رژیم صهیونیستی از سوی آمریکا و دولتهای پیرامونی آن در منطقه پشتیبانی عملیاتی میشود. اما جدای از این مسئله شواهد و قرائن زیادی مبتنی بر تایید این گزارهها و نتایج آنها وجود دارند.
پیش از ورود در شواهد و نشانهها بررسی یک موضوع مرتبط ضرورت دارد. بعضی از نیروهای داخلی که از یک کلام بودن آنان میتوان فهمید از یک نقطه معین و هوشمند خط و ربط میگیرند، دوره افتاده و در این دانشگاه و آن دانشگاه، این روزنامه و آن روزنامه، این مرکز حساس متعلق به نظام و آن مرکز حساس متعلق به نظام، دنبال اثبات این نکته هستند که اسرائیل و عربستان از گرایش آمریکا به ایران نگران شدهاند و دنبال تنشآفرینی و برهم زدن وضع در حال شکلگیری میان ایران و آمریکا هستند و بعد هم به این مطلب اضافه میکنند که دولت آمریکا مخالف جنگ عربستان علیه مردم یمن است و نیز اعدام 47 نفر از مخالفان رژیم سعودی در یک روز، علیرغم مخالفت آمریکا صورت گرفته و اینکه کشورهای کوچک عربی علیه ایران شاخ و شانه میکشند علیرغم نظر آمریکا بوده و واشنگتن به دنبال کاهش تنش و ثبات است! این نیروها که متاسفانه بر بعضی مراکز حساس کشور سیطره یا نفوذ جدی دارند وضعیت را به گونهای به تصویر درمیآورند که گویی این کشورهای کوچک و نیز کشورهایی نظیر عربستان و ترکیه اقداماتی که انجام میدهند در نقطه مقابل سیاست آمریکا است و آمریکا در سیاست تنش منطقهای علیه ایران نظر مخالف دارد. البته این ادعاها از هیچ پایه قابل قبولی برخوردار نیست و این در حالی است که میزان خصومت آمریکا - اعم از دولت و مجلس آن - علیه جمهوری اسلامی بعد از توافق هستهای ایران - آمریکا افزایش یافته است. در همین ماههای اخیر که برجام به تصویب رسیده است دستکم 34 اقدام ضد ایرانی از سوی آمریکا به وقوع پیوسته و از حجم تبلیغات ضدایرانی که مقامات رسمی کاخسفید، وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا بعد از برجام پشت آن بودهاند، به هیچوجه کم نشده است.
یک عدهای در ایران که متاسفانه بعضا جایگاههای حساسی از نظام را در اختیار دارند و از امکانات وسیعی - متعلق به بیتالمال مسلمین - برخوردار میباشند، مشغول دروغپراکنی و بزک کردن چهره دشمن اصلی ایران هستند. این در حالی است که در روزی که دولت ایران قلب راکتور اراک - که به منزله قلب ملت ایران بود - را از جا درآورد و جای آن را بتن ریخت، مقامات آمریکا از یک سو این را یک پیروزی بزرگ برای خود معرفی کردند و به پایکوبی پرداختند و از سوی دیگر بدون از دست دادن حتی یک لحظه، برای آنکه احساسات ضدایرانی در آمریکا کاهش پیدا نکند اعلام کردند نگرانیهای ما از امکانات تسلیحاتی ایران و حمایت آن از تروریزم و تهدید همپیمان اسرائیلی ما از سوی عوامل ایران به قوت خود باقی است و تا رفع آنها صحبت اعتماد به ایران نیست! اینها عجیب نیستند چون آمریکاییها کینهای عمیق از ملت ایران دارند و اگر بتوانند تا خشکانیدن همه ریشههای ایران ـ آنگونه که «واین برگر» مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا با صراحت گفت - از پای نمینشیند و جالب این است که آنان اگرچه که جریان مدعی اصلاحات - و در واقع خواهان تغییر هویت دینی و مردمی نظام - را به عنوان جاده صافکن سیطره دوباره بر ایران مورد حمایت خود دارند اما حتی در نهایت - به دلیل کینهتوز بودن آمریکاییها - آنان را نیز تحمل نمیکنند. آنان تسخیر لانه جاسوسی را هیچگاه از یاد نخواهند برد. اما عجیب این است که یک عدهای به نام «تحلیل واقعبینانه» دنبال ترسیم چهرهای منطقی و قابل تعامل از آمریکا هستند و شب و روز تلاش میکنند تا حساب آمریکا را از حساب اقدامات رژیم سعودی و رژیم اسرائیل و عوامل بسیار کوچکتری نظیر بحرین و قطر که اساسا در مواجهه با قدرت ایران به حساب نمیآیند، جدا معرفی نمایند. اگر این تصویر را بپذیریم باید به ملک سلمان و امیرخلیفه و امیر تمیم مدال شجاعت و اقتدار بدهیم که توامان توانستهاند در برابر آمریکا و ایران بایستند و حدود 10 ماه با مردم مقاوم یمن و 5 سال با مردم مظلوم بحرین بجنگند! در این میان طرح چنین موضوعاتی در داخل ایران اگر حالت طبیعی داشته باشد یعنی مثلا یک کسانی در روزنامه چیزی بنویسند، مهم نیست. مهم این است که کسانی که خودشان برای حل مسایل با عربستان و ترکیه و رژیمهای ناچیزی نظیر بحرین و قطر همه تلاشهای خود را بکار بستهاند و به هیچ موفقیتی نرسیدهاند، این منطق سست را ترویج مینمایند. جدانمایی اقدامات عربستان از سیاستهای آمریکا خدمت بزرگی هم به آمریکا و هم به عربستان است چرا که دامن یکی را از اتهام مشارکت در جنایات پاک میکند و دامن دیگری را از وابستگی به آمریکا و همپیمانی با اسرائیل. حالا خبرهای واقعی چیست؟ یکی از خبرهای واقعی این است که هواپیماهای سعودی در آسمان یمن توسط جنگندههای آمریکایی بمب و بنزین دریافت میکنند یک خبر واقعی از نوعی دیگر این است که تا پیش از بحث حمله به الرمادی عراق، هواپیماهای جنگی آمریکا دهها بار در مناطقی از استانهای الدیالی و صلاحالدین که تروریستها در محاصره ارتش و حشدالشعبی بودند، محمولههای جنگی، غذایی و دارویی ریخت و جنگ ارتش و مردم عراق با آنان را طایفهای لقب داد! این چهره بینقاب و طبیعی آمریکاست. اینکه آمریکا در همان روز بتونیزه شدن قلب راکتور آب سنگین اراک، توانایی دفاعی ایران را نشانه رفت و نفوذ منطقهای ایران را نیز غیرقابل تحمل خواند، این چهره بینقاب و طبیعی آمریکاست و اینکه دستگاههایی در ایران راه افتادهاند تا حساب آمریکا را از جنایات و ظلمها بر ایران جدا کرده و قول و قرارهای جلسهای آنان را قابل اعتماد معرفی کنند، یک آمریکای خیالی است.
اما برای این گزاره که حساب آمریکا از حساب خصومتورزیهای رژیم صهیونیستی و رژیم عربستان و رژیمکهایی نظیر بحرین و قطر جدا نیست بلکه آنچه این رژیمها دنبال میکنند ایفای نقش در یک طرح آمریکایی است، نکات زیر وجود دارد:
1- از دورانی که مشخص شد شوروی از یک نظام معارض غرب به یک نظام درگیر مشکلات داخلی خود تبدیل شده است، یعنی از اوائل دهه 1360 تاکنون، ایران و اسلامگرایی مشکل اصلی آمریکا و بقیه کشورهای غربی و رژیمهای ارتجاعی و سکولار وابسته به آن بوده است و تاکنون هیچ واقعهای با فرض اینکه با منافع آمریکا و... ناخوان باشد، نتوانستهاست جای مشکل ایران و اسلامگرایی را برای آمریکا و... بگیرد. هنری کیسینجر که نماد برجسته تفکر سیستمی آمریکا به حساب میآید، با صراحت گفت: «داعش و تروریزم موقتی و میراست اما آنکه ماندگار است و غلبه بر آن به این سادگیها نیست، ایران و تاثیرات ناشی از آن بر منطقه حساس خاورمیانه است.»
بنابراین واضح است که در هیات حاکمه آمریکا درباره ایران اجماع وجود دارد و بحث برخورد و کنترل ایران در آنجا یک مسئله اختلافی نیست و از این روست که طرحهای ضد ایرانی در مجلس نمایندگان آمریکا تقریبا مخالف ندارد و با اجماع - ونه اکثریت - به تصویب میرسد.
2- سیاست آمریکا درباره رژیم صهیونیستی کاملا مشخص است. اسرائیل ضمن آنکه معبر اصلی اجرای سیاستهای آمریکا در خاورمیانه طی بیش از 6 دهه گذشته بوده، در عین حال بقاء و برتری منطقهای آن از سیاستهای مبنایی و خللناپذیر آمریکا به حساب میآید و همه رئیسجمهورهای دمکرات و جمهوریخواه آمریکا با صراحت بر آن تاکید کردهاند. از سوی دیگر طبع ملتهای عرب و ترک درباره اسرائیل کاملا مشخص است و هیچ ملتی در منطقه نیست که به رژیم تلآویو اعتماد داشته باشد و بقاء آن را برتابد. سوال این است که چطور میشود که در عربستان و ترکیه مردم با رژیم صهیونیستی و یهودیت سیاسی بشدت مخالفند و سیاستهای عربستان و ترکیه در تنشآفرینی مورد قبول آمریکا نیست اما روابط عربستان و ترکیه و بعضی دولتهای دیگر با اسرائیل توسعهیافته و از شکل غیررسمی در حال تبدیل شدن به شکل رسمی است؟
اگر دولتهای ترکیه، عربستان و... مستقل عمل میکردند باید به تمایلات مردم خود که پایه بقاء حکومت آنان است، توجه میکردند و همزمان با لبه تیز حمله به ایران، لبه تیز حملات خود به سمت اسرائیل هم میبردند. چطور در یک جا توسعه خصومت است و در یک جا توسعه روابط؟ در مورد عملکرد گروههای تروریستی نظیر داعش، جبههًْالنصره، احرار الشام و... هم همین مسئله مطرح است.
3- مقامات آمریکا در سال 2007 با صراحت اعلام کردند که سیاست مداخله مستقیم علیه مردم منطقه به ضرر آمریکا و به نفع ایران تمام شده است. جمعبندی رسمی که مقامات دولت بوش در آغاز سال 2007 در محافل آمریکا از جمله مجلس نمایندگان آن بیان کردند که به راحتی از طریق جستجو در پایگاههای اینترنتی قابل دستیابی است، این بود که سیاستهای نظامی ما در این 8 سال - در فاصله 2000 تا 2007 - آمریکا را در میان مسلمین به عنوان عامل بدبختی و ایران را به عنوان فرشته نجات معرفی کرد، و این با سیاست و منافع ما سازگار نیست و لذا باید فعلا سخن گفتن از خاورمیانه جدید را رها کنیم و سخن گفتن از ثبات را جایگزین آن نمائیم. از آن زمان قرار شد با اقدامات درون منطقهای، ایران به عامل بیثباتی و آمریکا به عامل ثبات تبدیل - یعنی معرفی - شود! جنگهای نیابتی در این تاریخ در دستور کار قرار گرفت و حدود سه سال بعد اولین آثار آن با اقدامات حاد بعضی از گروههای نوظهور مسلح بنام مذهب یا قوم در منطقه ظاهر گردید و تا امروز رو به توسعه نهاده و حتی به شکل بسیار وقیح آن تبدیل شده که جنگ کشور ثروتمند عربستان عرب علیه کشور فقیر یمن عرب و اقدام دولت نیجریه در کشتار صدها نفر از شیعیان در زاریا و به شهادت رساندن رسمی عالم بزرگواری مثل آیتاله النمر، جلوههای جدید آن است. آری این است چهره بیرتوش آمریکا و ماهیت حوادث منطقه.
***************************************
روزنامه قدس **
لزوم توجه دولت به افزایش توان دفاعی در برنامه ششم
امروزه با توجه به تهدیدات موجود در منطقه خاورمیانه، لزوم اشراف در همه عرصهها و رصد تمام تهدیدات و افزایش توان دفاعی ملی یک امر ضروری محسوب می شود؛ البته در صورت تجاوز دشمنان به خاک کشورمان، ارائه پاسخ کوبنده به هر نوع تهدیدی از سمت کشورهای فرامنطقهای و یا منطقهای که وظیفه اجرای سیاستهای کشورهای فرامنطقهای دارند، امری اجتناب ناپذیر است.
بديهي است توان دفاعی کشورمان با توجه به ماهيت دشمنانش بايد ارتقاء يابد و در واقع افزايش قدرت بازدارندگی نظامی، پيشگيری از تهدیدات را به دنبال خواهد داشت.
میتوان گفت مبنای تقويت بنيه دفاعی يک امر عقلانی و پذيرفته شده از سوی تمامی نظريهپردازان، صاحبنظران و متخصصان در حوزه مسائل امنيتی - دفاعی است. و این مهم یک اصل تلقی میشود زیرا كشور مورد تهديد واقع شده از سوی دشمنانش، حق دارد توان دفاعی خود را افزایش دهد و در قابل دشمنان قوی و توانمند شود.
باید تأکید کرد که ایجاد آمادگی دفاعی لازم در همه زمینهها اعم از آموزش نیروی انسانی، آمادگی نیروهای بسیجی و تولید انواع تجهیزات و جنگ افزارها، امری مهم تلقی می شود؛ البته در این میان توجه به وضعیت فناوری موشکی و تولید سلاحهای بومی دوربرد خوب و مناسب است ولی باید تلاش بیشتری نسبت به افزایش توان دفاعی کشور شود.
نگاه محدودسازی قدرت و توان موشكی کشورمان در اکثر مسؤولان کشورهای غربی دیده می شود زیرا آنها نمیخواهند ایران موشکهای بالستيک خود را بر اساس قوانین بینالمللی توسعه دهد و بر توان خود بیفزاید و مستقل شود.
داشتن آمادگی دفاعی و افزایش توان نظامی میتواند در مواقعی که کشورهای دوست درخواست کمک در این زمنیه را دارند نیز بکار آید لذا این استحکام و اقتدار ملی باید حفظ شود و میتوان با تولید قدرت ملی در سایه بهرهمندی از منابع انسانی مؤمن، متوکل و ولایت مدار بر هر نوع تهدیدی فائق آمد.
هم اکنون با توجه به شرایط موجود در منطقه و شرایط خاص استراتژیک کشورمان انتظار می رود دولت در تهيه، تدوين و تصويب برنامه ششم توسعه جمهوری اسلامی ايران توجه کافی و دقت لازم برای افزایش توان دفاعی را در دستور کار خود داشته باشد زیرا امروزه داشتن امنیت، شرطی اساسی برای ایجاد آرامش و ثبات در جامعه است و اگر این مهم فراهم نشود حتما کشور با مشکلات جدی روبرو خواهد شد.
آنچه امروز جمهوری اسلامی ايران را نسبت به سایر کشورها برتری میبخشد داشتن امنیت پایدار است و این مزیت در زمانی فراهم شده که در منطقه خاورمیانه شاهد بی نظمیها و بی ثباتی های فراوانی هستیم، از این رو دولت یازدهم حتما باید در سیاستهای خود و برنامه ششم توسعه نسبت به این امر توجه لازم را داشته باشد و حمایت از افزایش توان دفاعی را در دستور کار خود قرار دهد. توان دفاعی کشورمان بر پایه دفاع مردم است و این مهم یعنی با حضور و مشارکت مردم می توان توان دفاعی را افزایش داد، البته این امر جزئی از تفکر دفاعی در زمان امام راحل بود و امروزه نیز جزء راهبردهای اساسی مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در عرصه دفاعی محسوب می شود. قدر مسلم نتیجه مطلوب برای نیروهای مسلح کشورمان این است که بتوانند نسبت به مشارکت مردم توجه بیشتری داشته باشند تا با حمایت دولت و مردم شاهد افزایش توان دفاعی کشور باشیم.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
انتخابات و اخلاق
بسمالله الرحمن الرحیم
جمله مهمی از شهید مظلوم آیتالله بهشتی درباره ماهیت انقلاب اسلامی به یادگار مانده که بسیار قیمتی است. آن عالم متفکر و بزرگ میگفت: «انقلاب ما انقلاب ارزشهاست».
اگر کسی باور داشته باشد انقلاب اسلامی، انقلاب ارزشهاست، به این نکته اعتقاد قلبی پیدا خواهد کرد که در نظام جمهوری اسلامی و در هر نقطه از جامعهای که تحت لوای پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی قرار دارد، اخلاق باید حرف اول را بزند. این قاعده و ضابطه، محدود و منحصر به زمان و مکان خاصی نیست بلکه همیشه و در تمام نقاط کشور جمهوری اسلامی باید جاری و ساری باشد.
دلیل بسیار روشنی نیز برای این قاعده و ضابطه وجود دارد. اگر قرار بود نتیجه انقلاب اسلامی فقط تغییر یک نظام حکومتی باشد و از حاکمیت ارزشها که در اخلاق خلاصه میشوند در آن خبری نباشد، یا اصولاً انگیزهای برای این انقلاب وجود نداشت و یا نمیبایست نام نظام برآمده از آن با پسوند «اسلامی» همراه میبود کما اینکه خود انقلاب نیز نمیبایست با پسوند «اسلامی» معرفی میشد. اینکه هم انقلاب ما اسلامی است و هم نظام حکومتی ما با پسوند اسلامی همراه است، به این دلیل است که قبل از هر چیز باید در این جامعه و این نظام، اخلاق حاکم باشد. رفاه، صنعت، علم، پیشرفت، سلامت، فرهنگ و هر چیز دیگری که مردم به آن نیاز دارند، در جایگاههای بعد از اخلاق قرار میگیرند و اصولاً اگر اخلاق بر تمام نیازهای مادی و معنوی مردم نیز به دنبال آن تامین خواهد شد. تفسیر دقیق جمله مهم و تاریخی شهید بهشتی که میفرمود: «انقلاب در جامعه ما حرف اول را نمیزند بلکه اصولاً هر روز نشانههای اخلاق درحال کم شدن و افول هستند. این وضعیت تاسف بار، در مقاطع حساستر که به اخلاق نیاز بیشتری وجود دارد، حادتر میشود و به نقطه ناامید کنندهای میرسد. انتخابات، یکی از حساسترین مقاطع است و معمولاً از چند ماه قبل از آن و تا مدتی بعد از آن جامعه ما دچار وضعیتی میشود که گوئی اصولاً بوئی از اخلاق در آن به مشام نمیرسد. حساستر بودن مقطع انتخابات و اینکه در چنین مقطعی به اخلاق بیش از هر زمان دیگری نیاز وجود دارد به این دلیل است که انتخاب اصلح فقط در فضای اخلاقی میسر است و کسانی که برای عهدهدار شدن امور قانونگزاری، اجرائی و هر امر دیگری توسط مردم برگزیده میشوند فقط درصورتی که فضای جامعه اجازه شناخت صحیح را به مردم بدهد، قابل شناخت هستند. در فضائی که احزاب، جناحها و افراد فرصت طلب با بداخلاقی، دشنام دادن، عیب تراشی، بدگوئی، تهمت زدن و دروغ گفتن ایجاد میکنند، مردم چگونه میتوانند به شناخت درستی از داوطلبان دست پیدا کنند؟
دستور اسلام، توصیه امام خمینی و تاکید رهبر انقلاب، حکم عقل و اقتضای اخلاق این بوده و هست که داوطلبان و حامیان آنها فقط به معرفی صحیح خود بپردازند و اقدام به عیب جوئی از دیگران نکنند. این، یک فضای اخلاقی است که به مردم فرصت بررسی و انتخاب میدهد و گزینشهای انجام گرفته در چنین فضائی میتواند به واقعیت نزدیک باشد و صلاح کشور و نظام و جامعه را تامین نماید. متاسفانه چنین چیزی مدتهاست که گم شده جامعه اسلامی ماست و به همین دلیل است که درباره بعضی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی خبرهائی میشنویم که با سوداگری منطبق است نه نمایندگی مردم مسلمان و انقلابی.
فضای جامعه در سالهای اول بعد از انقلاب اسلامی، کاملاً اخلاقی و رو به تکامل بود ولی به تدریج تغییراتی پدید آمد که اخلاق رو به افول رفت. اوج این افول را در بداخلاقی مناظره تلویزیونی شب 14 خرداد 88 دیدیم که رئیسجمهور وقت علیرغم وظایف سنگینی که برای پاسداری از اخلاق و فرهنگ و ارزشها برعهده داشت، اخلاق را در آن مناظره لگدمال کرد و بعد از انتخابات نیز با بیحرمتیهائی که به مخالفان خود کرد ریشه اخلاق را سوزاند. اگر از همان نقطه سیاه، با آن بداخلاقی برخورد میشد، امروز ما شاهد سقوط و به زیر صفر رفتن اخلاق در جامعهای که باید حرف اول را در آن اخلاق بزند نبودیم.
اکنون نیز فرصت جبران وجود دارد. جامعه ما درحال استقبال از دو انتخابات مهم در هفتم اسفند ماه امسال است. اگر افراد و احزاب و گروههای ذینفع به حال خود رها شوند قطعاً با شرایط غیرقابل قبولی از نظر اخلاقی مواجه خواهیم شد. این، بزرگان هستند که باید تدبیری بیاندیشند و قاطعانه مانع بداخلاقی شوند و شرایطی فراهم نمایند که انتخابات در فضائی سالم و اخلاقی برگزار شود.
***************************************
روزنامه خراسان**
چرایی پایان پهلوی/بهروز بیهقی
«. . . سپهبد ربیعی به من گفت: آیا می توانی از ژنرال موشه دایان (وزیر خارجه اسرائیل طی سال های 1977 تا 1979 میلادی) دعوت کنی تا به تهران بیاید و با اعلیحضرت دیدار کند و ایشان را از آنچه در خیابان های تهران می گذرد، آگاه کند؟ با تعجب به ربیعی گفتم: تو فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی هستی، چرا خودت این حرف ها را به شاه نمی زنی؟ ربیعی پاسخ داد: من در تمام مدت در حضور اعلیحضرت باید «بله قربان» بگویم و هیچ انتقادی را نمی توان با ایشان در میان نهاد. بالاخره موشه دایان به تهران آمد و شاه را از وخامت اوضاع آگاه کرد».
این فرازها که به خوبی نشان دهنده تداوم خودکامگی و استبداد شاه در واپسین روزهای سلطنت و نیز اتکا و اعتماد کامل او به عناصر خارجی حتی به جای نیروهای وابسته به دربار است؛ تا جایی که نظامیان بلندپایه ایرانی برای انتقال دیدگاه های خود به شاه، دست به دامان مقامات اسرائیلی می شوند، بخشی از خاطرات «اسحاق سِگِف» نماینده نظامی اسرائیل در ایران طی سال های 52 تا 55 است که در قالب مستند «سقوط یک شاه» از شبکه بی بی سی پخش شد. این اظهارات، یکی از ده ها سند تاریخی جدیدی است که در سال های اخیر انتشار یافته و زوایای تازه ای از چرایی وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 را عیان و آشکار کرده است. این اسناد نشان می دهند که رژیم پهلوی نه تنها به علت مشی دیکتاتور مآبانه بلکه به دلایل مختلف مورد بغض و کینه مردم بوده است. جالب آن که عمده این اسناد، نه توسط مورخان علاقه مند یا ملتزم به جمهوری اسلامی بلکه توسط تاریخ نگاران ایرانی مقیم آمریکا و اروپا گردآوری شده است. البته، به تبع تعلقات غیردینی این گروه از تاریخ نگاران، نقش بی بدیل باورهای دینی مردم و نیز رهبری دینی در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی، در آثار و تحلیل های آنها مورد غفلت یا تغافل قرار گرفته است. رویکرد این تاریخ نگاران، در عین این کاستی ها، به روشنی گواه ضعف های رژیم پهلوی در دیگر حوزه هاست که به عنوان نمونه، به دو مورد از ده ها مورد اشاره می شود.
پرده اول: 46 درصد نقدینگی کل کشور در حساب های شخصی رضاشاه!
بخشی از اسناد تازه انتشار یافته، روایت کننده چالش های عمیقی است که محمدرضاشاه نه فقط در واپسین سال های سلطنت بلکه در نخستین روزهای پادشاهی نیز با آن ها دست به گریبان بوده است. بازگویی و بازخوانی این چالش ها نشان می دهد که چرا شاه و پدرش به سرنوشتی بس تأمل برانگیز و مشابه، یعنی مرگ در آوارگی و غربت دچار شدند و مردم ایران هنگام فرار این دو از وطن، به برپایی جشن و ابراز شادمانی پرداختند. هنگامی که شاه در روزهای پرالتهاب شهریور ماه 1320 به سلطنت رسید با این بحران جدی مواجه بود که نه تنها اقشار مختلف مردم بلکه حتی نمایندگان مجلس شورای ملی از اختلاس ها و ثروت اندوزی های بی حد و حصر رضاشاه سخن می گویند. این حرف ها و حدیث ها آن چنان در آن ایام، ترجیع بند مباحث داغ سیاسی بود که سرانجام محمدعلی فروغی، سیاستمدار کهنه کار و نخست وزیر پرآوازه دوران پهلوی ناچار شد در جلسه علنی مجلس شورای ملی حضور یابد و گزارشی از ثروت شخصی رضاشاه ارائه دهد. به نوشته دکتر عباس میلانی، رئیس گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد در آمریکا، در کتاب «نگاهی به شاه»، فروغی در جلسه علنی مجلس اعلام کرد که بر اساس تحقیقات انجام شده، رضاشاه مبلغ 68 میلیون ریال (برابر 4.25 میلیون دلار) در حساب های شخصی اش داشت که معادل 46 درصد نقدینگی کل کشور در آن زمان بود. این درصد معادل 417 هزار میلیارد تومان از نقدینگی کل کشور در حال حاضر است! گزارش فروغی حاکی از آن بود که رضاشاه سهم و منفعت مالی خود را از تمامی اقدامات اجرایی و عمرانی اش، وصول کرده و افزون بر مبالغ نقدی، بیش از 2 هزار دِه از آبادترین و پرآب ترین دهات کشور به ویژه در مازندران و گیلان را تصاحب کرده است. البته متفقین رضاشاه را وادار کردند تا اموال خود را در آستانه ترک کشور به فرزندش محمدرضا هبه کند. در سند انتقالی که در محضر شماره 17 در شهر اصفهان امضا شد، اموال منقول و غیرمنقول رضاشاه در برابر «10 گرم شکر» به محمدرضا هبه شد. اما این 10 گرم شکر نه کام شاه تازه بر تخت نشسته را شیرین کرد و نه بر اعتراضات مردم و سیاستمداران مهر خاتمت زد. به نوشته اسدا. . . علم، وزیر دربار شاه، مردم و وکلای مجلس حتی پس از اعلام خبر مرگ رضاشاه، به شدت نسبت به تصمیم دربار برای برگزاری مجالس ختم در تهران اعتراض کردند؛ اعتراضی که یکی از علل و عوامل آن، فساد مالی رضاشاه و تبعات آن برای عامه مردم بود.
پرده دوم: وداع با مشروعیت در رم، هم آغوشی با قدرت در تهران
هنگامی که در 31 مردادماه سال 1332 ، شاه پس از مطلع شدن از موفقیت کودتا در تهران، هتل اکسلسیور رم را به همراهی ملکه ثریا، به سوی تهران ترک می کرد، بر این باور بود که با برانداختن دولت ملی دکتر محمد مصدق، دیگر عاملی پایه های قدرت او را تهدید نمی کند و تنها باید در پی رفوی رخنه ای باشد که در مشروعیت سلطنتش به وجود آمده است. شاه به خوبی می دانست که اگر به زعم خود، تا پیش از کودتای 28 مرداد می توانسته است سلطنت را مایه دوام و قوام وحدت ملی معرفی کند، حال شاهی دست نشانده آمریکا و انگلیس و وامدار کرمیت روزولت و دیگر دست اندر کاران «عملیات آژاکس» است. بر همین اساس بود که به تعبیر یرواند آبراهامیان، تاریخ نگار شهیر ایرانی مقیم آمریکا، شاه سعی کرد بعد از کودتای 28 مرداد، مشروعیت بر باد رفته اش را در کتیبه های ایران باستان بیابد و با برگزاری جشن های 2500 ساله، خود را وارث سلسله شاهان ایرانی قلمداد کند تا به این ترتیب، بنای مشروعیتش را بر روایت های نامستند از ایران باستان بنیان نهد. وقوع انقلاب اسلامی نشان داد که شاه در محاسبه و تحلیل خود ره به خطا برده است و مردم وابستگی و سرسپردگی او را به آمریکا و انگلیس از خاطر نزدوده اند.
پرده آخر: قداست زدایی از همه چیز غیر از خاندان پهلوی!
با این همه، بوده اند و هستند کسانی که معتقدند مردم ایران با گرفتار آمدن به جهل و تحلیل های ناروا، قدر خاندان پهلوی را ندانستند و از همین رو، در 26 دی ماه سال 1357 یعنی دقیقاً 37 سال پیش در چنین روزی، فرار شاه از کشور را جشن گرفتند. اینان که به گمان خود، دلایل وقوع انقلاب را به ناآگاهی مردم فرو می کاهند و تقلیل می دهند با این پرسش اساسی مواجهند که آیا در انقلاب ایران و سایر انقلاب های مهم تاریخ معاصر، این تنها عزم مردم بوده که به تغییر یک رژیم منتهی شده است یا در مقام عمل، اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر یک رژیم سیاسی بوده که خشم و عزم جزم مردم را برای تغییر در پی داشته است؟ طنز تلخی است که قائلان به این گونه دیدگاه ها، قداست هیچ امری را در حیات بشری برنمی تابند اما هنگامی که سخن از فساد خاندان پهلوی به میان می آید، به یکباره عنان از کف می دهند و ردای قداست را زیبنده خاندان پهلوی می دانند! آیا بر پایه رویدادهای تاریخی که به آن ها اشاره کردیم و البته ده ها رویداد دیگر از این قبیل، نباید پذیرفت که انقلابی به وسعت و عمق انقلاب اسلامی، معلول عوامل مختلف و از جمله، چهار ضلعی استبداد، فساد، ضدیت با دین و وابستگی به بیگانگان در خاندان پهلوی بوده است. بر این باورم که خواندن و بازخواندن اسناد و مدارک جدید درباره دوران پهلوی، بیش از هر چیز، عقلانیت و ضرورت سه رکن اصلی شعار انقلاب یعنی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را عیان و زمینه را برای ارزیابی دستاوردهای انقلاب هموار می کند.
***************************************
روزنامه ایران**
مجلس کارآمد با مشارکت آگاهانه/سیدرضا صالحی امیری
در تحلیل اشکال مشارکت شهروندان در انتخابات شش نوع مشارکت قابل شناسایی و بررسی است. مشارکت تکلیفی، مشارکت حزبی، مشارکت جنسیتی، مشارکت قومی، مشارکت اعتراضی و مشارکت آگاهانه. در مشارکت تکلیفی مردم بر اساس مبانی دینی به موضوع انتخابات به مثابه یک وظیفه شرعی مینگرند و با اعتماد جمعی به گروههای خاص یا شخصیتهای دینی رأی خود را به صندوق میریزند. مشارکت حزبی بر مبنای سهیم شدن در قدرت و اداره امور بر پایه برنامههای حزبی و منافع گروهی است و طرفداران احزاب مردم را به رأی دادن به برنامهها و نامزدهای جریان متبوع خود دعوت میکنند. مشارکت قومی و مشارکت جنسیتی براساس تحقق مطالباتی شکل میگیرد که برای دست یافتن به حقوق و خواستههای گروههایی که نسبت به وضع فعلی خویش نارضایتی دارند از فرصت انتخابات برای طرح مطالبات خود بهره میگیرند. مشارکت اعتراضی بر پایه نفی یک رفتار یا تغییر یک روند از پیش تعیین شده شکل میگیرد و بالاخره مشارکت آگاهانه بر اساس شناخت دقیق از مسائل جاری و بررسی شرایط با در نظر گرفتن منافع ملی و مصالح عمومی محقق میشود. اگر بخواهیم انتخابات در ایران را از منظر رفتارشناسانه مورد ارزیابی قرار دهیم، نمیتوانیم به طور مطلق بگوییم که رفتار مردم در انتخابات مختلف از کدامیک از مدلهای فوق پیروی کرده است. اما میتوان گفت به میزانی که انتخاب مردم از روی آگاهی صورت گرفته، نتایج و ثمرات بهتری برای کشور داشته است. پس اگر به انتخاب آگاهانه باور داریم، راه رسیدن به آن مستلزم لوازم و الزاماتی است که پیش از موعد انتخابات باید نسبت به آنها توجه داشته باشیم. مهمترین عامل در رسیدن به انتخاب آگاهانه، آگاهی بخشی به عموم جامعه است و این آگاهی بخشی از سوی گروههای مختلفی انجام میپذیرد که هر یک به سهم خویش مسئولیت و وظیفهای بر عهده دارند.
نخستین گروههای تأثیرگذار که به نوعی مرجعیت جامعه را بر عهده دارند، روحانیت و علما، نخبگان دانشگاهی، فرهیختگان و صاحبان اندیشه و قلم هستند که با درک لازم از مصالح و منافع ملی و نگاه کلان به مسائل، نسبت به مسأله انتخابات و سرنوشت ملی و آگاه کردن عموم مردم اهتمام بورزند. دومین گروه که قطعاً تأثیر بسزایی در شکلگیری رفتار انتخابات بویژه در میان نسلهای جدید دارند، هنرمندان، ورزشکاران و مشاهیر اجتماعی هستند که از محبوبیت مناسبی نزد افکار عمومی بهرهمند هستند. همچنین فرهنگیان و معتمدین اصناف و بازار، بزرگان و معتمدان محلات و مساجد که از مقبولیت و احترام ویژه در حوزه نفوذ خود برخوردارند، میتوانند به عنوان حلقه واسط میان مردم و مجلس ایفای نقش کنند، به این معنا که با مطالعه سوابق و توانمندیهای نامزدهای هر منطقه و شناخت و شناسایی افراد دارای صلاحیت و توانایی حداکثری، آنان را به مردم معرفی کنند.
احزاب و گروههای سیاسی و شخصیتهای تأثیرگذار هر جریان هم با ارائه تحلیلها و برنامههای خود برای اداره امور و پیشرفت کشور و حمایت از نامزدهای جریان خود راه انتخاب مردم را روشن میکنند.
در یک فرآیند دوجانبه بین مردم و نخبگان نهادینه شدن این فرهنگ که امکان شناخت و شناسایی آگاهانه همه نامزدها برای مردم بدون شنیدن نظر نخبگان امری دشوار است و بنابراین تصمیمگیری بر مبنای نظر و رأی افراد صاحبنظر و اعتماد به گروههای پیشگفته ما را به انتخاب آگاهانه نزدیکتر میکند گامی مهم و ارزشمند در راستای ارتقای کیفیت انتخابات و امکان خطای کمتر در انتخاب نمایندگان به شمار میرود. همچنان که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 نقش بیبدیل اقطاب سیاسی و گروههای سیاسی ریشهدار در اقناع و هدایت افکار عمومی به سمت انتخاب آگاهانه را نمیتوان نادیده گرفت. سخنان اخیر رهبر معظم انقلاب و تأکید ایشان بر مشارکت حداکثری همه گروهها و عموم مردم با هر گرایش و اعتقادی در انتخابات یک راهبرد دور اندیشانه در ادامه استراتژی حق الناس است و جملهای که در باب اعتماد به فهرستهای انتخاباتی فرمودند: «شناخت کامل یکایک نامزدها، واقعاً دشوار است، اما میتوان با دقت در سوابق و مواضع کسانی که فهرستها و لیستهای انتخاباتی را ارائه میکنند، درباره لیستها تصمیم گرفت» الگوی امتحان شده مناسبی است که هم ما را به انتخاب آگاهانه نزدیک میکند و هم درصد خطای انتخاب را کاهش میدهد.
اعتماد مردم به گروههای مرجع همچون قطرههای بارانی است که با پیوستن به هم رودی جاری را تشکیل میدهد و حفظ و حمایت این سرمایه اجتماعی نباید تحت هیچ شرایطی با مخاطره مواجه شود. از این منظر گروههای تأثیرگذار باید در اظهار نظر و سخن پیرامون انتخابات، چارچوبهای منافع ملی و نیز الزامات اخلاقی را مد نظر داشته و هر سخن اختلاف افکنانه و نومیدکنندهای را بر زبان نرانند. واضح است که دولت تدبیر و امید که برخاسته از رأی آگاهانه مردم به پشتوانه اعتماد به حمایتکنندگان از دکتر روحانی است، پر شدن مجلس از یک حزب را نه به نفع خویش و نه به مصلحت جامعه میداند و باور دارد که تنوع و تکثر جامعه ایرانی در حال حاضر اقتضا میکند تا نمایندگان گرایشهای مختلف در مجلس آینده درکنار هم و با همدلی و انسجام و در نظر گرفتن منافع ملی نسبت به حل مشکلات و یاری رساندن به دولت گام بردارند. از سوی دیگر ملاک و معیار واجدان صلاحیت نامزدی را فقط قانون میداند و معتقد است وقتی قانون اساسی ما چنان آزادانه نگاشته شده که اقلیتهای دینی و مذهبی هم باید در مجلس شورای اسلامی نماینده داشته باشند، نباید دایره وفاداران انقلاب از سوی عدهای محدود شود و نیروهای مؤمن و انقلابی و دلسوز نظام از انتخابات حذف شوند. دولت یازدهم با مدارا، سازگاری، شفافیت و صداقت بر وعده گشایش سیاسی خود عمل کرده و تمام ظرفیت خود را برای برگزاری انتخاباتی آزاد و پرشور و سالم به کار گرفته و اکنون زمان ایفای نقش نخبگان و گروههای تأثیرگذار در فرآیند انتخابات است تا با اقدام بموقع خود گام دوم را به سمت انتخابات پرشور و آگاهانه با صلابت بردارند. لازمه تحقق مجلسی که در رأس امور باشد و نمایندگانی در تراز ملت بزرگ ایران بر کرسیهای آن تکیه زنند و مجلسی که عصاره همه گرایشهای داخل نظام باشد، ایفای نقش مسئولانه نخبگان در شناخت بهتر نامزدها و اعتماد مردم به فهرستهای پیشنهادی آنان است.
***************************************
روزنامه جام جم**
نفوذ مصرف گرایی / پروفسور باقر ساروخانی
یکی از ویژگیهای اصلی رسانههای جمعی، حرفهای شدن است. زمانی رسانهها آماتوری عمل کرده و برخی افراد صاحب اندیشه مانند دهخدا و صوراسرافیل به دل و میل خود رسانه مکتوب راهاندازی میکردند؛ اما از رسانه خود ارتزاق نمیکردند و منبع ارتزاق و هزینه زندگی خود را از راه دیگری کسب کرده و رسانه را برای منبع اندیشه، انتقال فکر و احتمالا انتقال ایدئولوژی به کار میبردند. اما آن دوران چند دهه است که پایان یافته است.
دوران جدید، دوران حرفهایگرایی و حرفهای شدن رسانههاست. رسانهها ابزاری برای ارتزاق افرادی است که به آن وابستهاند و در آن اشتغال دارند. رسانهها دارای ساختار و سازمانی عظیم، تکنولوژیهای گرانقیمت و کارکنان فعال در مشاغل مختلف رسانه شدهاند، بنابراین درصدد جلب و جذب سرمایه و درآمد هستند.
با حرفهای شدن رسانهها، تبلیغات رسانهای روز به روز جدیتر شد. تبلیغات ابتدا با گامهای کوتاه و چراغ خاموش وارد شد، ولی اکنون جزئی از درآمد رسانهها شده است. رسانهها در بسیاری از موارد بدون تبلیغات نمیتوانند ارتزاق کنند و هزینههای خود و کارکنان خود را تأمین کنند. بنابراین تبلیغ جزولاینفک رسانهها چه مکتوب و چه غیرمکتوب شدهاند.
ویژگیهای تبلیغ در سه مورد خلاصه میشود؛ اول، تبلیغات اساسا بیطرف نیست و میخواهد اندیشه خود را وارد کند. حال این اندیشه میتواند یک کالا باشد یا یک عقیده و ایدئولوژی باشد. تبلیغ میخواهد یک پدیده را وارد ذهن کرده و ذهن آدم را درگیر کند.
دوم، تبلیغات علاوهبر این که بیطرف نیست، روشمند است و از شیوههای مختلفی بهره میبرد تا بهتر در ذهن انسانها رسوخ (Hypodermic) کند. در مرتبه بعدی به قلب و حس مخاطب رسوخ میکند؛ یعنی تبدیل یک کالا از کالایی صِرف به کالایی مرغوب که هم عقل بشری بپذیرد و هم احساس بشری شهادت دهد که این نوع کالا همانی است که هم مرغوب است و هم وی را خوشبخت میکند.
سوم، تبلیغات اندیشه خود را تزریق میکند (Subleminal) ساب لمینال شیوه فرا آگاهی است؛ یعنی رسانهها با شیوههای خاصی هدف خود را بدون این که آدمها آگاه باشند، تأمین میکنند. رسانهها جهانبینی، سبک زندگی و خط زندگی افراد را عوض میکنند و ریلگذاری جدیدی برای خط زندگی انجام میدهند.
رسانهها، کالاها را در ذهن آدمها وارد میکنند و نوعی ژن ایدهآلیستی کالایی تولید میکنند. در این مرحله، آدمها کالا را نه به عنوان یک پدیده مادی بلکه به عنوان یک پدیده مقدس مینگرند. به نوعی تصور میکنند که با خرید آن کالا خوشبخت میشوند غافل از این که چنین نیست. وقتی آن کالا را خریدند تازه متوجه میشوند خوشبختی، کالایی نیست، خوشبختی با پدیدههای مادی محقق نمیشود، بر اساس فرهنگی ایرانی - اسلامی ما، خوشبختی در قلب انسان است.
پس نتیجه میگیریم هدف رسانهها از تبلیغ، بردن کالا در ذهن بشر و تبدیل بشر به ربات (Robot) است. با جبر و زور و پاسبان کالا را معرفی نمیکنند، نوعی رفتار میکنند که احساس نیاز فرد تحریک شود تا فرد با هر قیمت و مشقتی حتی با وام، قسط و غرض، نسبت به تهیه کالا اقدام کند. تبلیغات، انسانیت انسان را تضعیف و انسان ربات شده را کنترل از را دور میکنند.
مصرفزدگی و مصرفگرایی از یک طرف اسارت انسان در برابر تکنولوژی است و از طرف دیگر هرگز انتهایی ندارد. تکنولوژی هر روز دگرگون میشود، وسایل خانه با آنکه هنوز سالم بوده و فرسایش عملی پیدا نکردهاند، اما دچار فرسایش تکنیکی شده، یعنی کالایی جدیدتر و قشنگتر به بازار عرضه شده است. بنابراین انسان ربات شده، بیشترین مصرفکننده تاریخ و بالاتر از آن بیشترین نیازمند تاریخ خواهد بود.
انسان با مصرفزدگی، اسیر ساختههای خودش میشود. ابزار و وسایل زندگی، همه تولید شده بشر هستند؛ اما این چرخه چنان قرار گرفته است که تولیدکننده بدون ساختههای خود نمیتواند ادامه حیات دهد. این دستاور جهان ماشینی است که آفریننده کالا، اسیر آفریده خود شده است.
فرهنگ ما مصرفزدگی را قبول ندارد؛ چرا که مصرفزدگی پایه تولید تورم در اقتصاد است. امروزه ما نیازمند اخلاق تبلیغاتی هستیم و رسانه ملی ضروری است تا نسبت به هوشمندی و افزایش آگاهی افراد جامعه در حوزه اصلاح الگوی مصرف و سبک زندگی برنامهسازی مؤثر کند.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
از اسلام نیویورکی تا خاموشی وهابیسم
رؤیای خاورمیانه سازشکار!/مجتبی اصغری
وضع عربستان پس از اعتراضات گسترده جهانی به اعدام یک «اندیشمند مسلمان منتقد» بسیار ناامیدکننده است. ابزارهای ارتباطی راه تحقیق برای هر مسلمان و غیرمسلمانی را برای تفحص در اندیشهها و خواستههای شیعیان حجاز آسان کرده است. روایت تاریخی مستند حاکی از آن است که شیخ النمر هیچگاه در نقشی مشابه برخی مفتیهای وهابی لبنان یا سوریه و خود عربستان ظاهر نشد و هدایتگر مسلمانکشی و مبارزات مسلحانه در جوامع اسلامی نبود. آیتالله نمر یک مصلح دوراندیش بود که به جامعه خود هویتی برگرفته از اسلام ناب میبخشید و اکنون به شمشیر داعشیهای حکومتی، جاودانه شده است.
اعدام نمر تاریخ انقضای «روایت مذهبی کذب وهابیت» از اسلام محمدی را نزدیک کرده است. به نحوی که مشهورترین تحلیلگران جهان از آشکار شدن زاویه شدید آلسعود با مفاهیم اصیل اسلامی و تاثیر آن بر بینش مردم منطقه سخن میگویند. شاید گمان کنید با پایان یافتن موج «بیداری اسلامی» و شکست اولین حکومتهای به اصطلاح انقلابی، جوانان منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا دست از «اسلامگرایی» شستهاند و دیگر چندان مهم نیست که مشخص شود حق با «داعش» است و «آلسعود» یا....
خاموشی بیداری اسلامی؟
موسسه پژوهشی زاگبی، سال 2015 تحقیقی آماری در کشورهای اسلامی منطقه با رأیگیری از 5374 جوان مسلمان را آغاز کرد. در این تحقیق مشخص شد اکثریت جوامع اسلامی نسبت به «هویت اسلامی» خود بسیار حساس هستند و میان وسوسههای جامعه امروز و دین احساس تنش میکنند و به عبارت ساده از وضعیت جوامع خود راضی نیستند.
جوانان مسلمان در پاسخ به مهمترین جنبه بروز ایمان در زندگی اجتماعی از «اخلاق اسلامی» نام بردند و اکثریت پرسششوندگان با این موضوع که «دین باعث عقبماندگی جوامع عرب است» مخالفت کردند. همچنین اغلب شرکتکنندگان معتقد بودند «دین نقش کلیدی در آینده جامعه آنها دارد» و «دولت موظف است اطمینان پیدا کند گفتمان مذهبی که در جامعه استفاده میشود به تحریک مسلمانان ضد یکدیگر، خشونتافزایی و نفرتپراکنی منجر نمیشود».
پس مشخص شد نتیجه 6 سال تلاش آلسعود با حمایت آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی، برای معرفی «وهابیت داعشی» به عنوان «اسلام اصیل» چیست و چرا حتی دیگر آمریکا نیز قادر به حفظ آلسعود به عنوان «خادم الحرمین الشریفین» و مدعیان خلافت اسلامی نیست.
جوانان مسلمان خاورمیانه در حال تکاپو برای بازسازی هژمونی حاکمیت اسلام در جوامع خود هستند و از تفکر به نسخه اسلام حقیقی و نقش آن در حکومت و جامعه لذت میبرند. این همان موجی است که در دور اول «بیداری اسلامی» با فتنههای آمریکایی- صهیونیستی به روی کار آمدن «اخوانیهای سلفی» در اغلب کشورهای درگیر انجامید و نسخه حکومتی ناقص آنها نیز به سبب شراکت فکری با سعودیها، به سرعت شکست خورد. غرب از اندیشیدن به گزینه بعدی جوانان خاورمیانه در موجهای بعدی اسلامخواهی در هراس است و این همان موضوعی است که در کلام امام خامنهای اینگونه متبلور شد: «شعله بیداری اسلامی در جهان خاموش شدنی نیست».
در انتظار انقلابهای اسلامی
موسسه پژوهشی جیمز زاگبی صهیونیست در پایان مطالعه آماری خود جوانان جوامع مسلمان را اینگونه توصیف میکند: «هزاره مسلمانان عرب، در حال مبارزه برای پیدا کردن جای خود در جهانی است که به سرعت در حال تغییر است. آنها نه یک نسل از دست رفته هستند و نه یک توده بیشکل و بیفکر، بدون ایدههای قطعی در مورد نحوه اداره جامعهای که بزودی به ارث میبرند».
زاگبی نتیجه میگیرد: «جوانان مسلمان کشورهای عرب ترسو نیستند و نباید اصرار آنها بر توانایی ایجاد تغییر را نادیده گرفت».
پس اسلام سکولار آمریکایی که هماکنون توسط دستنشاندگان آمریکا در مصر و تونس و ترکیه و اردن و امارات و... حاکم بر مردم است، اقناع فکری و اجتماعی ایجاد نکرده، چرا که بیعلاقه به اجرای قوانین اسلام در بعد حاکمیت است. اسلام سلفی و وهابی نیز به لطف آمریکا به طور کامل روی پرده رفت و در اکران عمومی فاجعهآفرین شد! به نحوی که جمعیت و انرژی مسلمانان را در «برادرکشی» و انحراف از اهداف حقیقی جهان اسلام شامل مبارزه با صهیونیسم و عدالتافزایی و پیشرفت و آبادانی جوامع اسلامی هدر داد.
با نسخه بعدی از زبان کارمن بن لادن، همسر یسلام - برادر بزرگتر اسامه بن لادن- از کتاب «در قلمرو پادشاهان» آشنا شوید: «آیتالله خمینی اعلام کرد در اسلام چیزی به نام «شاه مسلمین» وجود ندارد! او دولت وهابی عربستان را بشدت به باد انتقاد گرفته بود و این به معنای ترسی عمیق بود که به جان خانواده سلطنتی و اعیان و اشراف عرب افتاده بود. آنها منافع خود را به کلی در خطر میدیدند. یسلام و برادرانش نیز دست و پای خود را گم کرده بودند و نمیدانستند چه کار باید بکنند. اگر چه میترسیدم اما میدانستم خطر مستقیما تهدیدم نمیکند ولی خانواده سلطنتی دچار اضطراب و سردرگمی شده بودند. آنها میترسیدند و میدانستند همه چیزشان را خواهند باخت! انقلاب اسلامی ایران، نقش آنها در عالم اسلام را به کلی زیر سوال برده بود و تاثیرات آن حتی در مردم کوچه و خیابان نیز مشهود بود».
آمریکا، برادر مسلمین!
آمریکا بشدت نیاز دارد در موقعیت نزدیک به فروپاشی آلسعود، به عنوان ولینعمت خودساخته مسلمانان، به سرعت مدیریت و کنترل خود بر ایران را برای حفظ قدرت تاثیرگذاری بر آینده خاورمیانه، افزایش دهد. علت تلاش مضاعف جان کری، برای تبدیل مذاکرات به اصطلاح صلح سوریه و یمن به گفتوگوهای مستقیم «ایران و عربستان» با میانجیگری خود آمریکاییها، کاهش تفاوت مشهود «آلسعود» به عنوان دستنشانده آمریکا در منطقه و ایران به عنوان یک حاکمیت مردمی اسلامی با استقلال در حوزه سیاست خارجی در چشم مردم مسلمان منطقه است؛ نمایش خطرناک «آمریکا؛ برادر بزرگتر مسلمانان» که با درایت رهبر حکیم انقلاب به سرعت خنثی شد. این همان نقشه «سازش خاورمیانه» است که آمریکاییها «ایران» را کلید آن میخوانند، چرا که الگوی موج بعدی «بیداری اسلامی»، دیگر سعودیها نخواهند بود!
متاسفانه دستگاه سیاست خارجی کشورمان به دلایلی نامعلوم از درک سیاست آمریکا در تضعیف مکرر مولفههای قدرت نرم ایران برای تبدیل جمهوری اسلامی به نسخهای تحریف شده و سازشکار، ناتوان بوده است. سازشی که بناست همچون تلاشهای آشکار آلسعود و صهیونیسم در منطقه به دوام اسرائیل غاصب بینجامد و مردم منطقه را به کاریکاتوری از یک «حکومت مستقل غربگرا» راضی کند!
در خط سیر روابط ایران و عربستان در سال بحرانی 2015 نوعی تلاش محسوس برای اعطای «هویت مستقل» از آمریکا به آلسعود مشاهده میشود. سیاست نامکشوفی که عینا همزمان با صدور فرمان رسانهای عوامل راکفلرها مبنی بر «آغاز گفتوگوهای دوجانبه ایران و عربستان در اسرع وقت»، پرونده جرائم مکرر آلسعود ضد مردم کشورمان را به قول خود آقایان، بیتوجه به عصبانیت شدید مردم، «هضم کرده» و به حکم آمریکا «خویشتنداری» به خرج میدهد! در همان حال آلسعود را «مخالف مستقل برجام» در منطقه معرفی میکند که نفت را ارزان کرده تا انتقام برجام را از ایران بستاند!
کجای این تئوریپردازی فانتزی منطبق بر واقعیات است؟ نتیجه 2 سال خویشتنداری بیموقع و بیوقت، گستاخی و دوام بیشتر سعودی به عنوان آخرین امید منطقهای آمریکا و مادر تروریستهای مسلمانکش خادم اسرائیل در منطقه است.
شکایت از سعودی به آمریکا!
صحبت از خاندان پرخرج و مفسدی است که به علت رویارویی با «بحران مشروعیت و مقبولیت» در منطقه، دیگر نمیتواند عبای «خلافت اسلامی» را بر دوش نگه دارد و ترسش از «موقعیتهای دشوار آینده نزدیک» است که حتی آمریکا نیز از توان مدیریت آنها به نفع سعودیها برخوردار نیست.
با توجه به این موارد، شکایت بردن از عربستان به درگاه آمریکایی «نیویورک تایمز» با ادبیاتی تند که حتی پس از فاجعه حمله به سفارت ایران در لبنان، معرفی حجاج ایرانی به عنوان عوامل بروز فاجعه منا، تعدی به 2 نوجوان ایرانی، اجرای حکم اعدام شیخ نمر و جنگ یمن و سوریه نیز هرگز مشاهده نشد، حرکتی قابل تامل است!
آیا هدف از این موضعگیری تند پس از مدتها تاکید بر «رفاقت با آلسعود» و بیتوجهی به حقوق از دست رفته ایرانیان و تبریک وزارت عادل الجبیر در بحبوحه بحرانسازیهای روزانه سعودیها در جهان اسلام؛ پس از حرکت انقلابی و خودجوش مردم در قیام ضدآلسعود و صدور بیانیه عجیب رئیسجمهور، نوعی تلاش برای بازگرداندن قطار واژگون دیپلماسی انفعال به ریل «میانجیگری آمریکا» در بحرانهای منطقه است؟ آشکار شدن صفبندی حکومتهای حامی «اسلام آمریکایی» در برابر جمهوری اسلامی ایران، طبیعتا به ضرر سعودیهاست. آیا پشتپرده سکوت چند ساله غربگرایان در برابر تضییع مکرر حقوق ایرانیان و این فریاد دیرهنگام در نیویورکتایمز پس از شور انقلابی مردم منطقه، ترغیب ملتهای منطقه به پرهیز از «انقلابیگری» و شکایت بردن به رسانههای آمریکایی است؟!
***************************************