روزنامه کیهان **
الگوی پسابرجامی / جعفر بلوری
برجام اکنون یک «مسئله تمام شده» است. سوای از نتایج حاصله، هیچ کس منکر این حقیقت نیست که این مدل مذاکره، برای ما «پرهزینه» بوده است و قطعا نتیجه با آنچه میبایست و میتوانست باشد، «فاصله» زیادی دارد. با نگاهی به خطوط قرمز ترسیم شده از سوی نظام، هشدارهایی که داده شد اما بعضا شنیده نشد و مقایسه آنچه دادیم با آنچه گرفتیم و آنچه داریم، این «فاصله» به خوبی نمایان میشود. شاید مقصود آقا از «هزینه سنگین»، همین «فاصله» بود. به هر حال این مسئله اکنون تمام شده و از این پس، آنچه اهمیت بیشتری دارد «پسابرجام» است.
«برجام الگوی خوبی است»، یکی از این مسائل پسابرجامی است؛ موضوع مهمی که این روزها برخی دولتمردان و رسانههای همسو، به رغم اعتراف هدفدار! به معجزهگر نبودن آن، برای حل «مسائل باقی مانده» مرتب تکرار میکنند. عجیبتر اینکه عدهای حتی این نسخه پرهزینه و ناتوان در حل مشکلات اقتصادی را برای حل «مشکلات منطقه و جهان» میپیچند! برجام به خاطر همان هزینههای سنگین هم که شده، الگوی خوبی برای حل مشکلات کشور نیست، مشکلات جهان پیشکش.
خلاصه تمام بحران ساختگی هستهای از این قرار بود که عدهای با بهانه قرار دادن توانمندی هستهای ایران، ضمن سرقت اموال و داراییهای کشورمان و اعمال برخی تحریمهای ظالمانه تلاش کردند، معیشت مردم را به گروگان بگیرند و از طریق ریختن مردم به خیابانها نظام را تحت فشار قرار دهند. این مسئله را همین چند روز پیش، هم اوباما و هم جان کری با دو ادبیات مختلف بیان کردند آنجا که در واکنش به تحریمهای جدید پسابرجامی علیه کشورمان گفتند، منتظر «تغییر» در ایرانند. تمام آنچه دولت محترم، برای حل این مشکلات انجام داد نیز این بود که، بخش قابل توجهی از داشتههای هستهایمان را تقدیم کرد تا در مقابل، تنها «بخشی» از اموال سرقتی خودمان (نه همه آنها) را پس گرفته و تحریمهای آمریکاییها نیز 180 روز «تعلیق» شود و از طرفی همین تحریمهای تعلیق و لغو شده، مجددا به بهانههای دیگر بازگردند. اتحادیه اروپا نیز گفته همین هفته، مثل آمریکا، بازگرداندن تحریمهای لغو شده را به بهانه توانمندیهای موشکیمان بررسی میکند!
قطعا اینکه همه داشتههای ارزشمند هستهای را بدهیم تا تحریمها یکی در میان لغو و تعلیق شوند و مجددا همان تحریمهای نیم بند لغو شده، به بهانه دیگری مثل حمایت از حزبالله لبنان و فلسطین و یا توانمندیهای موشکی بازگردانده شود، فتحالفتوح نیست.
اما، سوال مهمی که هرگز به آن پاسخ داده نشد این است که، حریف در طول پیش رفتن این الگوی مذاکراتی، واقعا چه امتیازی از جیب مبارک خود به ما داد؟ پاسخ «هیچ» است. اما ما از جیب خود چه دادیم؟! پاسخ روشن است.
در اینجا قصد تکرار مکررات را نداریم، فقط به دنبال تبیین این واقعیت هستیم که «برجام الگوی خوبی نیست.» مفهوم اینکه بگوییم برای حل سایر مسائلمان با غرب باید همین الگو را پیاده کنیم این است که، این بار در کارخانههای موشکسازیمان را تخته کنیم تا مجددا تحریمهایی که با جمع شدن سانتریفیوژها و برنامه هستهایمان برداشته شده است، باز نگردند! و در مرحله بعد برای جلوگیری از بازگشت مجدد همان تحریمها، از حمایت مظلومان منطقه دست برداریم و خلاصه برگههای دیگر قدرتمان را یکی یکی در مقابل همان یک برگ حریف بدهیم. چشمانداز کشوری که مولفههای قدرتش را از دست داده کاملا روشن است: یک کشور مستعد برای حمله تروریستهای آدمخوار آن هم در ناآرامترین نقطه جهان. اوضاعی که امروز در سوریه، عراق، لیبی، یمن، افغانستان، مصر و... میبینیم. هدف غایی غرب تبدیل شدن جمهوری اسلامی ایران به یک کشور پیشرفته و صنعتی و برخوردار از امنیت نیست. اما الگوی پساتحریمی ما چه باید باشد؟
هیچ کشوری را بدون داشتن مولفههای قدرت در حوزههای مختلف علمی، سیاسی، اقتصادی و نظامی نمیتوان «قدرتمند» و «پیشرفته» نامید. کشورهایی مثل آلمان و ژاپن اگرچه در حوزه اقتصاد سرآمدند اما در حوزه سیاسی، اگر نگوییم عقب افتاده و وابسته، حداقل میتوانیم بگوییم پیشرفته نیستند. اینکه گفت و گوهای صدر اعظم آلمان، شخص اول قدرتمندترین اقتصاد اروپا از سوی آمریکاییها شنود میشود، اما مرکل اجازه ندارد خم به ابروی خود بیاورد، یعنی در آلمان با آن اقتصاد پیشرفته، یک «نقص» و «ضعف» بزرگی وجود دارد. بنا بر اسناد محرمانهای که فاش شده و هیچ کس هم آن را رد نکرده، آلمان حتی از مردم خود برای سازمانهای اطلاعاتی آمریکا جاسوسی میکند! ژاپن نیز کشوری است قدرتمند در حوزه اقتصاد اما حتی اختیار نوشتن قانون اساسی خود را هم ندارد. این کشور برای تامین امنیت خود، صد درصد به آمریکا وابسته است و به دلیل محدودیتهای نظامی که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم علیه آن تحمیل کرده، به تنهایی قادر به مقابله با تهدیدات کشوری مثل کره شمالی نیست.
بنابراین، آلمان و ژاپن تنها برخی مولفههای یک کشور پیشرفته - مانند اقتصاد- را دارند، که آن را هم نه از جانب آمریکا یا هر کشور دیگر بلکه از جانب «تلاش»، «برنامهریزی» و «مدیریت» و تکیه بر ظرفیتها و توانمندیهای داخلی خود به دست آوردهاند. این دو کشور، توانمندی اقتصادی خود را مدیون برنامهریزی، مدیریت، اعتماد و اتکا به همراهی مردم و به طورکلی تکیه بر ظرفیتهای درونیشان هستند نه آمریکا. اتفاقا، نقاط ضعف کشورهایی مثل ژاپن و آلمان در همان جاهایی است که به ظرفیتهای داخلیشان اعتماد نکردهاند. چشم بادامیهای ژاپنی در پشتکار و تلاش زبانزد خاص و عامند، همین طور چشمآبیهای آلمانی. استفاده از مولفه مهمی مثل «ظرفیتهای درونی»، از ویژگیهای بارز این دو کشور قدرتمند اقتصادی است و این مولفه از قضا، یکی از شاخصههای اقتصاد مقاومتی است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت، الگویی که برخی پس از مذاکرات هستهای برگزیدهاند، یعنی اعتماد و نزدیکی به دشمن، جز وابستگی، ضعف و عقبماندگی در حوزه مربوطه نتیجهای دربر نخواهد داشت و فرجام آن به ویژه در مورد کشورهای اسلامی، تبدیل کشور به یکی از کشورهای جنگزده اطراف خواهد بود.
شاید ماجرای دستگیری 10 تفنگدار متجاوز آمریکایی در خلیج فارس مثال نزدیک و خوبی باشد برای یافتن یک «الگوی خوب» پسابرجامی. بلا استثناء تمام رسانههای دنیا و بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران حرکت سپاه در دستگیری نظامیان آمریکایی را تحقیر آمریکا و قدرتمندترین ارتش جهان تیتر زدند و ایران را «پیروز بزرگ» این معرکه معرفی کردند. نمایش اقتدار، تنها کاری بود که بچههای سپاه در خلیج فارس انجام دادند و از آن نتیجه خوبی هم گرفتند. به گفته دریادار علی فدوی، فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این اقتدار باعث شده آمریکاییها با استرس بسیار زیاد از تنگه هرمز رد میشوند. حرکتی که رهبر معظم انقلاب نیز در جریان دیدار دستاندرکاران انتخابات(30/10/94) از آن «عمیقا» قدردانی کرده و گفتند: «آنها در مقابل تجاوز دشمن، هویت و قدرت ایران را نشان دادند و مسئولان نیز باید در همه عرصهها همینگونه عمل کنند و هر جا دشمن از خطوط منافع ملی ایران تجاوز کرد با قدرت جلوی او را بگیرند.»
الگوی پسابرجامی ما، میبایست تلفیقی از دیپلماسی و اقتدار باشد، که در غیر این صورت، قطعا شاهد نقض بیشتر تعهدات از سوی آمریکاییهای بدعهد خواهیم بود. اقتدار در این مسئله نیز یعنی این که، به محض نقض تعهدات میبایست در کنار موضعگیریهای دیپلماتیک، مقابله به مثل هم کرد.
باز به قول حضرت آقا در همین دیدار «طرف، اهل خدعه است، به لبخند و ماسک او اعتماد نکنید... اهداف و سیاستهای آمریکای کنونی همان اهداف خشن و ضد ایرانی آمریکای دوران ریگان و بوش است. مسئولان مراقب باشند آمریکاییها در اجرای برجام به تعهداتشان واقعاً عمل کنند و در غیر این صورت حتماً مقابله به مثل کنند.»
***************************************
روزنامه قدس **
چه کسی انقلابی، چه کسی ضد انقلاب است/ سعدالله زارعی
انقلاب اگر از یک جایگاه معنوی برخوردار باشد، مقدس خوانده میشود و طبعاً کسانی که به دلیل مخالفت با اصول و ارزشها و آرمانهای انقلاب، «ضد انقلاب» خوانده میشوند، دارای هویتی «ضد ارزشی» خواهند بود.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از فارس، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «انقلاب» و «ضد انقلاب» یک حوزه «گفتمانی» است که در عین حال دارای عینیت اجتماعی است و در هر جایی که از این دو سخن به میان آورده شود، خواه ناخواه وضعیتی مستمر و جاری به تصویر درمیآید و در بستر زمان ممکن است یک جابجایی هم اتفاق بیفتد یعنی فردی انقلابی به جرگه ضد انقلاب بپیوندد و یا فردی که مخالف انقلاب است به مدافع انقلاب تبدیل شود. البته تجربه تاریخی نشان میدهد که به ندرت اتفاق میافتد که فردی که در گذشته ضد انقلاب بوده است، انقلابی شود و فراوان پیش میآید که یک عنصر انقلابی، ضد انقلابی شود. این میتواند دلایل مختلفی داشته باشد.
انقلاب اگر از یک جایگاه معنوی برخوردار باشد، مقدس خوانده میشود و طبعاً کسانی که به دلیل مخالفت با اصول و ارزشها و آرمانهای انقلاب، «ضد انقلاب» خوانده میشوند، دارای هویتی «ضد ارزشی» خواهند بود و دقیقاً این دسته برای اینکه ضد ارزشی دیده نشوند، منکر معنوی بودن انقلاب یا نظام برآمده از آن میشوند اما از یک منظر دیگر انقلاب اگر دارای جایگاه معنوی بود، مخالفت با آن در واقع مخالفت با آرمانهایی است که اکثریت جامعه آنها را قبول دارند و خواهان حاکمیت آنها در صحنه اجتماعی میباشند. با این وصف ضد انقلاب در انقلابهای ارزشی، ضد مردم نیز محسوب میگردند.
انقلاب اسلامی ایران در قرون اخیر تنها انقلابی است که دارای هویتی معنوی و در نتیجه ارزشی است و مخالفت با آن یک اقدام ضد ارزشی و مذموم است کما اینکه نظام برآمده از این انقلاب، تنها نظامی است که در جهان امروز دارای هویتی معنوی است. بسیاری از گروههای راستگرا و یا چپگرا- در معنای متداول در ادبیات سیاسی- از ابتدای انقلاب تلاش کردند تا از انقلاب اسلامی، هویتزدایی ارزشی کنند این اقدام در ابتدای انقلاب در قالب برجستهسازی برخی از وجوه سیاسی که مثلاً انقلاب ما را با هر انقلاب ضد سرمایهداری مشابه میگرداند و یا با برجستهسازی بعضی از جنبههای اجتماعی- نظیر مبارزه با فقر- به عنوان علتالعلل شکلگیری انقلاب اسلامی دنبال میشد و مارکسیستها مهمترین گروهی بودند که در این مسیر گام برمیداشتند که البته به جایی نرسید و مارکسیستها از گردونه توجه اجتماعی خارج شدند. پس از مدتی از درون بعضی از گروههایی که درست یا نادرست در جبهه نیروهای مذهبی هوادار انقلاب اسلامی دیده میشدند، خط چپگراها را در یک قالب جدید بازتولید کردند. روزنامه سلام و مجلاتی نظیر ماهنامه کیان از شاخصترین نشریاتی بودند که در دهه 1370 وارد میدان شدند تا از انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن «ارزشزدایی» نمایند. آنان ادعا میکردند که «حکومت یک مقوله اجتماعی است که براساس نیاز و تمایل شهروندان شکل میگیرد و قواعد آن براساس نظر و رأی مردم و نمایندگان منتخب آنان انتخاب میگردد» در این میان دکتر سروش و سایر شبه روشنفکرانی که براساس یک نقشه راه مشخص تغییر هویت انقلاب اسلامی را دنبال میکردند با صراحت میگفتند: «تمام تار و پود حکومت و همه اجزا و اصول راهنما و معیارهای اندازهگیری آن از مردم است». سروش با کتمان آیاتی که با صراحت از وظیفه پیامبران در تأسیس حکومت و جهاد برای ایجاد و حفظ آن سخن به میان آورده است، مدعی بود «پیامبر از سوی خداوند برای تأسیس حکومت مأموریتی نداشته و تبیین و تبلیغ دین تنها وظیفه پیامبر بوده است اما مسلمانان به گمان اینکه نداشتن دستور برای تأسیس حکومت یک نقص در دین بوده و نباید باشد، پیرایههایی بر این بستند و آن را واجد چیزی دانستند که از اساس فاقد آن بود» این داعیه برای آن صورت میگرفت تا پنداشته شود دین مقولهای است و حکومت مقولهای دیگر و در واقع این همان داعیه استعماری جدایی دین از سیاست بود که اساس فلسفه سیاسی حکومتها را در غرب تشکیل میدهد.
این خط را در آن موقع روزنامه سلام و نویسندگان آن به صورت پررنگتر و عملیاتیتر دنبال میکردند. این روزنامه در یکی از شمارههای خود نوشت: «حکومت برآمده از جمهوری اسلامی مثل سایر حکومتهاست که در چارچوب رأی و نظر مردم پدید آمده و حکم مخالفت و موافقت با آن از حکم مخالفت و موافقت با سایر حکومتها جدا نیست. این کوتهبینی و قداستتراشی است که همراهی با انقلاب و دولت برآمده از آن را مستوجب «ثواب» و مخالفت با آن را شایسته عذاب الهی تلقی نماییم». بر این اساس قداستزدایی و در واقع دینزدایی از حکومت دینی، مقدمه از میان برداشتن بنیان جمهوری اسلامی بود کما اینکه روزنامه سلام حدود 8 سال پس از تأسیس شورش خیابانی تیر ماه 1378 را با سردمداری کسانی نظیر تاجزاده که در حلقه کیان و سلام رفت و آمد داشتند و حالا به مناصب مهمی در نظام هم رسیده بودند، کلید زد و نیز ده سال بعد فتنه بزرگی را با ورود اتهام تقلب به نظام به راه انداختند و در واقع با بکارگیری همه شیوهها و با کمک گرفتن از بدنامترین افراد و گروهها و کشورهای معاند درصدد براندازی نظام بودند که در هر دو مورد توسط مردمی که انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را «مقدس» و «معنوی» میدانند، شکست خوردند. پس کاملا واضح است که جداسازی نظام از هویت معنوی مقدمه روی آوردن به اتهامات و اتهامات مقدمه دست زدن به اقدامات ویرانگر علیه نظام بود و چه کسی است که نداند، براندازی نظام اسلامی بزرگترین آرزوی آمریکا و صهیونیسم است و هر کس که در این خط باشد از سوی آنان حمایت جدی و علنی و غیرعلنی میشود.
پس مقولهای بنام «ضدانقلاب» وجود دارد و ضدیت با انقلاب اگر از یک نقطه ضعیف شروع شود حتما در نقطه ضعیف متوقف نمیشود و رو به گسترش میگذارد ما نباید کسانی را که ضعفی دارند به ضدیت با انقلاب متهم کرده و به تعبیری که رایج است افراد را به سمت جبهه مخالف هل دهیم ولی واقعیت این است که انقلابی ماندن یا ضد انقلاب بودن خیلی دست ما نیست. آنانکه به سمت ضدیت با انقلاب سوق پیدا میکنند وقتی در مسیر مخالف قرار میگیرند لامحاله تا آخر راه میروند و ما معمولا قادر به نگه داشتن آنان نیستیم، در استفاده از واژه «ضدانقلاب» درباره آنان نیز اگرچه باید تا میتوان اجتناب کرد ولی در نهایت این خودداری مشکلی را از آنان حل نمیکند. شما ببینید کسی که فتنه 88 را دیده و پیامدهای سنگین آن را ملاحظه کرده و در عین اینکه خود را جزء خانواده انقلاب و نظام میداند، حاضر به محکوم کردن فتنه و عوامل آن نیست و در این مواقع معمولا با بکارگیری عبارتهایی مثل لزوم وحدتگرایی که در اینجا به معنای پذیرش دوباره عوامل فتنه است، در کنار عوامل فتنه و در واقع براندازان نظام قرار میگیرد. خب با چنین فرد یا افرادی چه میتوان کرد؟ آیا این که مواضع آنان همراهی با براندازان است قابل کتمان میباشد و اگر ما کتمان کردیم آنها واقعا کنار براندازان قرار ندارند؟ در مثال دیگر میتوان به فرد یا افرادی از خواص اشاره کرد که در عین علم داشتن به مجرمیت و خیانت اطرافیان خود از آنان حمایت کرده و در گوش آنان دعای سلامت میخوانند و در حالی که صدها سند از فساد اقتصادی و اختلاس سنگین اطرافیان خود دیدهاند، آنان را مظلوم جلوه میدهند و در واقع نظام را متهم به ظلم میکنند که خود نوع دیگری از فتنهانگیزی علیه نظام اسلامی است. خب ما با چنین افرادی چه میتوانیم بکنیم. ما دوست نداریم در مورد اینها از واژه «ضدانقلاب» استفاده کنیم و بقول آقایان نمیخواهیم آنان را به این سمت هل بدهیم اما آیا واقعا اینگونه عملکردها ضدانقلابی نیست و آیا میتوان ذرهای احتمال داد که چنین افرادی پس از سالها ظلم به نظام و مردم توفیق توبه پیدا کرده و عاقبت به خیر شوند؟!
ما میدانیم که عاقبت به خیری دست خداست چنانچه دائما باید زمزمه کنیم که خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بگردان ولی در عین حال این سوال وجود دارد که چرا مخالفان پیامبر(ص) - چه کسانی که از اول مخالف بودند و چه کسانی که بعدا به صف مخالفین او پیوستند - هیچکدام موفق به توبه نشده و با کفر و بیایمانی از دنیا رفتند. همینطور این سوال وجود دارد که چرا هیچکدام از مخالفان قبلی و بعدی حضرت امیرالمومنین علیهالسلام موفق به توبه نشده و عاقبت به خیر از دنیا نرفتند؟ این در مورد انقلاب اسلامی هم صدق میکند ما به تجربه دیدیم که تنها آن دسته از مخالفانی که بدون علم به واقعیت نظام در برههای به مخالفت با نظام برخاسته بودند، بعضا - مثل احسان طبری - توفیق توبه پیدا کردند ولی هیچکدام از علمایی که با وجود درک حقیقت و هویت امام و انقلاب اسلامی به مخالفت با آن برخاستند، توفیق توبه پیدا نکردند. دلیل آن این است که - براساس آنچه از آموزههای دینی فرا گرفته ایم - خداوند امکان هدایت را از آنان میگیرد و در واقع به آنان غضب میکند و این غضب راه بازگشت آنان را سد مینماید.
«انقلاب» و «ضدانقلاب» در پهنه انقلاب اسلامی خط فارق و جداکننده حق از باطل و ایمان از کفر است و خدای متعال در زمانه ما آن را به مثابه ترازویی فراروی بندگان و عاصیان قرار داده است کما اینکه خداوند متعال برای تمییز و جداسازی خبیث از طیب همیشه شاقولی قرار داده است. دعا کنیم تا آخر انقلابی بمانیم و به سرنوشت کسانی که در نیمه راه به دلیل هواهای نفسانی و اغواهای شیطانی از راه روشن انقلاب جدا شدند، مبتلا نشویم.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
آل سعود و ائتلافهای کاغذی
بسمالله الرحمن الرحیم
عادل الجبیر، وزیر خارجه تازه کار عربستان این روزها سعی دارد ناکامیها و شکستهای مستمر عربستان در صحنه سیاست منطقهای، بینالمللی و حتی داخلی را به هر قیمت ممکن جبران کند ولی هرچه بیشتر تلاش میکند، نتایج معکوسی عایدش میشود که از اساس نقض غرض است. وی در آخرین اظهارات خود راهکار تازهای برای ایران ارائه کرده و گفته ایران به جای عذرخواهی بابت حمله به سفارت این کشور، همسایه خوبی شود و حمایت از گروههای شبه نظامی را متوقف کند. انتظار میرفت ریاض پس از ناکامی در تمامی زمینهها و چشیدن طعم تلخ شکست در ذائقه خود، همین راهکار را در پیش بگیرد و به جای عذرخواهی از ملتها و دولتهائی که به آنها ضربه مالی زده و زیانهای عظیم انسانی تحمیل کرده، حمایت از تروریستهای چند ملیتی را کنار بگذارد و با عقل و منطق تصمیم بگیرد.
ریاض اکنون در تمامی زمینهها درگیر فجایع زیانباری است ولی به جای تلاش برای پایان دادن به بحرانهائی که خود به وجود آورده و یا بحرانهائی که دیگران به وجود آوردهاند ولی آل سعود از سرمایهگذاران اصلی آن بودهاند، درصدد ایجاد کانونهای جدید بحران و دامن زدن به فجایع جدید است و نه تنها در عملکرد و تصمیمات خود تجدیدنظر نکرده که حتی سعی دارد دیگران را هم به همین باتلاقها بکشاند. وزیر خارجه عربستان مدعی است که بیانیه سازمانهای منطقهای بویژه شورای همکاری، اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی یک پیام دارد و آن اینکه «دیگر بس است».
برخلاف گفته وزیرخارجه عربستان، طبیعیترین جمع بندی و نتیجهگیری از تحولات پرشتاب منطقه برای آل سعود دقیقاً میتواند همین جمله کوتاه باشد که دیگر بس است و ریاض نباید تصور کند که با ادامه این بازیهای بدفرجام و گشودن فصل جدیدی از دخالتهای سیاسی و مداخلات نظامی ریاض و از جمله تلاش برای تجاوز نظامی زمینی به سوریه و عراق میتواند بر جنایات و ناکامیهای خود سرپوش بگذارد و در این وانفسای انزوا، شکست و ناکامی، نفسی تازه کند و شرکای جرم تازهای پیدا نماید.
آل سعود با ریخت و پاش دلارهای نفتی هم نتوانست تغییر عمدهای در وضعیت نابسامان خود و متحدانش در «ائتلافهای کاغذی» بوجود آورد و بر اینهمه شکست و جنایت و کینهتوزی سرپوش بگذارد. حتی بیانیه سازمان همکاری اسلامی هم گرهی از مشکلات آل سعود نگشود و اقدام عجولانه ریاض درخصوص اصرار برای برگزاری شتاب آلود اجلاس فوقالعاده سازمان هم نتوانست اهداف آل سعود را تامین کند بلکه موجبات تشدید اختلاف و تضعیف سازمان را فراهم کرد.
به نظر میرسد آل سعود این روزها دچار سردرگمی، بلاتکلیفی، انفعال و تناقض شدهاند. از یک طرف آقای نواز شریف را برای وساطت و میانجی گری بین ایران و عربستان، بر میگزینند و از طرف دیگر بطور همزمان بر طبل اختلافات میکوبند و برای معارضه گردن کلفتی میکنند. متاسفانه ریاض سعی دارد از تمامی ظرفیتهای ممکن برای تامین اهداف خود «استفاده ابزاری» کند. ابزارهائی که میتوانند در جایگاه مناسب خود گرهگشا باشند و برای مسائل و مشکلات فراوان دنیای اسلام، راهگشائی کنند، اکنون به ابزار انتقام جوئی و مخاصمه تبدیل شدهاند و ریاض از آنها برای عقدهگشائی خود سوءاستفاده میکند و با این کار، سازمان همکاری اسلامی را از مسائل و مشکلات اصلی و جدی دنیای اسلام و در صدر آنها مسئله فلسطین دور کرده و به مسائل انحرافی سرگرم نموده است. آل سعود نباید تصور کنند که چون مرکز هماهنگیهای سازمان همکاری اسلامی در ریاض است، آنها میتوانند از این پدیده به عنوان فرصتی برای سوءاستفادههای خاص و تمرکز بر دیدگاههای یک کشور خاص، بهرهبرداری نمایند. اکنون شش کشور دنیای اسلام که اتفاقاً همه آنها کشورهای عربی هستند، بابت آتش افروزیهای آل سعود دچار خسارت و آسیب شدهاند. آل سعود به جای آنکه به جنایات و سرمایهگذاریهای بدفرجام خود ادامه دهند سعی دارند دیگران را هم برای همدستی با جنایتکاران وارد صحنه کنند.
ریاض با تنظیم عجولانه این متن عملاً حقایق عینی و ملموس در رابطه با موضوع سفارش در تهران را نادیده گرفته درحالی که اقدامات سریع جمهوری اسلامی ایران در تامین امنیت دیپلماتها و کارکنان سفارت، کنترل اوضاع و اعاده وضعیت عادی، برخورد با متهمین و محکوم کردن این حادثه نشان داد که ایران در برخورد با موضوع پیشقدم شده ولی دولت عربستان با بهانهجوئی سعی دارد از این فرصت برای سرپوش گذاشتن بر خطاهای عمدی و زنجیره اشتباهات خود، از نهادهای مرتبط استفاده ابزاری کند و از آنها به عنوان ابزاری برای تامین اهداف نامبارک خود سوءاستفاده کند که البته موفقیتی کسب نکرده است. ایکاش مقامات شرکت کننده در اجلاس ریاض به میزبان تذکر میدادند به مسیر اعتدال، عقلانیت و گفتگوی مسئولانه با درک و احترام متقابل روی آورد و به جای سوءاستفاده از توان و ظرفیت نهادهای اسلامی و عربی به سرنوشت فلسطین، آزادی قدس شریف و پایان دادن به رنج و محنت ملتهای مسلمان و عرب در شش کشوری که در آتش کینه آل سعود میسوزند، بیاندیشد. اگرچه این انتظار زیادی نیست ولی آل سعود باید از شرارت و کینهتوزی دست بردارند تا ملتها فرصت یابند خود به سرکوب تروریستهای وحشی از 80 کشور جهان بپردازند.
***************************************
روزنامه خراسان**
چین و شراکت استراتژیک/مهدی حسن زاده
رئیس جمهور چین وارد تهران شد تا نفر اول مهمترین شریک اقتصادی کشور در سال های تحریم، نخستین مقام ارشد خارجی مسافر به ایران در دوران پساتحریم باشد و مشخص شود که در پساتحریم، با وجود باز شدن مسیر ارتباطات اقتصادی با غرب، چین جایگاه خاص خود را در اقتصاد ایران خواهد داشت. هم اکنون حدود 20 درصد از صادرات غیرنفتی ایران و نیمی از فروش نفت روزانه یک میلیون بشکه ای ایران به مقصد چین روانه می شود. از سوی دیگر آمارهای رسمی نشان می دهد که 25 درصد واردات ایران مربوط به کالاهای چینی است و شاید بتوان بخش عمده سهم 20 درصدی امارات از صادرات کالا به ایران را نیز متعلق به محصولات چینی دانست.
در این میان تصور عامه مبنی بر این که چین بزرگترین صادرکننده کالا به ایران است، صحیح می باشد اما نکته مهم این است که چین بزرگترین فروشنده کالا نه فقط به ایران بلکه به بسیاری از کشورهاست.
با این حال افکار عمومی داخلی از چین به عنوان کشوری یاد می کند که اجناس بدون کیفیت خود را به ایران قالب می کند. این ذهنیت به ویژه در دوران تحریم تقویت شد، چرا که محدودیت های تحریم، ایران را به سمت تجارت بیشتر با برخی کشورها نظیر چین و هند برد و در شرایطی که قدرت انتخاب ایران برای شرکای تجاری و فروشندگان کالا کاهش یافته بود، کاهش کیفیت کالاهای وارداتی گریز ناپذیر بود. اما باید توجه داشت که حتی در شرایط غیرتحریمی نیز نمی توان از اقتصاد بزرگی همانند چین به سادگی گذشت. چرا که چین به 3 دلیل مهمترین شریک اقتصادی ایران حداقل تا سال های متمادی خواهد بود و از این روست که روابط استراتژیک 25 ساله بین دو کشور تعریف شده است.دلیل نخست این است که چین کشوری است که به دلایل سیاسی، می توان آن را شریک تجاری مطمئن برای روزهای سخت قرار داد. این تصور که اجرای برجام بتواند معادلات سیاسی تاریخی بین ایران و آمریکا و حتی ایران و اروپا را با تغییر شگرف و مداومی مواجه کند، ساده اندیشی است چرا که چالش های سیاسی بین ایران و غرب، به ویژه ایران و آمریکا جدی تر از آن است که بتوان با توافق برجام به آن خاتمه داد. اگرچه برجام اذعان به قدرت جمهوری اسلامی ایران است و طرف غربی مجبور شده است حقوق هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد اما خاتمه دهنده چالش های قدیمی نیست و باز هم در نگاهی بلند مدت باید رفقای سیاسی نزدیکتر را برای شراکت تجاری ترجیح داد.
دلیل دوم، این است که چین بزرگترین واردکننده انرژی است و ایران بزرگترین دارنده ذخایر نفت و گاز جهان. همین ویژگی موجب می شود که دو بازیگر عمده بازار انرژی جهان را کنار هم بنشاند و منافع مشترک اقتصادی را برای هر دو تعریف کند. همان طور که گفته شد چین هم اکنون نیمی از نفت صادراتی ایران را می خرد. همچنین نیاز این کشور به واردات گاز طبیعی، حتی با وجود امضای قرارداد خرید گاز از روسیه، موجب شده است تا چین در روابط استراتژیک 25 ساله با ایران همکاری مشترک در زمینه انرژی را جزو محورهای اصلی این روابط قرار دهد.دلیل سوم به منافع منطقه ای و جغرافیایی مشترک به ویژه در زمینه ترانزیت و حمل و نقل باز می گردد. به ویژه این که چین قصد احیای جاده ابریشم را دارد. ایده احیای جاده ابریشم اواخر آبان ماه سال گذشته توسط «شی جین پینگ» رئیس جمهور چین در اجلاس سران شرکت های تجاری آسیا در پکن عنوان شد و او گفت که کشورش بالغ بر 40 میلیارد دلار برای احیای مجدد آن هزینه می کند. تردیدی نیست که ایران می تواند بخش اصلی پازل جاده ابریشم چین را ایفا کند چرا که مرزهای آبی و حتی زیرساخت های نسبتا خوب حمل و نقل ایران بستر مناسبی برای اتصال چین به کشورهای آسیای میانه است. علاوه بر این اقتصاد ایران به عنوان یکی از بزرگترین اقتصادهای منطقه و همجواری با کشورهایی نظیر پاکستان، افغانستان و عراق که گام های مقدماتی توسعه را بر می دارند، می تواند کانونی برای توسعه اقتصادی و صادرات به کشورهای همسایه باشد و چین در صورت تعریف همکاری های مشترک با ایران می تواند به عنوان شریک ایران در بازارهای صادرات کالا و خدمات فنی و مهندسی به کشورهای همسایه ایران نقش ایفا کند.در مجموع اگرچه این ذهنیت که چین در سال های تحریم ایران، از این شرایط منتفع شده، ذهنیت صحیحی است با این حال این نفع یک طرفه نبود، چرا که چین حداقل از 3 منظر در شرایط تحریم به اقتصاد ایران کمک کرد. از یک منظر، تلاش برای دور زدن تحریم ها از طریق نظام بانکی چین، از منظر دیگر، تلاش برای صدور برخی کالاها و خدمات فنی و مهندسی در برخی عرصه های به شدت تحت فشار از جهت تحریم ها، نظیر صنعت نفت و گاز و از منظر سوم، خرید نیمی از نفت ایران در دوران تحریم. به نظر می رسد که از منظر سوم همکاری چین با ایران به ویژه با توجه به برنامه کشورمان برای افزایش صادرات نفت می تواند افزایش یابد، با این حال از منظر دوم که مربوط به صدور خدمات فنی و مهندسی بود، می توان جایگاه چین را در دوران پساتحریم متفاوت با دوران تحریم دانست چرا که امکان استفاده از خدمات فنی و مهندسی و تکنولوژی سایر کشورها فراهم می شود. با این حال عرصه ای که برای همکاری بیشتر فراهم است، عرصه سرمایه گذاری است.
چین به مدد موتور خستگی ناپذیر صادراتی خویش در حال حاضر هم بالاترین ذخیره ارزی جهان را دارد و هم در سال گذشته نیز بزرگترین سرمایه گذار و شریک 120 کشور دنیا بوده است. کشورمان در دوران تحریم به دلیل بلوکه شدن حدود 22 میلیارد دلار از درآمدهای صادراتی خویش به چین، مجبور شد فاینانس های چینی را برای برخی پروژه های زیرساختی نظیر طرح های فولاد و پتروشیمی بپذیرد اما هم اکنون با لغو تحریم ها این امکان فراهم است که فاینانس های چینی با شرایط بهتر و حتی مبالغ بیشتری در اختیار پروژه های زیرساختی ایران قرار گیرد چرا که چین اگرچه توان فنی و تکنولوژی چندانی ندارد اما می توان روی توان مالی این کشور حساب باز کرد. از منظر دیگر چین با تلاش برای شکل گیری پیمان های پولی دوجانبه با سایر کشورها، تلاش دارد در معادلات اقتصادی جهان نقش مهمتری در مقایسه با گذشته داشته باشد.
در این میان ایران می تواند ضمن همکاری با چین در زمینه پیمان های پولی دوجانبه و همکاری های اقتصادی استراتژیک نظیر همکاری در راه اندازی بانک زیرساخت آسیایی که توسط چین پیگیری می شود، اتحادی استراتژیک با چین و روسیه ایجاد کند، اتحادی که فارغ از اثرات مثبت اقتصادی بتواند تضمینی برای جایگاه سیاسی مستحکم و ضد انزوا باشد و حتی اندیشه تقابل و تحریم مجدد ایران را از ذهن برخی کشورها خارج کند.
***************************************
روزنامه ایران**
مطالبه ملی از زبان روحانی/سیدرضا صالحی امیری
انتخابات مهمترین وجه مقبولیت نظام و به مثابه سرمایه اجتماعی عظیمی است که میتوانیم آن را به جهانیان عرضه و در سطح جهانی و بینالمللی به پشتوانه رأی ملت بر اقتدار خود بیفزاییم. در واقع انتخابات و رأی مردم هم میزان مقبولیت داخلی را نمایان میسازد و هم نقش مؤثری در وجهه بینالمللی کشورمان ایفا میکند.
سخنان دکتر روحانی در همایش استانداران، معاونان و مدیران کل سیاسی و انتخابات و فرمانداران سراسر کشور که نشان از تأکید رئیس جمهوری به جایگاه قانونی خود به عنوان مسئول اجرایی قانون و پاسخگویی در برابر ملت دارد، یادآور نطقهای انتخاباتی ایشان در ایام انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و باور عمیقی است که به آموزه بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی مبنی بر «میزان رأی ملت است» دارد. از آن روز که روحانی در مناظره انتخاباتی با جمله «من یک حقوقدان هستم» از گفتمان و رویکرد خود در اجرای قانون اساسی رونمایی کرد تا چند روز پیش که در جمع عوامل اجرایی انتخابات با صراحت بیان کرد: «باید مر قانون ملاک عمل باشد و نه مر سلیقه» وفاداری خود را به حرکت در چارچوب قانون اساسی و دفاع از حقوق مردم بر مبنای سوگندی که در خانه ملت هنگام تحلیف ریاست جمهوری یاد کرده، به رخ کشید. دکتر روحانی مجلس را به مثابه آیینه ملت میداند. به همین جهت انتظار از شورای محترم نگهبان این است که اجازه حفظ تنوع و تکثری را که در جامعه ایرانی اعم از تنوع قومی و نژادی و نیز تنوع سلایق و گرایشهای سیاسی وجود دارد، به داوطلبان انتخابات بدهد تا مجلس، آیینه تمام نمای جامعه کنونی باشد و خانهای در تراز ملت از طریق مشارکت مردم ساخته و پرداخته شود. فراموش نمیکنیم که حضرت امام خمینی(ره) زمانی که تعدادی از اعضای جامعه روحانیت قصد جدایی از این تشکل را داشتند، بر تنوع گرایشها صحه گذاشته و اختلافات را به رسمیت شناختند و حتی از تشکیل مجمع روحانیون مبارز استقبال نمودند.
بنابراین رد صلاحیت یا عدم احراز صلاحیت گسترده داوطلبان در سطح کشور به هیچ وجه زیبنده ملت و نظام جمهوری اسلامی نیست و موجب کاهش امید و نشاط ملی میشود. بویژه آنکه در میان رد صلاحیت شدگان، تعداد قابل توجهی از نمایندگان کنونی مجلس یا اعضای فعلی شوراهای اسلامی شهرها قرار دارند. امروز در ذهن بخشی از جامعه این ابهام و پرسش جدی شکل گرفته که اگر نماینده کنونی صلاحیت ندارد، چگونه میتواند تا خرداد آینده قانونگذاری کند؟
در فضای فعلی و معضلات پیچیدهای که کشور با آن روبهروست، حرکت به سمت توسعه و رسیدن به اهداف چشمانداز با حضور و پشتیبانی آحاد ملت و ورود افراد کاردان، مجرب و امین مردم از هر دوجناح عمده سیاسی کشور به مجلس شورای اسلامی میسر میشود. با این حجم رد صلاحیتها بیم کاهش مشارکت مردم در انتخابات و تشکیل مجلس ضعیف و ناکارآمد میرود و این خلاف خواسته رهبر معظم انقلاب است که بر حضور و مشارکت گسترده مردم و برگزاری انتخابات پر شور و نشاط تأکید نمودهاند. البته روشن است که شورای نگهبان پاسدار دستاوردهای انقلاب و قانون اساسی است و مسلماً مجلس آخرین فیلتر قانونگذاری نیست و مصوبات این مجلس در شورای نگهبان قانون اساسی مجدداً بررسی میشود تا با اصول اساسی نظام منافاتی نداشته باشد. اتفاقاً از همین منظر میتوان به کاهش دغدغهها و نگرانیها امیدوار بود و از شورای محترم نگهبان انتظار رویکرد و رفتار مدبرانه و پدرانه در قبال بررسی مجدد صلاحیتها داشت تا شائبه برخورد سلیقهای و جناحی برطرف و جایگاه ویژه و مستقل شورای نگهبان حفظ و تقویت شود. کاهش اعتماد عمومی به نهاد شورای نگهبان به هیچ وجه به مصلحت نیست. تجربه ثابت کرده هر نوع ساختار شکنی و رفتار غیر مدنی و هنجارشکنانه مذموم است. خوشبختانه دولت تدبیر و امید هم رویکرد خود را بر مدار قانون قرار داده و رئیس جمهوری محترم مکرر بر حرکت در چارچوب قانون و رعایت مر قانون اساسی تأکید نموده است. مشکل پیش آمده در قبال تأیید صلاحیتها میتواند و باید از طریق گفتوگو، تعامل و مذاکره برطرف شود.
***************************************
روزنامه جام جم **
ایران و چین در مسیر سرمایه گذاری مشترک / اسدالله عسگراولادی
ایران و چین، روابط قدیمی به قدمت چند هزارسال دارند اما اولین ارتباط سیاسی تجاری دو کشور بعد از انقلاب اسلامی، بعد از سفری بود که حضرت آیت الله خامنه ای، دو سه سال بعد از انقلاب به چین داشتند.
روابط اقتصادی دو کشور در آن زمان شروع شد و روابط تهران و پکن در اوایل در مرز کمتر از یک میلیارد دلار در نوسان بود، اما در دوره دولت های هفتم و هشتم، روابط به مرز 10 میلیارد دلار افزایش یافت و در دولت های نهم و دهم، گستردگی روابط بیشتر شد.
در همین زمان در کشور چین هم تحولاتی روی داد و پس از اصلاحات اقتصادی، این کشور به سیاست دروازه های باز روی آورد. از آن دوره به بعد، دولت های دو کشور در مسیر توسعه روابط حرکت کردند و هر سال در حدود 25 درصد بر حجم مبادلات افزوده شد تا اینکه سطح همکاری ها در سال 1392 به مرز 50 میلیارد دلار رسیدیم و در سال 93 به مرز 52 میلیارد دلار رسیدیم. در سال 94 به خاطر تنزل قیمت نفت، حجم مبادلات به مرز 38 میلیارد دلار کاهش یافت .
جمهوری اسلامی ایران همواره تلاش کرده روابط خود با چین را به صورت درازمدت نگاه کند و با توجه به اینکه همیشه غرب به دنبال تحریم ایران بوده است، تهران نیز لبخند چین را بر چهره عبوس غرب، ترجیح داده و روابط دو کشور تا الان که سفر رئیس جمهور چین به کشورمان را داشته ایم همواره بالنده بوده است.
سفر دیروز آقای شی جین پینگ، نقطه عطفی در روابط اقتصادی دو کشور است و در مدت یک شبانه روزی که ایشان در کشور ما بود 17 پروتکل، قرارداد و موافقتنامه میان دو کشور امضا شد که این اسناد از اهمیت بسیاری برخوردار است.
یکی از این اسناد مربوط به احیای کمربند اقتصادی جاده ابریشم است که چین، ایران و اروپا را در بر می گیرد. بر اساس یکی دیگر از قراردادها در بندر جاسک در چابهار، شهرک صنعتی با همکاری دو کشور ایجاد می شود که باید برای سرمایه گذاری مشترک دو کشور برای تولید در صادرات مورد استفاده قرار گیرد.
دو کشور در قراردادهای جدید تلاش کرده اند از خرید و فروش کالاهای مصرفی کاسته و به جای آن سرمایهگذاری مشترک را تشویق کنند.
قرارداد احداث راه آهن برقی سریعالسیر تهران – مشهد و سه طرح بزرگ وزارت صنعت، معدن و تجارت که حجم آن به 20 میلیارد دلار می رسد از دیگر قراردادهای مهمی است که می توان به آن اشاره کرد.
در مجموع اقدامات بزرگی انجام شده و بر اساس آخرین موافقت نامه پروتکلی و کاربردی که از سوی روسای جمهوری دو کشور امضا شده است در 10 سال آینده روابط دو کشور تا مرز 600 میلیارد دلار افزایش می یابد که کار بسیار مهم و باارزشی است که انجام شده و امیدواریم در اجرا نیز موفق باشیم و این اهداف را محقق کنیم.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
وقتی محاسبات سنتی ژنرال زنگنه غلط از آب درآمد
نفت مفت و خاورمیانه جدید/ مجتبی اصغری
کاهش دامنهدار قیمت جهانی نفت بیشترین تاثیر منفی را بر کشورهایی گذاشته که از حداکثر وابستگی به درآمد حاصل از فروش نفت برخوردارند. سادهترین رفتار در چنین شرایطی تلاش برای «عرضه» بیشتر نفت در بازار برای جبران کسری بودجه است. رفتاری سنتی که با هرگونه محاسبه عوامل سیاسی تاثیرگذار بر بازار نفت بیگانه است و مفهومی به نام «ژئوپلیتیک سقوط قیمت نفت» را به رسمیت نمیشناسد تا با درک علتها به بازمهندسی بازار بپردازد.
حاکم بودن همین محاسبات ساده و سنتی در وزارت نفت کشورمان را با پایش آنچه در طول ایام یک ساله آغاز سقوط آزاد قیمت نفت بیان شد، میتوان درک کرد.
وزارت نفت انتظار داشت و پیشبینی میکرد از مهر 94 روند کاهشی قیمت نفت با فرارسیدن فصل سرما در نیمکرهشمالی متوقف شود و کشورهای تولیدکننده نفت غیراوپک، میزان عرضه نفت را براساس ادعای عربستان پایان دهند و اعتبار اوپک مجددا در بازار تثبیت شود. آلسعود در برابر واکنشهای شدید گروهی از اعضای اوپک مبنی بر کاهش عمدی قیمت نفت با عرضه مازاد نیاز بازار مدعی شده بود هدف از این تاکتیک حفظ برتری نفت اوپک در بازار و حذف رقبایی همچون نفت شیل آمریکا است که از منابع غیرمتعارف نفت با هزینه استخراج بالا تولید میکنند. پیشبینیها درست از آب درنیامد و براساس برآوردهای انجام شده توسط موسسات معتبر بینالمللی هماکنون حدود 2 میلیون بشکه نفت خام مازاد در بازار جهانی وجود دارد و حتی ظرفیت تولید نفت اوپک برای چندین ماه متوالی با عبور از سقف ۳۰ میلیون بشکهای تعیینشده، «رکودساز» بازار جهانی نفت شده است.
در میان تحلیلهای ارائهشده درباره قیمت آینده نفت، یکی از بدترین پیشبینیها مربوط به سقوط قیمتها به مرز 10 دلار است. در گزارش منتشرشده در روزنامه انگلیسی تلگراف، با استناد به پیشبینی بانک انگلیسی «استاندارد چارتر» همانند بانکهای «گلدمن ساکس»، «آربیاس» و «مورگان استنلی»، سقوط قیمت نفت تا بشکهای 10 دلار در سال جدید میلادی، ارزیابی شده است. اداره اطلاعات انرژی آمریکا نیز پیشبینی کرد با توجه به انتظار برای لغو تحریمهای غرب علیه صادرات نفت ایران، افزایش تولید نفت ایران بر اشباع بازار در سال جاری میافزاید. این سازمان کاهش محدود در تولید نفت آمریکا در 2016 و رشد یکنواخت تقاضای جهانی را پیشبینی کرد که با توجه به این عوامل تنها در 3 ماهه سوم 2017 از فزونی عرضه و اشباع بازار کاسته خواهد شد که نخستین کاهش پس از نزدیک به 4 سال متوالی افزایشی خواهد بود. کوین بوک، تحلیلگر انرژی در اینباره گفت: «اگر اتفاقی نیفتد و اقتصادهای نوظهور از وضعیت نابسامان فعلی نجات نیابند، قیمت نفت احتمالا تا اواخر سال 2017 افزایش نخواهد یافت.» با این وجود وزیر نفت کشورمان با اشاره به افزایش عرضه نفت توسط برخی کشورهای اوپک و انجام مکاتباتی با دبیرکل این سازمان به منظور آمادهسازی بازار برای ورود بشکههای نفت ایران به بازار، تصریح کرد: اوپک معمولا در مقاطع حساس عاقلانه عمل میکند(!)
زنگنه با یادآوری «کاهش شدید قیمت نفت» در صورت ادامه یافتن عرضه نفت مازاد برخی از کشورهای اوپک همزمان با تلاش ایران برای بازیابی سهم خود از اوپک در دوره پساتحریم، گفت: با این وجود قطعا حتی در صورت سقوط دوباره قیمت نفت، ایران از کاهش قیمتها به هیچوجه ضربه نمیخورد(!)
زنگنه در استدلالی مشعشع در تشریح دلایل پیروزی ایران در بازار نفت ارزانقیمت بویژه در دوران پساتحریم، توضیح داد: با لغو تحریمها صادرات نفت ایران 2 برابر میشود و حتی در صورت نصف شدن قیمتهای نفت از سطوح فعلی باز هم درآمد نفتی ایران ثابت خواهد ماند!
نگاه غیرصیانتی و روزمره وزیر نفت باسابقه کشورمان به منابع تجدیدناپذیر و محدود نفت کشور و تهدید به عرضه حداکثری بدون توجه به «افزایش رکود» در بازار انرژی جهانی با تهدید کشورهایی که حماقت اقتصادی آنها نیز در وضعیت نابسامان فعلی بازار انرژی بیتاثیر نبوده، حقیقتا حکایتی دردآور است.
وزیر نفت از یک طرف با قراردادهای ضدملی IPC تلاش دارد «بازار نفت» را کنترل کند و از جانب دیگر میکوشد با پیشبینی عجیب «نفت 40 دلاری» بودجه 95 را با عرضه حداکثری «نفت مفت» و بدون کمترین آیندهنگری جبران کند!
«بیپولی» در صدر استدلالات غیرمنطقی توجیهی و رفتارهای عجیب و غریب این روزهای دولت میدرخشد اما آیا دولتی که روزانه میلیونها لیتر بنزین گران از فجیره و مخازن منطقه وارد میکند و خوراک ارزان رانتی به پتروشیمیهای خصوصی میدهد و نفت ارزان میفروشد تا پول برای واردات خودرو و هزاران کالای غیرضرور دارای مشابه داخلی داشته باشد، معتقد به اقتصاد مقاومتی است و حقیقتا دلنگران «بیپولی» است؟
در ایام اخیر حتی کارشناسان روزنامههای غربگرای داخلی نیز عرضه روزانه 500 هزار الی یک میلیون بشکه نفت بیشتر به بازار را مطابق سیاست اعلامی زنگنه، خطرناک و غیرمفید ارزیابی کردهاند و با این وجود تیم اقتصادی دولت از ارائه برنامهای برای تامین حداقل نیازهای بازگشت ایران به سهمیه اوپک با هدف مدیریت و کنترل بازار جهانی و جلوگیری از بیارزش شدن همیشگی نفت و رکود دامنهدار خودداری میکند!
اصل ماجرا این است که آمریکا بر خلاف پیشبینی عربستان، علاقهای به کاهش محسوس عرضه روزانه 9 میلیون بشکه نفت تولیدی خود به بازار ندارد چرا که هدف از رفتار سیاسی مذکور، صرفا تاثیرگذاری بر اوپک با تلاش برای جابهجایی مرزهای نفتی نیست. آمریکا تغییر «ژئوپلیتیک انرژی جهان» را بخشی از سیاست «خاورمیانه جدید» میداند که براساس آن، تضعیف اقتصاد کشورهای تولیدکننده نفت اعم از عربستان، ایران، عراق، روسیه و کشورهای حوزه آمریکای جنوبی را در بر میگیرد. اندیشکده بروکینگز با اشاره به همین هدف شعلهورتر شدن جنگ و درگیری در خاورمیانه را به دنبال سقوط بیشتر قیمت نفت پیشبینی میکند و مینویسد: «سقوط اخیر قیمت جهانی نفت بدون شک عرصه سیاست خاورمیانه را تحت تأثیر قرار داده است، زیرا بسیاری از دولتهای منطقه برای تأمین منابع مالی مورد نیاز خود و به طور کلی سرپا نگاه داشتن اقتصادشان به نفت وابسته هستند.»
با توجه به این موارد رفتار سنتی ایران در چنین بازار پرتنشی تنها به افزایش رکود اقتصادی و متضرر شدن کل کشورهای تولیدکننده نفت از جمله ایران میانجامد و اهداف آمریکا در ایجاد درگیریهای درونمنطقهای با مدیریت بازار به واسطه کنترل «مولفههای ژئوپلیتیک» را محقق میکند. راهکار برونرفت از فضای فعلی فراتر از بازی تک مهره و بدون استراتژی با «افزایش یا کاهش عرضه نفت» است. ما نیازمند یک تحلیل فرامحلی در حوزه انرژی هستیم تا به واسطه آن بتوانیم دیگر کشورهای تولیدکننده نفت را نیز از جنگهای غیرواقعی نجات داده و متوجه تاثیر «آمریکا» بر بازار جهانی کنیم.
در شأن ایران نیست که یا درگیر سیاست حماقتآمیز «رقابت دروغین» نفت سعودی و نفت شیل شود و استقلال آلسعود از تصمیمات آمریکا را باور کند یا درگیر بازی تفرقهآمیز اتحادیه اروپایی و چین شود و با عرضه حداکثری نفت مفت به نام «سیاست همکاری انرژی» صرفا تضمینکننده سرعت رشد اقتصادی دیگرانی باشد که در بحبوحه دستکاری ژئوپلیتیک آمریکا در خاورمیانه، تنها به دنبال «نفت ارزان» و «عبور از بحران اقتصادی لیبرال - سرمایهداری» هستند. آیا ارائه تحلیلهای فرااقتصادی از مدیران بیهنر کرسنتی با ابداعاتی در حد «برنامه ویژه ۷ روزه نفتی ایران» برخواهد آمد؟
***************************************