خبرگزاريها و شبکه زنجيرهاي روزنامههاي جريان افراطي اصلاحطلبان بعد از رد صلاحيت شدن کانديداي خود در انتخابات اسفند ماه وارد فاز جديدي از عمليات رواني پوپوليستي براي تحريک افکار عمومي شدند و عدم حضورشان در انتخابات پيش رو را يک فاجعه براي مردم به تصوير کشيدند و دوران اصلاحات ( 76 تا 84) را دوران طلايي عصر انقلاب محسوب ميکنند.!!!
اصلاحطلبان سندروم توهم منحصربهفردي دارند که برخي وقتها سر از حماقتهاي منحصربهفردي در سياست درميآورد. اين سندروم عبارت از مقابله با واقعيتها يا جايگزين کردن آرزوها بهجاي واقعيتهاست. اينکه بعد از شکست سنگين در انتخابات شوراهاي شهر دوم و بعد از شکست دوقبضه در انتخابات مجلس هفتم (هم شکست تحصن و هم شکست انتخابات)، فکر کني با کاراکتري مثل معين و با شعارهاي تندتر از خاتمي به صحنه بيايي و پيروز انتخابات خواهي شد، يعني مقابله با واقعيتها و تحليل توهمي داشتن از واقعيتهاست. نتيجه اين توهم اين شد که مهدي کروبي با شعار هر نفر 50 هزار تومان فارغ از همه جريانات و گروههاي سياسي اصلاحطلب آراء بيشتري را به دست آورد. يا توهمي که از حوادث بعد از انتخابات 88 داشتند و بر اساس آن وارد معارضه با جمهوري اسلامي شدند و امروز ازآنچه کردهاند سخت پشيماناند. يا توهمي که از انتخابات مجلس نهم داشتند که مشارکت سياسي پايين و مثلاً حدود 30 درصد خواهد بود و آنها با تحريم انتخابات ميتوانند يک جمعيت 70 درصدي را نمايندگي کنند. بعد ديدند که در انتخابات مجلس نهم 65 درصد حضور پيدا کردند. دوم خرداديها بر اساس همين توهمات به وضعيت امروز رسيدند. آنها از موضع مابعد از جمهوري اسلامي( مجلس ششم و فتنه 88) به موضع ماقبل از دوم خرداد (هاشمي-روحاني) ارتجاع کردند.
آنها بعد از خرداد 92 دچار يک توهم جديد شدند که ميتوانند از دولت روحاني بهعنوان پلي( رحم اجاره اي) براي حاکميت مجدد اصلاحطلبان استفاده کنند اما رويکرد کلي حاکم بر فضاي سياسي کشور به گونه اي نيست که جريان موسوم به اصلاحات در آن پايگاهي داشته باشد، اين در صورتي است که جريان موسوم به اصلاح طلب تلاش مي کند خود را به برخي از شخصيت ها و مقامات سياسي منتسب کند تا بتواند از پايگاه اجتماعي آنها استفاده کند و در جامعه بتواند فعاليت هاي اين جريان را دوباره مطرح کند و در جامعه آن را شاخص کند. بنابراين در مقاله پيش رو برآنيم به بررسي و يادآوري آسيب هاي وارده به مردم در «عصر يخبندان» اصلاحات(76) بپردازيم تا به درمان سندروم توهم اين جريان کمکي کرده باشيم.
مقدمه
اصلاحات وجهي از تحولات سياسي است که در فرآيند آن به تغييرات آرام و مسالمت آميز در جامعه آنهم به منظور دستيابي به تعادل و رفع مصايب، تصحيح خطاها و متوقف سازي سوء استفاده هاي اجتماعي، جلوگيري از وقوع بحران هاي سياسي و حرکت هاي رو به پيش در مهندسي اجتماعي مبادرت مي شود. نظام سياسي و اجتماعي ايران در دهه 1370 برخي از نشانگان گذار به اين فرآيند را به نمايش گذاشت. محققان جامعه شناسي سياسي از اين نشانگان، به سر آغاز اصلاحات ايران در دوران معاصر ياد مي کنند. اين اصلاحات در شکل گيري خود زمينه هاي ساختاري، اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فکري و برخي از امواج جهاني شدن را به همراه داشت. به هر صورت اين زمينه ها ، منجر به شکل گيري و ظهور جريان اصلاحات وگفتمان اصلاح طلبي در ايران در طي سال هاي1384-1376 شد.
با اين همه گرچه نشاگان اصلاحات در دوران پسا انقلابي از دهه 70 به بعد خود را نشان داد اما اصلاحات در ايران ريشه در گرايش هاي روشنفکرانه از آغاز دوره مشروطه دارد.(زرين کوب،1375: 66) در دوران مشروطه جريانهاي منورالفكر، روشنفكر و شبه روشنفكري كه در جامعه ما وجود دارند براساس يك تحليل غلط براين تصور مي شوند كه جامعه ما از سنتهاي ديرينه خودش خسته و ملول است و نسبت به غرب، فرهنگ و دين خود را يكي از عوامل عقب ماندگي خود مي داند و نسبت به گذشته و حال خود شرمگين است و به دنبال تغيير مي گردد.(ادميت،1354: 95) به دنبال اين است كه جامه سنتي خود را از تن به در كند و جامه مدرن غربي را به تن كند تا با همان علم، همان معرفت و همان پيشرفت هايي كه غربي ها نايل شدند، نايل شوند.
براساس اين تحليل غلط، منورالفكران ما بر اين فرض مي شوند كه چنانچه پژواك صداي انسان غربي در جامعه خود شوند انسان ايراني فوج، فوج و دسته، دسته به آنها مي پيوندند و استقبال مي كنند، به راحتي جامه سنتي و ديني خود را از تن به در مي كنند و به جامه غربي در مي آيند، ملبس به لباس غربي مي شوند، با ولع كالاهاي فرهنگي و معرفتي غرب را مي بلعند و تلاش مي كنند خود را شبيه انسان غربي كنند.
اصلاحات برونزا و الهام گرفته از غرب يک آفت است چنين اصلاحاتي با فرهنگ اسلامي ايران سازگار نيست چرا که به ارزش دست هاي بومي توجه نمي کند. شايسته است الگوي اسلامي ـ ايراني مبتني بر استقلال در عمل، بدور از دخالت بيگانگان و تشويق و خط دهي غرب ارائه گردد. الگويي که متناسب با فرهنگ مردم منطبق با شرايط و مقتضيات زمان و مکان، سازگار با تحولات جامعه ايران مبتني بر ديانت، شريعت، قانون، ارزش ها، هنجارهاي اجتماعي و هدف فرهنگي سازگار، با تمدن، تاريخ، جغرافياي انساني و طبيعي ايران دقيق باشد و بر نقش اسلام به عنوان منبع و نشان قوانين، ساختارها، نگرش و گرايش ها تکيه کند.
در ادامه ضمن بررسي دلايل گرايش به اصلاحات در اواسط دهه هفتاد به آسيب شناسي آفات و چالش هاي معرفتي اين جريان مهم سياسي-اجتماعي بر باورهاي مردم خواهيم پرداخت.
روي کار آمدن هر جريان سياسي نيازمند بسترهاي اجتماعي خاصي است. در نگاهي کلان زمينه هاي روي کار امدن اصلاحات را در موارد زير مي توان خلاصه نمود.مولفه ها ومتغير هاي زير زمينه هاي اجتماعي اصلاحات در سال 1376 را فراهم کرد:
1) تغيير در ترکيب جمعيتي کشور و افزايش بي سابقه نسل جوان
2) گسترش شهر نشيني و شهر گرايي و متعاقب آن افزايش توقعات رفاه طلبانه
3) گسترش و ارتقاي کمي وکيفي فرهنگ و توسعه نهاد هاي آموزشي ودانشگاه ها
4) افزايش بي سابقه جمعيت دانشجويي کشور
5) دگرگوني بيشتر در ارزش ها و هنجار هاي اجتماعي و طرح نظام هاي ارزشي جديد
6) ظهور طبقه متوسط جديد و تشکيل انجمن هاي روشنفکري
7) شکل گيري آرمان هاي جنبش دانشجويي
8) ظهور نسل جديدي از نخبگان سياسي وافزايش آگاهي هاي سياسي.(دهشيري،1383: 5)
آفات و چالش هاي معرفتي شعار توسعه سياسي ليبراليستي بر جامعه و باورهاي مردم
1- اشاعة انديشة ليبراليستي
اولين چالش نظري، اشاعة انديشة ليبراليستي و رسوخ آن در حوزة معرفتشناسي اسلامي است. اين امر همزمان موجب گسترش تفكرات سكولار و انديشة جدايي دين از سياست ميگردد و خطر واتيكانيزاسيون ولايت فقيه يعني تبديل آن به نهادي تشريفاتي را دربر دارد. البته در اين رابطه ايجاد تشكيك مفهومي به اصول و اركان انقلاب از سوي دگرانديشان و ضعف نخبگان فكري نظام در پاسخ به شبهات و ارائة انديشة ديني منسجم و روزآمد موجب شده كه برخي در دام تحجر گرفتار آيند و برخي ديگر بدون برخورداري از زيرساختهاي نظري به التقاط روي آورند. اين امر ميتواند موجبات برونزايي اصلاحات و تحميل هنجارها و ارزشهاي اصلاحطلبانه از بيرون به درون نظام را فراهم آورد.
2- وارونه جلوه دادن انديشه هاي ناب اسلام توسط ضدانقلاب
دومين چالش معرفتشناختي، وارونه جلوه دادن انديشههاي ناب اسلام از سوي عناصر ضد انقلاب است. بيان تباين دين و آزادي يا تضاد اسلام و مردم سالاري، ايجاد تشكيك در آرمانهاي انقلاب و يا وارد كردن شبهات ديني در اذهان نسل جوان خطر تحريف دين و تغيير مفاهيم و باورهاي ديني را درپي دارد كه ممكن است به جابجايي ارزشها و ضدارزشها و يا بحران معنويت ناشي از آرمان زدايي از جامعة انقلابي و كم رنگ شدن ارزشهاي ديني اسلامي و انقلابي همزمان با نضج غربگرايي منجر شود. در اينباره به ضعف نخبگان بومي در انديشهورزي و اراية انديشة ديني نوگرا مبتني بر مردمسالاري ديني مزيد بر علت شده است.
3- شکاف عقيدتي بين نسل ها
سومين چالش، شكاف عقيدتي بين نسلها و عدم تفاهم بين آنهاست. تمايز بين گفتمان نسل اول انقلاب و نسل پس از انقلاب منجر به گسست ميان نسلي و افزايش شكاف فرهنگي و ارزشي ميان آنها، عدم درك نسلها و تقابل ميان آنها ميشود.
چهارمين چالش به نامشخص بودن مرزها و يا خلط اصول و فروع بازميگردد. توهم دانستن توطئه و دشمن، وجود ابهام در حدود و ثغور خودي و غيرخودي، عدم تمايز بين اصول انقلاب و عملكرد انقلابيون، و نامشخص بودن خطوط قرمز، به دليل ناشناخته ماندن قانون اساسي و ابهام و تعدد برداشتها از اين سند و ميثاق ملي را ميتوان در زمرة دلايل اين چالش نظري ذكر كرد. اين امر به عدم رعايت قواعد بازي و ابهام خطوط قرمز در منازعات سياسي منجر ميشود.
4- ترويج فرهنگ غرب گرايي
يكي ديگر از مهمترين چالشهاي فرهنگي و آسيب هاي دوره اصلاحات، حفظ پوستة فرهنگ ملي و خالي شدن آن از محتوا در اثر ترويج فرهنگ غربگرايي در جامعه است. تهاجم فرهنگي غرب در زمينة سينما، تئاتر، كتاب و مطبوعات، سازشگري نخبگان در قبال ليبراليسم خام، تسليم و خودباختگي نسل جوان دربرابر جهانگرايي فرهنگي، گرايش به مصرفگرايي، افزايش اعتياد به مواد مخدر و الكل، گسترش موسيقيهاي غربي مانند پاپ و راك، شكلگيري خرده فرهنگهاي قومي و فرقهاي، تمايل به فرهنگ تجمل، تفاخر، تظاهر، راحتطلبي، مدگرايي و دنياطلبي از مظاهر استحاله از درون با حفظ ظواهر تلقي ميگردد كه ميتواند چالش عمده در مسير اصلاحات محسوب گردد. در صورت استيلاي چنين فرهنگ غربگرا و مصرفي است كه منابع انساني و مادي كشور در بخش توليد و توزيع افكار، كالاها و خدمات هرز خواهند رفت.
در جامعه ما آمارهاي معتبر مي گويد که بالغ بر 90 درصد مردم ما ايمان جدي به خدا دارند، به آماري كه در سال 1353 در زمان شاه گرفته شده است و هم در آماري كه در سالهاي 79 و 82 نگاه بكنيد، حتي زمان شاه كه جريان سكولار كردن و غربي كردن جامعه به شدت پيش ميرفت، آمار سال 53 ميگويد كه بالاي 80 درصد مردم ما اعلام كردهاند كه ما گرايشهاي ديني داريم و آمار سالهاي 79 و 82 هم باز نشان ميدهد كه بالاي 80 درصد مردم ما كاملاً معتقد به دين هستند و دين را موجب نشاط، سلامت و راستي و درستي و مشي زندگي مي دانند.(تهراني،1386)
آمار ديگري در جامعه ما نشان مي دهد که اکثر مردم دين را برترين نظام معنايي، هنجاري و ارزشي خودشان مي دانند و با تمام روح و روانشان به آن اعتقاد دارند.يعني دين در اعماق روح و روان مردم رسوب کرده و جزئي از هستي آنهاست.آمار جالب ديگري در جامعه ما نشان مي دهد که هر موقع عده اي تلاش کردند که سکولاريزم را تقويت کنند، عصبيتهاي ديني تقويت شده و گرايش به آن بيشتر و عميق تر شده است و همين آمار نشان مي دهد که هر زمان هجمهاي حتي خارجي به جامعه صورت گرفته، عصبيت ها و ارزشهاي ديني، بومي و ملي تقويت شده است.بنابراين هر نوع حرکتي در جهت نوعي اسقاط نظم و نظام موجود چه به صورت نرم و چه به صورت سخت، جز تقويت عصبيت هاي ديني و ملي چيز ديگري اضافه نمي کند.مؤسسه «رند» آمريكا تحقيقي كرده است در همين زمينه در اين تحقيق ميگويد كه ما هر موقع هجمهي بيروني به جامعه ايران كرديم شقاق آنها تبديل به وفاق شده است.چپ و راست آنها قاطي هم شدهاند.بنابر اين قدرتهاي غربي اين مسايل را تجربه کرده و مي دانند که در جامعه ما چنين چيزي ممکن نيست و حادث نمي شود.
5- زبان نخبه گرايانة اصلاحات و القاي عقايد نادرست به توده ها
چالش هاي معرفتي اثرگذار بر باورهاي مردم مي تواند بستر مناسبي را براي القاي عقايد نادرست و ناسالم فراهم اورد.به لحاظ نظري و معرفتي، مهمترين آسيب وارده بر گفتمان اصلاحات، زبان و بيان و ادبيات مربوط در گفتمان اصلاحات بود. در اين زمينه گفته شده است که جريان اصلاحات زبان و بيان ارتباط با توده ها را نداشت و تنها نخبگان مي توانستند با آن ارتباط برقرار کنند. (تاجيک،1385: 12) بنابراين نخبه گرايانه بودن زبان اصلاحات را بايد، مهمترين ويژگي اصلاحات دانست. (تاجيک،1385: 12)گفتمان اصلاحات فراموش کرده بود که هفت دهک پايين جامعه به شکل ديگري فکر مي کنند وگرايشات و تمايلات آنان چيز ديگري است، مشغله ها و دل مشغولي هايشان چيز ديگري است و اين دغدغه ها هم خيلي باهم همخواني ندارند و بيشتر در يک فضاي تجريدي شبه روشنفکري به سر مي برند. در همين راستا بايد خاطر نشان کرد که بسياري از راديکال هاي اصلاح طلب، هويت نقيضي داشتند و خود را در رد و تخطئه ديگران تعريف مي کردند. (تاجيک،1385: 13) اين هويت نقيض مانع از آن مي شد که آنها مسير را به سوي آينده هموار کنند تا باز مردم به آنها اقبال نشان دهند. اغلب راديکال هاي اصلاح طلب بيشتر منتظر اين بودند که ببينند چه کسي کجا سخنراني مي کند و چه کسي در کدام روزنامه مقاله مي نويسد. همه دغدغه ها و دلمشغولي ها اين بود که چطور جواب بدهند و چگونه مقابله کنند. به لحاظ معرفتي ماکرو فيزيک قدرت بر فضاي گفتمان حاکم بود نه ميکرو فيزيک آن. (تاجيک،1385: 14)
به لحاظ نظري و معرفتي برخي ديگر از مولفه ها را مي توان در آسيب شناسي اصلاحات عرضه کرد که عبارتند از:
1)، فقدان مباني نظري مشخص، مدون وشفاف،
2) ايجاد فضاي بسيار احساسي، و پرالتهاب،
3)شتاب زدگي و بي توجهي به اصل تدريج گرايي،
4) ناپختگي گروه هاي سياسي و دامن زدن به تضاد ها در قالب توسعه سياسي به قيمت از بين رفتن وفاق وانسجام ملي. (تاجيک،1385: 15)
6- مقدم داشتن افراطي توسعة سياسي بر توسعة اقتصادي
در جريان اصلاحات آسيب ديگري برسر مقدم داشتن توسعه سياسي بر توسعه اقتصادي اتفاق افتاد. لايه هاي افراطي و موثر بر گفتمان اصلاحات باورشان بر آن بود که با مقدم داشتن توسعه سياسي بر توسعه اقتصادي، وبا تاکيد بر ليبرال دموکراسي وارکان آن به جاي تاکيد بر حفظ ارزش هاي انقلاب و با ايجاد فضاي آزاد بر ابعاد اقتصادي، فرهنگي واجتماعي به جاي تقابل با فرهنگ مهاجم غرب، خواهند توانست مخاطبان و مشتريان بسياري را جذب کنند. اما به رغم کسب موفقيت هاي مقدماتي، اين سياست با شکست مواجه شد و بر جريان توسعه سياسي پايدار وتحزب سالم و کارآمد وتقويت، استحکام و رشد آنها، آسيب هاي سختي از اين موضع وارد شد.
7- نظريه هاي ترجمه اي و بي توجهي به مشکلات ملموس جامعه ايراني
از ابعاد ديگر آسيب هاي معرفتي و نظري بايد به عرضه نظريه هاي ترجمه اي، توجه نکردن به مشکلات و ملموس جامعه ايراني و به طور جامع و مدون نظريه پردازي نکردن در باره موضوعات مهمي همچون منافع ملي، مردم سالاري ديني، جامعه مدني، آزادي، عدالت و تکثر گرايي اشاره کرد، زيرا اين جنبش حتي از واژه اصلاح طلبي که ادعاي آن را داشت تعريف دقيقي عرضه نکرد.
8- عدم اعتدال
يكي از مشكلات فراروي اصلاحات، عدم اعتدال در آن است، براي رفع اين آسيب، بايد شتاب اصلاحات بهگونهاي تنظيم گردد كه از تندروي و افراطگرايي پرهيز شود و از حركت بطيء و كند نيز اجتناب به عمل آيد. اصلاحات بايد شتابي اصولي و منطقي يابد، براساس وسع و امكانات و سازوار با شرايط و مقتضيات جامعه جامه عمل پوشد و بر حركتي متعادل و سنجيده با محوريت حق، حقگرايي، حقمداري و حقنگاري استوار باشد. البته لازم است دلايل افراط و تفريط بازشناسي شود و زمينههاي بروز آن زدوده گردد. رانتجويي، استفاده ابزاري از اصلاحات براي سركوب رقبا و به دركردن آنها از صحنه، قومگرايي و تبارگماري، بروز مفاسد اداري و سوء استفادههاي مالي و نظام ديوانسالاري و ترجيح منافع فردي، حزبي و جناحي بر منافع ملي آفاتي است كه اصلاحات را از مسير اعتدال خارج ميكند و به ابزاري در دست عدهاي انحصارطلب و سودجو مبدل ميسازد. شايد اين مهم ناشي از اختلاف رويكرد در معناي اصلاحات باشد كه عدهاي در ديدگاه افراطي آن را معادل تغييرات راديكال و ريشهاي دانستهاند و برخي ديگر با ديدگاه تفريطي آنرا تغييرات ظاهري، فرماليستي و قطرهچكاني قلمداد نمودهاند.(ازغندي،59:1379)
9- پيکار بنيادين خشونت آميز احزاب سياسي
يكي از آفات فراروي اصلاحات سياسي آن است كه رقابتهاي حزبي و گروهي به پيكارهاي بنيادين و خشونتآميز بدل گردد بهگونهاي كه اصلاحات سازنده و پويا جاي خود را به اصلاحاتي مخرب و ويرانگر براساس برخوردهاي حذفي دهد. جامعه بحرانزا و بحرانزي كه در آن نظام سياسي از ظرفيت تحمل برخوردار نيست و گروههاي اجتماعي و احزاب سياسي را نيز بهجاي رقابت مسالمتآميز وارد تنشهاي جناحي و گروهي ميكند به جامعهاي واگرا بدل ميگردد كه بينظمي و هرج و مرج بر آن مستولي خواهد شد. نگرش ابزارگونه و انحصاري به اصلاحات براي سركوب رقبأ و يا بدر كردن آنها از صحنه استفاده از ابزارهاي خشونتآميز را براي تحقق اهداف مسالمتجويانه سبب ميگردد كه اين ناموزوني هدف و وسيله بر اصلاحات راديكال خارج از ساختارهاي اجتماعي و قانوني و پشت پا زدن به ساختارهاي نظام منجر خواهد شد.
از اينرو شايسته است اصلاحات در محيطي آرام، مبتني بر همزيستي، همكاري و رقابت مسالمتآميز و مساعد براي نقدپذيري، گفتگو، مفاهمه و تعاطي آرا، و افكار صورت پذيرد تا قانونگرايي و قانونمداري جايگزين احساسگرايي شود، ثبات سياسي و آرامش اجتماعي جايگزين اختلافات، تفرقهها و درگيريها شود و ارتقاي آگاهيهاي عمومي به نفي خشونتگرايي، هياهوسالاري و چماقزني منجر گردد. در صورتي كه فرآيند اصلاحات از سوي نهادهاي كنترل كننده مهار شود، نگرش حاكمان به مقوله امنيت ملي بهعنوان ديوارهاي اسفنجي و نه شيشهاي باشد، منتقدان از مخالفان معاند تفكيك و متمايز گردد و حدود و ثغور آزاديهاي مشروع و قانوني مشخص شود، در آن صورت امنيت ذهني و عيني بطور همزمان در جامعه تحقق خواهد يافت، و آرامشزايي، روند اصلاحات را بهسوي سازندگي و بالندگي سوق خواهد داد. تجربه نهضت ملي شدن صنعت نفت كه به حاكميت لومپنها و شخصيتهاي هجوي چون شعبان جعفري انجاميد شاهدي بر مدعاي مزبور است. به عبارت ديگر، براي جايگزين شدن روند تدريجي و مسالمتآميز در فرآيند اصلاحات، بايد مقابله با تنشها و التهابات سياسي به رفع تشنجگرايي تبليغاتي و خشونتخواهانه و غيرقانوني و مجموعههاي فراساختاري در اولويت قرار گيرد تا جامعه بهجاي نظارهگري نقش تخريبگر بحرانهاي داخلي و گروههاي فشار، شاهد نقش تكميلي اصلاحات باشد. (اخوان کاظمي،1388: 38)
الف) کتاب ها
1)آدميت، فريدون،1354، امير کبير وايران، ترجمه عبدالله شيباني ومرتضي وکيليان، تهران، خوارزمي.
2) ازغندي، عليرضا،1379، نخبگان سياسي ايران بين دو انقلاب، تهران، قومس.
3) ازغندي، عليرضا،1381، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران، قومس.
4)زرين کوب، عبدالحسين، 1375، روزگاران ايران، تهران، انتشارات علمي.
5) جمالي، جواد و رضازاده ،مجتبي 1394، آسيب شناسي توسعه سياسي در ايران، نشر نوتاش
ب) مقالات
1) اخوان کاظمي، بهرام،1383، آسيب شناسي گفتمان اصلاح طلبي.
2) تاجيک، محمد رضا، اصلاحات در دولت خاتمي، روزنامه مردم سالاري.1385
3) تهراني، محمد مهدي، دستاورد هاي اقتصادي دولات خاتمي، سايت باز تاب.1386
4) دهشيري، محمد رضا، آسيب شناسي اصلاحات در ايران، روزنامه اعتماد ملي.1383
5) اخوان کاظمي، بهرام، احزاب دولتي و دولت حزبي، ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي معاصر، سال هشتم، شماره85، شهريور و مهر1388.