(روزنامه آفتاب يزد ـ 1394/08/26 ـ شماره 4479 ـ صفحه 15)
** اساساً تجربه مشارکتهای سیاسی فعالانه در نظامهای قبل از انقلاب اسلامی، به دلیل فقدان مشروعیت سیاسی آنها، وجود نداشته است و دولتها، بدون واسطه نهادهای برخاسته از متن جامعه یا با دولتسازی تشکلهایی مانند احزاب، به کنترل، هدایت، سازماندهی و بهکارگیری نیروهای اجتماعی در جهت منافع خود اقدام نمودند و هرگونه داعیه مخالفت و دگراندیشی را بر نمیتافتند و با سرکوب مواجه مینمودند. اینکه تحزب در ایران خیلی با اقبال مواجه نشده، خودش سوال بزرگی است، در واقع یکی از موانع موفقیت احزاب در ایران در حقیقت فقدان توسعه سیاسی است و اینکه دولتها همواره مخالف احزاب بودند و اجازه ندادند که احزاب جدی و مستقل در کشور پا بگیرند، الان هم متاسفانه این وضعیت را داریم.
* دلیل این موضوع که توسعه سیاسی صورت نگرفته است چیست؟
** بدیهی است در کشوری که فقط در سه دهه اخیر از بند استبداد و ساختار قدرت مطلقه بنای رهیدن داشته است بسط جامعه و نهادهای مدنی مانند احزاب و نهادینه کردن توسعه سیاسی به راحتی میسر نباشد. مطلق بودن قدرت، ویژگی تاریخی ساختار سیاسی ایران بوده است. با این ذهنیت تاریخی دولت قدرت خود را متمرکز و مطلق میخواسته و ازاین رو
هیچ کانون قدرت رقیب یا مستقلی را در مقابل خویش برنمیتابیده است.
* شما تاکید دارید که عدم فضای مناسب موجب میشود که احزاب رشد نکنند. با توجه به اینکه در دولت اصلاحات تا حدودی فضای مناسب به وجود آمد و احزاب خوبی هم تشکیل شد اما میبینیم که ارتباطی میان جامعه و احزاب شکل نمیگیرد. ریشه این موضوع در چیست؟
** نمیخواهم بگویم همه گناه متوجه دولتهاست اما نهادینه شدن فعالیتهای حزبی مسئلهای است که به زمان احتیاج دارد، متاسفانه احزاب همواره از این زمان محروم بودهاند و خیلی به آنان زمان داده نشد. اگر در یک بازه زمانی طولانی حزبی بتواند فعالیت داشته و به تدریج نهادینه شود و کم کم نیرو پیدا کند آن وقت میتوانید انتظار داشته باشید که مانند کشورهای توسعه یافته در ایران هم فعالیتهای حزبی نقش موثری در انتخابات داشته باشند ولی این اتفاق نمیافتد.
در دوران اصلاحات یکی، دو حزب و تشکل به وجود آمدند ولی یک دهه هم طول نکشید که با مشکلات مختلفی مواجه شدند و عملا نتوانستند به حیات خودشان ادامه بدهند.
* شما میگویید احزابی که شکل گرفتند به زمان نیاز دارند که بتوانند نیروهایی در سطح جامعه جذب کنند. از طرفی برخی معتقدند احزاب باید در سطح کلان به وجود بیایند و بعد به سمت جامعه بروند و از بالا به پایین باشند. در واقع کدام مدل موفقتر است؟
** متاسفانه در ایران توسعه سیاسی نداشتیم، یک اشکال اساسی احزاب این بود که زمانی که احزاب در ایران تشکیل شدند همه از بالا بودند یعنی توسط ارکان قدرت، چهرهها و شخصیتهایی بودند که به شکلی درون حاکمیت بودند مانند موتلفه، حزب جمهوری اسلامی، کارگزاران سازندگی و... که حاصل این گونه احزاب در حقیقت وابستگی به قدرت میشود و زمانی که آن حزب در قدرت نباشد دیگر نمیتواند به حیاتش ادامه دهد. در حالی که روش درست این است که یک حزب و تشکل سیاسی از پایین و بدون ارتباط با حکومت شکل بگیرد، نیرو پیدا کند و آنان را آموزش دهد. اما به دلیل فقدان توسعه سیاسی در ایران چنین امری به راحتی نمیتواند صورت بگیرد. اگر شرایط سیاسی آرام بتواند در کشور وجود داشته باشد و تشکیلات مستقل از دولت تحمل شوند مطمئن باشید که مردم هم از آنان استقبال خواهند کرد اما مشکل اساسی این است که هیچوقت فضای طولانی مدت برای اینکه احزاب و تشکلهای سیاسی بتوانند از پایین و مستقل از حکومت شکل بگیرند تا نامزد در انتخابات معرفی کنند و تشکیلات و روزنامه داشته باشند پیش نیامده است.
* به عقیده شما فقدان تحولات بنیادین در فرماسیون اجتماعی تا چهاندازه در ناکارآمدی احزاب در ایران دخیل است؟
** ببینید به هر حال در رابطه با فرماسیون اجتماعی باید گفت ما در جامعهای بودیم که از نظر توسعه سیاسی و اقتصادی، آن روند و روالی که در جوامع مغرب زمین و توسعه یافته پیدا شد، در جامعه ما شکل نگرفت. در جامعه ما بورژوازی، طبقه متوسط جدید و طبقه اقتصادی که مستقل از حکومت باشد به وجود نیامد. همهچیز به لحاظ اقتصادی در دست حکومت بود. اینها قطعا موانع بسیار مهمی بر سر راه تحزب بودند ولی در عین حال از این نکته نمیتوانیم غافل بشویم که جدا از این عوامل، مهمترین مانع، دولتها در طول تاریخ ایران بودهاند که مانع از تحزب در ایران شدند.
* به نظر میرسد تقابل سنت و مدرنیسم هم بر ناکارآمدی احزاب در ایران تا به حال تاثیر داشته است. جامعه ما تا همین دهه ۸۰ جامعهای سنتی بوده و یا به عبارت بهتر تازه جامعه ما در حال گذار از سنت به مدرنیته است. حال آنکه تحزب پدیدهای کاملا مدرن است. پس مسلم است که یک جامعه سنتی در مقابل پدیدهای نوین و مدرن حالتی تدافعی نشان میدهد. به عقیده شما این تقابل در تاریخ معاصر از علل ناکارآمدی احزاب به شمار نمیرود؟
** قطعا همین طور است. جامعه ما یک جامعه سنتی بوده است. آن قدر که روحانیت و ائمه جمعه در بسیج کردن مردم نقش داشتند، احزاب و تشکلهای سیاسی به خصوص در شهرستانها نتوانستند نفوذ پیدا کنند. از این بابت بدون تردید این فاکتور هم نقشی اساسی داشته است.
* آقای دکتر! برای شکل گیری یک حزب قدرتمند دو مولفه توسعه سیاسی و اجتماعی نیاز است ولی از فحوای کلامتان این گونه برمیآید که شما توسعه سیاسی را مقدم بر توسعه اجتماعی میدانید. درست است؟
** اینکه توسعه اقتصادی یا اجتماعی چقدر باشد قابل بحث است اما آن چیزی که مقدم است یک فضای باز آزاد سیاسی است که احزاب و تشکلهای سیاسی بتوانند مستقل از حکومت متولد شوند و این مسئلهای بوده است که متاسفانه در ایران حداقل تا قبل از انقلاب وجود نداشته و بعد از انقلاب هم به طور نسبی وجود داشته، هرچند که با دشواریهای بسیاری روبهرو بودهاست. به نظرم تا این فضا به وجود نیاید نمیتوان خیلی صحبت جدی در مورد تشکل و سازماندهی حزبی کرد.
* اما برخی کارشناسان معتقدند که اساساً ایرانیان در ذات خود اعتقاد و سازگاری به کارجمعی در کنشهای اجتماعی ندارند. پس به نظر میرسد ابتدا به ساکن باید توسعه اجتماعی را بر توسعه سیاسی ارجح و مقدم بدانیم. تحلیل شما در این باب چیست و بفرمایید به نظر شما ایرانیان اصولا به کار جمعی اعتقاد دارند؟
** صددرصد. یکی از اتفاقات ناگواری که افتاده این است که چون ما متوجه نشدیم چوب چه چیزی را خوردیم دچار باورهای مالیخولیایی در خصوص کارگروهی شدیم. مثلا گفته میشود که ایرانیان روحیه کار دسته جمعی را ندارند، احزاب وابسته به بیگانگان هستند و.... ولی در مقاطعی که دولت اجازه داده که احزاب و تشکلهای سیاسی شکل بگیرند احزاب بسیار کارآمد ونیرومندی در ایران به وجود آمدهاند، مانند حزب موتلفه. به هرحال موتلفه تشکیلاتی بوده که توانسته مدت زمان زیادی سرپا بماند اما همین موتلفه اگر روزی با دولت مشکل پیدا کند غیرقانونی اعلام میشود، بنابراین به این نکات باید توجه کرد.
* شما به طور کلی توسعه سیاسی را بر توسعه اجتماعی مقدم میدانید یا فقط در این زمینه خاص؟
** خیر. فقط در این زمینه خاص. ببینید در مواقعی که در ایران حکومت تضعیف شده، ما شاهد این بودهایم که احزاب شکل گرفتهاند. مثلا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، احزاب نیرومندی شکل گرفتند. بنابراین دولتها خیلی در این نقش داشتهاند که احزاب مستقل از حکومت شکل نگیرد.
* اما بحث تشکیل احزاب تنها یک سوی قضیه است. آن سوی دیگر به ساختار ارتباطی بین احزاب و جامعه برمیگردد. به عقیده شما آیا همین احزاب در مقاطعی که فضای نسبتا باز سیاسی در تاریخ معاصر حاکم بود، توانستند با جامعه ارتباطی ارگانیک برقرار کنند؟
** بله. اما باید توجه داشت که احزاب نمیتوانند یک شبه با پایگاههای اجتماعی خود ارتباط برقرار کنند. اما از بابت ارتباط، قطعا حزب توده موفق بود و توانست با جامعه ارتباط برقرار کند. همچنین حزب جمهوری اسلامی، حزب مشارکت و در حال حاضر کارگزاران سازندگی توانستند ارتباط برقرار کنند. اما همه اینها با مانعی جدی مواجه شدند که نگذاشت ارتباط با اقشار و لایههای اجتماعی شان در بلندمدت به صورت نهادینه درآید.
* مرکز پژوهشهای مجلس طرحی مبنی بر تغییر نظام انتخاباتی مجلس از نامزد محور به حزب محور بودن داده است. به عقیده شما آیا نظام انتخاباتی مجلس باید تغییر پیدا کند؟
** موافقم ولی قبل از آن باید فضا و جامعه برای فعالیتهای حزبی فراهم شود. آن چیزی که الان وجود دارد این است که بعضی احزاب و تشکلهای سیاسی فرمالیته به وجود میآیند و تحتعناوین مختلف نامزد معرفی میکنند، در حالی که مستقل نیستند، این در حالی است که احزاب و تشکلهای سیاسی زمانی واقعی هستند که مستقل از دولت باشند. اگر قرار باشد احزاب به شکلی مرتبط با دولتها باشند تحزب جدی به وجود نمیآید.
* یعنی شما فکر میکنید این طرح حداقل تا زمانی که فضای مناسبی برای فعالیت احزاب شکل نگیرد طرح کارآمدی نخواهد بود؟
** فکر نمیکنم این طرح موفق باشد. طرحی موفق میشود که بتواند دولت را وادار کند که پذیرای احزاب و تشکلهای سیاسی مستقل باشد و ظرفیت تحملپذیری دولت را بتواند بالا ببرد.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=19445
ش.د9404319