(روزنامه جوان – 1395/03/19 – شماره 4831 – صفحه 5)
آسيبشناسي آرايش نيروهاي انقلاب اسلامي
1- سختگيريهاي درون تشكيلاتي در جريان اصولگرا مانند تيغ دو لب ميماند كه از يك سو موجب سلامت تشكيلات و جريان ميشود و از سوي ديگر موجب اختلاف و انشقاق. در اين دوره اختلافات به حداقل رسيد و با خروج لاريجاني و ورود جبهه پايداري به ائتلاف، تا حدود زيادي انسجام بهتر شد اما به رغم آن در حاشيه ليست اصلي، ليستهاي موازي، با كم و زياد كردن افراد اصلي و فرعي خودنمايي ميكرد. علت اصلي اين امر سختگيري افراد نسبت به صلاحيت همديگر است. به طور مثال اگر فردي در مجلس نكتهاي مثبت در تأييد برجام گفته بود مورد نقد جدي و اعتراض قرار ميگرفت و عدهاي اصرار بر خروج وي از ليست اصلي داشتند.
2- آسيب دوم ضعف در شبكهسازي انساني است.
جريان رقيب از شبكه انساني منسجم برخوردار است و در فتنه 1388 در قالب چهار لشكر به صورت گلدكوئيستي عمل كرد. در اين انتخابات هم به صورت منسجم به ميدان آمدند و به رغم عدم شناخت اكثريت ليست تهران بدان رأي دادند. نيروهاي انقلاب احتمالاً درصدد هستند ضعف تشكيلاتي و شبكهاي خود را از طريق شبكه مساجد و بسيج مرتفع نمايند كه نه بسيج وارد مصاديق ميشود و نه حوزه خاكستري جامعه به صورت جدي با مساجد مرتبط هستند. بنابراين ميتوان گفت سازمان رأي نيروهاي انقلاب از سازمان منسجم و كارآمدي برخوردار نيست و همين مسئله در روز حادثه باعث ضعف در سازمان رأي خواهد شد.
3- آسيب سوم ضعف در فضاي شبكههاي مجازي، اجتماعي و موبايلي است. بررسيها نشان ميدهد كه در توئيتر 3 درصد و در فيس بوك 17درصد صفحات انتخابات خاص اصولگرايان بوده است. جنبههاي تبليغي براي آيات مصباح يزدي و محمد يزدي 5 درصد و تخريب 80 درصد بوده است. تبليغ ايجابي براي حدادعادل 24 درصد و تخريب وي 66درصد بوده است، بنابراين ميتوان قضاوت كرد كه جريان انقلابي كشور در فضاي مجازي هم مبدع و طراح نيست و اقدامات پراكنده و خودجوش موجود نتوانسته است حوزه خاكستري را پوشش دهد. شبكههاي اجتماعي موبايلي اولين تجربه انتخاباتي خود را به نمايش گذاشت. اكنون ميتوان با مطالعه ميزان و كيفيت اثرگذاري آن به ترميم چگونگي استفاده از اين فضا پرداخت.
4- آسيب چهارم اصرار بر «تكليف فردي» در انتخابات است.
نيروهاي انقلاب بايد تلاش نمايند متدينين و متشرعين همراه را قانع نمايند كه صحنه انتخابات تكليف فردي نيست كه تكليف جمعي و «تكليف اجتماعي» است. در تكليف فردي رأي دهنده به دنبال اصلحي ميگردد كه نتيجه انتخابات فرع آن است. فرد متدين بر اين باور است كه بايد براي رأي خود حجت داشته باشم، چه فرد اصلح رأي بياورد و چه نياورد. اين نگرش باعث تفرق رأي خواهد شد و رأي حزبالله در شهري مثل تهران به جاي تمركز بر 30 نفر بين 300 نفر متفرق خواهد شد و با توجه به محدوديت سقف رأي، موجب زيان كلي در رأي جريان ميشود.
نتيجه انتخابات بايد براي مؤمنين و حزباللهيها مهم باشد. فلسفه اينكه مقام معظم رهبري فرمودند من ليستي رأي ميدهم و برخي افراد داخل ليست را هم نميشناسم اما به كساني كه ليست را ترتيب دادهاند اعتماد ميكنم اين بود كه حزباللهيها با ذرهبين به دنبال صلاحيت 30 نفر نگردند و به چند نفر معدود كه ترتيبدهندگان ليست اصلي هستند اعتماد كنند. به طور مثال يك ليست با محوريت آيتالله موحديكرماني و حدادعادل بسته شد، ليست ديگري با محوريت مرعشي، عارف و كرباسچي. رأيدهنده بدون مراجعه به 60 نفر در اين دو ليست ميتواند به افراد پشت سر ليست اعتماد كند يا نكند. كساني كه به ليست اصلاحطلبان رأي دادند اين توصيه مقام معظم رهبري را جديتر گرفتند و به كساني رأي دادند كه حتي يك بار هم اسمشان را نشنيده بودند، بنابراين انسجام تشكيلاتي و فهم اجتماعي از نتيجه رأي بايد جايگزين تكليف فردي در جبهه انقلاب شود و اصولگرايي را نه در افرادي كه در آزمون اصولگرايي نمره 20 گرفتهاند كه نمره 14 و 15 هم مورد پذيرش قرار گيرد كه ريزشها نيز به حداقل برسد، البته آنچه گفته شد بدين معنا نيست كه چشم بسته اقدام به تهيه ليست 30 نفره شده بود قطعاً ملاحظات فردي، گروهي، جايگاه اجتماعي و ... مدنظر بوده است و مواردي مانند توجه به جوانان،زنان، تخصصها و گروهها در جمعبندي صورت گرفته بود، اما اصل سرمايه اجتماعي جريان بايد به صورت جدي مورد بازبيني قرار گيرد، بنابراين نبايد شكست اصولگرايان در تهران را به تركيب ليست ارجاع داد قطعاً هر كس ديگري نيز در اين ليست قرار ميگرفت در نتيجه انتخابات تغييري حاصل نميشد.
عرصه اجتماع، اولويت نيروهاي انقلاب اسلامي
بدون ترديد نظام جمهوري اسلامي، مردمسالاري را به معني واقعي كلمه پذيرفته است و همه الزامات آن را قانونمند نموده است. نيروهاي انقلاب پديده مردمسالاري را با فهم درون ديني معنا ميكنند اما جريانات ديگر با فرضيه «اروپا محوري» مبتني بر دموكراسي غربي به آن مينگرند. نقدهاي اصلاحطلبان به فرايند انتخابات در ايران نشان ميدهد آنان استانداردهاي دموكراسي غربي را خواستارند، به همين دليل هم در چالش رفتاري گرفتار آمدهاند و هم در چالش تئوريك. نيروهاي انقلاب اسلامي بايد بدانند كه در انتخابات راه ميانبري براي پيروزي آن وجود ندارد. تأثير رأي يك حزباللهي با يك ضدانقلاب به يك اندازه است و هيچ حق و سهميه ويژهاي براي نيروهاي مؤمن به انقلاب وجود ندارد. شهيد محمدباقر صدر معتقد است: خداوند هيچ راه ميانبري براي پيروزي مؤمنين قرار نداده است. بايد به صورت طبيعي تلاش كنند و آنچه درو ميكنند حاصل كاشت و داشت آنان است.
به نظر ميرسد جريانات غيرانقلاب براي تغيير وضع موجود انگيزه بيشتري دارند و وقت بيشتري را صرف طراحي و نحوه مواجهه با انتخابات مينمايند، بنابراين آنچه نيروهاي انقلاب بايد جدي بگيرند اين است كه اگر ميخواهند كشور به دست نااهلان و نامحرمان نيفتد بايد براي حوزه اجتماعي برنامه ويژه داشته باشند و «عمل ايجابي» خود را محور اقناع اجتماعي قرار دهند. نقد و نفي ديگران خصوصاً در آخرين روزهاي انتخابات چاره كار نيست و ممكن است به عكس خود تبديل شود، بنابراين امر آگاهسازي و نفوذ اجتماعي بايد در يك پروسه طولاني نهادينه شود. نيروهاي انقلاب بايد محور مطالبات اصلي مردم شوند و مطالبات حقيقي آنان را در دست گيرند. نبايد اجازه دهنده كساني كه نسبت به مشكلات مردم و نظام هيچ نقش و مسئوليتي ندارند بر موج نيازهاي مردم سوار شوند و براي حاكميت چالش بسازند. نيروهاي انقلاب نبايد شرايطي را بر خود حاكم كنند كه متهم به محافظهكاري شوند بلكه بايد به دنبال تحولات جدي در صحنههاي مورد نياز مردم همچون تأمين زندگي،تأمين اجتماعي، آموزش و پرورش، سلامت و اشتغال باشند.
نمونههايي از الگوهاي اجتماعي موفق داخلي و خارجي الگوي مشهد:
در انتخابات 1394 شهر مشهد هر پنج نماينده منتخب اصولگرا هستند. علت اين امر چيست؟ جنس اصولگرايي آنان نيز از جنسي است كه طرف مقابل و غرب آنان را تندرو ميخوانند. چرا مردم مشهد به اين پنج نفر رأي دادند؟ علت اصلي آن را بايد به «نگرش اجتماعي» مجموعه نيروهاي انقلاب در مشهد ارجاع داد. شهر مشهد داراي حدود يك ميليون حاشيهنشين است كه بر اثر بيكاري و خشكسالي در مناطقي مانند اسماعيلآباد اين شهر متمركز شدهاند، وضع اقتصادي ناجور و اعتياد در آنجا موج ميزند. شهرداري مشهد، امام جمعه مشهد و بسيج با هماهنگي بدنه حزبالله مشهد به اين مناطق توجه نمودند. از آنان سركشي كردند،حرف آنان را شنيدند و مردم ديدند كه اين مجموعهها براي حل مشكلاتشان دغدغه دارند، بنابراين در هنگام رأي ميوهچيني حزبالله اتفاق افتاد و هر پنج اصولگرا در مرحله اول به صورت قاطع وارد مجلس شدند. اصلاحطلبان به رأي اعتراض كردند اما پس از بازشماري، رأي پنج نماينده مذكور بين 10 تا 3 هزار افزايش يافت.
اين الگوي اجتماعي اكنون در مقابل چشم همه نيروهاي انقلاب در سراسر كشور است. الگوي مشهد قابل تعميم به تهران و سراسر ايران است. الگوي مشهد نشان ميدهد كه اگر ظرفيتهاي در دست حزبالله درست به خدمت گرفته شود مردم حتماً دينداران را انتخاب خواهند كرد. اين الگو در تهران وجود نداشت، اگر 30 نماينده تهران هر كدام 30 بار (در چهار سال) به مشكلات مناطق محروم شهر رسيدگي ميكردند يا در بين آنان حضور داشتند قطعاً وضع بهتري داشتند. رأي در مناطق جنوبي تهران بين 10 تا 20 درصد رشد داشته اما در مناطق شمالي تا 100 درصد رشد داشته است. اين نشان ميدهد كه تمركز بر مشكلات طبقه محروم بايد در اولويت نيروهاي انقلاب قرار گيرد. مردم بايد آنان را در دسترس ببينند و احساس همدردي آنان را با همه وجود لمس كنند. بايد دستگاههاي مرتبط دولت از سوي نمايندگان اصولگرا هر روز به اين مناطق برده و از آنان براي رفع محروميتها مطالبه ميشد.
الگوي اخوانالمسلمين
اخوانالمسلمين مصر كه بعداً به 25 كشور ديگر تسري يافت الگوي مناسبي براي عمل اجتماعي است. اخوان پس از شكلگيري ضمن تأكيد بر جوهره ديني و معنويت، حوزه عمل خود را در عرصه اجتماعي تعريف كرد و اقدامات زيادي را در بعد اجتماعي انجام داد تا جايگاه مناسب اجتماعي خود را يافت. اخوانالمسلمين از سال 1928 تا 1949 كه حسنالبناء در بندر اسكندريه ترور شد فقط در عرصه اجتماعي فعال بود. اقداماتي نظير برگزاري مراسمات عيد قربان و مبعث پيامبر،توزيع زكات بين نيازمندان، ايجاد مراكز آموزشي ديني،پرورشگاه، ورزشگاه،توليد محتواي ديني و ... به انجام رساند. در حين ادامه خدمات اجتماعي، به شبكهسازي انساني و سازماني در سراسر مصر و ديگر كشورهاي اسلامي پرداخت و چون الگوي اوليه موفق بود به زودي در 25 كشور ديگر گسترش يافت. اخوان توليد قدرت اجتماعي را مقدمه ورود به سياست ميدانست و بيداري اجتماعي را مقدم بر عمل خشونتآميز انقلاب قرار داد. اما از زماني كه البناء ترور شد و رهبري اخوان به دست امثال سيدقطب افتاد،انشعابات مسلح همچون جهاد اسلامي مصر، التكفير و الهجره، جماعه المسلمين التكفير در آن به وقوع پيوست و دچار تحليل اجتماعي شد.
الگوي اخوانالمسلمين فلسطين (قبل از تبديل به حماس) نيز نمونه بارزي از كار اجتماعي اسلامگرايان در فلسطين است. در حالي كه غزه تحت اشغال بود اسلامگرايان از 1973 تحت عنوان «مجمع اسلامي غزه» كار اجتماعي را آغاز و به مردم تحت ستم صهيونيستها خدمات مهمي را ارائه كردند. دانشگاه اسلامي غزه، پرورشگاه، ورزشگاه، درمانگاه، توزيع زكات و گراميداشت اعياد اسلامي در دستور كار قرار گرفت و رفته رفته مجمع اسلامي غزه در سال 1988 وارد فاز نظامي شد، اكنون عقبه اجتماعي خود را يافته بود و مردم غزه از آن حمايت ميكردند و توانست غزه را براي صهيونيستها ناامن كند و آنان نيز مجبور شدند غزه را ترك نمايند و مردم غزه تاكنون همچنان به حماس اعتماد دارند و پشت سر آنان ايستادهاند و به آنان رأي دادهاند.
ظرفيتهاي اجتماعي موجود
عمل اجتماعي نيازمند نهادها و زيرساختهاي مربوطه است. نيروهاي انقلاب ميتوانند در سه سطح به ظرفيتهاي اجتماعي توجه كنند.
1- ايجاد ظرفيتهاي جديد: اين ظرفيتها ميتوانند NGO و مؤسسه اجتماعي و خيريه باشند كه با ثبت قانوني آن مأموريتهاي ويژهاي را به انجام رسانند.
نهادهاي غيردولتي خيريه امري پسنديده است كه هم ذخيره اخروي دارد و هم پيامد اجتماعي دنيوي.
2- ظرفيتهاي موجود: ظرفيتهاي اجتماعي كه هم اكنون در دست نيروهاي انقلاب است كم نيست و بعضاً در حد شبكه كشوري است. شبكه مساجد كشور، نماز جمعه، بسيج، كميته امداد امام خميني، سازمان تبليغات اسلامي، شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي، بقاع متبركه و بسياري از مدارس غيرانتفاعي اكنون به عنوان ظرفيت آماده در اختيار نيروهاي انقلاب اسلامي است. ظرفيت كميته امداد ميتواند در ابعاد فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي مؤثر واقع شود. قرارگاه خاتمالانبيا سپاه در شعاع 70كيلومتري محل استقرار پروژههاي عمراني خود به مردم خدمت ميدهد. بسيج جامعه پزشكي ميتواند ظرفيت عظيم پزشكي كشور را در اختيار محرومين و مستضعفين قرار دهد. شبكههاي شوراياريهاي تهران ميتواند معضلات اجتماعي شهر تهران كه به معضل بزرگي تبديل شده است را حل نمايند. رأي تهران نشان ميدهد كه مناطق جنوبي شهر رشدي بين 1/1 تا 6/1درصد داشتهاند، در صورتي كه رأي مناطق شمالي همانند منطقه 3 تا 3/2درصد رشد داشته است. بنابراين سطح مشاركت مستضعفين رشد كمتري نسبت به طبقات متوسط به بالا داشته است، لذا همين موضوع عمل اجتماعي را بيشتر گوشزد ميكند، نيروهاي انقلاب نبايد اجازه دهند بين مستضعفين و انقلاب اسلامي فاصله بيفتد.
3- ظرفيتهاي قابل استفاده: علاوه بر ظرفيتهاي موجود ظرفيتهاي مهمي نيز وجود دارد كه در اختيار دولت است. هم از طريق تعاملات و ارائه سوژه و هم از طريق قانونگذاري نمايندگان مجلس آينده ميتوان ظرفيتهاي موجود مانند سازمان بهزيستي، وزارت كار و تأمين اجتماعي، معاونت مناطق محروم رياست جمهوري و بسيج سازندگي را نيز تقويت و به كارگيري نمود.
چشمانداز نيروهاي انقلاب در پروسه مردمسالاري
تجربه انتخابات شوراهاي دور دوم تجربه ذي قيمتي بود كه از استمرار آن غفلت شد. آن الگو صرفاً يك الگوي اجتماعي با هدف خدمات به مردم بوده كه توانست سنگرهاي بعدي همچون دولت و مجلس را نيز پس ستاند. نيروهاي انقلاب بايد به اقدامات «زودبازده» يا «ميان بازده» در حوزه اجتماعي متمركز شوند. رشد رأي شمال تهران نسبت به جنوب آن اين مهم را گوشزد ميكند كه كم توجهي در عرصه اجتماعي ميتواند بانيان و وارثان حقيقي انقلاب را به عقب براند و مرفهين بيدرد را ميداندار حوادث كشور كند. حضور در ميان مردم نه به صورت نمادين كه به صورت واقعي نياز امروز و فرداست. دولت مستقر قدرت ارتباط با حوزه اجتماعي را ندارد و اين مسئله بيشتر به سطح رفاه و مشي شخصيتي دولتيان باز ميگردد، بنابراين همين نقطه محل تمركز نيروهاي انقلاب است. حضور در ميان مردم اگر به حل مشكل آنان كمك هم نكند واجد تمجيد است.
طبق يافتههاي روانشناختي بيان مشكل خود 30درصد مشكل و بار رواني آن را تخليه ميكند. ايجاد شبكه انساني در خدمات اجتماعي و به كارگيري همه ظرفيتها بايد در دستور اتاقهاي فكر انقلاب قرار گيرد. آزادي جمهوريت، رأي مردم،حقالناس و ... بايد شعارهاي نيروهاي اصلي انقلاب باشد و نبايد مرفهين آنان را مصادره و براي مطامع خود به كار گيرند. بنابراين بازسازي گفتماني و تزريق عناصر اجتماعي به گفتمان ميتواند راهگشا باشد. ازدواج، درمان، به كارگيري قرضالحسنههاي كشور در امر اشتغال و ازدواج،توانمندسازي و نزديك كردن مرفهين به مستضعفين در امر گرهگشايي بايد در دستور نيروهاي انقلاب قرار گيرد.
تمركز بر ايجاب و كم كردن مواضع سلبي در دراز مدت به اثبات خود منجر ميشود و ميتواند نگاه اجتماعي را اصلاح نمايد. «اقتصاد اجتماعي» بايد محور تأملات نيروهاي انقلاب يا بدنه طبقه متوسط به پايين باشد و همه ظرفيتها در اين خصوص به كارگيري شود. پوستاندازي سياسي و گرايش به كادرهاي جوان و «چهرهپردازي» و «شخصيتپردازي» بايد در سالهاي پيش رو به عنوان راهبرد اصلي اجتماعي مورد توجه قرار گيرد.
http://javanonline.ir/fa/news/789906
ش.د9500673