(روزنامه جمهوري اسلامي – 1395/06/03 – شماره 10672 – صفحه 6)
«اوایل، نیروهای حزبالله را با سیستم دید در شب هدف میگرفتیم و آنها نمیفهمیدند گلوله از کجا به آنها اصابت کرده است، چند سال بعد بجائی رسیدیم که موساد در اروپا این طرف و آن طرف میدوید تا بفمهد حزبالله سیستمهای الکترونیکی ارسال پارازیت را از کجا خریداری میکند و میتواند جلوی انفجار از راه دوربمبها توسط هواپیماهای ما را بگیرد.»
این بخشی از سخنان « ایهود باراک» نخستوزیر اسبق رژیم صهونیستی است که روند افزایش قدرت مقاومت لبنان را از زمان شکل گیری تا امروز در آن خلاصه کرده است.
« ایلی حنا» روزنامه نگار لبنانی در گزارشی که در روزنامه لبنانی الاخبار منتشر شده است، تاکید میکند: نیروهایی که آن روزها در جست وجوی مکانهایی برای نصب کمین بودند، امروز از سیطره بر «الجلیل» سخن میگویند. یکی از فرماندهان جهادی حزبالله هم گفت: «کنار آمدن با چالش ها» باعث ایجاد یک ساختار جهادی با تجربه، انعطاف پذیر و گسترده شد و در میدانهای مختلف حزبالله را به سطح یک بازیگر منطقهای ارتقا داد.
ایلی حنا نوشت: اوایل «دو برابر» بودند، یکی کشیک میداد و دومی عملیات میکرد و یا « یک برادر» بود که خودرو را میراند و آن را در بین دشمن صهیونیستی منفجر میکرد.
قصه از گروههای کوچک شروع شد
ارتش شکست ناپذیر» دنبال تک تک شان میگشت اما آنها در داخل چهار دیواری خانه هایشان رشد میکردند و زیاد میشدند، خانههایی که هیچگاه از صدای سرودها و داستان شهدا خالی نمیشد.
با گذشت چند سال ماموریتها بزرگتر شد و چالشهای مهمتر خود را نشان دادند.
شاید بتوان گفت که از حزبالله سال 1982 (61ش) یک هویت به همراه تنی چند از نیروهای نسل اول باقی مانده است.
بیش از 30 سال است که تحلیلگران از راز پایداری و ایستادگی این گروه سر در بیاورند، یک عده علت را در فداکاری و ایثارگری و عدهای هم در افزایش توان آن میدانند. اما حقیقت این است، حزبالله به موسسه بزرگی تبدیل شده، در مواجهه با تهدیدها رشد کرده و با عبور از هر پیچی در مسیر خود توان ابتکار و توسعه بیشتری به دست میآورد.
امروز حزبالله در جبهههای مختلفی در منطقه حضور دارد. نیروی مقاوم دیروز که در یک روستای دورافتاده جنوب لبنان هدف خود را حمایت از مرزهای روستایش میدانست امروز به نیروی مقاومی تبدیل شده که حال و هوای همان روستا را در سر دارد اما در بیابانها و شهرهای کشورهای منطقه از اصول و اعتقادات حزبش دفاع میکند.
یک عده انسان مومن و با اعتقادی راسخ که آرزوهای بزرگی در سر داشتند در سال 1982 زیربنای موسسهای را پایهگذاری کردند که اکنون در تمام منطقه فعال و تاثیر گذار است.
یک فرمانده بزرگ جهادی معتقد به حزبش «در حمایت از وطن و برای پیاده شدن حقیقت » تلاش میکند و اینها عواملی معنوی هستند و در هر گروهی که رویکردهای انسانی، ملی و دینی داشته باشد، وجود دارند. بنابراین از دیدگاه چنین فرماندهی رشد تصاعدی حزبش مسالهای عادی به شمار میآید.
در رابطه با بعد عملیات، یک عضو برجسته مقاومت نقل میکند«نیازها ما را به سمت شیوههای جدیدی سوق میداد» و این نیازها در هر دوره متفاوت از دوره دیگر بوده است.
برای نمونه میتوان به عملیات اسیر گرفتن در سال 1986 (65ش) اشاره کرد.
در 17 فوریه سال 1986 مقاومت توانست دو سرباز صهیونیستی را در عملیاتی به اسارت بگیرد و فرمانده عملیات شهید سمیر مطوط بود.
این عضو مقاومت سپس به حادثه مجبور کردن رژیم صهونیستی برای عقب نشینی از روستاهای کفرا و یاطر در فوریه 1992 اشاره کرد.
در این عملیات مقاومت از زرادخانه بزرگ موشکهای کاتیوشای خود پرده برداشت و با گلوله باران مناطق حضورعناصر ارتش صهیونیستی آنها را به عقب نشینی تا کمربند امنیتی وادار کرد و بعد از آن، پرونده موشکها وارد معادله بازدارندگی شد.
این «نیاز» در مقایسه با هدف بزرگی مانند نابودی اسرائیل ایجاب میکرد که افزایش و توسعه توان مقاومت امری ضروری تلقی شود.
الاخبار به نقل از یک فرمانده حزبالله به عواملی مادی اشاره کرد که توسعه و گسترش آنها ضروری بودند.
وی این عوامل را تعداد نیروها، تسلیحات، آموزش و مکانهای استقرار اعلام کرد و گفت که توان حزبالله در این چهار زمینه بعداز جنگ تابستان سال 2006(جنگ 33 روزه) چندین برابر شده است.
مقاومت برای ایجاد توانی در این سطح از قدرت مراحلی را پشت سر گذاشته و هرکدام شیوه خاصی را اقتضا کرده است.
قبل از سال 2000 میلادی هدف مقاومت این بود که «رژیم صهیونیستی مرتب هزینه بدهد تا مجبور به عقب نشینی از لبنان شود و بداند که ماندنش در خاک لبنان تاوان سنگینی خواهد داشت».
این فرمانده مقاومت گفت: تحقق این هدف «شیوهها و تواناییهای خاصی را طلب میکرد»، در سالهای اول دو جوان برای کاشتن مین کفایت میکرد و تعداد کمی برای نصب کمین و یا عملیات استشهادی نیاز داشتیم.
با عقب نشینی دشمن صهیونیستی تا روستاهای مرزی، فضایی از مناطق آزاد شده یا به اصطلاح «مناطق سبز» پیش روی مقاومت قرار گرفت که از آن برای حملههای سریع و ناگهانی استفاده میشد. وی خاطرنشان کرد:در این مرحله عملیات به این صورت بود، به نقاط حضور نیروها و یا استحکامات دشمن حمله، چند نفر از آنها را کشته و سپس عقب نشینی شود، این گونه عملیات نیازمند نیروهای بیشتری بود و در برخی عملیاتها تعداد نیروها به 70 نفرهم میرسید.
این شیوه عملیات تا آزادسازی جنوب لبنان در سال 2000 (79ش) ادامه یافت اما توسعه و گسترش پیدا کرد.
بعد از فرار رژیم صهیونیستی تصمیم گرفته شد که دیگر «اشغال خاک جنوب لبنان ممنوع است» و برای همین مقاومت شیوه جدیدی را در دستورکار قرار داد و آن «تمرکز بر مناطق جنگی متعدد و تحکیم سامانه کامل جنگی در تمام منطقه با ایجاد هماهنگی و کنترل بین آنها» بود. این شیوه در جنگ 33 روزه سال 2006 (85ش) کارآیی خود را به اثبات رساند. جنگ زمانی شروع شد که حزبالله با «هوش نظامی» خود فکر همه چیز را کرده بود.
این هوش و ذکاوت در ساختار جهادی مقاومت باعث شد نیروهای مقاومت با ورود به هر مرحله، از یک شیوه به شیوه دیگر که جدید هم بود منتقل شوند.
بعد از آزادسازی جنوب لبنان «تشکیل کادری با حضور طیفی جدید از فرماندهان و تخصص ها» در دستور کار مقاومت قرار گرفت این رویکرد مطرح شد که «آیا باید اجازه بدهیم اسرائیل وارد شود، خاک ما را اشغال کند وبعد از آن مشغول دفاع شویم؟»
حزبالله به سرعت پلههای ترقی و توسعه و تحقق عوامل چهارگانه تعداد نیروها، تسلیحات و آموزش و استقرار را بر اساس اقتضائات بعد از جنگ 33 روزه طی کرد.
اما این اقتضائات چه بود؟ و چگونه باید به یک «گروه هجومی» تبدیل شد؟ فرمانده جهادی حزبالله گفت: این تحول زاییده یک ساعت و یک لحظه نبود بلکه ترجمه عملیات آماده سازی کادرحزبالله بود که انتظار این لحظه را میکشیدند.
« لحظهای که اسرائیل نگران آن است، زمان ورود ما به شهر الجلیل در فلسطین اشغالی است».
بین سالهای 2006 تا 2012 به نظر میرسید اردوگاههای حزبالله از حیث نیروهای تازه وارد در وضعیت خوب و پرو پیمانی قرار دارد. مانند بازیهای رایانهای هرچه جلوتر میرفتیم به شیوهها و مهمات جدید نیاز پیدا میکردیم.
به گفته فرمانده پنجاه و اندی ساله مقاومت، «کنار آمدن و برخورد صحیح با چالش ها» عامل اساسی در عبور از هر مرحله بود.
نیروهای مقاومت اسلامی از همان زمان که رژیم صهیونیستی از دستگاههای دید در شب استفاده میکرد و یا سامانههای حرارت سنج وارد این دستگاهها کرد عامل کنار آمدن با چالشها را فراگرفتند.
وی افزود: در آن دوره حزبالله اقداماتی متناسب با تهدید پیش رو انجام داد و وارد میدان جنگ رودررو با دشمن شدیم.
مرحله سوریه
«مرحله سوریه» زمانی فرار رسید که به انتظار نبرد بزرگ با صهیونیستها بودیم. از همان لحظه اول، تهدید علیه لبنان کاملا پیدا بود به ویژه از سمت روستاهای مرزی داخل خاک سوریه که لبنانیها در آن سکونت داشتند و همچنین خطری که حرم حضرت زینب (س) را تهدید میکرد.
« ساختار هجومی» مقاومت خود را در میدان دیگری نشان داد و نیروهای حزبالله از غوطه دمشق گرفته تا القصیر و القلمون وارد مرحله عملیاتی شدند که قبلا خود را برای مشابه آن آماده کرده بودند.
این شخصیت برجسته مقاومت از تجربههایی گفت که در خاک سوریه به دست آمده است. بکارگیری همزمان زره پوشها و نیروهای پیاده، استفاده از توپخانه میدانی و هماهنگی با نیروی هوائی، یک « ساختار متفاوت از فرماندهان» را در اختیار حزبالله قرار داده است.
مقاومت در گذشته در مقابل رژیم صهیونیستی ه چنین فرماندهانی نیاز نداشت اما الان ما کادری با این ویژگیها لازم داریم.
وی خاطرنشان کرد: فرماندهان حزبالله از حیث تئوری برای این گونه عملیات و نبردها آموزش دیده بودند و حالا این آموزشها در مکان جدیدی به مرحله عمل گذاشته شد و تئوریهای آموخته شده با تجربه و کارعملی در میدان قرین شده است.
برای پاسخ گویی به این نیاز جدید لازم بود ردههای تازه فرماندهی تشکیل شود مانند فرماندهان عالی رتبه، میانی و میدانی.
همه این کادرها دارای مهارتهای تخصصی هستند و این مساله اقتضا میکرد که سیستم خدماتی و حمایتی مانند امدادرسانی جنگی (بیمارستانهای میدانی، کادرهای پزشکی و...) توسعه پیدا کند.
این فرمانده مقاومت در خصوص اینکه چرا حزبالله با وجود افزایش تجربه و دستیابی به نتایج نظامی چشمگیر، فقط در جنگ سوریه غرق شده است؟، گفت: سهم اسرائیل کنار گذاشته شده و جنگ سوریه جدای از سهم اسرائیل است.
اگرچه هزاران جوان وارد میدانهای جنگ با تکفیریها شدهاند اما از حیث آمادگیها این دو جبهه جدای از هم هستند.
وی تاکید کرد: اگر خود را آماده نکرده بودیم موفق نمیشدیم.
امروز رزمندگان حزبالله تجربه جنگ در شهر، بیایان و مکانهای باز و مناطق دشوار و صعب العبور را فراگرفتهاند.
این فرمانده مقاومت به تجربه جنگی «قله الثلاجه» در کوههای القلمون اشاره کرد و گفت که رزمندگان حزبالله در ارتفاع 2500 متری و در دمای منفی بیست درجه آماده نبرد بودند.
وی افزود: باید در آن قلهها حضور پیدا میکردیم، همانطور که باید در مکانهای دیگری که آب و هوایی متفاوتی از مناطقه جنوب لبنان دارند حضور پیدا کنیم و ما اکنون آمادگی لازم را داریم.
اینها برای این فرمانده حزبالله که هدایت عملیاتهایی را در لبنان و سوریه بر عهده داشته مسالهای عادی و روزمره به شمار میآید.
ایلی حنا نوشت:خلاصه اینکه، کودکی در گوشهای از خاک لبنان به دنیا میآید تا چند سال بعد در فاصله چند هزار کیلومتری به یک رزمنده شجاع و یا رانندهای حرفهای تبدیل شود، در خط مقدم جبهه بایستد و به جنگنده دستور دهد فلان نقطه را بمباران کند... و کسی چه میداند شاید روزی خودش هدایت آن جنگنده را به عهده داشته باشد.
http://jomhourieslami.net/?newsid=103464
ش.د9502784