* بسياري در امريكا نگران به وجود آمدن جنگ عراقي ديگر در سوريه هستند. آنها معتقدند بوش پسر جنگ عراق و افغانستان را براي انحراف افكار عمومي امريكا از شرايط داخلي به راه انداخت و اكنون اين مثال را نيز در خصوص دونالد ترامپ و حمله به سوريه مطرح ميكنند، اين ديدگاه تا چه حد ميتواند به واقعيت نزديك باشد؟
** پاسخ اين قضيه هم بله و هم خير است. جواب منفي از اين جهت است كه جورج بوش در سال اولي كه قدم به كاخ سفيد گذاشت بحران چنداني را پيش روي خود نميديد. دليل جنگ عراق هم حضور نومحافظهكاران در كابينه جورج بوش بود كه آنها معتقد بودند همانگونه كه جنگ سرد به پايان رسيده و اردوگاه شرق (شوروي) متلاشي شد، خاورميانه هم بايد به سمتي سوق پيدا كند كه شرايط جديد (هژموني امريكا- اسراييل) برآن حاكم شود. آنها با قصد قبلي اين طرحريزي را داشتند. زماني كه جورج بوش بر مسند كار آمد، نئوكانها توسط ديك چني سياست خارجي را به دست گرفتند و اين برنامه را پياده كردند. هدف آنها تغيير خاورميانه بود اما ابزاري كه قصد داشتند به وسيله آن اين كار را انجام دهند عراق بود كه ستون فقرات اين چارچوب شكسته شود. ايران به دليل وسعتي كه داشت از اهميت بالاتري برخوردار بود، اما مقابله نظامي با ايران، برايشان بسيار چالشآميز بود.
در حال حاضر بسياري ميدانند كه اقدام ترامپ در سوريه به نوعي براي انحراف افكار عمومي امريكا بوده است؛ چراكه از نظر سياست داخلي شرايط دولت ترامپ بد بوده ولي از نظر اينكه بخواهد سوريه بدل به يك جنگ تمامعيار مانند عراق شود، هم ميتوان از مصاحبههاي روزهاي اخير آن فهميد كه گفته است سياست كلي ما عوض نشده و نميخواهيم جنگ ديگري را در سوريه به راه بيندازيم. اما از منظر خودش، ترامپ بايد اين كار را انجام ميداد تا توجه افكار عمومي را از شكستهاي سياست داخلي منحرف كند و يك ژست اقتدارگرايانهاي كه از خود در كمپينها نشان داده بود را به نمايش بگذارد. در اين بين چنين اقدامي با استقبال فراواني روبهرو شد.
افرادي همچون سناتور چاك شومر دموكرات (و يا خانم نانسي پلوسي، فريد زكريا، ريچارد هاس و نيك برنز) كه مخالف سرسخت دونالد ترامپ محسوب ميشدند نيز اين اقدام ترامپ را تحسين كردند. همين موضوع نيز شوكآور بود كه چگونه اين مخالفان سرسخت، اين اقدام ترامپ را تحسين ميكنند. اما بحث اينجا بود افرادي كه بمباران سوريه را تشويق ميكردند، اين مساله را مطرح ميكردند كه پس از اين اتفاق، استراتژي كلي يا قدم بعدي چيست؟ منظور آنها اين است كه بمباران كافي نيست و ميگويند آيا ترامپ حاضر است سياست كلي امريكا كه در زمان اوباما حاكم بود را تغيير دهد يا خير؟ يعني اگر نميتوانيد اين موضوع را تغيير دهيد اين حمله نميتواند فايده داشته باشد، زيرا براي محافل امريكايي چندان قابل قبول نيست كه گام به گام در سوريه شكست خوردند. تنها فردي كه در محافل رسمي از اين حمله بهشدت انتقاد كرد خانم گبرد (Tulsi Gabbard) كهنه سرباز امريكايي و نماينده فعلي مجلس از هاوايي است كه بهشدت نسبت به اقدام دولت به طور منطقي انتقاد كرد.
* هرچند آقاي ترامپ اعلام ميكند كه قصد دخالت بيشتر ندارد، اما نظر شما در اين خصوص چيست آيا فكر ميكنيد دخالتها و اقدام نظامي در خاك سوريه گستردهتر خواهد شد؟
** به نظر من به احتمال ٧٠ درصد اين روند ادامه نخواهد داشت. چراكه علت وجودي ترامپ كه حاميان او هستند نيز چنين چيزي را نميخواهند. به وجود آمدن چنين اتفاقي لطفي از آسمان بود كه بتواند از شرايط پس از حمله شيميايي استفاده كند و چنين اقدامي انجام دهد تا مورد توجه افكار عمومي امريكا قرار گيرد. اما ادامه اين روند در هيچ كجاي استراتژي اين دولت قرار ندارد. هيلاري و گلوباليستها (جهانگرايان) چنين برنامهاي داشتند كه ميخواستند منطقه پرواز ممنوع در سوريه ايجاد كنند اما به نظر نميرسد كه ترامپ بخواهد چنين كاري انجام دهد و احتمال ادامه آن بسيار كم است.
* در حال حاضر ضرورت استراتژي جديد امريكا در كجاي سياست داخلي امريكا حس ميشود و چگونه ميتواند به دولت ترامپ كمك كند؟
** دكترين سياست خارجي دولت ترامپ هنوز شكل نگرفته است. به خصوص در مورد سياستهاي دولت در خصوص ايران، روسيه و چين؛ نكته قابل توجه اين است كه دولت ترامپ از دو جناح شكل گرفته است. كابينه ترامپ را جمهوريخواهان سنتي شكل ميدهند، اما در بخش ديگري از مشاورين كاخ سفيد، راستهاي پوپوليستها از جمله استيو بنن حضور دارند كه دو تفكر متفاوت را شكل ميدهند. اين شرايط را بسيار سخت ميكند. اما پيشتر هم پيشبيني ميشد كه جمهوريخواهان سنتي و سياستهايشان در دولت ترامپ هژموني پيدا كنند. در حال حاضر نيز اتفاق مهمي كه در حال رخ دادن است و در رسانهها نيز انعكاس پيدا ميكند، كشمكش شديدي بين اين دوجناح در كاخ سفيد وجود دارد و اين اتفاق ميتواند تبعات مهمي را در پي داشته باشد؛ به گونهاي كه استيوبنن از شوراي امنيت ملي امريكا كنار گذاشته شده است و جمهوريخواهان سنتي كه سياستهاي جهاني پررنگتري دارند، در حال مستحكمتر كردن جايگاه خود در كاخ سفيد هستند.
در حقيقت شايد پنج روز كه از كنارهگيري بنن از شوراي امينت ملي امريكا گذشت برنامه حمله به سوريه اجرايي شد. همچنين اختلاف شديدي كه بين استيو بنن و داماد ترامپ جرد كوشنر در كاخ سفيد به وجود آمده سروصداي فراواني ايجاد كرده كه اين را ميتوان اختلاف دو جهانبيني متفاوت دانست كه در حال گسترش است. استيو بنن، نماينده يك ديدگاه ناسيوناليستي پوپوليستي است يعني همان كمپيني كه ترامپ براي كارزار رياستجمهوري به راه انداخت و موجب پيروزي وي شد. اما كوشنر چنين تفكري ندارد و اقدامي براي پيروزي ترامپ انجام نداده و تنها مشاوره داده است. اين قدرتگيري كوشنر و آوردن افرادي همچونگري كوهن كه از جمله روساي مالي شركت گلدمن ساكس به حساب ميآيد وارد جريان كاخ سفيد شده و در حال قدرت گرفتن است. اين موضوع نيز در تباني و همراهي كوشنر به همراه جمهوريخواهان سنتي است. پس مشاهده ميكنيم آنها در حال افزايش قدرت خود هستند و اختيارات افرادي همچون بنن را كاهش ميدهند.
برخلاف استيو بنن، كوشنر و كوهن يهودي تبار هستند و قصد دارند تا قدرت ترامپ را مستحكم كنند. اما جمهوريخواهان تفكرات جهانگرا داشته و سياستهاي وسيع مداخلهگرانه را در پيش ميگيرند. كوشنر پيشتر دموكرات بوده ولي در مقابل پوپوليستها، تفاوتي بين دموكراتهاي عقاب و جمهوريخواهان نيست. اما در حال حاضر تفاوتي در اين زمينه بين آن دو وجود ندارد. از ديد آنها، مهم اين است كه سياست جهاني شدن و سلطه جهاني پيگيري شود و گاهي بيشتر با هم در اين مسائل شريك هستند.
اكنون در كاخ سفيد شاهد رقابت شديد پوپوليستهايي كه به دنبال انزواگرايي و سنتگراهاي با تفكر جهاني در رقابت هستند. حتي سايت بريتبارت كه متعلق به استيو بنن است در يك مقالهاي نوشت كه دولت سوريه نميتوانسته سلاح شيميايي داشته باشد. اين يك مخالفت جدي با سياست رسمي دولت است. حتي از خوانندگان اين سوال را مطرح ميكرد كه آيا موافق كنار رفتن استيو بنن از شوراي امنيت ملي امريكا هستيد؟ اين سنبل اتفاقاتي است كه در كاخ سفيد در حال رخ دادن است. همچنين سايت بريتبارت شروع به نوشتن مقالاتي عليه كوشنر كردند كه با فشارهاي كاخ سفيد اين مقالات ديگر منتشر نشد.
در زمان كلينتون يكسري ايستگاههاي راديويي سراسري در كشور ايجاد شد كه تحليلگران دست راستي افراطي در آن شروع به صحبت و با نارضايتي خود يك بدنه ناراضي را در جامعه امريكا ايجاد كردند. حالا بايد ديد در اين اختلاف اگر بتوانند بنن را راحت كنار بگذارند اين تحليلگران راديويي با مردم چگونه صحبت ميكنند و بايد ديد كدام طرف فايق خواهد آمد. زيرا در حقيقت كمپين و چهره كمپين ترامپ را بنن ساخته است زيرا ميگويد ما با دنيا كاري نداريم و بايد به ساخت كشور بپردازيم و اين خيلي متفاوت با چيزي است كه در حال رخ دادن است.
پوپوليستها با تنشهاي جنگ سردي مساله ندارند بلكه با راديكاليسم اسلامي و داعش مشكل دارند و ميخواهند تمدن شان به عنوان يك تمدن مسيحي سفيدپوست باقي بماند و اجازه گسترش جهاد اسلامي را ندهند. اين يك سياست هويتي است. در طرف مقابل جمهوريخواهان سنتي تفكر جنگ سردي دارند. پوپوليستها به دنبال بهبود رابطه با روسيه براي مقابله با بنيادگرايي اسلامي (سلفي) و تقابل با چين در خصوص روابط تجاري بودند. اين در حالي است كه طرفداران تفكر جهاني شدن در حال تغيير شرايط هستند. اكنون شاهد آن هستيم كه تنش ترامپ با روسها رو به افزايش است و با چينيها در حال نزديك شدن هستند. برخلاف موضع كمپين خود، ديروز در يك چرخش، ترامپ اعلام كرد كه چين ديگر نرخ ارز را دست كاري نميكند. اين روند اتفاق در حال انجام است و بايد ديد در آينده چه اتفاقاتي رخ خواهد داد.
* دولتمردان امريكايي به نظر ميرسد كه قصد دارند ضرورتهاي اخلاقي را به ضرورتهاي امنيت ملي پس از حمله به سوريه گره بزنند، آيا اين دو را ميتوان به يكديگر نزديك كرد و بر مبناي آن استراتژي تعريف كرد و آيا اين نوع نگاه براي مردم امريكا قابل درك است؟
** بله اين موضوع قابل درك است و همواره كاركرد داشته است. در حقيقت پس از جنگ جهاني دوم كه سياست كلي هژموني امريكا شكل گرفته است از آن زمان سياستهاي امريكا كه بعضا امپرياليستي و سلطهجويانه بوده است غالبا در چارچوب «ضرورت اخلاقي» يا «امنيت ملي» عنوان شده است. اما معمولا هدف چيز ديگري بوده است. ساختار سياسي امريكا تنها از لحاظ نظامي قوي نيست بلكه از نظر ايجاد پروپاگاندا نيز قوي است. امريكا از طريق رسانههايي كه در اختيار دارد قدرت ايجاد پارادايم را در خود دارد. كه اين قابليت رواني يك ابر قدرت است. آخرين كودتاهايي كه امريكا در آن دست داشت و اين اقدام را در كشورهايي مانند ونزوئلا و هندوراس تشويق ميكرد، اين موضوع نه ضرورت اخلاقي داشت و نه در راستاي كمك به امنيت ملي امريكا است.
بمباران يمن، ليبي يا تحريمهاي گسترده عليه ايران نه اخلاقي و نه در راستاي امنيت ملي امريكا است، بلكه اين چارچوب ميتوانند ضرورتهايي را تعيين كنند كه نشان دهند جهان رييسي دارد كه بايد اين موضوع را در قالب مسائل اخلاقي و امنيت ملي قرار دهند. ولي آنها معتقدند كه ما يك برتري جهاني داريم و يك موقعيت خاص ممتاز را در اختيار ما قرار ميدهد- كه در حقيقت همان توجيه سياست هژموني و سلطه است. در تمام اين موارد در چارچوب يك سپهر اخلاقي تنظيم ميشود و همواره عنوان ميكنند كه امريكا مورد تهديد قرار گرفته و آن را توجيه ميكنند. در بحث حمله به سوريه نيز حتي علاوه بر طرفداران ترامپ، مخالفان نيز معتقد بودند كه رييسجمهور عكسهاي حمله شيميايي را ديد، از نظر «احساسي و اخلاقي منقلب» شد و دستور حمله را داد و اين روايت اخلاقي را جا انداختند.
* تا چه حد معتقديد كه حمله براي انحراف افكار عمومي از مشكلات دولت از جمله بحث دخالت روسيه در انتخابات امريكا و ارتباط كمپين ترامپ با روسيه است؟
** هرچند بسياري از اقدام سياسي دونالد ترامپ در سوريه راضي بودند، اما در باطن اكثريت ميدانستند كه به نوعي ترامپ قصد داشته تا افكار عمومي امريكا را منحرف كند چراكه ترامپ در سياست داخلي خود با شكستهاي جدي روبهرو شد و هر سياستي را كه اعلام ميكرد نميتوانست پيروز شود و از نظر روحي و سياسي دولت در شرايط مساعدي به سر نميبرد. اما حمله به سوريه تا حدودي جريان دخالت روسيه در كارزار انتخاباتي امريكا را درست كرد. هم خانم نيكي هيلي، سفير امريكا در سازمان ملل و هم تيلرسون، وزير خارجه امريكا در مسكو كه بهشدت عليه روسيه سخن گفتند و به شرايط جنگ سردي ميان دو كشور نيز دامن زدند. همين موضوع منجر به بهبود وضعيت ترامپ در داخل امريكا شده است. هرچند از نظر اداري و تشكيلاتي در كميتههاي تحقيقاتي كنگره امريكا روند تحقيقات ادامه پيدا ميكند اما از نظر معنوي نوع گفتمان را تغيير داده است.
اكنون از لحاظ افكار عمومي چندان مثل سابق دولت امريكا را نزديك به روسيه نميدانند، اما تحقيقات ادامه پيدا ميكند. گفتني است هنوز هم دولت به طور كامل نيز سروشكل نگرفته است. بسياري از وزارتخانهها هنوز معاون اول و جانشينان خود را تعيين نكردند. هردولتي كه سركار ميآيد وزير و معاون وزير را تغيير ميدهد اما بدنه متخصص كماكان در همان چارچوب سابق باقي ميماند. اكنون خيلي از كشورهاي ديگر براي ارتباطگيري با دولت مشكل دارند و اين ضعف پرسنلي دولت امريكا است. اما براي انحراف افكار عمومي شاهد هستيم كه حتي كشتيهايي را به سمت كره شمالي فرستاده است هرچند نميخواهد در آنجا حركت يا اقدامي را انجام دهد. ولي در حال گرفتن ژستي است كه قصد دارد يك نمايش قدرت به افكار عمومي امريكا نشان دهد. همواره رهبران پوپوليست سعي ميكنند تا ژست مقتدرانهاي به خود بگيرند و مردم نيز اين موضوع را دوست دارند. اين يك سنت پوپوليستي است كه تاكنون موفق بوده است.
* آيا به نظر شما اين اقدام ترامپ، ممكن است كه تحقيقات كميتههاي كنگره را در خصوص دخالت روسيه در انتخابات منحرف كند و ناديده گرفته شود؟
** از نظر روند اداري، كميته كار خود را قطع نخواهد كرد. رييس كميته تحقيقات مجلس نمايندگان Devin Nunes نيز كه جمهوريخواه بود از سمت خود به طور موقت كنارهگيري كرد، چراكه متهم به برگزاري جلسات مخفيانه در كاخ سفيد براي حمايت از دولت بود. با اين وجود روال اداري تحقيقات را به ناگاه نميتوان متوقف كرد. ولي از نظر سياسي شرايط تغيير كرده و بايد ديد كه تا چه حد اين تغيير موثر بوده كه در ماههاي آينده نتايج آن را ميتوان ديد. عدهاي هستند كه قصد دارند ترامپ را استيضاح كنند. براي اين كار دو جريان لازم است، يكي كمپيني كه وجهه سياسي آن را تضعيف كنند و ديگري نيازمند يك منشأ قانوني براي انجام اين كار است.
* برخي از اعضاي كاخ سفيد از جمله سباستين گوركا عنوان كرده بود هركسي بخواهد بگويد كه دولت در حال ساخت يك تئاتر سياسي از مرگ و مير مجروحان شيميايي است يك نوع بيوجداني است. به نظر شما چند درصد از افكار عمومي امريكا به قول آقاي گوركا بيوجدان هستند؟
** سباستين گوركا فردي مرموز و افراطي است. ولي بايد جريان اين افراد را در كاخ سفيد مشخص كرد تا شناخته شوند. ايشان مجاري تبار و در انگلستان بزرگ شده است. وي مبارزات ضدكمونيستي را در انگلستان انجام داد و اكنون اين مبارزه تبديل به اسلام ستيزي شده است. بعد از انگلستان وارد امريكا شد و با راستهاي افراطي گره خورد و وارد سايت بريتبارت شد. او نسبت به ناسيوناليسم سفيدپوست و سياهپوست و حتي يهودي ستيزي در اروپا و امريكا ساكت است اما تمركز عمدهاي روي خاورميانه دارد. ولي ايشان نماينده كانال و گروهي است كه به حدي نئوكان و صهيونيست هستند كه به سمت اسلامهراسي پيش ميروند و همواره خطر گروههاي جهادي و تروريستها را گوشزد ميكنند.
در دوره اوباما نيز عليه سياستهاي وي انتقاد ميكرد و حتي درخصوص مذاكرات با ايران نيز بهشدت منتقد برجام بود. پشت اين شخص David Horowitz ديويد هارويتس و دنيل پايپ Daniel Pipes هستند، اينها هم راست افراطي و هم به حدي صهيونيست هستند كه مستقيما اسلامهراس و اسلامستيز هستند و حتي در نيويوركتايمز خبري منتشر شد كه قصد دارند اين نگاه را در اروپا نيز تزريق كنند. حتي در هلند نيز از احزاب راست اسلام هراس در اين كشور Geert Wilders حمايت مالي انجام دادند.
در خصوص حمله شيميايي، بسياري از تحليلگران معتقدند كه اگر حمله شيميايي رخ داده باشد كه در همان ساعات اوليه نميتوان برآوردي از عامل اصلي آن داشت. حداقل بايد چند روز و چند هفته تحقيقات صورت گيرد. سازمان منع سلاحهاي شيمياييOPCW بايد متخصصين خود را ارسال كند تا عامل حمله را مشخص كنند. اما امريكاييها يك ساعت پس از حمله عامل اين اقدام را سوريه دانستند و به آن حمله كردند و تمام رسانههاي امريكايي نيز از آن حمايت كردند و شروع به نشان دادن قربانيان حمله شيميايي كردند. سايت بريتبارت و تعدادي ديگر عنوان كردند كه بايد ابتدا تحقيقات صورت گيرد. اما كاملا به نظر ميرسيد يك سناريوي هماهنگ شده براي اين منظور وجود داشت. سياستمداران امريكا، از جمله آقاي گوركا در خصوص مجروحان شيميايي سخن ميگويند، در حقيقت بعد از جنگ جهاني اول وسيعترين قرباني سلاحهاي شيميايي ايرانيها بودند.
زماني كه در سال ١٩٨٧ايران از حمله شيميايي عراق به شوراي امنيت شكايت كرد، امريكا جلوي آن را گرفت در صورتي كه ميتوانستند عراق را ذيل فصل هفت منشور سازمان ملل قرار دهند اما جلوي اين كار را گرفتند و اين موضوع نيز جزو يك بيوجداني محسوب ميشود. من هم در دورهاي جزو كمپين مخالفان تحريم و جنگ عليه ايران بودم. در دورهاي كه تحريمها عليه ايران بالا گرفت، من به نمايندگي از اين كمپين با رييس انجمن قربانيان سلاح شيميايي در ايران تماس گرفتم تا بتوانيم ليست داروهايي كه با مشكل مواجه بود را دريافت كنيم. ولي اينكه ميگويند، كسي كه اين گونه فكر كند بيوجدان است، مساله بيوجداني نيست، اين را شخص آقاي گوركا ميداند كه قصد داشتند كه روي افكار عمومي تاثير بگذارند. هركسي كه مخالف دولت ترامپ باشد دليل بر بيوجداني نيست، بلكه سياستهاي دولت را نقد ميكند.
* بحث حمله به سوريه تا چه حد روي محبوبيت آقاي ترامپ تاثيرگذار بوده است؟
** براي من جالب است كه اين موضوع بر محبوبيت ترامپ تاثيرگذار بوده و روندي مثبت را طي كرد. تمامي سياستمداران هم از ترامپ حمايت كردند و براي مدتي انتقادها فروكش كرد. هرچند روندهاي قانوني از اهميت بالايي برخوردار است اما جو معنوي موجود در فضا نيز مهم است. ايشان توانست جو معنوي و سياسي را به نفع خود بهبود ببخشد. چراكه اكنون امريكا در شرايطي است كه نياز به قدرتنمايي دارد و زماني كه يك قدم به اين سمت برداريد به شما كمك خواهد كرد. ترامپ قبل از اين اقدام محبوبيتي حدود ٣٦درصد داشت و بعد از حمله به سوريه اين رقم به ٤٣درصد رسيد.
از جهتي بايد مشاهده كرد كه اين روند ادامه پيدا خواهد كرد يا خير كه اين بستگي به قدمهاي بعدي ترامپ در اين مسير دارد ولي شرايط در مطبوعات و فضاي عمومي تاثير مثبت براي ترامپ و دولت وي داشت. اما به طور كلي هنوز افرادي كه تفكر جهانيسازي دارند در سطح افكار عمومي براي بردن امريكا به يك جنگ ديگر مشكل دارند. مردم يك جنگ طولاني ديگر نميخواهند. به همين دليل است كه پوپوليستها و دست راستيهاي امريكا شعارهاي انزواگرايانه دادند.
* انتقادها عليه دونالد ترامپ به دليل عدم اجراي سياست انزواگرايانه به خصوص از سوي حاميان جناح راست افراطي بهشدت بالا گرفته است. اين موضوع تا چه حد ميتواند روي عملكرد و اقدامات دونالد ترامپ تاثيرگذار باشد؟
** چارچوب كمپين انتخاباتي ترامپ به سمت راست افراطي گرايش داشت. از طرفي در خصوص واژه انزواگرا بايد نكتهاي را مشخص كرد. افرادي كه با تفكر جهانيسازي پيش ميروند خود را امپرياليست نميدانند، بلكه انترناسيوناليست معرفي ميكنند. ولي آنها در حقيقت اين گونه نيستند، اين واژه در مورد افرادي كه قصد تبادل فرهنگي داشته باشند بيشتر كاربرد دارد. اما آنها اين رويكرد را دنبال ميكنند كه سناريوهاي مختلف را در مناطق مختلف جهان تعريف و آن را ديكته كنند. افرادي كه به دنبال «جهانيسازي» بوده و جهانگرا هستند به دنبال تحميل خواستههاي خود هستند. اما پوپوليستها ميگويند كه ما ميخواهيم سياست «انزواگرايانه» اتخاذ كنيم. اما آنها در عمل اينگونه نميخواهند باشند، بلكه معتقدند كه بايد با تمام دنيا مبادلات فرهنگي و اقتصادي داشته باشند اما نميخواهيم در امورداخلي كشورها دخالت كنيم و براي آن هزينه بپردازيم.
با اين وجود افرادي كه تفكري جهانگرا (گلوباليست) دارند معتقدند كه آقايي براي جهان مسووليتهايي را نيز به همراه دارد. تنشي كه آنها با ترامپ دارند همين مسووليتها است كه ترامپ قصد دارد از زير بار آن شانه خالي كند و دركي از آن نيز ندارد. به طور مثال پيمان ناتو يك پيمان نظامي است. وقتي كه ناتو را تضعيف ميكنيد در حقيقت مسووليت آن را نميخواهيد بپذيريد در حالي كه بايد مسووليت آن را قبول كنيد. زيرا اگر اين كار را نكنيد، جايگاه ممتاز امريكا به عنوان ارباب را در جهان قبول نداريد. ولي اكنون شاهد آن هستيم كه افرادي كه سياست انزواگرايانه داشتند از جمله استيو بنن رفتهرفته جايگاه آنها در كاخ سفيد تغيير ميكند.
در هرصورت اكنون تنشي در دولت ترامپ وجود دارد كه ميخواهد خود را تعريف كند. بايد ببينيم كه آيا واقعا جريانهايي مانند استيو بنن و پوپوليستها را از كاخ سفيد ميتوانند كنار بگذارند يا خير. طيف وسيعي از طرفداران ترامپ به دليل همين تفكرات به او راي دادند و اگر احساس كنند كه اين روند تغيير ميكند شرايط براي آنها نيز در آينده تغيير خواهد كرد. مگر اينكه سخنگويهاي راستگراي شبكههاي راديويي كه پيشتر عنوان كردم را متقاعد كنند. حال بايد ديد آنها از ترامپ و تيم جهانگراي ترامپ حمايت كنند يا از راستهاي افراطي كه طرفدار «انزواگرايي» هستند. اين موضوع شوخي بردار نيست زيرا همين افراد با چنين رويكردي به ترامپ چنين هويتي دادند كه بتواند ١٦ تن از جمهوريخواهان را در رقابت درون حزبي شكست دهد. بايد ديد كه كدام گروه در نهايت پيروز اين رقابت دروني در كاخ سفيد ميشود و امريكا نيز منتظر نتيجه اين رقابت است.
* از لحاظ قوانين داخلي امريكا، ترامپ نياز به اجازه كنگره براي حمله به سوريه را داشت و اگر بخواهد اقدام جديدي انجام دهد مجوز كنگره را دريافت خواهد كرد؟
** از نظر قوانين داخلي، اگر بخواهد يك جنگ مفصل شكل بگيرد رييسجمهور بايد از كنگره اجازه بگيرد و اين قانون خوبي بوده زيرا نميخواهند كشور بيهوده وارد يك جنگ شود. ولي وقتي كه در زمان نيكسون واترگيت اتفاق افتاد و هرروز جايگاه رييسجمهور ضعيفتر ميشد و كنگره قدرت ميگرفت اين شرايط پيش آمد. اما دو تا از كارمندان نيكسون كه يكي رامسفلد و ديگر ديك چيني بود، آنها منتظر زماني بودند تا به قدرت بازگردند و قدرت رييسجمهور را احيا كنند. زمان بوش پسر آنها دوباره بازگشتند تا قدرت رييسجمهور بازگردد. وقتي كه چندين بمباران و حمله صورت گرفت بدون اجازه كنگره بود و تنها جنگ عراق اجازه كنگره را داشت.
در دوره اوباما نيز از آنجايي كه از نظر معنوي قدرت رييسجمهور افزايش پيدا كرد توانست اقداماتي را بدون اجازه كنگره انجام دهد؛ كه از جمله آن ميتوان به بمباران ليبي اشاره كرد. به طور كلي ميتوان گفت كه بمبارانهاي اينچنين چندان نيازي به اجازه كنگره نداشت. پس اتفاقي كه در سوريه رخ داد از لحاظ عرفي و معنوي مشكلي نداشت و كنگره نيز همراه ترامپ بود. اما اگر بخواهد پياده نظام و جنگ جدي را به راه اندازد بايد از كنگره اجازه بگيرد. دردورهاي كه فشار فراواني روي اوباما براي حمله به سوريه وجود داشت، اوباما اجازه آن را به كنگره محول كرد زيرا ميدانست كه در نهايت مردم مخالف جنگ بوده و اين موضوع با مخالفت نمايندگان كنگره مواجه خواهد شد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=72723
ش.د9600293