بیشک عليبنابيطالب(ع) را پس از پيامبراعظم(ص)، بايد درخشانترين چهره تاريخ بشريت دانست که سبک زندگي ایشان براي اعصار و نسلهاي مختلف ميتواند به مثابه الگويي ممتاز براي عمل باشد[...]
یادداشت: بیشک
عليبنابيطالب(ع) را پس از پيامبراعظم(ص)، بايد درخشانترين چهره تاريخ
بشريت دانست که سبک زندگي ایشان براي اعصار و نسلهاي مختلف ميتواند به
مثابه الگويي ممتاز براي عمل باشد. ابعاد زندگاني حضرت علي(ع) آنقدر نکات
ارزشمندی دارد که توجه به آن پاسخگوي بسياري از پرسشها و ابهامات نسل جوان
امروز است. اما در اين ميان عدالت علوي آنچنان باشکوه و بيرقيب است که
با صراحت ميتوان امام علي(ع) را «بزرگ پرچمدار عدالت» در جامعه بشري
دانست، که هر کس او را شناخت و اندکي در مشي حکومتش در دوره کوتاه کمتر از
پنج سالهاش مطالعه کرد، به بزرگي و عظمت مولايمان شهادت داد. به یقین
عدالت را بايد دال مرکزي گفتمان حکمراني اميرالمؤمنين علی(ع) دانست.
صفآرايي ايشان در برابر اردوگاه امويان در صفين و ايستادگيشان در برابر
اصحاب جمل و ناکثين زمانه، جز مبتني بر شکاف حاميان و دشمنان قسط و عدالت
نبوده است.
عاليترين سخن درباره عدالت نيز در کلام مولايمان تجلي
يافته است، آنجا که عدل را برتر از جود و بخشش ميخوانند و تنها عامل پذيرش
حکومت را عهدي ميدانند که خداوند از علما گرفته تا در برابر شکمبارگي
ستمگران و گرسنگي مظلومان سکوت نکنند! همو که عدل را بنيان زندگي و عامل
حيات دين ميخواند. بشريت امروز پس از گذشت قرنها همچنان محتاج مرام و
معرفت و آموزههاي علي(ع) است؛ چرا که عدالت در عصر جاهليت ثاني بيش از
گذشته به گمشده جامعه انساني تبديل شده است. بشريتي که از بيعدالتي رنج
ميبرد و در نظام بينالملليای زندگي ميکند که ویژهخواری و تبعيض و
زيادهخواهي به ذات و ماهيت آن تبديل شده و خود را به ادعاهاي دروغيني، چون
دموکراسي و حقوق بشر بزک کرده تا ماهيت فاسد و ظالمانه خود را پنهان کند؛
نظامهاي فاسد سرمايهداري که امروز خود را با عنوان ليبرال دموکراسي معرفي
ميکنند، آنچنان بيعدالتي را در ساختار خود نهادينه کردهاند که حاصل آن
استثمار اکثریت جهان به دست اقلیت است. برهم زدن اين ظلم و بيعدالتي
سازمان يافته، نيازمند الگويي ممتاز و بينقص است که اين نسخه شفابخش را
بايد در بازگشت به حضرت علي(ع) و حکومت علوي جستوجو کرد.