محمد زعیمزاده در وطن امروز نوشت:
حتما خرید هواپیما برای ناوگان حملونقل فرسوده کشور امر
مفید و اتفاق خوبی است و اساسا هر گامی از این جنس که برای آسایش و رفاه
مردم برداشته شود حتما اقدام مثبتی است و باید از آن حمایت شود، به شرطی که
به هر موضوع و هر اقدامی که در این راستا توسط مسؤولان و متولیان آن امر
انجام میشود به اندازه واقعیتش ضریب داد و از کمگویی و پرگویی درباره آن
پرهیز جدی صورت گیرد. هواپیمای ایرباسی که این روزها وارد سیستم حملونقل
هوایی کشور شد هم از این قاعده مستثنا نیست و باید واقعی به مساله نگاه
کرد. در اینباره میتوان به 3 مساله اشاره کرد.
موضوع اول درباره تاثیرات ورود این هواپیما و امثال آن در فضای اقتصادی
کشور است. نکته اول این است که حملونقل هوایی بنا به آمارهای رسمی حتی در
ایام عید نوروز که پرمسافرتترین ایام کشور است کمتر از 5 درصد ظرفیت
ناوگان حملونقل کشور را پوشش میدهد فلذا مساله هواپیما یک مساله عمومی
نیست، به فرض تحویل همه ایرباسها در این قرارداد طولانیمدت تقریبا نیمی
از ناوگان هوایی کشور نوسازی میشود که میتواند 5/2 درصد فضای حملونقل
کشور را اصلاح کند و عملا فایدهای برای 5/97 درصد مردم ندارد و تازه! این
رقم برای انتهای پروژه است یعنی زمانی که همه ایرباسها تحویل ایران شود و
ایران بتواند بنا به قرارداد اجاره به شرط تملیک تمام اقساط آن را تحویل
طرف غربی بدهد، از طرف دیگر شاید مهمترین استدلال اقتصادی درباره پروژه
هواپیما را شخص رئیس جمهور در گفتوگوی تلویزیونی خود مطرح کرد؛ ادعای
جلوگیری از خروج سالانه 4 میلیارد دلار ارز با بکارگیری هواپیماهای جدید.
به نظر میرسد این استدلال هم خیلی جدی نباشد و اساسا در یک فضای رقابتی
شدید حداقل در منطقه غرب آسیا که رقبای مهمی از کشورهای قطر، امارات و
ترکیه در آن حضور دارند چنین امکانی بعید است که دولت بتواند باند
فرودگاهها را بر روی هر نوع هواپیمای غیرایرانی ببندد.
مساله دوم این است که ورود این هواپیما به کشور برای دولت بیشتر حالت
نمادین دارد و احتمالا تلاش میشود به عنوان نمادی از رفع تحریمها و گشایش
در فضای اقتصادی کشور طرح شود و به عنوان عایدی برجام اصطلاحا کار دولت را
تا انتخابات اردیبهشت 96 راه بیندازد. در اینجا شاید بیان یک نکته تاریخی
خالی از لطف نباشد. همین 12-11 سال پیش بود که علی لاریجانی مؤتلف این
روزهای دولت در بحث سیاست خارجه درباره عملکرد تیم مذاکرهکننده هستهای به
ریاست جناب آقای روحانی و با حضور محمدجواد ظریف و سایر حضرات جمعبندی
دادهها و ستاندههای مذاکرات را اینگونه اعلام کرد که «در غلتان دادیم و
قول آبنبات چوبی گرفتیم».
آن زمان که آقای روحانی مسؤول مذاکرات مسائل هستهای ایران بودند از
راههایی استفاده میکردند که راههای صحیحی برای مذاکره نبود و من مکرراً
به آنها درباره عواقب اینگونه مذاکرات هشدار داده بودم و هنوز هم معتقدم
در آن زمان «در غلتان را دادیم و آبنبات چوبی گرفتیم».
جناب لاریجانی همانجا توضیح داد منظور از در غلتان در آن زمان اندکی
اورانیوم غنیشده با غنای 5/3 درصد بود و آبنبات چوبی هم قول تحویل
هواپیما! جالب اینجاست که آن زمان که علی لاریجانی دادههای سعدآباد و
تهران دکلریشن را در غلتان خواند نه خبری از غنیسازی
20 درصدی بود نه از چندده هزار سانتریفیوژ، نه از تاسیسات امن فردو و نه
از آب سنگین اراک و هرچه هست و بود و حالا سیمانی شده، سایه شهریاری و
علیمحمدی و احمدیروشن و رضایینژاد هم بالای سر خانوادهشان بود. اما
آبنبات چوبی همان آبنبات چوبی سابق است.
مساله سوم مساله بازنمایی این اتفاق در رسانههاست، ایرباس A321 وارد
مهرآباد شد؛ خیلی از مسؤولان دولتی جمع شدند و فرود این هواپیما به خاک
ایران را جشن گرفتند. از ظرفیت مسافری، طول بدنه، حداکثر سوخت و مزایای
دیگر این هواپیما گفتند و خوشحال بودند اما متاسفانه از وزیر
راهوشهرسازیاش و رئیس سازمان انرژی اتمی تصاویری ثبت شد که سالها
میتواند از فرط ذوقزدگی سوژه رسانهها باشد و البته مایه تحقیر و
شرمساری.
انصافا کجای دنیا را دیدهاید که مسؤولان ارشد دولتیاش برای ورود یک
هواپیمای جدید دور هم جمع شوند و با افتخار به خود ببالند؟ آن هم در کشوری
که سالهاست ماهواره به فضا میفرستد، آن هم در روزگاری که عربستان سعودی
که سالها از همین جنبهها مورد طعن همه دنیا بود به دنبال این است که
هواپیمای بومی بسازد!
کجای دنیا دستاوردهای بومی دانشمندانشان را تعطیل، نیمهتعطیل یا از بتن
پر میکنند و برای خرید یک یا چند هواپیما جشن ملی میگیرند؟!
این لحظات در تاریخ ثبت خواهد شد و اوج تحقیر ملی را نشان خواهد داد.
صاحب صادقی در ایران نوشت:
ماشین تبلیغاتی گوبلز زمانی که برای تسلط پروپاگاندای نازیسم بر اذهان
مردم آلمان و اروپا فعالیت میکرد، معتقد بود «دروغهایی که از رسانهها
پخش میشوند، باید تا حد امکان بزرگ باشند. در این صورت مردم قسمتی از آن
را باور خواهند کرد.»
حکایت این روزهای پروپاگاندای تخریبگر برجام همین است. «بی دستاوردی
برجام»، «عدم لغو تحریم ها»، «عدم تأثیر برجام بر اقتصاد» و دهها مورد از
این قبیل گزارهها، روزانه یا با سانسور اطلاعات صحیح یا هم جعل اخبار توسط
منتقدین دولت و رسانههای مخالف منتشر میشود بدون اینکه واقعیت ماجرا یا
تمام ماجرا گفته شود.
اخیرا یکی از منتقدین محترم در یادداشتی نوشت: «نه تنها تاکنون هیچ تحریمی
لغو- یا حتی تعلیق هم- نشده است، بلکه طی یک سالی که از آغاز اجرای برجام
میگذرد، دهها تحریم دیگر نیز به تحریمهای قبلی اضافه شده است.» اینکه
گزاره مزبور که مشابه محتوای آن توسط منتقدان برجام، تبلیغ میشود تا چه حد
صحیح است و قطعیت نهفته در قضاوت ایشان با چه منطقی قابل توضیح است را
کنار میگذاریم. چرا که اساساً در بحث لغو تحریمها اغلب منتقدین تردیدی
روا نمیدارند و بحث عمده آنها کارشکنی غرب در بهرهبرداری از فضای لغو
تحریمها از یکسو و همچنین اعتقاد آنها به عدم مدیریت صحیح این فضا توسط
دولت و برای کسب امتیازات لازم است. با این حال منتقد محترمی که میگوید
«در چنته برجام تقریباً هیچ دستاورد قابل ارائهای وجود ندارد» و درخواست
میکند «فقط به یک نمونه اشاره کنید» قطعاً میداند که در فقط یک نمونه از
دستاوردهای برجام با افزایش بیش از یک میلیون و دویست هزار بشکهای نفت،
ماهانه بالغ بر 3 میلیارد دلار در ماههای اخیر بر درآمد کشور افزوده شده
است!
و همچنین ایشان میدانند که پول حاصل از فروش نفت را میتوانیم به دلار
استفاده کنیم! حتماً به خاطر میآورند که پول همان مقدار نفتی که پیش از
تحریمها میفروختیم نه قابل انتقال به داخل بود و نه میشد از ما به ازای
دلاری آن استفاده کرد بلکه چند کشور خاصی که به ما نفت میفروختند در برابر
آن میتوانستیم از آن کشورها کالا وارد کنیم! این تنگنای ملی را نه فقط
ایشان بلکه مردم هم خوب به خاطر میآورند!
انگار از خاطرشان رفته است که برخی وزیران ما در نهایت ناچاری و از سر
اجبار به علت نیاز شدید به دلار، قاچاقی و در چمدان مسافرتی از هتلهای
امارات دلار به داخل منتقل میکردند! انگار از خاطر رفته است که اگر برجام
نبود قرار بود با کاهش 20 درصدی صادرات نفتمان در هر 6 ماه، اوایل 94
برنامه نفت در برابر غذا را تجربه کنیم! لابد میدانند دولت با ادامه روند
پیشین پول پرداخت حقوق کارمندان خود را هم نداشت! آیا منتقدان برجام اوضاع
اسفناک جذب سرمایهگذاری خارجی را به خاطر نمیآورند که در کل 8 سال 84 تا
92 حدود 24 میلیارد دلار بود ولی این رقم تنها در یک سال اخیر پس از برجام
11 میلیارد دلار است؟ آیا هزینههای گزاف نقل و انتقالات پولی و کالایی
ایران را به یاد ندارند؟ آیا تحریم مهمترین ابزار صادراتی ما یعنی
کشتیرانی را فراموش کرده اند؟ تحقیر ملی ایران را که مجبور بودیم به خاطر
تحریم و عدم پهلوگیری کشتیها در بنادر، از شارجه و دبی با لنج و قایق
کالاهای مورد نیازمان را با پرداخت هزینههای گزاف به داخل انتقال دهیم به
یاد نمیآورند؟ وقتی مجبور بودیم به صورت محرمانه و قاچاقی با پرچمهای
سومالی و مالی و کنیا برخی از مهمترین کالاهای مورد نیازمان را از طریق
کشتی از آبهای آزاد و بنادر دنیا عبور دهیم، به خاطر نمیآورند؟ این فاجعه
فقط وقتی در چشممان بزرگ جلوه میکند که بدانیم 90 درصد تجارت خارجی و
واردات و صادراتمان از طریق کشتیرانی و دریا است!
اکنون که کشتیها با پرچم ایران آزادانه در آبهای آزاد و بنادر دنیا رفت و
آمد دارند و پوشش بیمه صادرات و واردات ما توسط شرکتهای معتبر بینالمللی
انجام میشود چرا در چشم آنها دیده نمیشود؟
آیا نمیدانند در یک ساله پس از برجام نزدیک به 50 میلیارد دلار قرارداد
در بخشهای مختلف بین ایران و کشورهای دیگر عقد شده است؟ قراردادهای متعدد
تولید مشترک خودرو و هدفگذاری صادرات 30 درصدی، سرمایهگذاری 4 میلیارد
یورویی ایتالیا و یک میلیارد دلاری آلمان در راهآهن ایران، قرارداد سرمایه
گذاری نزدیک به 7 میلیارد دلاری توتال در طرحهای ایران و.. را از یاد
برده است؟ آیا این چند نمونه از دهها و صدها مورد دستاوردهای ریز و درشت
برجام کفایت نمیکند؟
اما سؤال مشخص تری که باید از این گروه پرسید این است که اگر برجام نبود
چه اتفاقی میافتاد؟ آیا از وضعیت وخیم و در آستانه فروپاشی اقتصاد ملی
ایران در سالهای 90 و 91 آگاهی ندارند؟ آیا از افت 20 درصدی تولید ملی
ایران در سال 91 خبر ندارند؟ آن اقتصاد با این حجم عظیم چند میلیونی
فارغالتحصیلان دانشگاهی که به یکباره در دو سه سال اخیر وارد بازار کار
شدهاند به کجا ختم می شد؟ تورم 40 درصدی اواخر دوران احمدینژاد قرار بود
با ادامه روند پیشین مانند ونزوئلا به 400 درصد برسد؟ رشد اقتصادی منفی 6.8
اواخر دوره احمدینژاد قرار بود چقدر از حجم اقتصاد ملی ایران کم کند؟ ما
که از دوره وفور درآمدهای نفتی با نزدیک به 700 میلیارد دلار پول نفت
نتوانستیم در مسیر توسعه و رشد صنعتی بهره ببریم، قرار بود با ادامه روند
پیشین، سقوط قیمت نفت و درآمد حداکثر 25 میلیارد دلاری و حجم انبوه تعهدات و
دیون اقتصادی به بخشهای مختلف، به چه چیزی راضی
شویم؟
کمی تدبر و تأمل لازم است تا با رعایت حداقلی از انصاف به آنچه انجام شد و
آنچه برجام در اقتصاد ایجاد کرد پی برد. اینگونه تاختن در عرصه پر فراز و
نشیب داوری توافق هستهای با اخلاق سیاسی و شئونات حرفهای رسانهای مغایرت
دارد.
مناقشه برسر حضور آمریکا در مذاکرات صلح سوریه که هفته آینده در «آستانه»
پایتخت قزاقستان برگزار می شود بالاگرفته است. ایران مخالف حضور آمریکایی
هاست اما آنکارا و مسکو در پی دعوت از واشنگتن هستند. سوال این است که حضور
احتمالی آمریکا در مذاکرات «آستانه» چه پیامدهایی دارد و چرا آمریکا نباید
در این مذاکرات حضور یا تاثیر داشته باشد؟
1- یکی از عواملی که در «آستانه» نقش بازی خواهد کرد، کاراکتری به نام
«آمریکای دوره ترامپ» است. هرچند برخی تحلیل گران، درباره احتمال تبانی
پوتین و ترامپ درباره سوریه و مضرات آن برای ایران سخن می گویند اما فعلا
نمی توان درباره این موضوع اظهار نظر قطعی کرد. لذا اکنون مهم ترین ابهام
این است که جهان هنوز نمی داند ترامپ قرار است چه کند و آیا با ترامپ رقابت
های انتخاباتی مواجه خواهیم بود یا ترامپ کاخ سفید؟ این ابهام و خلاء
سیاسی کنونی که آمریکا به آن دچار است هشدار می دهد که در قبال این پدیده
جدید باید با احتیاط و هوشمندانه رفتار کرد. چه این که هنوز «سیاست عملی»
آمریکا درباره سوریه در دوره جدید مشخص نیست. گرچه چهره های معرفی شده برای
کابینه ترامپ و خود او گفته اند که اولویت اصلی آن ها داعش است نه بشاراسد
اما همین چهره ها مواضع بسیار تند درباره نقش ایران در سوریه و منطقه
گرفته اند. لذا به نظر می رسد برای ترامپ، ایران یک مسئله و بشار اسد و
سوریه مسئله ای دیگر است.(1) بنابراین لازم است در مقابل این پدیده با
طمانینه بیشتر برخورد کرد و اجازه داد تا عملگرایی آمریکا آشکارتر شود و آن
گاه درباره آن تصمیم گرفت.
2- اما شاید یکی از اصلی ترین دلایل برای آن که آمریکا نباید در «آستانه»
حضور داشته باشد به سنگ بنای اصلی این مذاکرات برمی گردد. به این معنا که
نشست سه جانبه ایران، روسیه و ترکیه یک مسیر جدید برای مذاکرات صلح سوریه
است که در پی عدم موفقیت مسیرهای پیشین که همه آن ها به آمریکا و حضور این
کشور ختم می شد، توسط کشورهای منطقه طرح ریزی و دنبال شده است. اگر بنا بود
مسیرهایی که با حضور آمریکا پی ریزی می شد برای مردم سوریه صلح بیاورد در 6
سال گذشته و به خصوص 3 سالی که از تشکیل ائتلاف غرب علیه تروریسم در منطقه
می گذرد، این اتفاق رخ داده بود و معادله حل شده بود. سنگ بنای نشست
«آستانه» مذاکرات 3 جانبه مسکو است که ماه گذشته با حضور ایران،روسیه و
ترکیه برگزار شد. این مذاکرات و این مسیر جدید برای صلح، 4 تحول عمده را با
خود همراه داشت:
الف- ترکیه را از کشوری که در سوی مخالفان دولت سوریه، پای میز مذاکرات
مختلف ژنو و وین می نشاند به کشوری تبدیل کرد که کنار ایران و روسیه
نشست؛ 2 کشوری که متحدان بشار اسد هستند.
ب- در تفکیک میان گروه های تروریستی، با جدا کردن داعش و النصره از بقیه
گروه های تروریستی (هرچند ابتدا نقدهایی به آن وارد شد اما) عملا گروه های
مسلح معارض سوریه را در روندی قرار داد که در آن گروه هایی که آتش بس را
پذیرفته اند چه بسا مقابل سایر گروه ها بایستند که این خود باعث تشدید
تنش های داخلی میان این گروه ها و تضعیف آن ها می شود.
ج- ترکیه از سوی گروه های معارض مسلح تضمین داده است که آن ها به آتش بس
پایبند خواهند بود. این که مذاکرات سوریه به جایی منتهی شود که تکلیف گروه
های تروریستی و حامیان آن ها در آن مشخص باشد از جمله حلقه های مفقوده
مذاکرات پیشین صلح سوریه بود که همگی آن ها با مشارکت آمریکا برگزار شده و
حتی به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل نیز رسیده بود اما عملا هیچ تاثیری
نداشت و مردم بیشتری به دست تروریست ها در سوریه کشتار شدند.
د- با توجه به پیروزی راهبردی جریان مقاومت در حلب و آزادی این شهر، دست
دولت سوریه و متحدان وی در مذاکرات سیاسی نیز بسیاربالاتر قرار گرفت و علی
القاعده معارضان و متحدان آن ها را در موضع بسیار ضعیف قرار داد تاجایی که
در یک ماه اخیر آمریکا و عربستان به عنوان متحدان اصلی برخی گروه های معارض
مسلح، در حالت انفعال قرار گرفتند.
3 – براین اساس به نظر می رسد برهم زدن شرایط سیاسی و توازن قدرت در
تحولات سوریه به نفع تروریست ها، از جمله اهداف کشورهایی است که خواهان
پایان بحران سوریه نیستند و مشخصا آمریکایی ها تلاش می کنند این موازنه
قدرت را علیه ایران برهم بزنند.
4- در مذاکرات «آستانه» احتمالا 3 موضوع روی میز خواهد بود: شفاف تر شدن
ماهیت گروه های معارض مسلح، گسترش و تثبیت آتش بس و تصمیم گیری درباره روند
تغییرات سیاسی در سوریه برای برداشتن قدم های بعدی . لذا در این مذاکرات
قدرت چانه زنی و وزن دیپلماتیک بسیار تاثیرگذار خواهد بود و علی القاعده
واشنگتن که به تصریح هیلاری کلینتون و جان کری، 2 وزیر خارجه سابق و فعلی
آمریکا در ایجاد این بحران نقش داشته است (2)، عملا نمی تواند بخشی از
مذاکرات راه حل هم باشد؛ چه این که اگر قرار بود این نقش حل کننده وجود
داشته باشد، طی 3 سال اخیر این اتفاق رخ داده بود و اکنون نیز اگر چنین
اتفاقی رخ دهد باید منتظر انحراف در مسیر جدید برای صلح سوریه باشیم. البته
بدیهی است حل کامل بحران سوریه بدون مداخله موثر و مثبت واشنگتن دشوار می
باشد اما اگر لازم باشد روزی آمریکا در این معادله نقش بازی کند باید در
شرایطی باشد که آمریکا هم در کنار همه موثران قرار گیرد وهم در موضع ضعف
بوده و در طرحی وارد شود که توسط خودش طراحی نشده باشد .
پی نوشت ها:
1- دو روز پیش «سی.ان.ان» گزارش داد که پنتاگون در حال تدوین طرحی برای
عملیات علیه داعش در سوریه، طالبان در افغانستان و «مقابله با نفوذ
منطقهای ایران»، در دولت جدید آمریکاست.
2- اواسط دی ماه، یک نوار صوتی از جان کری وزیرخارجه آمریکا منتشر شد که
وی در یک اعتراف تاریخی در آن به نقش این کشور در قدرت گرفتن داعش اشاره می
کند: «میدانستیم که این تهدید (لشکرکشی داعش به دمشق و احتمال تاسیس
دولت) روبه رشد بود. ما تماشا میکردیم. ما شاهد قدرت گرفتن داعش بودیم.
آمریکا گمان داشت اسد سقوط کند، به همین خاطر امیدوار شد که او به پای میز
مذاکره بیاید.» همچنین هیلاری کلینتون نیز در کتاب خاطرات خود در سال 2014
نوشته است: «قرار بود ما در روز پنجم ماه ژوئیه سال 2013 در نشستی با
دوستان اروپایی خود دولت اسلامی (داعش) را به رسمیت بشناسیم. من به 112
کشور سفر کردم تا نقش آمریکا و توافق با بعضی از دوستان را درباره به رسمیت
شناختن دولت اسلامی بلافاصله پس از تشکیل آن، توضیح دهم. اما به یکباره
همه چیز در برابر چشمان ما فرو ریخت.»
قاچاق انسان یکی از پدیدههای شوم بینالمللی است که مرزها و حوزههای حاکمیتی کشورها را درنوردیده و امروز به معضل اجتماعی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران تبدیل شده است و چهبسا اگر بخواهیم از جهانیشدن نیز بگوییم، یکی از جدیترین مصادیق آن را باید در ابعاد و اشکال گوناگون قاچاق انسان دانست. بیتابعیتیهای اجباری، تبعیضهای قومی و مذهبی و نژادی؛ ضعف ساختارهای اقتصادی و اجتماعی کشورها؛ مناقشات سیاسی و جنگهای داخلی و بیرونی و... از جمله عوامل مؤثر بر ایجاد و تشدید مهاجرتهای خودخواسته یا اجباری انسانها از مرزهای ملی به سوی سایر مناطق جغرافیایی و به امید دستیابی به روزنههای امید حیات فردی و اجتماعی نوینی است که به دلیل محدودیتها و موانع ترددهای قانونی، مسیرهای غیرقانونی و قاچاق را طی میكنند. فراگیرشدن این پدیده در سطح جهان موجب بروز و افزایش کنشهای فراوانی در سطح ملی، منطقهای و بینالمللی برای مهار، ساماندهی، پیشگیری و نیز حمایت از قربانیان قاچاق انسان شده است. کنوانسیونهای بینالمللی متعددی در ارتباط با مبارزه و منع اشکال مختلف قاچاق و خرید و فروش انسانها از سوي دولتهای عضو سازمان ملل متحد تصویب شده است، از جمله کنوانسیون پیشگیری و مبارزه با جرائم سازمانیافته فراملی پالرمو در سال ٢٠٠٠.
همچنين پروتکل الحاقی آن در ارتباط با پیشگیری، سرکوب و مجازات قاچاق انسان بهویژه زنان و کودکان، اهتمام بینالمللی در سالهای اخیر برای مبارزه با این پدیده شوم را نشان ميدهد.دولتها در قالب مسئولیتهای ملی یا همکاریهای دوجانبه یا چندجانبه ابعاد گوناگون موضوع را بررسی ميكنند و در مسیر کاهش ناملایمات اولیه و ثانویه ناشی از قاچاق انسان قربانیان گام برمیدارند. جمهوری اسلامی ایران نیز کنوانسیون پالرمو ٢٠٠٠ و پروتکل الحاقی آن را امضا کرده؛ اما آن را به تصویب مجلس شورای اسلامی نرسانده است، هرچند در پی تغییرات و تحولات جهانی پیرامون این موضوع و وجود گزارشهای متعدد درباره قاچاق انسان در مرزهای کشور به عنوان یک کشور ترانزیت، در سال ١٣٨٣ قانون مبارزه با قاچاق انسان در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. این قانون خلأ قانونی موجود در این حوزه را تا حدی برطرف كرده است؛ اما مشکلات اجرائی و اقدامات عملی مبارزه با این موضوع کماکان به قوت خود باقی است.وجود بیش از یکونیم میلیون نفر اتباع افغانستانی فاقد مدارک اقامت قانونی در ایران که بخش زيادي از آنها عملا از طریق مسیرهای غیرقانونی و بهوسيله باندهای قاچاق انسان به داخل کشور راه یافتهاند، از نشانههای نگرانکنندهای است که هم ضعف شدید ساختارها و بنیانهای امنیتی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان را برای حفظ و نگاهداشت جمعیت انسانی خود در مرزهای ملیاش خطاب و هدف قرار داد و هم تذکری است براي غفلتهای مبتنی بر کنترلنكردن و حفظنكردن مرزهای شرقی کشور که مصدر مهمی برای جابهجاییهای غیرقانونی انسانهاست. بهگونهای که منابع رسمی از قاچاق و جابهجایی دستكم دوهزارو ٥٠٠ نفر در روز فقط از مرزهای شرقی کشور خبر میدهند که این عدد در گردش ماه و سال، عددي بزرگ و غیرقابلاغماض است. قربانیان قاچاق انسان نهتنها در شبکههای مخوفی که هدایت، انتقال و کنترل همهجانبه آنان و حتی خانوادههایشان را بهمنظور دسترسی هرچه بیشتر به منافع مالی، کنترل سیاسی و کسب قدرت بر عهده دارند و این افراد را به بردگی میگیرند، بلکه غالبا در چرخهای از فقر و فساد مضاعف در کشورهای مقصد گرفتار میآیند.ضعف هرگونه مکانیسم شناسایی، پیشگیري و مقابله با قاچاق انسان و همچنین ساماندهی و حمایت از این قربانیان از جمله چالشهایی است که رنج بیپایان و سرنوشت محتوم به ناکامی را برای این گروه انسانی و بهويژه زنان و کودکانشان در همه کشورهای جهان و همینطور ایران رقم زده است.کودکان و نوجوانانی که هرروزه آرام و بیتکلم از کنار تکتک ما با بارکولهای از ضایعات و نخالههای آلوده شهر ما گذر میکنند، هرکدام سفرهای را نانآورند، سفرههایی که یا در نقاط محروم و فقیرنشین افغانستان پهن شده یا در مناطق حاشیهای شهرهای خودمان گسترده است. تأسفبار اینکه سیستم مدیریت اجتماعی نهتنها در پی شناسایی، حمایت کامل و نجات این افراد نیست، بلکه در بسیاری حوزههای خدمات شهری شاهد ادامه و تسلسل بهرهکشی از این کودکان هستیم. مادر احد و صمد را در یکی از کمپهای سرد ترک اعتیاد در گوشهای از یک روستای اطراف کلانشهر یافتیم که خود نشانهای از عمق شدید و دردناک مصائب و آسیبهای اجتماعی جامعهای است که انسانها را با تبعیضهایي تفکیک و درد و رنج آنها را تشدید کرده است تا در عمل مسیر قهقرا را برای بیچارگان، مسکینان و ناتوانان تسهیل كند.کودکان کاری که مادران و پدرانشان را در فرایند غفلت از حقوق انسانی و مسئولیتهای اجتماعی جامعه میزبان به نوعی از دست دادهاند و بهناچار بهتنهایی چرخ حیات خود را میگردانند، اينان در صورت ادامه این فرایند، همان پدران و مادرانی هستند که موجب بازتولید هرچه عمیقتر بحرانهای اجتماعی نسل آینده ما خواهند بود. توجه جدی به ابعاد چندگانه قاچاق انسان در کشور، ملاحظه حقوق انسانی قربانیان قاچاق، گسترش رعایت اصول اخلاقی و اعتقادی درباره دردهای عمیق این گروه انسانی که آتش به کل زندگی حال و آیندهشان افتاده است، اصلاح قوانین و مقررات داخلی که هویت مبنایی و تابعیت بسیاری از کودکان را در معرض خطر قرار داده و آینده آنان را به مسیر نابودی و تباهی کشانیده، از الزامات اولیه مقابله با این مسئله است.