گروه یا گروه های مرجع، نوعی از گروه های اجتماعی است که افراد جهت سنجش و ارزیابی رفتار و حتی اندیشه های خود، آن گروه ها را ملاک قضاوت قرار می دهد. «هربرت هایمن»، روانشناس اجتماعی، اولین فردی بود که در سال 1942، این مفهوم را به کار برد. وی در مقدمه کتابی که با همکاری «سینگر» درباره گروه مرجع نوشت، در تعریف این گروه ها آورده است: انسان ها در شکل دهی به نگرش های خود، بیش از آنکه به خود متکی باشند، به گروه هایی که به آنان تکیه دارند، در ارتباطند.[1] محقق دیگری در تعریف گروه های مرجع، آنان را گروه هایی می داند که افراد در جامعه از حیث ذهنی و روانی آرزوی پیوستن به آنها را دارند و ارزش ها و هنجارهای آن گروه در نزد افراد به عنوان الگوی تصمیم و رفتار قرار می گیرد.[2]
نکته ای که در اندیشه واضعان این مفهوم مطرح نشده، اما می توان به آن اندیشید، این که ریشه داشتن مفهوم گروه مرجع در روانشناسی اجتماعی به این معناست که افراد یک جامعه بیشتر مبتنی بر «میل» و «احساس» خود، ارزش ها، هنجارها و رفتارهای یک گروه مطرح در جامعه را ملاک قرار می دهند، به عبارت دیگر انتخاب گروه های مرجع، برآمده از «وضعیت» فرد در جامعه است و همانا این وضعیت، در تعامل فرد با «دیگری» معنا می یابد؛ یعنی فردی که به انتخاب یک گروه مرجع اقدام می کند، نقطه عزیمت خود را صرفا تعقّل و خردِ محض قرار نمی دهد، بلکه او در تعامل با «دیگری»، گروه مرجع مورد نظرش را انتخاب می کند.
هرگونه تعقّل در فرایندی از تعامل شکل می گیرد، اما این مسئله در ارتباط با یک انتخاب اجتماعی از ضعف بیشتری برخوردار است، چرا که انتخاب گروه های مرجع، چون در وضعیتی از تعامل و رقابت «خود» با «دیگری» صورت می پذیرد و به اذعان واضعان این مفهوم، در این انتخاب، بیش از هر چیزی «انگیزه» دخالت، دارد و انگیزه محرکی درونی است که به سبب عوامل بیرونی به کنش واداشته می شود، بنابراین در نهایت باید گفت، انتخاب گروه های اجتماعی مرجع، در فرایند تعامل با دیگری شکل گرفته است نه یک عقلانیت محض خودبنیاد.
نکته دیگر این که هرچند گروه های مرجع، اصطلاحی عام است که می تواند گروهی از متفکران را نیز شامل شود، اما این مفهوم بار اجتماعی دارد و افراد یک جامعه بیشتر به هنگام کنش اجتماعی، این گروه ها را الگو قرار می دهند و چنان که گفته شد در کنش اجتماعی، محوریت با تفکر روزمره ای است نه با تفکر استعلایی. گروه های مرجع بیشتر ناظر به گروه هایی است که افراد در تصمیمات، کنش ها و تعاملات اجتماعی و روزمره خود آنان را ملاک قرار می دهند مانند هنرمندان، ورزشکاران، بازیگران و برخی عناصر سیاسی که روزمرگی وجه غالب رفتاری آنهاست.
در کنار گروه های مرجع باید از یک مفهوم اجتماعی دیگر به نام «مراجع فکری» نیز صحبت کرد و وجه تمایز این دو را مشخص ساخت. «مراجع فکری»، مفهومی است که چندان صورتبندی نظری پیدا نکرده است و شاید تعریف آن بدیهی انگاشته شده است، اما در مجموع با توجه به ادبیات مطرح در این باره، می توان مراجع فکری را به آن دسته از اندیشمندان و روشنفکرانی اطلاق کرد که در تأملات گروهی از افراد جامعه نقش الگویی پیدا کرده اند. مراجع فکری، قبل از هر چیز، تأمل و تفکر فرد را برمی انگیزند و فرد از این جهت به آنها گرایش می یابد که بُعدی از تأملات او را جذب می کنند. در واقع یک کنش فکری و متأملانه فردی، بیش از آنکه به گروه های مرجع استناد کند، به «مراجع فکری» روی می آورد.
بنابراین می توان گفت مراجع فکری، قبل از این که میل، انگیزه و احساس فرد را برانگیزند، تأمل و خردمندی او را به کنش وا می دارند، هرچند در این کنش فکری، به هیچ وجه نمی توان نقش میل، اراده، انگیزه، احساس و... را انکار کرد، اما فرد در توجه به مراجع فکری، احساس می کند در وضعیت اندیشیدن و تأمل بیشتری قرار دارد و زمین تعقل خود را سیراب می کند. همین احساس، خود سبب اولویت دادن به تفکر می شود و فرد را از روزمرگی خارج کرده و به تأمل در امورات کلی و مبنایی سوق می دهد.
گروه های اجتماعی مرجع، پدیده ای طبیعی در هر جامعه ای هستند و ارزش خاص خود را دارند. آنها در ایجاد انسجام و بسیج اجتماعی و پاسخ دادن به تمایلات روزانه افراد در زندگی اجتماعی، نقشی مهم دارند و نباید ارزش آنها را نادیده گرفت، اما در جامعه ای که مراجع فکری به فراموشی سپرده شوند و صرفا گروه های مرجع، ذهنیت و رفتار افراد را شکل دهند، می توان درباره فاصله گرفتن افراد آن جامعه از عقلانیت استعلایی و گرفتارشدن به عقلانیت روزمره ای سخن گفت. در چنین جامعه ای ذهن افراد یک جامعه مقولاتی را مدّ نظر قرار می دهد که برگرفته از زندگی روزمره است و نگاه به ارزش ها و ایدئال ها به تدریج رنگ می بازد.
این خطر، جامعه کنونی ایران را تهدید می کند. در شرایط کنونی مراجع فکری که ذهنیت فرد ایرانی را طی سالیان متمادی بر مبنای دین و ملیّت شکل داده اند، در جامعه کم رنگ شده است و جای آنها را گروه های مرجع، یعنی عده ای از هنرمندان، ورزشکاران، بازیگران و برخی عناصر سیاسی که روزمرگی وجه غالب رفتاری آنهاست، گرفته اند. قابل ذکر است که یک هنرمند یا عنصر سیاسی، گاه می تواند در مقام یک مرجع فکری قرار گیرد و اندیشیدن به ایدئال ها را برانگیزد، اما بخش زیادی از این افراد، سرمایه خود را در توجهات عمومی نسبت به خود می دانند و این سبب روزمرگرایی و به حاشیه رفتن ارزش ها می شود.
مواجهه با گروه های مرجع سبب برانگیخته شدن خرد و اندیشه استعلایی نمی شود، بلکه اندیشه و ارزش را تابع افراد کرده، تفکر را درگیر با روزمرگی می کند و بینشی کوتاه مدت را در فضای جامعه حاکم می نماید. این بینش کوتاه مدت، گاه به سطح جریانات سیاسی نیز کشیده می شود و یک جریان سیاسی ممکن است در دام چنین خطری گرفتار آید. در این وضعیت نمی توان انتظار داشت ارزش ها و ایدئال ها ملاک عمل قرار گیرد، بلکه فردِ ارزشی جای ارزش ها را می گیرد و بگومگوهای سیاسی روزانه و رفتارهای مقطعی، عرصه سیاست را آلوده به خود می کند. از این وضعیت نه یک سیاست آرمان گرا و نه حتی واقع گرا حاصل نمی شود، چرا که واقع گرایی هم نسبتی از ارزش های موجود را به همراه دارد و ارزش بخشی از واقعیت است. سیاست حاصل شده از این وضعیت، روزمرگرایی به معنای اولویت دادن به مجادله و محدودشدن فکر به رفتارها و رخدادهای مقطعی و احساسی و مهم تر از همه نشاندن افراد به جای ارزش هاست.
مورد اخیر، یعنی ترجیح افراد بر ارزش ها گاه به خلق ارزش با بازی دادن به برخی افراد، منجر شده و گاهی در عرصه سیاسی کشور از ردای بلند ارزش ها کاسته است تا با قدّ کوتاه برخی هنرمندان و شومن ها، هرچند با سابقه ای ناپاک، اندازه شود. اینجاست که مراجع فکری نه تنها به حاشیه می روند، بلکه اصل فکر و اندیشه نیز بی اعتبار می شود و انتظار جامعه از نیروهای سیاسی، نویسندگان و نخبگان، دامن زدن بیشتر به این روزمره گرایی است و چرخه شوم حاشیه پردازی، روزمره گرایی و تفکرکوتاه مدت جامعه را به قهقرا می برد.
تفکّر نه می تواند همواره استعلایی و ایدئال گرا و نه روزمره گرا باشد، اما خطر کنونی افزایش تفکر روزمره گرایی و فراموش شدن ارزش ها و ایدئال هاست./
پی نوشت ها
1- رحمت الله صدیقی سروستانی و سیدضیاء هاشمی، «گروه های مرجع در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی با تأکید بر نظریه های مرتن و فستینگر»، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 20، پائیز و زمستان 1381، صص 149-167.
2- همان.