تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۳  ، 
کد خبر : ۳۰۳۶۶۳
درباره شخصیت و مواضع نخست‌وزیر مغضوب دوره پهلوی دوم

رد 2 نظریه درباره مصدق

مقدمه: آنچه‌ معمولاً‌ با شنیدن‌ نام‌ دکتر مصدق‌ به‌ ذهن‌ متبادر می‌شود، ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ و خارج‌ شدن‌ آن‌ از دست‌ چپاولگران‌ انگلیسی‌ است اما اینک‌ می‌خواهیم‌ بررسی‌ کنیم‌: 1- آیا مرحوم‌ دکتر مصدق‌ که‌ بیش‌ از 90 سال‌ عمر کرد در تمام‌ دوران‌ زندگی‌ سیاسی‌ خود، مبارزی‌ علیه‌ استبداد و امپریالیسم‌ بوده‌ و در همین‌ راستا عمل‌ می‌کرده‌ است؟! و آیا درون‌ نظام‌ حاکم‌ و وابسته‌ عمل‌ می‌کرده‌ یا علیه‌ نظام‌ به‌ فعالیت‌ سیاسی‌ اشتغال‌ داشته‌ است؟ 2- آیا واقعاً‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ ایران، کار دکتر مصدق‌ بود و او رهبری‌ نهضت‌ ملت‌ ایران‌ را در این‌ حرکت‌ ضدامپریالیستی‌ بر عهده‌ داشت‌ یا بر موجی‌ سوار شد که‌ قبل‌ از او توسط‌ رهبران‌ مذهبی‌ و ملی‌ دیگری‌ ایجاد شده‌ بود؟ 3- با توجه‌ به‌ اینکه‌ نهضت‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت، حرکتی‌ استقلال‌‌طلبانه‌ و ضدبیگانه، بویژه‌ ضدسلطه‌ انگلیس‌ بوده‌ است‌ آیا اصولاً‌ دکتر مصدق‌ در طول‌ زندگی‌ سیاسی‌ خود دارای‌ چنین‌ مواضعی‌ علیه‌ نفوذ اجنبی‌ بویژه‌ انگلیس‌ در ایران‌ بوده‌ است‌ یا خیر؟ 4- در ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ آیا براستی‌ دکتر مصدق‌ بر حرکت‌ توده‌ای‌ و مردمی‌ تکیه‌ داشته‌ و مردم‌ را اساس‌ مبارزات‌ سیاسی-‌ اجتماعی‌ خود می‌دانسته‌ است؟! 5- آیا دکتر مصدق‌ در شیوه‌ زندگی‌ سیاسی‌ خود دموکرات، لیبرال‌ و ملی‌ بود و اصولاً‌ با توجه‌ به‌ برخورداری‌ از تحصیلات‌ عالیه‌ و زندگی‌ در غرب، دارای‌ نوشته‌ها و تقریراتی‌ در این‌ زمینه‌ که‌ بتواند الگو و راهنمای‌ پیروان‌ خود قرار گیرد، هست و به‌ عبارت‌ دیگر آیا دکتر مصدق‌ صاحب‌ مکتب‌ خاصی‌ در زمینه‌ اندیشه‌ سیاسی‌ است؟ بررسی‌ زندگی‌ سیاسی‌ دکتر مصدق‌ در ادوار مختلف‌ و در شرایط‌ سیاسی- اجتماعی‌ متفاوت،‌ بسیاری‌ از حقایق‌ و واقعیت‌های‌ مربوط‌ به‌ ایشان‌ را روشن‌ خواهد کرد و بدین‌ منظور زندگی‌ سیاسی‌ دکتر مصدق‌ را در 3 دوره‌ تاریخی‌ معین‌ مورد بررسی‌ و تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار می‌دهیم‌ و سعی‌ خواهیم‌ کرد با مروری‌ بر عملکرد وی‌ در هر دوره،‌ پاسخ‌ به‌ این‌ سوالات‌ را دریابیم. این‌ سه‌ دوره‌ عبارت‌ خواهند بود از: 1- دوره‌ قاجار، از زمان‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌ شاه‌ تا سقوط‌ احمد شاه‌ 2- دوره‌ دیکتاتوری‌ رضاخانی، از کودتای‌ 1299 تا شهریور 1320 3- دوره‌ حکومت‌ محمدرضا از آغاز سلطنت‌ تا کودتای‌ 28 مرداد 32.
پایگاه بصیرت / دکتر منوچهر محمدی
(روزنامه وطن‌امروز - 1396/04/28 - شماره 2210 - صفحه 12)

دوره‌ قاجار

محمد مصدق‌ سال‌ 1261 در خانواده‌ ثروتمند و متنفذ دیوانی‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ میرزا هدایت‌‌الله، وزیر دفتر و عموزاده‌ میرزا یوسف‌ مستوفی‌الممالک،‌ صدراعظم‌ پیشین‌ ایران‌ بود. مادر وی، ملک‌ تاج‌ خانم‌ نجم‌السلطنه‌ از طرف‌ پدر، نوه‌ بزرگ‌ فتحعلی‌ شاه، خواهر عبدالحسین‌ فرمانفرما و عموزاده‌ ناصرالدین‌ شاه‌ و برادر نجم‌السلطنه‌ فرمانفرما سردودمان‌ خاندان‌های‌ فرمانفرماییان‌ و از دولتمردان‌ ثروتمند و پرقدرت‌ قبل‌ و پس‌ از مشروطه‌ بود. وابستگان‌ و خویشاوندان‌ ایشان‌ همگی‌ جزو نظام‌ سیاسی‌ حاکم‌ و دربار بودند. بعضی‌ خویشان‌ او از جمله‌ فرمانفرما در نهضت‌ مشروطیت‌ خود را از هواداران‌ مشروطه‌ وانمود می‌کردند اما پس‌ از مدتی‌ تغییر موضع‌ دادند. اغلب‌ خویشاوندان‌ و نزدیکان‌ ایشان‌ در شبکه‌ فراماسونی‌ وابسته‌ به‌ انگلیس‌ عضو بودند. در دوره‌ اول‌ مجلس، مصدق‌ هنگام‌ تصد‌ی‌ دایی‌ خود فرمانفرما در مقام‌ والی‌ آذربایجان، کفالت‌ امور او را در تهران‌ برعهده‌ داشت‌ و در پی‌ درگذشت‌ پدرش،‌ یکی‌ از مشاوران‌ فرمانفرما شد. در کابینه‌های‌ قوام‌السلطنه‌ مشارکت‌ کرد.

از نظر مالی‌ نیز دکتر مصدق، خود از مالکان‌ بزرگ‌ و اشرافی‌ بود. همین‌ ثروت‌ قابل‌ توجه‌ موجب‌ شده‌ بود به‌ خاطر بی‌نیازی‌ در زندگی‌ سیاسی‌ خود شخصا دچار فساد مالی‌ نشود و در بیشتر پست‌هایی‌ که‌ داشته‌ با اموری‌ همچون‌ دزدی‌ و رشوه‌خواری‌ مبارزه‌ کرده‌ است. ناصرالدین‌ شاه‌ به‌ دنبال‌ مرگ‌ پدر مصدق‌ و برای‌ تجلیل‌ از خدمات‌ وی، به‌ پسر 9 ساله‌اش، لقب‌ «مصدق‌‌السلطنه‌» داد و او را مستوفی‌ خراسان‌ کرد. پس‌ از صدور فرمان‌ مشروطیت‌ و تشکیل‌ مجلس‌ شورای‌ ملی، مصدق‌ کاندیدای‌ انتخابات‌ دوره‌ اول‌ مجلس‌ شد و از طرف‌ اعیان‌ و اشراف‌ اصفهان‌ به‌ نمایندگی‌ برگزیده‌ شد ولی‌ اعتبارنامه‌ او به علت‌ صغر سن‌ مورد اعتراض‌ قرار گرفت‌ و به‌ مجلس‌ راه‌ نیافت. مصدق‌ روز 10 تیر 1286 در سن‌ 25 سالگی‌ هنگامی‌ که‌ کمتر از یک‌ سال‌ از صدور فرمان‌ مشروطیت‌ می‌گذشت‌ با امضای سوگندنامه، عضویت‌ در جامع‌ آدمیت‌ را پذیرفت که‌ یکی‌ از شبکه‌های‌ اولیه‌ فراماسونی‌ در ایران‌ و بنیانگذار آن‌ «میرزا عباسقلی‌‌خان‌ آدمیت»‌ از پیروان‌ «میرزاملکم‌ خان» موسس‌ فراماسونی‌ در ایران‌ بوده‌ است.

در کتب‌ مختلف‌ درباره‌ فراماسونری‌ در ایران، متن‌ قسمنامه‌ دکتر مصدق‌ چاپ‌ شده‌ است و وی‌ خود، عضویتش‌ را در این‌ لژ تایید کرده‌ است. در جریان‌ استبداد صغیر، مصدق، عضویت‌ در مجمعی‌ به‌ نام‌ «انسانیت» را می‌پذیرد. هدف‌ این‌ مجمع‌ دفاع‌ از آرمان‌های‌ نهضت‌ مشروطیت‌ در برابر استبداد بوده‌ است اما کارهای‌ مجمع‌ محدود به‌ نوشتن‌ نامه‌ای‌ برای‌ شاه‌ مبنی‌ بر اینکه‌ «خود را از ملت‌ جدا نکند» و همچنین‌ عضویت‌ در کمیسیون‌ جنگ‌- که‌ برای‌ محافظت‌ از مجلس‌ تشکیل‌ شده‌ بود- بوده‌ است. دکتر مصدق‌ در عین‌ حال‌ که‌ به‌ عضویت‌ چنین‌ مجامعی‌ برای‌ دفاع‌ از مشروطیت‌ درمی‌آید معذلک‌ عضویت‌ شورای‌ دولتی‌ منصوب‌ محمدعلی‌ شاه‌ را نیز پذیرفته‌ و در آن‌ هم‌ شرکت‌ می‌کند، از طرف‌ دیگر برای‌ حفظ‌ جان‌ خود با منزل‌ منشی‌ سفارت‌ انگلیس‌ ارتباط‌ برقرار می‌کند. محمدعلی‌ شاه پس‌ از به‌ توپ‌ بستن‌ مجلس،‌ شورایی‌ انتخاب‌ کرد تا درباره مسائل‌ مملکتی‌ به‌ شاه‌ مشورت‌ برسانند.

از جمله‌ مشاوران‌ شاه، «مصدق‌السلطنه»‌ بود. مصدق‌السلطنه‌ با موافقت‌ محمدعلی‌ شاه‌ در سال‌ 1287 شمسی‌ برای‌ ادامه‌ تحصیل به‌ اروپا رفت و در مدرسه‌ علوم‌ سیاسی‌ پاریس‌ در رشته‌ علوم‌ مالیه‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت، چندی‌ بعد به‌ سوییس‌ رفته‌ و دکترای‌ حقوق‌ خود را از آن‌ کشور گرفت و به‌ تابعیت‌ سوییس‌ درآمد. او پس‌ از بازگشت‌ از سوییس‌ به‌ مدت‌ 14 ماه، معاون‌ «احمد قوام‌السلطنه»‌ در وزارت‌ مالیه‌ می‌شود. پس‌ از آنکه‌ وثوق‌الدوله‌ نخست‌‌وزیر می‌شود به‌ او نیز پیشنهاد وزارت‌ داده‌ می‌شود. پس‌ از اینکه‌ مشیرالدوله‌ نیز به‌ نخست‌وزیری‌ رسید، مصدق‌ را به‌ عنوان‌ وزیر عدلیه‌ در کابینه‌ خود معرفی‌ کرد. مصدق‌ به‌ همین‌ قصد، از اروپا به‌ سوی‌ تهران، وارد بوشهر شد ولی‌ هنگام‌ عزیمت‌ به‌ تهران‌ به‌ پیشنهاد چند تن‌ از سرشناسان‌ آن‌ خطه‌ به‌ ولایت‌ فارس‌ منصوب‌ می‌شود.

دکتر مصدق‌ در دوران‌ ولایت‌ فارس‌ و حضور نظامی‌ انگلیس‌ در منطقه‌ جنوب‌ در راستای‌ سیاست‌های‌ دولت‌ مرکزی، با دولت‌ انگلیس‌ و پلیس‌ جنوب، همکاری‌ می‌کرد و رابطه‌ای‌ دوستانه‌ با ماموران‌ انگلیسی‌ داشت به طوری که‌ پس‌ از سقوط‌ کابینه‌ مشیرالدوله‌ هنگامی‌ که‌ حکومت‌ وقت‌ (سپهدار رشتی) درصدد تغییر مصدق‌ از سمت‌ استانداری‌ فارس‌ برمی‌آید، کنسول‌ انگلیس‌ و فرمانده‌ انگلیسی‌ پلیس‌ جنوب‌ شرقی‌ از سفارت‌ انگلیس‌ تقاضا می‌کند وسایل‌ ابقای مصدق‌ را در ولایت‌ فارس‌ فراهم‌ کند. دکتر مصدق‌ در این‌ دوران، کاری‌ خلاف‌ نظر و مصلحت‌ انگلیسی‌ها انجام‌ نداد، حتی‌ از صحبت‌های‌ او برداشت‌ می‌شود لااقل‌ در آن‌ دوران، مخالفتی‌ جد‌ی‌ با حضور ماموران‌ انگلستان‌ در کشور نداشته‌ و آنها را انسان‌هایی‌ خوب‌ و مترقی‌ می‌شناخته‌ است. در دوران‌ نهضت‌ مشروطه، دکتر مصدق‌ طوری‌ عمل‌ کرد که‌ هم‌ در میان‌ مشروطه‌‌خواهان‌ و هم‌ مستبدان‌ بویژه‌ در دوره‌ استبداد صغیر از جایگاه‌ مقبولی‌ برخوردار باشد به طوری که‌ مورد خشم‌ و غضب‌ هیچکدام‌ قرار نگرفت.

عضویت‌ در تشکیلات‌ سر‌ی‌ فراماسونری‌ به‌ منزله‌ پذیرش‌ سیستم‌ و روند حاکم‌ بر بازی‌های‌ سیاسی‌ آن‌ دوران‌ در میان‌ طبقه‌ اعیان‌ و اشراف‌ و نخبگان‌ سیاسی‌ زمان‌ بود و اختصاص‌ به‌ مصدق‌ نداشت. دکتر مصدق‌ در این‌ دوران‌ هیچ‌ موضع‌ ضدامپریالیستی‌ و ضدبیگانه‌ بویژه‌ ضد‌ انگلیسی‌ نداشت‌ بلکه‌ چنانچه‌ گفتیم‌ به‌ گفته‌ خود با توجه‌ به‌ نفوذ فوق‌العاده‌ انگلیس‌ در منطقه‌ جنوب‌ ایران‌ بویژه‌ بعد از امضای‌ قرارداد 1907 و 1915 با روسیه‌ تزاری‌ به‌ عنوان‌ والی‌ فارس‌ هم‌ از اعتماد فوق‌العاده‌ کارگزاران‌ سیاست‌ انگلیس‌ در جنوب‌ برخوردار بود و مهم‌تر از آن‌ اینکه‌ در این‌ دوره‌ که‌ نهضت‌ آزادی‌خواهی‌ و بیگانه‌‌ستیزی‌ تنگستانی‌ها در منطقه‌ فارس‌ جریان‌ داشت‌ دکتر مصدق‌ حتی‌ در مهار آنها با نیروهای‌ انگلیسی‌ همکاری‌ کرده‌ است.

استقرار دیکتاتوری‌ رضاخان

این‌ دوره‌ با کودتای‌ سوم‌ اسفند 1299 آغاز و با استعفای‌ رضاخان‌ در شهریور 1320 پایان‌ می‌یابد. پس‌ از کودتای‌ 99، برخی‌ رجال‌ سیاسی‌ دوره‌ قبل‌ همچون‌ قوام‌السلطنه‌ و مشیرالدوله‌ بازداشت‌ شدند. دکتر مصدق‌ نیز از اعلام‌ فرمان‌ انتصاب‌ سیدضیا به‌ نخست‌‌وزیری، سر باز زد و تنها زمانی‌ از ولایت‌ فارس‌ کنار رفت‌ که‌ از احمدشاه‌ مستقیماً‌ فرمان‌ عزل‌ خود را دریافت‌ کرد. وی‌ به‌ منطقه‌ نفوذ ایل‌ بختیاری‌ پناه‌ برد و 3 ماه‌ بعد، زمانی‌ که‌ سیدضیا از نخست‌‌وزیری‌ کنار گذاشته‌ شد در دولت‌ قوام‌السلطنه‌ در پست‌ وزارت‌ مالیه‌ منصوب‌ شد و به‌ تهران‌ آمد و دوباره جایگاه‌ خود را به‌ عنوان‌ یکی‌ از رجال‌ سیاسی‌ در نظام‌ حاکم به دست‌ آورد و این‌ بار در کنار رضاخان- عامل‌ اصلی‌ کودتا- به‌ همکاری‌ با حکومت‌ پرداخت.

دکتر مصدق‌ اذعان‌ دارد کودتا با منظور خاصی‌ توسط‌ انگلیسی‌ها صورت‌ گرفته‌ است. معذلک‌ با آن‌ مقابله‌ نکرده‌ و حتی‌ اقدام‌ به‌ کناره‌گیری‌ و سکوت‌ هم‌ نمی‌کند بلکه‌ به‌ عنوان‌ عنصری‌ فعال‌ دوباره وارد سیستم‌ شده‌ و مسؤولیت‌های‌ مهمی‌ همچون‌ وزارت‌ مالیه‌ و وزارت‌ امور خارجه (در دوره‌ نخست‌‌وزیری‌ قوام‌السلطنه) و وزارت‌ خارجه (در دوره‌ مشیرالدوله) را بر عهده‌ می‌گیرد و در نهایت‌ نیز برای‌ حل‌ مشکل‌ منطقه‌ای‌ با تشویق‌ و حمایت‌ رضاخان‌ سردار سپه، ولایت‌ آذربایجان‌ را برعهده‌ گرفت‌ و در همین‌ دوره‌ است‌ که‌ شورش‌ ماژور لاهوتی‌ را سرکوب‌ می‌کند. در مرحله‌ بعدی‌ که‌ با صعود رضاخان‌ به‌ نخست‌‌وزیری‌ آغاز می‌شود دکتر مصدق‌ که‌ در این‌ زمان‌ نماینده‌ دوره‌ پنجم‌ مجلس‌ بود با نخست‌‌وزیری‌ رضاخان‌ موافقت‌ و همکاری‌ می‌کند و به‌ عنوان‌ یک‌ نفر از 8 مشاور رضاخان‌ با توجه‌ به‌ تخصص‌ خود در علم‌ حقوق، راه‌ و چاه‌ ارتقا و تحکیم‌ و استقرار قدرت‌ رضاخان‌ را با پیشنهاد انتصاب‌ وی‌ به‌ فرماندهی‌ کل‌ قوا هموار می‌کند و حتی‌ زمانی که‌ رضاخان‌ به‌ حالت‌ قهر، تهران‌ را ترک‌ می‌کند، دکتر مصدق، او را دوباره به‌ تهران‌ بازگرداند.

مصدق‌ در این‌ زمان‌ مجدداً‌ به‌ نمایندگی‌ دوره‌ ششم‌ مجلس‌ انتخاب‌ می‌شود اما این‌بار او با ایجاد راه‌آهن‌ شمال‌ به‌ جنوب‌ که‌ مورد نظر انگلیس‌ بود مخالفت‌ می‌کند، اگرچه‌ اقدام‌ چشمگیر دیگری‌ علیه‌ انگلیس‌ و رضاخان‌ در این‌ دوران‌ به عمل‌ نمی‌آورد معذلک‌ با استقرار کامل‌ رژیم‌ دیکتاتوری‌ برخی‌ رجال‌ قدرتمند دوره‌ قبل‌ مانند قوام‌السلطنه، وثوق‌الدوله، مشیرالدوله، سردار اسعد، شیخ‌ خزعل‌ و دکتر مصدق‌ از صحنه‌ سیاسی‌ حاکم‌ کنار گذارده‌ شدند، البته‌ در این‌ دوران‌ هیچگونه‌ تعرضی‌ به‌ دکتر مصدق‌ نشد و او به‌ سفرهای‌ مکرر خارجی‌ رفت‌‌وآمد می‌کرد. حتی‌ به‌ دنبال‌ برکناری‌ دکتر متین‌ دفتری‌ (داماد دکتر مصدق) از ریاست‌ دولت‌ از جمله‌ با شفاعت‌ ارنست‌ پرون‌ سوییسی‌ [از عوامل‌ دولت‌ انگلیس]‌ به‌ سرعت‌ رفع‌ تعرض‌ از وی‌ شد.

سلطنت‌ محمدرضا شاه‌

از شهریور 1320 که‌ رضا شاه‌ از سلطنت‌ خلع‌ و سلطنت‌ به‌ فرزندش‌ محمدرضا شاه‌ رسید، فضای‌ سیاسی‌ نسبتاً‌ بازی‌ در کشور ایجاد شد.

زندگی‌ سیاسی‌ دکتر مصدق‌ در این‌ دوران‌ را نیز می‌توان‌ در 3 مرحله‌ مورد مطالعه‌ قرار داد:

مرحله‌ اول: حضور دکتر مصدق‌ در مجلس‌ دوره‌ چهاردهم‌

مرحله‌ دوم: حضور وی‌ در مجلس‌ شانزدهم‌ تا ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌

مرحله‌ سوم: دوران‌ نخست‌‌وزیری و صنعت نفت‌ تا کودتای‌ 28 مرداد 32

اولین‌ انتخابات‌ بعد از پایان‌ دوره‌ دیکتاتوری‌ برای‌ مجلس‌ چهاردهم انجام‌ شد و دکتر مصدق‌ به‌ مجلس‌ راه‌ یافت. در این‌ دوران، انگلیسی‌ها با دستگیری‌ آیت‌‌الله کاشانی‌ و تبعید وی‌ به‌ لبنان‌ اجازه‌ ورود نامبرده‌ را به‌ این‌ دوره‌ مجلس‌ ندادند. مهم‌ترین‌ اقدامی‌ که‌ دکتر مصدق‌ در دوره‌ چهاردهم‌ انجام‌ داد صرف‌نظر از مخالفت‌ با اعتبارنامه‌ سیدضیا، ارائه‌ طرحی‌ مبنی‌ بر غیرمجاز بودن‌ دولت‌ در مذاکره‌ و اعطای هر نوع‌ امتیاز نفتی‌ به‌ شرکت‌های‌ خارجی‌ بود.

طرفداران‌ دکتر مصدق‌ همین‌ اقدام‌ را از افتخارات‌ او ‌ می‌دانند حال‌ آنکه‌ این‌ اقدام‌ در شرایطی‌ صورت‌ گرفت‌ که‌ دولت‌ انگلیس‌ با امضای قرارداد 1933 در زمینه‌ فعالیت‌های‌ نفتی‌ در ایران‌ صاحب‌ بیشترین‌ امتیازات‌ بوده‌ و در واقع، فعال‌ مایشاء شده‌ بوده‌ و نه‌ تنها به‌ بهای‌ ناچیزی‌ از منابع‌ نفتی‌ بهره‌برداری‌ می‌کرد، بلکه‌ از طریق‌ شرکت‌ نفت، در واقع دولتی‌ در دولت‌ تشکیل‌ داده‌ و از هر نوع‌ اعمال‌ نفوذی‌ در امور داخلی‌ ایران‌ خودداری‌ نمی‌کرد و با توجه‌ به‌ اشغال‌ ایران‌ توسط‌ متفقین‌ و ورود رقبای‌ جدیدی‌ همچون‌ شرکت‌های‌ نفتی‌ آمریکایی‌ و دولت‌ روسیه‌ شوروی‌ به‌ صحنه، دولت‌ انگلیس‌ انحصارات‌ نفتی‌ خود را در خطر می‌دید، بنابراین‌ طرح‌ مذکور و تصویب‌ آن‌ توسط‌ نمایندگانی‌ که‌ اکثریت‌ آنها به‌ سیاست‌ انگلیس‌ گرایش‌ داشتند نه‌ تنها خیال‌ دولت‌ استعمارگر انگلیس‌ را از این‌ نظر راحت‌ کرد، بلکه‌ زمانی‌ که‌ به‌ دنبال‌ تصویب‌ این‌ طرح، «غلامحسین‌ رحیمیان»‌ نماینده‌ قوچان، پیشنهاد لغو امتیاز نفت‌ جنوب‌ انگلیسی‌ها را داد دکتر مصدق‌ در کمال‌ شگفتی‌ از امضای آن‌ طرح‌ خودداری‌ و به‌ عذر بدتر از گناهی‌ که‌ این‌ یک‌ قرارداد بین‌المللی‌ است‌ و قابل‌ لغو نیست، طرح‌ پیشنهادی‌ رحیمیان‌ را خنثی‌ کرد.

از دیگر اقدامات‌ وی‌ در این‌ دوره‌ مجلس‌ را می‌توان‌ تقاضای‌ رسیدگی‌ به‌ پرونده‌ تدین‌ برشمرد که‌ مورد موافقت‌ مجلس‌ قرار نگرفت‌ و به‌ قهر وی‌ از مجلس‌ انجامید. فعالیت‌ سیاسی‌ دکتر مصدق‌ در مرحله‌ اول‌ با قدرت‌ گرفتن‌ قوام‌السلطنه‌ و اختلاف‌ نظری‌ که‌ در این‌ مرحله‌ با هم‌ داشتند (که‌ منجر به‌ شکست‌ دکتر مصدق‌ در انتخابات‌ دوره‌ پانزدهم‌ شد) پایان‌ یافت‌ و دکتر مصدق‌ که‌ از این‌ موضوع‌ شدیداً‌ متاثر شده‌ بود خود را بازنشسته‌ سیاسی‌ کرده و به‌ احمدآباد رفت‌ و از انجام‌ هر نوع‌ فعالیت‌ سیاسی‌ خودداری‌ کرد. بدون‌ حضور دکتر مصدق، هسته‌ اصلی‌ نهضت‌ ملی‌ ایران‌ در مجلس‌ پانزدهم‌ توسط‌ اقلیت‌ 5 نفری‌ تشکیل‌ شده بود و از مهم‌ترین‌ اقدامات‌ این‌ اقلیت‌ را می‌توان‌ استیضاح‌ دولت‌ ساعد و مخالفت‌ با لایحه‌ الحاقی‌ «گس‌- گلشاییان»‌ دانست. سیدحسین‌ مکی‌ در هر دو مورد یادشده چه‌ مخالفت‌ با ساعد و چه‌ مخالفت‌ با لایحه‌ از دکتر مصدق‌ درخواست‌ کرد نظر خود را برای‌ مجلس‌ ارسال‌ کند.

در مورد اول‌ پس‌ از اصرار زیاد دکتر مصدق‌ نامه‌ای‌ به‌ مجلس‌ نوشت‌ و در آن‌ مجلس‌ را دعوت‌ به‌ سکوت‌ کرد. در مورد دوم‌ نیز پس‌ از اصرار بسیار مکی‌ با ارسال‌ نامه‌ای‌ عجیب‌ در واقع‌ به‌ شیوه‌ای‌ با ارائه‌ یک‌ پیشنهاد اصلاحی‌ موافقت‌ خود را با این‌ لایحه‌ انگلیسی‌ اعلام‌ می‌کند. مرحله‌ دوم‌ حضور دکتر مصدق‌ از زمانی‌ آغاز شد که‌ به‌ دعوت‌ اقلیت‌ مجلس‌ خود را از حالت‌ بازنشستگی‌ سیاسی‌ خارج‌ کرده‌ و به‌ عنوان‌ کاندیدای نمایندگی‌ مجلس‌ برای‌ دوره‌ شانزدهم‌ وارد فعالیت‌های‌ سیاسی‌ شد. در این‌ زمان‌ بود که‌ در اعتراض‌ به‌ تقلب‌ در انتخابات‌ به‌ اتفاق‌ حدود 200 نفر دیگر در دربار متحصن‌ شدند اما این‌ تحصن‌ بدون‌ اخذ نتیجه‌ پایان‌ گرفت. در پی‌ ترور هژیر به‌ دست‌ فداییان‌ اسلام‌ و دستگیری‌ عده‌ای‌ همچون آیت‌الله کاشانی، خلیل‌ طهماسبی‌ و بقایی، مصدق‌ نیز به‌ احمدآباد تبعید شد اما پس‌ از مدت‌ کوتاهی‌ دوباره‌ به‌ تهران‌ بازگشت. در این‌ زمان‌ که‌ ابطال‌ آرای تهران‌ اعلام‌ شده‌ بود بدون‌ توجه‌ به‌ این‌ امر مجلس‌ آغاز به‌ کار کرد.

مصدق‌ در همایشی‌ مردمی‌ به‌ این‌ اقدام‌ اعتراض‌ کرده‌ پس‌ از مدتی‌ نیز به‌ مجلس‌ راه‌ یافت. در همین‌ زمان‌ بود که‌ وی‌ در مجلس‌ نامه‌ای‌ از آیت‌الله کاشانی‌ را که‌ در آن‌ تصریح‌ شده‌ بود نفت‌ ایران‌ متعلق‌ به‌ هیچ‌ کشور خارجی‌ نیست، قرائت‌ کرد و پس‌ از چندی‌ به‌ ریاست‌ کمیسیون‌ نفت‌ مجلس‌ انتخاب‌ شد. پس‌ از انتخاب‌ رزم‌آرا برای‌ نخست‌‌وزیری، دکتر مصدق‌ نیز از کسانی‌ بود که‌ علیه‌ او اعتراض‌ کرد. به‌ دنبال‌ این‌ امر کمیسیون‌ نفت‌ مجلس‌ 10 روز به‌ دولت‌ فرصت‌ می‌دهد تا نظر خود را نسبت‌ به‌ لایحه‌ الحاقی‌ اعلام‌ کند. سپس‌ به‌ دعوت‌ آیت‌‌الله کاشانی‌ از مردم‌ در تمام‌ کشور، گردهمایی‌های‌ وسیعی‌ در حمایت‌ از ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ برگزار شد و در پی‌ آن‌ اقلیت‌ مجلس‌ که‌ نام‌ دکتر مصدق‌ در میان‌ آنها نیست، دولت‌ را به‌ دلیل‌ عدم‌ امنیت‌ قضایی، استیضاح‌ کرد. پس‌ از ترور رزم‌آرا به دست‌ فداییان‌ اسلام و در محیطی‌ که‌ تحت‌ فشار ملت‌ و علمای‌ مذهبی‌ حتی‌ عوامل‌ سرسپرده‌ انگلیس‌ قادر به‌ مقابله‌ با موج‌ برخاسته‌ نبودند، کمیسیون‌ نفت، طرح‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ را تصویب‌ کرد و به‌ دنبال‌ آن‌ این‌ امر در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ و مجلس‌ سنا به‌ اتفاق‌ آرا به‌ تصویب‌ رسید.

با توجه‌ به‌ آنچه‌ ذکر شد می‌توان‌ گفت‌ مساله‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ با توجه‌ به‌ فضای‌ عمومی‌ مناسب ایجاد شده توسط‌ فداییان‌ اسلام، آیت‌‌الله کاشانی‌ و جمعی‌ از نمایندگان‌ مجلس‌ که‌ در مجلس‌ پانزدهم‌ و در غیاب‌ مصدق، سنگ‌ بنای‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ را گذارده‌ بودند، کلید خورده بود و دکتر مصدق‌ نیز در این‌ مرحله‌ با احساسی‌ که‌ از حمایت‌ داخلی‌ و خارجی‌ پیدا کرد به‌ این‌ نهضت‌ ملحق‌ شد، نه‌ آنکه‌ آن‌ را رهبری‌ کرده‌ یا به وجود آورده‌ باشد. در هر صورت‌ می‌توان‌ گفت‌ آنچه‌ موجب‌ تصویب‌ «طرح‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت» شد، گلوله‌ خلیل‌ طهماسبی‌ بود که‌ با قتل‌ رزم‌آرا [قدرتمندترین‌ فرد نظام‌ حاکم]‌ آنچنان‌ رعب‌ و وحشتی‌ در حاکمیت‌ ایجاد کرد که‌ به‌رغم‌ وجود اکثریت‌ نمایندگان‌ وابسته‌ به‌ سیاست‌ انگلیس‌ در مجلس، آن‌ طرح‌ به‌ اتفاق‌ آرا به‌ تصویب‌ رسید و به‌ دنبال‌ آن‌ بنا به‌ پیشنهاد جمال‌ امامی‌ که‌ از عناصر سیاست‌ انگلیس‌ بود، دکتر مصدق‌ برای‌ نخست‌‌وزیری‌ پیشنهاد شد.

دکتر مصدق‌ برخلاف‌ دوره‌ چهاردهم‌ مجلس‌ که‌ پیشنهاد نخست‌‌وزیری‌ را به‌ بهانه‌ قبول‌ شرط‌ بازگشت‌ به‌ مجلس‌ نپذیرفته‌ بود، این‌ بار بدون‌ هیچگونه‌ پیش‌‌شرطی‌ پیشنهاد نخست‌‌وزیری‌ را پذیرفت. به این‌ ترتیب‌ مرحله‌ سوم‌ زندگی‌ سیاسی‌ وی‌ که‌ حساس‌ترین‌ دوران‌ زندگی‌ وی‌ است آغاز شد. دکتر مصدق‌ بدون‌ مشورت‌ با اعضای‌ جبهه‌ ملی، وزیران‌ خود را که‌ اغلب‌ از دولتمردان‌ سابق‌ بودند انتخاب‌ و سپس‌ برنامه‌ خود را بدین‌ شرح‌ اعلام‌ کرد:

1- اجرای‌ قانون‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر کشور (که‌ قبلاً‌ تصویب‌ شده‌ بود)

2- اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ و شهرداری‌ها

انتخابات‌ مجلس‌ هفدهم‌ در زمان‌ دولت‌ دکتر مصدق‌ به‌ صورتی‌ ناقص‌ انجام‌ شد و مجلس‌ با 70 نفر رسمیت‌ یافت. همچنین‌ در زمان‌ دولت‌ مصدق‌ بود که‌ در تهران، حکومت‌ نظامی‌ اعلام‌ شد و تا پایان‌ دوره‌ او ادامه‌ یافت. به‌ دنبال‌ تقاضای‌ دکتر مصدق‌ از شاه‌ برای‌ تصدی‌ وزارت‌ جنگ‌ برای‌ خودش‌ و امتناع‌ شاه‌ از پذیرش‌ این‌ درخواست، دکتر مصدق‌ استعفا کرد و در پی‌ آن‌ مجلس‌ به‌ نخست‌‌وزیری‌ قوام‌ رای‌ اعتماد داد اما چند روزی‌ نگذشت‌ که‌ با اعتراض‌ آیت‌‌الله کاشانی‌ و به‌ رهبری‌ وی‌ در تهران‌ و اغلب‌ شهرهای‌ ایران‌ تظاهرات‌ وسیعی‌ در حمایت‌ از مصدق‌ انجام‌ شد و درگیری‌های‌ خونین‌ 30 تیر موجب‌ شد شاه‌ قوام‌ را عزل‌ کرده و مجلس‌ به‌ زمامداری‌ مصدق‌ ابراز تمایل‌ کند. پس‌ از مخالفت‌هایی‌ که‌ مجلس‌ سنا با برخی‌ لوایح‌ مجلس‌ شورا انجام‌ داد، طرح‌ تقلیل‌ مدت‌ مجلس‌ سنا از 4 سال‌ به‌ 2 سال‌ به‌ سرعت‌ در مجلس‌ شورا تصویب‌ شد و بدین‌ ترتیب‌ این‌ مجلس‌ منحل‌ شد.

پس‌ از چندی، لایحه‌ای‌ به‌ مجلس‌ تقدیم‌ شد که‌ طی‌ آن‌ با توجه‌ به‌ اختیارات‌ وسیع‌ نخست‌‌وزیر در هیچ‌ شرایطی‌ وی‌ نتواند مجلس‌ را تعطیل‌ کند که این‌ طرح‌ با اعتراض‌ شدید دکتر مصدق‌ روبه‌رو و مسکوت‌ گذارده‌ شد. سپس‌ مصدق‌ از مجلس، تقاضای‌ اختیارات‌ قانون‌‌گذاری‌ یک‌ ساله‌ کرد که‌ با مخالفت‌ روبه‌رو شد اما سرانجام‌ این‌ اختیارات‌ به‌ دکتر مصدق‌ داده‌ شد، البته‌ آیت‌‌الله کاشانی‌ طی‌ نامه‌ای‌ مخالفت‌ خود را با نقض‌ قانون‌ و تضعیف‌ مجلس‌ ابراز کرد. همچنین‌ مصدق‌ بدان‌ علت‌ که‌ محرمانه‌ وسایل‌ مسافرت‌ شاه‌ را از ایران‌ فراهم‌ کرد، مورد اعتراض‌ شدید آیت‌‌الله کاشانی‌ و مردم‌ قرار گرفت‌ و به‌ دنبال‌ این‌ امر و تظاهرات‌ مردم، شاه‌ از رفتن‌ منصرف‌ شد. در همان‌ دوران‌ است‌ که‌ مجلس، هیاتی‌ 8 نفره‌ را مامور رسیدگی‌ به‌ اختلافات‌ شاه، مصدق‌ و کاشانی‌ کرد و هیات‌ پس‌ از بررسی‌ اعلام‌ کرد شاه‌ حق‌ مداخله‌ در امور سیاسی‌ را ندارد. به‌ دنبال‌ اوجگیری‌ اختلافات، اقلیت‌ مخالف‌ دولت‌ و دکتر مصدق، 59 نفر از نمایندگان‌ مجلس‌ که‌ از حامیان‌ دکتر مصدق‌ بودند استعفا کردند و بدین‌ ترتیب‌ مجلس‌ هفدهم‌ از کار افتاد.

سپس‌ دکتر مصدق‌ رسماً‌ به‌ عمر مجلس‌ پایان‌ داد و همین‌ زمینه‌ساز سقوط‌ خودش‌ شد، زیرا شاه‌ محرمانه‌ با استفاده‌ از غیبت‌ مجلس، فرمان‌ عزل‌ مصدق‌ و انتصاب‌ زاهدی‌ را به‌ سمت‌ نخست‌‌وزیری‌ صادر کرد. سرهنگ‌ نصیری‌ که‌ این‌ فرمان‌ را به‌ مصدق‌ اعلام‌ کرد، دستگیر شد و مصدق‌ طی‌ اعلامیه‌ای‌ وقوع‌ یک‌ کودتای‌ نظامی‌ در تهران‌ را به‌ اطلاع‌ مردم‌ رساند. شاه‌ از کشور خارج‌ شد و به‌ دنبال‌ انحلال‌ مجلس‌ عده‌ای‌ از نمایندگان‌ که‌ استعفا نکرده بودند دستگیر شدند. آیت‌‌الله کاشانی‌ طی‌ نامه‌ای‌ به‌ مصدق‌ درباره وقوع‌ یک‌ کودتای‌ دیگر و مهم‌تر توسط‌ زاهدی‌ هشدار داد ولی‌ او در پاسخ‌ تنها نوشت‌: «مستظهر به‌ پشتیبانی‌ ملت‌ ایران‌ هستم.» اما کودتا در تهران‌ انجام‌ و مصدق‌ از کار برکنار شد. نکته‌ عجیب آن‌ بود که‌ دکتر مصدق‌ عموماً‌ کسانی‌ چون‌ سرلشکر زاهدی‌ یا دکتر امینی‌ و تعدادی‌ دیگر از اعضای‌ کابینه‌های‌ قبلی‌ را برای‌ دولت‌ خود انتخاب‌ کرده‌ بود. مساله‌ دیگر اقدامات‌ مصدق‌ پس‌ از اخذ اختیارات‌ قانون‌گذاری‌ از مجلس‌ است.

با وجود اینکه‌ وی‌ هرگونه‌ اختیار قانون‌گذاری‌ را از مجلس‌ کسب‌ کرده‌ بود معذلک‌ باز هم‌ مجلس‌ را به‌ دلیل‌ مخالفت‌ اقلیتی‌ 11 نفره‌ آن هم‌ با رفراندومی‌ که‌ مطلقاً‌ با معیارهای‌ دموکراتیک‌ و قانونی سازگار نبود، منحل‌ کرد. دکتر مصدق‌ با کناره‌ گرفتن‌ از رهبران‌ مذهبی- سیاسی‌ همچون‌ آیت‌‌الله کاشانی‌ در واقع، پایگاه‌ توده‌ای‌ خود را نیز از دست‌ داده‌ و اگر بر این‌ عقیده‌ مخالفان نباشیم‌ که‌ خود در اجرای‌ کودتا سهیم‌ بود بلاتردید در فراهم‌‌سازی‌ زمینه‌ کودتا هم‌ از نظر اجتماعی‌ و هم‌ از نظر قانونی‌ ناخودآگاه‌ مشارکت‌ کرد. نتیجه‌‌ای که با تکیه‌ بر شواهد تاریخی‌ غیرقابل‌ انکار می‌توان‌ گرفت‌ این‌ است‌ که‌ دکتر مصدق‌ را نه‌ آنطور که‌ پیروان‌ افراطی‌ ایشان ادعا می‌کنند می‌توان‌ به‌ عنوان‌ رهبر، پیشوا و مقتدای‌ ملت‌ و منجی‌ ایران‌ معرفی‌ کرد و نه‌ آنطور که‌ مخالفان افراطی‌ و دشمنانش‌ از او نوکری‌ سرسپرده‌ و مزدور بیگانه‌ می‌سازند، است.

در حقیقت‌ ویژگی‌های‌ روحی‌- روانی‌ او که‌ به‌ نوعی‌ «عوام‌فریبی» از دید مخالفان و «محافظه‌‌کاری» از دید طرفدارانش، تعبیر شده‌ بویژه‌ تلاش‌ برای‌ عدم‌ برخورد با خطراتی‌ که‌ وجاهت‌ عمومی‌ او را به‌ خطر می‌انداخت‌ در ایجاد چنین‌ تصویری‌ نقش‌ داشته‌ است. بلاتردید دکتر مصدق‌ مانند بسیاری‌ از رجال‌ قدرتمند سیاسی‌ دوران‌ قاجار و پهلوی‌ بوده‌ که‌ در عین‌ حال‌ که‌ در درون‌ ساختار نظام‌ حاکم‌ و طبقه‌‌ای خاص‌ از اشراف‌ و اعیان‌ به‌ فعالیت‌های‌ سیاسی- اجتماعی‌ بی‌خطر و احیاناً‌ رفرمیستی‌ خود می‌پرداخته، در عین‌ حال‌ با توجه‌ به‌ نفوذ قدرت‌های‌ بیگانه‌ در کشور با آنها نیز مدارا و سازش‌ داشته‌ است‌ و هر زمان‌ که‌ میدان‌ نفوذ آن‌ قدرت‌ خارجی‌ کاهش‌ می‌یافته‌ و زمینه‌ برای‌ مانور دولتمردانی‌ چون‌ مصدق، قوام‌السلطنه‌ و... پیدا شده‌، سعی‌ کرده‌اند از تضاد میان‌ قدرت‌های‌ ذی‌نفوذ برای‌ پیشبرد اهداف‌ و برنامه‌های‌ خود که‌ به‌‌زعم‌ آنان‌ خدمت‌ به‌ کشور و جامعه‌ بوده‌ است‌ بهره‌ گیرند.

دکتر مصدق‌ را نه‌ می‌توان‌ یک‌ انقلابی‌ استعمارستیز و عمیقاً‌ ضد‌ استبداد دانست‌ و نه‌ می‌توان‌ وابسته‌ به‌ بیگانه‌ یا عامل‌ دیکتاتوری‌ تلقی‌ کرد. دکتر مصدق‌ را که‌ تربیت‌ شده‌ سیستم‌ و نظام‌ سیاسی‌ در غرب‌ بوده‌ می‌توان‌ پراگماتیستی‌ شناخت‌ که‌ در شرایط‌ متفاوت، مواضعی‌ متفاوت‌ اتخاذ کرده‌ است. در عین‌ حال، شخصیت‌ کاریزماتیک‌ دکتر مصدق‌ آنچنان‌ علاقه‌مندانش‌ را مجذوب‌ وی‌ کرده‌ بود که‌ بسیاری‌ نکات‌ منفی‌ در زندگی‌ سیاسی‌ او را نادیده‌ می‌گیرند.

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2210/12/178419/0

ش.د9601372

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات