داعش، بازسازی خلافت در اربیل
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
حجم مباحثی که در سطوح مختلف کشورها درباره «همهپرسی» اقلیم کردستان عراق و
زمینهچینی جدایی شمال از بقیه بخشهای عراق مطرح شده است، ابعاد این
اقدام را به خوبی نشان میدهد با این حال بعضی از جریانات سیاسی در ایران و
خارج از ایران در صدد برآمدهاند تا ماجرا را کوچک و متعلق به حوزهای خاص
جلوه بدهند. هدف آنها عادیسازی موضوعی بزرگ و تسهیل اتفاقی سهمگین است.
اما واقعیت این است که اگر اینگونه بود این همه بحث در سطح دنیا را به
دنبال نداشت و کسانی که در قبال بسیاری از حوادث مهم سکوت میکنند در این
مورد خاص به میدان نمیآمدند. در خصوص این موضوع توجه به نکات زیر اهمیت
دارد.
1- بعضی از چهرههای دانشگاهی که از آنان توقع موضع علمی میرود در ارتباط
با جداسازی شمال از بقیه مناطق عراق گفتند آنچه در حال ظهور است نه جبههای
علیه ایران بلکه برساختن و بالا آمدن قطعهای از ایران و یا ایرانی دوم
است چرا که ما و آنها در چند هزار سال قبل بخشی از تمدنی مشترک بودهایم و
در نقطه روبرویمان قوم عرب وجود داشت و از این رو در این هنگامه
جداییطلبی بخش کردی از بخش عربی ما باید دستافشان به استقبال رفته و
برگزارکنندگان همهپرسی جدایی را در آغوش بگیریم! این حرفها اگر در یک
روزنامه در یک نقطهای دور افتاده هم زده میشد، جا داشت متأسف باشیم؛ ولی
عجبا که کسانی در قامت استاد دانشگاه و در تهران چنین نوشتند و این بار
احساس مسئولیت شدید کردند که درباره یک تحول مهم منطقهای اظهارنظر نمایند و
حال آنکه پیش از این درباره اشغال نظامی کشورهایی نظیر افغانستان و عراق
یا وقوع جنگهای بزرگ در لبنان، فلسطین و یمن سکوت کرده بودند. البته در
این بین بعضی از اساتید فرهیخته دانشگاه که حسب سابقه قلمیشان در تحولات
مهم سخنان منطقی و برخاسته از آگاهی و شناخت معیارها بر زبان میرانند به
صحنه آمده و به این آقایان پاسخ دادند.
بله اگر کسی گمان کند هنوز چیزی از تمدنها و دولتهای پارت و ماد و آشور و کلدان باقی مانده و یا تصور کند امکان احیای آن تمدنها وجود دارد، میتواند تجزیهطلبانی که آیین انسانی کشورداری را وا نهاده و به قیمت جان هزاران انسان، دنبال مطامع شیطانی هستند، ذیحق و شایستهپذیرش بداند و عجیب این است که همینها که به تاریخی دور آدرس داده و همراهی با تجزیهطلب را بازسازی «ایران بزرگ» مینامند، توسعه نفوذ معنوی جمهوری اسلامی در منطقه را نکوهش و از آن به اقدامی فراتر از توان ایران و ایرانی تعبیر میکنند: همینهایی که وقتی آمریکا افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد، دردشان نگرفت و نگفتند وا ایرانا و حال آنکه عراق نه در 7000 سال پیش که حتی در فاصله سالهای 1001-1017 ش (1622-1638م) بخشی از ایران بوده و تحت سیطره سلسله صفویه قرار داشته است و افغانستان بطور کامل در حکومت افشاریه که از زمان انقراض آن فقط 267 سال میگذرد بخشی از ایران بود و بخشهای وسیعی از افغانستان تا اوائل سلطنت رضاخان نیز بخشی از ایران به حساب میآمد. آقایان در این ماجرا از تمدن مادها و پارتها سخن به میان میآورند چرا که هم اینک مقابل قراردادن ایران با برادران همکیش عربش یک استراتژی است که بطور آشکار در محافل خاص جهانی تنظیم و تبلیغ میشود!
2- مسعود بارزانی در برگزاری همهپرسی جدایی منطقه شمالی عراق به گونهای
رفتار کرد که معنایش این بود که چارهای جز ایستادن ندارد این در حالی است
که از یک سو در درون خود کردها، اتحادیه میهنی کردستان، جریان تغییر موسوم
به گوران و احزاب اسلامی کرد با صراحت از نامناسب بودن زمان همهپرسی سخن
گفتند و از سوی دیگر دولت و مجلس عراق و به تعبیری حاکمیت عراق که کردها
نیز بخشی از آن به حساب میآیند و مرجعیت شیعه عراق که بدون تردید از
رهبران کرد به حقوق و آسایش کردها دلسوزتر است و کشورهای همسایه بخصوص
ایران که در طی یکصد سال اخیر که کردها در معرض انواعی از تهاجمات بودهاند
از آنان با نثار مال و جان و دادن پناه حمایت کردهاند، اقدام بارزانی به
جداسازی منطقه شمالی عراق را خطرناک و مردود برشمردند. در اینجا این سؤال
پیش میآید که علیرغم این سطح از مخالفت، بارزانی با تکیه بر کدام نیرو،
عقبنشینی در برگزاری همهپرسی را غیرممکن خواند.
اگر گمان کنیم این پس زدن دعوت دیگران صرفاً به روحیه او باز میگردد، سخن شایستهای نگفتهایم چرا که بارزانی بارها در برابر دیگران کوتاه آمده و به راحتی از ائتلافی به ائتلاف دیگر درآمده است.
اگر به تصاویر روز برگزاری همهپرسی در منطقه اقلیم نظر بیاندازیم تعداد
قابل توجهی عناصر کارکشته آمریکایی نظیر «زلمای خلیلزاد» را میبینیم و
این در حالی است که آمریکا وانمود میکرد با همهپرسی مخالف است. از سوی
دیگر رفتار بارزانی به گونهای است که پشتگرمی او به یک قدرت خارجی کاملاً
واضح است. در یک روند طبیعی عقل سلیم حکم میکند، تجزیهطلب پس از برداشتن
یک گام تلاش کند تا اوضاع عادی شود در این شرایط طبعا بارزانی باید برای
رفع نگرانیهای عراق، ایران و ترکیه دست به یک سلسله اقدامات آرامبخش
میزد. اما او برخلاف این منطق سلیم شروع به تهدید «واحدهای نگران» کرد.
او از یک سو از طریق تلویزیون رسمی خود دائما روی کردستان بزرگ مانور کرد و در پس زمینه اخبار شبکه تلویزیونی خود از چند روز پیش از همهپرسی تا همین امروز نقشهای گذاشت که مدیترانه را به خلیجفارس وصل میکرد! و از طرف دیگر یک مقام رسمی اقلیم کردی - علی عدنی - در مصاحبه با شبکه تلویزیونی بیبیسی، جمهوری اسلامی را غاصب مهاباد و سایر مناطق کردی خواند! همزمان با این مسایل وقتی به خبرها، تحلیلها، مصاحبهها، گزارشها و تصاویر بیبیسی درباره همهپرسی و جدایی کردستان عراق نظر میافکنیم، حمایت انگلیس از این فتنه جداییطلبی قومی را به وضوح مشاهده میکنیم.
براین اساس میتوان گفت برگزاری همهپرسی، یک اقدام کردی و مربوط به مسعود
بارزانی نیست بلکه همانگونه که در سال 1323 پدر وی ملامصطفی بارزانی به
دستور انگلیسیها به همراه هزاران نفر از نیروهایش و نه به اراده خود برای
جداسازی مناطق کردی از ایران به مهاباد که در آن هنگام تحت سیطره قاضیمحمد
و ذیل عنوان «جمهوری مهاباد» قرار داشت، اعزام گردید. هر چند استاد بعدی
سفارت انگلیس در بغداد آن را اقدامی در جهت مقابله با موج کمونیزم معرفی
کرد اما در واقع یک اقدام فتنهانگیزانه برای تضعیف سه کشور ایران، عراق و
ترکیه بود.
مسعود بارزانی در دیدار با مقامات ایرانی که همهپرسی را آغاز جنگی خونین دانسته بودند با صراحت گفته بود امکان انصراف ندارم این در حالی است که کمتر از دو سال پیش اگر نیروهای ایرانی نبودند، امروز اثری از دولت کردی نبود تا بتواند بر طبل جدایی بکوبد. بارزانی همان بارزانی است که ملتمسانه خطاب به سردار سلیمانی گفت اگر همین امشب به اربیل نیایی، اربیل سقوط میکند و نیروهای پیشمرگهاش همانهایی هستند که وقتی داعش از میدان ترهبار ورودی شهر اربیل عبور کرد، بیدرنگ به سمت کوههای شمال اربیل گریختند و آمریکا همان است که خود بارزانی میگوید پیش از تماس با سردار سلیمانی از نیروهای نظامی آمریکا کمک خواستند ولی آنان اعتنایی نکردند. با این وصف میتوانیم بگوئیم بارزانی در این صحنه مجری سیاستهایی است که امکان تخلف از آن را ندارد.
3-در این صحنه بهرهگیری از داعش نیز موضوع جالبی است. براساس گزارشهای
معتبر، نیروهای داعشی مستقر در منطقه وسیع «حویجه» وقتی با حمله روزهای
اخیر نیروهای حشدالشعبی و ارتش عراق مواجه شدند، پس از اندکی مقاومت به
مناطق کردی رفتند اینها که تعدادشان به بیش از هزار نفر میرسیده به
هیچوجه تهدیدی علیه کردها تلقی نشدهاند! و حال آنکه همینها حدود دو سال
پیش به اربیل حمله کردند! البته در اوایل ظهور داعش هم اسناد زیادی از
همکاری بین مسعود بارزانی و ابوبکر البغدادی را شاهد بودیم. یک مقام ایرانی
میگوید در ماههای اول حمله داعش به عراق، در ملاقات با بارزانی از او
خواسته است که به ارتش عراق برای دفع حمله داعش کمک کند اما او گفته است
این جنگی است بین اعراب، ما دخالت نمیکنیم. وی میگوید به بارزانی گفتم
اینها قطعا به منطقه کردی هم حمله میکنند، بارزانی در پاسخ لبخندی زده و
گفته است اینها به ما قول دادهاند اقدامی علیه کردها انجام ندهند! کما
اینکه حضرت آیتا... سیستانی در اوایل حمله داعش به مناطقی در عراق در
ملاقات با یک مقام ایرانی گفته بود من خبر دارم که بخش عمدهای از سلاحهای
داعش از طریق اربیل تامین میشود پس کاملا پیداست که هماینک بارزانی برای
جبران ضعف خود به داعش پناه برده و گمان میکند این نیروهای شکستخورده
میتوانند ولو برای مدتی مردم عراق و جبهه مقاومت را سرگرم کنند تا آبها
از آسیاب بیفتد و دولت مستقل کردی مستقر بشود و این در حالی است که دولت
عراق که خود را با توطئهای مشترک از سوی آمریکا، داعش و بارزانی مواجه
میبیند و از عواقب طولانیمدت آن آگاه است، نمیتواند با آزادسازی حویجه و
منطقه القائم واقع در جنوب استان الانبار کار را پایان یافته تلقی نماید.
کمااینکه پذیرش حضور نیروهای جنایتکار داعش
در منطقه کردی در حالی که از پوشش یک طاغی کرد برخوردار است، به معنای
پذیرش خطری هر روزه است. عملیات دو هفته پیش داعش در استان ناصریه که با
حمله به یک رستوران صورت گرفت و به شهادت بیش از 80 نفر از مردم عادی منجر
گردید، به دولت عراق و متحدان آن میگوید، شکست نظامی داعش کافی نیست باید
هر موقعیت کوچک و بزرگ آن در هر کجای منطقه را آزاد کرد تا مردم امنیت پیدا
کنند.
درباره فریدونیسم
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
اگر تا پیش از مناظرات انتخاباتی همین انتخابات چند ماه پیش، توده مردم کوچه و بازار، فقط شنیده بودند که برخورد با مفسدان اقتصادی دانهدرشت، چه هزینههای سنگینی برای قوه قضائیه دارد، متأسفانه بعد از آن مناظرات، همه آن «شنیدهها» منضم به «دیدهها»یی شد که دیگر برای آحاد مردم، جای هیچ شک و تردیدی باقی نگذاشت که برخورد با فساد چگونه میتواند در وادی «گردنکلفتی» رگ گردنها را کلفت کند و چگونه میتواند در وادی «مظلومنمایی» بغض گلوها را سبب شود و چگونه میتواند در وادی «فرافکنی» باعث شود از مردمبهترینها، همینطور چشم بدوزند در چشم ملت و جلوی دوربین رسانه ملی، از مظلومیت دختر وزیری سخن بگویند که تازه وقتی بیکار میشود، میشود پرنسس! و اگر نه، بیزینس!
پس خطاب را به قاعده ژورنالیسم باید اینگونه قرار دهم که مردم عزیز ایران! یادتان است دولتی که برای بیکاری کارگر و کارمند و جوان تحصیلکرده شما هرگز احساس شرم نکرد و رسما گفت ما به عنوان دولت، شرمنده مردم نیستیم، چگونه خجالتزده دختر وزیر خود شد؟! و چگونه با احساس شد؟! و چگونه دلرحم شد که 200 میلیون تومان، شد مبلغی ناچیز؟! و چگونه احساساتی شد که واردات تخلفآمیز پوشاک شد کاری آبرومند؟! پس عجیب نیست دولتی که در شب واریز پول خود مردم به حساب مردم، عزا میگیرد و اندک ترسی هم از اعلام این عزاداری در رسانهها ندارد، مواجهه اینگونه داشته باشد با فساد و مفسد! در موضوع «حقوقهای نجومی» زبان سران دستگاه قضا مو درآورد از بس که از حضرات خواستند خود دولت، صاحبان این فیشها را به قوه قضائیه معرفی کند!
و اینگونه نباشد که ناظر بر امر حقیقتا سخت اجرای عدالت، همه بارها را
بیندازد روی دوش دستگاه قضا! صدالبته دولتی که خودش نخستین برخوردکننده با
مفسد زیرمجموعه باشد، بسی آسان میکند کار محکمه را! و از این گذشته، مردم
آنجایی طعم خوش عدالت را بیشتر احساس میکنند که نخستین مانع بریزوبپاش،
خود دولت باشد! فیالحال اینگونه است؟! آیا دولت اینگونه است که اگر دید
مثلا برادر رئیسجمهور یا مثلا برادر معاون اول رئیسجمهور- مثلا دارم
میگویمها! اصلا بر فرض محال! خدای نکرده، حمل بر جسارت نشود!- فلان و
بهمان خیانت اقتصادی را مرتکب شده، خودش زودتر از قوه قضا، گریبان طرف را
بگیرد که چه کار داری میکنی؟! بالاخره مناظرهها این کارکرد را داشت که
«شنیدههای مردم» را بدل کند به «دیدههای مردم»! لابد آن روزها مردم، بیش
از پیش فهمیدند که چقدر سخت است کار قوه قضائیه، آنجا که نام برادر
رئیسجمهور «فریدون» باشد! و «فریدون» البته که فقط یک «نام» نیست؛ بلکه یک
«نماد» است!
دقت شود! منظور من اصلا و اساسا شخص خاصی نیست، بلکه واقعا دارم از یک نماد حرف میزنم! نمادی که هر چه بریزد و هر چه بپاشد و هر چه بخورد و هر چه ببرد، دریغ از یک تذکر سفت و سخت از ناحیه نزدیکان! چه میگویم که «حمایت» را حتما میکنند اما «شماتت» را هرگز! دیدیم الحمدلله مناظرهها را! شگفتا! همان نامزدی که رسیدگی به محرومان را مصداق استفاده سیاسی از معصوم تلقی کرد، صرف نکرد برایش که از معصومی بالاتر یعنی وجود سراسر عدل و داد «امیرالمؤمنین» حکایت برخورد با برادرشان «عقیل» و شمع بیتالمال را بخواند! پس «فریدونیسم» یعنی یک «نماد» که اگر من و تو هم مراقب نباشیم، قدر وسع خود ممکن است به بیتالمال همان نگاه را کنیم که به جیب خود! مثلا اندازه همان قطرات اشک شمع داستان راستان علی علیهالسلام و عقیل! که آن هم صدالبته یک «نماد» بود! و الا میتوان گفت حتی صدر اسلام هم، با سوختن چند لحظهای یک شمع، آسیبی به آن معنی به بیتالمال مسلمین نمیرسد!
مهم این است که از یاد نبریم عقیل هم «برادر» بود اما نزد حضرت ابوتراب، «برابر» با دیگر مردم! و بیهیچ امتیاز مضاعفی! اینکه در جلسات هیأت دولت با رهبر انقلاب، حضرت آقا برای جماعت، «نهجالبلاغه» میخوانند یعنی تلاش دولت باید بر حرکت در مسیر عدالت استوار باشد، نه اینکه کارگر بیکار مردم، موجب شرمندگی دولت نشود اما دختر وزیر، نگو و نپرس! اگر امثال همین آقای جهانگیری، بغض گلوی خود را درست خرج میکردند و از احساس خود در جای درست مایه میگذاشتند و مؤانست بیشتری با «نهجالبلاغه» میداشتند، نه اینقدر بیکار در کشور داشتیم، نه به طریق اولی لازم بود که وقت و انرژی قوه قضائیه، صرف دستگیری جناب برادر شود! اساسا کار قوه قضائیه را قوه مجریه زیاد میکند! و این، بزرگترین ظلم به دستگاه قضاست؛ با وجود آن همه مشغله واقعا سرسامآور که فینفسه دارد! یک وقت هست خود رئیسجمهور و خود معاونان و وزرا، جلوی کیسهدوزی نزدیکان خود را میگیرند و یک وقت هست دولت حتی از معرفی فقط و فقط یک مدیر نجومیبگیر هم خودداری میکند!
اینجا معلوم است که بارهای روی دوش قوه قضا مضاعف میشود! وانگهی! مگر آیتالله آملی یا جناب محسنیاژهای، این توان را هم دارند که از آسمان، برای خود قاضی بچینند؟! عاقبت، امکان و امکانات قوه قضائیه همین موجودی فعلی است اما با وجود آن مناظره که دیده شد و با همین چشم خودمان هم دیده شد، انصاف باید داد وقتی دستگاه قضا، چنان در امر عدالت جدی است که آقای جهانگیری اظهار میدارد «نمیدانم برادرم کی و کجا و به چه جرمی دستگیر شد» حق نیست تنها رها کردن مجریان عدل و داد! من به شهادت دهها نوشته در همین روزنامه، ایضا رسانههای مجازی، از قضا تندترین نقدها را به قوه قضائیه داشتهام اما چه کنم که من هم مناظرهها را تمام و کمال دیدهام! پس آقای جهانگیری! من به شما عرض میکنم و به یادتان میآورم که برادرتان را از قضا، خودتان دستگیر کردید، نه دستگاه قضا! روزش را هم به شما میگویم! شما برادرتان را همان روزی دستگیر کردید که میدانستید و میدیدید دارد چه میکند اما چند تا نقطهچین! به عقیل با آن همه عظمت که «مسلم بن عقیل» فقط یکی از یادگارهای آن جناب بود؛ اگر امیرالمؤمنین خودشان تذکر نمیدادند و خودشان مانع نمیشدند و خودشان جلوگیری نمیکردند، چه استبعادی داشت سروکارش به محکمه نیفتد؟!
پس نه فقط من، که گمانم همه مردم و همه قضات این مملکت، امثال حضرتعالی را متهمتر از برادرانتان میدانند! آنجا که میتوانستید مانع شوید و نشدید و زمینه برخورد قوه قضائیه را باعث شدید! پس لطفا خودتان را نزنید به آن راه! کاش به جای تخریب دستگاه قضا با بیان برخی «نمیدانم»ها و «نمیدانم چه شد»ها، اندکی بیعدالتی را و تبعیض را و گردشگری در حوالی رانت را تخریب میکردید! در نهایت، این را بدانید که «آیتالله آملی» تنها نیست! و حتی چون من منتقد دستگاه قضایی هم وقتی از ناحیه قوه زیرمجموعه ایشان حرکت انصافا دشوار در مسیر مبارزه با فساد را میبیند، ترازوی عدل و داد را تنها نمیگذارد! نیست که ما مناظرهها را یادمان نرفته، خوب میدانیم چقدر هزینه دارد مقابله با بعضیها! نه! در مناظرهها، فقط این نبود که جای «شهید» و «جلاد» عوض شود! معالاسف جای «بیکار» و «وارداتچی متخلف» هم عوض شد! و جای «مظلوم» و «ظالم» هم عوض شد! کارگر و خانه کارگر و تقدس ذاتی کارگر و عرق مطهر کارگر، دستمایه تبلیغ بعضی نامزدها شد و در عوض، حضرات بغض کردند برای مظلومیت دختر وزیر خودشان! و حمایت کردند از برادران خودشان! نمایشی دیگر از اعتدال! کیست اما براستی حامی کارگر ایرانی؟! آیا جز آن رهبر دغدغهمند و به معنای واقعی کلمه «ملی» که میخواهم بگویم «خرید جنس ایرانی» را لااقل برای مقلدان خود، تا مرز «واجب شرعی» پیش بردند؟!
جوری اهتمام دارند حضرت آقا بر مصرف کالای تولید داخل و اهتمام در مقام عمل به زحمت کارگر هموطن که میخواهم بگویم بهزعم ایشان فیالحال، مهمترین نشانه «بصیرت» و حتی «انقلابیگری» این است که توی دولت یا توی غیردولت، هنگام خرید و منبعث از این همه کارگر بیکار و کارخانه مشکلدار، آیا این اقل از ملیگرایی و ایراندوستی و ایرانیدوستی را داری که پول مملکت را نریزی در جیب بیگانه؟! و کالای تولید داخل را بخری؟! در نماد «فریدونیسم» اما فخر به این است که پز برند خارجی را بدهیم به زن و بچه همان کارگری که در ایام تبلیغات انتخاباتی تا میشد سوءاستفاده کردیم از منزلتش! تمام کنم این نوشته را! کارگر آنجا کتک میخورد که دولت، رکورد خود را نه در مبارزه با رکود و تورم و فساد و تبعیض و رانت و ویژهخواری، که در «واردات» میزند! و البته، من و توی حضرت خواننده هم، اعتراف کنیم که هر جا خارجی خریدیم، با همین دست خودمان، حکم بیکاری یک هموطن را امضا کردیم! اتفاقا هنر آن است که با وجود جنس خارجی بهتر، کالای مشابه ایرانی بخریم و الا خرید اقلام ایرانی بهتر، که نشد هنر! این را برای جماعت غربزده بگویم و دیگر، واقعا تمام! غربیها چنان بر مصرف کالای تولید خودشان مصر هستند که یقین دارم اگر مسلمان بودند، حرام قطعی میکردند خرید کالای خارجی را! غربزدههای ما «غربزده» هم نیستند بدبختی!
پای درس یک استاد
محمد سعید احدیان در خراسان نوشت:
چرا باید عجیب باشد که یکی از سرمقاله های روزنامه را به اظهارات درس آموز یک جانباز قطع نخاعی اختصاص دهیم. من چه حرفی مهم تر از آن چه او گفت، دارم تا ارزش این را داشته باشد که جای این سرمقاله را بگیرد.
توفیق داشتم مهدی جدی را که در راه حفظ امنیت مردم حین درگیری با اشرار و
قاچاقچیان در لباس نیروی انتظامی به درجه جانبازی رسیده است در بازدید از
مرکز توان بخشی امام خمینی(ره) در کنار جانبازان دفاع مقدس و مدافع حرم
زیارت کنم. او در توضیح این سوال که گفتیم چگونه است که ما آمدیم این جا تا
کمک کنیم حال شما خوب شود اما شما حال ما را خوب کردید، گفت: «جالب
استبرای تان بگویم خیلی ها وقتی این جا می آیند به ما می گویند آمده ایم که
به شما روحیه بدهیم اما وقتی می خواهند خارج شوند می گویند خودمان از شما
روحیه گرفتیم و به حس خوبی رسیدیم. چرایی خوب بودن حالمان هم روشن است.
باید تسلیم قضا و قدر الهی باشیم، این ها که این جا هستند تسلیم این قضا و
قدر اند.
طی 24 سالی که این جا هستم، از بس درد دارم یک شب درست و حسابی نخوابیده
ام. اما می دانم بسیاری از دوستان و همرزمان من که این جا هستند دردهایشان
خیلی بیشتر از من است. شاید کلا بتوانیم 15 تا 20 دقیقه بخوابیم ولی دوباره
از شدت درد بیدار می شویم. حالا شما بگویید، آیا این دردها را پول جبران
می کند؟ حقوق جبران می کند؟ نه جبران نمی کند، اما هر چه انجام داده ایم و
هر شرایطی که اکنون داریم، برای این آب و خاک است. استقلال، سربلندی، عزت و
آزادی این آب و خاک را که می بینم بسیار خوشحال می شوم. این ها نقاط قوت
جانبازی ماست و باید این ها را هم ببینیم و بگوییم. به دلیل همین رشادت های
شهدا و جانبازان بوده که حالا ما مستقل ترین کشور جهان هستیم و هیچ ترس و
واهمه ای از دنیا نداریم.
باید قدر شرایط مان را بدانیم، قدر امنیت مان، قدر سلامتی مان و قدر همه
نعمت هایی که خداوند به ما داده است. آخر زندگی دنیوی بیشتر ما، نهایت 100
سال زنده بودن است. اگر در این صد سال فقط دنبال پول ، تفریح ، حقه بازی و
سر هم کلاه گذاشتن باشیم، یا مال همدیگر را بخوریم، آخرش به کجا می رسیم؟
آیا ارزش نارو زدن به همدیگر را دارد؟ طبیعتا من به عنوان یک جانباز قطع
نخاع، در درد و رنج هستم و می بینم که خیلی ها هم سالم اند و دارند از دنیا
لذت می برند حتی لذت دنیا از راه حلال آن. اما آیا دنیا با همه بدی هایی
که می کنیم و با همه خوشی های ظاهری اش، فقط همین است یا حیات جاودانه هم
وجود دارد؟ یقینا جانبازی عزیزانی که این جا هستند ثمره ای جاودانه در آن
دنیا دارد.
من به عنوان جانباز نیروی انتظامی، از صمیم قلب خوشحالم که برای این آب و خاک به این حال و روز رسیده ام و قیمت اقتدار و امنیت کشورمان همین جانبازی ها و شهادت ها بوده است. اگر باز هم نیاز باشد سلامتی ام را برای این آب و خاک هزینه می کنم و جانم را به خطر می اندازم.
برایم مهم نیست که فلان مقام مسئول قدر من را بداند یا نه، بیشتر مردم قدر این حضور را می دانند، من هم در نهایت قرار است در قبر خود باشم و می دانم که باید به خدای خود جواب پس بدهم، باور دارم که چگونه زیستن و چگونه مردن مهم است.
خوش به حال آن هایی که خوب زندگی می کنند. به خیلی ها می گویم ما اکنون
خودخواه شده ایم و باید «دیگر خواه» باشیم، سعی کنیم دیگران خواه باشیم.
الگوی «دیگران خواهی هدفمند» خیلی مهم است. الگوی دینی ما در این راه، 14
معصوم هستند و در میان ایشان، نمونه بارزتر آقا اباعبدا... الحسین(ع) است.
خیلی از بچه های شهید و جانباز ما هم از عاشورا الگو برداری کرده و الگوی
دیگران خواهی جامعه شده اند.
خواجوی کرمانی دو بیت شعر بسیار پرمعنا دارد، شعری که روی دیوار کوچه شهید
سبحانی در خیابان شهید مطهری، محل سابق زندگی ما نوشته شده بود:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند/ روبه صفتانِ زشت خو را نکشند /
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز/ مردار بود هر آن که او را نکشند.
تغییر رویکرد عربستان به روسیه تاکتیکی یا راهبردی؟
احمد کاظمزاده در جوان نوشت:
با خدم و حشمی که در جریان سفر ملک سلمان پادشاه عربستان به روسیه به راه افتاد، این تصور پیش آمد که گویا عربستان روسیه را به عنوان شریک راهبردی خود انتخاب کرده است اما بررسی روابط دو کشور در چند سال اخیر و حتی تا پیش از چند ماه اخیر به وضوح نشان میدهد که عربستان در این مدت از هیچ تلاشی برای زمین زدن روسیه فروگذاری نکرد و از همه ابزارهای ممکن از جمله تروریسم تکفیری و ارزان فروشی نفت برای به چالش کشیدن سیاستهای روسیه در منطقه بهخصوص در سوریه استفاده کرد. از اینرو با چنین پیشینهای این سؤال مطرح است که چه عواملی عربستان را به بازنگری در رویکرد خصمانه خود علیه روسیه واداشت و اینکه تغییر رویکرد اخیر جنبه تاکتیکی دارد یا راهبردی؟
در پاسخ به بخش اول سؤال میتوان به چند عامل در تغییر رویکرد عربستان اشاره کرد؛ از جمله اینکه همه هدفگذاریهای عربستان در منطقه و بهخصوص در سوریه به شکست انجامید و برخی از ابزارهایی که عربستان در این مسیر بهکار گرفت از جمله ارزانفروشی نفت دامن خود عربستان را نیز گرفت و چالشهای اقتصادی زیادی را برای آن پدید آورد. از این رو عربستان مجبور شد از چند ماه پیش سیاست همکاری با روسیه را به عنوان بزرگترین تولیدکننده غیراوپک برای بازگرداندن ثبات نسبی به بازار نفت در پیش گیرد و اکنون نیز برای استمرار آن تلاش میکند .از دیگر سو سیاست اتحاد و ائتلاف عربستان با غرب و در رأس آن امریکا و حتی رژیم صهیونیستی نیز حاصلی جز افزایش و تحمیل هزینههای سنگین به همراه نداشت.
نه ائتلاف عربستان با غرب و امریکا در مبارزه با تروریسم به نتیجه رسید و نه ائتلافی که در جنگ یمن تشکیل داد و این ائتلاف بعد از نزدیک به دو و نیم سال تلاش بیحاصل اکنون در فهرست سیاه سازمان ملل قرار گرفته است. همچنین عربستان در جریان سفر دونالد ترامپ به این کشور حدود 500 میلیارد دلار قرارداد در زمینههای مختلف به امضا رساند و به اصطلاح سبیل ترامپ را برای روز مبادا چرب کرد اما دولت ترامپ در خصوص بحران قطر هیچ کاری نکرد و حتی در مواردی جانب قطر را گرفت.
به همین ترتیب راه اتحاد و ائتلافی که عربستان با رژیم صهیونیستی در پیش گرفته بود بعد از شکست پروژه براندازی در سوریه و تروریسم تکفیری اولاً موجودیت خود را از دست داد، چراکه این ائتلاف برای دوره پسا براندازی دولت سوریه طراحی شده بود و دوم اینکه در جریان حمایت صریح رژیم صهیونیستی از پروژه جدایی منطقه اقلیم کردستان عراق مشخص شد که این رژیم همچنان تجزیه منطقه را در دستور کار دارد که میتواند دامن عربستان را نیز بگیرد .
اما در پاسخ به بخش دوم سؤال میتوان گفت که هرچند عربستان در فضای جدید منطقه دلایل محکمی برای ترمیم روابط خود با محور پیروز از جمله روسیه دارد اما هنوز نمیتوان درباره انگیزههای راهبردی این تغییر رویکرد مطمئن شد چراکه اولاً عربستان هنوز نمیتواند رویکرد مستقل از غرب و امریکا در سیاست خارجی اتخاذ کند و از این دید نزدیکی آن به روسیه میتواند متأثر از روابط خاص دولت ترامپ با روسیه نیز باشد و دوم اینکه برخی نشانهها حاکی از این است که عربستان همچنان برای ایجاد تفرقه در محور پیروز تلاش میکند و در تلاش است روسیه و عراق را از ایران جدا سازد .
تفاوت مواضع مجمع روحانیون دیروز و امروز
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
نقد قسمت اول پاسخ آیت الله خوئینیها در مورد پرسش اینکه؛ "مجمع روحانیون در ابتدا موضعی کاملا ضد آمریکایی داشت ولی به نظر می رسد این مواضع امروز تفاوت کرده است" را دیروز مطرح کردیم. در قسمت دوم پاسخ ایشان به نظر می رسد وی روی این تفاوت متمرکز شده است و علل آن را در جملات زیر بیان می کند : «- مجمع روحانیون مبارز امروز همان مجمع روحانیون مبارز دیروز است ولی هرگز نمی پذیرد که چارچوب رفتار سیاسی او را دیگران به او دیکته کنند. - جریانی در پی تصاحب کانون های قدرت، رقیب سیاسی خود را تحت فشار و ضربات شدید خود گرفته است. - شخصیتی که اصلاح طلبان او را سکاندار جریان اصلاح طلبی می دانند از حقوق اولیه شهروندی محروم است. - چهره های محبوب و مظلوم اصلاح طلبان را در حصر نگاه داشته اند. - همچنان حبسها، احضارها و خط و نشان کشیدنها ادامه دارد. - این رقیبان گمان می برند احزاب و گروه های دیگر ، تشکل های سیاسی سربازهای پادگانند که هر روز و شب به صف کنند و هر چه فرمانده می گوید آنها هم تکرار کنند.»
کشف اینکه ذکر این مطالب چه ربطی به سوال مربوط به تفاوت نظر دیروز و امروز مجمع در مورد آمریکا دارد فوق العاده مهم است. گویا آقای خوئینیها از پیش پذیرفته است این تفاوت را اما بیهیچ دلیلی آن را انکار می کند و حتی مطالبی را عنوان می کند که این تفاوت را عقلایی و مشروع جلوه دهد.
آقای خوئینیها اینکه چرا در دو دهه اخیر هیچ موضع صریح و شفافی علیه توطئههای آمریکا از سوی مجمع اتخاذ نشده است، این می داند که؛یک جریان مطالبی به مجمع دیکته می کند و می خواهد کشور را پادگانی اداره کند. مجمع هم به دلیل حریت زیر بار این دیکته نمی رود و فعلا مواضع ضد آمریکایی خود را به حاشیه رانده و متن را مقابله با این جریان می داند! با این توضیحات آقای خوئینی ها، امپریالیسم مجمع روحانیون یک جناح رقیب در داخل است نه آمریکای جهانخوار!
اولا - قصه حصر و زندان و احضار به حوادث فتنه 88 بر می گردد . در یک دهه قبل از آن که سکاندار دولت، رئیس اصلاحات بود و دو دوره در این مسند با حمایت قاطع رهبری زعامت دولت جمهوری اسلامی را به عهده داشت از تمام حقوق شهروندی برخوردار بود . در دولت او بود که قدرت به رقیب در یک رقابت آزاد و چندضلعی واگذار شد.
اما اولین نبرد نرم آمریکا توسط رجالههای منوچ و ملوس در 18 تیر 78 یعنی یک سال پس از صدارت رئیس دولت اصلاحات صورت گرفت. به شهادت رادیو بی بی سی و رادیو آمریکا این نبرد علیه حاکمیت ایران به بهانه تعطیلی روزنامه سلام به مدیرمسئولی آقای خوئینیها صورت گرفت.
منافقین ، بهاییها ، سلطنت طلبها، جریان چپ آمریکایی و ... تعزیهگردان آن بودند . آقای خوئینیها! بفرمایید موضع ضدآمریکایی مجمع و شخص جنابعالی را اگر مورخان بعدها جستجو کنند کجا باید پیدا کنند؟
آن جریان موهوم و آن رقیبان مرموز که آقای خوئینی ها از آن یاد می کنند در این معرکه نبرد نرم آمریکا در کدامین سو قرار داشتند و مجمع و هم پیمانان داخلی و خارجی آن کجا بودند؟
بر فرض تعطیلی روزنامه سلام که در یک فرآیند قانونی صورت گرفت درست نبود، آیا هزینه اعتراض به آن باید براندازی نظام باشد، آن هم در زمانی که جریان اصلاحات دولت و مجلس را در اختیار داشتند؟! آیا آقای خوئینیها می تواند به این سوال پاسخ دهد در حالی که تئوریسینهای اصلاحات در وزارت کشور جمهوری اسلامی پروژه سکولاریزه کردن نظام را تئوریزه می کردند و تئوریسین این پروژه بعد از فتنه 18 تیر 78 به آمریکا فرار کرد، چرا خروج از حاکمیت و خروج بر حاکمیت را کلید زدند؟
این طرح ها اگر آمریکایی و اسرائیلی نیست پس چیست؟ نظام در برابر این طرح های خائنانه چه باید می کرد؟
آیا آقای خوئینیها می توانند به این سوال پاسخ دهند که پس از فتنه 18 تیر 78 چرا شماری از روزنامهنگارانی که در روزنامههای اصلاحات قلم می زدند، رفتند کارمند رسمی رادیو آمریکا و رادیو اسرائیل و رادیو بی بی سی شدند؟
آیا آقای خوئینی ها می توانند به این سوال پاسخ دهند که یک "تاج" زاده در جبهه اصلاحات چه طور با یک "تاج" بخش از سلطنتطلبها و نماینده سوروس پیوند می خورد و بخشی از اجرای آشوبهای 18 تیر 78 و 10 سال بعد، وقایع تاسف بار شورشهای 88 را به عهده می گیرند؟
تاج بخش در جریان دادگاه کل پروژه فتنههای آمریکایی را از اول تا آخر توضیح داد. نسبت مجمع با آن تاج بخش و این تاج زاده چیست؟
مردم اگر بخواهند مواضع ضد آمریکایی مجمع را در فتنه 78 و 88 بدانند آن را کجا باید جستجو کنند؟!
8 ماه و حتی قبل از انتخابات رادیو بی بی سی و رادیو اسرائیل و رادیو آمریکا به تبلیغ و ترویج جریانی که آقای خوئینی ها آن را نمایندگی می کند، پرداختند. دروغ تقلب که رمز آشوب آمریکا در انتخابات 88 بود توسط همین بوقها تبلیغ و ترویج می شد. نسبت مجمع با این بوقهای استکباری چیست؟
"شعار انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است" را بارها رسانه های داخلی، مستند فاش ساختند. همین شعار در رسانههای خارجی واتاب پیدا کرد. چرا وقتی اصل نظام ضد آمریکایی امام (ره) و انقلاب زیر فشار توطئههای آمریکا و انگلیس و اسرائیل بود از سنگ صدای اعتراض علیه آمریکا درمی آمد اما از مجمع، در باره این رویکرد ضد اسلامی و ضد انقلابی صدایی در نمی آمد؟!
آقای کروبی اولین دبیرکل مجمع روحانیون مبارز از گوگوش تا سروش را علیه انقلاب بسیج کرد. هم او بود که در انتخابات 84 از مجمع قهر کرد و رفت خودش یک حزب مستقل تشکیل داد. وقتی در سال 88 دید کمتر از آرای باطله رای آورده است بخشی از شورش اشرافیت علیه جمهوریت را نمایندگی کرد .
مردم و نظام صبوری کردند به پاس خدمات او به انقلاب. او که به حکم همه مراجع کارش محاربه و مجازاتش اعدام بود ، کاری به او نداشتند. تا اینکه یک سال بعد از جریان بیداری اسلامی که بوی به اصطلاح بهار عربی به مشام وی و موسوی رسید ، شورای عالی امنیت ملی برای تضمین امنیت ملی و جلوگیری از پدیده داعش در ایران آنها را حصر کردند .
آقای خوئینی ها طوری از حبس و حصر سخن می گوید گویی سران فتنه هیچ کاری نکرده بودند و مشمول حصر شدند. آیا اصلاح طلبان همپیمان با منافقین و سلطنتطلبان کاری نکرده بودند، دچار حبس شدند؟ این بی انصافی است، این پاک کردن صورت مسئله حوادث تاریخ دو دهه اخیر کشور است.
در فتنه 88 نزدیک به 100 نفر کشته شدند که به گواهی بنیاد شهید 22 نفر از آنها شهید و از بچههای مظلوم انقلاب هستند. چه کسی مسئول این قتلهاست؟ جز اصلاح طلبان به طور اعم و مجمع روحانیون به طور اخص! میلیاردها تومان خسارت به کشور در حمله به بانکها و اماکن عمومی وارد شد! اصلاح طلبان نماینده به اتحادیه اروپا و کنگره آمریکا فرستادند و ازدشمن سرسخت ایران و ایرانیان خواستند تحریم های فلجکننده اعمال کنند تا دولت سقوط کند. با دروغ تقلب، اقتدار و امنیت ملی را به مسلخ توطئههای آمریکایی بردند. مجمع در همه این مواقع یا سکوت کرد یا همراهی!کار در عاشورای 88 به شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و اهانت به شعائر عاشورا رسید. تمثال مبارک امام را آتش زدند، پاره کردند و شعار نه غزه، نه لبنان دادند. این صداها نباید "مجمع روحانیون مبارز" را از خواب غفلت و بی مهری به نظام بیدار کند و مواضع ضد آمریکایی حداقل برای ثبت در تاریخ اتخاذ کنند؟ آیا امروز پس از گذشت 9 سال از این حوادث تلخ باید گفت؛ مجمع همچنان ضد آمریکاست، آن هم حتی بدون یک موضع ضد آمریکایی؟!
چراآقای خوئینی ها طوری حرف میزنند که گویی در میز ایران در پنتاگون ،سیا و وزارت خارجه آمریکا هیچ خبری نیست ، هر چه هست در ایران، آن هم روی میز یک جریان رقیبت دیکتاتور است!
آقای خوئینی ها باید بپذیرند مواضع مجمع روحانیون در مورد آمریکا تغییر کرده است و این تغییر ریشه در بی مهری به مواضع امام (ره) در مورد دشمنان داخلی و خارجی نظام دارد. آقای خوئینی ها باید بپذیرند امروز مواضع مجمع روحانیون در مورد آمریکا با دیروز تفاوت دارد . این تفاوت نشان می دهد مجمع در دو جنگ نرم آمریکا علیه ملت با واشنگتن همراهی کرده است . این همراهی ریشهاش بی مهری به رهبری و ولایت فقیه است.
مجمع به قرائت آقای خوئینیها هدایتهای مشفقانه رهبری و انقلابیون و دلسوزان جامعه را "دیکته" می داند اما رهنمودهای بی بی سی و رادیو آمریکا را به راحتی می پذیرد و حتی برای کمک به بوقهای امپریالیسم خبری جهان، مقالهنویسان سلام و روزنامههای اصلاح طلب را به واشنگتن و لندن می فرستد به گونه ای که به قول مرحوم آقای عسکراولادی، شب گفتههای بی بی سی و رادیو آمریکا تیتر اول رسانههای اصلاح طلب می شود. این رویکرد تا آنجا پیش می رود که در نبرد نرم اول سال 78 آمریکا، مجمع مسیر خروج از حاکمیت و خروج بر حاکمیت را کلید می زند و در نبرد نرم دوم آمریکا سال 88 تیغ بر جمهوریت و اسلامیت نظام می کشد.
خوب است آقای خوئینی ها مواضع مجمع را در این دو دهه اخیر بازخوانی کنند، ببینند چه کارنامه ای از مواضع ضد آمریکایی در آن وجود دارد؟
آیا وقت آن نرسیده است که مجمع روحانیون به این سوال کلیدی پاسخ دهد که چرا وقتی در بازه زمانی 76 تا 84 در کانون های قدرت بودند بر آهنگ خروج " از" حاکمیت و خروج "بر" حاکمیت را به صدا درآوردند و وقتی در بازه 84 تا 94 در کانون های قدرت نبودند بر طبل محاربه با نظام نواختند؟! با این رویکرد تکلیف مجمع در نبرد با آمریکا گم شد، اسلام ناب محمدی فراموش و مبارزه با اسلام آمریکایی به طاق نسیان کوبیده شد و دبیر کل اول مجمع رفت برای به صف کردن گوگوش تا سروش علیه نظام، انقلاب و امام؟!
دبیر کل دوم مجمع هم نام خود را در کنار امضاهای سران فتنه 88 قرار داد و وزیر ارشاد خـود را به بی بی سی فرستاد تا هر آنچه شایسته حکام لندن و واشنگتن است به رهبری و نظام نسبت دهند!
انکار اسناد خیانت به ملت در نبرد نرم آمریکا و بازیگردان آن هم در عصری که همه این اسناد به صورت فیلم ، عکس ، اسلاید و بیانیههای سران فتنه همراه با صوت آنها وجود دارد چه نفعی دارد؟
رهبری انقلاب در مهار ناکثین ، مارقین و قاسطین، هوشمندی نشان داد و نزدیک به سه دهه است پس از حیات امام (ره) انقلاب را طیب و طاهر و سرزنده و بالنده، آن هم با جوانان نسل سوم انقلاب حفظ کرده است . آقای خوئینی ها گله می کند که چرا رئیس اصلاحات از حقوق شهروندی محروم است؟ همراهی با محاربان با نظام جزء حقوق شهروندی نیست. آقای خوئینیها گله می کند چرا چهرههای اصلاح طلب به حصر و حبس رفتند؟ او نیک می داند در هیچ جای دنیا به محاربان و اهل بغی پاداش نمی دهند . این کمترین برخورد است. اگر این برخورد نبود مردم اثری از اهل بغی باقی نمی گذاشتند.
دانشگاه، بازگشت حق رقابت آزاد
هادی خانیکی در ایران نوشت:
بازگشایی دانشگاهها اگر چه مراسمی نمادین است که در آن باید ورود
جوانترین اعضای خانواده دانشگاهی را پاس داشت اما سخنان رئیس جمهوری در
ابتدای سال تحصیلی معمولاً به آن وجه خبری علمی و سیاسی میدهد. دیروز دکتر
حسن روحانی در دانشگاه تهران نخستین دیدگاهها و رویکردهای دولت دوازدهم
را درباره نهاد دانشگاه و دانشگاهیان اعلام کرد و شاید به این سبب که
دانشگاهیان و دانشجویان را از جمله موقرترین یاوران و پشتیبانان خود
میداند با آنان به درد و دل نشست.
بازخوانی این سخنان که بازتاب گسترده رسانهای و سیاسی هم داشته است از آن رو اهمیت دارد که مسأله انتظارات دانشگاه از رئیس جمهوری و دولت در شمار جدیترین مسائل توسعهای کشور است. کشور اگر نیازمند تحرکهای توسعهای است که هست، باید به توسعه علمی بهایی بیشتری دهد و روشن است که توسعه علمی بر مدار دانشگاه زنده، فعال، نقاد و با نشاط میچرخد. سخن محوری دکتر روحانی بازگشت دانشگاه به نهادی مقتدر، آزاد، مشارکت جو و حساس نسبت به مسائل پیش روی جامعه بود. این دانشگاه از نظر او وظیفه دارد که در فهم مسائل سیاسی و تحلیل مشکلات پیرامونی نقش پیشرو داشته باشد. پس باید دید که چه موانعی نهاد دانشگاه را در ایفای این نقش دچار اختلال میکند.
آنچه روحانی در این باب گفت و هر شهروند منصفی هم میتواند بر این گفتهها
مهر تأیید بزند این است که «رقابت آزاد» در حوزههای مختلف از جمله «در
علم، اقتصاد و مدیریت» بسادگی ممکن نیست و این دشواری رقابت آزاد که سختی
مشارکت آزادانه را به دنبال دارد از فضای عمومی جامعه به فضای خاص جامعه هم
سرریز میشود. روحانی از شکلگیری و وجود دیواری کوتاه برای یک جناح سیاسی
سخن به میان آورد که در هر شرایطی بیشتر روی تنبیه را میبیند تا تشویق و
مثل مرغ عروسی و عزا در پس هر پیروزی و شکستی سرش بریده میشود. متأسفانه
سایه این دیوار کوتاه در دانشگاه بیشتر دیده میشود.
استاد و دانشجوی اصلاحطلب و طرفدار دولت کمتر از شرایط برابر در سطوح و مدارج مختلف اجرایی، آموزشی و علمی برخوردار میگردد. روحانی ریشههای این نابرابری و تبعیض سیاسی را در نادیده گرفتن حرمت انسان و ناتوانی تحمل نظرات مخالف میداند. از این رو به نکات مهمی اشاره میکند که هم در دانشگاه و هم در بیرون آن میتواند این چرخه مختل را در توسعه اصلاح کند. دفاع از «سرمایههای نمادین» که نقشی اساسی در ترمیم سرمایه اجتماعی و ترغیب نخبگان و عموم شهروندان به مشارکت مؤثر دارد در صدر این ملاحظهها و نکتههاست. چه کسی میتواند جایگاه بزرگانی را که مایه استحکام پیوندهای اخلاقی، اجتماعی و سیاسیاند نادیده گیرد مگر اینکه چشم در واقعیتهای مملوسی که حداقل در چند دوره انتخابات خود را به وضوح نشان داده است بربندد.
بنا به سخن رئیس جمهوری، دانشگاه اگر میخواهد که به جای اصلی خود بازگردد
باید به جای تضعیف و پاره پاره شدن حرمت؛ منزلت و اقتدار واقعی خود را
بازیابد و با بازگرداندن حق رقابت آزاد به دانشگاهیان جایی هم برای توجه به
مطالبات و خواستههای دانشگاهیان باز کند. خواستهها و مطالباتی که حداقل
در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری نشانگر آن بوده که پیشبرد روند اصلاحات
و به تعدیل روند افراطی گری در دانشگاه باید به جد اعتنا کرد.
تهدید علیه روستا
علی ربیعی . وزیر تعاون، کار و رفاه در شرق نوشت:
توسعه روستایی، راهبردی است که برای بهبود زندگی اقتصادی و اجتماعی روستاییان فقیر تدوین شده و هدف از مدیریت توسعه و عمران روستایی، تنظیم و اجرای برنامههایی است که شرایط زندگی ساکنان مناطق روستایی را بهبود بخشد.
در این چارچوب اما باید مسائل تهدیدکننده روستا را شناخت و بر این اساس درباره نیازمندیهای روستا سخن گفت. باور نگارنده این است که تأکید بیش از حد ظرفیت منابع آب و خاک بر کشاورزی و موفقنشدن در توسعهدادن سایر شیوههای معیشت در روستا، توسعهنیافتن صنایع کوچک و متوسط در مناطق روستایی و فشار جمعیت و اشتغال بر بخش کشاورزی، توسعهنیافتن مهارتهای لازم برای اشتغالهای نوین در مناطق روستایی، افزایش بیکاری و پیامد آن؛ انواع آسیبهای اجتماعی در مناطق روستایی از جمله مواردی هستند که میتوانند جامعه روستایی را تهدید کنند.
یک تهدید جدی دیگر نیز برای روستای ایرانی وجود دارد که در ادامه تهدیدهای قبلی است. اضافه جمعیت روستایی در حال مهاجرت به سمت شهر بوده، حال آنکه مهارتآموزی مناسبی نداشته و به صورت کارگر غیرماهر راهی شهر شده است. روستای ایرانی سرمایههایی نظیر قالیبافی، قنات، صنایع دستی و طیفی از تولیدات کشاورزی و دامی نیز دارد که میتواند در یک زنجیره ارزش، معیشت و ارزشافزوده لازم برای روستایی را تأمین کند.
کنار همه تهدیدهای گفتهشده، یک تهدید را هم سیاستهای دولتی ایجاد کرده است؛ دادن وامهایی برای ایجاد اشتغال روستایی، بدون فراهمکردن زیرساخت مناسب برای رونق چنین اشتغالهایی که سبب شده است برخی روستاییان به بانکها نیز بدهکار شوند. نمونهای از وامهای زودبازده به روستاییان نیز داده شده؛ این هم نوعی تهدید مالی برای روستاست. اما چه باید کرد؟ باید روستاها به کانونهای رشد صنایع خرد و کوچک تبدیل شوند تا زندگی مردم روستاها با این صنایع تغییرات اساسی داشته باشد. باید روستا با صنعت خرد و متوسط هم شناخته شود و ما به دنبال تحقق چنین اهدافی هستیم.
توسعه کشاورزی سازگار با اقلیم هر منطقه باید مدنظر قرار گیرد و در روستاها به سمت کشاورزی و آبیاری مدرن حرکت کنیم. در این مسیر سازمان فنی حرفهای و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای توسعه فناوری نوین و آموزشهای فنی و حرفهای آماده همکاری و ارائه خدمات به روستاییان هستند. تجربه ما برای بهکارگیری تعاونیهای روستایی تجربهای موفق بود. اما باید شکل ایجاد تعاونیها را تغییر دهیم. باید برنامه تعاونیها مبتنی بر تواناییهای هر روستا پیگیری شود.یک نکته بسیار مهم نیز این است که باید از سیاستهای یکسان برای کل روستاهای کشور دست کشید. روستاهای ایران نیز مانند کلیت ایران، متکثر، پیچیده و با خصایص متفاوت هستند. روستاها در استانهای مختلف ظرفیتهای متفاوتی دارند و نمیتوان برای حل معضلات آنها نسخههای یکسان پیچید.
مواجهه درست با مسئله روستا در ایران نیازمند کار میدانی دقیق، استفاده از ظرفیتهای علوم مختلف از جمله جامعهشناسی، اقتصاد، جغرافیا، توسعه روستایی و سایر دانشها برای شناخت روستاهای هر منطقه و پیشبرد سیاستهای متناسب با وضعیت است. نکته آخر اینکه اگرچه کشور فاقد برنامه آمایش سرزمین است اما میتوان متناسب با شرایط هر منطقه و بر مبنای شناختهای دقیق، برنامههای منطقهای برای توسعه روستایی داشت. مهم این است که شناخت ما از روستا محدود نباشد و با رویکردی مبتنی بر تکثر و درک پیچیدگی روستا نسبت به آن برنامهریزی صورت گیرد. باید روستاها را به بازارهای جهانی متصل کنیم. اگر ما تغییراتی در اقتصادیکردن روستاها انجام دادیم و بر این مبنا حرکت کردیم، میتوانیم موفق باشیم. باید مزیت تولیدی، اشتغالی و اجتماعی را برای آینده بازنشسته روستایی ایجاد کنیم تا باعث ماندن جمعیت و افزایش جاذبه روستاها شویم.
فرافکنیهای تازه
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
چرا رییس جمهور در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاهها دوباره با اظهارات حاشیه ساز و بهدور از واقعیت، سعی کرد خاطره نزاعهای انتخاباتی را زنده کند؟ اینکه آقای روحانی در جمع دانشجویان مدعی است یک جناح همیشه در کشور تشویق میشود و جناح دیگر از اول دیوارش کوتاه ساخته شده و مرتب تنبیه میشود و یکی از سران فتنه را مورد تشویق قرار میدهد، میتواند ریشه در چند علت داشته باشد؛ اول اینکه بیان این اظهارات در محیط دانشگاه، تلاشی است از سوی رییس جمهور برای راضی کردن طیفی از اصلاحات که به او رأی دادند اما با روی کار آمدن دولت دوازدهم، کیسه خود را از غنائم انتخابات خالی دیدند و حالا آقای روحانی با گفتار درمانی و یاد کردن از نماد اصلاح طلبان، سعی میکند از دلخوریهای همپیمانان سیاسی خود بکاهد.
دومین دلیل شاید به جوی به شدت منفی بازگردد که در روزهای اخیر، با پخش مصاحبه یک خبرنگار اصلاح طلب فراری و آوازه خوانی او در حضور رییس دولت اصلاحات و تشویقی غیر اخلاقی که سید محمد خاتمی از این حرکت غیرشرعی میکند. یادکردن آقای روحانی در چنین روزهایی که رفتار زشت رییس دولت اصلاحات مورد نکوهش جامعه دینی ایران است، ادای دینی است به حمایت شریک انتخاباتی اصلاح طلب!
سومین دلیل اظهارات و فرافکنیهای آقای روحانی را باید در یک اتفاق مهمتر جستوجو کرد؛ وقتی رییس جمهور با تحلیل نادرست مدعی است: «بعضیها از اینکه کشور دچار مشکل شود خوشحال میشوند» و سپس با تفسیرهای غلط «اعتماد به آمریکا» را نتیجه بخش و مثبت ارزیابی میکند، حاکی از آشفتگی و نگرانی از یک سؤال جدی افکار عمومی است که وجود یک جاسوس در تیم مذاکره کننده هستهای، که با وجود تکذیبهای مکرر حالا به اثبات رسیده، به چه معناست و مسوولیت این رسوایی برعهده کیست!؟