تاریخ انتشار : ۰۷ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۱  ، 
کد خبر : ۳۰۶۷۵۴

با شکست داعش منافع و نفوذ آمریکا و امنیت رژیم صهیونیستی با تزلزل مواجه شده است/آمریکا هفت هدف را در وضعیت پساداعش در منطقه دنبال می کند

به میزان تغییر توازن قدرت به نفع محور مقاومت و کشورهای مستقل، ظرفیت و ابزارهای مورد اتکای آمریکا و رژیم صهیونیستی، محدودتر، فرسوده تر و ناکارآمدتر می شوند. حداقل می توان به دو رخداد اخیر، پسا داعش یعنی همه پرسی در اقلیم کردستان عراق و یا استعفای اجباری سعد حریری اشاره کرد، که تقابل دو اراده محور مقاومت و محور آمریکایی ـ رژیم صهیونیستی به سرعت به نتیجه ای بر خلاف اهداف محور آمریکایی رسید
پایگاه بصیرت / گروه بین الملل
با تلاش ها و مجاهدت های نیروهای سوریه، عراق و کمک های مستشاری و فرماندهی سرداران سپاه پاسداران در کنار فرماندهان ارتش این دو کشور، داعش در سوریه و عراق به پایان راه خود رسید و سردار پُر افتخار اسلام، حاج قاسم سلیمانی، که نقشی بی نظیر در شکست دادن داعش و تروریسم در منطقه داشت، در نامه ای به مقام معظم رهبری این پیروزی را تبریک گفت. با این حال باید دید وضعیت تروریسم تکفیری در منطقه بعد از نابودی داعش چگونه خواهد بود؟ محورآمریکایی-عربی-عبری حامی تروریسم آیا از مواضع خود عقب نشینی خواهند کرد؟ شکست داعش چه تأثیری بر کاهش تهدیدات امنیتی علیه ایران خواهد داشت؟
هادی محمدی، کارشناس ارشد مسائل منطقه در گفتگوی تفصیلی با گروه بین الملل بصیرت به ابعاد مختلف پساداعش در منطقه می پردازند:

بصیرت: آیا می توان پایان داعش در کشورهای سوریه و عراق را به معنای "پایان پروژه تروریسم" در منطقه دانست؟
اگر چه داعش به عنوان ابزار و پیاده نظام تحقق اهداف غربی ـ صهیونیستی ساخته شده و مورد حمایت آنهاست و در مرحله پایانی نیز نجات فرماندهان خود را مدیون حضور نزدیک و عملیاتی نظامیان آمریکا (به عنوان ائتلاف مبارزه با داعش!) می داند، ولی به دلیل برخی زمینه های فرهنگی در منطقه، از پایگاه اجتماعی ـ مذهبی نسبی برخوردار است. یعنی برای پاسخ به سوال فوق از یک سوی باید به رسوبات اجتماعی و نیروهای محلی که به داعش پیوسته اند و اکنون به عنوان ظرفیت اجتماعی و هسته های خفته می توانند مورد استفاده قرار گیرند، توجه کرد و از سوی دیگر باید سازندگان و طراحان آنها را برای "هرج و مرج سازنده" توسط، مدنظر قرار قرار داد. پاسخ مقام معظم رهبری در پاسخ به نامه سردار سلیمانی ناظر به هر دو بعد فوق است. یعنی ظرفیت های محلی و یا جریان های مختلفی که داعش در عراق و به ویژه در سوریه مورد استفاده قرار داده، قابلیت فعال سازی مجدد را دارند و سازندگان اصلی داعش، می توانند از بخشی از این ظرفیت در عرصه های سیاسی و یا ناامنی سازی، ترور و تخریب استفاده کنند.
بخش دوم که مربوط به سازندگان و حامیان تروریسم است، در شرایط فعلی آنها تعداد قابل توجهی از فرماندهان و مسئولین داعش را از معرکه های ارتش و مقاومت در عراق و سوریه نجات داده و در اختیار دارند که بنا به شرایط داخلی در منطقه و یا خارج از غرب آسیا، با نام داعش و یا نام دیگران قابل بکارگیری هستند. نکته دیگر این که در شرایط فعلی، گروه های دیگر تروریستی مانند جبهه النصره و دیگر هم پیمانان آن که سازمان رسمی القاعده هستند، به شکل مستقیم و غیرمستقیم با آمریکا و رژیم صهیونیستی در ارتباط هستند و در عرصه پساداعش مورد حمایت بیشتر تسلیحاتی قرار می گیرند. اگر چه آمریکا و رژیم صهیونیستی از موضوعات دیگری نیز برای فتنه و بحران سازی در منطقه استفاده می کنند، ولی تکیه و احراز جدی بر فضای جنگ مذهبی و جبهه سازی شیعه ـ سنی، بهترین و موثرترین ابزار آنها در منطقه است تا امکان چالش سازی و جبهه سازی منطقه ای را در قبال جمهوری اسلامی میسر کنند. در نتیجه پایان نظامی خلافت تروریستی داعش را نباید پایان پروژه تروریسم تلقی کرد. در عین حال نمی توان انکار کرد، در شرایط فعلی، هم در منطقه و هم در عرصه جهانی، تروریسم تکفیری در بدترین شرایط اجتماعی است و کارنامه سیاه آن، جذابیت های فریبنده اولیه را از بین برده است.

بصیرت: با توجه این وضعیت خصومت های آمریکا با جمهوری اسلامی و محور مقاومت چه رویکردی خواهد داشت؟
اساسا مسئله داعش، به عنوان یکی از زنجیره های بحران سازی آمریکا و رژیم صهیوینستی برای مقابله با انقلاب اسلامی و تضمین منافع استعماری در منطقه ارزیابی می شوند و لذا پایان داعش به معنی پایان خصومت نیست. نظام منطقه ای آمریکایی که ریشه ای انگلیسی تا دهه هفتاد داشته است، از چند دهه گذشته در ریل آمریکایی قرار گرفته است. شبکه نظام های وابسته و دیکتاتوری، سازوکار اصلی تامین منافع اقتصادی و انرژی برای غرب و امنیت سازی برای رژیم صهیونیستی هستند. در شرایط فعلی که یک شکست در راهبردهای متوالی غرب و رژیم صهیونیستی ثبت شده و هزینه های طاقت فرسا بر آنها و شرکای منطقه ای آنها تحمیل شده و عملا این شبکه منطقه ای وابسته به هژمونی غربی و صهیونیستی، با بیشترین آسیب پذیری مواجه هستند که در نتیجه، منافع و نفوذ هژمونیک آمریکا و امنیت رژیم صهیونیستی به شدت با تزلزل مواجه شده است، بدیهی است که غرب و رژیم صهیونیستی با انگیزه بیشتری به طراحی فتنه، خصومت و بحران سازی اهتمام نشان دهند، ولی آنچه قابل توجه است این که به میزان تغییر توازن قدرت به نفع محور مقاومت و کشورهای مستقل، ظرفیت و ابزارهای مورد اتکای آمریکا و رژیم صهیونیستی، محدودتر، فرسوده تر و ناکارآمدتر می شوند. حداقل می توان به دو رخداد اخیر، پسا داعش یعنی همه پرسی در اقلیم کردستان عراق و یا استعفای اجباری سعد حریری اشاره کرد، که تقابل دو اراده محور مقاومت و محور آمریکایی ـ رژیم صهیونیستی به سرعت به نتیجه ای بر خلاف اهداف محور آمریکایی رسید. یعنی اگر کارت بازی تروریسم تکفیری داعش در سه سال به شکست رسید، پروژه رفراندوم تجزیه کردستان عراق، بیش از دو ماه دوام نیافت و فاز اول استعفای اجباری حریری در عربستان در 18 روز به پایان رسید و از طراحی اولیه عقب نشینی کرد. ویژگی خصومت در مراحل جدید، پر انگیزه بودن، محدودیت گزینه ها، ضعف ابزارها و کم اثر شدن برنامه های آمریکا، رژیم صهیونیستی و شرکای آنها می باشد.

بصیرت: در مجموع اهداف آمریکا و کشورهای غربی در وضعیت پساداعش در سوریه، عراق و منطقه را چگونه ارزیابی می کنید؟
می توانیم اهداف یا سیاست های آمریکا و کشورهای غربی و هم پیمان در منطقه و در سوریه و عراق را در عناوین زیر بپذیریم:
1-  استفاده حداکثری از ابزار تروریسم باقیمانده و فرصت سازی برای طراحی بحران های جدید؛
2- طولانی کردن عمر ابزارهای تروریستی، جنگ سازی، بحران سازی و ... با هدف امکان چانه زنی و امتیازخواهی و ...؛
3- استمرار تنش های سیاسی، امنیتی در منطقه به منظور جلوگیری از ثبات ناشی از پیروزی بر پروژه های آمریکا و رژیم صهیونیستی؛
4- فشار به محور مقاومت در عرصه های اقتصادی، امنیتی، سیاسی و رسانه ای و به ویژه با ایران با هدف حذف توان منطقه ای؛
5- تلاش برای واگرایی و جبهه سازی در منطقه به منظور کسب بهره های مالی و اقتصادی و اهرم های مداخله گری؛
6- تلاش برای کسب جای پا در عراق و سوریه به منظور امتیازخواهی، امکان ادامه مداخله گری و جلوگیری از هژمونی مقاومت در منطقه؛
7-  بهره گیری از همراهی هم پیمانان عرب منطقه برای تشکیل جبهه عبری ـ عربی و عبور از مسئله فلسطین و جایگزین کردن ایران به جای رژیم صهیونیستی و به عنوان دشمن.
اهداف و سیاست های فوق را باید مرحله ای دانست که عمدتا برای پاسخگویی به غافلگیری و ناکامی های مکرر در منطقه در دستور کار هستند. اهداف هفت گانه فوق بیشترین تکیه گاه خود را بر اقدامات رسانه ای، سیاسی و تا حدودی امنیتی و نظامی قرار داده که سقف و محدودیت های این اقدامات، دستاوردهای چندانی را تولید نمی کنند. البته این به شرطی است که محور مقاومت همان گونه که با هوشیاری در مورد رفراندوم کردستان و یا استعفای حریری عمل کرد، در بقیه سوژه های بحران سازی آمریکا هم با هوشیاری و سرعت عمل کند. مثلا برخی جریانات داخلی تلاش دارند تا پایان داعش را مساوی پایان حضور و نفوذ منطقه ای قرار داده و آن را به برجام دوم و معامله پذیر شدن تبدیل کنند و یا در عراق، در برنامه مشترک آمریکا و انگلیس، تلاش پنهان، به دنبال معرفی و تبدیل حشدالشعبی به عنوان تروریسم و ابزار جنایت اهل سنت و ... معرفی کنند و برای انتخابات پارلمانی بهار عراق برنامه ریزی بزرگی کرده اند و یا در لبنان پس از شکست پروژه استعفای حریری مجادلات سیاسی و تنش های حزبی و جناحی بر روی سلاح مقاومت و نقش منطقه ای حزب الله را در دستور کار دارند. این که آنها چه هدف گذاری کرده و چه تلاشی را به جریان انداخته اند را باید در کنار مقدورات و سطح ریسک پذیری و سطح آسیب پذیری آنها در نظر گرفت که بدین شکل، با اقدامات به موقع و هوشمند می توان با کمترین هزینه، اهداف مرحله ای پساداعش آنها را نیز ناکام گذاشت.

بصیرت: دیپلماسی نظامی جمهوری اسلامی در رابطه با وضعیت پساداعش در منطقه چه رویکردهایی باید داشته باشد؟
بدیهی است که شرایط منطقه پس از پروژه تروریسم داعش، تغییر کرده و قواعد بازی و سطح بازیگری و اثرگذاری هریک از بازیگران نیز تغییر خواهد کرد. با تغییر توازن قدرت، آنچه باید در دستور دیپلماسی نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی قرار گیرد، تبدیل مولفه های مختلف پیروزی به پایه های جدید قدرت سازی در تمامی عرصه هاست. یعنی به موازات قدرت سازی سیاسی ـ دیپلماتیک، قدرت سازی اقتصادی و بازرگانی، قدرت سازی فرهنگی و اجتماعی، قدرت سازی نظامی و امنیتی نیز چه با عراق و سوریه و چه با دیگر بازیگران همسو باید در دستور کار باشد. پس از پیروزی بر داعش دامنه همکاری ها و اهداف دیپلماسی نظامی و امنیتی باید گسترده تر شوند و با نگاه به مرحله پساداعش، با پاکستان، هند، چین، روسیه، ترکیه، یونان، قطر و .... از مزیت های مرحله جدید بهرمند شویم. این بدان مفهوم است که جایگاه منطقه ای و بین المللی خود را در تعامل جدید با دیگر بازیگران ارتقاء بخشیده و هرگونه تعامل با غرب به ویژه اروپا، با تکیه به این سطح و نه برای معامله پذیر کردن آنها، و بلکه برای "کسب امتیاز در مقابل همکاری" آن را به کار بست./
با تشکر از جناب آقای هادی محمدی که به سوالات بصیرت پاسخ دادند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات