(روزنامه آرمان ـ 1396/07/22 ـ شماره 3441 ـ صفحه 6)
** به نظر من، ترامپ برجام را کنار نخواهد گذاشت بلکه شرایط را به سمتی هدایت میکند که ایران در تنگنای بیشتری قرار بگیرد و بتواند سختگیریهای بیشتری علیه ایران اعمال کند. خروج آمریکا از برجام، شرایط ایران را تغییر چندانی نخواهد داد. برای تحریک ایران، موضوع عجیب قراردادن سپاه پاسداران در لیست سازمانهای حامی تروریسم را مطرح کرده است. تهدیدهایی که توسط ایران بهصورت متقابل نیز صورت میپذیرد، در عرف دیپلماتیک، چون پاسخ به تهدید محسوب میشود، کار درستی است ولی ایران واکنش تند و مخربی نشان نخواهد داد. اسامی اشخاص مرتبط با سپاه و همچنین شرکتهای سپاه را در لیست تحریم قرار میدهند اما اینگونه اقدامات تبعات خسارتباری برای ایران در بر نخواهد داشت.
* تحریم سپاه آیا نوعی فرار به جلو برای کمکردن فشار ناشی از لغو برجام نیست؟
** مشکل اصلی آمریکا و بهطور مشخص، دونالد ترامپ با ایران، عدم تغییر رفتار کشورمان در دوره پسابرجام بوده است. قدرت روزافزون ایران در منطقه نیز، به هیچوجه خوشایند ایالات متحده و متحدان منطقهایاش، نیست و این باعث عصبانیت آمریکاست. لابی صهیونیستی اسرائیل هم بهشدت علیه ایران فعال است و بهواسطه نهادهای لابیگری، نظیر آيپک، از دولت آمریکا میخواهند که فشارهای شدیدتری علیه ایران اعمال کند. از طرف دیگر مشاوران و تیم سیاست خارجی ترامپ به واسطه افرادی نظیر مکمستر و تیلرسون، معتقدند که خروج ایران از برجام، تبعات بسیار خطرناکتری برای ایالات متحده و همپیمانانش در منطقه، به دنبال دارد و این نکته را در آشکار و نهان به ترامپ گوشزد میکنند که نباید زمینه خروج ایران از برجام را فراهم کند. این افراد معتقدند که در آن صورت حتی با اعمال سختترین رفتارها هم نمیتوانند مانع رسیدن ایران به اهدافش بشوند.
* آن زمان که علیه ایران، ذیل ماده 41 فصل هفتم منشور ملل متحد، قطعنامه صادر شد و حتی اجازه استفاده از زور علیه ایران را به همه اعضای سازمان ملل میداد، ایالات متحده دست به چنین کاری نزد، اکنون که دستمایه حقوقی برای تهدید نظامی علیه ایران ندارند، آیا گزینه نظامی همچنان پابرجاست؟
** من نتیجه رایزنی مشاوران ترامپ را گفتم که اگر حتی چنین اقدامی نیز صورت بگیرد، فایدهای برای آنها در بر نخواهد داشت وگرنه آمریکا چنین کاری نخواهد کرد. همانطور که اشاره کردید، زمانی که مستمسک حقوقی برای چنین اقدامی وجود داشت، این اتفاق نیفتاد. الان که ترامپ حتی در آمریکا از حامیان جدی برخوردار نیست، چه برسد به توان ایجاد اجماع جهانی برای اقدام نظامی علیه ایران! آنچه ایران باید انجام دهد این است که روابط خود را با اروپا تحکیم بخشد تا در صورتی که آمریکا اقدام به خروج از برجام کرد، تبعات اقتصادی خاصی برای ایران نداشته باشد و حتی باعث انزوای ترامپ در ابعاد بینالمللی شود و باید اختلاف اروپا و ترامپ را افزایش دهیم.
* اگر ترامپ تصمیم درباره برجام را به کنگره واگذار کند، آیا پاسخ ایران دفعی خواهد بود، یا مقامات ایران منتظر تصمیم کنگره خواهند ماند؟
** اگر خروج آمریکا از برجام تصویب شود، این موضوع دستکم تا شش ماه به طول خواهد انجامید و نمیتوان حوادث شش ماه آینده را بهطور دقیق پیشبینی کرد. ایران میتواند ضرباتی به آمریکاییها وارد کند اما بهطور مشخص ایران نهتنها واکنش نظامی نشان نخواهد داد بلکه نسبت به خروج از برجام نیز، مبادرت نخواهد کرد. چون در این صورت، ایران هم حمایت و پشتیبانیهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی اروپاییها را نیز از دست خواهد داد. در نتیجه به نظر میرسد در این بازه زمانی بهنوعی فقط پاسخ رجزخوانیهای طرف مقابل را باید با رجزخوانی داد!
* آیا برنامه موشکی ایران، بهانه جدیدی برای ایجاد اجماع بینالمللی علیه ایران خواهد بود؟
** برجام و برنامه موشکی ایران دو موضوع جداگانه هستند. قطعا نه اروپاییها و نه آمریکاییها از برنامه موشکی ایران خشنود نیستند ولی اروپاییها برای موارد اینچنینی، هرگز وارد عمل نمیشوند و حتی اگر بنا به دلایلی، به همصدایی با آمریکاییها در این زمینه بپردازند، هیچگاه منجر به اقدام عملی نخواهد شد. اروپاییها بهخوبی میدانند که ایران هرگز موشکهایش را به سوی اروپا نشانه نمیگیرد. اقدامات برخی تندروهای داخلی فقط در این زمینه به سود دشمنان شناختهشده ایران تمام میشود و آنها از این موارد نظیر نصب روزشمار و یا شعار به زبان عبری، حداکثر بهرهبرداری را علیه ایران انجام میدهند. مساله در جای دیگری است؛ از نظر آنها قدرت ایران باید محدود شود و به نظر آنها ایران بیش از حد خودش، در منطقه گام برداشته است. ایجاد یک قدرت محدودیتناپذیر در منطقه که توانایی بههمزدن معادلات را داشته باشد و از کنترل اروپاییها خارج باشد، به هیچوجه خوشایند غرب نیست. در نتیجه موضعگیریها از یک آیندهنگری خاص برخوردار خواهد بود. بهطور طبیعی هیچکشوری از افزایش قدرت کشورهای دیگر خشنود نخواهد بود و این طبیعت هابزی سیاست است. هر کشوری که قدرتمندتر شود، آسیبپذیری کمتری هم خواهد داشت و در نتیجه صدای بلندتری هم میتواند داشته باشد. اینها مواردی است که هر استراتژیستی در نظر میگیرد. در مطالعات آیندهپژوهی هم لحاظ میشود که بهطور مثال در 10 سال آینده، ایران از نظر اقتصادی در جایگاه x و از نظر موشکی و نظامی در جایگاه Y قرار خواهد گرفت.
* آیا مثالهای تاریخی در این زمینه وجود دارد؟
** برای فهم بهتر این موضوع بهتر است مثالی از آلمان قبل از جنگ جهانی اول بزنم؛ زمانی که آلمانیها برنامه نیروی دریایی خودشان را در سال 1898 اعلام کردند و گفتند که در سال 1914 به قدرت نخست دریایی جهان بدل خواهیم شد. هرچند که در زمان اعلام این موضع، آلمان قدم چندانی در این راستا برنمیداشت اما انگلستان معتقد بود که باید از هماکنون جلو ایجاد یک رقیب قدرتمند را بگیرد. این قضیه در قبال ایران نیز صدق میکند. آیندهپژوهان و استراتژیستهای کشورهای رقیب، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از دسترسی ایران به جایگاه قدرت بلامنازع منطقهای، بهکار خواهند بست. آلمان در آن زمان کاری بیش از سایر کشورها نمیکرد ولی دو فاکتور عجلهکردن و ایجاد سروصدا، باعث ایجاد حساسیت شدید فرانسه و روسیه و انگلستان و یک اتحاد علیه آلمان شد. بنده از اول به تبلیغات نظامی ایران انتقاد داشتم چون این تجارب تاریخی را در مقابل خود میدیدم. میشد همه برنامه موشکی و نظامی و هستهای را پیش برد، بدون ایجاد سروصدا و حساسیت، چیزی شبیه برزیل در غنیسازی اورانیوم و آلمان در ساخت زیردریایی در دوره تحریم ساخت تسلیحات! این موضع برای آلمانیها به یک درس بدل شد؛ هنگامی که پس از پایان جنگ جهانی دوم آلمانیها از ساخت زیردریایی و سایر تسلیحات به مدت 65 سال محروم شدند، بدون ایجاد حساسیت بینالمللی، پروژه زیردریاییهای سری تایپ را در پیش گرفتند و درست در روزی که تحریم ساخت تسلیحات آلمان به پایان رسید، آلمانیها از زیردریایی تایپ 212 رونمایی کردند که در کلاس خود قویترین زیردریایی دنیا بود!
* ویلیام هیگ وزیر خارجه پیشین بریتانیا (که مدتی در مذاکرات هستهای حضور داشت) معتقد بود که ما باید مانع از تکمیل دومینوی هستهای شرق شویم. هیگ با ذکر یک سیر جغرافیایی، از کرهشمالی، چین، هند، پاکستان و روسیه در شرق، گفت: همگی مسلح به تسلیحات اتمی هستند و ما باید جلو ایجاد ایران و عراق هستهای را به هر شکل ممکن، بگیریم. این حرف دقیقا چه خط استراتژیکی را دنبال میکند؟
** استراتژیستهای سیاسی و امنیتی، همواره برنامه نظامی کشورهای مختلف را در برابر خود دارند و اگر احساس کنند که به دورشان یک حصار کشیده شده است و یا دیواری ممکن است در آینده، پیرامون آنها کشیده شود، دچار احساس تنگی نفس میشوند! آنها در محاسبات خودشان میگویند که اگر این حلقه دومینووار با یک پیمان نظامی بههم بپیوندند و اگر روزی به هر دلیلی در جنگی علیه اروپا وارد شوند، اروپا همهچیز خود را از دست خواهد داد. این موارد جزو نکاتی است که استراتژیستها همواره در نظر دارند و برنامهریزیهای خود در درازمدت را بر این اصول تنظیم میکنند و اگر میبینیم که علیه کشوری متحد میشوند که در حال حاضر اقدامات خاصی را صورت نمیدهد، بر مبنای همان مطالعات آیندهپژوهانه علیه آینده آن کشور، در زمان حال اقدام خواهند کرد.
* اگر به همان بحث برجام بازگردیم، میبینیم جزو معدود دفعاتی است که مراکز استراتژیکی نظیر اندیشکدههای مختلفالجهت بروکینگز و امریکن انترپرایز و حتی شورای راهبردی روابط خارجی آمریکا در اینباره همصدا هستند که خروج آمریکا از برجام، اشتباهی تاریخی و استراتژیکی خواهد بود. آیا این همصدایی جلو خروج آمریکا از برجام را خواهد گرفت؟
** احتمالش بسیار زیاد است، مگر اینکه ترامپ به دلیل برنامهریزیهایی که صنایع نظامی کردهاند، خواب یک جنگ دیگر را در خاورمیانه را دیده باشد.
* چیزی شبیه استراتژی «مد من» نیکسون؟
** بله همینطور است و این چیزی است که بسیاری را دچار وحشت میکند. اینکه خروج آمریکا از برجام اگر منجر به از سرگیری شدیدتر فعالیتهای هستهای ایران شود و آمریکا بخواهد با آتشافروزی جلو ایران را بگیرد، امکان بروز جنگ هم در چشماندازهای تیره وجود دارد. چون دیگر مستمسک حقوقی برای جلوگیری از فعالیتهای هستهای ایران ندارند و فقط از طریق اهرم جنگ میتوانند نسبت به اهدافشان خوشبین باشند. ولی جنگ احتمالی یک جنگ عادی نخواهد بود بلکه پیچیدگی و گستردگی آن، دامان کل منطقه را خواهد گرفت که ترکشهای آن حتی به جنوب اروپا و یا شمال آفریقا نیز خواهد رسید و ممکن است جنگ جهانی جدیدی شروع شود که دامنه آن در نیمکره شرقی به شبهجزیره کره و در نیمکره دیگر به سواحل غربی ایالات متحده و آلاسکا برسد.
* افزایش همکاریها یا بر عکس مخاصمات ایران با دو قدرت دیگر منطقهای یعنی ترکیه و عربستان، چه اثری بر مواضع ترامپ در قبال ایران خواهد داشت؟
** میدانید که تکیهگاه عربستان، آمریکاست و اگر حمایتهای آمریکا را از دست بدهد، پشتوانه چندانی نخواهد داشت ولی ترکیه که (پس از کودتای سال گذشته) اخیرا سیاست نگاه به شرق را آغاز کرده و فاصله بیشتری از آمریکا گرفته، بهطور طبیعی بیتاثیر نیست اما شوربختانه، ایالات متحده در اکثر نقاط منطقه پایگاههای نظامی دریایی و هوایی و حتی زمینی دارد و البته داشتن متحدان فراوان و همچنین انگیزههای اقتصادی خاص، در اثرپذیری سیاستهای آمریکا از روابط ایران و همسایگانش یک موضوع بدیهی است و تغییر مواضع یک یا دو کشور، راهبرد کلی ایالات متحده را تغییر نخواهد داد.
* در دستگاههای سیاستگذار عربستان، این تحلیل لحاظ خواهد شد که اقدام نظامی علیه ایران قطعا علیه منافع عربستان هم تمام خواهد شد؟
** عربستان از درگیری مستقیم با ایران، بهجد ابا دارد ولی بیمیل نیست که ایالات متحده علیه ایران وارد گود شود. البته این رژیمهای بیپایه و بدون پشتوانه مردمی همواره چنین مشکلی را دارند که درواقع بهدنبال حمایت یک قدرت برتر، برای تثبیت جایگاه خود هستند. طبعا عربستان جرأت ورود به درگیری با ایران را ندارد.
* پس این حجم از خرید تسلیحاتی با چه پشتوانهای صورت میگیرد؟
** با پشتوانه نمایش! از سویی برای راضی نگهداشتن آمریکاییها و از سویی برای اقناع افکار عمومی داخل عربستان است. ریختن 500میلیارد دلار به خزانه آمریکا باعث خشنودی آمریکاست ولی عربستان توانایی بهکارگیری هیچیک از این تسلیحات خریداریشده را ندارد. آمریکا هم بهدنبال ایجاد حضور نظامی گسترده در عربستان است که این امر زمینه تنش میان ایران و عربستان را بسط خواهد داد.
* میتوان نقشی برای چین و روسیه، در افزایش یا کاهش تنشها در منطقه خاورمیانه قائل بود؟
** اگر استراتژی کلان آمریکا را بررسی کنیم، میبینیم که هرجایی که قدرتهای بالفعل و بالقوه میتوانند برای منافع ایالات متحده مخاطره ایجاد کنند، آمریکا در قبال آنها، از رویکرد مهار استفاده خواهد کرد. درگیری آمریکا با روسیه و چین، در آسیای میانه محتمل است و این اتفاق بالاخره یک روزی خواهد افتاد! در دریای چین جنوبی نیز درگیریهایی وجود دارد و همینطور خاورمیانه نیز موضوع درگیریهای جدی است. چین فعلا قصد ورود به مسائل خاورمیانه را ندارد و آمریکاییها بهخوبی میدانند که اگر امروز چین دخالتی نمیکند، دلیل نمیشود که در آینده هم دخالت نکند.
* پیشبینیها حاکی از آن است که تا سال 2025 دستکم 65 درصد ناوگان دریایی نظامی ایالات متحده در دریای چین جنوبی مستقر خواهد شد. آیا این احتمال وجود دارد که چین هم بهطور متقابل به حوزه منافع آمریکا در خاورمیانه ورود کند؟
** صد در صد! چینیها میلی به درگیری در مرزهای خود ندارند، اما در صورت بروز چنین اتفاقی، چینیها با تمام قدرت در مناطق دیگری منافع آمریکاییها را به بازی خواهند گرفت. این تغییر در سیاست خارجه آمریکا، که مرکز ثقل را از خاورمیانه به دریای چین منتقل کرد، چقدر درگیری به وجود آورد و باعث ایجاد وحشت در دوستان آمریکا در خاورمیانه شد و شوربختانه ما نتوانستیم از فرصت به وجودآمده در دوران اوباما استفاده کنیم. اوباما مشکلی با این موضوع نداشت که بخشی از مسائل خاورمیانه را بر دوش ایران بگذارد و یک نوع موازنه در میان ایران، ترکیه و عربستان به وجود آورد. چیزی شبیه دکترین گوام در دوره نیکسون که درواقع میان ایران و عربستان، در گذشته، توازن قوا به وجود میآورد. ولی در زمان ترامپ اینگونه نخواهد بود که ترامپ مرکز ثقل را به خاورمیانه بازگرداند و البته خاورمیانه را هم رها نخواهد کرد ولی از طریق متحدانش، به وسیله ابزار جنگ و گریز، سیاستهایش را دنبال خواهد کرد.
* این همان سیاست «ریموت لیدرشیپ» اوباما نیست که بهطور مثال محوریت اقدام نظامی در لیبی را به فرانسه سپرد؟
** بله و این برای نخستینبار بود که باعث شد آمریکاییها، دست فرانسویها را در برخی مسائل خاورمیانه و شمال آفریقا باز بگذارند. با حضور فرانسه در لبنان و به قول شما در لیبی و سوریه به آنها نیز اختیاراتی دادند. البته فرانسویها میتوانند راحتتر برخی مسائلشان را با ایران چک کنند و ایران هم هنوز میتواند در کنار فرانسه نقشآفرینی گستردهای داشته باشد. متاسفانه در سیاستگذاری ما ابهاماتی وجود دارد که فرصتسوزی پدید میآید و موازنهای به وجود نمیآورد.
* در ایران پس از پایان جنگ جهانی دوم، قوام دست به موازنه مثبت میان شوروی سابق و ایالات متحده زد و با رندی تمام بولشویکها را از خاک ایران بیرون کرد. چرا در حال حاضر که روسها کماکان بهدنبال عمل به وصیت پتر کبیر هستند (دسترسی به آبهای گرم)، ایران از موازنه میان آمریکا و روسیه استفاده نمیکند؟
** ما نهتنها از موقعیت ژئواستراتژیک خود استفاده نکردیم بلکه فرصتها را هم از دست دادیم. سیاست قوام در آن دوران کاملا درست بود. ما نباید بیش از حد دست روسیه و چین را در ایران باز بگذاریم.
* لستر تارو در کتاب رویارویی بزرگ و والتر لیپمن در کتاب امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم، از راهبرد مهار ایران سخن میگویند. آیا این راهبرد ممکن است به مهار از طریق ابزار نظامی منجر شود؟
** هنگامی که سخن از مهار به میان میآید درواقع منظور از مهار همهجانبه سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تکنولوژیک و حتی فرهنگی - رسانهای است، وگرنه نمیشود که نیروهای نظامی یک کشور را در یک قفس آهنین قرار داد. بلکه با ایجاد حصار برونمرزی و ایجاد پایگاههای دیپلماتیک و نظامی، دست و بال آنها را میبندند. حتما استحضار دارید که بزرگترین سفارتخانههای آمریکا در جهان، در بغداد و کابل مستقر هستند. زمانی که آمریکاییها به منطقه آمدند آیا واقعا دلشان به حال افغانها و عراقیها سوخته بود؟ قطعا چنین چیزی نبوده و حتی از حفظ طالبان و النصره هم ابا ندارند.
* همانطور که در روزهای اخیر شاهد بودیم، همهپرسی کردستان عراق رأی آورد و شما هم در یک موضعگیری، با این موضوع، موضع همدلانه گرفتید. آیا ممکن نیست که همسایه خودخوانده جدید، به پایگاه جدیدی برای آمریکا و حتی رژیم صهیونیستی، بدل شود؟
** همهچیز در عالم سیاست ممکن است ولی به رفتارهای ایران هم بستگی دارد. اما دلیل موافقت من با این موضوع، منهای احساسات ایرانشهری، این بود که بالاخره این اتفاق قطعی خواهد شد. زمانی که در شمال عراق منطقه پروازممنوع اعلام شد و آمریکا دست پیشمرگهها را در امور نظامی (با اعطای تسلیحات) باز گذاشت، همه تحلیلگران متوجه شدند که دیگر نمیشود مانع از استقلال کردستان عراق شوند. علاوه بر آن به مدت بیش از یک دهه، یک دولت دوفاکتو در این ناحیه تاسیس شده بود. اردوغان هم که با نابخردی تمام با کردها برخورد کرد و باعث تقویت رویکردهای نظامی کردهای عراق و ترکیه شد. عرض من این است که چرا ایران باید پیشاپیش نسبت به یک موضوع قطعی، بهگونهای موضع بگیرد که بعدا نتواند روابط خود را با مردمان ایرانیتبار کردستان عراق، بهبود ببخشد؛ اگر که ایران از هم اکنون با کردها همدلی کند و یا دستکم مخالفت جدی نکند، تا اینکه کمکم ایران باشد که در اقلیم کردستان عراق پایگاه داشته باشد و نه آمریکا و رژیم صهیونیستی. ولی در صورت اهمال، قطعا درهای کردستان به روی ایالات متحده و همپیمانانش، گشوده خواهد شد. چون یک کشور تازهتاسیس و ضعیف نیاز یک به اصطلاح تکیهگاه محکم دارد.
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/200676
ش.د9603564