روزنامه کیهان **
شاه کلید وابستگیها!
هر وابستگی به بیگانگان خود بهخود ناپسند است چرا که از یک سو میتواند در روز لازم به عنوان اهرم فشار مورد استفاده قرار گیرد و از سوی دیگر میتواند در ابعاد دیگر نیز گسترش یافته و عملا یک کشور را در معنای مطلق، وابسته و حیات آن را تباه گرداند.
در عین حال وابستگی ابعادی دارد و سختترین و تقریباً لاعلاجترین آن وابستگی فکری- فرهنگی است. علاج وابستگیهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، تکنولوژیکی و حتی امنیتی وابسته به تصمیم مردم و مدیران در یک کشور است و حتی در بیشتر موارد، تصمیم یکی کفایت میکند. مدیران میتوانند با یک تصمیم قاطع حتی وابستگی امنیتی به اجانب را قطع کنند و یک ملت میتواند با انقلاب از این وابستگیها به اجانب خلاص گردد. اما حکایت وابستگی فکری - فرهنگی به کلی حکایت دیگری است.
پر بیراه نیست اگر بگوییم وابستگی فکری- فرهنگی، وابستگیهای دیگر که به واسطه تصمیمی مدیریتی یا حتی یک انقلاب از سر یک ملت رفع شده است را برمیگرداند. در دنیای ما دهها مورد از این رخداد قابل اشاره است.
استاد دانشگاه بیروت آقای عبدالله قصیر در رساله دکترای خود، نظر حضرت امام خمینی(ره) در این خصوص را در این عبارت جمعبندی کرده است: «از نظر امام وابستگی حالتی فراگیر در جامعه است که از شخصیت و روحیات فرد و طرز فکر و عدم اعتماد به نفس او آغاز شده و کمکم به ساختار و روابط و اخلاق جامعه انتقال مییابد».
بر این اساس امام تاکید داشتند که «اولین شرط تحقق استقلال، استقلال فکری و عقلی است». (کلمات قصار، ص ۹۰)
امام در تبیین این موضوع فرمودهاند:«شکست شخصیتی بزرگترین شکست ما در برابر قدرتهای بزرگ بود. این قدرتها سعی کردند شخصیت اسلامی- ایرانی ما را خُرد کرده و آن را به شخصیتی اروپایی و پیرو شرق و غرب تبدیل کنند. نشانه این شکست این بود که ما احساس میکردیم قدرت انجام هیچ کاری را نداریم. یا اینکه احساس میکردیم باید همه چیز را از خارج وارد کنیم. حتی یک بیماری ساده آپاندیس را پزشک خارجی باید معالجه کند. اینها باعث شد که پزشکان ما احساس ضعف کنند. این مسئله بیعلت نبود، بلکه بر اساس برنامهریزیهایی بود و هدف آن نابود کردن هویت این کشور بود.» (همان، ص ۳۱)
کلید وابستگی فکری، اعتقاد به «برتری دیگران» است در این حالت، فرد وابسته مطلوب خود را در «بیرون» جستجو میکند و این وضعیت به مرور در فرد آنچنان رسوخ مییابد که به کُل خود را فاقد هر نوع توانایی میداند. شما مکرر شنیدهاید که «حاجعلی رزمآرا» -نخست وزیر ایران ۱۳۲۹ش-
پشت تریبون مجلس شورای ملی آن زمان و در واکنش به ملی شدن صنعت نفت گفت: اگر مهندسین انگلیسی صنعت نفت ما را ترک کنند، ایران به روز سیاه مینشیند چرا که ما حتی قادر به ساخت یک لولهنگ -آفتابه گِلی- هم نیستیم! البته پیش از او سید حسن تقیزاده گفته بود: ایران برای آنکه پیشرفت کند، باید از ناخن پا تا فرق سر فرنگی شود. الان کسی نمیتواند چنین حرفهایی را با صراحت لهجه رزمآرا و تقیزاده بزند ولی متاسفانه چنین اعتقادی -با همین درجه از افراط- در برخی از کسانی که حفظ استقلال کشور و عزت ملی ما به آنان سپرده شده است، دیده میشود. البته حالا با ادبیاتی نظیر اینکه باید به درگیری با جهان پایان دهیم و راه صلح را پیبگیریم؛ باید سلاح را کنار بگذاریم، باید سپاه را از وسط میدان به حواشی آن منتقل کنیم، باید کسانی که مورد حمایت آشکار آمریکا و... هستند را به عنوان «خودی نظام» بپذیریم و ته قصه این است که بدون آمریکا نمیشود حتی آب خورد چه رسد به اداره اقتصاد کشور!
آنانکه وابستگی فکری به اجانب دارند، تجربه به کارشان نمیآید و سبب تنبهشان نمیشود. برای وابستگان سیاسی و اقتصادی و حتی وابستگان نظامی امنیتی، تجربه به کار میآید و احیاناً سبب بازگشتشان از مسیر میشود. ما حتی در میان وابستگان سیاسی رژیم گذشته شاهد تغییر رویکرد سیاسی و اقتصادی و نظامی و تجربهآموزی بودهایم. اما وابستگی فکری هزار تجربه را استثنا به حساب میآورد و بر لازمالتبعیه بودن راه غرب تاکید میکند!
یکی از این افراد، در سال گذشته که بحث یک فتنه منطقهای با کارگردانی پنهان وزارت خارجه آمریکا و بازیگری بعضی از رهبران کُرد عراق در میان بود و بیش از همه به ضرر کردها تمام شد، در یک جلسه بسیار مهم تصمیمگیری در خصوص موضع جمهوری اسلامی در این بحران، با توجه به اینکه کلید مقابله با راه افتادن ماشین تجزیه کشورهای منطقه، استفاده از ظرفیت کرکوک بود، با تاکید زیادی گفت: «من مینویسم و امضا میکنم، من مینویسم و امضا میکنم، من مینویسم و امضا میکنم، اگر ما در کرکوک مداخله کردیم، آمریکا حتماً وارد میشود و با ما برخورد میکند و کار کاملاً به ضرر ما تمام میشود»!
امروز همه میدانیم که دولتهای عراق و ایران با کلید کرکوک، فتنه تجزیه عراق که دومینوی تجزیه منطقهای را در ابعاد مختلف و در کل منطقه و نه فقط در ایران و ترکیه و سوریه در پی داشت، خاموش کردند و آمریکا حتی در حد تهدید نظامی هم وارد موضوع نشد. البته دلیل آن هم معلوم است؛ آمریکا توانایی تغییر مسائل منطقه ما را در خویش نمیبیند.
انقلاب اسلامی که در ایران روی دوش مردم متدین و با رهبری مرجعیت دینی به پیروزی رسید و ماندگار شد، اساسش بههم ریختن «ذهنیت وابسته» بود . اما باید سوگمندانه بگوئیم انقلاب ما از همان آغاز در اداره امور کشور گرفتار کسانی شد که معتقد بودند بدون کسب همراهی غرب نمیتوان کاری کرد. تا جایی که بعضی از «مدیران موثر» جمهوری اسلامی معتقد بودند که اساساً خود انقلاب یک پدیده غربی است. مرحوم مهندس بازرگان میگفت تظاهرات کردن را غربیها به ما یاد دادند. وقتی وابستگی فکری به غرب پیدا شد، محال است انسان حرکتی خارج از آن دایره را قبول کند. وابسته فکری به هیچ وجه وابستگی سیاسی و حتی نظامی به غرب را بد نمیداند. او حتی مخالفت سیاسی با غرب را مخالفتی از سر جهالت تلقی میکند.
در اوایل دهه ۱۳۷۰ یکی از اعضای شاخص حزب کارگزاران سازندگی که مدتی دبیر کل آن بود و یدطولایی هم در دستاندازی به بیتالمال داشت، در یک جمع محدود از فعالان مطبوعات گفت: «آنان که با آمریکا مخالفت میکنند، آمریکا را ندیدهاند، کافی است یک بار به آمریکا بروند، آنگاه از همه حرفهای ضد آمریکایی دست بر میدارند»! حالا کاری نداریم که خود این حرف، خیلی غلط است و ما لااقل دهها انسان فرهیختهای نظیر شهید چمران داریم که سالها در آنجا زندگی کردند و بیش از خیلیهای دیگر ضد آمریکایی بودند چه رسد به اینکه هزاران انسان اندیشمند آمریکایی، ضد آمریکاییاند.
البته در جمهوری اسلامی بعضی از همین وابستگان فکری به غرب در پارهای اوقات و در تریبون داخلی و برای مصرف داخلی و رد گم کردن، آنچنان ضدآمریکایی سخن میگویند که حزباللهیترینها از آنان عقب میافتند!
وابستگی فکری به اجانب خیلی ضرر دارد تا آنجا که مرحوم جلال
آل احمد آن را «وبازدگی» تعبیر کرد. اما مشکل جمهوری اسلامی این نیست که عدهای به وبای غرب و آمریکا دچار شدهاند، مشکل جمهوری اسلامی این است که بعضی از اینها از آغاز انقلاب بر بسیاری از پستهای حساس کشور بهخصوص در حوزه اقتصاد سلطه پیدا کرده و مانع تحقق آرمانهای نظام در داخل کشور شدند.
وابستگی فکری- فرهنگی دو رو دارد؛ یکروی آن اعتقاد راسخ به برتری راهحلهای بیگانگان است و روی دیگر آن بیاعتقادی مطلق به راهحلهای بومی. از منظر آنانکه اقتصاد را به دلیل گره خوردن با شبکه مبادلات بانک، یک قطعه در شبکه رسمی و پرقدرت دنیا میدانند، اساساً مشکلات اقتصادی راهحل بومی ندارند و قبول تجارت با خارج، قبول شبکه بانکی بینالمللی و قواعد آن است و هر گونه قیدی بر آن نفی تجارت خارجی است که کشور را به روز سیاه مینشاند. بیدلیل نیست که عدهای در داخل دولت و مجلس و بعضی گروههای سیاسی علیرغم آنکه در تجربه برجام شکست مطلق خوردهایم و «خسارت محض» این نظریه نیز همراه با برجام به اثبات رسیده است، بر تندادن جمهوری اسلامی به FATF بهعنوان راهی برای اصلاح اقتصادی ایران اصرار دارند! این یکی از نتایج وابستگی فکری- فرهنگی به غرب است.
بر این اساس بیراه نیست اگر بگوییم حل مشکلات کنونی اقتصاد ایران اولاً وابسته به حل مشکل وابستگی فکری- فرهنگی متولیان اقتصادی و سیاسی کشور به غرب -یعنی سرمنشأ تحریمها و فشارها به ایران- است. تا وقتی مدیران ارشد اقتصادی و سیاسی کشور، راهحل مشکلات اقتصادی که به اعتراف خودشان غرب برای ما پدید آورده است، تک گزینهای است و آن تکگزینه هم حل مسئله با غرب است، وضع اقتصاد ما قطعاً از این هم وخیمتر میشود. واقعیت دیگر این است که افکار این دسته از مدیران مهمترین ابزار غرب در به نتیجه رساندن تحریمها -در جهانی بهشدت متکثر!- است.
یکی از مدیران ارشد دولتی دو-سه روز پیش به جای عذرخواهی از مردم بهخاطر وضعی که وابستگی فکری او و همگنانش بر سر اقتصاد این کشور آورده است، گفت: «مشکلات اقتصادی ما راهحل اقتصادی ندارد، راهحل سیاسی دارد». منظور او البته این نبود که مدیران ارشد دولت باید عزم خود را برای کار جزم کنند، منظور او این بود که کشور باید چرخش سیاسی کند تا غرب مشکلات اقتصادی آن را حل کند! این نتیجه وابستگی فکری به غرب است که نه تنها تفکر را از فرد وابسته سلب میکند بلکه چشم و گوش را نیز از او میگیرد.
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
چرخش بازیگران در ادلب
بسمالله الرحمن الرحیم
تنگتر شدن حلقه محاصره در اطراف ادلب و با نزدیک شدن زمان حمله همه جانبه ارتش سوریه و نیروهای مقاومت به آخرین پایگاه تروریستها در ادلب، چرخش بازیگران در این باره نیز کاملاً محسوس و ملموس شده است. از یکطرف سازمان ملل که در طول دوره هفت ساله بحران سوریه کمترین واکنش قابل ذکری علیه جنایات دامنهدار تروریستها نشان نداد، اکنون برای توقف عملیات نظامی در ادلب مرتباً بیانیه صادر میکند. این روش قبلاً در جریان محاصره حلب، دیرالزور، غوطه شرقی و حتی موصل عراق هم به کار گرفته شد و نشان داد که سازمان ملل فقط نگران جان تروریست هاست و بس.
اردوغان که مدتی است با ایران و روسیه برای حل بحران سوریه همکاری میکند، در مورد عملیات نظامی در ادلب با این استدلال که جنگ میتواند چند میلیون آواره روی دست ترکیه بگذارد، نظر منفی دارد.
مسکو نیز در این میان به نظر میرسد مواضعش تحت تاثیر القائات سیاسی – تبلیغاتی و فشارهای سیاسی در هالهای از ابهام قرار گرفته و مرتباً در نوسان است. مواضع کرملین در مورد سوریه و مسائل مرتبط به قدری تحت الشعاع مناسبات مسکو قرار گرفته که حتی نتانیاهو در حین رسوائی و بیآبروئی به خاطر انبوه اتهامات و پروندههای پرتعداد علیه او، برای کرملین شاخ و شانه میکشد و از مسکو باج خواهی میکند.
قابل تاملتر از همه، مواضع تروریستهای در محاصره و معارضینی است که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند ولی با اتخاذ مواضع تحکم آمیز، گوئی به عنوان پیروز میدان جنگ، مایلند شروط خود را بر همه تحمیل کنند. با مروری به شروط معارضین و تروریستها بهتر میتوان دریافت که قضیه چیست. سوریه باید روابطش با ایران را قطع کند و نیروهای ایرانی از سوریه خارج شوند. بشار اسد هم از قدرت کنارهگیری کند و... الباقی فهرست پیش شرطها هم دقیقاً در چارچوب خواستههائی است که تروریستها و حامیان آنها با آنهمه شرارت و جنایت جنگی هم قادر به تحمیل آنها نشدهاند ولی حالا به عنوان پیش شرط مذاکرات، مایلند آنچه از طریق جنگ نتوانستهاند به دست آورند از طریق مذاکره مطالبه کنند.
کاملاً قابل درک است که معارضین و تروریستهای محاصره شده در ادلب در موقعیتی نیستند که چنین شروطی را تبیین کنند و خود بهتر میدانند که در اوج روزهای یکه تازی و شرارتشان هم بدون حمایت محور شرارت غربی – عبری – عربی، حرفی برای گفتن نداشتند. کسانی که این روزها در ادلب دنبال راه فرار میگردند و به لباسهای زنانه و آویزان شدن به زیر کامیونهای امدادرسانی متوسل میشوند، آیندهای برای خودشان در سوریه نمیبینند که چنین شروطی را انشاء کنند. بلکه این حامیان شرور غربی – عبری – عربی هستند که امیدوارند با سوءاستفاده از تریبون سازمان ملل و شانتاژ سیاسی – تبلیغاتی بتوانند بازی را به نفع خودشان تغییر دهند. این برای سازمان ملل هم بسیار شرم آور است که با سکوت مرگبار خود در قبال فجایع سوریه و عراق، هر زمان که تروریستها در محاصره و تنگنا قرار میگیرند، فریاد اعتراضش بلند میشود ولی در تمامی دوره قتل عام مردم و شهروندان بیگناه منطقه ترجیح میدهد با سکوت خود به تروریستها برای جنایت بیشتر چراغ سبز نشان بدهد. در چنین شرایطی قرار است اردوغان با پوتین در سوچی روسیه روز دوشنبه دیدار و مذاکرهای داشته باشد و درباره ادامه حضور اشغالگران در عمق خاک سوریه با رهبران کرملین چانهزنی کند. اینکه روند و محصول چنین مذاکراتی چه باشد، یک موضوع فرعی نسبت به مسئله اصلی یعنی حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه محسوب میشود. روسیه و هر کشور دیگری که نقشی در مقابله جدی و موثر با تروریستها داشته و دارد، نمیتواند از جانب سوریه درباره حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه امتیازی به حامیان تروریسم بدهد. تروریستهای محاصره شده در ادلب، نفسهای آخر را میکشند و اگر حمایت نشوند و در مقابل آنها نرمشی اعمال نشود، قطعاً آیندهای ندارند. این همان نکتهای است که تمامی مدعیان مبارزه با تروریسم در منطقه و به ویژه در سوریه باید آنرا به هر قیمت ممکن بپذیرند و مطمئن باشند که بازی رسوائی حامیان تروریسم حتی با شکست کامل و خفت بار تروریستها هم تمام نشده و آنها از این پس با اغواگری و فریبکاری تلاش میکنند شکستهای خود را از راه تهدید و تطمیع جبران کنند.
***************************************
روزنامه خراسان**
سناریوی تقابلی آمریکا با ایران
امیر مسروری
با تغییر راهبردهای آمریکا در غرب آسیا و حضور نظامی در این منطقه، محیط پیرامونی جمهوری اسلامی ایران به یک تهدید بالقوه برای امنیت ملی آن تبدیل شد. آمریکایی ها با حضور در نوار مرزی ایران تصور می کردند که طرح مهارِ محور شرارت را از مبدا شروع کردند و قطعا ایران دیگر نخواهد توانست نفوذ اجتماعی اش را در غرب آسیا گسترش دهد. اما واشنگتن یک خطای مهم و استراتژیک نشان داد. آن ها با دستان خودشان دو عنصرِ محیطی ایران را حذف کردند و با عدم ثبات در دو کشور به ایران این فرصت را دادند تا نفوذ ژئوپلیتیک خود را گسترش دهد و با استفاده از همگرایی فرهنگی و باورهای اعتقادی در عراق و سوریه و لبنان، نفوذ خود رابه مدیترانه برساند.
درواقع ایران از بستر تهدید یک فرصت ایجاد کرد و موجب شد آمریکایی ها در پروژه محدود سازی ایران نه تنها شکست بخورند بلکه این واشنگتن بود که درمحدودیت های استراتژیک قرار گرفت. از سال گذشته اما نگاه آمریکایی ها در منطقه عوض شد. آن ها به این جمع بندی رسیدند پس از شکست داعش، دلیلی بر ماندن در منطقه وجود ندارد و طرح ایران برای افزایش هزینه تحرک استراتژیک واشنگتن موفقیت آمیز بوده و طرف آمریکایی قدرت یک جنگ جدید آن هم به طور مستقیم با ایران را ندارد. بر همین اساس با تجربه از جنگ داعش با دولت مرکزی عراق و سوریه و رصد تحرکات نظامی – امنیتی ایران به این جمع بندی رسیدند که از راهبرد « هزینه سازی» برای حضور نظامی ایران در پسا مرزهای خود استفاده نکنند. این راهبرد تا حدودی موفقیت آمیز بود. تلفیق این راهبرد با یک خط قدیمی داخلی موجب شد، سال گذشته ناگهان میان شعارهای اقتصادی و معیشتی در دی 96،شعار نه غزه نه لبنان سرداده شود. طرحی که از آن باید به عنوان قطع دستِ اژدها نام برد. آمریکایی ها معتقدند هر کاری کنند دست اژدها دوباره رشد می کند مگر این که سر این اژدها را هدف قرار دهند و از داخل نابود سازند.
افزایش کانون های درگیری و فعال سازی هسته های خاموش سازمان منافقین و بعضی از عناصر سلطنت طلب توانست چندین شهر را در سال 96 با خود همراه سازد و کشور در معرض چالش امنیتی قرار گیرد اما اشتباهات راهبردی و تند شدن فضای امنیتی ظرف مدت کوتاهی، همراهی مردم را به دنبال نداشت و پروژه قطع دست اژدها ناکام ماند. طرف آمریکایی نیز فهمید تا زمانی که با ایران همزمان در داخل، محیط مرزی و خارج از مرزها درگیر نشود نمی تواند جمهوری اسلامی ایران را به سمت بحران سوق دهد. بر همین اساس برای داخل ایران برنامه ریزی جامعی شد که می توان به بحران سازی اقتصادی و امنیتی و حتی استفاده از پوشش اصناف برای آشوب های خیابانی اشاره کرد.
در محیط خارجی نیز تسلیح گروه های معارض محور مقاومت و فشار خارجی به عناصر سیاسی برای مقابله با ایران همانند فشار به حیدرالعبادی برای پیوستن به تحریم ایران یا ایجاد چالش در دولت سازی لبنان پس از انتخابات یا حتی وعده های مختلف به دمشق برای بازسازی دستور کار قرار گرفت که بعضی موفق و بعضی دیگر ناکام ماند اما محیط مرزی متفاوت است. گزارش ها حاکی از افزایش چشمگیر درگیری های مرزی در جنوب شرق، جنوب غرب و نوار غربی کشور است. گروه هایی که پیش از این رسما بیانیه پایان جنگ نظامی را با ایران صادر کرده بودند، ناگهان فراخوان نبرد نظامی با تهران صادر می کنند و مدعی هستند وقت مقابله با ایران برای بحران سازی امنیتی است. اتاق این عملیات در دو شهر منطقه غرب آسیا تشکیل می شود و یکی از این مراکز در اربیل مستقر شد. متاسفانه فشارهای پس از همه پرسی بارزانی به جای آن که او را سر عقل بیاورد، ترسش را برای از دست دادن قدرت بیشتر کرده و با وعده واشنگتن به دام یک طرح ضد ایرانی افتاد.
مسعود بارزانی با همکاری آمریکا بزرگ ترین سرکنسول گری آمریکا را در منطقه اربیل کلید زد و قرار است این مرکز به عنوان بزرگ ترین مجموعه دیپلماتیک کنسولی آمریکا شناخته شود. در کنار آن آموزش پیشمرگه ها در اختیار ارتش آمریکا قرار گرفت و شاهد افزایش حجم تسلیحات به کردستان عراق به بهانه تجهیز پیشمرگه ها بودیم.در چنین شرایطی چند حمله مهم توسط چند گروه شبه نظامی تروریستی در منطقه غربی کشورمان رخ داد. پژاک که پیش از این در حمله به مقر تپه جاسوسان خسارت فراوانی متحمل شده بود، به داخل ایران وارد شد و بیش از خرابکاری ابزارهای راه سازی، به ترور و تیراندازی به سوی شهروندان غیر نظامی کرد روی آورد.
حزب دموکرات کردستان ایران و حزب دموکرات کردستان ( حدکا و حدک) که پیش از این با ایران توافق کرده بود نبرد نظامی نداشته باشد، به سلاح روی آورد و چندین مقر نظامی و یک روستا را هدف حمله خود قرار داد. در کنار آن عناصر کومله که سابقه جنایتکاری فراوانی در تاریخ کردستان داشتند فعال شدند و عناصری را جذب کردند و چند عملیات خرابکاری انجام دادند. این رویکرد نشان داد کردستان در معرض خطر جدی قرار دارد و می رود به سمتی که اگر تهران، رفتار مناسبی نشان ندهد شاهد درگیری های مشابه سال 57 و 58 باشیم. درگیری هایی که هزاران شهروند بی گناه کرد را با حملات تروریستی این گروه ها به کام مرگ کشاند و به شهادت رساند. در همین زمینه تهران تصمیم سختی گرفت. هفت موشک کوتاه برد فاتح 110 با دقت بالا و اشراف اطلاعاتی به کردستان عراق شلیک شد. دو تیر از این موشک ها به مقر فرماندهی جلسات سران حدکا و حدک اصابت کرد و پنج تیر به فاصله دقیق به مرکز آموزشی این حزب در کردستان عراق خورد. بررسی ها نشان می دهد هرچقدر مسئولان کشورمان در پروژه ناآرامی های داخلی سعی کردند از برخورد سخت بکاهند، در موضوعات مرزی و محیط پیرامونی جدی هستند. صحبت های سردار جعفری ( فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) نشان می دهد، ایران در مواجهه با پروژه نوار مرزی و ایستادگی آمریکا در منطقه برای افزایش هزینه های امنیتی، بسیار جدی است. تحلیل راهبرد مسئولان کشورمان نشان دهنده این است که تهران به طور جدی با گروه های مرزی برخورد می کند و مایل نیست با صبر نظاره گر اقدامات تروریستی باشد. مشکلات داخلی مانع از اقدام سخت نمی شود و برنامه ریزان مقابله با ایران تصور نمی کردند این برخورد با همراهی افکار عمومی مواجه شود. آن ها معتقد بودند با فشار مرزی و محیط پیرامونی و درگیر سازی و حمله سراسری به دست های اژدها و مغز او، در سیستم تصمیم گیری تهران ایجاد اختلال می کند و می توانند ایران را به بحرانی شبیه سوریه آلوده کنند. در حالی که اقدامات تروریستی مرزی با همراهی افکار عمومی داخل مواجه نشد و بالعکس پاسخ نظامی خواسته عمومی مردم برای تامین امنیت بود.
درواقع به نظر می رسد حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقر حزب دموکرات کردستان ایران (حدکا)، سه پیام را برای سه بازیگر بههمراه داشت؛ این پیام به آمریکا و متحدانش منتقل شد که جمهوری اسلامی درخصوص مسائل مرتبط با امنیت ملی خود در مناطق مرزی، حساس است وبه نقشآفرینی برخی گروهکها که در چارچوب راهبرد آمریکا علیه ایران، در پی بیثباتسازی و ناامنسازی این مناطق هستند قاطعانه پاسخ میدهد. دولت عراق و مقامات اقلیم کردستان عراق نیز باید برای برخورد با گروهکهایی که از درون خاک عراق، امنیت ملی ایران را مورد تهدید قرار میدهند اهتمام بیشتری داشته باشندو در نهایت، گروهکهای ضد انقلاب نهتنها در نواحی مرزی با سد آهنین نیروهای نظامی ایران مواجه میشوند، بلکه مقرهای آنان در خاک کشوری دیگر هم میتواند هدف حمله قرار گیرد و ابزارهای این حمله به راحتی در اختیار نیروهای نظامی ایران است. خلاصه آن که خیالمان از تهدیدهای خارجی می تواند راحت باشد اما باید حواس مسئولان به شکاف های اجتماعی که بسیاری از آن ها قابل ترمیم نیز نیست، باشد. شکاف هایی که با سوءتدبیر می تواند فراگیر شود و بر امنیت ملی ایران اثر منفی بگذارد.
***************************************
روزنامه ایران**
شاخص توسعه انسانی؛ روی دیگر سکه سیاستهای اقتصادی
علی اصغر سعیدی
جامعه شناس اقتصادی، مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران
توسعه انسانی شاخصی است که روی دیگر سکه سیاستهای اقتصادی را فراتر از شاخصی مانند رشد اقتصادی نشان میدهد؛ سیاستهایی که اثر آنها مستقیم در زندگی فرد به فرد جامعه در حوزههای مختلفی مانند بهداشت و آموزش خود را نشان میدهد. رتبه 60 و قرار گرفتن ایران در بین کشورهایی با توسعه انسانی بالا به سیاستهای بعد از انقلاب برمی گردد. ما در کشوری هستیم که سیاستهای توسعه آموزش و بهداشت در آن باعث شده است نرخ باروری افزایش اما نرخ مرگ و میر کاهش پیدا کند، همین مسأله امید زندگی را بالا برده است. این آمارها و شاخصهای بینالمللی بازتابی از سیاستهای اقتصادی و اجتماعی ما از سالیان گذشته تا به حال است و بیشتر مربوط به سیاستهای قبل از 10 سال اخیر میشود که حالا خود را نشان دادهاند. اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که این شاخصها بیشتر کمی هستند و کیفیتها را در نظر نمیگیرند. برای مثال در حوزه آموزش و بالا رفتن میزان تحصیلات و تعداد تحصیلکردهها، سیاستها از ابتدای انقلاب مبتنی بر جذب بیشتر جوانان به دانشگاه بوده است. اما در زمینه کیفیت آموزش پیشرفت محسوسی نداشتیم و مسائل کیفی اینچنینی، در این شاخصها لحاظ نمیشود.
اما بعضی از مؤلفههای شاخص توسعه انسانی قابل تأمل هستند و روایتی فراتر از اعداد در خود دارند. درآمد سرانه یکی از آن هاست که وضع نسبی خوبی را برای ایران در بین سایر کشورها نشان میدهد. باید توجه کرد که اگر این شاخص از تقسیم تولید ناخالص ملی بر جمعیت به دست آمده باشد، خود باعث میشود که درآمد سرانه ما بالاتر از بقیه کشورها نشان داده شود. چرا که جمعیت ما مانند کشورهای در حال توسعه دیگر رشد بالایی ندارد. به همین خاطر است که کشور کم جمعیتی مانند قطر، بالاترین میزان درآمد سرانه جهان را به خود اختصاص میدهد. برای تحلیل، باید ضریب جینی را که نشاندهنده میزان توزیع ثروت در جامعه است کنار درآمد سرانه لحاظ کنیم. ضریب جینی 39 درصدی از اختلاف طبقاتی و نابرابری توزیع ثروت بالایی در جامعه حکایت میکند. تمرکز اقتصاددانان برای بهبود وضعیت رفاهی کشور بیشتر روی بالارفتن رشد اقتصادی بوده است اما در شرایطی مانند آنچه که امروز ایران در آن قرار دارد، باید توجه کرد که کیک درآمد ملی کشور چطور توزیع میشود تا مردم رفاه نسبی بیشتری داشته باشند.
باید در نظر گرفت که در شرایط تحریم و جنگ اقتصادی، ممکن است که در سالهای پیش رو درآمد کشور کاهش پیدا کند همانطور که قدرت خرید مردم هم دستخوش تغییرات جدی شده است. در این شرایط با افزایش جمعیت و کاهش رشد اقتصادی، کیک کوچک تری خواهیم داشت. در تمام جوامع برای تقسیم این کیک دولت رفاه ظهور کرده است. از اول انقلاب بحث و مشکل ما این بوده که کیک ثروت ملی را چطور تقسیم کنیم تا نصیب تمام گروهها شود. در چنین شرایطی از اندیشههای لیبرالی نمیتوان به راحتی دفاع کرد و هیچ راهی باقی نمیماند به جز اینکه به سمت برنامه تور ایمنی اجتماعی برویم، در این شرایط حداقل گروههای آسیب پذیر میتوانند در مشکلات، زندگی شان را ادامه دهند.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
جاده صافکنهای فرانسوی ترامپ
مجتبی کمالی
وزیر خارجه فرانسه در یکی از تازهترین مواضع خود علیه کشورمان، خواستار برگزاری مذاکرات الزامی(!) بر سر موضوعاتی مانند توان موشکی و قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران شده است. «ژان ایو لودریان» در این باره میگوید: «ایران باید به اصول بنیادین معاهده هستهای احترام بگذارد و من فکر میکنم این کار را انجام میدهد اما با این حال ایران نمیتواند از بحث و مذاکره درباره 3 موضوع بزرگ دیگر که مایه نگرانی ما است، اجتناب کند. آینده تعهدات هستهای ایران پس از سال ۲۰۲۵، برنامه ساخت و گسترش موشکهای دوربرد ایران و نقشی که ایران قرار است برای برقراری ثبات در منطقه خاورمیانه ایفا کند، از جمله این موارد است. ما باید درباره این موضوعها مذاکره کنیم و ایران باید بداند این پیامی است که من از اتحادیه اروپایی برای این کشور میفرستم!»
براستی در پشتپرده اظهارات لودریان و طرح دوباره خواستههای غیرمنطقی وی از ایران چه رمز و رازی نهفته است؟ آیا میتوان اظهارات اخیر وزیر خارجه فرانسه را در قالب «موضع مستقل فرانسه» در قبال ایران مورد فحص و بررسی قرار داد؟ پاسخ این سوال منفی است. اصل ماجرا از تابستان سال قبل آغاز شد! از ابتدای سال 2017 یعنی زمان حضور «دونالد ترامپ» در کاخ سفید، «رکس تیلرسون» وزیر وقت خارجه ایالات متحده به دنبال کسب رضایت و همراهی مطلق فرانسویها بر سر «تغییر برجام» بود. اگرچه در این مسیر، دولت «ترزا می» نیز از ابتدا با واشنگتن همراه بود اما رئیسجمهور ایالات متحده و مشاورانش معتقد بودند به دلیل حساسیت خاص[و کاملاً منطقی] ایرانیان نسبت به انگلیس، نمیتوان لندن را به عنوان فرمانده این بازی تقابلی آشکار با ایران انتخاب کرد. «امانوئل مکرون» رئیسجمهور خام و بیتجربه فرانسه بسیار زودتر از آنچه تصور میشد، جذب این بازی شد! رئیسجمهور فرانسه تیرماه سال گذشته، به صورتی کاملا خودخواسته و ارادی به مهره بازی آمریکا در پروسه «تغییر برجام» تبدیل شد. مکرون برای نخستین بار موضوعاتی مانند «استمرار محدودیتهای برجامی ایران پس از سال 2025» و «گنجاندن توان موشکی ایران در برجام» را مطرح کرد تا وفاداری مطلق خود را به مقامات آمریکایی و صهیونیستها اثبات کند.
همانگونه که مشاهده میشود، اظهارات اخیر لودریان، منبعث از توافق و معاملهای است که سال گذشته میلادی میان رؤسای جمهوری ایالات متحده و فرانسه صورت گرفته و همچنان نیز به قوت خود باقی است! اگرچه برخی تصور کردند متعاقب خروج ایالات متحده از برجام، چنین معاملهای بر هم ریخته و دیگر وجود خارجی ندارد اما شواهد موجود نشاندهنده استمرار چینش پازل ضدایرانی آمریکاییها و فرانسویهاست.
پس از خروج رسمی واشنگتن از توافق هستهای با ایران، مذاکرات پشتپرده «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا و ژان ایو لودریان وزیر خارجه فرانسه بر سر نحوه مدیریت صحنه بازی ادامه پیدا کرد. بر خلاف ژست سیاسی مکرون مبنی بر مخالفت با خروج آمریکا از برجام و تاکید وی بر لزوم حفظ توافق هستهای، وی همکاری گستردهای با دولت ترامپ بر سر نحوه مواجهه نهایی با توافق هستهای دارد. پاریس به واشنگتن تعهد داده در عین «تاخیر در ارائه بسته پیشنهادی اروپا»، زمینهسازی لازم را برای تامین خواستههای ترامپ مبنی بر «تحدید توان منطقهای ایران»، «استمرار محدودیتهای هستهای ایران پس از سال 2025»، «محدودسازی توان دفاعی و موشکی ایران» و «بازرسی گسترده از اماکن نظامی ایران توسط آژانس» را راهبردی کند. به عبارت بهتر، مقامات آمریکایی و فرانسوی به دنبال اقدام مشترکی هستند که در آن 3 خواسته مهم این دو دولت مستکبر به شرح زیر لحاظ شود:
الف- ایران همچنان به تعهدات خود در ذیل توافق هستهای (برجام) ادامه دهد.
ب- اقدامی عملی در راستای حفظ منافع ایران (خصوصا منافع نفتی و بانکی) از سوی اروپا صورت نگیرد.
پ- توان موشکی و قدرت منطقهای و هستهای ایران (حتی با وجود از بین رفتن برجام) کاملا محدود شود!
همانگونه که مشاهده میشود، شاهد اجرای نقشه خطرناکی از سوی کاخ سفید و کاخ الیزه علیه کشورمان هستیم. چندی پیش لودریان در اظهاراتی که نقطه آشکارساز بازی مشترک ایالات متحده و فرانسه در تقابل با ایران بود، از تاخیر هدفمند اتحادیه اروپایی در ارائه بسته پیشنهادی به کشورمان خبر داد. لودریان تاکید کرد ارائه بسته پیشنهادی، ماه نوامبر (آبان) و نه زودتر انجام میشود. هدف مقامات فرانسوی و اروپایی از این اقدام کاملا مشخص است. آنها به سفارش کاخ سفید، در انتظار افزایش تاثیر تحریمهای ثانویه آمریکا بر بازار ایران و در خیال خام تحریک افکار عمومی کشورمان هستند تا به این وسیله بتوانند امتیازات بیشتری را از کشورمان کسب کنند.
لازم به تاکید دوباره است 18 اردیبهشت امسال[روز خروج ترامپ از برجام]، نقطه پایان همکاریهای مشترک ایالات متحده و فرانسه علیه ایران و برجام نبود بلکه «نقطه بازتعریف» این همکاری محسوب میشد. به عبارت شفافتر، خروج آمریکا از برجام، خود نیز جزئی از پازل مشترک چیده شده توسط کاخهای سفید و الیزه بوده است.
آنچه در این میان جای بسی سوال و البته تاسف دارد، سکوت دستگاه دیپلماسی کشورمان در برابر خیانتهای آشکار دولت امانوئل مکرون است. بدون شک اگر اتهام و جرم فرانسویها در این باره از ایالات متحده بیشتر نباشد، کمتر از آن نیست. پردهبرداری آشکار از چهره فرانسویها و افشاگری خیانتهایی که دولت فعلی این کشور در تقابل با ملت ایران کرده است، از اصلیترین وظایف وزارت امور خارجه کشورمان محسوب میشود. بدون شک استمرار این سکوت آزاردهنده، فرانسویها را در ادامه این مسیر و رفتار وقیحتر میکند.
***************************************