روزنامه کیهان **
احمدشاه و کنتس اتریشی در خوابهای پمپئو
مقامات ارشد دولت آمریکا به طور مکرر در اظهارات خود میگویند ایران باید رفتار خود را تغییر داده و مانند یک کشور نرمال (عادی) رفتار کند یا عواقب سخت آن را بپذیرد. مایک پمپئو وزیر خارجه این کشور در مصاحبه اخیر خود با بیبیسی گستاخی را از حد گذرانده و گفت؛ حکومت ایران باید انتخاب کند که مردمش بتوانند غذا بخورند یا نه.
اولین سؤالی که در این مورد پیش میآید آن است که معیار نرمال و غیرنرمال بودن یک کشور چیست و دیگر آنکه آیا خود آمریکا، کشوری نرمال است؟ (پاسخ به پرسش مهم و کلیدی دوم را به وقت دیگری موکول میکنیم.) عینیترین هدف آمریکا از نرمالیزاسیون و تغییر رفتار ایران را پمپئو در سخنرانی شش ماه پیش خود در بنیاد هریتیج بیان کرد. وی در این سخنرانی 12 شرط برای ایران معین کرد و گفت قرارداد جدید با ایران مستلزم برآورده شدن این شروط است. خلاصه این دوازده شرط را میتوان در سه عبارت خلاصه کرد؛ نابودی کامل و ابدی توانایی هستهای، نابودی توانایی موشکی و دست شستن از نفوذ و حضور منطقهای جمهوری اسلامی.
آمریکاییها با کمال وقاحت مردم ایران را تهدید به گرسنگی میکنند و میگویند اگر میخواهید شکمتان سیر باشد باید به خواستههای ما تن دهید. همزمانی این تهدید بیشرمانه و صدمین سالگرد جنگ جهانی دوم تقارن جالب و قابل تاملی برای کنکاش پیرامون این پرسش است؛ آیا همراهی با قدرتهای جهانی برای کشورها سعادت و رفاه میآورد؟ دیروز پاریس میزبان سران برخی کشورها به مناسبت صدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول بود. جنگی که در مرداد 1293 آغاز و آبان چهار سال بعد (1918-1914) پایان یافت. جنگ هشت روز پس از جشن تاجگذاری احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار آغاز شد.
ایران در آن دوره بطور کامل تحت سلطه دو قدرت وقت جهان – انگلیس و روسیه - بود و سیاهه و شرح امتیازات کلانی که به اسم قراردادهای خارجی با آنان بسته میشد، مثنوی هفتاد من کاغذ است. قرارداد سنپترزبورگ در سال 1907 که بر اساس آن ایران به دو منطقه نفوذ شمال و جنوب (تحت نفوذ روسیه و انگلیس) تقسیم شد، یکی از این قراردادهای ننگین است. درباره وضعیت حکومت و نسبت آن با قدرتهای خارجی یحیی دولتآبادی که چند دوره نماینده مجلس شورای ملی بود در خاطرات خود مینویسد: «حکومت مرکزی تهران صورتی بود بیمعنی و جیرهخوار بیگانگان که جز فرمانبرداری از آنها چارهای نداشت و دلخوش بود که عنوان سلطنت از او سلب نشده و خشنود بود که ماهی سیصد هزار تومان بیزحمت به او میرسد بی آنکه فکری به عاقبت کار خود بنماید.»
حکومت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ اعلام بیطرفی کرد اما این بیطرفی از موضع ضعف نتوانست کشور را از تبعات ویرانگر این جنگ نجات دهد. انگلیس از جنوب و روسیه از شمال و عثمانی از غرب هجوم آوردند و در این چهار سال یکی از تاریکترین دوران ایران رقم خورد. در این ایام بزرگترین قحطی ایران رخ داد و حدود نیمی از جمعیت
20 میلیونی کشور در وضعیتی رقتبار جان باختند. محمدعلی جمال زاده وضعیت ایران در دو سال پایانی جنگ جهانی را اینگونه توصیف میکند؛ «هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود.»
سرهنگ ام. اچ داناهو، افسر اطلاعاتی ارتش انگلیس که در پوشش خبرنگار به ایران آمده بود در کتاب خود با عنوان «ماموریت به پرشیا» مینویسد؛ «اجساد مردان و زنان در معابر عمومی افتاده بود؛ پشتههای چروکیده و تلنبار شده بشریتی فلکزده، در میان انگشتان خشکیده آنها هنوز دستهای علف که از خاک بیرون کشیده بودند دیده میشد یا ریشههایی که از مزارع کنده بودند تا شکنجه مرگ از گرسنگی را سبکتر کنند.» 40 سال طول کشید تا بار دیگر جمعیت ایران به میزان پیش از جنگ و قحطی -یعنی۲۰میلیون نفر- بازگردد.
انگلیسیها آذوقه گرانقیمت و کمیاب را به قیمتی بالاتر میخریدند و انبار میکردند و هرج و مرج ناشی ازاشغال کشور، کشاورزی را مختل کرده بود. محتکران طماع ضلع دیگر این ماجرا بودند. تماشای فیلم ارزشمند «یتیم خانه ایران» -اثر ابوالقاسم طالبی- برای آشنایی با گوشههایی از عمق سیاهی آن دوران مفید است.
برخورد غربیها با ایران در پایان جنگ نیز قابل تامل است. اجلاسی در کاخ ورسای (حومه پاریس) تشکیل میدهند تا غنائم جنگی را تقسیم کنند و برای دنیا تصمیم بگیرند. دولت ایران هیئتی شش نفره را به ریاست علیقلی مسعود انصاری وزیر خارجه وقت راهی فرانسه میکند. یکی از دستور کارهای این هیئت بازگرداندن برخی مناطق و شهرهای جدا شده از ایران از جمله شهرهای ازدسترفته قفقاز، کردستان عثمانی، شهرهای مذهبی عراق، ترکستان روسیه شامل سرخس، مرو، خیوه، بخارا، تاشکند، سمرقند و... به نقشه کشور بود. هدفی که به اعتراف اعضای هیئت اعزامی مطالبات مزخرفی بود، چرا که از سوی حکومتی عنوان میشد که توان تامین امنیت و سیر کردن شکم مردم خود را هم نداشت.
وضعیت این هیئت در پاریس، به تنهایی گویای همه چیز است. محمدعلی فروغی از فرستادگان ایران به فرانسه در این مورد مینویسد؛ «امروز که شش ماه میگذرد که ما از تهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم، به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده و میکنند و نتیجهای که میخواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بیاطلاعیم.... در جواب تلگرافهای ما به سکوت میگذرانند. سه ماه است از رئیسالوزرا دو تلگراف نرسیده. استعفا میکنیم قبول نمیکنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه میخوریم، پول نمیفرستند.... فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز اینکه قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه به طور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم.» هیئت دیپلماتیکی که حضورش در پاریس مشروط به ادامه لطف صاحب مهمانخانه بوده و پول خورد و خوراک خود را هم نداشته و نمیدانسته در مملکتش چه میگذرد، قرار بوده اراضی جدا شده را به میهن بازگرداند!
ضعف شدید و وابستگی حکومت به بیگانه تنها در جنگ جهانی اول باعث فاجعه و خفت نشد. در جنگ جهانی دوم نیز همین ماجرا به نحو دیگری تکرار شد. رضاخان از نظر تعداد نفرات، ارتش را چهار برابر کرد و 50 درصد از بودجه کشور صرف ارتش میشد و امرای آن در سایه رضا خان بهعنوان پادشاه و فرمانده ارتش، در بالاترین سطوح حکومتی قرار داشتند. خلاصه تمام دستاوردها و افتخارات پهلوی اول، ارتش به اصطلاح مدرن آن بود. ارتش رضاخانی با آن همه دبدبه و کبکبه و افسر خارج رفته، در برابر هجوم متفقین حتی یک روز هم مقاومت نکرد و فرو پاشید.
پسرش هم که خیال خود را از اساس راحت کرده بود و به وابستگی و سرسپردگی افتخار میکرد. 24 فروردین سال 1341 شاه در سفر به آمریکا در باشگاه ملی مطبوعات این کشور گفت: «ماموریت تاریخی ما دفاع و نگهبانی از اصول تمدن و فرهنگ غربی است. ایران را از دست بدهید به هیچ قیمت جبران نخواهد شد. در خوب و بد غرب شریک شدهایم. ما اکنون سنگر مقدم تمدن غرب در این قسمت حساس از جهان هستیم و امروز به هیچ قیمت این پرچم را زمین نخواهیم گذاشت.»
اگر معنای نرمال بودن سرسپردن به خواست قدرتهای بیگانه است، کدام حکومتی از احمدشاه و رضاخان و پسرش در برابر قدرتهای غرب و شرق سرسپردهتر بودهاند و میتوانند باشند؟ تن دادن به خواستههای آمریکا و کنار نهادن فناوریهای پیشرفته و اهرمهای قدرت کشور، راه تامین معیشت مردم است یا باز کردن راه برای تکرار فاجعه یک قرن قبل؟
آمریکاییها که به قول ترامپ در سالهای اخیر 7 تریلیون دلار در این منطقه خرج کردهاند، نعل وارونه میزنند و مدعی هستند ایران بودجه کشورش را صرف حضور منطقهای خود میکند و مشکلات اقتصادی آن ناشی از همین هزینههاست که باید جاهای دیگری خرج شود. حال آنکه ایران اولاً علیرغم مواجه بودن با انبوه تهدیدات ریز و درشت، یکی از کمترین بودجههای نظامی را بین کشورهای منطقه دارد.
ثانیاً ادعای آمریکا درباره اینکه ایران برای دیگران در منطقه هزینه میدهد نیز از اساس غلط بوده و از قضا برعکس است. این سوریه و یمن هستند که هزینه الگوگیری از بیداری و مقاومت انقلاب اسلامی ایران را میدهند کمااینکه رژیم آلسعود و غربیها بارها به بشار اسد گفتهاند با پشت کردن به ایران و محور مقاومت نه تنها جنگ پایان مییابد بلکه هزینه بازسازی سوریه را نیز میدهند. اما استقلال و شرافت یک ملت و کشور چیزهایی نیستند که بتوان برای آنها قیمتی گذاشت و خرید و فروش کرد.
روزگاری نه چندان دور ایران ظرف چند ساعت یا حداکثر چند روز بهاشغال بیگانگان در میآمد و جان و مال و ناموس مردم از تعدی آنان در امان نبود. اینک قدرت ایران به مرحلهای رسیده که نه تنها امنیت خود را تامین میکند بلکه میتواند صدها کیلومتر دورتر از مرزهای خود نیز اثرگذار باشد و مانع از تحقق برنامههای قدرتهای فرامنطقهای و دستپروردههای آنان همچون داعش شود.
هیئت دیپلماتیک ایران آن روزها در اروپا نسیهخور و پشت درب جلسات دیگر کشورها سرگردان بود و امروز از موضع عزت و قدرت در مذاکرات و تحولات حضوری جدی و موثر دارد. احمد علی سپهر در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» مینویسد؛ «احمدشاه قبل از ازدواج عشق سوزانی نسبت به کنتس لگوتتی دختر وزیر مختار اتریش داشت و قصر منظریه را در تابستان به اختیار سفارت اتریش قرار داد تا روزها از نیاوران با آن دوشیزه زیبا به گردش و سواری و بازی تنیس بپردازد.»
چندی قبل اندیشکده آمریکایی «انستیتو واشنگتن» در تحلیلی درباره
«طرح پیشرفت اسلامی - ایرانی» که برای نیم قرن آینده تدوین شده نوشت
آیتالله خامنهای مصمم به اقتدار ایران است؛ «در کل، رهنمودهای این سند نشاندهنده دو ماموریتی است که رهبر جمهوری اسلامی برای دستیابی به برتری منطقهای و حتی جهانی درنظر دارد؛ ماموریت نخست، اسلامی کردن همه ابعاد زندگی یا همان مخالفت با معیارهای غربی نظام جهانی است و ماموریت دوم، استفاده از دستاوردهای پیشرفته علمی برای استقلال و خودکفایی فنی است.»
حکومت ایران از مواجب بگیری ماهانه از بیگانه و تنیس بازی شخص اول مملکت با دخترک فلان فرستاده اروپایی به برنامهریزی برای تحکیم و افزایش اقتدار کشور برای نیم قرن آینده رسیده است. آمریکا و برخی کشورهای اروپایی اگر حیران و عصبانی نباشند، جای تعجب دارد.
محمد صرفی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
عدالت، گمشده امروز ما
بسمالله الرحمن الرحیم
دل خوش کردن به شکست حزب جمهوریخواه آمریکا، که حزب ترامپ است، در انتخابات میان دورهای کنگره با این تصور که رئیس جمهور افراطی آمریکا ممکن است تا حدودی مهار شود و حزب دموکرات با در اختیار داشتن اکثریت کنگره ترمزی برای زیاده رویهای او محسوب شود، کاملاً بیهوده است. آمریکا توسط یکنفر اداره نمیشود که این قبیل رویدادها بتوانند در سیاستش تاثیرگذار باشند. مدیریت آمریکا و تعیین خط مشی کلّی آن به ویژه در سیاست خارجی با یک مجموعه است که استکباری و سلطهگری محور اصلی روش ساختاری آنست. به همین دلیل، ما نباید در هیچ زمانی به تحولات داخلی آمریکا امیدی داشته باشیم. آنچه میتواند ما را از گزند دشمنان خارجی از جمله آمریکا حفظ کند، سیاست صحیحمان در مدیریت کشور است، سیاستی که برپایه اصول و آرمانهای انقلابی منطبق بر رهنمودهای بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی باشد.
اکنون در چهلمین سال عمر انقلاب و نظام اسلامی و با گذشت سه دهه از رحلت پیشوای بزرگ باید در یک ارزیابی واقعی از عملکردها به این سوال پاسخ بدهیم که آیا در چارچوب ترسیم شده از انقلاب و نهضت امام خمینی قرار داریم یا از آن فاصله گرفتهایم؟ این پاسخ را بعد از شناختن دقیق ماهیت نهضت و انقلابی که به نام اسلام در این کشور رخ داده میتوان به دست آورد. امام خمینی بارها با صراحت این نکته را گوشزد کردند که کسانی که در یک نظام اسلامی عهدهدار مسئولیت میشوند هرگز نباید به ثروت و امکانات و یا نیروی افراد مرفه و سرمایهدار دل ببندند و به آنها روی آورند و ارزش و اعتباری برای آنها قائل و از محرومین غافل شوند، زیرا این سیاست انقلاب و نظام را از مسیرواقعی منحرف میکند. امام خمینی در این زمینه هشدارهای جدی و صریح میدادند از جمله اینکه: «خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین کشور ما پشت کردن به دفاع از محرومین و روی آوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیشتری برخوردار بشوند. معاذالله که با سیره و روش انبیا و امیرالمومنین و ائمه معصومین علیهم السلام سازگار نیست. دامن حرمت روحانیت از آن منزه است و تا ابد هم باید منزه باشد.»
آیا امروز سیاست مسئولین کشور دفاع از محرومین است یا پشت کردن به دفاع از محرومین؟
از فربهتر شدن پولدارها و لاغرتر شدن فقرا، که در جامعه ما به روشنی مشهود است میتوان فهمید آن روز که امام خمینی درباره آن هشدار میداد فرا رسیده است. سیاست اقتصادی کشور – نه فقط در این دولت یا دولت قبل - بلکه بطور کلی بر دفاع از محرومین مبتنی نیست. کشوری که سیاست اقتصادی مبتنی بر دفاع از محرومین دارد، میلیونها خانواده زیر خط فقر ندارد. کشوری که آنهمه ذخایر نفتی و معدنی و امکانات دیگر دارد، نباید میلیونها بیکار داشته باشد. در کشوری که نظام حکومتی آن برپایههای یک انقلاب مردمی مبتنی بر اسلام و عدالت استوار است نباید فاصله طبقاتی وحشتناکی که ما امروز در تهران و تمام شهرهای بزرگ شاهد آن هستیم داشته باشد. برجهای دارای آپارتمانهای سوپرلوکس شمال تهران را با خانههای مخروبه جنوب همین شهر تهران مقایسه کنید و به فاصله طبقاتی تکان دهندهای که جامعه انقلابی و اسلامی ما از آن رنج میبرد پی ببرید. این فاجعه هنگامی بیشتر خودنمائی خواهد کرد که بدانیم در مرکز کشوری که برای برقراری عدالت انقلاب کرده و در بیخ گوش مسئولین، خانوادههائی زندگی میکنند که نمیتوانند شکم بچههای خود را سیر کنند و بسیاری از آنها شبها با شکم گرسنه میخوابند و یا در اثر سوءتغذیه به انواع بیماریها و نارسائی جسمی مبتلا هستند. در کنار این خیل عظیم محروم، کسانی در همین تهران وجود دارند که فقط برای شستشوی سگ هایشان میلیونها تومان هزینه میکنند و خودروهای چند میلیاردیشان هر سال چند بار تغییر میکند.
این فاصله طبقاتی شرم آور در شرایطی هر روز بیشتر میشود که جناحهای اصلی و مطرح سیاسی کشور در اوج برخوردار بودن از بهترین امکانات زندگی هر روز بر طبل اختلاف میکوبند و برای تصاحب قدرت به جدال مشغولند. به زندگی جناحهای سیاسی مطرح کشور نگاهی بیاندازید و ببینید که اکثر آنها بالای شهرنشین هستند، بهترین خانهها و امکانات رفاهی را در اختیار دارند و مشکلی از نظر مادی ندارند. این افراد چگونه میتوانند از درد محرومین با خبر شوند و برای حل مشکلات آنها اقدامی نمایند.؟ این، یعنی همان روزی که سیاست مسئولین ما پشت کردن به دفاع از محرومین و روی آوردن به حمایت از سرمایهداران است.
تا زمانی که این مسیر ادامه مییابد، نمیتوانیم به پیروزی در مبارزه علیه دشمنان خارجی امیدوار باشیم. در چنین شرایطی اصولاً مبارزهای وجود نخواهد داشت تا سخن از پیروزی به میان آید. مبارزه علیه دشمن زمانی وجود خواهد داشت که مسئولان کشور با تمام وجود در کنار محرومین قرار داشته باشند و سیاست همیشگی آنها دفاع از محرومین باشد. سیاست دفاع از محرومین، هرگز به معنای مقابله با سرمایهگذاری و تلاش برای گسترش آن نیست، بلکه بدین معناست که سیاست اقتصادی بگونهای باشد که ثروتها عادلانه تقسیم شود و کسی نتواند با استثمار دیگران به جمعآوری ثروتهای بادآورده بپردازد. ما امروز از چنین سیاست اقتصادی عادلانهای برخوردار نیستیم و جناحهای سیاسی که بر سر قدرت با هم درگیر هستند به دلیل برخوردار بودن از زندگی مرفه اصولاً فرصت رفتن به سراغ چنین سیاستی را ندارند.
اگر خواهان پیروزی بر آمریکا هستیم، باید با بیعدالتی در کشورمان مبارزه کنیم. راه پیروزی بر آمریکا از برقراری عدالت در داخل کشور میگذرد. عدالت، گمشده امروز جامعه ماست.
***************************************
روزنامه خراسان**
98/8/8 ؛ شاید اولین روز ملی مشهد
سعید برند
بالاخره پس از پیگیری های فراوان، روز ملی «مشهد» در یک قدمی ثبت در تقویم رسمی کشور قرار دارد و این مهم پس از آن که شورای فرهنگ عمومی استان با مشورت نخبگان و کارشناسان، به یک روز خاص به جمع بندی برسد، صورت می گیرد تا سرانجام پس از تصویب نهایی در شورای فرهنگی عمومی کشور، مشهد؛ پایتخت معنوی ایران پس از شهرهایی همچون شیراز و بوشهر و ... در تقویم رسمی کشور صاحب روز ملی شود. روزی که مختص به خودش باشد.بدون شک ثبت یک روز مشخص و ملی می تواند کمک شایانی برای معرفی ظرفیت های این شهر و مطرح کردن نیازها و کاستی ها در کنار پیشرفت ها و دستاوردها باشد. در این روز می توان فارغ از هر موضوع مهمی دیگری تنها به «مشهد» پرداخت و توجه مردم، نخبگان و مسئولان را بیش از پیش به این شهر جلب کرد. چرا که تجربه های مختلف نشان داده است هر گاه که نمایندگان دیگر شهرهای کشور، مدیران رسانه های ملی، مسئولان تراز اول دولتی و ... به مناسبت های مختلف و توسط نهادهای مختلف شهر، به مشهد دعوت می شوند، متاسفانه شناخت کامل و جامعی از ظرفیت ها و نیازهای این شهر ملی ندارند، شهری که سالانه پذیرای بیش از یک سوم جمعیت کشور است.
اما اکنون پس از مطالعات صورت گرفته از میان 25 پیشنهاد اولیه، 9 روز منتخب به عنوان گزینه های اصلی روز ملی مشهد مطرح شده است.
در میان پیشنهادهای مطرح شده، مناسبت های خوب و قابل توجهی از حیث معنوی، تاریخی و سیاسی وجود دارد که هر یک به تنهایی حائز اهمیت بالایی است و هم اکنون نیز در مناسبت های ملی مورد توجه قرار می گیرد. اما به عقیده نگارنده اتفاقا به همین دلیل که هر یک از این مناسبت ها به وقایع بسیار مهمی اشاره دارد، نشان می دهد که این روز، روز مناسبی برای نام گذاری به عنوان روز ملی مشهد نیست! به بیان بهتر وقتی هر یک از این مناسبت ها به قدری برجسته و مهم است که به تنهایی تمام توجه ها را جلب موضوع خود می کند، به طور قطع وقتی روز ملی مشهد نیز در کنار این مناسبت های مهم و قابل توجه قرار گیرد، دیگر کمترین توجه ها متوجه خود «مشهد» خواهد شد. اگر چه این مناسبت ها هر یک به نوعی با مشهد عجین شده اند و اصلا امکان تجزیه آنان از مشهد وجود ندارد ولی به دلیل اهمیت زیاد خبری، توجه رسانه ها، مردم و مسئولان در این روزها به سمت آن مناسبت تاریخی یا سیاسی مهم می رود و آن چه دوباره مغفول می ماند، چیزی نیست جز همین مشهد.
نکته دیگر این که اگر یکی از این روزها، به عنوان روز ملی مشهد انتخاب شود، در این روز تنها به یک بُعد مشهد می توان پرداخت، یعنی وقتی ولادت شمس الشموس، شهادت ایشان یا روز زیارتی و حتی سالروز ورود امام رضا (ع) به این دیار را روز ملی مشهد، انتخاب کنیم، طبیعی است که دریای مباحث عمیق معرفتی و ارزشمند در این باره، جایی برای پرداختن به ابعاد دیگر مشهد باقی نمی گذارد. یا مناسبت های سیاسی و انقلابی مهم مشهد از جمله یک شنبه خونین 57، قیام گوهرشاد و حمله رژیم شاهنشاهی به بیمارستان امام رضا (ع) نیز هر یک دارای ارزش های تاریخی وسیاسی منحصر به فردی هستند که قطعا و حتما باید در تقویم رسمی کشور به همین شکل به یادگار بمانند تا این روزها فرصتی مهیا کند برای کالبد شکافی ابعاد این ماجراهای بزرگ تاریخی که نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند.
روز اول فروردین به مناسبت حضور رهبر فرزانه انقلاب به مشهد نیز یکی دیگر از 9 روز منتخب است، روزی که با آمدن «بهار» و «یار» آمیخته شده و نوید مبارکی با خود به همراه دارد ولی معمولا در این روز چشم انداز کلی سال جدید در کلام مقام معظم رهبری تبیین می شود و توجه همه رسانه های داخلی و خارجی را به خود جلب می کند.
روز ملی فردوسی و پاسداشت زبان فارسی نیز از دیگر روزهای پیشنهادی برای روز ملی مشهد است که باز به نظر می رسد طبق آن چه گفته شد پرداختن به مقوله «مشهد» در این مناسبت های بزرگ، باعث می شود که یکی از این دو مهم فدای دیگری شود یا حداقل کمتر به چشم آید.
پیشنهادی به وسعت یک شهر
«هشتمین روز از هشتمین ماه سال» پیشنهادی است که نگارنده برای ثبت روز ملی مشهد ارائه می کند. شاید در نگاه اول «8.8» تنها یک عدد به اصطلاح امروزی ها شیک باشد و پیام مهمی را متناسب با مشهد به ذهن ها متبادر نکند جز همان عدد هشت که برای ما نشان از امام مهربانی هاست، اما این روز این فرصت را مهیا می کند که به مشهد، ظرفیت ها و نیازهایش بپردازیم. ضمن این که ظرفیت «برجسته سازی» مشهد نیز به عنوان یکی از محورهای هفت گانه محتوایی برای نام گذاری مشهد توسط کارشناسان مورد اشاره قرار گرفته است و اگر بوروکراسی های اداری سنگ اندازی نکند و این روز در تقویم ملی کشور ثبت شود، 98.8.8 اولین روز ملی مشهد در تقویم ملی کشور خواهد بود.
در عین حال آن چه مهم است این که با در نظر گرفتن جمیع نظرات، شاهد به تصویب رسیدن روزی به نام روز ملی مشهد باشیم، روزی که بتوانیم در آن از مقوله اساسی «زیارت» و تشرف سالانه 30 میلیون زائر از اقصی نقاط ایران و جهان به این شهر بگوییم، به تاریخ مشهد و نقش استراتژیک این شهر و مردمانش در روزهای مهم انقلاب و دوران دفاع مقدس اشاره کنیم، از ظرفیت های مشهد برای تبدیل شدن به پایتخت فرهنگی جهان اسلام بنویسیم و فردوسی به عنوان نگین ادبیات فارسی را ارج نهیم و در کنار همه این ها بتوانیم توجه عموم را به زیر ساخت های عمرانی مشهد به عنوان یک شهر فراملی، از جمله سامان دهی حاشیه شهر مشهد، بافت پیرامونی حرم مطهر رضوی، اعتبارات پروژه های عمرانی بر زمین مانده و ... جلب کنیم.
***************************************
روزنامه ایران**
کودکان و حقوق شهروندی
محمد شریعتمداری
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی
تصویب پیش نویس لایحه قانونی تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی در دولت تدبیر اقدامی مهم برای حمایت اجتماعی از فرزندان سرزمینمان است. ورود وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به این فرآیند که سابقهای سه ساله داشته است به این دلیل روشن بود که بر اساس رصدها و ارزیابیهای صورت گرفته، کودکان بیشناسنامه حاصل از این ازدواجها به دلیل فقدان هویت و فقر حقوقی به شکل مضاعفی در معرض آسیبهای اجتماعی و فقر شدید قرار داشتند.
در واقع ورود وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در راستای استراتژی مقابله با فقر خود و از دریچه مبارزه با فقر بود. یکی از وظایف وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی تلاش برای رسمیسازی کل اقتصاد است، چرا که رسمیسازی گروههای غیررسمی مانند کارگرهای غیررسمی، اشتغال غیررسمی و... گام اول قرار گرفتن افراد در ذیل چتر قانون، نظام حمایتی دولتی و بخشی از استراتژی دولتها در مبارزه با فقر است.
در برخی از گزارشهای نهادها و کمیسیونهای رسمی تعداد این کودکان حداقل 500 هزار نفر ذکر شده است(برخی گزارشهای غیر رسمی چند برابر این عدد را اعلام میکنند) که عددی قابل توجه و تأمل برانگیز است. بررسی و تحلیل دادههای موجود در خصوص خانوارهای این کودکان در وزارتخانه متبوع نشان میدهد که مهاجرینی که با زنان ایرانی ازدواج کردهاند بیش از 13 ملیت هستند. اکثر این خانوارها از نظر رفاهی در وضعیت محرومیت قرار دارند. 60 درصد این خانوارها در 3 دهک پایین قرار دارند. بیش از 70 درصد نیز فاقد هرگونه پوشش بیمهای بوده و وضعیت تحصیل این کودکان نیز بسیار نامناسب است.
آنچه از وضعیت این کودکان تصویر شده حاکی از آن است که این قشر از اقشار محروم جامعه و بشدت نیازمند حمایت اجتماعی هدفمند هستند. از آنجا که حمایت از کودکان نه جنسیت میشناسد نه قومیت، نه هویت و نه ملیت، این وظیفهای انسانی، اخلاقی، دینی و اداری ماست که با همه ظرفیتهای خود از همه کودکان سرزمینمان از جمله فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی حمایت کنیم. اعطای تابعیت به فرزندان مادران ایرانی که با مردان غیرایرانی ازدواج کردند همراه است با به رسمیت شناخته شدن حقوق شهروندی این کودکان و بهرهمندی آنان از حقوق مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ازجمله برخورداری از آموزش و پرورش رایگان، تأمین اجتماعی و...
معتقدم هر چند تصویب این پیشنویس گام مهمی برای برخورداری این کودکان از حقوق اجتماعی، حق اقامت پایدار آنها و رفع تبعیض میان آنان و سایرین، جلوگیری از بین نسلی شدن فقر در این قشر است. اما باید حواسمان باشد که در ابتدای مسیری طولانی هستیم. همه اعم از دولت و دستگاههای اجرایی، فعالان و کنشگران مدنی، سیاسی و رسانهای، اساتید دانشگاه و سازمانهای مردم نهاد باید همچنان با انگیزه و دانش خود پیگیر حقوق اجتماعی، مدنی این کودکان و ادامه دهنده این مسیر باشند؛ هماهنگی و انسجام بین دستگاههای اجرایی، همراهی و حمایت مجلس شورای اسلامی برای برداشتن گامهای پیشرو شرط لازم ادامه این حرکت است، به عنوان وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی خود را متعهد به ادامه این مسیر میدانم و مصرانه در جهت ایجاد عزم، اراده، اجماع در حمایت از فرزندان مادران ایران پیش خواهم رفت.
***************************************