روزنامه کیهان **
ورشو، نقاشی تانکها
نشست ضد ایرانی 24 و 25 بهمن ورشو کاملاً بیانگر ضعف آمریکا در مواجهه با قدرت منطقهای جمهوری اسلامی است. آمریکاییها با صراحت گفتند ایران باید دست خود را از پشت روند پرشتاب امنیتی و سیاسی سوریه بردارد و علیرغم آنکه جبهه مقاومت به پیروزی نهایی بسیار نزدیک شده است به فعالیت «کنسرتی» تن دهد که او تنها یکی از بازیگرانش است. مایک پمپئو در سخنرانی چند روز پیش خود در قاهره گفت «امیدواریم ایران و روسیه را به همراه حکومت سوریه و تمام افراد ذینفع در آنجا بر سر میز مذاکره بیاوریم تا درباره شکل ساختاری که سوریه پس از جنگ داخلی باید داشته باشد، گفتوگو کنند».
انتخاب «لهستان» هم که در شمال شرق خود به خاک روسیه میرسد، برای بازتاب دادن یک تهدید ضمنی بود که روسیه باید به آمریکا برای متوقف کردن حرکت ایران در منطقه کمک کند و این همه در حالی است که اساساً بازی در «زمین واقعی» تمام شده و نقاشی بمب افکنها و تانکها کارآیی ندارد. واقعیت این است که بازی در عراق تمام شده، در لبنان تمام شده و در سوریه به روزهای پایانی نزدیک شده است. همین امروز اگر رسانههای کشورهایی را که قرار است در نیمه دوم بهمن ماه به ورشو بروند، بررسی کنیم دهها مقاله، یادداشت، مصاحبه و گزارش با این مضمون در آنها میبینیم «اسد در سوریه ماندگار شد». دولت سوریه زیر شدیدترین فشارها در فاصله سالهای 1391 تا 1395 خود را نیازمند مذاکره سیاسی ندید و یا به کشورهایی که او را به آن ترغیب میکردند، اعتماد نکرد، اینک پس از پیروزی بر گروههای تکفیری تحتالحمایه غربی- عربی و در حالی که نزدیک به 90 درصد خاک خود را از سیطره دشمنانش خارج کرده است، چرا باید خود را نیازمند مذاکره دیده و یا به دعوتکنندگان به مذاکره پاسخ مثبت دهد؟ به همین ترتیب چرا ایران و به تعبیر درستتر جبهه مقاومت باید در شرایط «پیروزی مطلق» به مذاکره و تسهیم تن دهد؟
دعوت کنندگان ایران و سوریه به مذاکره درباره آینده دمشق چه میگویند؟ آنان میگویند درست است که شما در بعد نظامی امنیتی به پیروزی رسیدید ولی این به معنای توأم شدن آن با پیروزی سیاسی نیست! همین حدود سه ماه پیش بود که «انگلا مرکل» صدراعظم آلمان گفت بله ما اعتراف میکنیم که اسد در بعد نظامی غلبه کرده است ولی این به معنای حل بحران سوریه نیست و بعد مدعی شد که اسد با بحران عدم پذیرش داخلی مواجه است! در اظهارات «مایک پمپئو» هم شبیه همین مفهوم وجود دارد او با صراحت گفته که میخواهد تمامی «افراد ذینفع» را دور میز بیاورد تا درباره ساختار سیاسی سوریه پس از بحران گفتوگو کنند: به عبارت واضحتر آمریکاییها در صدد هستند عربستان، قطر، امارات، ترکیه و بعضی از کشورهای اروپایی از یک سو و گروههای تروریستی تحتالحمایه از سوی دیگر را دور یک میز جمع کنند و به هر کدام از کیک سوریه سهمی بدهند آیا این غیر از این معناست که سوریه علیرغم پیروزی باید تسلیم دشمنانش شود! آیا این سخن بهرهای از عقل دارد و به قول رهبر معظم انقلاب اسلامی، جز از سوی «احمقهای درجه یک» امکان صدور دارد؟
فرض را بر این میگذاریم که منظور مقامات آمریکایی سهم دادن به دولتهای حامی تروریستها نظیر سعودی نیست مراد گروههای داخلی سوریه است که در طول این سالها بطور مسلحانه با دولت و ارتش سوریه جنگیدهاند و در نهایت منظور این است که دو طرف درباره یک «دولت وحدت ملی» یا «دولت انتقالی» و قانون اساسی جدید به توافق برسند در این صورت سؤالات زیادی وجود دارد؛ اول اینکه باید از آمریکا که منطق آن منطق «قدرت» است پرسید وقتی ارتش سوریه با قدرت و البته نثار جانبخشی از نیروهای خود و کشتن دهها هزار تروریست بر آنان غلبه کرده است، چرا باید آنان را به مذاکره بخواند و در واقع به قدرت برساند؟ کدام دولت در دنیا این کار را کرده و به نتیجه رسیده است که دولت سوریه به آن توصیه میشود؟ بله اگر ارتش و دولتی در مقابل مخالفان شکست بخورند و بیم آن وجود داشته باشد که معارضان به پیشرویهای بزرگتری دست بزنند، منطق نظامی و سیاسی به دولت مرکزی توصیه میکند که یا راهی برای توافق با مخالفان خود و یا راهی برای گرفتن وقت پیدا کند و به تقویت خود و زیرنظر گرفتن آنان ادامه دهد.
به فرض که دولت سوریه فریب خورده و مخالفانی که دستشان تا مرفق به خون مردم آلوده است را به عنوان «شریک» خود در دولت بپذیرد، آیا چنین خبری در عمل شدنی است؟ آیا در این صورت یک دولت برآمده از لااقل نیمی از مخالفان میتواند به «کار» بپردازد؟ پاسخ این سؤالات روشن است ما در تاریخ یک نمونه غیرقابل تسری به سوریه داریم و آن کشور سودان و جنگ آن با مخالفان در جنوب خود است. سودان پس از یک دوره طولانی جنگ با معارضان خود در جنوب و شکست از آنان در نهایت در سال 1390 تسلیم شد و جنوب که منطقه غنی آن به حساب میآمد را از دست داد. امروز با وجود آنکه نزدیک 8 سال از آن روزها میگذرد و دو دولت در این کشور مستقر شده اما با این وجود مشکلات، درگیریها و بحران سودان به پایان نرسیده است. پس منطق حکم میکند که دولت دمشق به هیچوجه زیر بار هیچ اندازه از پذیرش معارضین مسلح به عنوان بخشی از شهروندان که شایسته اعطای «حقوق ویژه» خوانده میشوند، نرود! چرا یک تروریست مهاجم باید به رسمیت شناخته شود و چرا باید به او در حالی که پس از حدود هفت سال ارتکاب انواعی از جنایت، شکست خورده است، «حقوق ویژه» داد. پس اصل اینکه گفته میشود دولت ناگزیر به کنار آمدن با مخالفان مسلح خود است، قابل پذیرش نیست.
بعضی هم که از فضای سوریه هیچ اطلاعی ندارند میگویند مخالفان دولت دو دسته هستند؛ مخالفان مسلح و مخالفان سیاسی. بنابراین دولت بهتر است همزمان با پس زدن دست معارضان مسلح به سوی مخالفان سیاسی خود دست دراز کند و معنای حرف امثال آقای پمپئو هم چیزی جز این نیست. اما در این رابطه چند نکته اساسی وجود دارد. دولت سوریه بدون شک مخالفان سیاسی هم دارد ولی این مخالفان سیاسی که در عین مخالفت با بعضی از رویکردهای دولت با مخالفان مسلح سوریه هم مرزبندی دارند، فاقد سازمان و «موقعیت مشخص» میباشند درگذشته آنان شش دسته بودند که ذیل عنوان «هیئت تنسیق» خوانده میشدند اما اینها تقریبا هیچ حضوری در مناسبات اجتماعی نداشته و اصلا معلوم نیست تعدادشان چقدر است. با استناد به انتخابات 5 سال قبل که اینها در آن شرکت کرده و کاندیدا داشتند میتوانیم بگوییم تقریبا هیچ جایگاه اجتماعی ندارند و حالا سؤال این است که وقتی یک گروه یا چند گروه جایگاه اجتماعی معتنابهی ندارند به چه دلیل دولت باید آنها را به عنوان یک گروه مقبول مردم مورد «توجه ویژه» قرار دهد؟ و باید اضافه کرد که اصرار آمریکا و... به پذیرش مخالفان دولت سوریه به هیچ وجه شامل این گروهها نمیشود و دقیقا مراد آنان از پذیرش مخالفان، قدرت دادن به گروههای مسلح است که در مصاف با ارتش سوریه و جبهه مقاومت شکست خوردهاند یعنی داعش، النصره و... که برای آن اسناد زیادی وجود دارد و این قلم در یادداشت قبل (بوی توطئه بازیگران احمق) مواردی از آن را بیان کرد. در واقع این جبهه شکست خورده یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان و... گمان میکنند با راهاندازی یک جو روانی میتوانند، جبهه مقاومت را وادار به پذیرفتن چیزی نمایند که برای از بین رفتن آن هفت سال جنگیده است!
جالب است که آمریکا در پایان بازی سوریه و شکست در آن، در لهستان معرکهگیری کرده و از ائتلافگیری جدید علیه ایران سخن میگوید. کدام ایران؟ همان ایرانی که حدود یک ماه پیش بعضی از مقامات آمریکایی پایان یافتن دوام آن را تا قبل از عید کریسمس وعده دادند. این نشان میدهد که علیرغم آن همه امکانات و تجربه، آمریکا در برابر ایران و جبهه مقاومت به «استیصال مطلق» رسیده است. صورت مسئله را خوب نگاه کنید: یک ابرقدرت در برابر یک دولت که 40 سال آن را در انواعی از محاصره قرار داده، برای غلبه بر آن ناگزیر دست به ائتلاف به قول خودش آمریکایی، اروپایی، آسیایی و آفریقایی زده است! آیا این بزرگترین اعتراف به قدرت جمهوری اسلامی نیست؟ آیا دولت آمریکا با این درجه از ضعف، میتواند مشکلات خود را حل کرده و از این ورطه خارج شود؟ آمریکا زمانی که بحران سوریه در اوج بود و هیچیک از دولتها بقاء دولت سوریه را باور نداشتند، ائتلافی از 85 کشور و ذیل عنوان «دوستان سوریه» تشکیل داد. اما سرنوشت آن ائتلاف چه شد؟ این «دوستان» و به عبارت درستتر» «دشمنان سوریه» یکییکی آب شده و از خاطرهها هم محو شدند و چیزی از آن باقی نماند. حالا در شرایط پیروزی دولت سوریه، آمریکا از ائتلافی جهانی حرف میزند و حال آنکه مهمترین کشورهای عضو، آن گروه 85 نفره امروز درگیر بحرانهای بزرگی در داخل خود هستند. به آمریکا، فرانسه، آلمان، انگلیس، عربستان و... بنگرید.
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
ریشههای خشم دشمنان
بسمالله الرحمن الرحیم
پرتاب اولین ماهواره عملیاتی ایران هر چند در مرحله نهائی موفق نبود، ولی توفیق دست اندرکاران ساخت این ماهواره در دو مرحله اول قابل تحسین است.
این ماهواره که حلقه کامل فناوری ساخت و پرتاب آن ایرانی است، هنگامی که با موفقیت در مدار قرار گیرد در زندگی روزمره مردم از جمله در قلمرو کشاورزی و محیط زیست نقش خواهد داشت و ایران را در ردیف معدود کشورهای دارای فناوری ماهوارهای قرار میدهد. اگرچه در گذشته نیز ماهوارههای تحقیقاتی متعددی به فضا فرستاده شده ولی این نخستین ماهواره عملیاتی چند منظوره است که اهداف متعددی را در بهرهوری زندگی مردم تعقیب میکند.
تقریباً بلافاصله پس از اعلام این خبر که ایران قرار است ماهواره به فضا بفرستد، آمریکا، فرانسه و انگلیس در این باره به شبهه افکنی پرداخته و مراتب خشم و اعتراض خود علیه ایران را بنمایش گذاشتند و آنرا غیرقابل قبول خواندند! جای تعجب است کشورهائی که هر یک نقشی در عقب نگهداشتن ایران دوره ستم شاهی داشته اند، اکنون این چنین وقیحانه در برابر پیشرفتهای علمی فنی تخصصی ایران موضع میگیرند و دست به اعتراض و مخالفت علیه آن میزنند. از استعمارگران شروری که سابقه چپاول و غارت کشورهای مختلف جهان را در کارنامه سیاه خود ثبت کرده اند، چندان دور از انتظار نیست که نسبت به پیشرفتهای علمی – فنی – تخصصی کشوری که خوان یغمای غارتگران شده بود، تا این اندازه خشمگین باشند و کینه انباشته خود علیه این ملت انقلابی را پنهان نکنند. این هر سه کشور معترض به پیشرفتهای چشمگیر ایران در صدر فهرست غارتگران نفتی ایران قرار دارند که برای سالهای پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 با تشکیل کنسرسیوم نفتی متشکل از 7 شرکت آمریکائی، فرانسوی و انگلیسی موسوم به «هفت خواهران» به چپاول و غارت ثروتهای نفتی ایران و مشخصاً به برداشت غیرصیانتی از منابع نفتی ایران پرداختند ولی انقلاب اسلامی به غارت آنها پایان داد و مانع سوءاستفاده آشکار و نهان آنها از حاکمیت فاسد رژیم ستم شاهی شد.
خشم و اعتراض همین غارتگران نفتی از این است که آنها هنوز هم به کشورهای دیگر به همان چشمی نگاه میکنند که به رژیم فاسد آل سعود مینگرند و انتظار دارند سایر کشورها هم دقیقاً همانند سعودیها نقش گاوهای شیرده برای استعمار سیاه غرب را ایفا کنند.
کسانی که دوره سیاه رژیم فاسد پهلوی را به چشم خود دیده اند، بهتر میتوانند شهادت دهند که در آن سالها ایران حتی در ساخت پلهای فلزی هم وابسته به بیگانگان بود و کمترین فرصتی برای ورود به مراحل پیشرفت علمی – تخصصی در بسیاری از زمینهها را عملاً در اختیار نداشت و مهمتر از همه آنکه فاقد استقلال بود که بتواند خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. رفتار سلطهجویانه ترامپ و معدود اطرافیان باقیمانده در کنارش به خوبی نشان میدهد که آنها هنوز هم خواب احیای گذشته را میبینند و هر چند یکبار به سراغ عناصر فاسدی میروند که آرزو دارند که اوضاعی شبیه رژیم فاسد سعودی را در ایران هم برقرار کنند و البته خود بهتر میدانند که این آرزو را به گور خواهند برد. چرا که هر یک به نوعی درگیر مسائل و مشکلات فزایندهای هستند که از هر سو بقای حاکمیت پوشالی آنها را تهدید میکند. ترامپ با انبوه پروندههائی تعقیب قضائی مواجه است. نیمی از دولتش تعطیل است و معلوم نیست با توجه به پرونده دخالت مسکو در انتخابات ریاست جمهوری، بتواند در کاخ سفید بماند.
امانوئل مکرون در برابر تظاهرات فزاینده خیابانی ناتوان شده و در یک درخواست انفعالی از معترضین استمداد کرده که وضعیت شکننده دولتش را هم در نظر بگیرند و به وی کمک کنند. وضع «ترزامی» نخستوزیر انگلیس به خاطر برگزیت و مخالفت جدی مجلس عوام با طرح وی بسیار شکنندهتر است و احتمالاً باید قدرت را واگذار کند و به خانه باز گردد.
همین سه غارتگر بزرگ، در فهرست حامیان وقیح صدام در جنگ تحمیلی علیه ایران هم از هیچ شرارتی علیه ایران فروگذار نکردند و اکنون هم از پیشرفتهای ایران خشمگین و سرخوردهاند و از این بابت نگرانند که علیرغم آنهمه شرارت علیه ایران، یک ملت غیرتمند و با اراده به بالاترین سطوح پیشرفت علمی – فنی – تخصصی دست یافته و غارتگران را خشمگین ساخته است.
دشمنان شرور ما از گذشتهها درسهای لازم را نیاموختهاند و هنوز هم تلاش میکنند تا شانس خود را در دشمنی آشکار و نهان علیه ایران امتحان کنند و مشکلات جدیدی را برای ملت بزرگ ایران فراهم سازند تا بلکه مردم از انقلابی که خودشان به آن شکل دادهاند و از نظامی که خودشان به وجود آورده اند، فاصله بگیرند و به دشمن بپیوندند.
نگرانی دشمنان ملت ایران از این بابت است که میبینند ملت ایران به سایر ملتها درسهای بزرگی را آموخته و علیرغم سیاه نمائیها و سمپاشیهای کینه توزانه دشمن، روند توسعه و پیشرفت کشور البته با فراز ونشیبهائی حفظ شده و تکامل یافته است. این پدیده تصادفی نیست که غرب مانع ورود جوانان و دانشجویان ایرانی به سه محور کلیدی از رشتههای بیوتکنولژی، فضائی و مهندسی هستهای شده و قویاً اصرار دارد که نباید ایرانیها وارد این رشتههای کلیدی و موثر در پیشرفت فناوری شوند. با این حال، امروزه شاهد قدرت نمائی دانشمندان ایران در هر سه زمینه هستیم و هستند که بدون کمک بیگانگان هم توانستهاند مراحل پیشرفت و نوآوری در این زمینهها را پشت سر بگذارند و حتی به تهدیدات پوشالی دشمنان هم بیاعتنا باشند. این بزرگترین دست آوردی است که استقلال کشور نصیب ما کرده است که مرکز ثقل تصمیم گیری را به داخل مرزهای جغرافیائی کشور منتقل کرده است.
***************************************
روزنامه خراسان**
زنده باد ارتش قهرمان ایران
کورش شجاعی
این روزها مردم ایران در غم از دست دادن 15 نفر از هموطنان عزیزمان که تعدادی از آنان از غیورمردان ارتش قهرمان این سامان اند، می سوزند و چه تلخ است چنین حوادثی که فرزندان عزیز ایران از بین ما رخت برمی بندند.
به خصوص غیورمردانی که مفتخر به پوشیدن لباس مقدس سربازی اند و حریم بان امنیت و عرض و ناموس مملکت.
ای کاش فرودگاه «پیام» و «فتح» کرج به گونه ای طراحی و کاملا متمایز از هم ساخته و بهره برداری می شد که احتمال هرگونه خطر و اشتباه در تشخیص را به صفر می رساند. ای کاش خطر جدی که به گفته یکی از کارشناسان هوانوردی با «ایسنا» آبان ماه گذشته به خاطر اشتباه گرفتن فرودگاه «فتح» با «پیام» از بیخ گوش 150 مسافر پرواز مشهد به کرج گذشت، عاملی می شد برای چاره اندیشی اساسی در جهت رفع همیشگی این خطر! گرچه ممکن است خطای احتمالی خلبان نیز از جمله عوامل بروز این حادثه شمرده شود اما فراموش نکنیم که بنابر اخبار منتشر شده، خلبان این هواپیما معلم پرواز، تیمسار غفور قجاوند با 40 سال سابقه خدمت و انجام ماموریت های بسیار مهم داخلی و خارجی بوده است. به هر صورت امیدواریم علت این حادثه تاسف بار هرچه زودتر مشخص شود و دیگر هیچ گاه شاهد چنین وقایع تلخ وناگواری نباشیم.
اما این حادثه بهانه ای است برای یادآوری این نکته مهم که این اولین پرواز و ماموریت در قالب ماموریت های «مردم یاری» ارتش نبوده و نخواهد بود نکته ای که سخنگوی ارتش امیرشاهین تقی خانی نیز به آن تاکید کرده اما متاسفانه به دلایلی که خود این عزیزان به خصوص دستگاه اطلاع رسانی ارتش باید توضیح دهند، اخبار کارها و اقدامات بزرگ ارتش جمهوری اسلامی در زمینه های گوناگون آن چنان که باید اطلاع رسانی نمی شود نه تنها خبرهای این گونه «مردم یاری» های ارتش جمهوری اسلامی بلکه حتی خدماتی که این دلاورمردان در حوادث غیرمترقبه همپای دیگر نهادها و سازمان ها به مردم ارائه می دهند، آن چنان که بایسته است به اطلاع مردم نمی رسد که نمونه بارز آن تلاش بی وقفه این عزیزان در زلزله سال گذشته کرمانشاه و سرپل ذهاب
و ... بود که در تقسیم بندی کمک رسانی به زلزله زدگان «سپاه» به همراه مردم روستاها و ارتش به کمک مردم شهرهای زلزله زده شتافتند و نگارنده و تعدادی از همکاران، خود شاهد بودیم که مردم زلزله زده این مناطق چه دلنوشته های کوتاه اما صادقانه و صمیمانه ای روی کانکس ها و دیوارهای باقی مانده از آن زلزله هولناک نوشته بودند. یکی از آن جمله ها «ارتش در قلب ملت» بود که دیده نوازی عجیبی داشت و دل هر بیننده ای را می لرزاند و اشک از چشم ها جاری می کرد و دلنوشته هایی که نشان می داد مردم و ارتش و سپاه و هلال احمر و ... چقدر صادقانه و بی منت به مردم آسیب دیده کمک کردند و این مردم نمک شناس با وجود تحمل آن همه غم از دست دادن اعضای خانواده و از دست دادن خانه و کاشانه هایشان، اقدام به «دیوار نویسی» و «کانکس نویسی» در تقدیر از نیروهای کمک رسان و خدمت رسان کرده اند.
افزون بر این وقتی که کارهای بزرگ فرزندان دلاور ایران زمین نیز در عرصه های گوناگون پیشرفت های علمی، فناوری، طراحی تولید و ساخت تجهیزات پیشرفته نظامی و همچنین مشارکت در پروژه های عمرانی و سازندگی آن گونه که در شأن این پیشرفت ها و خدمات است نیز مشمول پوشش شایسته خبری و تحلیلی قرار نمی گیرد (البته می دانیم که بخشی از اطلاعات و اقدامات امنیتی و نظامی جزو اسناد محرمانه و طبقه بندی شده است که باید باشد).
گرامی داشت 46 هزار شهید ارتش
با همه این اوصاف و گاه بی مهری و شاید غفلت برخی رسانه ها در پیگیری و انتشار اخبار و گزارش های تحلیلی خدمات و جانفشانی های حافظان امنیت و عزت و استقلال و شرف ایران و ایرانی از جمله ارتش و بسیج و سپاه و نیروهای انتظامی و امنیتی، این عزیزان در قلب ملت ایران جای دارند. مردم قدرشناس ایران با حضور پرشکوه خود در مراسم تشییع پیکر پاک شهیدان ارتش در ماموریت «مردم یاری» اخیر این بر تن داران لباس عزت و سرافرازی سربازی «قرآن» و «ایران» ثابت خواهند کرد همان طور که رهبر عزیز انقلاب فرمودند و «ارتش کلمه طیبه» است و ملت هیچ گاه خاطره دلاورمردی های سروقامتان ارتش ایران را همپای دیگر رزمندگان اسلام در سپاه و بسیج و عشایر و ... فراموش نخواهند کرد . مردم در روز بر دوش گرفتن پیکر شهیدان خدمت به مردم، دوباره خاطره بیش از 46 هزار شهید سرافراز ارتش در دفاع مقدس را زنده می کنند.
مردم در روز تشییع پیکر پاک سربازان جان برکف وطن این راست قامتان حافظ دین ومیهن همچنین یاد 15 شهید ارتشی و 25 شهید رژه 31 شهریور امسال را گرامی خواهند داشت.
مردم غیور و قدرشناس کهن مرزو بوم ایران زمین این دیار یلان و گردان و آزادگان، امنیت و تمامیت ارضی و استقلال این سرزمین را آن هم در این منطقه «دایره آتش» و تروریست پرور مدیون جانفشانی و جانبازی های رزمندگان و جانبازان و آزادگان وطن پرافتخارمان ایران می دانند پس به حکم عدل و انصاف و قدرشناسی، به احترام تمامی حافظان و حریم بانان دین و ملک و میهن و ناموس وطن تمام قد می ایستند و از سویدای دل ندای «زنده باد ارتش قهرمان ایران» و زنده باد همه جان برکفان حافظ امنیت ایران سر می دهند.
و اما همه ایران اف می گویند بر خائنان، خناسان، اختلاس گران، تحریم کنندگان ، زیاده خواهان و قاچاقچیان که بی گمان بخشی از گناه جان باختن عزیزان مان در پرواز اخیر بر شانه های پلید و پلشت آنان سنگینی می کند؛ آنانی که در این شرایط سخت تحریم و البته برخی بی تدبیری ها و گران فروشی زیاده خواهان و طماعان دنیاپرست به جای کمک به هم وطنان خود خون مردم را در شیشه می کنند و بی شرمانه سر می کشند!
***************************************
روزنامه وطن امروز**
معیشت مردم و آلترناتیو اقتصادی
امید رامز
از دهه ۱۹۴۰ میلادی و همزمان با دورهای که به دلیل فضای سازندگی بعد از جنگهای جهانی و بحران مالی بزرگ آمریکا، نظریه اقتصادی «جان مینارد کینز» مبنی بر دخالت دولت در اقتصاد برای تحریک تقاضا در آمریکا و اروپا رایج شد، «هایک» که از مخالفان نظریات اقتصادی کینز محسوب میشد، نخستین سازمان مروج دکترین نئولیبرالیسم یا انجمن «مونتپلرین» را بنیانگذاری کرد و بلافاصله توانست حمایت مالی سرمایهداران میلیونر و بنیادهایشان را که از مالیاتهای سنگین و دخالتهای دولت عصبانی بودند، جلب کند.
هایک و دوستانش موفق شدند با کمک حلقهای بینالمللی از دانشگاهیان، بازرگانان، روزنامهنگاران، فعالان و حامیان ثروتمند این جریان، سلسلهای از اندیشکدهها نظیر موسسه امریکن اینترپرایز، بنیاد هریتیج، موسسه کاتو، موسسه امور اقتصادی، مرکز مطالعات سیاست و موسسه آدام اسمیت را پایهریزی کنند تا به بسط و ترویج آموزههای نئولیبرالیسم در اقتصاد سیاسی کشورها بپردازند. گفتمان آنها به کرسیهای نظریهپردازی و دانشکدههای مطرح اقتصادی آمریکا نیز راه یافت. در دهه ۱۹۷۰ که شکست سیاستهای کینزی آغاز شد و بحران اقتصادی گریبانگیر اروپا و آمریکا شد، مدلهای نئولیبرالی که سالها روی آنها مطالعه و پژوهشهای امکانسنجی انجام شده بود، فرصت ظهور و جایگزینی با اندیشههای کینز را یافتند. به تعبیر «میلتون فریدمن» با وقوع بحران، یک نسخه حاضر و آماده برای جایگزینی وجود داشت که مجال درنگ را به سیاستگذاران نمیداد.
بنابراین با کمک مشاوران سیاسی و اقتصادی و بهرهگیری از روزنامهنگاران و مطبوعات جهت جلب حمایت افکار عمومی، ابتدا دولتهای جیمی کارتر در آمریکا و «جیم کالاهان» در بریتانیا و سپس دولتهای رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در بریتانیا شروع به بهکار بستن نسخههای مبتنی بر نئولیبرالیسم در حوزههای مختلف پولی، مالی، مالیاتی، قوانین تجاری، حقوق کارگران و ...کردند.
مراد از پرداختن به این تاریخچه مختصر از شکلگیری جریانهای اقتصادی در آمریکا و اروپا، ارتباط آن با بخشی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب در دیدار روز ۱۹ دی با مردم قم و تذکرات بسیار مهم ایشان درباره پرداختن به مساله اقتصاد و معیشت مردم است. تذکر ایشان به مسؤولان و نهادهای ذیصلاح برای اولویت دادن به حل مشکلات معیشتی مردم، بویژه اقشار ضعیف در سخنرانی اخیر و البته در یک روند تاریخی طی سالهای متمادی که با نامگذاریهای پیاپی سالهای تقویمی بر اساس شعارهای اقتصادی همراه بوده است، بسیار قابل تامل است؛ مساله محسوس و غیرقابل انکار، مشکلات اقتصادی کشور و دغدغه معیشت مردم به عنوان پاشنه آشیل کشور بویژه طی سالهای اخیر است. قرار گرفتن چندین باره کشور در دوراهی «اقتصاد و معیشت» یا «آرمان و مقاومت» و ناگزیری به انتخابهای مصلحتگرایانه که منجر به وانهادن حقیقت و قربانی کردن مقطعی «آرمان» پای «مصلحت» با گروگانگیری معیشت مردم شده، بدونشک از ضعف کشور در حوزه اقتصاد ناشی است. لذا داشتن توأمان هر دوی گزینهها و حتی جلوگیری از قرار گرفتن کشور بر سر دوراهیهای کذایی، پرداخت مناسب و هوشمندانه به تقویت بنیانهای اقتصاد کشور را میطلبد که اولا با تکانههای خارجی نلرزد و ثانیا سدی بر سر راه انقلاب اسلامی و تحقق آرمانهای آن نشود.
آن روز که رهبری خطاب به مسؤولان فرمودند کاری کنید که هر وقت اراده کردیم بتوانیم در چاههای نفت را ببندیم، این روزهای سخت کشور را در خشت خام میدیدند.
بیش از 3 دهه است بهرغم رویکردهای سیاسی متفاوت دولتها و ترکیبهای متنوع جریانهای سیاسی در مجلس، همه آنها خواه در سیاستگذاری و اجرا که در حیطه وظایف دولت است و خواه در قانونگذاری و نظارت که در حیطه وظایف مجلس است، آگاهانه یا ناآگاهانه، البته با شدت و ضعف، در حوزه اقتصاد نسخه واحدی میپیچند، به طوری که حتی در انقلابیترین دولت این چند دهه و با وجود شعارهای عدالتمحور، در سطوح میانی مدیریتی، بدنه کارشناسی و مشاوران اقتصادی تصمیمساز، شاهد رویکردها و گرایشهای لیبرال بودیم.
اکنون که طبل رسوایی لیبرالیسم و سیاستهای سرمایهداری در آمریکا و اروپا به صدا درآمده، فرانسیس فوکویاما نظریه پایان تاریخ خود را پس گرفته، فرانسه و اتحادیه اروپایی با بحران سیاسی با ریشههای اقتصادی روبهرو هستند و البته در داخل نیز شکست سیاستهای نئولیبرال به قدری محسوس و ملموس بوده که تکنوکراتهای نئولیبرال رادیکال مجبور به پیاده شدن از قطار دولت شدند، باید به این فکر کنیم مدل جایگزین کدام است؟ بازگشت به اقتصاد چپ به عنوان نسخه آلترناتیو متفکرانی نظیر فوکویاما و پیشنهاد نسخههای تعدیلیافتهتر سرمایهداری توسط سایر نظریهپردازان اقتصادی احزاب سیاسی در شرایطی مطرح میشود که در داخل کشور سالهاست از ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی به عنوان راهبرد کلان اقتصادی از سوی رهبر معظم انقلاب میگذرد ولی هنوز چشمانداز مشخص و دقیقی از وضعیت مطلوب تعریف نشده است و این راهبرد کلان هنوز آنطور که باید و شاید به برنامههای کلان ملی، به هدفگذاریهای بلندمدت و کوتاهمدت اقتصادی که به صورت کمی قابل رصد و احصا باشد، و به اکشنپلن و برنامههای عملیاتی که گام به گام ما را به اهداف تعیین شده نزدیکتر کند، راه نیافته است. در نظام اقتصادی بینالمللی که مدل اقتصاد توسعه دولت روحانی منطبق بر آن بوده است، نگاه کشورهای متروپل به کشورهایی نظیر ایران بر اساس مدل «تقسیم کار» شکل گرفته که صرفا داشتن مزیت اقتصادی را توجیهکننده تولیدات ملی میداند. بر این اساس ایران در کنار کشورهایی است که باید انرژی جهان را تامین و در عوض محصولاتی را که مزیت اقتصادی در تولید آنها ندارد وارد کند. نگاهی به آمار واردات کشور در دوره زمانی پسابرجام بخوبی گواه این موضوع است.
بنابراین در شرایط پیش رو نگاه نخست به دولت مستقر به عنوان اصلیترین و قدرتمندترین نهاد سیاستگذاری و اجرایی کشور است که با عطف به تجربه ۵/۵ ساله نگاه به بیرون و شکست این نگاه در برجام و SPV و ... و همچنین بهرهگیری از تجربیات شکستخورده بینالمللی، در فرصت 5/2 ساله پیشرو، رویکرد خود را در اقتصاد جهت تقویت بنیانهای اقتصاد ملی تغییر دهد. در درجه دوم نیز انتظار از جریان اصیل انقلاب به عنوان اصلیترین منتقد وضع موجود وجود دارد؛ ممکن است با شکست سیاستهای دولت مستقر مجددا زمینه «کسب قدرت» در مقام ریاستجمهوری نصیب جریان انقلابی شود. با این پیشفرض باید پرسید آیا این جریان آمادگی «هدایت قدرت» بویژه در حوزه اقتصادی را داراست یا با وجود تفکرات منتقدانه سیاسی و حکمرانی نسبت به غرب، ناچار خواهد شد برای بهبود اقتصاد و معیشت مردم به دامان مدلهای اقتصادی غربی پناه ببرد؟
جریان اقتصاد نئولیبرال۴۰ سال برای مدلسازی نظریات خود در آمریکا وقت صرف کرد، اندیشکده تاسیس کرد و تمام سرمایه مالی و فکری خود را به کار گرفت تا در دهه ۸۰ توانست به میدان بیاید؛ آیا زمان آن نرسیده که مدعیان کسب قدرت در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۴ و ... از حالا به فکر برنامهریزی و مدلسازی اقتصادی باشند؟
***************************************