آنهايي که افکار غربي را، سبک زندگي غربي را، روشهاي غربي را، لغات غربي را به طور پيوسته در داخل، در ادبيات ما، در افکار ما، در دانشگاههاي ما، در مدارس ما تزريق ميکنند، پمپاژ ميکنند، اينها همين تقيزادههاي جديدند.
داستان غربزدگي، داستان پر غُصهاي است که در طول بيش از يک و نيم قرن در تاريخ اين سرزمين به مثابه بيماري مهلکي، سلامت مغز و روح و روان جوانان کشور را تهديد کرده است. سردمداران اين جريان انحرافي که به دروغ خود را روشنفکر و منورالفکر معرفي کردهاند، همواره تلاش نمودهاند تا در جهت استحاله فرهنگ اسلامي - ايراني اين سرزمين قدم برداشته و فرهنگ منحط غرب و ايسمهاي رنگارنگ بيگانه را ترويج نمايند! و حتي تا آنجا پيش روند که از فرنگي شدن سرتاپاي ايرانيان سخن بگويند! اين جريان در طول صد ساله اخير همواره در خدمت سياستهاي استعماري بيگانگان قرار داشته و به مثابه جاده صاف کنهاي نفوذ و سلطه اجنبي نقش آفريني کرده است.
اين جريان پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز همچنان به حيات انگلي خود در سايه حمايت دشمنان ملت ايران ادامه داده است و امروز نيز در عرصههاي مختلف فرهنگي کشور رگههايي از عملکرد اين نفوذهاي مدعي روشنفکري را ميتوان مشاهده نمود.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در طول ساليان متمادي ابعاد فکري - عملکردي - هويتي اين جريان انحرافي را به زبانهاي مختلف رسوا کرده اند که آخرين آن بيانات معظم له در ابتداي سال 1398 و در صحن مطهر حضرت علي بن موسي الرضا(ع) است که فرمودند:
«در داخل متأسّفانه بعضيها غرب را بَزک ميکنند، بديهاي غرب را توجيه ميکنند، رتوش ميکنند، نميگذارند افکار عمومي متوجّه بشود که همين دولتهاي ظاهرالصّلاح - مثل فرانسه، مثل انگليس، مثل ديگران - در باطنشان چقدر شيطنت و شرارت وجود دارد؛ مطبوعاتچيها بينشان هست، رسانهايها بينشان هست؛ مثل تقيزاده. در دورهي طاغوت، آدمي مثل تقيزاده، به اين مضمون گفت که ايران بايد از فَرقِ سر تا ناخن پا غربي بشود؛ يعني سبک زندگي در ايران بايد غربي بشود. امروز هم تقيزادههاي جديد از اين حرفها ميزنند؛ البتّه به اين صراحت نميگويند امّا مضمون حرفشان اين است. آنهايي که افکار غربي را، سبک زندگي غربي را، روشهاي غربي را، لغات غربي را به طور پيوسته در داخل، در ادبيات ما، در افکار ما، در دانشگاههاي ما، در مدارس ما تزريق ميکنند، پمپاژ ميکنند، اينها همين تقيزادههاي جديدند. آنهايي که پشت سر سند ۲۰۳۰ - سند ۲۰۳۰ يعني برگرداندن سبک زندگي اسلامي به زندگي غربي- ميايستند، همان تقيزادههاي امروز هستند؛ البتّه امروز به توفيق الهي جوانهاي مؤمن ما و مردم انقلابي ما نخواهند گذاشت اين تقيزادهها حرفشان به کرسي بنشيند.»(1/1/98)
معرفي مولفهها و ابعاد شخصيتي روشنفکران غربزدهاي همچون سيدحسن تقي زاده، يکي از وظايف مهمي است که برعهده آگاهان و نخبگان جامعه اسلامي است و ميتواند جوانان ايران زمين را از بيماري خودباختگي و انفعال و غرب زدگي رهايي بخشد.
تقي زاده که بود؟
سيد حسن تقي زاده روشنفکر تبريزي دوران مشروطه بود که در آخر رمضان سال 1295 ق (شهريور1256) در خانواده اي روحاني در شهر تبريز متولد شد. پدرش «سيد تقي اردوبادي» از شاگردان شيخ مرتضي انصاري بود. سيد حسن فرزند ششم خانواده بود که در دارالفنون تحصيل کرد و از همان ابتداي جواني به الگوهاي غربي گرايش يافت. به گفته وي «از 16 سالگي درصدد رهايي از تقليد و اطاعت كوركورانه تعبدي بوده است.»
چند سال بعد بر اثر آشنايي با آثار نويسندگان تجدد خواه به علوم جديد غربي و انديشههاي اروپايي و تفكر تجددطلبانه تمايل يافت. تقيزاده به تركيه عثماني، لبنان، سوريه، مصر و منطقه قفقاز رفت و با نويسندگان و محافل فرهنگي اين كشورها و همچنين با نويسندگان نشريات فارسي زبان به گفتگو و تبادل نظر پرداخت. او در كشاكش جنبش مشروطه به تبريز بازگشت و درصف آزاديخواهان تبريز قرار گرفت. پس از پيروزي جنبش مشروطه و افتتاح اولين مجلس شوراي ملي به نمايندگي از سوي تجار تبريز انتخاب شد و در فرصت كوتاهي توانست رهبري جناح اقليت روشنفكر و تجدد خواه مجلس را بر عهده بگيرد.
سيد حسن تقيزاده از چهرههاي صاحب نام وذي نفوذ در دستگاه وابسته ماسوني بود و تا مرتبه «استاد اعظم»ي «لژ بيداري ايرانيان» ترقي كرد و از همين راه عدهاي از اهل قلم و فرهنگ اين مرز و بوم را به تشكيلات فراماسونري رهنمون ساخت. تقي زاده از جمله عاملان انحراف نهضت مشروطه به سمت اميال سياسي انگلستان و از عوامل توفيق نقشههاي سياسي آن كشور در ايران طي يك دوره 50 ساله پس از مشروطيت به شمار ميرود.
وي در صف حاميان و کارگزاران رضاخان قرار گرفت و در تنظيم قرارداد ننگين 1933 نقش داشت و همواره تلاش نمود تا کشور در مسير سکولاريسم حرکت کرده و خود بطور مستقيم در فرآيند استحاله فرهنگي جامعه ايراني نقش آفري بود.
ويژگيهاي شخصيتي - رفتاري روشنفکران غرب گرا (تقي زاده ها)
1. عدم خودباوري
يکي از ويژگيهاي بنيادين که به مثابه عامل اصلي انحراف اين جريان فکري عمل کرده است، عدم خودباوري است. بيتوجهي به داشته ها و تواناييها و بزرگنمايي ضعف ها و ناکاميها، رويکردي بيمارگونه و ناصوابي است که حاصل آن از دست رفتن؛ اعتماد به نفس، اميد به آينده، قدرت و تغيير و تحول، در سطح کلان ملي است! کليدواژه "ما نميتوانيم" به زبانهاي مختلف توسط کساني در طول سال هاي اخير تکرار شده است که اتفاقا خود را روشنفکر و فرهيخته و گروه مرجع معرفي ميکنند و ادعاي پيشگامي و آوانگاردي در تحولات اجتماعي دارند!
اين رويکرد که برآمده از ضعفهاي شخصيتي و وضعيتهاي روحي - رواني چنين افرادي حاصل ميآيد، ويژگي مشترک تمامي روشنفکران غربزده و امثال تقي زادهها است که متاسفانه ساليان متمادي بخش قابل ملاحظهاي از تريبونهاي فرهنگي، هنري و علمي کشور را نيز در اختيار داشته اند. اين عدم خودباوري آنگاه که در دوران حکومت قاجار و پهلوي به گفتمان حاکم بر دربار و مسئولين سلطنت بدل گرديد، به سقوط کشور در سراشيبي وابستگي به بيگانگان انجاميد! چرا که ملتي که روشنفکران آن در باور و ذهن خود تنها فعل "ما نميتوانيم" را صرف ميکند، در مقابل خود همه راههاي پيشرفت مستقل و خودبنياد را بسته ديده و تنها الگوي توسعه وابسته را راه نجات خواهد يافت!
2. تحقير ملت
کار غربگرايان در طول سده معاصر از عدم خودباوري به تحقير ملت ايران نيز کشيده شده است و بسياري از آداب و فرهنگ مردمان اين سرزمين توسط اين جماعت مورد تحقير و استهزاء قرار گرفته و آن را عامل عقب ماندگي و انحطاط معرفي کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامي دردمندانه ميفرمايند: «همهي ابزارهاي فرهنگي و تبليغي در طول صد سال يا بيشتر بهکار گرفته شد، تا اين ملت را به خودشان بدبين کنند - يکي از شخصيتهاي سرشناس معروف ميگفت: ايراني، يک لولهنگ نميتواند بسازد! - لولهنگ يعني آفتابه گِلي؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست ميکردند. اينجور اين ملت را تحقير ميکردند.» (7/9/84)
اظهارات رزمآرا نخست وزير دستنشانده محمدرضا پهلوي و مخالف سرسخت ملي شدن صنعت نفت، شايد يکي از بزرگترين نشانههاي تحقير جايگاه ملت ايران باشد که خشم ملت ايران را به همراه داشت و دست آخر خون نخستوزيري که ملت ايران را «بيلياقت» خواند با گلولههايي که از لوله سلاح جوانان غيور اين سرزمين بيرون آمد، قبل از پايان سال 1329 ريخته شد.
چنين تعابيري در طول 70 سال از کلام رزم آرا با ادبيات مختلف توسط مرعوبين داخلي تکرار شده است. جمله يکي از مسئولين دولتي را ملت همچنان به خاطر دارند که در نشست تخصصي صنعت خودرو گفته بود: «بدون تعارف بگويم آيا در فناوري الکترونيک و يا برق و يا صنايع ديگر امکان رقابت را با محصولات کشورهاي ديگر داريم؟... بگذاريد با خود روراست باشيم ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمه سبزي در هيچ تکنولوژي صنعتي نسبت به جهان برتري نداريم.»
3. شيفته، مقهور و مرعوب غرب و تلاش براي غربي کردن ايران
يکي از مهمترين ويژگيهاي جرياني که با عنوان جريان "تقي زاده ها" شهرت يافته، شيفتگي به فرهنگ و سبک زندگي غربي است. اين شيفتگي تا بدانجا کشيده ميگردد که ادعا ميشود ملت ايران راه نجاتي ندارد مگر آنکه «بايد از فرق سر تا نوک پا غربي شويم.»
تقيزاده در سرمقاله شماره اول دوره دوم مجله کاوه (ژانويه ۱۹۲۰) چنين نوشت: «قصد مجله کاوه بيشتر از هر چيز ترويج تمدن اروپائي است در ايران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ مليت و وحدت ملي ايران، مجاهدت در پاکيزگي و حفظ زبان و ادبيات فارسي... امروز چيزي که به حد اعلا براي ايران لازم است و همه وطندوستان ايران با تمام قوا بايد در راه آن بکوشند سه چيز است که هر چه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقيقت گفته شده:
«نخست قبول و ترويج تمدن اروپا بلاشرط و قيد و تسليم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتيب و علوم و صنايع و زندگي و کل اوضاع فرنگستان بدون هيچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندي و ايرادات بيمعني که از معني غلط وطنپرستي ناشي ميشود و آن را وطنپرستي کاذب توان خواند.
دوم اهتمام بليغ در حفظ زبان و ادبيات فارسي و ترقي و توسعه و تعميم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومي به تأسيس مدارس...
اين است عقيده نگارنده اين سطور در خط خدمت به ايران و همچنين براي آنان که به واسطه تجارت علمي و سياسي زياد با نويسنده همعقيدهاند که ايران بايد ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگيمآب شود و بس.»
4. بزک کننده غرب
اين تفکر از آنجا که شيفته غرب بوده و همه آمال و آرزوي خود را در غربي شدن ميبيند، طبيعي است که ديگر چشم بينايي براي ديدن جنايات و فساد غرب نداشته باشد! لذا در کلام و آثار ايشان هيچ نقدي به غرب و اشاراتي به کارنامه سياه آن در استعمار و استثمار صدها ساله جهان از تحدي و تجاوز و کشتار بوميان آمريکا و مردم تمدنهاي بزرگ آمريکاي جنوبي تا غارت آفريقا و به بده گرفتن ميليونها سياه پوست و تسخير قاره اقيانوسيه و کشورگشايي به جنوب و جنوب شرقي آسيا و کشتار ملت هند و مالزي و فيليپين و ويتنام و .... مشاهده نميشود!
قلم اين قلم بدستان مزدور در طول ساليان متمادي مشغول به توصيف زيباييهاي لندن و پاريس و آمستردام و برلين و وين بوده و توسعه و پيشرفتهايي که به واسطه غارت ثروت ديگر ملتها در اروپا و غرب بدست آمده است!
امروز نيز در کلام و آثار نسلهاي امروزين تقي زادههاي وطني سخني از جنايات غرب در سراسر جهان و بالاخص در يمن و فلسطين و سوريه و افغانستان و ... شنيده نميشود و تنها با افتخار خود را مروج ارزشهاي فرهنگ غربي و سبک زندگي آمريکايي دانسته و از حقوق بشر و دموکراسي آمريکايي دفاع ميکنند.
5. اسلام ستيزي
دلدادگي به غرب و ايسمهاي غربي، اين جريان روشنفکري بيمار را در طول تاريخ به رويارويي با اسلام و ارزشهاي ديني - اخلاقي کشانده است. مواضع و عملکرد اعضاي اين تفکر و نگرش در طول تاريخ همواره عليه اسلام و نمادهاي اسلامي بوده و به واقع ميتوان گفت که اين جريان يکي از رسالتهاي اصلي خود را شريعت زدايي و دين ستيزي قرار داده است! گاه اين ستيز با ارزشها بصورت علني و با حربه استهزاء و تمسخر و تحقير آشکار گرديده و گاهخوباو در قالب سناريوي تحريف و استحاله دنبال شده است! در اين ميان باز هم نام سيدحسن تقي زاده به عنوان پيشقراول اسلام ستيزي در تاريخ معاصر ثبت گرديده است! تقي زاده آنچنان بر جدايي دين از سياست تاکيد ميکرد تا اين که گروهي از علماي نجف از جمله آيت الله عبدالله مازندراني و آخوند خراساني حکم به «فساد مسلک سياسي» وي دادند.
اين جريان اتاق فکر و تحريک کننده جاه طلبي چون رضا خان بودند که با صراحت به مقابله با اسلام پرداخت و دستور ممنوعيت حجاب را صادر کرد و در گام بعد به محدود و منزوي کردن روحانيت و حوزهاي علميه پرداخت! به واقع رواج فساد و اباحهگري و بي حجابي توسط رژيم پهلوي اول و دوم، بدون حمايت تقي زاده هاي ممکن نبود!
6. عدم ثبات شخصيتي
يکي ديگر از ويژگيهاي شخصيتهايي چون تقي زاده، فراز و نشيبها و حرکتهاي زيگزاکي است که چنين افرادي با آن در طول حياتشان مواجهاند. اين نوسانات هم ريشه در تذبذب شخصيتي و بوقلمون صفتي آنان دارد و هم برآمده از روحيه فرصتطلبي آنان است که هرجا منافع مادي و حيات دنيوي آنان اقتصا کند حاضرند که از باورها و ادعاهاي خود دست بردارند و مواضع متفاوتي و متضادي را اتخاذ نمايند. چنين افرادي که شيفته قدرت و شهرت و ثروتند، طبيعي است که خيلي زود به صاحبان قدرت تمايل يابند و با آنان همسو و همنظر گردند.
به عنوان نمونه سيدحسن تقيزاده که مدتها خود را دلباخته امپراتوري بريتانيا معرفي ميکرد و عملا نيز عمله سفارت انگليس در تهران بود، همزمان با شروع جنگ جهاني اول تغيير موضع داده و به صف حاميان آلمان در ميآيد. در اين ايام وي به برلين رفته در آنجا با حمايت آلمانها مجله کاوه را راه اندازي ميکند و همسري آلماني بر ميگزيند. با شکست آلمان در عرصه جنگ جهاني توجه وي دوباره به قدرتهاي بزرگ جلب شده و اينبار معتقد ميگردد که بايد به دولت ايالات متحده نزديک شد. او در نامهاي به محمود افشار در سال ۱۳۰۰ و پس از شکست آلمانها در جنگ مينويسد: «اگر مطلب عمده که به عقيده اينجانب کشيدن آمريکاييها به ايران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگيرد، عنقريب کارها به جاده اصلاح ميافتد. بايد آنچه ممکن است کوشش کرد که آمريکا را به ايران کشيد. امتيازات داد. مستشارهاي مالي و فوايد عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد، مدارس آمريکايي تقويت کامل نمود...»
نمونه ديگري از اين نوسانات شخصيتي تقي زاده را ميتوان زماني مشاهده کرد که وي از چپگرايي آرمانخواهانه سابق فاصله گرفت و به طرفداري از سردار سپه و اقدامات او در مسير ايجاد امنيت عمومي و احياي وحدت ملي پرداخت. در ماجراي تصويب ماده واحده «انقراض دودمان قاجار و خلع احمدشاه» در مجلس پنجم، در آبان ۱۳۰۴ جزو چهار نماينده اي بود که به ظاهر در مخالفت با آن سخن گفت، اما با قدرت گرفتن رضا خان به صف حاميان وي در آمد و سمت هاي متعددي را در دوران حکومت پهلوي اول و دوم برعهده گرفت.
7. در خدمت استبداد
يکي ديگر از تجليات شخصيت مذبذب و پارادوکسيکال روشنفکران غربزده آن است که اين مدعيان ارزشهاي غربي که وظيفه خود را تبليغ حقوق بشر و آزادي و دموکراسي و ... دانسته و از آن به عنوان ابزاري براي مقابله با ارزشهاي اسلامي و ترويج سکولاريسم بهره جستهاند، در بزنگاههاي تاريخي به مثابه عمله استبداد عمل کردهاند!
در آستانه به قدرت رسيدن خانئان پهلوي، تقي زاده طي مقالاتي با عنوان«يک مشت تصورات بي ادعا» ضمن ستايش از تمرکزگرايي رضاخان، حکومت قادر قاهر ثابت و مستشاران خارجي را از ارکان اصلي ترقي معرفي ميکرد. وي در عصر حکومت رضاشاه پهلوي به مناصب مهمي چون استانداري، وزيرمختاري، سفارت و وزارت رسيد. در برنامههاي اصلاحات رضاشاه از همکاران نزديک او بود. در ۱۳۰۷ به پيشنهاد تيمورتاش والي خراسان شد و در ۱۳۰۸ با سمت وزيرمختاري به لندن رفت و در فروردين ۱۳۰۹ با عنوان وزير طرق و شوارع به کابينه مخبرالسلطنه هدايت راه يافت. در مرداد همان سال به وزارت ماليه، در عين کفالت وزارت طرق و شوارع منصوب شد.
8. وطن فروشي و خيانت به ملت
چنين افراد و شخصيتهايي عليرغم ادعاهاي فراوان در بزنگاههاي تاريخي نه تنها حاضر به خدمت به ملت و کشور نيستند، که در قامت وطن فروشان و خائنان به ملت و کشور نقشآفريني کردهاند.
تقي زاده در اين زمينه نيز زبانزد شد و در الغاي قرارداد دارسي و تجديد آن با شرايطي خلاف منافع کشور مشارکت کرد و طوفاني از لعن و ناسزا و اتهام را که تا پايان عمر او ادامه داشت ضد خود به پا کرد. مذاکره براي انعقاد قرارداد جديد نفتي بين ايران و "شرکت نفت ايران و انگليس" را که به مدت چند هفته با نمايندگان انگلستان جريان داشت، محمدعلي فروغي، علياکبر داور، حسين علا، تقيزاده و مخبرالسلطنه به نمايندگي از رضاشاه انجام ميدادند که حاصل آن تنظيم قرارداد ۱۹۳۳ بود که به واقع تمديد مفتضحانه امتياز دارسي، بلکه وضع قراردادي بدتر از آن به حساب ميآمد. در همان زمان بانک جهاني در گزارش خود به هنگام مقايسه قرارداد دارسي و قرارداد 1933 خيلي بيپرده و بدون ملاحظه اعلام داشت: «مقايسه شرايط اين دو قرارداد و دستکاري واضح شرکت در گزارش مالي سال 1931 ثابت ميکند که قرارداد سال 1933 از لحاظ اقتصادي منطقي و به سود ايران نبود. با در نظر گرفتن همه جوانب، مطلوبيت امتياز جديد براي ايران به وضوح کمتر از امتياز دارسي بود.»
هرچند تقيزاده تلاش نمود که خود را از جايگاه اتهام خارج کند و به همين خاطر تمديد قرارداد را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در اين ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانسته است.
9. انحصارگرايي و خشونت ورزي
در پس ادعاهاي آزادمنشي و دموکراسي خواهي و چهره ليبرالمآبي اين افراد، نوعي خشونت ورزي و انحصارگرايي و راديکاليسم نهفته است که از آن براي هموارسازي مسير دستيابي به قدرت و سرکوب و بايکوت مخالفين و منتقدين استفاده ميکنند! و اين در حالي است که همواره مخالفين خود را متهم به استبداد و خشونت کرده و با مظلومنمايي خود را قرباني خشونت معرفي ميکنند!
تقي زاده ليبرال و مشروطه خواه از جمله کساني است که در اين زمينه نيز پرونده سياهي دارد! و مواضع راديکال و هجمه هاي تخريبي او عليه مخالفين سياسياش در مجالسي که حضور داشت و يا در مطبوعاتي که قلم ميزد در تاريخ ثبت شده است!
به عنوان نمونه بايد يادآوري نمود که مجتهد بزرگ مردم تهران، فقيه مجاهد و عدالتخواه، شهيد عاليقدر مشروطه، شيخ فضل الله نوري به دستور كميتهاي به شهادت رسيد كه حسينقلي خان نواب، سيد حسن تقيزاده، حسن وثوقالدوله، ابراهيم حكيمالملك، محمد ولي خان تنكابني، سردار اسعد بختياري و چند نفر ديگر عضو آن بودند!
همچنين نام او به عنوان يکي از متهمان قتل يکي از رهبران بزرگ مشروطه مطرح گرديد. لذا در پي ترور آيت الله سيد عبدالله بهبهاني در ۲۳ تير ۱۲۸۹ و آشوب گستردهاي که اين قتل در شهرهاي بزرگ ايران به بار آورد، تقيزاده به آمريت يا مشارکت در قتل بهبهاني متهم شد. (احمد کسروي مسئوليت اين قتل را صراحتاً متوجه تقيزاده، حيدرخان عمواوغلي و انقلابيون زيردست آنها ميداند!) تقيزاده ناچار ۳ ماه از مجلس مرخصي گرفت و به تبريز رفت، به آن نيت که پس از آرام شدن اوضاع به تهران بازگردد. اما وقتي که به قصاص قتل سيد عبدالله بهبهاني، عليمحمد تربيت رفيق شفيق تقي زاده که مدتها با او در يک خانه زندگي ميکرد، به قتل رسيد، تقي زاده نيز از کشور گريخت!