اشاره: هفته دفاع مقدس يادآور مجاهدت ها و ايثارگري هاي فرزندان برومند ملت ايران در برابر تجاوز منطقه اي و بينالمللي عليه ايران عزيز در سال 1359 است. استکبار جهاني به اين نتيجه رسيده بود که چاره اي جزء تهاجم نظامي همه جانبه به کشور براي مقابله با انقلاب اسلامي ندارد. سردار سرتيپ دوم پاسدار عليمحمد نائيني، رئيس مرکز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس در گفت و گوي اختصاصي با بصيرت ابعادي از ماجراي آغاز جنگ تحميلي را بررسي کردهاند.
بصيرت: چطور استکبار جهاني به اين نتيجه رسيد که چاره اي جزء تهاجم نظامي همه جانبه به کشور براي مقابله با انقلاب اسلامي ندارد؟
در مورد چرايي تحميل جنگ به ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي بايد شرايط جهاني، منطقهاي و شرايطي که در محيط ملي عراق و ايران بود در آن مقطع بررسي شود. انقلاب اسلامي يک پديده غير قابل انتظار و کاملاً بي بديل و يک حادثه بسيار بزرگ در دوران جنگ سرد بود. انقلاب اسلامي خارج از معادلات قدرت همه مناسبات را به هم ريخت و با رهبري حضرت امام(ره) و روحانيت شيعه يک نظام سياسي خارج از همه محاسبات از درون فروپاشي پيدا کرد و يک نظام جديد مبتني بر تفکر اسلامي و انقلابي جايگزين شد. با وقوع انقلاب اسلامي همه اهداف و منافع ابرقدرتها به خطر افتاده بود و معمولاً هر تغيير سياسي در دنيا با هماهنگي يکي از دو ابرقدرت شرق و غرب در آن زمان اتفاق مي افتاد. بنابراين بايد به طور طبيعي با اين پديده مقابله ميشد، چون نظام متعارف دنيا با انتقال خود به هم ريخته بودند. به خاطر همين از روشهاي مختلف براي مقابله بهره گرفته شد.
تقريباً غير از جنگ يعني حدود بيست ماه قبل، جنگ از 22 بهمن 1357 به روشهاي مختلف تجربه شده بود. در آن مقطع بيثبات سازي تقريباً هشت استان کشور، طراحي کودتا، فشارهاي سياسي، عمليات رواني عليه نظام، تحريمهاي سخت اقتصادي و ترورهاي بسيار به اصطلاح خودشان فلج کننده در مورد مديران اصلي نظام به جريان افتاد؛ اما هيچ کدام از آنها نتوانست به براندازي يا فروپاشي از درون و حتي تغيير رفتار و تفکر انقلابي در ايران منجر شود. در آن مقطع تفکر انقلابي که در ايران راه افتاده بود يک احساس خطري در تمام کشورهاي منطقه به وجود آورد. وزير امور خارجه عربستان در مورد پيروزي انقلاب اسلامي ميگويد، وقتي ارتش شاهنشاهي که ارتش اول منطقه است و ساواکي که سيستم امنيتي نظام شاهنشاهي است نميتواند از وقوع اين انقلاب جلوگيري کند تکليف ما روشن است! بقيه قدرتهاي کوچک مانند کويت، اردن، امارات و کشورهاي کوچک عربي خليج اطراف ما که خيلي شکننده بودند با پيامهايي که از تحرکات داخل ايران منتقل ميشد. بنابراين يک احساس فراگير به وجود آمد اين احساس فراگير منجر به بسيج همه جانبه عليه انقلاب اسلامي قرار گرفت.
کشورهاي منطقه و شخص صدام انگيزه بيشتري براي واکنش و تهاجم به انقلاب اسلامي نسبت به بقيه داشتند. ويژگيهاي شخصي صدام، فضاي توسعه طلبي در حزب بعث، مسائل و مشکلات ژئوپليتيک بين ايران و عراق از گذشته وجود داشت. در مجموع جامعه جهاني و قدرتهاي بزرگ به اين نتيجه رسيدند صدام به نمايندگي از قدرتهاي منطقهاي و جهاني اين ماموريت را به عهده بگيرد. به واقع جنگ عليه ايران يک جنگ نيابتي بود، به نيابت از کشورهايي که از انقلاب اسلامي احساس خطر مي کردند و ابرقدرت هايي که منافعشان با وقوع انقلاب اسلامي به خطر افتاده بود و صدام اين نمايندگي را به عهده گرفت.
براي ايالات متحده آمريکا همين احساس خطر نسبت به انقلاب اسلامي مطرح بود، چون همه اهداف و منافعش به خطر افتاده بود. در زمان شاه تمام ساختارهاي درون کشور در اختيار آمريکاييها و اتحاد جماهير شوروي بود. چون جمعيت قابل توجهي مسلمان در بلوک شرق وجود داشت و اين بالندگي انقلاب اسلامي بر مسلمانهايي که در بلوک شرق قرار داشتند تأثير فراواني گذاشته بود. از طرفي شوروي ها درگير پيامدهاي اشغال افغانستان بودند تصورشان اين بود که با درگير شدن ايران در جنگ هشت ساله، جمهوري اسلامي کنار شوروي قرار ميگيرد براي اين که در جنگ کمک شود. تصور اتحاد جماهير شوروي اين بود که اگر ايران وارد جنگ شود از بلوک غرب خارج ميشود. در واقع زمينههاي اين تصميم براي بلوک شرق اتحاد جماهير شوروي، ايالات متحده امريکا، کشورهاي منطقه حتي براي شخص صدام هم آورده اي داشت. يک اراده جهاني براي تحميل جنگ شکل گرفت و چون روشهاي مختلف براندازي در 20 ماه قبل از هم نتيجه نداد ، به تحميل جنگ رسيدند.
نکته بعدي اينکه وقتي ما بعد از محيط جهاني، محيط منطقه و ملي عراق را در مورد عوامل و زمينههاي ورود به جنگ بررسي ميکنيم بايد يک برآوردي از محيط ملي ايران داشته باشيم که آن برآورد به طور طبيعي باعث شد که قدرت هاي منطقه براي مقابله با نظام جمهوري اسلامي تحريک شوند و به اين تصميم رسيدند که انقلاب اسلامي تازه اتفاق افتاده و از قدرت بازدارندگي دفاعي برخوردار نيست. چون ارتش جمهوري اسلامي ايران هنوز آمادگي لازم را نداشت که در يک نظام سياسي جديد به يک قدرت دفاعي بازدارنده تبديل شود و با آمادگي کامل براي يک جنگ تمام عيار ورود پيدا کند. چون بخشي از سران ارتش اعدام شده بودند و بخشي ديگر فرار کرده بودند. سيستم، سازمان و سلسله مراتب ارتش ضعفهاي جدي داشت. انگيزه، روحيه لازم و انسجام در ارتش وجود نداشت. بعد يک فرماندهي مسئلهدار هم به نام بني صدر در رأس ارتش به نام فرمانده کل قوا بود که آن هم مانع شکل گيري روحيه، تفکر انقلابي و همراهي اين ارتش با نظام سياسي بود.
در آن مقطع جمعيت سپاه مثلا حداکثر 20 هزار نفر نيرو داشت. مجموعه کوچکي بود که در آن تيپ، لشکر و نيرو وجود نداشت. سپاه سازمان امروزي را نداشت. در آن مقطع سپاه ماموريت داشت از اماکن حساس و شخصيتهاي نظام حفاظت کند و مأموريت مقابله با دشمن خارجي و مرز براي سپاه تعريف نشده بود. در آن مقطع هنوز بسيج مردمي هم راه اندازي نشده بود. فرمان تشکيل بسيج را پنج آذر 1358 حضرت امام (ره) داده بودند، اما هيچ اقدامي تا زمان جنگ در مورد تشکيل بسيج داده نشده بود.
شما نگاه کنيد همه اين عوامل کنار هم گذاشته شود مشخص ميشود که دشمن به اين برآورد ميرسد که بازدارندگي دفاعي در کشور وجود ندارد. يعني محاسبات دشمن اين است که در مقابل تهاجم هيچ قدرت دفاعي شکل نخواهد گرفت. متاسفانه در آن مقطع حدود هفت استان کشور ما به لحاظ امنيتي بي ثبات بودند و سپس جريان ليبرال و تفکر ليبرالي در بخشهايي از کشور حاکم بود. حتي يک تعارض جدي بين نيروي انقلابي و ليبرالها در سبک اداره کشور وجود دارد و اين باعث شده که مشکلي به نام انسجام در تراز ملي در کشور وجود داشته باشد. مشکلات اقتصادي در کشور به صورت جدي وجود داشت که همه اين مسائل را دشمن در محيط ملي ايران برآورد ميکند؛ و نهايتاً به اين ميرسد که زمينههاي فروپاشي و براندازي با تحميل يک جنگ فراهم است.
بنابراين وقوع جنگ اجتناب ناپذير بود و شرايط تصميم به تحميل جنگ توسط جامعه جهاني، کشورهاي منطقهاي و رژيم بعث عراق براي آنها کاملاً آماده بود و يک اراده جهاني شکل گرفته بود و امکان اين که ما از وقوع جنگ جلوگيري کنيم وجود نداشت. چون يک اراده جدي براي مقابله با تفکر انقلابي شکل گرفته بود. آن چيزي که در برآوردهاي آنها نبود «تفکر انقلابي» بود. يعني آن چيزي که مانع پيروزي شد و اجازه نداد که جنگ حتي در اهداف اوليه خودش به پيروزي برسد بُعد بالندگي انقلاب اسلامي و وجود همان تفکر انقلابي بود که حضرت امام (ره) آن جنگ را با همين تفکر انقلابي تبديل به يک دفاع همه جانبه مقدس کرد.
بصيرت: با توجه به آنکه از چند ماه قبل از شهريور 1359، تحرکات عراقي ها مبني بر آماده شدن براي آغاز جنگ گزارش شده بود، چه کساني در آماده سازي دفاعي کشور براي مقابله با تجاوزدشمن کوتاهي کردند؟
از چند ماه قبل از شهريور 1359، تحرکات ارتش عراق را شاهد بوديم. اسنادي وجود دارد که سپاه در همان دوره تحرکات را به شوراي عالي دفاع منعکس کرد. منتهي در آن زمان رئيس شوراي عالي دفاع کشور شخص رئيسجمهور بنيصدر بود. در شوراي عالي دفاع و در ساختار دفاعي کشور اين برآورد قبل از جنگ نبود که ما از اين تحرکات اين نتيجه را بگيريم که در آينده نزديک وارد يک جنگ همه جانبه خواهيم شد. متأسفانه سيستم هاي دفاعي و اطلاعاتي ما قبل از جنگ خيلي کارآمد نبودند که تحرکات، آرايش، گسترش و اهداف دشمن را از پيش رصد و پيش بيني کند و اين پيش بيني منجر به يک طرح مقابله شود.
در آن شرايط انقلابي و با توجه به وضعيتي که ارتش، مديريت کلان نظامي کشور و بنيصدر داشت، اين باور نمود. اصلاً اين باور در خيلي از ارتشي ها و مسئولان نظامي ما نبود که عراق توانايي اين کار را دارد، يعني يک تصويري از يک عراق در گذشته در بين فرماندهان ارتشي گذشته ما وجود داشت که ارتش عراق در مقايسه با ارتش ايران يک ارتشي است که توان رزم آن به گونه اي نيست که هرگز بتواند اراده ورود به جنگ با ايران را داشته باشد.
در آن دوره شوراي عالي دفاع هم به اين ترتيب نبود که يک برآوردهاي اين شکلي داشته باشد به رغم اطلاعاتي که از پروسه بعضي تحرکات مرزي عراق منتقل ميشد. منتهي همه اطلاعات و پيش بينيهايي که که منتقل ميشد مربوط به چند ماه قبل از تهاجم سراسري بود؛ تهاجم 31 شهريور 1359 يعني آغاز جنگ يک تهاجم همه جانبه بسيار پر شدت و غافلگير کننده بود و شوکي را به کشور وارد کرد و تنها کسي که توانست آن شوک را مهار و آرامش ايجاد کند فقط شخص حضرت امام (ره) بود.
بصيرت: جريانهاي سياسي ليبرال اعم از دولت بازرگان و جريان بنيصدر در آن مقطع چه تأثيري در ضعف دفاع جمهوري اسلامي داشتند؟
در مجموع دولت بازرگان و بني صدر چون تفکر انقلابي نداشتند متناسب با نياز انقلاب نهادسازي نکردند و هيچ حرکتي در جهت نهادسازي متناسب با استقرار يک نظام جديد انجام نشد. نظامي که به طور طبيعي در ابعاد مختلف تهديد دارد بايد ظرفيتهاي لازم را براي بازدارندگي در مقابل تهديد درون خودش به وجود بياورد، يعني در مجموع اين باور را نداشتند که بدون اتکا به قدرتهاي بزرگ مي شود يک نظام سياسي را اداره کرد، مسئله اصلي دولت بازرگان اين بود. يعني اين خودباوري و استقلال سياسي باور نشده بود، همان چيزي که در بعضي از دولتمردان موجود است. بازرگان اعتقادش بر اين بود که بدون کنار آمدن با قدرت هاي بزرگ جهاني امکان اداره يک نظام سياسي نخواهد بود، صريحاً اين موضوع را عنوان کرد.
بصيرت: چرا پس از فتح خرمشهر امکان پايان جنگ وجود نداشت؟
فکر ميکنيد جنگ براي چه تحميل شده بود؟ براي براندازي نظام جمهوري اسلامي، هدف حداکثري براندازي نظام جمهوري اسلامي به لحاظ سياسي بود. به لحاظ نظامي اشغال کامل خوزستان معنايش اين بود که نظام جمهوري اسلامي متکي به فروش و ذخاير نفتي است و خوزستان هم منبع اصلي تحريم اين ثروت است. بنابراين با اشغال نظامي خوزستان اين براندازي اتفاق افتاد. هدف حداقلي اين بود که بخشي از خوزستان به طور مثال آبادان و خرمشهر را تصرف کنند و از اين طريق به اروند تسلط پيدا کنند و با تجزيه اين بخش با فشار به جمهوري اسلامي تفکر انقلابي را سرکوب کنند. که خوشبختانه در جنگ به هيچ کدام از اين اهداف نرسيدند.
هدف حداقلي در جنگ تسلط بر اروند بود. لازمه تسلط بر اروند هم اين بود که بخش جنوب خوزستان را بين آبادان و خرمشهر کاملا بايد تصرف ميشد. هدف حداکثري هم اشغال کامل خوزستان بود. درست است که آن ها در روزهاي اول جنگ با يک تهاجم همه جانبه حدود 20 تا 25 هزار کيلومتر سرزمين هاي ما را اشغال کردند اما هدف هاي راهبردي و استراتژيکي که تعريف کرده بودند محقق نشد. در اين زمينه دلايلي وجود داشت:
به دليل رهبري حضرت امام (ره) در موضوع فرماندهي کل قوا که امام با قدرت و تدبير بسيج کنندگي در برآوردهاي آنها نبود. اصلا قدرت رهبري و بسيج مردمي امام برنامههاي آنها را به هم ريخته بود. اين که امام با بهره گيري از تفکر انقلابي و حفظ انسجام ملي يک قدرت مردمي دفاعي به وجود بياورد و آن خلع بازدارندگي دفاعي را که توسط ارتش کلاسيک به وجود ميآيد را پر کند اين اصلا در برآورد آنها نبود.
در زمان شاه قدرت اصلي بازدارندگي ارتش شاهنشاهي بود. اما امام(ره) به برکت انقلاب اسلامي با بهرهگيري از تفکر انقلابي و انسجام ملي قدرت دفاع مردمي را به وجود آورد. يعني از همان روزهاي اول امام(ره) آمد همه عشاير مناطق مختلف غرب مانند سوسنگرد را در مقابل تهاجم در مرز فراخوان کرد و از اين طريق مقاومت هاي مردمي شکل گرفت. درست است که مقاومت هاي مردمي پراکنده و سازمان يافته نبود، اما همين مقاومتهاي مردمي در پيشروي ارتش عراق تاخير ايجاد کرد. اجازه نداد لشکرهاي ارتش عراق با هم الحاق کنند. اجازه نداد ارتش عراق به هدفهاي راهبردي خود برسد. بدنه و بعضي از يگانهاي ارتش کنار مردم مقاومت کردند. بچه هاي سپاه در شهرهاي مرزي به صحنه آمدند. و به تدريج پاسدارها و مردم از مساجد سراسر کشور و گروههاي خودجوش به سمت جبهه ها سرازير شدند و به تدريج سازمان رزم مردمي سپاه در قالبهاي گردان، تيپ و لشکر و در نهايت نيروهاي سه گانه سپاه شکل گرفت و ارتش هم در همان فضا تبديل به ارتشي شد که به نياز کشور در آن مقطع توانست جواب دهد. ارتش در آن مقطع کنار سپاه و نيروهاي مردمي قرار گرفت.
در مجموع اينها در برآوردهاي رژيم بعثي قرار نگرفته بود. به طور طبيعي براي دشمن قابل قبول نيست که يک جنگي که با آن برآورد آغاز شده و هدفش براندازي نظام و حداقل تغيير رفتار است به هر ترتيبي پايان اين جنگ را بپذيرد. شما هيچ اراده اي حتي تا زماني که ما بخشهاي مختلفي از سرزمينهاي اشغالي را آزاد کرديم در جامعه جهاني براي پايان جنگ نميبينيد. حتي در شرايطي که هيچ امتيازي به جمهوري اسلامي ندهند، يعني حتي زماني که ما عملياتهاي چهارگانه سال دوم جنگ را مانند ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس را انجام داديم و سرزمينهاي اصلي را آزاد کرديم.
با فتح خرمشهر سوال ميکنند و شبهه اي ايجاد ميکنند که چرا ما بعد از فتح خرمشهر وارد خاک عراق شديم و چرا آنجا نتوانستيم به جنگ پايان دهيم؟ آيا امکان پايان جنگ وجود داشت؟ قطعا امکان پايان جنگ وجود نداشت! چون به هر ترتيبي که جمهوري اسلامي به حقوق خود در جنگ برسد يعني متجاوز معرفي شود و غرامت جنگ پرداخت شود. اصلا اراده اي در دنيا نبود! چون براي دنيا پذيرش پيروزي جمهوري اسلامي مقابل يک تهاجم سراسري بسيار سنگين بود .
دشمن بينالمللي در مواجهه با بسيج مردمي امکان نداشت، چون دشمن و جامعه جهاني پذيرفته بود که در جنگ شکست خورده است يعني پذيرش اين به معناي وقوع يک انقلاب بزرگ از جنس انقلاب اسلامي بود و سپس به خاطر همين
با فتح خرمشهر اراده جهاني بر عکس شکل ميگيرد، تصميم ميگيرند که با تمام ظرفيت رژيم بعث عراق را کمک کنند. سازمان رزم عراق افزايش و توسعه پيدا ميکند. تمام خطوط مشاوران نظامي اسرائيل، کشورهاي اروپايي به ارتش عراق کمک ميکنند. براي ايجاد موانع، تجهيزات هوايي، موشکي و زره اي عراق بعد از فتح خرمشهر توسعه پيدا کرد. سازمان رزم عراق چند برابر افزايش پيدا ميکند. حالا در چنين شرايطي هنوز بخشهايي از سرزمينهاي ما در دست عراق قرار داشت.
بعد از فتح خرمشهر ما سه گزينه داشتيم:
حالت اول بايد ترک مخاصمه ميکرديم، يعني همان طور در جبهه ميمانديم و بعد منتظر ميمانديم که يک توافقي رخ دهد، شرايطي که نه جنگ نه صلح باشد. امکان ترک مخاصمه نبود چون نيروهاي ما همه بسيجي بودند و براي نبرد و عمليات آمده بودند. بچههاي بسيجي اصلا روحيه ماندن در خط پدافندي نداشتند و از سويي مطالبه عمومي با فتح خرمشهر، ادامه نبرد تا سقوط صدام بود. اين يک مطالبه جدي نزد مردم ايران بود؛ يعني تفکر انقلابي و فضاي عمومي کشور اين بود. يعني کف مطالبه مردم ايران از رزمندگان و فرماندهان در جنگ مقابله تا ساقط کردن صدام بود. حضرت امام(ره) که رفع فتنه در جهان را اعلام کرده بود! عمده سوال ها بعد از جنگ توسط ليبرالها مطرح شد. با اغراض سياسي اين سوالات مطرح شد. در آن فضا ما نميتوانستيم ترک مخاصمه کنيم، يعني يک شرايط نه صلح و نه جنگ را بپذيريم. اين به طور طبيعي يعني تن دادن به يک جنگ فرسايشي که نيروها بيانگيزه ميشدند و مشکلات فراواني را داشتند.
حالت دوم مذاکره با مجامع بين المللي با يک دولتي که واسطه مذاکره بود يا با خود عراق مذاکراتي انجام دهيم و با روش سياسي جنگ را به پايان برسانيم که در اين زمينه اراده اي وجود نداشت.
حالت سوم ادامه نبرد بود. در خصوص ادامه نبرد ابتدا خود حضرت امام(ره) هم مخالف بودند و بعد فرماندهان هم سوالات و ترديدهاي داشتند، بحثهاي زيادي ميشد که اقتضاي اين شرايط چيست؟ جلساتي در محضر حضرت امام (ره) برگزار ميشد. حاصل همه آن بحثها تصميمگيري حضرت امام(ره) براي ادامه جنگ با عنوان «تعقيب متجاوز» بود. براي رسيدن به يک خط پدافندي قابل اطمينان، براي رسيدن به جايي که مطمئن شويم که دشمن ديگر انگيزه اي براي تجاوز و تهاجم به جمهوري اسلامي را ندارد و جامعه جهاني هم حق و حقوق جمهوري اسلامي را خواهد پذيرفت.
بنابراين حرفهاي امروزي که توسط سياسيون زده ميشود يا بعضي از روايتهاي برخي فرماندهان ما از جنگ که امروز در رسانهها مطرح ميکند را بايد با شرايط آن مقطع تطبيق داد. بايد به سال 1361 ورود کنيم. بعضي از حرف ها، حرف هاي امروزي است و دشمن هم متاسفانه از همين روايت هاي متناقض استفاده مي کند. روايت هاي متناقضي که گاه فرماندهان، راويان، پژوهشگران و نويسندگان ما در آثارهايشان از دفاع مقدس دارند. دشمن اين مسائل را کنار هم قرار ميدهد و از اين طريق نتيجه گيريهاي خودش را انجام مي دهد. به مستندهايي که شبکه «من و تو» يا «بي بي سي» توليد ميکند نگاه کنيد همين است! يعني خوراک اوليه در داخل ايران توليد مي شود و توسط انها مصادره به مطلوب ميشود!
من معتقدم نگاه به جنگ و دفاع مقدس نبايد نگاه حادثه محور و نقطه اي باشد، نگاه بايد نگاه راهبردي باشد بايد ببينيم که دشمن با چه ظرفيتي آمده است، توان رزم دشمن چگونه بوده است، عقبه هاي دشمن کجاها بودند و سپس بايد ديد ما در چه شرايطي قرار داشتيم و در نهايت سرانجام جنگ به کجا کشيده شد، جنگي که براي مقابله با تفکر انقلابي بود. اتفاقا اين تفکر انقلابي در انقلاب عامل پيروزي ما بود. در جنگ باعث شد که تفکر انقلابي فعال تر شود و جريان غيرانقلابي را از اداره کشور حذفش کند. اين برکت جنگ بود. در سال اول جنگ باعث شد که تفکر ليبرالي از مديريت کشور حذف شود و تفکر انقلابي اداره کشور را بر عهده بگيرد که حضرت آقا همزمان با عمليات ثامن الائمه رئيس جمهور شدند؛ و بعد از جنگ هم هر نوع مقابله با نظام جمهوري اسلامي اسلامي در جنگ اقتصادي، سياسي، جنگ نرم فرهنگي و رسانه اي براي مقابله با تفکر انقلابي بوده است، يعني غير از اين نيست و مشکل دشمن از ابتدا تا حال اين بوده که اين فهم را نداشته که ظرفيت و قدرت اصلي کشور همان تفکر انقلابي است و با برآوردهاي متعارف نمي توان به اين تصميم برسد.