شکافهای اجتماعی موجود در امریکا ازیکطرف نگرانی سردمداران این کشور را در تشکیل کشورهای مستقل از بین ایالتهای کنونی را دوچندان میکند و از سوی دیگر دوگانگی شدید میان گروههای اجتماعی تشکیلدهنده ملت امریکا با رأس هرم قدرت در این کشور، پیشبینی روبهزوال و افول بودن امریکا را بیشازپیش قوت بخشیده است.
سیستم سیاسی ایالاتمتحده آمریکا مبتنی بر گفتمان لیبرال دموکراسی بنا نهاده شده است که در ظاهر در قاموس خود قصد دارد به حقوق شهروندی و اصول دموکراسی و آزادی و برابری انسانها احترام بگذارد، ولی در عمل وقتی تاریخ این کشور را ورق میزنیم نابرابری و بیعدالتی چهره واقعی امریکا را نشان میدهد؛ بهطور مثال حتی در مورد برابری نژادی سیاهوسفید که بعد از آمدن آبراهام لینکلن رسمی گردید و در قانون اساسی این کشور «شهروند» تعریف مجدد گرفت، باز هم این بیعدالتی ادامه پیدا کرد. ازاینرو، سیستم لیبرال دموکراسی آمریکا در طول حیات خود نتوانسته به شعارهایی که داده عمل کند و دچار پارادوکسهای فراوانی است که روزی آزادی انسانها را در بوق و کرنا میکند و روزی پا روی حلقوم شهروند سیاهپوست میگذارد و با کمال وحشیگری او را به قتل میرساند. این سیستم در وجود خود هیولای استبداد را زنده نگهداشته و در داخل آمریکا و در خارج از مرزهای ملی آن، هر جا که لازم بوده، آزادی انسانها را به غارت برده است. نظام سیاسی آمریکا علیرغم اینکه دوستداران و سینهچاکان زیادی دارد که در وصف سیستم لیبرال دموکراسی حرف زده و قلم زدهاند و آنجا را اتوپیا و جامعه آرمانی خود میدانند- جامعهای که با نیک بختی و سعادت در کنار یکدیگر، در صلح و آرامش به سر میبرند و در آنجا از ظلم و فساد، اثری نیست- حالا حقوق اولیه زندگی شهروندانی را به جرم سیاهپوست بودن تضییع میکند. نکته قابلتوجه این است که اعتراض این روزها به وحشیگری علیه سیاهان در ۵۰ ایالت آمریکا را باید در متن تاریخی بررسی کرد که برخی دولتها مثل ترامپ تنها به تسریع بخشیدن آن کمک کردند. این دومینوی آشوب که الآن همهگیر شده زخمی چندین دهه است که الآن سر باز زده است؛ بدین خاطر باید آن را دقیق مورد مطالعه قرار داد. در ذیل به سه عامل مهم آشوب و اعتراضات جامعه آمریکا میپردازیم:
۱- نابرابری اقتصادی و محرومیت:
در سیستم لیبرال دموکراسی، اینکه هرکسی میتواند از قدرت و آزادی لازم جهت کسب منافع و درآمد اقتصادی برخوردار باشد، بیشتر شبیه یک لاف نظری است؛ زیرا سرمایه و دسترسی به منابع قدرت در جامعه امریکا انحصاری است و تنها بخش بسیار کوچکی به آن دسترسی دارند. در این رابطه در پایگاه ساینتفیک امریکن آقای جوزف استیگلیتز، اقتصاددان مطرح آمریکایی و برنده جایزه نوبل در مقالهای مینویسد که تنها ۳ شخص ثروتمند در آمریکا، ۵۰ درصد از کل منابع مالی این کشور را در اختیار دارند و توزیع عادلانه ثروت شکل نگرفته است. امروز اپیدمی کرونا هم مضاف بر تبعیضهای اجتماعی و نژادی شده و تأثیر منفی بر رشد اقتصادی آمریکا و معیشت اکثر آمریکاییها شده است؛ همچنین ناکارآمدی دولت ترامپ و نگاه تبعیضآمیز در ارائه خدمات درمانی، بهویژه به شهروندان سیاهپوست این بیعدالتی را بیشازپیش گسترش داده است.
۲- بیعدالتی در نظام حقوقی و دیکتاتوری سیستمی:
در حوزه حقوقی و کیفری امریکا نیز نسبت به نژاد سیاهپوستان و اقشار ضعیف جامعه بیعدالتیهای فراوانی وجود دارد. در این خصوص فرید زکریا کارشناس سیاسی و تحلیلگر برجسته آمریکایی در شبکه سی. ان. ان به یکی از عادیترین این نوع تبعیضهای حقوقی اشاره کرده و میگوید: «بیعدالتی ریشهداری در سیستم کیفری آمریکا وجود دارد. مثلاً تفتیش عقاید و توقیف ماشینهای سیاهپوستان از سفیدپوستان بیشتر بوده است.»
برخورد سخت و سرکوب: نظام سیاسی آمریکا در سرکوب مخالفین، بهویژه نژاد سیاهان، از روش سرکوب نظامی بهره برده و در بحرانهای داخلی، پلیس و گارد ملی از انواع تجهیزات سخت و نظامی استفاده میکنند. سیستم سیاسی ایالاتمتحده آمریکا علیرغم قوانین بسیار در حمایت شهروندان آمریکایی همیشه در لوا و پوشش قانون بهویژه دادگاههای نمایشی، دیکتاتوری خود را ادامه داده است که میتوان از آن به دیکتاتوری سامانمند نام برد.
بنابراین میتوان گفت؛ جامعه آمریکایی هیچوقت شکل یک ملت متحد را پیدا نکرده و همیشه از قطبی بودن رنج برده و این شکاف هر چه جلوتر میرود، عمیقتر میشود. شکافهای اجتماعی موجود در امریکا ازیکطرف نگرانی سردمداران این کشور را در تشکیل کشورهای مستقل از بین ایالتهای کنونی را دوچندان میکند و از سوی دیگر دوگانگی شدید میان گروههای اجتماعی تشکیلدهنده ملت امریکا با رأس هرم قدرت در این کشور، پیشبینی روبهزوال و افول بودن امریکا را بیشازپیش قوت بخشیده است.