روزنامه کیهان **
ما و چشمانداز دوره بایدن / سعدالله زارعی
انتشار بیانیه جو بایدن که در رسانهها با عنوان «راهنمای موقت راهبرد امنیت ملی آمریکا» مطرح گردید، بیانگر فقدان تغییر در سیاستهای آمریکا است. در واقع این بیانیه واجد هیچ نکته جدیدی نبود و باعث سرخوردگی کسانی شد که پس از دونالد ترامپ و حوادث این دوره، انتظار داشتند تغییراتی در رویکردهای آمریکا اتفاق بیفتد. این توقع به خصوص از آنجا که خود آمریکاییها هم به شکست سیاستهای این کشور در ابعاد داخلی و خارجی اذعان داشتند، بیشتر هم شده بود. اما آنچه در بیانیه جو بایدن در عرصه سیاست خارجی آمد، کاملاً با آنچه در دوره ترامپ دنبال شد، انطباق داشت.
در بیانیه بایدن از چین، روسیه و ایران به عنوان دشمنان یا رقبایی که خطرناکند یاد شده و در این بین ایران بیش از روسیه و چین متهم شده که یک چالش مهم علیه منافع آمریکا و شرکاء و متحدان آن است. در این بیانیه بار دیگر از «ائتلاف بینالمللی و منطقهای» علیه ایران صحبت شده و دیگر بار از «اقدامات هوشمند و منظم» در حوزه نظامی سخن به میان آمده است و بر «یک ارتش قوی که با فضای امنیتی هماهنگ باشد برای برتری آمریکا تعیینکننده است» تأکید شده و در عین حال درباره استفاده از نیروی نظامی به یک ملاحظه اشاره میکند: «نیروی نظامی فقط باید زمانی استفاده شود که اهداف و مأموریت، مشخص و قابل دسترسی باشد». در این بیانیه مجدداً به حمایت نظامی از رژیمهای دیکتاتور اشاره شده است؛ «نیروهای مسلح ما برای بازداشتن دشمنان و دفاع از متحدانمان آماده و مجهز باشد». آنچه در بیانیه بایدن درباره افغانستان و یمن آمده هم از همین قبیل است. ادبیات مطرح شده در بیانیه 22 صفحهای جو بایدن نیز هیچ تفاوتی با ادبیات ترامپ، اوباما و بوش ندارد. بنابراین میتوانیم بگوییم بایدن بیانیه داده تا اطمینان بدهد چیزی تغییر نکرده است. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- کاخ سفید میگوید سند موقت برای ابلاغ دیدگاه رئیسجمهور بایدن درباره اینکه «آمریکا چگونه با جهان تعامل خواهد کرد» منتشر شده است. در اینجا کلمه «موقت» لزوماً به این معنا نیست که جو بایدن یا نهادی خاص در آمریکا در آینده متن کاملتری که با این متن «تفاوت» دارد، منتشر خواهد کرد. کلمه موقت برای این در بیانیه بایدن آمده تا پاسخگوی کنگره باشد چرا که صدور بیانیهای که ناظر به «راهبرد» آمریکا در دورهای طولانی است، نیازمند تصویب در کنگره میباشد. پس بایدن اگر هم چیز جدیدی منتشر نماید از حدود همین بیانیه فراتر نخواهد رفت. بنابراین آنچه در این بیانیه آمده «راهبردهای امنیت ملی آمریکا» به حساب میآیند و تصویر واقعی «آمریکای بایدن» همین است.
2- این بیانیه در عین حال در بردارنده مفاهیم متعارض هم میباشد. به عنوان مثال در یک جا ایران یک چالش مهم به حساب آمده چرا که به تعبیر بیانیه، متحدان آمریکا در منطقه را تهدید میکند. و بر این اساس میگوید ما برای دفاع از متحدانمان آمادهایم. در جای دیگر میگوید «قدرت نظامی، پاسخ چالشهای این منطقه نیست و ما به شرکای خود چک سفیدی برای پیگیری سیاستهای آنها نمیدهیم.» بر این اساس میتوانیم بگوییم در بیانیه بایدن حرفهای دوپهلو زده شده تا امکان تفسیرهای متفاوت از آن وجود داشته باشد و این، همان شیوهای است که آمریکاییها در گذشته هم از آن استفاده میکردند و این اساساً شگرد شناختهشده آمریکاست. آنچه از این بخش از عبارات بیانیه فهمیده میشود، وجود مشکلات بسیار برای آمریکاست و عدم وجود نسخهای روشن برای آنهاست. در واقع آمریکا حتی پاسخی برای مشکلات خود نیز ندارد چه رسد به اینکه بخواهد محور راهحلهایی برای جهان باشد!
3- در بیانیه، بار دیگر ادبیات بایدن روی کلمه «با هم» تمرکز کرده است. این هم بیانگر وجود مشکلات جدی و هزینه زیاد مواجهه با روسیه، چین و ایران است. او در این بیانیه میگوید آمریکا دیگر نمیخواهد در «جنگهای بیپایان دخیل باشد» و میافزاید «ما حضور نظامی خود را به سطح مناسبی که منافع حیاتی آمریکا را حفظ کند، تغییر میدهیم.» در این بیانیه چین به «چالشی پایدار و بیثباتکننده» و روسیه به یک مانع مهم و خنثیکننده اقدامات حمایتی آمریکا از وابستگان به خود و ایران یک قدرت چالشگر و ستیزهجو علیه وابستگان آمریکا در منطقه تعبیر گردیدهاند. آنچه در فهرست 22 صفحهای بایدن آمده، حجم وسیع مشکلات آمریکا را نشان میدهد. در اینجا یک سؤال وجود دارد؛ آمریکا با این مشکلات چه خواهد کرد؟ بایدن پاسخی به این سؤال کلیدی نداده است، دلیل آن هم روشن است؛ آمریکا پاسخی ندارد.
4- بایدن درباره حضور نظامی آمریکا در افغانستان و عراق هم پاسخ روشنی نداده است از این رو به نظر میآید او در حال ارزیابی وضعیت است تا بر اساس آن، موضع خود را آشکار کند. بایدن میگوید «ما نیروهای خود را کاهش میدهیم اما به شرط اینکه منافع جهانی آمریکا به خطر نیفتد». منافع حیاتی آمریکا چه هستند و شاخصهای آنها چیست؟ هیچکس حتی خود آمریکاییها نمیدانند! بایدن در مورد جنگ در افغانستان میگوید «ما به شکل مسئولانهای به طولانیترین جنگ آمریکا در افغانستان پایان میدهیم به شرطی که مطمئن شویم از این کشور بار دیگر به نیروهای آمریکایی حمله نشود». «شکل مسئولانه» یعنی چه؟ و منظور آمریکا از اینکه میگوید، باید مطمئن شویم چیست؟ ادبیات سیاسی آمریکا مملو از این کلمات است و لذا به روشنی نمیتوان منظور آنان را درک کرد. یک سؤال اساسی این است که بالاخره نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان میمانند یا میروند و آیا توافق 1399 دوحه بین آمریکا و طالبان اجرایی میشود؟ پاسخ این سؤالات و دهها سؤال دیگر شبیه اینها، این است که «بله اگر»! چرا پاسخ آمریکا بله اگر و «بله به شرط آنکه...» است؟ برای شنونده اینگونه اظهارات، روشن است آمریکا ملاحظاتی دارد که نمیتواند با صراحت از منظور خود سخن بگوید. این ادبیات، برای کشوری که خود را قدرت برتر میپندارد، یک ضعف به حساب میآید. ما میدانیم چرا پاسخهای آمریکا به سؤالات مربوط به این منطقه «بله اگر» و «نه اگر» است. آمریکا در این منطقه با قدرت ایران و همکاریهای آسیایی میان سه کشور -چین، روسیه و ایران- مواجه است و نمیداند آیا با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارد -به عنوان مثال تحریمها- میتواند بر اعمال قدرت ایران، اثر بازدارنده بگذارد یا نه؟
5- در بیانیه جو بایدن -موسوم به راهنمای موقت راهبرد امنیت ملی آمریکا- هیچ علامتی از لزوم گفتوگو میان شرق و غرب یا میان آمریکا و کشورهای چین، روسیه و ایران نشده است و به جای آن از لزوم اتحاد آمریکا و اروپا علیه این سه کشور آسیایی یاد شده است. در این بیانیه، آمریکا به جای سخن گفتن از موضع یک ابرقدرت، از موضع دولتی که دنبال چند دولت موافق خود میگردد و به کمک جدی دیگران احتیاج دارد، سخن گفته است! از سوی دیگر آمریکا در این بیانیه نوعی دوقطبی و به تعبیری جنگ سرد را علیه آسیا درخواست کرده است. اما سؤال این است که آیا اروپاییها در این زمانه آمادگی دارند هزینههای یک جنگ سرد را بپردازند؟ اگر کمی به عقب برگردیم، درمییابیم که حدود هفت سال پیش اتحادیه اروپا نتوانست از اوکراین در برابر اقدام روسیه درخصوص جزیره کریمه حمایت نماید و روسیه به راحتی توانست به هدف خود در این نبرد دست پیدا کند. این اروپا طبعاً نمیتواند همزمان، با قدرت ایران، روسیه و چین مقابله کند. پس این «ما»یی که بایدن در این بیانیه از آن دم زده، راهگشا نیست و این در حالی است که خود این کشورها با یکدیگر اختلافنظرهای جدی دارند؛ تا جایی که رئیسجمهور فرانسه در همین اسفندماه، از لزوم احیاء ارتشهای ملی سخن گفت و انگلیس به اصرار فرانسه و آلمان برای باقی ماندن در اتحادیه اروپا توجهی نکرد.
*********************************
روزنامه وطن امروز **
مناجاتی که امام(ره) دلبسته آن بود/سیدمحمدامین علیدوست
شعبان ماه پیامبر اعظم(ص) است؛ ماهی که به منزله مقدمه و دالان ورودی ماه مبارک رمضان، از اهمیت باطنی و معنوی ویژهای برخوردار است. از بین همه اعمال و مراقبات ماه شعبان، «مناجات شعبانیه» جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است؛ مناجاتی که زمزمه و ورد عارفان و سالکان در این ماه آسمانی بوده است. حضرت آیتالله خامنهای در تاریخ 27/2/96 در دیدار اقشار مختلف مردم با اشاره به دلبستگی حضرت امام(ره) به مناجات شعبانیه فرمودند: «بنده یک وقتی از امام بزرگوار سوال کردم در بین این دعاهای مأثور از اهلبیت علیهمالسلام، شما بیشتر دلبسته کدام دعا هستید و به آن انس دارید؛ فرمودند: مناجات شعبانیه و دعای کمیل. ایشان، این مرد عارف پخته عملکننده در راه خدا، به این ۲ دعا توجه داشتند».
امام خمینی(ره) در طول سالهای رهبریشان، در موارد متعددی به مناجات شعبانیه و اهمیت آن اشاره و درباره آن سخن گفتهاند. یکی از نکات ویژهای که حضرت امام(ره) درباره این مناجات فرمودند، این بود که مناجات شعبانیه جزو معدود ادعیهای است که همه ائمه اطهار بر حسب روایات بر خواندن آن در ماه شعبان مداومت میورزیدند و این از ویژگیهای خاص این مناجات است. امام در این باره فرمودهاند: «مناجاتی که در ماه شعبان هست؛ من در نظر ندارم که در هیچ یک از ادعیه گفته شده باشد که ادعیه مال همه ائمه است. این دعای شعبان، مناجات شعبان، مناجات همه ائمه است». (صحیفه امام/ ج 21/ ص 2)
امام خمینی(ره) در سخنرانی دیگری تاکید میکنند: «اگر کسی روی مناجات شعبانیه کار کند، معارف آن را دنبال کند و در آن تفکر کند، با همین مناجات به مقامات معنوی خواهد رسید». ایشان میفرمایند: مناجات «شعبانیه» را خواندهاید؟ بخوانید آقا! مناجات شعبانیه از مناجاتهایی است که اگر انسان دنبالش برود و فکر در آن بکند، انسان را به یک جایی میرساند (صحیفه امام/ ج 19/ ص 253).
این یادداشت کوتاه را با بیانی از رهبر حکیم انقلاب به پایان میبرم که فرمودند: «این فِقره معروف دعای مناجات شعبانیه: «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیک»، از جملاتی بود که در بیانات امام تکرار میشد؛ مکرر در سخنرانی به مناسبتهای گوناگون، این فِقره از دعا را میخواندند. این نشاندهنده این است که این بزرگوار به این مناجات و به این مضامین و به این ایام بابرکت انس داشتند».
*********************************
روزنامه خراسان**
حرف در برابر حرف شرط در برابر شرط !/دکترحامدرحیم پور
تحلیل گران و مقامات سابق آمریکایی در دو ماه گذشته از طریق مصاحبهها، بیانیهها و نوشته های متعددی ،نظر خود را درباره اهمیت بازگشت دولت آمریکا به توافق هستهای با ایران اعلام کرده اند. استدلال های مختلفی که بایدن و تیم سیاست خارجی وی را تشویق به بازگشت سریعتر به توافق قبل از بسته شدن درهای هماکنون باز می کنند. نکته مشترک بیان شده در تمامی اظهارات، نفع بیشتر داشتن توافق هستهای برای آمریکا از نبودن آن است. این افراد -که از مشاور ارشد اوباما تا سازمان های سیاسی و مسئولان سابق وزارت خارجه را شامل میشود- بر خطر نابودی کامل برجام برای منافع ملی آمریکا تاکید دارند. از طرف دیگر ایران نیز پس از سه سال صبر استراتژیک در مقابل یک دولت دیوانه در آمریکا و حدود یک ماه و نیم در مقابل این دولت، نشان داده است که برجام را در کلیت به نفع منافع ملی خود میداند و همان طور که قبلاً هم تصریح شده است تا زمانی که برجام سودی برای منافع ملی کشور داشته باشد در آن می ماند. اما این نفع را صرفا در اجرای کامل آن وغیرقابل مذاکره بودن توافق صورت گرفته در 2015 میبیند.حال سوال این جاست که مشکل اساسی برای بازگشت دو طرف به مفاد این توافق کجاست؟ قطعا مسئله به سادگی یک مکالمه برای برداشتن قدم اول نیست. این که کدام طرف تعهدات خود را شروع میکند به معنای تعیین مسیر آینده برجام بین ایران-آمریکا خواهد بود. به همین دلیل است که بایدن سعی داشت قبل از هرگونه بازگشت عملی، نوعی مذاکره را برای تعیین پیششرطها و ریلگذاری توافقات بعدی به ایران تحمیل کند. هدفی که ترامپ نتوانسته بود با فشار حداکثری به آن نایل شود. این هدف پس از هوشمندی طرف ایرانی از طریق تهدید مضاعف و قطعنامه در شورای حکام پیگیری شد که بازهم با هوشمندی ایران راجع به پوچ بودن آن و تلاش دیپلماتیک، نتوانست به نتیجه برسد. اما اگر کمی عمیقتر شویم و به موضوع از زاویه دیگر نگاه کنیم متوجه میشویم که تفاوت مواضع ایران و آمریکا در قبال بازگشت به برجام -در حالی که این توافق برای دو طرف مفید است- به نوع نگاه دو کشور نسبت به آینده بستگی دارد. آمریکاییها پس از برجام به دنبال نسخههای بعدی چنین توافقی در زمینه موشکی و منطقه ای هستند، به همین دلیل گامهای بعدی را برای خود تعریف و معرفی کرده اند. این گامهای بعدی از یک طرف به آن ها یک مسیر روشنتر در قبال آینده را میدهد و رفتار آن ها را در همان جهت تنظیم میکند و از طرف دیگر طرف مقابل -یعنی ایران- را نسبت به آن در موضع انفعال برده و راضی به همین توافق موجود میکند. به بیان دیگر رویکرد پسینی آمریکا به برجام، فضای مذاکراتی را در چارچوبی از امید به وضع موجود و نگاه به وضع مطلوب (از نظر آمریکاییها) برده است. چنین فضایی سعی دارد به مرور ایران را به سمت همان وضع مطلوب آمریکایی سوق دهد. یعنی نخبگان و مسئولان ایرانی را به این نتیجه برساند که در نهایت باید درباره موضوعات موشکی و هستهای نیز مذاکره کنیم؛ درحالی که موضع کنونی مردم،عموم مسئولان و نخبگان غیر قابل مذاکره بودن این عناصر حیاتی برای کشور است. راهحل خروج از چنین فضای مذاکراتی ساخته شده، تعریف اهداف جدید در پسا برجام توسط ایران است. ایران در وضعیت کنونی باید برای پس از بازگشت آمریکا به برجام گام پسینی برای خود تعریف کند و مسیرش را روشن سازد تا مفتون فضاسازی دیپلماتیک آمریکا نشود. لذا بهترین گزینه در مقابل ادعاهای متعدد آمریکایی ها درباره توافقی محکمتر یا عامتر از برجام، مطرح کردن خروج آمریکا از منطقه و خلع سلاح اتمی اسرائیل و کاهش فروش سلاح به کشورهای منطقه توسط آمریکا و... است. در واقع زمانی که آمریکا حرف از مذاکره درباره موشک و فعالیت منطقه ای ایران میزند، پاسخ دیپلماتیک آن گفت وگو نکردن درباره این موارد نیست، بلکه گذاشتن موضوعاتی جدید روی میز است. در این جا ایران دیگر یک بازیگر منفعل که صرفا سلبی برخورد میکند نخواهد بود؛ بلکه کاملا ایجابی و با نگاهی عمیق به آینده و با روحیه طلبکارانه سخن میگوید. اگر درباره موشک سخن گفته شد، جوابش خلع سلاح کامل هستهای رژیم صهیونیستی و ورود به انپیتی و انجام بازرسیها خواهد بود. اگر درباره فعالیت ایران در منطقه سخن گفته شد، جوابش جدول زمانبندی خروج کامل نیروهای نظامی آمریکا و بسته شدن پایگاههای ارتش تروریستی آمریکا در منطقه خواهد بود. و البته این مثال ها پیشنهاد نگارنده هستند و میتوان آن ها را دقیقترکرد. اما اصل حرف داشتن موضوعاتی کاملا ایرانپایه دربرابر ادعاها و زیادهخواهیهای آمریکا روی میز است. چنین مواردی گرچه ممکن است به سادگی رخ ندهد اما مهم آن است که وضعیت کشور را از انفعال خارج می کند و طرف مقابل را به سمت راضی بودن به توافق موجود برجام سوق میدهد.
*********************************
روزنامه ایران **
انتخابات به مثابه مانور قدرت و اقتدار/غلامعلی دهقان
کارشناس سیاسی
انتخابات سال آینده مسیر آتی ایران را در حوزه داخلی و خارجی مشخص خواهد کرد. اما فارغ از اینکه چه کسی به عنوان رئیس جمهـــوری انتخــــاب میشود، شکلگیری مشــــارکت حداکثــری اهمیت به مراتب بیشتری دارد. در زمینه ضرورت این مشارکت و لوازم شکلگیری آن، نکاتی وجود دارد. نخست اینکه همه کارشناسان و صاحبنظران بر این واقعیت اذعان دارند که عامل سختافزاری قدرت، یعنی قدرت دفاعی و نظامی یک کشور نقش مهمی در ایجاد قدرت ملی دارد. به عبارت دیگر نمیتوان منکر عامل سختافزاری در شکلگیری اقتدار یک نظام سیاسی شد، اما عامل مهمتری هم وجود دارد که میتوان آن را نرمافزار اقتدار یا قدرت ملی نامید.
این عامل، حضور اکثریت مردم یک کشور در نهادهای تصمیمساز و در دیگر موارد اعمال قدرت است که حضور در انتخابات یکی از مجراهای اساسی آن است. زیرا آنچه باعث مانایی جمهوری اسلامی ایران طی 4 دهه اخیر شد، همین عامل دوم بوده است. این سخن به معنای نفی قدرت سختافزاری برای یک کشور نیست، بلکه میتوان به هردو اعتماد کرد و هر دو را ضروری دانست. از اینرو در انتخابات آتی نیز مشارکت حداکثری میتواند عامل اقتدار ما در صحنه روابط بینالملل باشد.
تردید نکنیم که با مشارکت حداکثری است که غرب سیاسی از مواضع بعضاً خصمانه خود نسبت به جمهوری اسلامی ایران عقبنشینی خواهد کرد. دلیل این ادعا، تجربه انتخابات دوم خرداد 1376 است.
یکسال پیش از این انتخابات، به بهانه آنچه ماجرای دادگاه میکونوس خوانده شد، سفرای کشورهای غربی از کشور رفتند. اما پس از آن، نه تنها همه آنان بار دیگر به ایران بازگشتند، بلکه این ایران بود که برای اروپا شرط گذاشت که سفیر آلمان بعد از دیگر سفرا به ایران وارد شود. همچنین فراموش نکردهایم که زبان دونالد ترامپ رئیس جمهوری سابق امریکا، زمانی علیه ما تند و تیزتر شد که حوادث دی ماه 96 و آبان 98 در کشور رخ داد.
این وقایع نه تنها سبب شد که برخی از مخالفان کلیت نظام را زیر سؤال ببرند، بلکه امریکا نیز بر فشارهای خود به ملت ایران اضافه کند. به این ترتیب، انتخابات آتی ریاست جمهوری مانور اقتدار و قدرت نظام جمهوری اسلامی است و چه بسا میتوان دوباره شاهد تکرار سال 1376 بود، به این معنی که غرب سیاسی پس از مشاهده مشارکت گسترده ایرانیان در انتخابات 1400 از مواضع ضد ایرانی خود عقبنشینی خواهد کرد. در زمینه سیاست داخلی نیز مشارکت حداکثری سبب خواهد شد تا با حضور مردم بهترینها و شایستگان برای سمت خطیر ریاست جمهوری انتخاب شوند.
اما سؤال اینجا است که برای شکلگیری مشارکت حداکثری چه لوازمی ضرورت دارد؟ رقابتی شدن انتخابات با حضور سلیقههای مختلف سیاسی، فرهنگی، فکری و اجتماعی گوناگون ممکن است. نگاهی به برگزاری ادوار مختلف انتخابات ریاست جمهوری در ایران نشان میدهد که رقابتی شدن نه تنها باعث تضعیف نظام و انقلاب نشده، بلکه نمایانگر نوعی مردمسالاری بومی و ملی برای ناظران خارجی بوده است. کما اینکه از فردای انتخابات هفتم ریاست جمهوری شاهد رقابت میان طیفهای وفادار به انقلاب و نظام بودهایم که همیشه سبب شده میان 60 تا 70 درصد واجدان شرایط رأی دادن در انتخابات شرکت کنند.
در این میان دستاندرکاران انتخابات، بویژه نهاد نظارتی، در ایجاد مشارکت حداکثری نقش مهمی دارند. نقشآفرینی فقها و حقوقدانان شورای نگهبان در شکلگیری یک انتخابات رقابتی و با مشارکت گسترده مردم در آن است که گزینههایی را در سبد انتخاباتی سال آینده قرار دهند که هرکدام سخنگوی بخشی از آحاد ملت ایران باشد. البته از زمانی که انتخابات برگزار شد، همینطور هم بوده و جز این هم انتظار نمیرود. چرا که مقام معظم رهبری به عنوان رکن رکین قانون اساسی و کشور، در آخرین سخنرانی خود در 29 بهمن ماه بار دیگر بر مقوله مشارکت حداکثری تأکید کردند و انتخاب را بر عهده مردم گذاشتند.
از سوی دیگر، برای شکلگیری رقابت کامل علاوه بر معرفی گزینههایی با سلیقههای گوناگون، انتظار میرود همه افرادی که خود را واجد شرایط ریاست جمهوری میدانند نیز برای حضور در این عرصه اعلام آمادگی کنند. چراکه امروز کشور به شخصیتهای فداکار، دلسوز، باسواد و با شعور سیاسی بالا برای رقابتی شدن انتخابات نیاز دارد، گزینههایی که علاوه بر نیکنامی و پاکدستی بتوانند برنامههایی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و چه بسا سیاست خارجی از خود ارائه دهند.
اینان باید از کلیگویی پرهیز کرده و در برنامههای خود به مصادیق عینی و ملموس برای مردم اشاره کنند. برنامهها و رویکردهایی که بتواند انگیزههای مضاعفی را برای مشارکت در آحاد ملت ایران ایجاد کند. بنابراین داشتن برنامه مشخص و منسجم و دارا بودن مشاورانی کارآمد برای هر نامزد انتخابات ریاست جمهوری میتواند نشانهای از جدی بودن در عرصه رقابت باشد.
*********************************
روزنامه شرق **
نقشه جهانی خطر زلزله و جایگاه ایران /مهدی زارع*
نقشه جهانی خطر زلزله که اخیرا به عنوان نتیجه پروژه بینالمللی «مدل زمینلرزه جهان» منتشر شده است، جایگاه منطقه و کشور ما را به خوبی از نظر خطر و ریسک زلزله در دنیا نشان میدهد. نگارنده از سوی پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله در تهیه مدل خطر زلزله در منطقه خاورمیانه از مؤلفین اصلی و مسئول کارگروه کاتالوگ زلزله بود. در تهیه نقشه جهانی خطر زلزله متخصصان از حدود 70 کشور دنیا مشارکت کردهاند. کشور ما گرچه در لرزهخیزترین ناحیه جهان (ناحیه پیرامون اقیانوس آرام) قرار نگرفته ولی خاورمیانه بهطور کلی و ایران بهطور خاص از نظر آسیبپذیری و ریسک زلزله، یکی از خطرناکترین نواحی جهان در دهه دوم قرن بیستویکم برآورد شده است. پوسته قارهای ورقه ایران در سال، حدود 30 میلیمتر کوتاه میشود. در منطقه شرقی ایران بیشتر این کوتاهشدن در منطقه فرورانش مکران و کمترش در کپه داغ در شمالشرق ایران رخ میدهد. در قسمت غربی ایران، تغییرشکل بین چندین نوار در حال کوتاهشدگی و حرکت امتدادلغز توزیع شده است. تجزیه و تحلیل برپایه سامانه موقعیتسنجی جهانی نشانگر نرخ بالای تغییرشکل در منطقه غرب آسیا و فلات ایران است، بهطوریکه منطقه در معرض فشارهای همهجانبه ناشی از برخورد ورقههای زمینساختی است. منطقه ما، خاورمیانه، بسیار زلزلهخیز است. منطقه خاورمیانه در مدل خطر توسعهیافته در پروژه نقشه جهانی خطر زلزله شامل کشورهای زیر میشود: ایران، ترکیه، افغانستان، ارمنستان، آذربایجان، قبرس، گرجستان، اردن، لبنان، پاکستان و سوریه. وجود گزارش تاریخی برای حداقل 100 زلزله با بزرگای بیش از 7 در 1500 سال اخیر، نشان از میزان بالای لرزهخیزی این ناحیه از جهان دارد. لرزهخیزی در این ناحیه به دلیل همگرایی و برخورد بین ورقههای زمینساختی آفریقا، عربستان، هند و اوراسیا ایجاد میشود. گسلهای مهم این منطقه شامل سه منطقه فرورانش (ازجمله گسل فرورانش مرکران) و گسلهای محدودکننده مرز ورقهها یا بلوکها (مانند سامانه گسل اصلی زاگرس بهطور حدود 1200 کیلومتر) است. در مناطق فرورانش یونان و قبرس، ورقه آفریقا به زیر بلوک آناتولی فرومیرود (و میزان همگرایی حدود 40 میلیمتر در سال است) و منطقه فرورانش مکران (35 میلیمتر در سال) حد شرقی برخورد ورقههای عربستان و اوراسیا است.
در ترکیه پهنه گسله آناتولی از شمال با گسل آناتولی شمالی به طول حدود 1500 کیلومتر (حرکت امتدادلغز راستگرد و سرعت لغزش 24 میلیمتر در سال) و از جنوب شرقی با گسل آناتولی شرقی (حرکت امتدادلغز چپگرد و سرعت لغزش حدود 9 میلیمتر در سال مشخص میشود. ورقههای آفریقایی و عربی با گسل دریای مرده (حرکت امتدادلغز چپگرد و سرعت لغزش 2 تا 8 میلیمتر در سال) در مرز بین اردن و فلسطین از هم جدا میشوند. همگرایی بین ورقههای عربی و اوراسیا (حدود 20 میلیمتر در سال) بیشتر از طریق نوار چینخورده زاگرس در ایران، عراق و ترکیه مستهلک میشود. شرق این منطقه نیز در معرض برخورد هند و اوراسیا و لرزهخیزی در رشتهکوههای هیمالیا قرار دارد. مدل چشمههای لرزهزای خاورمیانه از دو تیپ چشمه مستقل تشکیل شده است: یک مدل ناحیهای شامل 224 چشمه لرزهزا و مدل گسلها شامل 778 گسل در خاورمیانه ترکیب شده است. مدل ناحیهای خطر زلزله در خاورمیانه متشکل از 224 چشمه ناحیهای بر اساس الگوهای لرزهخیزی، محیط زمینساختی، گسلها و دیگر عوارض پوستهای و در صورت عدم وجود این دادهها، شواهد زلزلههای تاریخی درست شده است. لرزهخیزی پوسته با استفاده از 778 گسل ساده با میزان لرزهخیزی ناشیشده از میزان جابهجایی گسلها و زلزلهها مدلسازی شده است. زمینلرزههای با بزرگای بیش از 5.5 بر اساس گسل مسببشان در مدل وارد شدند. بیشینه بزرگا از زلزلههای شاخص رخداده در مجاورت گسلها تعیین شدند. لرزهخیزی در نواحی فرورانش -مانند منطقه مکران در جنوب شرق ایران- با استفاده از دو نوع گسل موجود در این نواحی -گسلهای سطحی و کمژرفا مانند گسلهای ایرانشهر، سراوان و نیکشهر که ژرفای بیشتر زلزلهها در روی آنها در محدوده بین 5 تا 25 کیلومتر است و گسل اصلی و ژرف پهنه فرورانش که در ناحیه سراوان به ژرفای حدود 70 کیلومتری میرسد- مدل شدهاند. بنابر مطالعات انجامشده در این برنامه بینالمللی، ایران در ناحیهای فعال از نظر جنبایی پوسته قرار دارد که بخش بیشترش بدون لرزه و بخش کوچکی از آن به صورت زمینلرزه خودنمایی میکند. این منطقه هرساله زلزلههای با بزرگاهای مختلف را تجربه میکند. برخی از آنها ممکن است به بزرگای 8 برسند (به عنوان مثال زلزله 27 نوامبر 1945 مکران -7 آذر 1324- با بزرگای 8.1) بسیاری از زمینلرزههای ویرانگر با بزرگای 7.0 یا بیشتر در طول قرن گذشته در ایران رخ دادهاند: مانند زلزله سلماس (17 اردیبهشت 1310 با بزرگای 7.1) و زلزله 10 شهریور 1341 بویینزهرا (با بزرگای 7.1) با بیش از 12 هزار کشته و زلزله 31 خرداد 69 منجیل با بزرگای 7.3 و حدود 16 هزار کشته شناختهشدهتر هستند ولی زمینلرزهای با بزرگای کمتر از هفت نیز در همین قرن که گذشت در ایران فاجعهآفرین شدند: زلزله 5 دی1382 بم که با بزرگای 6.5 موجب حدود 30 هزار کشته شد. بدینترتیب و بر پایه آمار قرنی که گذشت، ایران گرچه محل رخداد حدود دو درصد از زلزلههای جهان است ولی حدود شش درصد از تلفات زلزلههای دنیا در همین قرن گذشته از ایران گزارش شدند.
*استاد پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله
*********************************