روزنامه کیهان **
مذاکره علیه منافع ملی! /سعدالله زارعی
موضع ایران و غرب در پرونده هستهای و برجام کاملاً مشخص است. بر این اساس «مذاکره» کمکی به ایران نمیکند و این در حالی است که براساس تجربههای فراوانی که در این زمینه وجود دارد، میتواند برای غرب موقعیت تازهای پدید آورد. کما اینکه مذاکراتی که از سال ۱۳۸۲ میان ایران و غرب انجام شد، برای ما دستاوردی نداشت، اما برای غرب موقعیتهای زیادی پدید آورد. جالب این است که خود افراد مذاکرهکننده ایران بارها اذعان کردهاند که غرب در برابر امتیازاتی که میگیرد، تعهدی نمیپذیرد و اگر هم بپذیرد به آن پایبند نیست.
حرف ما روشن و موضع ما حق است به گونهای که حتی بعضی از دیپلماتهای غربی - البته سالوسانه - به آن اذعان میکنند. ایران مذاکرات را انجام داده و تعهداتش را نیز انجام داده است و طرفهای غربی تقریباً به هیچکدام از تعهداتشان عمل نکردهاند؛ یکی با گردنکلفتی و دیگری با عذرتراشیهای غیرموجه؛ بنابراین حضور دوباره ایران در میز مذاکره با آنان معنای درستی ندارد. وقتی طرف غربی به تعهداتش عمل نکرده و ایران را به مذاکره دوباره فرامیخواند و طرف ایرانی فراخوان غرب را قبول میکند، برای طرف غربی مفهومی غیر از این ندارد که ایران آمادگی دارد، امتیازات تازهای بدهد. بر این اساس اگر حتی طرف ایرانی در پی وادار کردن طرف غربی به انجام تعهداتش باشد، حضور در مذاکرات به این هدف آسیب میزند. در حالی که ایران با عدم مذاکره و دنبال کردن اقدامات عملی استیفای حقوق ازدست رفته خود، میتواند طرف غربی را وادار به انجام تعهداتش کند و این به طور واقعی به احیاء برجام هم که مورد تأکید فراوان دولت روحانی است، منجر میشود.
غربیها به «مذاکره» و آراستن دوباره میز توافق احتیاج مبرم دارند چرا که از نظر آمریکا و اروپا اگر توافق هستهای، «نقطه آغاز» تن دادن ایران به سایر باجخواهیهای غرب نباشد، هیچ ارزشی ندارد. آنان در نهایت فعالیتهای محدودشده هستهای ایران را تجدیدپذیر و قابل احیا میدانند کما اینکه در طول پنج سال گذشته هیچ اقدامی برای زنده نگه داشتن برجام نکردند. غرب معتقد است جمهوری اسلامی باید در حدی تضعیف شود که نتواند در هیچ معادلهای اثر تعیینکننده داشته باشد. درست به همین دلیل آمریکا رسماً و اروپاییها عملاً از برجام خارج شدند و حالا بازگشت به آن را منوط به پذیرش «مذاکره جامع» از سوی ایران کردهاند. حضور تیم ایرانی در مذاکرات جدید این معنا را منعکس میکند که مذاکره جامع را قبول دارد و برای پای میز آمدن فقط با مشکل داخلی مواجه است و آن منظر ملی ایرانیان مبنی بر بیفایده بودن برجام است که اروپا و آمریکا باید با درصدی عمل به برجام این منظر ملی را تغییر دهند. این یک استراتژی صددرصد غلط و زیانبار و در واقع خسارت محض است که متأسفانه وزارت خارجه ما به آن سرگرم میباشد. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱- استراتژی آمریکا و اروپا در مواجهه با ایران، بدون هیچ تردیدی «مذاکره» است. متأسفانه دو روز پیش، آقای حسن روحانی در تریبون عمومی اعلام کرد که از تن دادن به آن واهمه ندارد و بعضی از چهرهها و رسانههای وابسته به دولت اعلام کردند راهی جز مذاکره فراروی ایران نیست و نباید آن را ترک کند. تیم مذاکراتی بایدن و شخص بلینکن وزیر خارجه هم به صورت مستقیم و رسمی و هم از طریق پیامهایی که در یک ماه گذشته، باواسطه به ایران دادهاند، اعلام کردهاند مابهازای لغو بعضی از محدودیتها، پذیرش «مذاکره» از سوی جمهوری اسلامی است. جالب این است که بایدن علیرغم آنکه اذعان میکند هزینه ایران در پذیرش مذاکره «بسیار زیاد» و «استراتژیک» است، اما مابهازایی که پیشنهاد میدهد «بسیار اندک» و «تاکتیکی» است. تیم بایدن حفظ ساختارهای تحریمی برای وادار کردن ایران به مذاکره و دادن امتیازات بزرگ حین مذاکره را لازم میداند. به همین دلیل میتوان بدون هیچ تردیدی گفت ایران حتی اگر مذاکره دوباره با آمریکا را بپذیرد و امتیازات بزرگی در بحثهای فیمابین - هستهای، موشکی، منطقهای و ساختار حقوقی نظام - بدهد، تحریمها حتی کم هم نمیشوند چه رسد به اینکه لغو شوند.
کاملاً واضح است که آمریکا مذاکره را برای رفع اختلافات خود با ایران نمیخواهد که اگر این هم بود به معنای وادار کردن ایران به تنازل در پروندههای چهارگانه مذکور و نتیجه آن تضعیف شدید جمهوری اسلامی بود. آمریکا مذاکره را از یکسو برای بازگرداندن اقتدار فروپاشیده خود در دنیا و بهخصوص در منطقه و از سوی دیگر برای فروپاشی قدرت سرسختترین دشمن خود میخواهد. کما اینکه مذاکرهای که منتهی به انعقاد برجام شد، آمریکا را در اعمال تهدیدات ضدایرانی خود توانمندتر کرد که فقط یک فقره از آن به شهادت رساندن نامآورترین سردار مؤثر ایرانی، سپهبد شهید قاسم سلیمانی است و در نقطه مقابل آن، عملیاتی کردن کامل توافق برجام از سوی ایران حتی منجر به رفع تهدید از تأسیسات مجاز هستهای ایران - که صحت آن در ۵ سال گذشته ۱۵ بار مورد تأیید آژانس بینالمللی انرژی اتمی واقع گردید - نشد! این چگونه توافقی است که دست آمریکایی را که به هیچ بخشی از تعهداتش عمل نکرده، باز میگذارد تا آن همه خسارت به ایران بزند و دست جمهوری اسلامی که به صورت افراطی به تعهداتش عمل کرده است را میبندد و این همه خسارت به او میزند! پس ماهیت مذاکرهای که آمریکا و اروپا دنبال میکنند معلوم است، اما چرا این موضوع بدیهی را رئیسجمهور و وزارت خارجه ما درنمییابند و ایران را ناگزیر به تن دادن به آن میکنند و بعضی هم آن را تأمینکننده منافع ملی ایران معرفی مینمایند؟
۲- در این میان رهبر معظم انقلاب دو روز پیش - چهارشنبه - فرمودند فرسایشی شدن مذاکره با اروپاییها -که این روزها در وین جریان دارد- را قبول ندارند و اضافه کردند که «خب حال تشخیص مسئولان این است که مذاکره کنیم و سیاست اعلامشده کشور را اعمال کنیم. ما در این زمینه بحثی نداریم منتها باید مراقبت شود که مذاکره فرسایشی نشود و کش پیدا نکند چرا که این مسئله برای کشور ضرر دارد.» بعضی ممکن است گمان و یا ادعا کنند رهبری با مذاکرات تیم ایرانی در وین موافق است در صورتی که بیان رهبری ناظر بر بدبینی ایشان نسبت به این مذاکرات است کما اینکه در سال ۱۳۹۸ پس از آنکه رئیسجمهور محترم اعلام کرد علیرغم خارج شدن آمریکا، برجام را با کمک کشورهای اروپایی اجرایی کرده و تحریمها را برمیدارد، رهبری صراحتاً بدبینی خود را بیان کردند و البته مانع مذاکرات دولت با طرفهای اروپایی نشدند. دست آخر دو سال پس از مذاکرات بیحاصل وزارت خارجه با طرفهای اروپایی، محق بودن رهبر معظم انقلاب در ابراز بدبینی و خطا بودن دیدگاه رئیسجمهور در ابراز خوشبینی مشخص شد و داد خود اینها را هم درآورد. الان هم آنچه رهبری بر آن تأکید دارند اجرای مصوبه مجلس و عدم توجه به وعدههای پوچی است که طرفهای اروپایی مطرح مینمایند.
۳- درست در کشاکش بحث مذاکرات وین، جمهوری اسلامی با دو ماجرا که توسط صهیونیستها طراحی و به اجرا درآمدند، مواجه گردید؛ یکی حمله موشکی به یک کشتی ایرانی در دریای سرخ و دیگری انفجار در تالار سانتریفیوژهای نطنز بود. اگر کسی تصور کند صهیونیستها بدون همکاری آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان به این اقدمات دست زدهاند، حتماً باید در فهم سیاسی او شک کرد. اروپاییها حتی این اقدامات را محکوم هم نکردند و طرف آمریکایی گفت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در سفر روز یکشنبه خود به واشنگتن، مقامات آمریکایی را در جریان اقدامی که اسرائیل فردای آن روز علیه ایران به اجرا گذاشت، قرار داده است. این دو اقدام خود پوچ بودن مذاکره با طرف اروپایی و آمریکایی و پرخطا بودن خط مشی دولت آقای روحانی در پیگیری مذاکره را به اثبات رساند. در واقع آفتاب آمد دلیل آفتاب. کما اینکه همزمان با مذاکرات وین، اتحادیه اروپا تحریمهای جدیدی علیه ایران به اجرا گذاشت که متأسفانه باید گفت اگر این مذاکرات و استقبال تعجبآور دولت ایران از آن نبود، به احتمال خیلی زیاد هیچکدام از این سه اتفاق علیه ایران به وقوع نمیپیوست. کما اینکه درست در روز انفجار نطنز، یک مقام آمریکایی در یادداشتی با صراحت نوشت: «ایران امروز در ضعیفترین وضع خود است و ایستادن نشان توانمندی او نیست». چرا این تحلیل به محافل آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی راه مییابد؟ آیا غیر از این است که دولت آقای روحانی و تیم کنونی وزارت خارجه جمهوری اسلامی با رفتار غلط، «ایران قدرتمند» را موجودی محتاج مذاکره نشان دادهاند؟ اشتباه نشود این قلم نمیخواهد مسئولیت این اتفاقات را متوجه روحانی و ظریف و عراقچی کند. ما دشمن خود را میشناسیم و تردیدی در خباثتآمیز بودن تحلیلهای آنان نداریم و خود را برای زدن ضربههای اساسی به آنها هم آماده کردهایم کما اینکه هفتهای نیست که به آنان ضربه نزنیم.
متأسفانه رئیسجمهور در واکنش به اقدام تروریستی مشترک رژیم اسرائیل، سه دولت اروپایی و آمریکا علیه تأسیسات نطنز به گونهای سخن گفت که خیال آنان را از واکنش ایران آسوده کرد. ایشان گفت پاسخ ایران، نصب سانتریفیوژهای نسل ششم به جای نسل اول در نطنز و حرکت به سمت غنی سازی ۶۰ درصد است. این در حالی است که از یکسو این دو گام دقیقاً در قانون دو ماه پیش مجلس شورای اسلامی آمده بود و این مربوط به اقدامات جبرانی ایران در برابر بدعهدی غرب در اجرای تعهدات برجامی خود بود و از قضا زمان اجرای آن هم در همین روزها فرارسید و سازمان انرژی اتمی ایران موظف بود این دو اقدام را از روز بیستم فروردین شروع کند و از سوی دیگر پاسخ اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی ایران، انجام اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی رژیم صهیونیستی است. نه اینکه ما استفاده از حقوق و صلاحیتهای داخلی را به عنوان واکنش ایران به اعمال دشمنی اسرائیل سند بزنیم. متأسفانه رئیسجمهور با طرح این مسئله که پاسخ ما نصب موتورهای نسل ۶ و آغاز غنی سازی ۶۰ درصد است، در واقع اعلام کرد اقدام متقابلی علیه اسرائیل در کار نخواهد بود! این پالس غلط میتواند منشأ اقدامات ضدامنیتی جدید دشمنان علیه تأسیسات حساس و افراد متخصص ایرانی باشد.
البته جمهوری اسلامی دستبسته نیست و پاسخ متناسب را دنبال میکند. نظر این قلم این است که براساس فرمول «چشم در برابر چشم» و «تهدید متقابل و همطراز»، در پاسخ به حادثه نطنز، ایران باید اقداماتی را علیه تأسیسات «دیمونا»ی اسرائیل به اجرا بگذارد چرا که واکنش در هیچ سطح دیگری همطراز و بازدارنده نخواهد بود. واکنش ایران باید اولاً داخل رژیم اسرائیل و ثانیاً تأسیسات هستهای آن را هدف قرار دهد.
*********************
روزنامه وطن امروز **
مقایسه مدل کرهجنوبی و سند ۲۵ ساله با چین/نوید مؤمن
دیپلماسی بادی کرهایها!
«چونگ سی کیون» نخستوزیر وقت کرهجنوبی در سفر به کشورمان، با چهرهای گشاده و لحنی آرام نسبت به «آینده همکاریها و روابط تهران- سئول» ابراز امیدواری کرد. این مقام کرهای حتی در نشست خبری خود با اسحاق جهانگیری معاون اول رئیسجمهور، کمترین توضیحی درباره چرایی پیروی مطلق کشورش از تحریمهای یکجانبه و غیرقانونی آمریکا علیه ایران نداد! او با چاشنی «لبخند» از «آینده» گفت تا آجر طلایی دیگری بر روی کاخ خیالی طرفداران «دیپلماسی برجاممحور» بچیند. دولت کرهجنوبی از سال ۲۰۱۷ میلادی تاکنون، یکی از مهرههای بازی ایالات متحده در پیشبرد استراتژی «فشار حداکثری علیه ایران» بوده است. نخستوزیر کرهجنوبی در تهران عملا با سکوت خود در مقابل «کیفرخواست ملت ایران» تمام اتهامات خود را پذیرفت.
- چونگ سی کیون پذیرفت کشورش در دوران شیوع کرونا که متاسفانه منجر به فوت هزاران نفر از شهروندان کشورمان شده است، از دادن تجهیزات و دارو به ایران خودداری کرده است!
- نخستوزیر کرهجنوبی پذیرفت کشورش تحت تاثیر تحریمهای یکجانبه و غیرقانونی وضع شده توسط دونالد ترامپ، براحتی فعالیتهای اقتصادی و تجاری خود در ایران را متوقف کرده است!
- این مقام ارشد کرهای پذیرفت پول فروش نفت ایران را سالها در این کشور بلوکه کرده و از آزادسازی آن (در راستای تامین منافع و خواستههای آمریکا) خودداری کرده است!
- سئول پذیرفت از سال ۲۰۱۷ میلادی تاکنون، پابهپای دولتهای ترامپ و بایدن در تقابل مطلق با نظام و ملت ایران پیش آمده و در این مسیر، تحت امر و فرمان کاخ سفید بوده است!
واکنش مقامات کرهای در مقابل این «کیفرخواست سنگین» چیزی جز سکوت و لبخند نبود! نکته جالب توجه آنجاست که نخستوزیر کرهجنوبی پس از این همه عهدشکنی و وقاحت، در نشست خبری خود نسبت به «ساختن آینده» و «بازسازی مناسبات تهران- سئول» ابراز امیدواری میکند! البته «چونگ سی کیون» همین وعده نیمبند را نیز مشروط به «احیای توافق هستهای با ایران» کرد: «امیدواریم با مذاکراتی که اکنون بر سر احیای توافق هستهای با ایران صورت گرفته است، بتوانیم در آینده با یکدیگر همکاریهای نزدیکی داشته باشیم».
البته صداقت این مقام کرهای نسبت به مقامات آلمانی، انگلیسی و فرانسوی قابل تحسین است!
لااقل نخستوزیر کرهجنوبی در مقابل سیاهه بدعهدیهای مطلق کشور متبوعش، دست به انکار بدعهدیهای خود نمیزند، اما صراحتا این پیام را به کشورمان مخابره میکند که کشورش دارای یک «موجودیت مستقل» در نظام بینالملل و عرصه دیپلماسی و سیاست خارجی نیست! کرهایها عملا میگویند هرگاه آمریکا اراده کند و به آنها اجازه دهد، همکاریهایی را با تهران تعریف خواهند کرد و هرگاه کاخ سفید دستور «توقف همکاری با تهران» را صادر کند، در یک چشم بر هم زدن کشورمان را ترک گفته و حتی اموال و داراییهای جمهوری اسلامی ایران را در کشورشان بلوکه میکنند و منتظر دستور بعدی ارباب خود میمانند! بهتر است کسانی که طی روزهای اخیر امضای سند همکاریهای بلندمدت، استراتژیک و ۲۵ ساله ایران و چین را زیر سوال برده و فریادشان از این موضوع به هوا برخاسته است، محصولات و دستاوردهای «دیپلماسی آمریکایی- اروپایی» را تحویل بگیرند! «دیپلماسی بادی کره ایها» خروجی و تصویر واقعی این دیپلماسی است! در این نوع دیپلماسی، «پدیدهها» و «فرصتها» به تار مویی بند هستند، اما «تهدیدات» نه! در این نوع دیپلماسی، رئیس یک دولت خارجی در چشمان ۸۰ میلیون ایرانی زل میزند و ابایی از پذیرش اینکه «پولهای نفتی ایران» را به دستور آمریکا بلوکه کرده است، ندارد! حتی مقام کرهای که بر اساس فرهنگ آسیای شرقی، «عذرخواهی» را جزئی از «زندگی شخصی و سیاسی» خود میدانند، به خود زحمت نداد تا بابت عدم آزادسازی پولهای ایران و حتی عدم ارسال دارو و تجهیزات پزشکی به کشورمان عذرخواهی کند!
ورود و خروج نخستوزیر کرهجنوبی به ایران، درس بزرگی به مخاطبان حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان داد! اینکه تفاوت «دیپلماسی عزتمدارانه» و «دیپلماسی التماسی» چگونه در آوردگاهها و بزنگاههای مهم، خود را نشان میدهد. این «احیای دیپلماسی بادی کرهایها» که مبتنی بر یک «لحظه» یا یک «دستور فوری» است، قاعدتا نباید دیگر از سوی وزارت امور خارجه و دولت ما تبدیل به یک «دستاورد مطلوب» شود! حال که هیچ مرجع حقوقی در نظام بینالملل، از جمله سازمان ملل متحد که قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت از ناحیه آن صادر شده است، از نقضکنندگان برجام بازخواستی نمیکند، لااقل دولت و وزارت امور خارجه کشورمان نباید زمین بازی را برای این کشورها هموار کنند. منطقی و زیبنده است که «بازیگران بدعهد دوران خروج آمریکا از برجام» متوجه شوند هزینه «عهدشکنی در برابر ایران» تا چه اندازه سنگین است، اگر نه «لبخندهای تلختر از اشک» بیشتری در انتظار ما در آینده خواهد بود.
*********************
روزنامه خراسان**
آقای روحانی اگر نگویید نمیگویند نگفت! /دکتر سید علی علوی
آخوندی: «اگر روند سال ۹۲ ادامه پیدا کرده بود، الان قحطی تمام ایران را گرفته بود.»
جهانگیری: «با تلاشهای دولت، اقدامات خصمانه دشمنان علیه ملت کنترل شد و اجازه ندادیم در کشور قحطی به وجود آید.»
روحانی: «اگر بگوییم که دهه اخیر که دوران دولتهای یازدهم و دوازدهم بوده، دهه پیروزی و نجات ملی است اشتباه نگفتهایم». این موارد برخی از اظهار نظرهایی است که طی چند هفته اخیر و در چند ماه مانده به پایان دولت دوازدهم توسط رئیس جمهور و برخی مسئولان دولتی مطرح و رسانهای میشود. اظهار نظرهایی که واکنشهای زیادی در جامعه سیاسی و نخبگانی و در بین مردم کف جامعه دارد. ما در رسانه خراسان اصولا این نوع اظهار نظرها را ضریب نمیدهیم تا باعث تشدید فشار به افکار عمومی نشویم مگر آن که پاسخ منتقدان به این سخنان را هم در کنارآن قرار دهیم. واقعیت این است که دو دولت آقای روحانی به دلیل تمرکز بر حل مسائل کشور از مسیر گشایش بین المللی، طولانی شدن فرایند مذاکره، تکیه به ظرفیتهای بیرونی، بدعهدی طرف آمریکایی پس از برجام و تحریمهای حداکثری ترامپ یکی از دولتهایی بوده است که شاخصهای اقتصادی در آن براساس آمار عقب گردی قابل تامل در شاخصهای عدالت اقتصادی دارد. موضوعی که در گزارش امروز ضمیمه دخل و خرج خراسان به اختصار و به نقل ازگزارشهای رسمی مرکز آمار همین دولت به آن پرداخته ایم. در این مقال هم برآن نیستم که عملکرد اقتصادی دولت دکتر روحانی را نقد کنم. آن چه در این مکتوب برآن متمرکزم توجه به وضعیت اعتماد اجتماعی مردم و کاهش سرمایه اجتماعی است که متاسفانه طی سالیان اخیر در حال وقوع است. واقعیت آن است که خوب یا بد مردم جمع بندی خود را در باره دولت روحانی دارند، دولتی که تمرکز بر سیاست خارجی کرد تا ظرفیتهای داخلی، مردم با خوب و بدش تقریبا کنار آمده اند و خود را برای دولت بعدی آماده میکنند. دولتی که مردم با نقاط ضعف و قوتش، با وعدههای محقق شده و نشده اش، با بهانهها و استدلال هایش کنار آمدهاند و در این ماههای پایانی منتظرند به آرامش بگذرد همان قولی که رئیس جمهور در روزهای پایانی اسفند ۹۹ داد. اما آن چه در اظهار نظرها اتفاق میافتد برای مردمان کف جامعه آزار دهنده است. وزیر سابق و معاون اولی که میگویند اگر ما نبودیم قحطی میشد، رئیس جمهوری که حرف از بی نظیر بودن وضعیت شاخصها میزند در حالی که مردم در سر سفره خود با واقعیت دیگری روبه رو هستند. این یک واقعیت است که گاهی شاخصهای اقتصادی ارتباط مستقیم یا سریعی با سفره و معیشت مردم ندارد شاخصهایی همانند نرخ رشد اقتصادی، اما همه شاخصها هم چنین نیست برخی از شاخصها مثل تورم آثارش را مردم به عینه در سفرههای خود میبینند؛ لذا نمیخواهم بگویم که آن چه دولت میگوید تماما کذب است، اما میخواهم بگویم وقتی مردم گشایش و کارآمدی اقتصادی را در سفرههای خود نمیبینند وقتی صف مرغ و کمبود روغن و شایعه گرانی نان و سیاستهای غلط وارداتی و قیمت تضمینی گندم و... رامیبینند چه میشود که دولتمردان و رئیس جمهور محترم در این باره زبان در کام بگیرند و سخن از بی نظیر بودن عملکردشان نزنند. چرخیدن زبانهایی که جز عصبانیت مردم خروجی ندارد. موضوعی که به وضوح ما در روزنامه خراسان و رسانههای آخرین خبر در بخشهای تعاملی مان همچون حرف مردم و نظرات مردم به طور مشهودی با آن مواجهیم. واقعیت این است که عملکرد و نا هماهنگیها و دعواهای سیاسی به خودی خود اعتماد عمومی را به شدت صدمه زده، ولی آیا نمیشود حداقل حرف نزد؟ یا حرفی که مردم کف جامعه را میرنجاند و عصبانی میکند نزد تا این اعتماد اجتماعی به ارزانترین شکل ممکن چوب حراج نخورد. اعتماد عمومی از مهمترین شاخصهای سرمایه اجتماعی یک نظام سیاسی است. موضوعی که به نظر میرسد این روزها که به انتخابات نزدیک میشویم برخی فعالان سیاسی و دولتمردان تقریبا بیش از گذشته به آن بی توجه اند. چه دوست داشته باشیم چه نه همه ما با گرایشها و سلایق مختلف در یک کشتی نشسته ایم. کشتی که اگر صدمه ببیند چوب آن را همگان خواهند خورد.
*********************
روزنامه ایران **
دوقطبی مجعول/علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
برخـلاف تصـور طراحـان حمله تروریستی به تأسیسات غنیسازی نطنز، نه تنها این واقعه تأثیر بلندمدتی بر روند فعالیتهای هستهای نداشت بلکه حتی به هدف سیاسی خود یعنی تعویق و تعلل در تداوم مذاکرات ایران و گروه ۱+۴ به منظور رفع کلیه تحریمها و بازگشت همه طرفها به تعهدات هم نرسید. بیانات هوشمندانه رهبری معظم در آستانه ماه مبارک رمضان، در واقع پاسخی برآمده از عقلانیت و اقتدار ایران به این اقدام شرورانه بود و زمینه را برای به پیش بردن استراتژی جامع، پاسخگو، اطمینانبخش و قاطع را به پیش آورد و در حقیقت اهداف رژیم صهیونیستی علیه زندگی عادی و شرافتمندانه ایرانیان را ناکام گذاشت. دولت ایران با شناخت اهداف ثانویه این خرابکاری موضوع ابعاد و آثار این حادثه را در جلسه روز یکشنبه هیأت دولت مورد بررسی قرار داد. آقای دکتر صالحی که با تأخیر از نطنز به تهران رسیده بود گزارشی از چگونگی خرابکاری و آثار فنی آن به جلسه ارائه کرد. در همان جلسه تصمیم گرفته شد IR۱های آسیبدیده با IR۶ پیشرفته جایگزین شود و نمایندگان آژانس نیز در جریان خرابکاری و اقدام ایران قرار گیرند. تحلیلی از هدف اصلی اقدامکنندگان حادثه توسط دکتر ظریف ارائه شد. اعضای دولت هم از جنبههای مختلف موضوع را بحث کردند. حتی در تحلیلها به این تصور دشمنان ایران هم اشاره شد که این خرابکاری اهداف چندگانه را دنبال میکند. در یک هدف میخواهد به طرفهای مذاکره ایران القا کند که توانایی ایران کاهش یافته است و در یک هدف دیگر ایران را در شرایطی قرار دهد که در پاسخ به این اقدام خرابکارانه تروریستی خود نیز تصمیمی تند علیه مذاکرات اتخاذ کند و در هدفی دیگر مردم را دچار یأس و ناامیدی کند. رئیسجمهوری نیز در آن جلسه جمعبندی هوشمندانهای کرد مبنی بر تقویت سازمان انرژی اتمی و فعالیتهای نطنز و جبران خسارات و اتخاذ گامهای بلندتر در فعالیتهای هستهای صلحآمیز ایران و ادامه مذاکرات از سوی دیگر.
بهطور طبیعی پاسخی سهگانه دنبال خواهد شد: اول حق خود را برای اقدام علیه عاملین و آمرین و مباشرین محفوظ دانسته و مجازات خواهند شد. پاسخ دوم ما پیشرفت و گسترش فعالیتهای صلحآمیز هستهای به منزله حق مدنی ایران در بهرهمندی از فناوریهای نو در کشور است. پاسخ سوم در عرصه سیاسی با عقب راندن تحریمها و تلاش مضاعف برای کسب حقوق ملت ایران است.
در راستای این استراتژی سهضلعی، ما در دام عملیات تحریکی دشمن ایران قرار نمیگیریم، به مسیر درست خود در عرصه بینالمللی ادامه داده، تحریم را خواهیم شکست و به تأمین و گسترش صلح و امنیت جهان و منطقه کمک خواهیم کرد.
متأسفانه در سالیان اخیر عدهای با برساختن دوگانه و دوقطبی عجیب و در نوع خود تازه، کوشیدند که مقاومت و مذاکره را به دو سر طیفی منتسب کنند که الزاماً یکی، دیگری را نقض میکند. به گمان این افراد، مذاکره مترادف با سرسپردگی و تسلیم در برابر زورگویی و مقاومت راهی قهرمانانه و در نفی مذاکره است که اتفاقاً در میان دو جناح اصلی سیاسی توزیع شده و یکی مشهور به محدود ماندن در مذاکره و دیگری متخصص در مقاومت است. این دوگانه بیمعنا که حتی با ابتداییترین شواهد در عملکرد دولت و منتقدان آن هم سازگاری ندارد، توان چشمگیری از کشور را در مجادلات بیپایان و بیثمر گرفت و در تعمیق اختلاف و زایل کردن وحدت هنگامی که بیش از هر زمانی به آن نیاز داشتیم، نقش داشت. حمایت مقام معظم رهبری از مذاکرهکنندگان و اعلام پشتیبانی از تلاش دیپلماتیک برای رفع تحریم، به این دوقطبی زیانبار خاتمه داد. این واقعیت هرگز قابل چشمپوشی نبوده که مذاکرات ما در زمان انعقاد برجام که صدای تندروهای امریکایی و صهیونیستی را درآورد و در نهایت به خروج امریکا از برجام منتهی شد، مبتنی بر مقاومت در برابر زورگویی و سپردن حداقل امتیازها در ازای رفع بسته جامعی از تحریمها بویژه قطعنامههای تحریمی شورای امنیت سازمان ملل متحد بود. این همان دلیلی بود که سرانجام به انتقامگیری امریکای ترامپ با خروج از برجام به واکنشی غیرقانونی منجر شد. امروز هم مذاکرات جاری به پیروی بیقید و شرط از دستور رهبری معظم مبنی بر لغو همه تحریمهای ناقض برجام و اجتناب از فرسایشی شدن مذاکرات، به مقاومت در صورتها و اشکال ویژه خود گره خورده است. در آنسو، مذاکره ابزاری برای مقاومت و به ثمر نشاندن آن با هزینهای کمتر است. بههمپیوستگی این دو بیش از آن است که بتوان آن را در یک دوقطبی جعلی گنجاند. اکنون تیغ دو لبه مقاومت و مذاکره در خدمت منافع ملی و در رأس آن به عقب راندن تحریمها از یک طرف و دفاع بیوقفه از حق مدنی تداوم فعالیتهای صلحآمیز هستهای از طرف دیگر است؛ بیآنکه به معنای نفی یکی توسط دیگری باشد.
*********************
روزنامه شرق **
راه جدید فائزه هاشمی؟ /احمد غلامی
میخواهم از مفهوم «بیان سیاسی» برای تبیین و تحلیل وضعیت موجود استفاده کنم. فرض بر این است که در روش بیان سیاسی میتوان به دیدگاههای متفاوت و متعارض مردم مرکزیت داد تا از این راه به نتایج دلخواه و مطلوب دست پیدا کرد. یکی از دشواریهای فعالان سیاسی در قدرت یا منتقدان وفادار «در و خارج از قدرت» این است که با تفرق و پراکندگی آرای مردمی روبهرو هستند. درواقع میتوان گفت هدف بیان سیاسی تودهسازی است، تودهسازی برای ترغیب مردم به یک عمل سیاسی در چارچوب ساختارهای موجود. این تودهسازی گاه از طرف اصولگرایان دنبال میشود و گاه از طرف اصلاحطلبان و گاه از سوی چهرههای مستقل همچون فائزه هاشمی که خود را وفادار به یکی از چهرههای بنیادین انقلاب (پدرش) میداند. جناحهای سیاسی و چهرههای سیاسی که در این صورتبندی از آنان نام برده شد، کار دشواری پیشرو دارند. چراکه در حال حاضر مفهومی به نام پایداری سیاسی در نزد مردم وجود ندارد. آنان همچون گویهای یک بازی با برخوردهای اتفاقی روی صفحه بازی جابهجا شده، گاه در کنار یکدیگر مینشینند و گاه بدون دلیلِ روشنی روبهروی یکدیگر قرار میگیرند. چرایی این وضعیت ناشی از این است که دولت، جناحهای سیاسی و حتی چهرههای منفرد آن، هژمونی خود را از دست دادهاند و دیگر قادر نیستند مردم را با ایدهها، باورها و سلیقههای خود همسو کنند تا دست به عمل سیاسی بزنند. این وضعیت بیشتر از هر جناح دیگری برای اصلاحطلبان دردناک است. آنان مدتهای مدیدی طبقهای بودند که هژمونیشان مردم را اقناع میکرد. دوران هشتساله ریاستجمهوریِ سیدمحمد خاتمی دوران طلایی اصلاحطلبان بود، آنان نهتنها جریانی هژمونیک بودند بلکه برخی از آنان در دل این هژمونی جایگاهی منحصربهفرد برای خود جستوجو میکردند. از اینرو بر آن بودند تا از طریق بیان سیاسی، ضمنِ وفاداری به جریانی که از آن برخاسته بودند، هویتی مستقل برای خود تعریف کنند. البته ناگفته نماند جریان اصلی اصلاحطلبی نیز ناگزیر این هژمونی را نادیده میگرفت و از توان سیاسی آن هراسان سر باز میزد. به باور لنین «از دیدگاه مارکسیسم طبقه تا زمانی که اندیشه هژمونی را نادیده میگیرد یا از درک آن عاجز است، اصلا طبقه نیست یا دستکم هنوز طبقه نشده است بلکه یک صنف یا حاصلجمع مجموعه اصناف است». این آرای لنین بعدها دستمایه اندیشههای گرامشی قرار گرفت: «اصناف و اتحادیهها به دلیل منفعتهای اقتصادی توانایی دگرگونی جدی را ندارند». مشکل اصلی اصلاحطلبان این نیست که هژمونی خود را از دست دادهاند، بلکه مسئله اصلی این است که آنها دیگر قادر نیستند ضد هژمونی باشند و با هژمونیهای دیگر مقابله کنند و از این منظر، اصلاحطلبان به دلیل ناتوانی از ضد هژمونی بودن، به اصولگرایان نزدیک میشوند. آنها سالها از جامعه مدنی سخن گفتند، اما نتوانستند آن را به یک ابزار سیاسی تبدیل کنند. در باور گرامشی مفهوم جامعه مدنی از اهمیت ویژهای برخوردار است. او میان نهادهای عمومی دولت از یک سو و جامعه مدنی از سوی دیگر تمایز قائل است. همه سازمانهای خصوصی و داوطلبان از قبیل اتحادیههای کارگری، احزاب سیاسی، کلیسا، سازمانهای جماعت و خیریه، خاکریزهای جامعه مدنیاند. گرامشی بر این اساس استدلال کرد هژمونی طبقات مسلط در جامعه مدنی از این طریق اعمال میشود: «متقاعدسازی طبقات فرودست به پذیرش ارزشها و اندیشههای طبقه مسلط».
صرفنظر از هشت سال دوره سازندگی هاشمیرفسنجانی، وضعیت مطلوب در دوره ریاستجمهوری محمد خاتمی رخ داد. جریانی که میتوانست ضمن هژمونیک بودن ضدهژمونی شود.
اینک این هژمونی در میان همه جریانهای سیاسی خاصه اصلاحطلبان از دست رفته است و بهتبع آن چهرههای سیاسی هم که در این جریان حضوری چشمگیر داشتهاند، بهدشواری میتوانند بیان سیاسی خود را پیدا کنند. بیان سیاسیای که الزاما وابسته به هژمونی نیست و منفرد و منفک از آن میتواند عمل کند. بیدلیل نیست که فائزه هاشمی که «بر و در» این جریان است بنا دارد بیان سیاسی خود را تولید کند؛ چراکه بیان سیاسی بیش از آنکه متکی بر آرا و اندیشه باشد، متکی بر خصلتها و فضیلتهای فردی است؛ خصلتهایی همچون سخنوری و شجاعت.
با این نوع خصلتها میتوان در سطح سیاست داخلی ایران موجهایی به وجود آورد؛ موجهایی فرّار و نهچندان عمیق. شاید انتظار از کارکرد بیان سیاسی بیش از این هم نباشد؛ چراکه حیات بیان سیاسی وابسته به جسارت است و بیشک برای تهییج مخاطبان در هر نوبت باید دوز این شجاعت و رکگویی را افزایش داد. از همینرو است که بیان سیاسی، خطابه تودهسازی است. اگرچه فائزه هاشمی در پی ایجاد هژمونی نیست، اما سودای قرارگرفتن خود و خانوادهاش را در قابی دیگر جستوجو میکند؛ قابی که بیش از همه خود و پدرش را مستحق آن میداند. اگر این راه جدید فائزه هاشمی منتهی به قدرت یا استفاده اصلاحطلبان از آن برای رسیدن به قدرت نشود، فائزه را بیش از گذشته به مردم نزدیک میکند؛ نزدیکیای که پیش پای او راهی تازه میگذارد.
در این میان مهم نیست که جناحهای تندرو از هر زمان دیگر او را بیشتر مورد حمله قرار دهند، مهم این است که او پس از این باید با خود و خانوادهاش نزد مردم تصفیهحساب کند؛ راه ناگزیری که آنان پیش پایش خواهند گذاشت. هر بیان سیاسی مستلزم واقعی جلوهکردن است. حتی میتوان واقعیتهای جعلی ساخت، اما در هر صورت با انتخاب چنین راهی باید دست به جراحیهای جدی در سیاست زد. در حال حاضر روشن نیست فائزه هاشمی چقدر در این راه ثابتقدم است، راهی که بیشتر مطلوب تودهسازان است نه او.
* برای درک بهتر مفهوم «هژمونی» میتوان به کتابهای «درآمدی بر اندیشههای سیاسی آنتونیو گرامشی» راجر سایمون، ترجمه محمداسماعیل نوذری، نشر نگاه و «ه مثل هژمونی» پری اَندرسن، ترجمه شاپور اعتماد، نشر نیلوفر مراجعه کرد.
*********************************