صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۶:۱۰  ، 
کد خبر : ۳۳۱۵۲۳

یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ خردادماه

روزنامه کیهان **

اولین قدم در هندسه گام دوم/سعدالله زارعی

روز گذشته، سیزدهمین انتخابات ریاست‌جمهوری و سی‌وچهارمین انتخابات مردم در ایران برگزار شد. همیشه انتخابات‌ها و رفراندوم‌های جمهوری اسلامی در دو وجه اثباتی و سلبی در کانون توجه قرار داشته است. برای مردم ایران، انتخابات صحنه نو شدن و قد برافراشتن بوده است و از همین رو به تعبیر حضرت امام خامنه‌ای - دامت برکاته - مردم آن را «فریضه برتر» در امور سیاسی خود دانسته‌اند. از آن طرف دشمنان و منحرفان و گاهی غافلان به کاهش مشارکت سیاسی مردم چشم داشته‌اند و تلاش کرده‌اند تا از آن یک علامت رمز درآورده و دلخوش شوند که انقلاب توفنده الهی ایران، اینک مثل انقلاب‌های مادی به مرتبه افول رسیده است. در این میان، انتخاباتی که دیروز برگزار شد بیش از انتخابات‌های قبل تحت فشار دشمنان و منحرفان قرار گرفت تا مشارکت به حداقل خود برسد و حقیقتاً برای این کار مهندسی هم صورت گرفته بود. اما آنچه دیروز اتفاق افتاد یک بار دیگر به این داعیه سلبی خط بطلان کشید. انتخابات و مسیر منتهی به انتخابات دیروز ریاست‌جمهوری اسلامی شگفتانه‌های زیادی داشت. در تحلیل این انتخابات موارد زیر اهمیت دارند:
۱- کلمه رمز «انتخابات ۲۸ خرداد باید با مشارکت اندک برگزار شود» در انتخابات سیزدهم ریاست‌جمهوری به کار گرفته شد. طبعاً دعوت علنی به عدم مشارکت را دشمنان تابلودار مردم ایران می‌توانستند بلند کنند که این کار را در حجم وسیعی در رسانه‌های خود انجام دادند. بی‌بی‌سی، ایران اینترنشنال، فردا، دویچه‌وله و... خیلی آشکار تابلو نه به انتخابات را بالا بردند. البته این کار را در بعضی از انتخابات‌های قبلی هم کرده بودند. این‌ها خیلی محل توجه مردم ایران واقع نشدند چرا که غرور ملی ایرانیان چنین شعار مداخله‌جویانه‌ای از سوی رسانه‌ها و محافل بیرونی را برنمی‌تابد.
۲-، اما در این میان، شعار انتخابات ۲۸ خرداد باید با مشارکت اندک برگزار شود هم با شدت تمام از سوی محافل شناخته شده داخلی دنبال می‌شد. بگومگوی آنان در مورد این انتخابات دست‌کم از دو سال پیش شروع شده بود و تردیدافکنی درباره مشارکت هم از همان زمان مطرح می‌شد. همه به یاد داریم که آقای دکتر صادق زیباکلام که می‌توان او را نبض این جریانات به حساب آورد و سخن علنی او را برگرفته از مباحث و جمع‌بندی‌های داخلی جریان خاص دانست، دست‌کم از دو سال پیش می‌گفت «اصلاح‌طلبان به طور قطعی هیچ شانسی در انتخابات ۱۴۰۰ ندارند و از دست شخصیت‌هایی مثل سیدمحمد خاتمی، سیدحسن خمینی، حسن روحانی، موسوی خوئینی‌ها و احزاب آنان هم کاری ساخته نیست. این سرنوشت محتوم آنان در انتخابات ۱۴۰۰ بوده و پیروزی طیف مقابل در آن قطعی است.» در بین مباحث چهره‌های دیگر اصلاح‌طلب هم این نکته که مسیر کنونی به شکست دوباره اصلاح‌طلبان منجر می‌شود، به چشم می‌خورد و از این‌رو بحث جداسازی - سرنوشت اصلاح‌طلبان از سرنوشت دولت روحانی مطرح گردید و از حدود دو سال پیش انتقاد آشکار و پی‌در‌پی از دولت روحانی در دستور کار اصلاح‌طلبان قرار گرفت. در این میان عدم واکنش روحانی به این انتقادات که گاهی به تندی و با استفاده از کلماتی که فاقد نزاکت بودند هم استفاده می‌شد، مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که این هجمه‌ها با دولت هماهنگ شده است. به هر حال، حاصل عدم دفاع اصلاح‌طلبان از دولتی که واقعاً خودشان سرکار آورده بودند، نتیجه‌ای جز ناامید کردن مردم نداشت - همه می‌دانیم که در سال‌های ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ مرحوم آقای هاشمی و کارگزاران، شخص آقای روحانی و حزب اعتدال و توسعه، در وضعیتی نبودند که بتوانند روی کار آورنده دولتی در ایران باشند. در این فضا بر اینکه کار مردم در داخل سیستم جمهوری اسلامی و نه دولت با بن‌بست مواجه است و از دست اصلاح‌طلبان هم کاری ساخته نیست، تأکید می‌گردید. ما در این سال‌های اخیر این ادبیات را بار‌ها در عبارات اصلاح‌طلبان رحل اقامت گزیده در خارج و طیفی از اصلاح‌طلبان تئوری‌پرداز دولت‌های خاتمی و روحانی مشاهده کردیم. معنی این حرف‌ها چه بود؟ اصلاح‌طلبان حداقل از دو سال قبل باخت خود در انتخابات ۱۴۰۰ را قطعی می‌دانستند و لذا برای آنکه از یک‌سو این باخت را فرافکنی کرده و به نظام منتسب نمایند
- یعنی به جای ناکارآمد دیده شدن آنان، نظام ناکارآمد دیده شود - و از سوی دیگر از فروغ پیروزی نیرو‌های انقلابی بکاهند، به کاهش شدید مشارکت مردم چشم دوختند و «انتخابات کم‌شمار» را مهندسی کردند.
۳- جریان موازی انقلاب اسلامی که از ابتدای انقلاب به موازات خط اصیل انقلاب حضور داشته است، به شورش توده‌های فقیر مردم دل بسته بود و مخفی هم نمی‌کرد و در ده‌ها مقاله بروز داده بود. یکی از شناخته شده‌ترین نظریه‌پردازان جریان موازی که عضو شورای شهر اول تهران هم بود، در تحلیل آشکار خود نوشت، مردم از اصلاح‌طلبی - اصلاح امور کشور از طریق اصلاح نظام - عبور کرده و دیگر به آن اعتقادی نداشته و اصلاح‌طلبی را راه‌حل کشور نمی‌دانند. وی در ادامه با‌اشاره به رخداد‌های سال ۱۳۹۷، توصیه کرد که «اصلاح‌طلبان اصلاحات را مرده حساب کرده و به کف خیابان چشم بدوزند، آنجا که تغییرطلبی به شکل انقلابی اتفاق می‌افتد». در واقع این جریان موازی انقلاب، به طور جدی معتقد بود فقر طبقات پایین و رسیدن جمعیت انبوهی - حدود چند میلیون نفر - به آن خط فقر، حتماً آنان را به اعتراضات خشن و مقابله فعال با نظام می‌کشاند و سپس به مراکز استان‌ها و پایتخت سرایت می‌دهد. آنگاه یکی از این دو اتفاق می‌افتد؛ یا این موج آنقدر قدرت دارد که به دگرگونی در ساخت نظام سیاسی هم منجر می‌شود و یا آنچنان پرقدرت نیست و تا مرحله‌ای کاربرد دارد و نتیجه آن تغییرات مهمی در پاره‌ای از سیاست‌های اصولی نظام، به ویژه در مسایل مرتبط با سیاست خارجی کشور خواهد بود.
تجویز‌های این جریان موازی برای همگنان داخلی و خارجی خود، در نهایت این بود که اولاً باید از این موج نارضایتی و کشیده شدن آن به خیابان استقبال کرد و حتی به آن مدد رساند و ثانیاً با توجه به اینکه «شورش محرومان»، فاقد سازمان و رهبری است، باید از طریقی همدلی نشان دادن و در جایگاه رهبری آن قرار گرفت. آنان در این میان به دو راهبرد چشم دوخته بودند؛ راهبرد اول این بود که با ایجاد نوعی دوقطبی در نظام، موج مردمی را در مقابل قطب ارزشی قرار داده و قطب دیگر را همراه اعتراضات مردم نشان دهد و ثانیاً با نشان دادن روزنه‌ها و حتی دروازه‌های بهبود، از موج اعتراضات که طبعاً نمی‌توانست برای مدت طولانی استمرار پیدا کند، در به کرسی نشاندن خواسته‌های این جریان موازی استفاده کنند.
اگر در طول یک سال گذشته، تیترها، سرمقاله‌ها و خبرسازی‌های این جریان را در عرصه رسانه مرور کنیم، می‌توانیم هر دو راهبرد مورد‌اشاره را مشاهده‌نماییم. این جریان موازی منتظر بود در سال ۱۳۹۹ که ازیک‌سو به تعبیر آقای روحانی فشار‌ها به اوج خود رسید و بحث مذاکرات با آمریکا هم با زمزمه روی کار آمدن بایدن از نیمه این سال مطرح گردید، هم دو قطبی داخلی نظام شکل کاملی پیدا کند و هم اعتراضات اجتماعی محرومین شدیدتر از سال ۱۳۹۷ شکل گیرد. از نظر این جریان موازی این درخت باید در سال ۱۳۹۹ به بار می‌نشست. در این بین کاهش شدید مشارکت در انتخابات از نظر این جریان موازی، بدیهی‌ترین نتیجه این وضعیت بود. این طیف معتقد بود مشارکت معترضین در پای صندوق که معنا پیدا نمی‌کند و لذا انتخابات تبدیل به میدانی برای نیرو‌های ارزشی و انقلابی می‌شود. پس گرم کردن این تنور به چه درد آنان می‌خورد.
بر این اساس به موازات ادبیات دوگانه‌سازی و ادبیات پررنگ نشان دادن دایره فقر و دامن زدن به آن، ادبیات «کاهش حتمی مشارکت»، «فضای سرد انتخابات ۱۴۰۰»، و «کم‌شمارترین مشارکت تاریخ کشور» مطرح گردید. ما در واقع می‌توانیم بگوییم از حدود دو سال پیش مهندسی کاهش مشارکت برای تغییر دادن ایران طراحی و به اجرا گذاشته شد. اما آنچه در سال‌های ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹، در روز انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ اتفاق افتاد، همه این مهندسی و جمع‌بندی‌ها را دگرگون کرد. شورش فقرا اتفاق نیفتاد، نظام دوقطبی نشد و با مهارت از این توطئه عبور کرد، داعیه دلسوزی جریان موازی برای معیشت مردم پذیرفته نشد، نشان دادن در باغ سبز توافق با بایدن به جایی نرسید چرا که مردم به آن اقبالی نشان ندادند و در نهایت انتخابات ۱۴۰۰، رقابتی و با حضور اکثریت واجدان شرایط رأی برگزار شد و رئیس‌جمهور
- حسب آنچه از گزارشات برمی‌آید - با رأی خوب و مناسب انتخاب گردید. مهندسی جریان موازی انقلاب، به طور کامل شکست خورد چرا که همه گزینه‌های این جریان که قرار بود تغییر ایران را در پی بیاورد، به بن‌بست رسید و انقلاب اسلامی بار دیگر بر جریانات موازی معارض پیروز شد.

********************

روزنامه وطن امروز**

انتخابات ریاست‌جمهوری جدال با سیاست پساحقیقت/فاطمه صابری

این روز‌ها متأثر از فضای انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم، شاهد وایرال شدن اطلاعات فیک و دروغ در فضای رسانه و شبکه‌های اجتماعی هستیم که مدام مردم ایران را برای عدم مشارکت در انتخابات تهییج می‌کنند و با سفسطه‌گویی‌های گوناگون دنبال تضعیف نظام هستند. رهبر انقلاب در آخرین سخنرانی‌شان قبل از انتخابات که چهارشنبه گذشته صورت گرفت، تأکید داشتند: «شاید در هیچ نقطه‌ای از عالم نمی‌توانیم کشوری را پیدا کنیم که انتخابات آن این همه مورد هجمه دشمنان قرار گرفته باشد. در همین انتخابات پیش رو چند ماه است رسانه‌های آمریکایی و انگلیسی و مزدورانی که زیر پرچم آن‌ها مشغول کار هستند، دارند خودشان را می‌کشند تا انتخابات جمهوری اسلامی را به نحوی زیر سوال ببرند و به نحوی انتخابات در ایران را مورد اتهام قرار دهند». اما براستی چرا این هجم از دشمنی و دروغ پراکنی در رابطه با انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران در جریان است و چرا ما از سال ۸۸ به بعد در یک کارزار عظیم جنگ رسانه‌ای داخلی و خارجی قرار گرفته‌ایم که مدام با انکار قدرت جمهوری اسلامی در عرصه‌های مختلف به دنبال تلقین «واقعیت‌های جایگزین» به جای «واقعیت‌ها» در افکار عمومی مردم ایران است؟ بهتر است برای پاسخ به این پرسش مهم به مختصات «جهان پساحقیقت» که زیست جدیدی را در حال رقم زدن است، بیش از پیش توجه کنیم و مخاطب ایرانی را با این روش زیستن جدید که چند صباحی است زیست انسان ایرانی را نیز در برگرفته است، آشناتر کنیم.

* رها بودن فضای مجازی و ذهن محصور ما

سال ۲۰۱۶ دیکشنری آکسفورد بعد از ۲ واقعه برگزیت در انگلستان و انتخاب ترامپ در آمریکا، کلمه «پساحقیقت» را به عنوان کلمه سال بین‌المللی خود معرفی کرد؛ مفهومی که در حال حاضر به کمک رشد بدقواره رسانه‌های جدید در حال تغییر هندسه فرهنگ و گفتمان عمومی و ارتباطات جهانی هستند. اما آنچه در «پساحقیقت» به عنوان دال مرکزی مهم است، این است که در جهان پساحقیقت این «احساسات» است که نسبت به «شواهد» و «واقعیت» از وزن بیشتری برخوردار است؛ بنابراین در دوران پساحقیقت شاهد نوعی فروپاشی وفاق عمومی در نحوه رسیدن به حقیقت هستیم. جهان پساحقیقت در ۳ عرصه معرفتی و تکنولوژیک قابل بررسی است. در عرصه معرفت در پایان دهه ۱۹۵۰ شاهد منازعات فلسفی پیرامون «چیستی حقیقت و علم» و شکل‌گیری این پرسش مشترک هستیم: انسان برساخته قدرت، از معرفت و واقعیت چه می‌داند؟ از علم چه می‌داند؟
این تحولات معرفتی در کنار انقلاب فناوری اطلاعات و شکل‌گیری تدریجی «شبکه جهانی وب» در اواخر قرن ۲۰، باعث شد «سیلو‌های داده» شکل بگیرد و زمینه‌ساز رشد رسانه‌ها و بعد‌ها شبکه‌های اجتماعی شود تا در قرون ۲۰ و ۲۱ جهان در میانه انتقال از «جامعه واقعیت‌ها» به «جامعه داده‌ها» قرار بگیرد. این ۲ عامل مهم در کنار ۲ اتفاق عمده سیاسی در سال ۲۰۱۶ که یکی از آن‌ها انتخاب ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا و دیگری رأی‌آوردن برگزیت در انگلستان بود، منجر به آن شد که اصطلاح پساحقیقت به صورت جدی مطرح شود و قواعد جدیدی را پی‌ریزی کند.
اما در ایران، متأسفانه شاهد هستیم تکنولوژی‌زدگی و عدم درک مناسب از اتفاقات جهانی در میان نخبگان و برخی مسؤولان بویژه در سال‌های اخیر باعث شده امواج جهان پساحقیقت، بر ساحل ذهن و فرهنگ و زیست انسان ایرانی نیز بنشیند و جهان پساحقیقت و این بار برساخته رسانه‌ها، برای مخاطب ایرانی نیز رخ‌نمایی کند؛ بنابراین اگر بخشی از مردم ایران در انتخابات سیزدهم دچار یأس و تردید در مشارکت شدند- سوا از عملکرد نامطلوب دولت فعلی در حوزه اقتصاد و معیشت مردم و جنگ اقتصادی دشمن- یک علت مهم آن را همان‌طور که رهبر انقلاب در بیانات نوروزی بیان کردند باید در «رها بودن فضای مجازی کشور» جست‌وجو کرد. ایشان به صراحت در سخنرانی نوروزی در رابطه با استفاده حداکثری از فضای مجازی برای دلسرد کردن مردم و همچنین از رونق انداختن انتخابات صحبت و از نحوه مدیریت فضای مجازی در کشور انتقاد کردند و فرمودند: «همه کشور‌های دنیا، بر فضای مجازی اعمال مدیریت می‌کنند، اما در کشور ما، برخی به رها بودن فضای مجازی افتخار می‌کنند، درحالی‌که این شیوه به هیچ‌وجه افتخار ندارد»؛ بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم، جهان پساحقیقت چندصباح است در حال رشد و گسترش است. انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا، رشد اخبار جعلی، مرجعیت یافتن سلبریتی‌ها و ظهور استبداد جدید از نوع افکار عمومی در سال‌های اخیر همگی نشان از آن دارد که زیست‌بوم جدیدی در حال ایجاد است که لازم و ضروری است بیش از پیش ابعاد آن مورد ارزیابی و بررسی نخبگان قرار گیرد. امری که شاید باید به صورت جدی‌تر در سال‌های بعد از فتنه ۸۸ مورد توجه نخبگان و مسؤولان قرار می‌گرفت تا امروز افکار عمومی و سرمایه اجتماعی کشور اینگونه با اخبار مسموم و جعلی رسانه‌ای، مورد تهاجم قرار نمی‌گرفت و ناامیدی و یأس و تشویق برای عدم مشارکت در انتخابات ترویج نمی‌شد.
در هر صورت افکار عمومی لازم است بداند افراد مختلف می‌توانند از شرایط ایجاد شده در دوران پساحقیقت، برای اهداف سیاسی، اقتصادی و گفتمانی استفاده کنند، بویژه سیاستمداران که آن را به ابزاری برای کسب رأی تبدیل کرده‌اند. به عنوان مثال در مناظرات سیزدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری ایران شاهد بودیم برخی نامزد‌ها با هیجانی کردن جامعه به واسطه طرح شایعه و دروغ‌پراکنی و اتهام‌زنی به رقیب خود و طرح دوقطبی‌های ساختگی، تلاش کردند با تلقین واقعیت‌های جایگزین به جای واقعیت‌ها به مخاطب خود، حقیقت را در پژواک‌ها گم و وضع موجود را توجیه کنند.
یا به عنوان مثال یکی از ویژگی‌های مهم دیگر دوران پساحقیقت که توسط رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی فضای عمومی کشور را متأثر از خود کرده است، غلبه هیجانات و احساسات بر منطق و استدلال است؛ امری رایج در شبکه‌های اجتماعی که در آن پیام‌هایی بیشتر وایرال می‌شوند که هیجانی‌تر و تحریک‌آمیزتر باشند. به همین خاطر است که سیاستمداران یا افرادی که می‌خواهند حرفی را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کنند، سعی می‌کنند هرقدر می‌توانند آن را هیجانی و شاذ تنظیم کنند تا هم در این شبکه‌ها بچرخد و هم به‌واسطه ارسال افراد به نزدیکان‌شان، برای مخاطبان باورپذیر شود؛ امری که در مناظره‌های انتخاباتی در دوره‌های قبل و همین‌طور در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری شاهد آن بودیم. دیوارکشی در پیاده‌رو‌ها و اینکه یکی از کاندیدا‌ها بیش از ۶ کلاس درس نخوانده و... از جمله مصادیق غلبه هیجانات و تحریک احساسات در برابر منطق و استدلال و انکار حقایق در برابر واقعیت است؛ بنابراین با تحلیل وقایع انتخابات سال ۸۸ و ظهور جنبش‌های اجتماعی و نیز مرجعیت یافتن سلبریتی‌ها از طریق شبکه‌های اجتماعی- مثل کنشگری آن‌ها در انتخابات ۹۲ و ۹۶ که از نشانه‌های غلبه جهان پساحقیقت است- در کنار رشد بدقواره صنایع آی‌سی‌تی در سال‌های اخیر به یمن سیاست‌های وزیر جوان ارتباطات دولت فعلی، می‌توان گفت ذهن ایرانی نزدیک به یک دهه است با گردش در جهان پساحقیقت در حال آشنایی ذهنی، عینی و میدانی با مختصات این جهان جدید است و همین امر خود بسترساز آن شده است که حضور مردم در نظام جمهوری اسلامی که دارای یک اصل محکم و سند متقن فکری است و صرفا مساله سیاسی نیست به مسأله‌ای صرفا جناحی و جنجال‌های رسانه‌ای تبدیل شود. در صورتی که طبق فرمایشات رهبر انقلاب، نگاه به بعضی حقایق مثل مشارکت مردم و حضور در انتخابات باید فراتر از نگاه‌های سیاسی باشد، بنابراین خوب است فراتر از زیست رسانه‌ای و جنجال‌های رسانه‌ای، همچون تشییع پیکر شهید حاج‌قاسم سلیمانی که فراتر از سلیقه‌های سیاسی همه در آن حضور داشتیم به جدال با سیاست پساحقیقت برویم و حقیقت قدرت مردم ایران را بار دیگر به رخ جهانیان بکشیم.

********************

روزنامه خراسان**

قدر این مردم را بدانید!/دکترحامد رحیم‌پور

«به فضل الهی روز جمعه مردم برخلاف خواست دشمنان، دوباره به ایران و جمهوری اسلامی آبرو می‌دهند و همه قشر‌ها با سلیقه‌های متفاوت سیاسی به میدان می‌آیند و همچون تشییع حاج قاسم سلیمانی به انتخابات نگاهی فراتر از سلیقه‌های سیاسی خواهند داشت». این جمله بخشی از فرمایش‌های رهبر معظم انقلاب بود که چهارشنبه شب ایراد فرمودند. هنوز آمار رسمی میزان مشارکت در انتخابات اعلام نشده است، اما همین میزان حضور مردم در میان انبوهی از گلایه‌ها درباره گرانی و دیگرمشکلات هم به حق قابل تقدیر و ستودنی است. اکنون و در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و ششمین دوره انتخابات شورا‌های اسلامی شهر و روستا مردم ایران بیمه نامه جمهوری اسلامی را بار دیگر تمدید کردند و دوباره به کشور آبرو دادند. این روز‌ها تورم و بی کفایتی برخی مدیران بیداد می‌کند، گلایه‌های به حق معیشتی فراوان است و بسیاری نیز در جریان صلاحیت ها، انتقادات فراوانی داشتند، اما راه‌حل را قهر با صندوق‌های رای ندیدند و روز انتخاب که فرا رسید همه در دفاع از آرمان‌های نظام به وحدت توصیف ناپذیری در نظر و عمل رسیدند و عِرق ملی و انقلابی خود را به رخ دشمنان کشیدند. آن هم در منطقه‌ای که به فرموده رهبر انقلاب «بعضی از کشورهایش در میانه قرن ۲۱ هنوز به شکل قبیله‌ای اداره می‌شوند و بوی انتخابات هم به آن‌ها نرسیده به طوری که مردمشان فرق صندوق رأی و صندوق میوه را نمی‌دانند». دیروز دوباره مانور جمهوریت تکرار شد. به فرموده رهبر انقلاب «سابقه ندارد که دو ماه بعد از پیروزی انقلاب یک رفراندوم عمومی برای انتخاب شیوه حکومت و نظام حکومتی انجام بگیرد، اما این به همت امام در ایران اتفاق افتاد» و این روندی است که در تمام ۴۲ سال گذشته برقرار بوده و انقلاب اسلامی گام به گام، با تکیه بر آرای مردم (به رغم برخی کاستی‌ها و حتی تبعاتی هم که داشته) جلو رفته است. این حضور و قدرت نمایی را می‌توان از مناظر گوناگون نگریست:اول این که حضور مردم ایران پای صندوق رای برای تعیین سرنوشت کشور، استمرار نظام مردم سالاری و جاری بودن رای مردم در تعیین سرنوشت کشور است. انتخابات پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره موجب تقویت پایه‌های مردم سالاری شده و میدان را برای فعالیت سلایق جدید باز کرده است. دوم این که برگزاری آرام و امن انتخابات نشان دهنده ثبات سیاسی یک کشور است. بدون شک در این ثبات مردم نقش اصلی را ایفا می‌کنند. آن جایی که حضور مردم و مشارکت باشکوه آن‌ها در سرنوشت شان در بستر یک کشور امن، نه تنها خود باعث قدرت افزایی برای کشور می‌شود بلکه باعث تثبیت امنیت و آرامش نیز می‌شود. سوم این که ساختن ایران نه یک پروژه حزبی و جریانی بلکه یک پروژه کلان است که نیاز به مشارکت همه جریان‌ها و احزاب و گرایش‌ها دارد. تک تک مردمی که دیروز رای دادند با برگه‌های رای خود مسیر ساخت ایران را رفته اند، کما این که آن‌ها با تحمل مشکلات و صبوری در برابر فشار‌ها نیز همیشه در کنار مسئولان کشور بوده اند؛ لذا انتظار از کسی که دیروز با رای مردم انتخاب شده این است که به میان مردم برود و منطبق بر نیاز‌ها و خواسته‌های عینی آن‌ها برنامه‌های کشور را مدیریت کند. چهارم این که حتی اگر بخواهیم از منظر بین المللی و منطقه‌ای به ایران نگاه کنیم، ایران را کشوری خواهیم یافت که به یک قدرت موثر و بازدارنده تبدیل شده است. آن چنان که در حوزه قدرت سخت، نفوذ و جایگاه ایران غیرقابل مقایسه با دهه‌های پیشین و نیز بالاتر از بسیاری از کشورهاست.
قدرتی که غرب و متحدان منطقه‌ای اش تصور می‌کردند با ایجاد بحران‌های پس از بیداری اسلامی ممکن است فروکاسته شود، اما به مدد فرماندهی دقیق و حکیمانه در عرصه‌های منطقه‌ای و مجاهدت‌های شخصیتی همچون سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، ایران نه تنها توانست مرز‌های پهناور خود را از لوث وجود اشرار و تروریست‌ها پاک کند بلکه با حضور به موقع خود در عراق و سوریه به عنوان کانون‌های تولید و توزیع ناامنی عملا نقش اصلی را در ایجاد امنیت در منطقه داشته است. امروز در منطقه‌ای که روزی آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها عربده مستانه می‌کشیدند و اجرای نقشه «نیل تا فرات» را در دستور کار داشتند، جبهه مقاومت با محوریت ایران شکل گرفته است که سخت عرصه را بر دشمن نابکار و متجاوز تنگ کرده و رویا‌های تجاوزکارانه او را به کابوس مبدل کرده است. تا آن جا که مثلا رژیم غاصب قدس شریف درباره آینده و ادامه حیات خود علنا اظهار نگرانی می‌کند؛ بنابراین ادامه این قدرت افزایی و حضور پرقدرت نیازمند اقتدار درونی کشور و توانمندی از درون است. مردم دیروز با رای‌های‌شان بازهم برای این توانمندی قدم‌های مستحکمی برداشتند. اما اکنون بعد از انتخابات؛ آقای رئیس جمهور آینده! اعضای شورا‌های اسلامی شهر و روستا! الان نوبت شماست آیا شما هم به اندازه مردم (به رغم همه مشکلات و محدودیت ها) پای نظام و رهبری ایستاده اید؟ مردم دیروز میدان داری کردند. اکنون نوبت شماست چرا که «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست».

********************

روزنامه ایران**

حالا بعد از انتخابات/غلامرضا ظریفیان*

انتخابات ریاست جمهوری و شورا‌ها و میاندوره‌ای مجلس و خبرگان رهبری که روز گذشته برگزار شد، انتخاباتی پرشور بود. شاید بپرسید که وقتی هنوز میزان مشارکت مشخص نشده است (تا زمان تنظیم این یادداشت) یا وقتی بحث رأی ندادن جدی بوده است، چطور می‌توان ادعا کرد انتخابات پرشور بوده است؟! واقعیت این است که در این دوره، جدی‌ترین بحث‌ها حول دو ایده رأی دادن یا رأی ندادن وجود داشته است و این خود به شور انتخاباتی جامعه، البته از نوع دیگر منجر شده است. حال امروز (شنبه) این بحث‌ها تمام شده است و طرفداران این دو ایده، نتیجه فرجام جدال اجتماعی و گفتمانی خود را می‌بینند. حال، در چنین شرایطی، به این دو طیف چه می‌توان گفت؟ حالا که این بحث تمام شده و انتخابات برگزار شده است، چه قضاوتی می‌توان داشت؟ فارغ از نتیجه انتخابات و جدای از اینکه نام چه کسی به عنوان رئیس جمهوری منتخب ملت عنوان می‌شود، باید به چند نکته دقت کرد.
نخست اینکه باید به کسانی که برنده این انتخابات می‌شوند گفت که لازم است هشدار‌ها و دلایل نیامدن‌های مردم را به فرصت تبدیل کنند، نه اینکه این امر را به تهدید تبدیل کنند. به عبارت دیگر، همان طور که در مناظره‌ها و رقابت‌های انتخاباتی شاهد بودیم، همه حاضران در این رقابت معتقد بودند شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور ما خوب نیست. از این رو، طبیعی است انتظار داشته باشیم کسانی که برنده این دوره از رقابت می‌شوند، رئیس جمهور همه ملت هستند. در این صورت، اگر می‌خواهند موفق شوند، راهی ندارند جز اینکه با اتخاذ سیاست‌های درست و فهم درست از دلایل دلسردی مردم، سرمایه اجتماعی کشور را که اعتماد مردم است به دست بیاورند. به عبارت دیگر، اولویت برنده انتخابات، هر فرد یا جریانی که باشد، باید رفع نگرانی‌ها و دغدغه‌های کسانی باشد که رأی نداده‌اند.
از آن سو کسانی که به هر دلیلی در این انتخابات رأی نداده‌اند، باید این نگاه را داشته باشند که اساساً مسیر پیش روی توسعه و پیشرفت کشور، مسیر دشواری است. اینان در درجه نخست باید به برنده انتخابات با حسن ظن نگاه کنند و از او یا جریان حامی او بخواهند همانگونه که در مناظره‌ها و بحث‌های انتخاباتی به ملت تعهد داده‌اند، توجه خود را صرف رفع مشکلات معیشتی مردم و کاهش فاصله طبقاتی آنان کنند. همچنین باید توجه به سبک زندگی مردم را در دستور کار خود قرار دهند و این‌ها را با مطالبه همدلانه از جریان پیروز انتخابات بخواهند.
همچنین از امروز، شنبه که خود، فردای انتخابات است، رأی‌دهندگان و رأی نداده‌ها، باید به برندگان انتخابات گوشزد کنند که ما به میزانی که از شما با هر میزان رأی، صداقت ببینیم، کرامت و احترام ببینیم، یا ببینیم که با تکیه بر نهاد دانش دل در گرو حل مسائل داری، از شما حمایت خواهیم کرد. به عبارت دیگر، باید به او یادآور شد که به هر میزانی که به این امور توجه کنی و دغدغه‌های اقشار، طبقات، مذاهب و اقوام مختلف را در نظر بگیری، ما نیز به همان اندازه با تلاش و امید به شما کمک می‌کنیم. زیرا می‌دانیم که بحران‌ها و مشکلات کشور نه با معجزه حل می‌شود و نه با یک جریان خاص. به عبارت دیگر، اگر کسی که انتخاب می‌شود، دل در گرو همه جریان‌ها، همه ملت و اقوام و مذاهب نبندد، نخواهد توانست مشکلات ملی و فراملی کشور را حل کند؛ بنابراین جامعه باید به منتخب فردای خود بگوید حاضرم هر کمکی به تو بکنم، البته به این شرط که تو بتوانی اعتماد مرا براساس عمل به آنچه تعهد کرده‌ای، جلب کنی تا همه ما بتوانیم با کمک هم ایران را دوباره بسازیم. چرا که ایران و ایرانیان ظرفیت و صلاحیت آن را دارند تا وضعیت آنان بسیار بهتر از شرایط کنونی باشد.
فارغ از همه این‌ها، امروز همگان باید بدانند که مسأله و داستان دموکراسی و مردمسالاری، داستان یک روز و دو روز نیست. داستان مردمسالاری در همه کشور‌های دنیا، از بدو شکل‌گیری آن تا امروز داستان بسیار پرپیچ و خمی بوده است. برخی صرفاً به ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال اخیر یعنی دنیای پس از استقرار مردمسالاری در برخی کشور‌ها نگاه می‌کنند، اما باید توجه کرد که تاریخ تحقق مردمسالاری، بیش از آنکه همراه با فراز بوده باشد، توأم با نشیب، رنج‌ها، سختی‌ها و افتادن‌ها و برخاستن‌های بسیار بوده است.
توجه به این نکته از این رو ضروری است تا دغدغه‌مندان نسبت به مردمسالاری توجه داشته باشند که تحقق این آرمان کار یک روز و دو روز نیست. راه تحقق این آرمان هرچه بوده است، مهم‌ترین نکته این است که حامیان و حاملان ایده مردمسالاری، هیچگاه مأیوس نشدند. یعنی هیچ اتفاقی و هیچ سختی و مشکلاتی آنان را مأیوس نکرده است.
از این رو ما و همه کسانی که دل در گرو تحقق فردای بهتر دارند، باید توجه کنند که یأس، بزرگ‌ترین دشمن و بزرگ‌ترین خطر است. آنان که در پی صلح پایدار و توسعه ماندگار هستند، آنان که دل در گرو وطن و ملت دارند و می‌خواهند از همه ظرفیت‌های جامعه ایران برای آبادانی آن استفاده شود، باید توجه کنند که راهی جز پذیرش ناملایمات، سختی‌ها و ناهمگرایی‌ها ندارند. باید تفاوت افق‌ها را به جان خرید تا در نهایت این مسیر به سرانجام برسد. هیچ راه مقبولی جز طریق صندوق رأی و حضور مردم در تعیین سرنوشت خود نداریم. باید مراقب صندوق رأی بود و در مسیر ایجاد آگاهی‌ها و همدلی‌ها مأیوس نشد.

*استاد دانشگاه

********************

روزنامه شرق**

چه دولتی در راه است؟/احمد غلامی

پایان انتخابات ۱۴۰۰ سرآغاز دور تازه‌ای از حیات جناح‌های سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب است. اگر به وقایع آبان‌ماه ۹۸ و شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» نگاهی دوباره بیندازیم، درخواهیم یافت این شعار که مورد پسند اپوزیسیون قرار گرفته بود و تحقق پیروزی‌شان را در دمیدن به آتش این شعار می‌دیدند، اینک این شعار کارکرد تازه‌ای پیدا کرده است. کارکردی که به انسجام نهاد‌های رسمی و دولت منجر شده است. در این دوره از انتخابات چه اصلاح‌طلبان پیروز شوند، چه اصولگرایان، دست بالا را نخواهند داشت. درباره اصلاح‌طلبان معادله کاملا روشن است. عبدالناصر همتی نه اقتدار هاشمی را دارد و نه همچون روحانی سابقه‌ای در نهاد‌های امنیتی کشور دارد و نه همچون خاتمی از پشتوانه مردمی برخوردار است. او در صورت پیروزی باید راه سخت و جانکاهی را پشت‌سر بگذارد و بعید است ریاست‌جمهوری او خلاف همه رؤسای‌جمهور به هشت‌سالگی برسد. با پیروزی ابراهیم رئیسی صورت‌بندی سیاست داخلی ایران تغییری اساسی خواهد کرد و جریان سومی روی کار خواهد آمد که بعید است علقه‌های حزبی و جناحی داشته باشد. این جریان بیش از هرچیز، کارگزار دولت و وفاداران ساختار‌های رسمی خواهند بود.

دولت مدرن که همواره حامی طبقه‌ای خاص بوده است، پس از قدرت‌گیری با طبقات دیگر دست به اتحاد و ائتلاف می‌زند. اما این بار دولت به مثابه دولت خواهد بود. پس بی‌دلیل نیست که رئیسی در دیدار با مدیران مسئول رسانه‌های اصلاح‌طلب، بر این نکته تأکید می‌کند که دولت او از میان ستادهایش تشکیل نخواهد شد. این اظهارات بخش مهمی از آینده سیاسی جناح‌های سیاسی را روشن می‌کند. پیام این گفته روشن است. اگرچه بسیاری اصلاح‌طلبان تمایلی به مشارکت در دولت رئیسی ندارند، جایگاهی هم برای آنان که متمایل‌اند در نظر گرفته نشده است و اصولگرایان بماهو اصولگرایان نیز جایگاهی نخواهند داشت. اینک خواسته یا ناخواسته این شبهه مطرح می‌شود که شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» بیش از آنکه وارداتی باشد، صادراتی بوده است. از این منظر دیگر «برند اصولگرایی» کارکرد ویژه‌ای ندارد و کسانی دسترسی به دولت خواهند داشت که فارغ از دیدگاه‌های حزبی به دولت به مثابه دولت وفادار باشند. بی‌تردید دولت به ناگزیر سیاست حذف و ادغام را درباره اصولگرایان به کار خواهد بست. آنان که ادغام می‌شوند، بدون هویت جناحی‌شان به کسوت کارگزاران دولتی درخواهند آمد و آنان که حذف خواهند شد، در پی نقاط مشترک با اصلاح‌طلبان خواهند رفت؛ نقاط مشترکی در مطالبات سیاسی و اجتماعی‌... این هم‌گرایی در مطالبات سیاسی و اجتماعی در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهد بود و در خلأ قدرت آنان را به طیف‌هایی که در این دهه‌ها همواره نادیده گرفته شده‌اند، نزدیک خواهد ساخت و رفته‌رفته به تحرک و پویایی اجتماعی منجر خواهد شد. با اینکه همه دولت‌ها تاکنون ایدئولوژیک بوده و برخی از آنان به اقتصاد نیمه‌آزاد-خصولتی وفادار بوده‌اند و برخی از آنان اقتصاد شبه‌سوسیالیستی را در پیش گرفته‌اند این بار خود دولت بماهو دولت است که ایدئولوژیک خواهد شد. ایدئولوژی همچون چسب ذرات متفرق را به یکدیگر متصل ساخته و پیش از آنکه نظریه اقتصادی و سیاسی، محور و مانیفست دولت باشد، اقتدار دولت سرلوحه کار قرار خواهد گرفت و با اینکه هنوز برنامه روشن اقتصادی طرح نشده است، اما دولت ناگزیر است شکاف‌های اقتصادی را به‌سرعت ترمیم کند؛ چراکه در صورت عدم ترمیم این شکاف‌ها دولت دچار تلاطم خواهد شد.

این تلاطم دولت را بیش‌از‌پیش به حلقه وفاداران خود وابسته خواهد کرد و این وابستگی دولت را به سمت آنتاگونیسمی از وفاداران و کم‌برخورداران جامعه سوق خواهد داد و هر‌چیز سفت‌و‌سختی که انعطاف‌پذیر نباشد، زودتر شکسته خواهد شد. دولت‌های گذشته به دلیل اینکه بخشی از منافع طبقاتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نمایندگی می‌کردند، با برخورد امواج متلاطم جامعه از خود انعطاف نشان داده و فشار را به بیرون از خود و بعضا به نهاد‌های رسمی منتقل می‌کردند. نهاد‌های رسمی هم با اینکه خود بعضا مسبب این وضعیت‌ها بودند، اما به دلیل استقلال از دولت، می‌توانستند در نقش حامی مردم ظاهر شوند.
آنچه در این میان بیش از هر‌چیز منجی دولت‌ها می‌شد، طبقاتی از جامعه بودند که به دلایل علایق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، دولت مطبوع خود را روی کار آورده بودند. دولت رئیسی نیز از این قاعده مستثنا نیست و اگر بخواهد راه ناگزیر دولت جناحی را طی نکند و به دولت ایدئولوژیک یا دولت وفادار تبدیل شود، دوره ۴۰‌ساله نهاد نیم‌بند دولت به‌جای اولش باز خواهد گشت؛ به دولت‌های دهه ۶۰ و ۷۰. البته این‌بار شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگر همچون گذشته نیست و اگر ابراهیم رئیسی پیروز این میدان باشد، شاید مهم‌ترین کار او هزینه فایده شیوه دولت‌داری و ادامه آن باشد. آنچه اجتناب‌ناپذیر است، این است که دوره‌ای به سر آمده است و دوره دیگر جایش را خواهد گرفت؛ دوره‌ای که نسبت چندانی با دولت‌های پیشین نخواهد داشت و یقینا باید به انتظار چیز‌های تازه‌ای نشست. در این صورت‌بندی است که اهمیت فرصت‌های از‌دست‌رفته در صیانت از نهاد‌های انتخابی مجلس و خاصه شورای شهر بیش از گذشته برای اصلاح‌طلبان عیان می‌شود.

************************************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات