روزنامه کیهان**
چرا آمریکا مهره پیاده را حرکت داد؟/محمد صرفی
روز دوشنبه، ۲۲ شهریور شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره ایران جلسه دارد. دیروز هم رابرت مالی، فرستاده ویژه آمریکا در امور ایران به پاریس رفت تا با مقامات کشورهای فرانسه، انگلیس و آلمان در اینباره گفتگو کند.
در همین حال خبرهای غیررسمی و تایید نشده حاکی است ایران درخواست سفر رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تهران را بیپاسخ گذاشته است. برخی منابع غربی در اینباره دست به تحریف زده و مدعی شدهاند ایران این درخواست را رد کرده، حال آنکه در واقعیت چنین نبوده و تهران فعلا نه با این درخواست موافقت کرده و نه آن را رد کرده است.
فعلاً نگاهها به جلسه روز دوشنبه شورای حکام و خروجی آن دوخته شده است. یکی از اصلیترین اعتراضات گروسی به کاهش نظارت آژانس بر فعالیت هستهای ایران برمیگردد. گروسی در این مورد درست میگوید. جمهوری اسلامی ایران تا خردادماه دسترسی گسترده و نظارت شدیدی بر فعالیتهای هستهای ما داشت، اما هماکنون این دسترسی و نظارت به حداقل میزان خود رسیده است.
گروسی علاقه دارد این کاهش دسترسی و نظارت را به ایران نسبت دهد و در اینباره فضاسازی کند و به راحتی از کنار این موضوع بگذرد که با چه روندی کار را به اینجا برساند. ابتدا آمریکا بود که براحتی و وقیحانه برجام را زیرپا گذاشت و با قلدری از آن خارج شد. جمهوری اسلامی ایران هیچ واکنشی به این موضوع نشان نداد و بهطور کامل به تعهدات خود عمل کرد و آژانس هم نظارت بیسابقه و شدید خود را بر آن فعالیتهای حداقلی داشت. در این بین اروپاییها ۱۱ تعهد به ایران دادند که خروج آمریکا از برجام را جبران میکنند. بعدها آقای ظریف اعتراف کرد که سه کشور اروپایی به هیچکدام از این تعهدات عمل نکردند.
پس از مجموعه این تحولات بود که جمهوری اسلامی بهصورت گام به گام از تعهدات خود کاست و کار به جایی رسید که امروز میبینیم. گرچه آمریکا کلاً از برجام خارج شد و اروپاییها هم به هیچکدام از تعهدات خود عمل نکردند، اما هنوز هم ایران به بخشی از تعهدات خود پایبند است. پس اگر گروسی اعتراضی دارد و میخواهد کسی را ملامت کند، باید آمریکا و اروپاییها را مورد خطاب قرار دهد، نه ایران. اما آیا گروسی و اساساًً آژانس میتوانند اینگونه حرفهای عمل کنند؟
«ژن کویل» که از سال ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۶ در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) مشغول به کار بوده، اظهارنظر قابل تأملی دارد. او میگوید؛ «در کنفرانسهایی که توسط سازمان بینالمللی انرژی اتمی در وین برگزار میشود، بیش از دانشمندان و متخصصان واقعی، افسران اطلاعاتی در راهروها قدم میزنند. فقط یک مشکل کوچک وجود دارد و آن هم اینکه آنها باید صحبت کنند و شما نمیتوانید کسی که تاریخ خوانده را به آنجا بفرستید.»
سال ۱۳۹۱ «جی کارنی»، سخنگوی وقت کاخ سفید با بیان اینکه آمریکا برنامه هستهای ایران را زیر نظر دارد، گفت: «بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی چشمهای ما هستند.» سال ۱۳۹۴ دوازده بازرس آژانس از پارچین بازدید کردند. بعدها معلوم شد حداقل دو نفر از آنها جاسوس بودهاند. یکی جاسوس سیا و دیگری عامل سازمان اطلاعاتی فرانسه.
در واقع برخلاف ظاهر و آنچه باید باشد، آژانس بینالمللی انرژی اتمی نه یک نهاد فنی که یک نهاد کاملاًً سیاسی است. آمریکاییها در مقطع فعلی، یکبار دیگر این نهاد را در راستای اهداف خود فعال کردهاند. اما هدف آنها از جنجال جدید چیست و چه میخواهند؟ فشار از طریق آژانس به ایران و برای اجبار ایران به شروع مذاکرات در اسرع وقت. ممکن است آنها برای رسیدن به این هدف حتی قطعنامهای هم روز دوشنبه پختوپز کنند. درباره بازی جدید آژانس و غرب.
ذکر چند نکته ضروری است؛
۱- اگر آمریکا و سه کشور اروپایی در جلسه شورای حکام دست به اقدام احمقانه زده و علیه ایران قطعنامه صادر کنند، در واقع به پای خود شلیک کردهاند. هدف آنها از سرگیری سریع مذاکرات است و چنین قطعنامهای نه تنها ایران را به میز مذاکره نزدیک نمیکند بلکه مسیر بازگشت ایران به میز مذاکره را دشوارتر و طولانیتر نیز خواهد کرد.
موضوعی که در تماس تلفنی چهارشنبه گذشته رئیسجمهور ایران و رئیس شورای اروپا نیز انعکاس یافت و آقای رئیسی به شارل میشل گوشزد کرد؛ «همکاریهای جدی جمهوری اسلامی ایران با آژانس نمونه بارزی از اراده ایران برای شفافیت در فعالیتهای هستهایاش است. طبیعی است در صورت برخورد غیرسازنده در آژانس بینالمللی انرژی اتمی، انتظار اینکه ایران واکنش سازنده داشته باشد، منطقی نیست. اقدامات غیرسازنده طبیعتاً مخل مسیر مذاکره نیز هست.»
۲- جمهوری اسلامی ایران مذاکره را ترک نکرده و چنین قصدی نیز ندارد. اما در عین حال برای آن عجلهای هم ندارد. این موضوع دو دلیل اصلی و مهم دارد؛ نخست آنکه ادامه مذاکره از نظر ایران نیازمند یک بازنگری جدی و عمیق در شیوه و راهبرد مذاکراتی است. ما پیش از این ۶ دور در وین مذاکره کردهایم و عملاًً هیچ نتیجهای نداشته است و ادامه مذاکرات با راهبرد قبلی عاقلانه نیست و تهران درصدد بازنگری در آن است. این بازنگری زمانبر است و تغییر دکوراسیون اتاق مذاکره نیست که چند روزه قابل انجام باشد. نکته دیگر آنکه تاکنون مذاکره برای ایران چه دستاورد و نفعی داشته است که برای آن سر و دست بشکند و عجله داشته باشد؟
۳- مسئله ایران و آژانس با مذاکره فنی قابل حل نیست. چرا؟ چون ماهیت موضوع سیاسی بوده و تا وقتی ما با آنان که نخهای عروسک آژانس را در دست داریم به یک توافق سیاسی نرسیم، مسائل فنی نیز هرگز حل نخواهد شد. گروسی را رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی سابق کاخ سفید بر صندلی مدیرکلی آژانس نشاند. آژانس خریدار نیابتی آمریکاست. واشنگتن میخواهد از طریق این واسطه امتیازات مفت دریافت کند و وقتی ایران بگوید در قبال دادن امتیازات چه چیزی عاید من میشود گروسی جواب بدهد ما یک نهاد فنی هستیم و چه امتیازی میتوانیم به شما بدهیم! دروغ هم نمیگوید. او چیزی برای عرضه کردن به ایران ندارد.
۴- و بالاخره از همه مهمتر آنکه آمریکاییها یک برنامه بزرگ و جامع برای منطقه دارند. خروج سراسیمه از افغانستان بخشی از این پازل بزرگ است. آمریکاییها برای پیشبرد برنامه خود به شدت به احیای سازوکار ۵+۱ و در پی آن بازگشت به برجام و توسعه آن نیاز دارند. توسعهای که مهار قدرت موشکی ایران و کاهش نفوذ منطقهای آن، دو پایه اصلی آن هستند. داشتن دیدی کلان و جامع از میدان و شرایط آن، لازمه تصمیم و حرکت درست است. گروسی در این شطرنج پیچیده، فقط یک مهره پیاده است.
**************
روزنامه وطن امروز**
وقتی نظریهها قربانی واقعیات میشوند!/نوید مؤمن
۲ دهه از وقوع حادثه بحثبرانگیز، مبهم و مشکوک انهدام برجهای دوقلوی تجارت جهانی از نیویورک سپری شد. حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، به نقطه آشکارساز مداخله گرایی نظامی واشنگتن در جهان اسلام تبدیل شد. جنس و ماهیت این مداخلهگرایی، صرفا نظامی نبود! شورای ۱۲ نفره نومحافظهکارانی که دولت جورج واکر بوش را احاطه کرده بودند، تدوین و پیادهسازی نوعی نبرد تمدنی و آخرالزمانی را آغاز کرده بودند. قرار بود در پایان این نبرد، «لیبرال- دموکراسی» به تنها الگوی فکری - عملیاتی در جهان تبدیل شود و دیگر تمدنها در ذیل این الگو، هضم یا حذف شوند.
«فرانسیس فوکویاما»، استاد علوم سیاسی دانشگاه «جان هاپکینز»، سال ۱۹۹۲ کتاب خود تحت عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان» را منتشر کرد. بر مبنای این نظریه امروز نظام لیبرال- دموکراسی بویژه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده است که همه کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند. بر اساس ادعای اولیه فوکویاما، آخرین حد تلاشها و مبارزات ایدئولوژیهای مختلف در نهایت در قالب ایدئولوژی لیبرال- دموکراسی سر برآورده است، بنابراین تصور اینکه نظام سیاسی و فکری محکمتر و مطلوبتری جایگزین این نظام شود، وجود ندارد. اساسا یکی از اصلیترین اهداف عملیاتیسازی جنگ افغانستان و عراق توسط دولت بوش، تسلیمسازی دیگر جوامع در برابر «لیبرال- دموکراسی» تحمیلی آمریکا بود. نومحافظهکارانی مانند جان بولتون، ریچارد پرل، پل ولفوویتس و دونالد رامسفلد چشم به پایان تاریخی دوخته بودند که فوکویاما برای آنها به تصویر کشیده بود!
فوکویاما بسیار زودتر از آنچه تصور میشد از الگووارهها و مؤلفههای مبنایی نظریه پایان تاریخ عقبنشینی کرد! حتی او سال ۲۰۰۴ میلادی (در رقابت میان بوش و جان کری)، از نامزد دموکراتها حمایت کرد تا بیش از این، شاهد زوال نظریه خود در آشفتهبازار عراق و افغانستان نشود. اکنون در سال ۲۰۲۱ میلادی و متعاقب گریز ناگزیر اشغالگران آمریکایی از افغانستان، فوکویاما از «پایان هژمونی» ایالاتمتحده در نظام بینالملل سخن میگوید. بسی قابل تأمل است که «پایان آمریکا» اکنون جایگزین «پایان تاریخ به سبک آمریکایی» شده و دیگر کسی از حلول تحمیلی یا حتی غیرتحمیلی لیبرال- دموکراسی در کالبد و روح جوامع گوناگون دنیا سخنی به میان نمیآورد!
فوکویاما در تازهترین مقاله خود که پس از خروج آمریکا از افغانستان منتشر شد، «مختصات آمریکای امروز» را حتی واضحتر از نظریه «پایان تاریخ» خود ترسیم میکند: «آمریکا باید بپذیرد هژمونی خود را در جهان از دست داده و در آینده نیز نباید در آرزوی احیای این هژمونی باشد. تصاویر هولناک افغانهایی که تلاش میکردند پس از سقوط دولت مورد حمایت ایالات متحده از کابل خارج شوند، به موازات رویگردانی آمریکا از جهان، نقطه عطفی بزرگ در تاریخ جهان ایجاد کرد. اما حقیقت امر این است که پایان دوران آمریکا خیلی زودتر فرارسیده بود و ریشههای دیرپای ضعف و افول آمریکا بیشتر داخلی هستند تا بینالمللی». از سوی دیگر، نمیتوان انگیزهها و پشتپردههای حمله به افغانستان و عراق را بدون استناد به نظریه «جنگ تمدنها» مورد تحلیل و بررسی قرار داد. این تئوری توسط «شموئیل هانتینگتون»، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد در یک مقاله با نام «برخورد تمدنها» سال ۱۹۹۳ چاپ شد. هانتینگتون سال ۱۹۹۶ تئوری خود را با انتشار کتابی به نام «برخورد تمدنها و دوبارهسازی نظم جهانی» بسط داد. اگر چه هانتینگتون مدعی بود این نظریه را در تقابل با «نظریه پایان تاریخ» نگاشته است، اما مخرج مشترک این ۲ نظریه تنها یک چیز بود: ترسیم جهان جدید با مداخلهگرایی آمریکا و شبکه وابسته به آن!
شالوده و پایه نظریه هانتینگتون بر این موضوع استوار است که متعاقب پایان جنگ سرد و فروپاشی کمونیسم، دوران نزاع ایدئولوژیک نیز خاتمه مىیابد و مناقشههای تمدنی آغاز خواهد شد. هانتینگتون معتقد بود تمدنها به جاى مرزهاى سیاسى سابق، ایجادکننده گسلها و نقاط بحرانخیز در دنیا هستند. تمدن اسلامی در این تفکر، دشمن تمدن غرب شناخته شده بود. هانتینگتون با ارائه تصویری دفرمه و وحشتناک از تمدنهای غیرغربی، بویژه تمدن اسلامی، کارگزاران سیاسی در غرب را تشویق کرده بود هر گونه پیشبینی لازم را جهت مدیریت و هدایت این منازعه تمدنی (در راستای تسلط نهایی تمدن غرب بر جهان) صورت دهند. برخی اعضای دولت بوش اذعان کردند اشغال افغانستان و عراق و آشفته ساختن جهان اسلام، منبعث از نظریه جنگ تمدنهاست. با مرگ هانتینگتون در ۲۴ دسامبر سال ۲۰۰۸ و فراتر از آن، زمینگیر شدن آمریکا در افغانستان و عراق، نظریه جنگ تمدنها حتی از سوی برخی طرفداران اولیه این نظریه جنجالی به چالش کشیده شد. بدون شک اگر هانتینگتون امروز - بیستمین سالگرد وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر و ترک مفتضحانه افغانستان توسط اشغالگران آمریکایی- زنده بود، مواضع وی در قبال نظریه جنگ تمدنها شنیدنیتر از هر زمان دیگری به نظر میرسید؛ حتی جالبتر از تغییر نظر فوکویاما!
********************
روزنامه خراسان**
برای مرد همیشه انقلابی .../سید علی علوی
کتابهایی، جملاتی، آثاری، دیدارهایی و آدمهایی هستند که تاثیرشان در زندگی آدمی انکار ناپذیر است. تکههایی از این آدمها از سبک منش، افکار و رفتار و باورهایشان دیگران را میسازد. آدمهایی که جهان بینی شان، سبک زندگی شان، حریت شان، شور و شعور شان، آدمی را مجذوب میکند. آدمهایی شاقول میشوند برای سنجیدن خود، آدمهایی که فانوس میشوند در دل توفانهای سهمگین، در دل تاریکیهای بیمناک. حاج حیدر برای برو بچههای انقلابی مشهد چنین بود. یادش بخیر میانههای دهه ۷۰ به واسطه یکی از دوستان، پایمان به جلسات حاج حیدر که پس از وقفهای دوباره شکل گرفته بود باز شد. در تمام مدت دو سه ساعت مجذوبش بودم. یادم نمیرود از پنجراه سناباد منزل حاجی تا تقی آباد پیاده آمدم و در این حسرت بودم که چرا تا به حال نمیشناختم اش. حاج حیدر در مشهد، تلاقی تفکرات و مشربهای مختلف بود. مکتب تفکیکیها با مکتب صدرالمتألّهین ها، تلاقی مشرب آیت ا... قزوینی و آیت ا... خمینی، تلاقی شریعتی و مطهری. خانه اش میعادگاه انقلابیون بود با مشربهای مختلف از شریعتی و مطهری تا هاشمی نژاد و طبسی و حکیمی و آقا. حاج حیدر دلداده امام بود و رفیق و مرید رهبری. چقدر دفاعهای او از انقلاب در میانه شبهات دهه ۷۰ در هجمه تعاریف گوناگون جامعه مدنی برای ما شنیدنی و راه گشا بود. چقدر صدای عدالت خواهی او در سالهای تقدم توسعه بر عدالت برایمان جذاب بود. چقدر خوب علیه تحجر مینوشت و میگفت. سخنانش و مکتوباتش درباره تحجر و تجدد چقدر راه گشا بود. چقدر خوب انقلابی نماها را هدف میگرفت و چقدر خوب از کاسبان انقلابی میگفت. حاج حیدر مردی که هیچ گاه از انقلاب کیسهای برای خودش ندوخت برای ما بچههای ۲۰_۲۲ ساله آن سالها چقدر مغتنم بود، در آن بحبوحه بعد از دولت سازندگی و سالهای آغازین دولت اصلاحات. چقدر هفته نامه صبح مهدی نصیری را دوست میداشت. چقدر از حسن که میگفت دلش میرفت، حاج حیدر را هیچ وقت اسیر آدمها ندیدم. چقدر خوب شریعتی را نقد میکرد، چقدر دوستانه و دقیق روایتش میکرد؛ که شریعتی مبارزی در حال شدن بود. چقدر آن روایت پذیرش شریعتی درباره اشتباهاتش و سپردن اصلاحات آثارش به استاد حکیمی برایم جذاب بود. چقدر خوب آزادگی استاد مطهری و ایستادگی او را به رغم همه هزینه هایش روایت میکرد. چقدر منصفانه و برادرانه در آن سالها از عملکرد آقای طبسی به رغم هزینه هایش دفاع میکرد و میگفت. حاج حیدر چقدر خوب از «مسجد ضرار»ها میگفت و کاری که منافق میکند و این که چگونه به اسم دین به اسم انقلاب مردم را بی دین و ضدانقلاب میکنند. حاج حیدر برای هم نسلیهای من ترکیبی از شور شریعتی، شعور مطهری و عدالت خواهی استاد حکیمی بود. یک همیشه انقلابی که تا آخر پاسدار انقلاب ماند، خود را شاگرد خمینی بزرگ میدانست و رفیق و مرید آقا. حاج حیدر دلم برایت تنگ میشود، دلم برای صراحت لهجه تان تنگ میشود.
در اوایل دهه ۸۰ در سالهایی که رهبری مطالبه پاسخگویی کرده بودند از مسئولان، در دانشگاه مشهد فعالیت میکردیم. فعالیت دانشجویی بود و نشریه و بیانیه... یادم نمیرود پای یکی از بیانیهها که به دست حاج حیدر رسیده بود برایمان قلمی کرده بودند که «.. این را در کفن خود بگذارید که مایه شفاعت تان شود...» این مرقومه حاج حیدر در آن سالها چقدر تقدیر آفرین بود. حاج حیدر برای ما فانوس ساحل بود در روزگار دریای توفانی سیاست ... جایش برای ما پر شدنی نیست. برای او که پدر شهید بود و داغ فرزندش هیچ گاه سرد نشد برای او که دین بزرگی بر گردن انقلابیون دارد برای او که نسل جوان انقلابی را در مشهد شکل داد برای او که آزاده بود و آزاده زیست، حشر با سرور آزادگان جهان طلب میکنم. ان شاءا...
********************
روزنامه ایران**
آینده پیوندهای اقتصادی ایران و افغانستان/فریدون مجلسی*
بیش از ۹۰۰ کیلومتر مرز مشترک میان ایران و افغانستان و پیوندهای تاریخی و انسانی میان دو کشور، روابط آتی با این همسایه شرقی را در شرایط فعلی پیچیدهتر میکند. در همین حال، مسائل اقتصادی یکی از ابعاد مهم در روابط ایران و افغانستان است که باید در کنار بعد سیاسی و انسانی تحولات اخیر به آن پرداخت.
اما با گروه طالبان که در گذشته نشان داده با ایران خصومتهایی ذاتی دارد، چه باید کرد تا میان دو کشور روابط سیاسی، انسانی و اقتصادی مناسبی تنظیم شود و فراتر از ایجاد منافع، از خسارات و زیانها نیز جلوگیری شود؟ از آن سو، با پاکستان که امروز دولت قیم افغانستان است، چه باید کرد؟
در بعد اقتصادی، ایران طی سالهای اخیر تأمین کننده بخشی از نیازها و کالاهای افغانستان بوده است؛ از جمله فرآوردههای نفتی و مواد غذایی. اما این کشور روابط فراتری در حوزه انرژی نیز با ایران دارد. مانند در اختیار داشتن حقآبه هیرمند، عبور خط لوله گازی تاپی (ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند) از این کشور که به نوعی رقیب خط لوله صلح ایران است، وجود یک تونل باد عظیم در مرز مشترک ایران و افغانستان با توان تولید برقی در حدود ۲۰ هزار مگاوات و امکان سنکرون شبکه برق ایران و این کشور. این مسائل است که نشان میدهد، باید به حضور طالبان در افغانستان، حمایتهای پاکستان و به تبع آن عربستان، امریکا و فرزند امریکا یعنی اسرائیل نگاه عمیق تری داشت. هرچند که جنبه انسانی این مسأله بسیار مهم است و ایران و تمام کشورهای جهان موظف هستند که نسبت به حقوق بدیهی بشر بویژه زنان افغانستان و مسائلی نظیر اهانت به جایگاه خانواده و شرف مردم افغانستان مسئول بدانند. ایران در روابط خود با این کشور باید واقع بینانه جلو برود و شاید در برخی از زمینهها نیاز باشد که با رعایت الزامات، روابط با افغانستان حفظ شود تا بهره مندیهای مشترک ممکن شود. در روابط بینالملل یک شناسایی کامل وجود دارد که به «دوژور» معرف است و مثال آن روابطی است که ایران و ترکیه برقرار میکنند. یعنی روابط سیاسی قانونی و به تبع آن روابط فرهنگی و انسانی و اجتماعی. اما نوع دیگر روابط؛ شناسایی «دوفکتو» است.
در این مدل چه خوشایند باشد یا خیر، لازم است که روابط برقرار شود. این واقعیت امروز روابط ایران وافغانستان است. شناسایی دوفکتو میتواند ابزاری برای برقراری و ادامه تماسهای بازرگانی، اقتصادی، انسانی و سیاسی میان دو کشور باشد؛ لذا نیاز به روابط کنسولی میان ایران و افغانستانی که حداقل بیش از ۲.۵ میلیون شهروند افغان آن در ایران زندگی میکنند و میان دو کشور پیوندهایی حتی از نوع ازدواج شکل گرفته است، قابل تردید نیست. هرچند که این مسأله خوشایند نباشد، اما بین دو ملت روابط و خدمات کنسولی تعطیلی بردار نیست. اما در خصوص روابط اقتصادی و همکاریها از جمله در زمینه انرژی، ابتدا باید سنجید که افغانستان از این پس تا چه اندازه به تعهدات خود پایبند است. چه در بخش اجرای تعهد و چه در زمینه بازپرداخت بدهیها و در اینجاست که باید شناسایی دوفکتو را برقرار کرد. در خصوص پاکستان نیز چنین است. در مورد این دو همسایه شرقی باید موضع ایران مصلحت اندیشی و جلوگیری از زیان و خسارت، البته در کنار تأمین منافع باشد. از این روست که رفتار محتاطانه نسبت به تحولات اخیر افغانستان و گرفتن تضامین پیش از فعالیتها در صورت مشروعیت سیاسی طالبان به مسئولان کشور توصیه میشود. در همین حال لازم است هرچه سریعتر ایران روابط بینالملی خود را در سطح جهانی اصلاح کند و به درجهای برساند که در شأن، اهمیت و عظمت ایران است. این مسأله بهصورت خودکار روابط منطقهای را نیز تنظیم خواهد کرد و منافع اقتصادی کشور را نیز بهدنبال خواهد داشت.
*تحلیلگر مسائل اقتصاد سیاسی
********************
روزنامه شرق**
ماکیاولیسم و طالبانیسم/احمد غلامی
شاید نظریات هیچ اندیشمندی به اندازه توماس هابز دربرگیرنده شرایط امروز افغانستان نباشد؛ «زندگی در وضع طبیعی، زندگیای است در انزوا، در فقر و فلاکت، زشت و ددمنشانه و کوتاه». از دیگر جملات هابز این است که انسانها برای «نفع و فخر» همداستان میشوند و دو ویژگی بارز جنگ، «زور و نیرنگ» است. در این یادداشت تأکید بر زور و نیرنگ است؛ چراکه طالبان بر اساس این ویژگیها بر اریکه قدرت نشسته است. نیرنگ در همدستی با قدرتهای بزرگ و دیگر کشورهای منطقه ازجمله پاکستان؛ نیرنگی که به آنان این زور را داده است تا با آن به فخر قدرت دست یابند. طالبان میخواهد با این فخر قدرت مشروعیتی برای خود دستوپا کند؛ مشروعیتی نشئتگرفته از تصرفِ بدون مقاومت شهرها یکی پس از دیگری. این فخر به آنان اعطا شده تا نفع حامیان خود و قدرتهای بزرگ را تضمین کنند.
روزگار افغانستان با طالبان آزمون بزرگی برای قدرتهای بزرگ و دیگر کشورهاست. آزمونی که در پیش چشم جهانیان قرار دارد و نشان میدهد این کشورها تا چه میزان از باورهای خود عدول کردهاند. از اینرو است که آنان در برابر طالبان هیچ ایدهای جز تجارت با افغانستان ندارند. روسیه و چین که با ایده و انقلابهای بزرگ برپا شدهاند اینک بدون هیچ ایدهای فقط سودای منفعت خویش را دارند. تأیید طالبان چنان شرمآور است که همگی از زیر بار آن شانه خالی میکنند و این جمله شاهبیت کلام آنان است: با طالبان همکاری خواهیم کرد. این یعنی همدستی ماکیاولیسم با طالبانیسم؛ یعنی بدون ایده بزرگ بودن.
به تعبیر آلن بدیو «ایدههای سترگ هیچ رنگی از مضحکه یا جنایت ندارد. جهان سرمایهداری جهانگستر و گستاخی که در آن زندگی میکنیم ما را به عقب به دهه ۱۸۴۰ و تولد سرمایهداری برمیگرداند. دستور اصلی آن هم به بیان گیزو این بود: ثروتمند شوید. امروز میتوانیم آن دستور را چنین ترجمه کنیم: بدون ایده زندگی کنید. ما باید بگوییم که نمیتوانیم بدون ایده زندگی کنیم. باید بگوییم شجاعت پشتیبانی از ایده را داشته باشید که البته فقط میتواند این ایده کمونیسم در معنای عامش باشد».
پدیده طالبان آزمون بزرگی برای همه دولتهاست. آزمون حمایت از جنایتهای مرتجعانه. حتی اگر مردمی هم خواستار آنان باشند، گذشته و عملکرد طالبان قابل توجیه نیست. طالبان نقاب از چهره سرمایهداری برکشیده است و این فرصت مغتنمی است برای جریانهای روشنفکری، نخبگان و جریانهای سیاسی پیشرو که با موضعگیریهای دقیق و هوشمندانه با حفظ منافع ملی کوشش کنند تا ایده آرمانگرایی زنگاربسته را در اذهان مردم احیا کنند و این باور را تقویت کنند که میتوان با هر طالبانیسمی جنگید. طالبانیسمی که برکشیده خشونت بَدوی سرمایهداری است. طالبان را همچون هیولای هولناک خلق کردهاند تا مردم را چنان بترسانند که به توافق هایشان پایبند باشند. فارغ از اینکه این دولت هابزی (طالبان) خود گرگهای گرسنه ایاند که شبها از ترس یکدیگر خواب بر چشم ندارند. دولت برساخته طالبان نهتنها مانع جنگِ همه علیه همه نخواهد شد، بلکه در فرایند جنگ قدرتی قرار دارد که دامن حامیانش را نیز خواهد گرفت. اگر افغانستان سه بار مورد تجاوز کشورهای قدرتمندی همچون بریتانیا، شوروی و آمریکا قرار گرفته و تن به بیگانگان نداده است، حالا چه دلیلی دارد به دولتی که برساخته آنان است تن بدهد، با علم به اینکه این دولتها محض رضای خدا دست به دولتسازی نزدهاند و هریک دنبال مطامع خویشاند. دست بر قضا ایران آگاهی و درک درستی از ظهور طالبان دارد. شاید آنچه ایران انتظارش را نداشت عملیات نظامی زودهنگام پاکستان به نفع طالبان در دره پنجشیر بود. ایران هم طالبان را میشناسد هم مطالعه دقیقی از اوضاع منطقه دارد و به انتظار جنگ قدرت بین طالبان، داعش و حقانیها نشسته است. آنچه این گروههای خشن را به یکدیگر نزدیک کرده، وقتکشی برای تثبیت اریکه قدرت است. با قبضهکردن قدرت، جنگ قدرت آغاز خواهد شد. بعید است در عمل از سوی کشورهای ذینفع ارادهای برای دولت فراملی وجود داشته باشد؛ چراکه دولت فراملی تضادهای دولت افغانستان را آشکارتر و بیشتر خواهد کرد. منفعت کشورهای ذینفع تشکیل دولت ملی فراگیر نیست، بلکه دولت مقتدر مبتنی بر زور و نیرنگ است تا مرحله گذار طی شود. چین بیش از هر کشور دیگری با این تکصدایی همراه و مترصد فرصتی است تا با طالبان همکاری کند. روسیه نیز از حضور طالبان خرسند است. طالبان تهدیدی برای ایران است و روسیه بدش نمیآید توازن قوا و ابتکار عمل در منطقه را از ایران سلب کند. البته اگر پای پاکستان در میان نبود، طالبان معضل جدیای برای ایران به حساب نمیآمد، اما رابطه عمیق پاکستان و طالبان برای ایران نگرانکننده است. با مرزهای مشترک و طولانیای که بین ایران و افغانستان وجود دارد بعید نیست طالبان در درازمدت مرزنشینان ایرانی را به نفع خود تحریک کند. سیاست ایران تاکنون رصد دقیق وقایع و تحولات و عملکرد محتاطانه بوده است؛ چراکه عیان است دو کشور قدرتمند چین و روسیه که شرکای استراتژیک ایران هستند از قدرتگیری طالبان منتفع خواهند شد. همین امر موجب شده است ایران صبر پیشه کند و بهرغم میل باطنیاش از احمد مسعود حمایت جدی نکند. به نظر میرسد ایران اقدامات خود را به کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت تقسیم خواهد کرد. در کوتاهمدت با احتیاط و صبوری گام برمیدارد، در میانمدت به سمت یارگیریهای منطقهای خواهد رفت و در درازمدت با شکلدادن به نیروهای نیابتی خود وارد عرصه عمل خواهد شد، اما بعید است ایران صبر ایوب داشته باشد. اگر ببیند در کوتاهمدت شرایط به سمتی میرود که در آینده کشور را با معضلات جدی روبهرو خواهد کرد، فرصت را از دست نخواهد داد و در موضعگیریهایش جسورانهتر عمل خواهد کرد تا از فضای شکننده افغانستان به نفع خود استفاده کند. به همین دلیل است که فعلا از مقاومت و احمد مسعود دفاع رسمی و قاطعانهای نمیکند و تاکنون این هوشمندی را به خرج داده است تا مانعی جدی در برابر دفاع جریانهای مردمی، نخبگان و روشنفکران و جریانهای سیاسی خاصه اصلاحطلبان از مقاومت ایجاد نکند. پیگیری این سیاست یعنی دفاع خودانگیخته از جبهه مقاومت و احمد مسعود میتواند آلترناتیوی جدی در برابر طالبان و دیگر کشورها باشد که هزینه آن را حکومت نخواهد پرداخت، البته به جرئت میتوان گفت ایران از معدود کشورهایی است که به دولت فراملی باوری راسخ دارد؛ چراکه یک دولت فراملی حتما به نفع ایران خواهد بود.
************************************************