«مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای (هر دو در دولت دونالد ترامپ) یکی از ایرانستیزترین سیاستمداران آمریکاست. پمپئو پس از خروج زودهنگام از دولت آمریکا با تکدورهای شدن ریاستجمهوری ترامپ، اقدام به انتشار کتابی تحت عنوان «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم[۱]» کرد که به تجربیاتش در دوران خدمت در دولت آمریکا پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید قسمت هفدهم از این مجموعه گزارش است.
جلد کتاب «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم» نوشتهی «مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای
فصل ۷: استقلال آمریکا مهم است
نهادهای چندجانبه: میدانهای نبرد بر سر استقلال و منافع آمریکا
آمریکا در طول تاریخ تقریباً ۲۵۰ سالهاش پای تعهدات بینالمللی زیادی را امضا کرده است: از ناتو و سازمان ملل گرفته تا قراردادهای تجاری اخیر. یکی از مأموریتهای من در دوران ریاستجمهوری ترامپ این بود که مطمئن شوم این ترتیبات، تفاهمها، و سازمانهای بینالمللی، امنیت و رفاه ما را بهبود میبخشند. خواص سیاست خارجی، که بسیاری از آنها خودشان این روابط را برقرار کردهاند، به اتفاق طرفداران رسانهایشان تلاشهای ما [برای اصلاح این توافقنامهها] را به عنوان «کفرگویی» [و جرائم بزرگ] محکوم کردند. رسانهها در طول چهار سال دولت ما دائماً طعنه میزدند و شکایت میکردند که ما چپ و راست داریم زیر تعهدات آمریکا میزنیم؛ و از جمله «معاهدات» مان را زیر پا میگذاریم. چرندیات دهانپرکن بلغور میکردند دربارهی اینکه آمریکا دارد [از مسئولیتهای بینالمللیاش] عقبنشینی میکند، از صحنهی جهانی کنارهگیری میکند، و به یک کشور منزوی در جامعهی بینالملل تبدیل میشود.
«چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟» عنوان اصلی و تصویر روی جلد یکی از شمارههای مجلهی آمریکایی فارنافرز در سال ۲۰۱۹ با موضوع افول هژمونی آمریکا [توضیحات بیشتر]
عجب مزخرفاتی! تنها کاری که ما داشتیم انجام میدادیم، و مهم هم بود، این بود که داشتیم عملکرد تعهدات بینالمللیمان را بررسی میکردیم و این سؤالات معقول را میپرسیدیم: آیا ماندن در فلان توافق یا عضویت در فلان سازمان بینالمللی با احترام به استقلال ما سازگار است؟ آیا برای مردم آمریکا مفید است؟ و اگر اینطور نیست، چه گزینهای بهتر است؟ یکی از گزینهها ماندن در آن توافق بود، چون هزینهی خروج از آن، آسیب بیشازحد به اعتبار آمریکا در جهان بود. گزینهی دوم، تلاش برای بهبود و اصلاح آن توافق بود. و در نهایت، اگر نمیتوانستیم مشکل را حل کنیم، و اگر ترک آن توافق، قانونی بود، و هزینهی زیادی هم برای منافع ما نداشت، وظیفه داشتیم که از آن خارج شویم.
دوران ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» (نشسته روی صندلی) در آمریکا را یکی از بدترین دورانهای سیاست خارجی این کشور میدانند. ترامپ با اصرار روی سیاست «اول، آمریکا» نهتنها دشمنان، بلکه متحدان سنتی واشینگتن را نیز از آمریکا رانده بود.
این ادعا که ما داریم معاهدههایمان را زیر پا میگذاریم، نتیجهی جهل بود. از نظر بسیاری افراد، «معاهده» به معنای هر نوع تعهد بینالمللی است. اما در آمریکا، «معاهده» نوع خاصی از تعهد است: تعهدی که مستلزم رأی اکثریت در سناست. وقتی یک رئیسجمهور با کشور دیگری توافق میکند، اما تمایل یا توان جلب موافقت سنا را ندارد، ما با یک معاهده مواجه نیستیم، بلکه با یک بیانیهی مطبوعاتی روبهرو هستیم. برای ثبت در تاریخ این را مینویسم: دولت ترامپ در تمام طول چهار سالش حتی یک معاهده را به طور غیرقانونی زیر پا نگذاشت یا از آن خارج نشد.
آمریکا در دوران ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» (نشسته روی صندلی) به خاطر یکجانبهگرایی افراطی، از جهات زیادی به یک کشور منزوی در جامعهی بینالملل تبدیل شده بود.
[به عنوان مثال] توافق ایران فقط یک بیانیهی مطبوعاتی بود، نه یک معاهده. رئیسجمهور اوباما آن را به سنا ارائه نکرد، چون میدانست هرگز تصویب نخواهد شد. من به عنوان وزیر خارجه [برای خروج از توافق هستهای] با مقاومت شدید اروپاییها مواجه شدم که حاضر به خروج از توافق و پیوستن به کارزار فشار ما [علیه ایران] نبودند. بسیاری از آنها پشت درهای بسته به من میگفتند همان نگرانیهای ما را دارند، اما در نهایت نمیتوانستند از توافق خارج شوند. خوشحالم که ما انعطافپذیری و عزم خروج از توافق را داشتیم.
خشم اروپا از تصمیم ما برای وداع با توافق ایران، منعکسکنندهی یک ویژگی عجیبوغریب در روان جغراسیاسی [ژئوپلتیک] اروپا بود. بسیاری از اروپاییها معتقدند چندجانبهگرایی (یعنی همکاری چند کشور با یکدیگر) نهتنها یک وسیلهی خوب برای انجام کارهاست، بلکه به خودی خود یک هدف بزرگ است. آنها زیر سایهی تاریخی دو جنگ جهانی ویرانگر در قارهیشان زندگی میکنند و بنابراین چندجانبهگرایی را یک الزام اخلاقی میدانند. همین مسئله تا حدی خشم آنها را از تصمیمات دولت ترامپ برای خروج از توافقنامههای بینالمللیِ بد توضیح میدهد.
[در طرف مقابل] ما معتقد بودیم که چندجانبهگرایی صرفاً در برخی موارد کاربرد دارد: مثلاً وقتی «کواد» [اتحاد چهارجانبه] را میان استرالیا، هند، ژاپن، و آمریکا تقویت کردیم تا برای دفاع از مردممان در برابر چین راهبرد طراحی کنیم. وقتی با بیش از هفتاد شریک برای سرنگونی داعش همکاری کردیم هم چندجانبهگرایی دوباره به کارمان آمد. کارزار بینالمللی برای دفاع از کشتیهای عبوری از خلیج فارس در برابر حملات ایران نیز یکی از این موارد بود. اقدامات چندجانبهی ما مهم بودند، اما این را هم میدانستیم که استقلال و منافع آمریکا باید در اولویت باشند. پایبند ماندن به یک توافق فقط به این دلیل که ازقبل برقرار بوده، احمقانه است.
[۱] Never Give an Inch: Fighting for the America I Love Link