رسانه را رکن چهارم مردمسالاری میدانند چرا که میتواند در فضایی شفاف و از تریبونی مشخص مطالبهای دقیق را طرح و پیگیری کند و مخاطبان نیز هم منشأ پرسش را میدانند و هم نهاد پاسخگو را میشناسند، از این سه جهت است که رسانه میتواند بازوی قدرت جامعه شود.
رسانههای رسمی مسئولیت آنچه را منتشر میکنند، میپذیرند، به قوانین و حقوق رسانه آشنا هستند و خود را ملزم به رعایت آن میدانند و از این جهات تفکیک دقیقی بین اخبار زرد و غیرواقعی با خبر اصیل قائل میشوند. هر چقدر که رسانههای رسمی مرجعیت بیشتری پیدا میکنند، فضای عمومی برای مطالبهگری نیز دقیقتر و منطقیتر میشوند.
وقتی فیکنیوز بهجای رسانههای شناسنامهدار قرار میگیرد!
اما آنچه میتواند این بازوی کارآمد را بیاستفاده کند چیست؟ اینکه سازمانها و نهادها بهجای آنکه رسانههای رسمی و شناسنامهدار را محل نظر و اثر خود قرار دهند، بخواهند با فیکنیوزها مدیریت افکار عمومی و مخاطبانشان را دست بگیرند، اتفاقی که در دو سال اخیر سینمای ایران به آن مبتلا شده است.
در سالهای اخیر فضای رسانههای رسمی سینمایی کشور که بهصورت تخصصی به پیگیری مسائل این هنر عام و پرمخاطب که وجوه صنعتی نیز دارد؛ تضعیف شدهاند و به همین خاطر مطالبات اصلی و متن سینمای ایران به حاشیه رفته و مسائل حاشیهای در متن جریان خبر سینما قرار گرفته است اما شاید یکی از مهمترین دلایل آن توجه به فیکنیوزها و پر و بال دادن به باجگیران رسانهای در سینماست.
سازمانها و مدیرانی که بهجای فعالیت در رسانه رسمی برای مدیریت امور خود سراغ تقویت کانالهای بیهویت میروند؛ فکر میکنند که میتوانند مدیریت افکار عمومی را دست بگیرند اما در واقع در حال تضعیف کلّیت اتمسفر حوزه فعالیت خود خواهند بود.
چاقو دسته خود را هم میبرد!
شاید مهمترین سؤالی که مدیر دوراندیش سینمایی باید از خود بپرسد و سپس سراغ تقویت فیکنیوزها برود؛ این است که «آیا باجگیر رسانهای فقط برای تو کار میکند؟!» جواب این سؤال مطلقاً منفی است! آن کس که با عددی حاضر به خبرسازی برای یک نهاد سینمایی میشود، با عددی بیشتر علیه آن سازمان کار میکند. ممکن است شروعکننده و تقویتکننده کانالهای فیک فلان شخص باشد اما در درازمدت هیچ باجگیری به هیچ مدیری تعهد حمایت همیشگی را نمیدهد؛ کمااینکه در همین چند سال اخیر مثالهای نقض بسیاری پیش آمده است که فیکنیوزها سفارشدهندهها را دور زدهاند.
آنچه بیش از همه در مقوله اثر فیکنیوزها جالب است؛ تشبیه شدن اتفاق برای مدیران بهمثابه داستان آش ملانصرالدین است؛ چنانکه پس از مدتی نامدیران تقویتکننده فیکنیوزها خودشان تحت توهم اثرگذاری این کانالها قرار میگیرند و بر اساس آنچه آنجا پختوپز میشود، دستفرمان مدیریتی خود را تغییر میدهند و جهتدهی میکنند، فارغ از اینکه یادشان بیاید این مسیر را خودشان باز کردهاند و نباید گول آن را بخورند.
مدیریت زیرمجموعه با فیکنیوزها؛ بدترین شیوه کنترلگری!
یکی از ماندگارترین قسمتهای سریال برره مهران مدیری؛ شکست نیروهای طغرل خان از دشمن فرضی است؛ آن چیزی که کیانوش ـ سیامک انصاری ـ را نیز متعجب کرده بود و بهواسطه عدم پاسخ آن سر به بیابان نهاد. مدیریت مؤسسات و مدیران زیرمجموعه یک نهاد از سوی انتشار اخبار در فضای کانالهای بیهویت؛ شاید در نگاه تاکتیکی و نزدیک شیوهای برای مدیریت مدیران زیرمجموعه باشد اما در یک نگاه راهبرد و دوراندیشانه فرو کردن چاقو به شکم خود است. ایجاد حاشیه توسط فیکنیوزها و باجگیران برای کنترلگری مدیران زیرمجموعه در درازمدت دامن نهاد بالادستی را میگیرد و آن سازمان را زیر ذرهبین رسانهها قرار میدهد و ناکارآمدیها و نارساییهایش را که بخشی از آن در مجموعههای تابعه آن شارش داشته است، در دل نهاد مادر جستوجو میکند.