«مصلحت» در تاریخ اسلام قصه پرماجرا و جذابی دارد. از یکسو در فقه اهل سنت، مبنای استنباط احکام شرعی بود که البته فقه شیعه، این نقش از مصلحت را نفی میکرد؛ اما پس از وقوع انقلاب، مصلحت در فقه شیعه و در اداره کشور، نقش پررنگی پیدا کرد؛ البته نه به مثابه مبنایی برای استنباط حکم شرعی، بلکه به منزله قاعدهای برای اجرای احکام در فضاهای پرتنش اداره کشور. این موضوع، یکی از مراحل عظیم تحول معرفتی در ساختار فقه شیعه بود. تا پیش از انقلاب اسلامی، مصلحت در اصول فقه شیعه، حضوری لاغر و نحیف داشت؛ اما پس از انقلاب اسلامی، به تدریج میبینیم مصلحت در قد و قامتی جدید به جز آنچه در فقه اهل سنت صورتبندی میشد، حضور مییابد. امام خمینی(ره) در این زمینه پیشگام بودند؛ اما مدتی طول کشید تا بدنه سنتی حوزه، با این نقش جدید از مصلحت و آنچه امام(ره) در سر داشتند، آشنا شوند. آنها در ابتدا تلقی خوبی از مصلحت نداشتند و گمان میکردند جمهوری اسلامی به ذبح احکام در پای مصلحت روی آورده است! حتی بالاتر از این تعجب میکردند که چگونه امامِ انقلابی که در راه خداوند از سرزنش هیچ کسی نمیهراسیدند، مصلحتاندیش شدهاند! «امامِ انقلابی مصلحتاندیش»، برای اذهان بسیاری از مردم، یک ترکیب غیرمتجانس بود. مگر میشود انقلابی بود؛ ولی مصلحتاندیش هم بود؟ در طرف مقابل نیز برخی سکولارها خوشحال از این مصلحتاندیشیها، گمان کردند که دوره انقلاب به سر آمده و شور انقلابی، جای خود را به عقل مصلحتاندیش داده و این مسیر، به عرفی شدن دین و حتی سکولار شدن حکومت دینی میانجامد! امام خمینی(ره) در قالب «انقلابی مصلحتاندیش» برای عدهای موجب نگرانی و برای عدهای مایه خوشحالی شده بود؛ اما نه آن نگرانی بجا بود و نه این خوشحالی در واقعیت ریشه داشت. مشکل هر دو گروه، نداشتن درک صحیح از مصحلتی بود که امام خمینی(ره) مطرح کردند و البته درک ناصحیح از مفهوم «انقلابی بودن» و «تفکر انقلابی» نیز به این موضوع دامن میزد. اگر مصلحتی که امام خمینی(ره) مطرح کردند و در اداره کشور به کار بستند، به خوبی واضح شود و اگر «تفکر انقلابی» به خوبی معرفی و تبیین شود، متوجه خواهیم شد که نه تنها این دو در تقابل با یکدیگر نیستند؛ بلکه مصلحت، میتواند یکی از راهکارهای تفکر انقلابی باشد. همچنین مشخص خواهد شد که نه تنها مصلحتاندیشی درست، موجب سکولار شدن و عرفی شدن دین و حکومت دینی نمیشود؛ بلکه باعث احیای دین و فقه خواهد شد.