پس از شهادت حضرت سیدالشهداء(ع)، دو خطبه از زبان امام زینالعابدین(ع) و حضرت زینب کبری(س) در کوفه بیان شد. در خطبه اول که سخنان امام سجاد(ع) با مردم کوفه بود، نکات آموزندهای وجود دارد؛ زیرا ما با گریه و زاری مردمی مواجهیم که امام معصوم خود را به شهادت رساندند و فرزندان او را به اسارت گرفتند. ما باید با درس گرفتن از این خطبه دو نوع اشک ریختن را بشناسیم. اول آنکه، باید اشک حقیقی را بشناسیم که تطهیرکننده است، عزم ما را برای اصلاح جزم کرده و ما را برای یک اقدام مثبت مصمم میکند و دومی اشک دروغین است که میخواهد از بار مسئولیت شانه خالی کند، فریب دهد، نقش مخربانه خودش را منکر شود و دوباره خیانتکاری پیشه کند. هنگامیکه امام سجاد(ع) خطبه میخواندند، بسیاری از اهالی کوفه زار میزدند و از امام(ع) میخواستند فرصتی به آنان بدهد تا اشتباهشان را جبران کنند؛ اما امام سجاد(ع) این اشک ریختنهای دروغین آنان را فریبی بیش ندانسته و ادعای آنان را قبول نفرمودند. راوی میگوید: پس از آنکه علیبنالحسین(ع) مردم کوفه را نسبت به رفتارشان هوشیار فرمود، همه گفتند: یابن رسول الله(ص) ما فرمانبرداریم و پیمان تو را نگاه داریم، دل به جانب تو داریم و هوای تو در خاطر ماست، خدا تو را رحمت فرستد! فرمان خویش بفرمای که ما جنگ کنیم با هر که جنگ تو خواهد و آشتی کنیم با هر کس که تو با او صلح کنی و قصاص خون تو را از آنها که بر تو و ما ستم کردند بخواهیم(!)؛ علیبنالحسین(ع) فرمودند: «هیهات، ای بیوفایان مکار! میان شما و شهوات حایل آمد، میخواهید همان اعانت که پدران مرا کردید همانگونه مرا هم اعانت کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد. سوگند به پروردگار، آن زخم که دیروز از کشتن پدرم و اهل بیت وی بر دل من رسید هنوز بهتر نشده و التیام نیافته است و هنوز داغ پیغمبر(ص) فراموش نگشته و داغ پدرم و فرزندان پدر و جدم موی رخسار مرا سپید کرده است و تلخی آن میان حلقوم و حنجره من است و اندوه آن در سینه من مانده است...»(اللهوف، سیدبنطاووس، ص۱۱۹) تاریخ نشان داد که سخن حضرت امام سجاد(ع) درست بود و کوفیان در عین اینکه اشک میریزند، میتوانند به امامی معصوم یا قیامی برای حفظ دین و شروعی نو خیانت کنند. یکی از غمانگیزترین وقایعی که نمایانگر تداوم رفتار و اخلاق کوفی در سالهای پس از شهادت امامحسین(ع) است، قیام زیدبنعلی و شهادت مظلومانه اوست. زید پسر امام سجاد(ع)، با دعوت کوفیان، به این شهر رفت و مقدمات قیامی بزرگ را ترتیب داد، اما عاقبت با پیمانشکنی مردم کوفه روبهرو شد و با تعداد اندکی از یارانش در محاصره قرار گرفت و به شهادت رسید. پس از شهادت نیز پیکرش از خیانت در امان نماند و یکی از افرادش محل دفن او را به سربازان یوسفبنعمر اطلاع داد. به دستور یوسفبنعمر، سر زید را از پیکرش جدا کردند و جسد او را در محله «کُناسه» کوفه بر دار آویختند.(مقاتل الطالبیین، ص۹۷) کسی که خیانت در وجودش باشد، نجات پیدا نمیکند مگر با توبه نصوح و اصلاح اقدامات اشتباهش.
مردم کوفه پس از شنیدن سخنان حضرت زینالعابدین(ع) و حضرت زینب(س) به ظاهر متنبه شدند، اما قدمی برای جبران اشتباهشان برنداشتند و حتی در یک هفتهای که خاندان عصمت و طهارت در زندان کوفه بودند، اقدامی برای کمک به آنان و تغییر وضع موجود نکردند. اشکی که آنان میریختند، نمیتوانست تغییری ایجاد کند و حضرت زینب(س) با درک و علم عمیقی که نسبت به شخصیت مردم کوفه داشت، در خطبهاش فرمود: «ای مردم کوفه، ای مردمان حیلهگر و خیانتکار! گریه میکنید؟ اشک چشمانتان خشک نشود و نالههایتان آرام نگیرد. کار شما مانند آن زنی است که رشته خود را پس از محکم یافتن، یکی یکی از هم میگسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله فریب و تقلب ساختهاید...»(بحارالأنوار، مجلسی ، ج۴۵، ص۱۶۳) آری، این اشکی که نمیتواند استحکام دل ایجاد کند، همان بهتر که مداوم جاری باشد. در مقابل آنچه توانست در مردم کوفه، در طول صدها سال گذشته تغییر ایجاد کند و فریبکاران را از جمع آنان دور کند، اشک بر عزای اباعبدالله(ع) بود، همراه با عزمی جزم برای مقابله با ظلم و ستم و عبرت گرفتن از گذشتگان و اشتباهات آنان؛ آخرین توصیهای که امام سجاد(ع) به مردم کوفه داشت، این بود که اگر کمک نمیکنید، لااقل با ظالمان همراه نشوید. ایشان در انتهای خطبهشان فرمودند: «...وَ مَسْاَلَتِی اَنْ لا تَکُونُوا لَنا وَ لاعَلَیْنا»؛ ...و خواهش من این است نه با ما باشید و نه بر ما(!)؛ این به معنای این است که وقتی نمیفهمید و نمیدانید و نمیخواهید، همان بهتر که به زندگی خودتان مشغول باشید و با بیبصیرتیتان به دین خدا ضربه نزنید و کار خودتان را سخت نکنید. البته این سخن امام(ع) کنایهای است بر منفعل بودن برخی مدعیان که فکر میکنند اگر به زبان، اسلام را قبول کردند، میتوانند از عهده انجام تکالیف سخت بربیایند و وظایفشان را بفهمند.