اعتراضات در اراضی اشغالی به شکل بیسابقهای علیه «نتانیاهو» و کابینهاش گسترش پیدا کرده و اختلافات نخستوزیر و وزیر جنگ رژیم کودککش صهیونیستی بر سر محورهای «فیلادلفیا» و «نتساریم» به نقطه اوج خود رسیده است. «بنی گانتس» و «یائیر لاپید» که از آنها به عنوان رقبای سیاسی نتانیاهو یاد میشود، در حال زمینهسازی برای سقوط کابینه کنونی در تلآویو بوده و زوج تروریستی «بن گویر-اسموتریچ» نیز سردرگمتر از هر زمان دیگری مشغول رصد دامنه شکست خود در اراضی اشغالی و منطقه هستند. کشته شدن شش اسیر صهیونیست در نوار غزه، به نقطه کانونی و آشکارساز اعتراضات علیه نتانیاهو تبدیل شده و جایی برای تنفس مسموم جلاد غزه و همراهانش در تلآویو باقی نگذاشته است.
صورتبندی تحولات جاری در اراضی اشغالی چندان دشوار نیست. نخستوزیر رژیم صهیونستی تصور میکرد فرسایشیشدن جنگ به معنای هضم آن از سوی ساکنان اراضی اشغالی و تطبیق آنها با شرایط اضطراری طولانیمدت خواهد بود. پس از شهادت اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، نتانیاهو تصور میکرد آستانه تحمل ساکنان اراضی اشغالی در قبال جنگ نابرابر کنونی ارتقا یافته و قدرت مانور او و کابینه جنگ در قبال جبهههای غزه و شمال دوچندان شده است، اما انتقام اولیه حزبالله لبنان بابت شهادت فؤاد شکر و متعاقباً، آنچه در جریان هلاکت اسرای صهیونیست (آن هم به واسطه آتش خودی صهیونیستها) رخ داد، پیشفرضهای ذهنی نتانیاهو را درهم شکست.
امروز صهیونیستها «جنگ» و «مذاکره» را با هم باختهاند: در صحنه نبرد، صهیونیستها حتی قدرت تحلیل جنگ ترکیبی جبهه مقاومت را پس از ۱۱ ماه پیدا نکرده و هر بار از یک جبهه و با یک عملیات خاص غافلگیر میشوند. بیدلیل نیست که برخی سران ارتش رژیم اشغالگر قدس قویاً معتقدند پایان دادن به جنگ غزه در نقطه کنونی، بهترین تصمیم برای تلآویو به منظور جلوگیری از گسترش دامنه شکست و مواجهه با سناریوهای غیرقابل مدیریت خواهد بود. در صحنه مذاکرات نیز اصرار نتانیاهو مبنی بر باقیماندن نظامیان اشغالگر در محور موسوم به فیلادلفیا (صلاحالدین) و همچنین نتساریم (محوری که در جریان جنگ غزه پدید آمد و نوار غزه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم میکند)، منجر به شکست مذاکرات قاهره و دوحه شده است. در چنین وضعیتی، نتانیاهو هم در مذاکرات و هم در میدان جنگ بازیگری شکستخورده به شمار میآید. تشدید نبرد در کرانه باختری بیش از آنکه بخشی از راهبرد خلق و استمرار بحرانهای مزمن نظامی ـ امنیتی از سوی صهیونیستها باشد، استراتژی فرار نتانیاهو از شکست به شمار میآید.
نتانیاهو تنها راه بقای خود را در حفظ فرامتن جنگ و شرایط اضطراری میبیند. به عبارت بهتر، روزی که پیمان آتشبس منعقد شود، نتانیاهو چارهای جز انحلال کنست، برگزاری انتخابات زودهنگام و متعاقباً خروج از مسند قدرت نخواهد داشت. در این صورت او مصونیت قضایی خود را نیز از دست خواهد داد و محاکمه وی بابت چهار پرونده رشوهگیری آغاز خواهد شد. بنابراین، ماندن در قدرت، خط قرمز نتانیاهو است، حتی اگر به بهای شکست سنگینتر رژیم اشغالگر قدس در جنگ غزه تمام شود. از این رو، اصرار نتانیاهو بر گسترش دامنه جنگ نه مصداق کنشگری هوشمندانه و راهبردی، بلکه نماد عینی واکنشی از ترس نسبت به آینده است و این معادله نمیتواند تا ابد پایدار بماند!
نتانیاهو قاعدتاً در بزنگاه کنونی باید میان دو گزینه «تن دادن به آتشبس» و «استمرار جنگ» یکی را انتخاب کند. انتخاب هر یک از این دو گزینه معنایی جز شکست صهیونیستها در جنگ غزه نخواهد داشت. از سوی دیگر، جوبایدن و مقامات ارشد کاخ سفید در مذاکرات آشکار و پنهانی با نتانیاهو و گالانت (وزیرجنگ رژیم اشغالگر قدس) به آنها تأکید کردهاند که قدرت خلق راهکار میانه یا سوم (مانند انعقاد آتشبس موقت در ازای آزادی اکثر اسرای صهیونیست) را ندارند و دوراهی به وجود آمده در مقابل نخستوزیر رژیم صهیونیستی و رئیسجمهور آمریکا، یک واقعیت است! این فعل و انفعالات در حالی رخ داده که هنوز با گذشت ۱۱ ماه بخش عمدهای از شبکههای تونلی حماس سالم باقی مانده و بدنه نظامی مقاومت فلسطین نیز در نوار غزه حضور دارد. در چنین شرایطی، صهیونیستها چارهای جز برافراشتن پرچم شکست در جنگ غزه و مواجهه با پیامدهای سخت و جبرانناپذیر این نسلکشی وقیحانه ندارند....