سعدالله زارعی
صحنهای که جمعه شب ـ به وقت ایران ـ روی خروجی رسانهها رفت، تحقیر تمامعیار یک دولت دارای کرسی در سازمان ملل از سوی یک دولت دیگر بود که خود را در موضع قدرت نشان میدهد. زلنسکی آماده بود لااقل نیمی از معادن اوکراین را بدهد تا برای بقاء، بقیه کشورش تضمین امنیتی دریافت کند اما با این همه به دلیل ضعف و در عین حال اعتماد به آمریکا، به او در دیدار رسمی، اجازه اظهارنظر داده نمیشود و از جلسه اخراج میگردد! البته از آن طرف تصویر روز جمعه، تنش شدید اروپا و آمریکا را هم به تصویر کشید چرا که مقامات انگلیس، فرانسه و آلمان به رئیسجمهور اوکراین گفته بودند، آمریکا راهحلی برای پایان جنگ و علاقهای به آن ندارد و در عین حال چشم به معادن سرشار اوکراین دوخته است. ترامپ نشان داد دنبال مذاکره و توافق و تأمین حتی حداقلی از منافع مردم و دولت اوکراین نیست و به چیزی جز چپاول مطلق نمیاندیشد و این فرمول واقعی آمریکا ـ فارغ از اینکه چه کسی کاخ سفید را در اختیار داشته باشد ـ در مواجهه با دولتهای دیگر است. اما در عین حال واقعیت این نیست که آمریکا خیلی زور دارد، مهم این است که چه کسانی زیر بار این زور میروند و کشورشان را به خاک سیاه مینشانند و چه کسانی در برابر آن مقاومت میکنند و در نهایت بر طمعورزیهای دشمن غلبه مینمایند. رهبر معظم انقلاب دهم اسفند ماه 1400 یعنی در زمان آغاز این جنگ، در ارتباط با خدعه آمریکا، انگلیس، فرانسه و... در جنگ اوکراین هشدار داده بودند: «پشتیبانی قدرتهای غربی از کشورها و دولتهایی که دستنشانده آنها هستند، یک سراب است، واقعیت ندارد.»
آمریکا میکوشد این گزاره را در هیاهوی تهدیدات ترامپ «علیه همه»، غیرواقعی و سطحی نشان بدهد که؛ «آمریکا ضعیف شده است». چطور میتوان باور کرد کشوری که همزمان علیه آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی، آسیای شرقی و آسیای غربی، شمال و جنوب آفریقا، اروپای شرقی و اروپای مرکزی و انواعی از نهادها و قراردادهای بینالمللی دست به تهدید میزند و از انواعی از اقدامات علیه آنان سخن میگوید و بعضاً به اجرا هم میگذارد، «ضعیف» است؟ در گام اول باید ببینیم احساس خود آمریکاییها، و دولت این کشور و شخص ترامپ چیست؟ آیا آنان خود را ضعیف میبینند یا قوی؟ در پاسخ به این موضوع عبارات اسناد امنیت ملی آمریکا از جمله سند 2017 امنیت ملی این کشور گویاست. این سند در اولین ماههای روی کار آمدن دونالد ترامپ در سال 2017 منتشر شده و ناظر به جمعبندی وضع آمریکا در سالهای 2016 به قبل از آن است. به یاد داشته باشیم پیش از روی کار آمدن ترامپ، در مقطع 16 سال دو دولت از دو حزب، هر کدام هشت سال اداره آمریکا را در دست داشتهاند؛ هشت سال دوره ریاست حزب دموکرات (باراک اوباما) و هشت سال دوره ریاست حزب جمهوریخواه (جرج بوش) و جالب این است که هر دو رئیسجمهور بر ناترازی روند عمومی جهان با منافع «ایالات متحده» تأکید داشتند و با شعار تغییر (Chenge) از مردم رأی جمع کردند و این به آن معنا بود که شهروندان آمریکا باور داشتند که اوضاع جهان به نفع آنان نیست و سیاستها و اقدامات 12 ساله بوش اول و کلینتون که پس از فروپاشی بلوک شرق سرکار آمدند، نتوانستهاند، اوضاع را آنگونه که بهطور رسمی از سوی هیئت حاکمه آمریکا طراحی و پیگیری شده بر طبق منافع واشنگتن به جایی برسانند. جرج بوش اول در سال 1369/ 1990 این پیام را از روی عرشه یک ناو در اقیانوس هند به جهان فرستاد که «ما یک قرن آمریکایی در پیش رو داریم» و همان موقع فرانسیس فوکویاما فیلسوف ژاپنیتبار آمریکا گفته بود «جهان به پایان تاریخ رسیده و با سر برآوردن تمدن آمریکایی دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده است.» خب پس از این دوره 12 ساله، جرج بوش دوم و اوباما با شعار تغییر سرکار آمدند و برای رسیدن به «تغییر جهان به نفع آمریکا» هر کاری توانستهاند انجام دادهاند؛ از جمله جنگهای خونینی که علیه بخشهای مختلف «آسیای مسلمان» از افغانستان و عراق تا فلسطین، لبنان، یمن، سوریه و سومالی به راه انداختند که تعداد آنان در حدفاصل 2001 تا 2015 از 9 جنگ فراتر رفته است. در این دوره تحریمهای اقتصادی علیه کشورهای زیادی به جنگ الصاق شدند و به تعبیری آمریکا از همه زور خود استفاده کرد.
وقتی نوبت به حزب دموکرات و باراک اوباما رسید، آمریکا ضمن آنکه هزینههای بسیار زیاد انسانی و مالی به ملتها و بهخصوص ملتهای مسلمان تحمیل کرده بود، کمر خود او نیز زیر بار هزینههای مالی و انسانی خم شده بود. احتمالاً این عدد مبالغهآمیز باشد ولی حتی اگر یکسوم آن هم واقعیت داشته باشد، عدد بزرگی است؛ ترامپ در سال 2017 گفت، «آمریکا در جنگهای غرب آسیا در 16 سال اخیر هفت تریلیون دلار هزینه کرده است» اوباما خواست فرمان را بچرخاند او رسماً در جریان کارزار انتخاباتی 2009 اعلام کرد آمریکا را از جنگ بیرون میکشد و روابط با جهان اسلام را ترمیم میکند، بعد در دوره ریاستجمهوری، دو نامه هم به ایران فرستاد و وانمود کرد درصدد اصلاح وضعیت حاکم بر سیاستهای آمریکا درباره ایران است. اما به محض شروع فتنه سال 1388 از این موضع فاصله گرفت و حتی با استفاده از حدود 170 هزارنیروی نظامی مستقر در عراق، مرزهای غربی ایران را انباشته از نیرو کرد و آماده حمله زمینی و هوائی به ایران شد که با هشدارهای رهبر معظم انقلاب و حرکت قوای نظامی ایران به سوی مرزهای غربی کشور، عقب نشست. وقتی تیم ترامپ در سال 2017 / 1396 به قدرت رسید با صراحت تمام اعلام کرد سیاستهای دهههای اخیر آمریکا غلط بوده و موقعیت آمریکا را در وضعیت افول قرار داده است. متن سند 2017 امنیت ملی آمریکا به بخشی از جزئیات این افول اشاره کرده است. این ترجمه دقیق بخشی از این سند میباشد «متحدان آمریکا هزینههای سنگینی به آمریکا تحمیل کرده و عملاً مشارکتی در تأمین هزینههای نظام امنیت دستجمعی ندارند. اقتصاد آنها در حال پیشرفت و شکوفایی است و آمریکا در موقعیت پسرفت قرار دارد. مشارکت آمریکا با کشورهای دیگر در همه حوزههای اقتصادی، نظامی، زیستمحیطی و تجاری کاملاً به ضرر آن تنظیم و تمام شده است. آمریکا به تنهائی هزینه تولید کالای امنیت را میپردازد و دیگران در سایه آن پیشرفت کرده و به آمریکا بیاعتنایی مینمایند.»
البته میدانیم که این ادبیات، مزورانه است. چه کسی به آمریکا گفته است تو مسئول نظام امنیت دستجمعی جهان هستی؟ و چه کسی باور دارد اقدامات آمریکا به استقرار امنیت در جهان منجر شده است؟ بهعنوان مثال همه میدانند آمریکا ایرانهراسی راه میاندازد و در پناه آن حس ناامنی را در منطقه دامن میزند و به این وسیله کشورهایی را سرکیسه میکند و رقابت خرید تسلیحاتی راه میاندازد. دست آخر هم جنگی علیه کشورهای خریدار سلاح راه میاندازد و به آنان اجازه نمیدهد از تسلیحاتی که با پول هنگفت، خریداری شده برای استقرار امنیت خود و ایجاد موازنه نظامی استفاده نمایند. مگر جنگهای 9گانه سالهای 2001 تا 2015 حکایتی غیر از این دارد؟ الان ما از این بحث و مزورانه بودن ادبیات و اقدامات آمریکاییها صرفنظر میکنیم. سند 2017 امنیت ملی آمریکا در اینکه روند تحولات جهان در دهههای اخیر به نفع ایالات متحده نیست و استفاده آن از مزیتهایی مثل قدرت نظامی و قدرت اقتصادی نتوانسته موازنه سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی را به نفع ایالات متحده برقرار نماید، درست گفته و واقعیت ملموس جهان هم چیزی جز این را نشان نمیدهد. آیا سندی روشنتر از این وجود دارد که آمریکا با فرماندهی جرج بوش با بیش از 170 هزار نیروی نظامی و حدود 100 هزار نیروی امنیتی وارد عراق شد و با سرعت به بنبست رسید و همین بوش در سال 1386 / 2007 با ابراز شکست در تأمین هدف، ورقه خروج بدون قید و شرط از عراق را امضا کرد؟ کما اینکه استفاده آمریکا از اهرم اقتصادی علیه چین و روسیه به مهار و تضعیف آنان منجر نشد و از پی این تحریمهای اقتصادی و وضع تعرفههای سنگین، کارتلهای بزرگی مثل شانگهای، بریکس و مجمع کشورهای CIS سربرآوردند. پس استفاده آمریکا از ابزارهای نظامی و اقتصادی آسیبهایی وارد کرده اما در تأمین هدف به جایی نرسیده و همانطور که سند 2017 امنیت ملی آمریکا حکایت میکند «آمریکا در موقعیت پسرفت قرار دارد و دیگران پیشرفت کرده و به آمریکا بیاعتنایی میکنند».
الان دونالد ترامپ بعد از هشت سال از پایان ریاستجمهوری باراک اوباما چه میگوید؟ اقدامات دونالد ترامپ در همین یک ماه اخیر که دوباره به کاخ سفید راه یافته زبان حال اوست. او شمال و جنوب قاره آمریکا را تهدید میکند، چرا؟ برای اینکه روند عمومی قاره آمریکا با منافع ایالات متحده همخوانی ندارد. شرق و مرکز اروپا را تهدید میکند، چرا؟ برای اینکه از آن ندای استقلال اروپا از آمریکا بلند شده است. علیه چین در شرق آسیا دست به اقدامات میزند،چرا؟ برای اینکه بنا به برآوردهای آمریکا چین تا پنج سال دیگر (2030) قدرت اول اقتصادی جهان میشود. علیه شمال و جنوب قاره آفریقا موضع میگیرد، چرا؟ برای اینکه این قاره به سرعت در حال غربزدایی از خاک خود است. یک روز آفریقا جنوبی بر نژادپرستی و نژاد سفید و البته بر اروپا غلبه کرد، دیروز شش کشور آفریقایی شامل چاد، مالی، نیجر، بورکینافاسو، ساحلعاج و غنا ارتشهای اروپایی را از خاک خود اخراج کردند. علیه کشورهای مسلمان منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا صحبت کرده و از تجزیه و تقطیع سرزمین آنان حرف میزند، چرا؟ برای اینکه این منطقه به کانون اصلی پمپاژ غربستیزی تبدیل گردیده و اگر اندکی غفلت کنند، از دل آن یک قدرت کامل سر بر میآورد. این روند عمومی جهان است. بنابراین هم تنظیمکنندگان سند 2017 امنیت ملی آمریکا که از حزب دموکرات بودهاند و هم شخص دونالد ترامپ جمهوریخواه درست فهمیدهاند، «آمریکا در موقعیت پسرفت قرار دارد».
اما در اینجا باید به یک «خطای راهبردی» اشاره کرد که نه تنها در آمریکا بلکه حتی در ایران هم در ارزیابی آمریکا به چشم میخورد. خطای راهبردی این است که راه چاره قرار گرفتن آمریکا در موقعیت پسرفت، زدن حرفهای گنده و تبدیل آمریکا به «ترس بزرگ» است. دونالد ترامپ تلاش میکند از آمریکا یک موجود ترسناک بسازد اما گویا فراموش کرده است که دولت جرج بوش و «نئوکانها» اساساً بر مبنای ایجاد باور و تصویری ترسناک از آمریکا در سال 1379/2000 سرکار آمدند و برای معتبرسازی از چنین تصویری، 9 جنگ به راه افتاده و در نهایت خود او در کارزار انتخاباتی 2016، این سیاست را شکست خورده معرفی کرده است، حالا چرا خودش به همان سیاست ایجاد تصویری ترسناک از آمریکا روی آورده است؟ برای اینکه دستش خالی است. چرا دستش خالی است برای اینکه در برابر طرحها و فتنههای آمریکا «مقاومت» و سرپیچی ملتها و بسیاری از دولتها وجود دارد. وقتی یک گروه مقاومت در غزه اولتیماتوم ترامپ (که گفت تا شنبه به حماس مهلت میدهم وگرنه درهای جهنم به روی آن گشوده میشود) میشکند و او را به عقبنشینی وادار میکند، این یعنی دست ترامپ خالی است. بله از آنجا که عقلا بر آمریکا حکومت نمیکنند، نمیتوان آسوده خاطر نشست. باید دانست آنکه دستش تهی است تلاش میکند تا چیزی به دست آورد. اگر در مقابل آن ایستادگی صورت گیرد، سرجایش مینشیند.

پزشکیان را روی صندلی زلنسکی تداعی کنید!
اصل ماجرای دیدار ترامپ و زلنسکی، باخت «دیپلماسی با امریکا» بود. بازنده اصلی امریکا بود. ترامپ هم بهتبع باخت امریکا باخت. اگر زلنسکی را هم بازنده میدانیم و اینبار «دلیل» نفی دیپلماسی و مذاکره با امریکا را «زلنسکی» مینامیم، چون آن هم یک سرش امریکاست. اما فعالان رسانهای و سیاسی در ایران که گرایش به امریکا دارند، کمتر به ترامپ و امریکا پرداختند و با تمجید از آنچه «شجاعت زلنسکی مقابل ترامپ» نامیدند، جهت و زمینه بحث را عوض کردند. این یک سانسور شدید است که میتوان پیشبینی کرد در روزنامههای امروز این طیف نیز به همین شکل باشد. مسئله، زلنسکی نیست که بگوییم شجاعت کرد یا نکرد، خوب بود یا نبود، توانست یا نتوانست، مسئله ما امریکاست. باید روی امریکا و رفتار دولتمردان آن دقیق شد. چرا رفتار ترامپ با طرف مقابلش مهمتر از واکنش طرف مقابل است، برای اینکه طرفداران مذاکره و معامله با امریکا میخواهند (پناه برخدا) پزشکیان را هم روی همان صندلی زلنسکی بنشانند. بنابراین مهم آن نیست که بدانیم نفر قبلی که روی این صندلی نشست چه کرد، مهم آن است که بدانیم با او چه کردند!فرض معقول و ساده این است که بگوییم وقتی با متحد خودشان چنین کردند، پس بنگر که با ما چه میکنند، اما من حتی به یک فرض دور از ذهن هم اهمیت و ارزش میدهم که کسی بگوید نمیتوان مستقیماً نتیجه گرفت با ما که دشمن دیرینه هستیم، بدتر میکنند و چهبسا بهتر رفتار کنند، اما میپرسم چقدر بهتر؟! و نشستن روی آن صندلی چقدر ریسک دارد و چقدر تضمین میشود که پزشکیان را مانند زلنسکی با بدرقه یک کارپرداز زن از کاخسفید اخراج نکنند؟ میتوان این صحنه را در ذهن بازسازی کرد. درباره زلنسکی این احتمال هست و کسانی به آن اشاره کردهاند که دعوای ترامپ و معاوناولش با زلنسکی برنامهریزیشده بود تا با تحقیر و تهدید او قرارداد معادن را پرسودتر و قطعیتر کنند. زلنسکی نصف مملکت خود را به روسیه داده و حالا باید باقی آن را در قالب یک قرارداد بلندمدت به امریکا بدهد. این امر دشواری است و کاخسفید میداند که باید مقدمات آن را با ارعاب و تحقیر رئیسجمهور اوکراین فراهم کند. همین صحنه را برای رئیسجمهور ایران که حامیانش ندای مذاکره مستقیم سر میدهند، بازسازی کنید. ترامپ از ما چه میخواهد؟ فقط هستهای نباشیم؟! نه احمق نباشید، این فقط لفاظی اوست. او دقیقاً همان چیزهایی را از ما خواهد خواست که از زلنسکی میخواهد. پس آن صندلی را یکبار دیگر با رئیسجمهور ایران در ذهن تداعی کنید. اینبار شاید قانع شوید که بهجای در بوقکردن رفتار مثلاً شجاعانه زلنسکی، رفتار ترامپ را تجزیه و تحلیل کنید. زیرا گمان نمیکنم که هدف شما از رفتن پزشکیان به مذاکره مستقیم با امریکا نشاندادن رفتار شجاعانه پزشکیان مقابل او و نپذیرفتن تقاضاهای ترامپ باشد! روحانی و احمدینژاد شانس آوردند که در دستشویی و راهروهای سازمان ملل با ترامپ یا اوباما دیدار نکردند. آنکس که حرمت خانه سفید خودش را نگهنمیدارد، ببین که در آن دستشویی یا راهروها چه میکرد!

سینمای مستند ؛ حقیقتی گمشده در چالشی ها
مرتضی پایه شناس
مرتضی پایه شناس از چالشهای این روزهای سینمای مستند در بخشهای مختلف نوشت.
مرتضی پایهشناس – مستندساز نوشت:« این یادداشت، نمیخواهد نقد عملکرد «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» باشد؛ که قصد دارد لابهلای این سطور نگاهی دوباره بیاندازد به مسیر حمایت از سینمای مستند در تمام سالهای گذشته و از دیدگاه نگارنده، پیشنهادی برای «گسترش» آن مطرح کند.
سینمای مستند ایران، آینهای صادق از واقعیتها، با تمام پیشینه درخشان و پتانسیلهای بینظیری که دارد، همچنان در مسیر توسعه و تاثیرگذاری با چالشهای جدی روبهرو است. این سینما که میتواند صدای ناشنیدهها را منعکس کند، در چرخه معیوب تولید، توزیع و نمایش گرفتار شده و از ایفای نقش خود بهعنوان ابزاری برای آگاهیبخشی و تغییر اجتماعی بازمانده است. امروز، بیش از هر زمان دیگری نیاز به بازنگری در این حوزه احساس میشود.
ایران با گنجینهای از روایتهای مستند، از فرهنگ و تاریخ غنی گرفته تا دغدغههای اجتماعی و زیستمحیطی، میتواند جایگاهی بسیار والاتر از موقعیت کنونی داشته باشد. اما این پتانسیل عظیم، به دلیل تمرکز بیشازحد بر تولید و غفلت از نمایش، هرگز به شکوفایی نرسیده است. چرخهای که باید با سرمایهگذاری هوشمندانه آغاز شود و با رساندن اثر به دست مخاطب به اوج برسد، امروز به دلیل نبود سیاستهای کارآمد و ضعف ساختاری، ناکارآمد باقی مانده است.
پرواضح است یکی از مهمترین مشکلات این چرخه، محدودیت در سرمایهگذاری برای تولید است. نبود منابع مالی کافی، مستندسازان را ناچار میکند که برای ساخت فیلم مستند با کیفیت، یا از زندگی خود بزنند، یا کیفیت آثار خود را کاهش دهند و یا پروژههایشان را نیمهکاره رها کنند. اما مشکل اصلی فراتر از این است؛ حتی آثار باکیفیت نیز در سایه ضعف توزیع و نمایش، به محاق میروند.
چالش اصلی، ضعف در رساندن مستندها به دست مخاطب است. برخلاف تصور عمومی، سینمای مستند مخاطب کمی ندارد، بلکه «مخاطب خاص» دارد. این یعنی هر مستند باید به طور خاص برای گروههای هدف مشخصی ارائه شود. گاهی این «مخاطبان خاص» میتواند به کمی تعداد نمایندگان مجلس باشند، گاهی هم این «مخاطبان خاص» به گستردگی عموم جامعهاند. برای مثال، مستندی درباره تغییرات اقلیمی میتواند مخاطبانی از فعالان محیطزیست، دانشجویان جغرافیا و سیاستگذاران حوزه منابع طبیعی داشته باشد (این به معنای آن نیست که آن فیلم در بین دیگر گروهها مخاطبی ندارد). یا فیلمی درباره روابط خانوادگی، میتواند مخاطب عام را هدف بگیرد. رساندن چنین آثاری به دست آنها به برنامهریزی دقیق از طریق کانالهای مربوط به هر دسته از مخاطبان نیاز دارد. اما متأسفانه، این بخش از چرخه حیات سینمای مستند در ایران همواره نادیده گرفته شده و هیچ برنامه مشخصی برای رساندن آثار به مخاطبان خاصش وجود ندارد.
یکی از دلایل اصلی این کاستی، تمرکز بیشازحد مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، به عنوان متولی دولت در حوزه «گسترش» سینمای مستند، بر تولید است. این مرکز از بدو تاسیس بهجای تمرکز بر گسترش سینمای مستند، تا حد زیادی به یک شرکت تولید فیلم تبدیل شده و در رقابت با سایر تولیدکنندگان مانند مرکز مستند سوره، خانه مستند یا شبکه مستند فعالیت میکند. سیاستی که شاید در آغاز راه نیاز آن احساس میشد، اما امروز شرایط دیگرگونه است. اصلاح ساختار این مرکز و تغییر رویکرد آن از تولید به توزیع و نمایش، میتواند بسیاری از مشکلات را برطرف کند. اگر این مرکز بهجای رقابت با سایر تولیدکنندگان، بر توزیع هدفمند آثار تمرکز کند، نهتنها بازار مستند در ایران شکل خواهد گرفت، بلکه سرمایهگذاری در این حوزه نیز رونق خواهد یافت. سرمایهگذاران با مشاهده دسترسی درست آثار به مخاطبان و بازخورد مثبت، تمایل بیشتری به حمایت از این حوزه پیدا خواهند کرد.
مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در سالهای اخیر تلاشهایی برای نمایش آثار آغاز کرده است، اما این تلاشها، مانند سایر اقدامات مشابه، تا زمانی که بر مبنای این واقعیت انجام نشود که سینمای مستند «مخاطب خاص» دارد (بر اساس تعریفی که ارائه شد)، و نمایش آثار مستند بدون توجه به مخاطبشناسی و سازوکاری برای رساندن اثر به دست مخاطب هدف صورت گیرد، نه تنها کمکی به سینمای مستند نخواهد کرد، بلکه به آن آسیب نیز خواهد رساند و مخاطب را از سینمای مستند بیزار میکند.
نکتهای که نباید فراموش کرد، تفاوت میان «فروش» و «نمایش» در سینمای مستند است. برخلاف سینمای داستانی، موفقیت یک مستند با فروش گیشهای سنجیده نمیشود. رسیدن مستند به دست مخاطب خاص و تأثیرگذاری آن، معیار اصلی موفقیت در این حوزه است. نمایشهای دانشگاهی، پلتفرمهای آنلاین، نمایشهای سیار، تلویزیونهای داخلی و خارجی و … میتوانند بسترهای مناسبی برای رساندن مستندها به دست مخاطبان خاصشان باشند.
از سوی دیگر، کیفیت تولیدات سینمای مستند نیز به دلیل ساختارهای معیوب مدیریتی کاهش یافته است. تعطیلی شوراهای تخصصی، تخصیص نادرست بودجه و مالکیت ناعادلانه مرکز گسترش بر آثار، انگیزه مستندسازان را برای خلاقیت و ارتقای کیفیت کاهش داده است. این مشکلات بهتدریج جریان مستندسازی را از مسیر اصلی خود منحرف کرده و تولیدات را به آثاری متوسط و گاه صرفاً مصرفی تبدیل کرده است.
جشنواره سینماحقیقت، که میتوانست سکوی پرتابی برای آثار مستند باشد، به دلیل تضاد منافع میان مرکز گسترش و نقش آن بهعنوان برگزارکننده جشنواره، از اهداف اصلی خود فاصله گرفته است. برای جلوگیری از تبدیل این جشنواره به ابزاری تبلیغاتی، لازم است برگزاری آن به یک دبیرخانه مستقل سپرده شود.
اصلاح نظام بودجهدهی سینمای مستند، با اتخاذ رویکردی که منابع مالی را در مراحل تحقیق، تولید و پستولید بهصورت مرحلهای تخصیص دهد، میتواند مسئولیتپذیری و انگیزه فیلمسازان را افزایش دهد. در این مدل، مرکز گسترش تنها نقش حامی و تقویتکننده را ایفا میکند، در حالی که مالکیت معنوی و حقوقی آثار به مستندسازان سپرده میشود. این تغییر سیاست، انگیزه فیلمسازان را برای جستوجوی سرمایههای مکمل از دیگر منابع دولتی یا بخش خصوصی و ایجاد رقابت سالم میان آنان افزایش میدهد و در نهایت، باعث میشود سینمای مستند از وابستگی به حمایتهای صرف فاصله گرفته و به سمت پویایی، خودکفایی و حضوری پایدارتر در جامعه حرکت خواهد کرد.
سرمایهگذاری روی آموزش مستندسازان، بهویژه در زمینه شناخت مخاطب و بازاریابی، از گامهای کلیدی برای توسعه این حوزه است. شناخت دقیق مخاطب و توجه مستمر به آن در تمامی مراحل تولید، از اهمیت ویژهای برخوردار است. این نگاه، به مستندساز کمک میکند تا پیام اثر خود را به شکلی ارائه دهد که بتواند ارتباطی مؤثر با مخاطبان برقرار کند و بازخوردهای مثبت و سازندهای دریافت نماید.
علاوه بر تبلیغ و ترویج آثار مستند بهصورت فردی که در دل چرخه توزیع هر فیلم انجام میشود، ضروری است که «سینمای مستند»، خود بهعنوان یک مفهوم فرهنگی مستقل مورد توجه قرار گیرد. این سینما باید به عموم جامعه معرفی شود و جایگاه آن بهعنوان ابزاری برای روشنگری، آگاهیبخشی و پرداختن به مسائل اجتماعی و فرهنگی به شکلی گسترده تثبیت گردد. تبلیغات محیطی، ساخت برنامههای تلویزیونی و تولید محتوای متنوع در فضای مجازی میتوانند نقش مهمی در ترویج سینمای مستند ایفا کنند. همچنین، برگزاری رویدادهای فرهنگی مانند نشستها، میزگردها و نمایشهای هدفمند در دانشگاهها و مراکز فرهنگی، فرصتی برای تبیین نقش سینمای مستند و آشنایی مخاطبان با ارزشهای آن فراهم میکند.
یکی از مسائل جدی در سینمای مستند ایران، ضعف در حضور خبرنگاران و منتقدان تخصصی این حوزه است. اغلب نقدها و گزارشهایی که درباره آثار مستند نوشته میشوند، بر اساس معیارها و نگاهی برگرفته از سینمای داستانی شکل میگیرند. این اشتباه نهتنها تفاوتهای بنیادین سینمای مستند و داستانی را نادیده میگیرد، بلکه میتواند مسیر سینمای مستند را از اهداف اصلی و هویت مستقل آن منحرف کند. سینمای مستند به نگاه و تحلیل تخصصی نیاز دارد؛ تحلیلی که ویژگیها، ساختار و اهداف این نوع سینما را بشناسد و در نقد و بررسی آن، چارچوبهای مرتبط را رعایت کند. برای رسیدن به این هدف، شکلگیری و تقویت خبرنگاران و منتقدان متخصص در این حوزه ضرورت دارد، چرا که نقدها و گزارشهای دقیق و آگاهانه میتوانند بستری مناسب برای رشد و توسعه سینمای مستند فراهم کنند.
در نهایت، سینمای مستند ایران باید از حاشیه به متن بازگردد. این سینما میتواند ابزاری برای بازتاب واقعیتها و تبدیل آگاهی به عمل باشد. اصلاح ساختارهای مدیریتی، تمرکز بر نمایش هدفمند آثار و تقویت زیرساختهای توزیع، راه رسیدن به این هدف را هموار خواهد کرد. اگر این تغییرات بهدرستی اعمال شوند، سینمای مستند به جایگاه شایسته خود در فرهنگ و هنر کشور دست مییابد و به ابزاری قدرتمند برای تغییر و توسعه اجتماعی تبدیل میشود.
این نه فقط یک خواسته، که ضرورتی است برای شکوفایی پتانسیلهای نهفتهای که سالها نادیده گرفته شدهاند./خبرآنلاین

ترامپ از نگاه چین
محمدحسین عمادی
در پاییز سال ۲۰۱۶ و اوجگرفتن تبلیغات انتخاباتی دور اول ترامپ، با یکی از استادان دانشگاه و عضو برجسته حزب کمونیست چین گفتوگو داشتم و نظرش را درباره امکان و عواقب پیروزی ترامپ پرسیدم. با اطمینان گفت: «ما از این اتفاق استقبال میکنیم، زیرا او با این شاخصهها آخرین رئیسجمهورآمریکای مقتدر خواهد بود!». پنج سال بعد و پس از پیروزی بایدن، به او یادآور شدم که محاسباتش درست نبوده است. در پاسخ گفت: «بازی تمام نشده و نیمه دوم را توان بازیکنان و اندیشه مربیان میسازد». آن زمان، بازگشت ترامپ به قدرت بسیار بعید به نظر میرسید. اما سؤال کنونی این است که چین برای مواجهه با ترامپ در نیمه دوم بازی چه طرحی در سر دارد؟
در سنت سیاسی چین با تکیه بر تدبیر عمیق و بلندمدت، «ضعف و خطاهای دشمن» رمز پیروزی است. سونتزو در کتاب «هنر رزم»، دوهزارو 500 سال پیش، تأکید کرده که بهترین برتری، غلبه بدون جنگیدن است. اندیشمندان چینی معتقدند عامل افول رهبری آمریکا درونی است و برای پیروزی نیازی به نبرد نیست. کیسینجر در کتاب خود درباره چین معتقد است آنچه چین را از یک قرن تحقیر نجات داد؛ سیاستمداران فکور و صبوری بود که از خطرات فرصت ساختند. همان مکتب فکری در چین معتقد است تصمیمهای افراطی ترامپ این روند فرسایش را شتاب میدهد؛ بنابراین نباید در این مرحله با آمریکا رودررو شد، باید هوشمندانه آماده ماند و مانند آب از موانع و چالشها عبور کرد. به نظر آنها کوتاهنگری، خودشیفتگی و ترکیب تیم ترامپ خود بهترین عوامل فرسایش اقتدار آمریکا خواهد بود. گشودن چند جبهه همزمان و رویارویی با بحرانهای نظامی و امنیتی متعدد و تحریمهای گسترده در منطق رزمی چین مساوی با خودکشی مغرورانه است.
چین به خوبی میداند که مواجهه با قدرت نظامی و فرهنگی (قدرت سخت و نرم) آمریکا، از رقابت در صحنه اقتصاد دشوارتر است، اما ترامپ خود هم قدرت نرم و سخت آمریکا را همزمان به چالش کشیده است. او فشارهای سیاسی و امنیتی و منطقهای دوران بایدن بر چین را کاهش داده، آماده است اوکراین را با روسیه معامله کند و با کنارگذاشتن عضویتش در ناتو، به پوتین امتیاز دهد و همین امر موضع چین را هم تقویت میکند. چین شریک کلیدی روسیه، از این سود میبرد و به هدف مشترکشان برای تغییر نظم جهانی نزدیکتر میشوند. پکن پیشنهاد میانجیگری بین ترامپ و پوتین داده و شرکتهای چینی میتوانند با بازسازی اوکراین ثروت کلانی به دست آورند. چین با تضعیف اتحاد آتلانتیک، نفوذ خود را در اروپا گسترش میدهد و خود را گزینهای باثبات جلوه میدهد. اگر آمریکا از اروپا فاصله بگیرد، چین شاید با وجود تفاوتها، تکیهگاهی قابل اعتماد به نظر آید.
ترامپ با خروج از شورای حقوق بشر، سازمان بهداشت جهانی و قطع کمکهای توسعهای، راه نفوذ چین در جهان را بیش از پیش در ارکان سازمان ملل هموار میکند. این امر حضور چین در آفریقا، آمریکای لاتین و جنوب شرق آسیا را آسانتر میکند. عملکرد ضعیف بایدن و ترامپ در خاورمیانه نیز اعتماد اعراب ثروتمند به آمریکا را دچار تزلزل کرده، همین امر زمینه نفوذ چین در منطقه خاورمیانه را تسهیل میکند. بیتوجهی تیم ترامپ به تغییرات اقلیمی فشار بینالمللی بر چین را کاهش داده و آن را بهعنوان پیشتاز توجه به محیط زیست در جهان جلوه خواهد داد. در داخل آمریکا نیز شرایط بهتر از گذشته نخواهد بود، جامعه بهشدت قطبی شده، تورم بر طبقه ضعیف و متوسط فشار اقتصادی وارد کرده و کاهش حمایت از خودروهای برقی در آمریکا، چین را با وجود افزایش تعرفه واردات، در رقابت پیش میاندازد. تعرفههای تجاری جدید ترامپ هم چین را نگران نکرده است.
تهدید تمامیت ارضی و حاکمیت کانادا، پاناما و گرینلند و تغییر موضع در قبال تجاوز روسیه به اوکراین از سوی ترامپ بزرگترین آسیب جبرانناپذیر به هژمونی و اعتبار جهانی آمریکا بود. اعتبار پرچمدار و مدعی دنیای آزاد که طی یک قرن ساخته شده و جایگاه آن در اذهان عمومی جهان بهشدت خدشهدار شد و این بزرگترین خدمت به چین بود.
چینیها باور دارند صفحه شطرنج جهان دچار طوفان چندوجهی همزمان شده که بازگشت آمریکا به رهبری جهان با تکیه بر قدرت نظامی، اقتصادی و فرهنگی پیشین، بهسادگی ممکن نیست. پکن در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ او را آزموده و استراتژی خود را ترکیبی از انعطافپذیری در مذاکرات، مقاومت و مقابله هدفمند در برابر فشارها و تلاش برای بازتعریف نقش خود در نظم بینالمللی تنظیم کرده است.
حال در نیمه دوم بازی، چین ضمن بهرهگیری از مهارتهای دوره قبل، پیشگیری از مواجهه مستقیم با آمریکا را در سرلوحه برنامههای خود دارد و از هر رویدادی که رودرویی با ترامپ را به تأخیر بیندازد، بهشدت استقبال میکند.

کورش شجاعی
مژده که زیباترین ،پرشکوه ترین و معنوی ترین میهمانی عالم فرارسید؛ بشارت که تمامی درها و پنجره های لطف و کرم بی منتهای الهی یکسره باز و گشوده شد. همه ملائک صف درصف عرش و فرش را گلباران و شکوفه باران سلام و صلوات می کنند و خوش آمدگوی خلایق شده اند. همه دست برسینه به بندگان خداوند بلندمرتبه سلام و درود و تحیت می گویند و میهمانان سفره رحمت الهی را به اکرام و سپس، اطعام خاص و دنیایی از معنا و معرفت و معنویت میزبانی می کنند. وه که چه ضیافتی ،صاحب خانه، میزبان و داعی، حضرت باری، و میهمان، انسان همان گل سرسبد آفرینش؛ همان که تنها او لیاقت و شایستگی تنعم ویژه از میهمانی خاص الهی را دارد. خدای تعالی را به عدد قطرات حیات بخش و زلال و مصفای بارانش که از آسمان بر زمین فرو فرستاده و می فرستد، شکرگزاریم که چشم سر و دل و جانمان را به جمال رمضان و بهار قرآنی دیگر روشن فرمود تا در این گستره بی انتهای ضیافت و اقیانوس بیکران رحمت الهی جانی تازه کنیم و چشم دلی روشن کنیم و زنگار از قلب بزداییم،تا که فردا به حسرت این شعر را نخوانیم؛
«آینه ات دانی چرا غماز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست»
خدای سبحان را به عدد ستارگان هفت آسمانش شاکریم که از سرلطف و کرم و مهربانی و بنده نوازی بی دریغ اش، درک رمضانی دیگر را روزیمان فرمود؛ همان «شهر» و «ماه خدا» که به فرموده اعظم و اکرم پیامبران حضرت ختمی مرتبت محمدمصطفی(ص)، به سوی ما آمد با «برکت» و «رحمت» و «مغفرت»؛ همان شهر الهی که نفس کشیدن بندگان حق تعالی، در بارگاه ربوبی اش تسبیح به شمار می آید و حتی خواب بندگان خدا، عبادت محسوب می شود. به واقع چگونه می توان شکر این تفضل و نعمت بی مانند الهی را رمضان را به جای آورد، ماهی که قرآن کریم این برترین عطیه و هدیه و بزرگ ترین راهنمای انسان به سوی فهم و معرفت و کمال و سعادت از سوی حضرت حکیم مطلق و آن رحمان و رحیم و یگانه آفریدگار عالم هستی نازل شده؛ ماهی که در جلالت اش همین بس که «شهرا...» شده است و گوهر بی مثال و پرمقدار و ناشناخته «قدر» در دل آن نهفته و ذخیره و جاگذاری شده؛ شب قدری که به فرموده حضرت جلّ و اعلی«برتر از هزار ماه» است؛ شب قدری که خالق هستی و خالق رمضان و«قدر» حتی حبیبش همو که «لَوْلاكَ لَمَاخَلَقْتُ الْأَفْلاكَ» است را چنین خطاب قرار میدهد «وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ». رمضانی که خداوند بخشایشگر و خالق مهربان هستی آنقدر درهای رحمتش گسترده می شود و بهانه جویی بخشایش و اعطای ثواب بر بندگانش فراوانی می یابد که اجر و پاداش و ثواب یک آیه از قرآن کریم را برابر ختم قرآن قرار میدهد. از این خدای حکیم، بخشایشگر رحمان رحیم، عاشقانه و ملتمسانه و عارفانه تقاضا کنیم که لیاقت و سعادت توشه چینی فراوان از برکات بی منتهای رمضان رزق و روزیمان شود،ر وزی همه بندگان حق تعالی چه آنان که توان روزه گرفتن و امساک از شراب و طعام دارند چه آنانی که به هر دلیلی مانند بیماری و ... حسرت امساک میکشند اما حرمت نگاه می دارند و دل در گرو رمضان و قدر و قرآن و اطاعت از خداوند و بندگی درگاه ربوبی اش دارند که ضیافت و سفره برکت و رحمت و مغفرت برای همه بندگان خداوند گسترده است. بیاییم در این روزها و شب های بی مانند، یکدیگر را میهمان سفره های بی تجمل و دور از اسراف و ساده افطاری همدیگر کنیم.
حالا که بی لیاقتی و ناشایستگی برخی مسئولان خصوصا در زمینه اقتصاد، گرانی های سرسام آور را بر زندگی و معیشت مردم بار کرده و تحریم های روزافزون و ظالمانه و ناجوانمردانه نیز مزید بر علت شده، لااقل ما خودمان به عنوان مردم بیش از پیش آنچه را در توان داریم با همنوعان خود به اشتراک بگذاریم، مهربانی هایمان را، عاطفه هایمان را، گذشت هایمان را، رسیدگی به کم برخورداران را، یتیم نوازی را، سرکشی و صله رحم با اقوام و همسایگان و دوستان و آشنایان و ... را؛ در هنگامه بی بدیل سحرگاه های نورانی و بس زیبای رمضان و هنگامه «ربنای» افطار میزبان «حجت خدا» و چه بسا میهمان«حجت خدا» باشیم.خداوند به برکت قرآن و حرمت اهل بیت(ع) روزیمان فرماید.

مسعود پیرهادی
«آنهایی که در خواب هستند، آنهایی که باز هم خواب میبینند، آنهایی که خواب آمریکا را میبینند خدا بیدارشان کند.» این کلمات معمار کبیر انقلاب است؛ امام خمینی (ره) از روز اول خطر غربزدگان بیچاره را گوشزد میکردند و کماکان هم این خطر وجود دارد و باید برایش چارهاندیشی کرد.
اتفاقات دیدار زلنسکی و ترامپ و بازتاب رسانهای آن، جای تأمل و تدبر جدی دارد.
خبر اول، استقبال ترامپ جلوی خودروی زلنسکی بود؛ این خبر برای برخی خیلی جذاب بود؛ قهرمانشان به کشور آرزوهایشان رفته و رئیسجمهور کشور آرزوهایشان تا کنار ماشین آمده و استقبال کرده؛ گویی در پوست خود نمیگنجند و تیتر این خبر را در همه رسانههایشان منتشر میکنند؛ دقایقی بعد صحبت سر پایی ترامپ که البته کنایهآمیز و تمسخرگونه بود خطاب به زلنسکی قدری خاطرشان را مکدر کرد ولی به روی خود نیاوردند و گفتند انشاءالله خواسته یخ فضا بشکند و شوخی کرده باشد. اما سکانس بعدی یک ترکیب نامتوازن و ناهمگون را نشان میدهد که زلنسکی در آن یا باید تسلیم شود یا تحقیر؛ از تمسخر نوع لباس پوشیدن تا الزام به تشکر و ناسپاس نامیدن و تحمل تهدیدها و تحقیرهای گوناگون، همه و همه برای سنگ اولی است که معمار کج گذاشته است. دیگر جای توجیهی نیست؛ هر چه زلنسکی میگفت بارها و بارها از شما تشکر کردم پذیرفته نمیشد؛ هر چه میگفت تنها به من یک تضمین بدهید که امنیت کشور و مردمم حفظ میشود جوابی نمیگرفت. زلنسکی فهمید که سوخته و قرار نیست به این سادگی معامله کند. آنها که گمان میکردند با ترامپ تاجر میشود بست، باید مذاکرات این دیدار را بارها ببینند و بخوانند.
زلنسکی و ترامپ یک وجه اشتراک بزرگ دارند و آن بدون قصد تخفیف و تحقیر آنان و صرفا بهواسطه سابقه واقعیشان، شومن و دلقک بودن است. برای همین با هم در یک سطح، بحث و جدل کردند.
زلنسکی هر چند میترسید و با احتیاط حرف میزد اما لااقل در آن جلسه، ظاهر کار را حفظ کرد و علنا تسلیم نشد و کاخ سفید را خیلی زودتر از موعد ترک کرد و چهبسا از آنجا بیرون شد ولی چیزی هم امضا نشد.
امضای هیچ آمریکایی برای هیچ شخص یا کشوری تضمین نیست؛ خونآشامی که دستش به خون میلیونها انسان بیگناه آغشته است و از وحشیترین موجودات عالم، بدون کوچکترین عذاب وجدان یا ابایی حمایت میکند، چه شرافت و وجاهتی دارد که بخواهد حرفش تضمین باشد؟ زلنسکی آمده بود معادن کشورش را حراج کند تا یک تضمین ساده امنیتی بگیرد؛ اما همین را هم ندادند.
بسیاری از خوابها هم با دیدن این صحنهها بیدار شدند و این اتفاق را نادر قلمداد کردند؛ کاری نداریم که این نادر نبود بلکه رویه آمریکاییها در چند صد سال اخیر همین بوده است ولی بالاخره خوب بود. اما آنها که خودشان را به خواب زدهاند یا خوابشان خیلی عمیق است کماکان کابوس آمریکا را رویا میپندارند و تجربهها و عبرتها تکانشان نمیدهد.
آنها هنوز با «عوضش امنیت داریم» جوک میگویند. آنها دشمن کسی هستند که اجازه تحقیر ایران و ایرانی را نداد و نمیدهد. شخصی که حکیم است؛ میداند چه زمانی، با چه شخصی و در چه موقعیتی مذاکره کند یا نکند.
استقلال این کشور، مرهون امام و شهداست؛ مرهون رهبری کسی است که از ایراندوستترین و اسلامدوستترین افراد است؛ مرهون مردم پای کار است که علیرغم فشارهای سنگین اقتصادی در صحنه هستند و عزت و غیرتشان اجازه هرگونه معامله نابرابری را سلب میکند. این استقلال، بینظیرترین دارایی کشور است.

آتش در خرمن اروپا
رضا رحمتی
مشاجره 28 فوریه ترامپ و ولودیمیر زلنسکی نقطه عطفی در تاریخ روابط اروپا و آمریکا بود. این مشاجره توانست به سرعت خود را به تیتر نخست تمام صفحات رسانهای بینالمللی تبدیل کند؛ مشاجرهای پر از تحقیر زلنسکی، سرشار از ناامیدی ترامپ و معاونش نسبت به اوکراین و البته برای اروپا و ناتو پرمصیبت. شاید اینک بتوان عریانتر دلایل گریههای رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ در انظار عمومی در 29 بهمن امسال را درک کرد. این مشاجره را از چند منظر میتوان آتشی در خرمن اروپا به عنوان مهمترین همپیمان تاریخی و استراتژیک آمریکا قلمداد کرد.
1- جدایی اروپا از آمریکا؟ ترامپ در مهمترین دیدارش از ابتدای ورود به کاخ سفید تاکنون، با ولودیمیر زلنسکی برخورد کرد؛ برخوردی جنجالی، آتشین، یکطرفه، تحقیرآمیز و از موضعی بالا به پایین. در واقع این دیدار، یکی از مهمترین شکافهای آمریکا و اروپا نه در شرایط کنونی، بلکه در سالهای آتی نیز خواهد بود. روابط اروپا و آمریکا که در یک قرن گذشته روابطی در هم تنیده بود و در بالاترین سطوح استراتژیک ریشه دوانده بود، همواره مورد احترام مقامات آمریکایی بوده است. اگرچه حتی در دورههایی از ریاستجمهوری دموکراتها این روابط مخدوش شده است اما هیچگاه آمریکا روایت امنیتی رسمی خود را از روایت امنیتی موجود در اروپا جدا نکرده است. اگر هم گاهی روابط تیره شده، باز به مدار اصلی خود بازگشته است. برای مثال موضوع جاسوسی دولت آمریکا در زمان اوباما از مقامات اروپایی همچون آنگلا مرکل، اگرچه سروصداهای بسیاری به پا کرد اما در نهایت به سبب یکدستی روایت اروپا و آمریکا روابط تنشآلود موقت بین ۲ طرف از بین میرفت. به صورت تاریخی از روابط بین اروپا و آمریکا به عنوان «بالاترین سطح روابط استراتژیک» بین کشورها یاد شده است.
2- آمریکا در کنار روسیه، در مقابل اروپا؟ جنبه دیگر مشاجره ترامپ و زلنسکی را باید از بین بردن استعاره سنتی آتلانتیکمحوری و فراآتلانتیکی قلمداد کرد؛ استعارهای که سبب شکل گرفتن ناتو در مقابل شوروی و کشورهای بلوک شرق شد. ایالات متحده با شکل دادن به همین استعاره توانست بر اهمیت ناتو در دوره بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و دوام آن تا دهه سوم قرن بیست و یکم اصرار ورزد. امنیتیسازی شوروی و روسیه دلیل پایدار و موجهی بود که آمریکا با استفاده از آن میتوانست روسیه را به عنوان یک پروژه امنیتی تعریف کرده و سیاستهای میلیتاریستی خود در سطح بینالمللی را با تقویت پایگاههای نظامی در سرتاسر جهان تسریع کند. اساسا بعد از جنگ دوم جهانی، ایالات متحده تمام تلاش خود را برای تسلط این روایت روسهراسی انجام داد که مهمترین عرصه و گرانیگاه آن را میتوان در همین جنگ اوکراین مشاهده کرد. با تسلط همین روایت، مقامات کاخ سفید موفق به اعطای کمکهای چشمگیر به اوکراین شدند. سال 2024 بر اساس گزارشی که پنتاگون منتشر کرده، از آغاز جنگ اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، آمریکا بیش از 55.4 میلیارد دلار به اوکراین کمک کرده است. در این گزارش، فهرستی از مهمات پدافندی، توپخانهای، سامانههای خمپارهانداز، موشک ضدتانک و ضدناو، تانک، بالگرد، پهپاد و یک دوجین سختافزار و جنگافزار آمده است. پیشتر پیشنهادات کمک نظامی به کییف برای گرفتن چراغ سبز از کنگره، با چالشهای زیادی روبهرو بود به طوری که امسال یک بسته ۶۱ میلیارد دلاری به دلیل مخالفت جمهوریخواهان، ماهها در کنگره آمریکا بلاتکلیف بود و در نهایت در ماه آوریل با تقلای فراوان تصویب شد. به این فهرست باید بسیاری از کمکهای اطلاعاتی و لجستیکی آمریکا در جنگ اوکراین و روسیه را نیز اضافه کرد. در حالی که یکی از دلایل تشدید وضعیت نظامی در جنگ اوکراین همین کمکهای بیحساب و کتاب طرفهای ثالث به طرفین بوده است، همین موضوع از دلایل عصبانیت ترامپ از زلنسکی بود. معمای اصلی ترامپ که در نشست با رئیسجمهور فرانسه از آن رونمایی کرد این بود: «چرا در حالی که آمریکا کمکهای بلاعوضی به اوکراین در این جنگ داشته، اروپا اگر کمکی کرده به صورت وام بوده است». به همین دلیل موضوع قرارداد در اختیار گرفتن معادن نادر اوکراین در قبال کمکهای نظامی آمریکا توسط ترامپ مطرح شد.
3- حقارت اوکراین و اروپا: در کارنامه ترامپ سابقه رفتارهای تحقیرآمیز زیاد است. ترامپ پیشتر در دور نخست ریاستجمهوریاش نیز کشورهای دیگر را با تحقیر خطاب میکرد. برای نمونه همواره به صورت تحقیرآمیزی عربستان سعودی را مورد خطاب قرار داده است. او پیشتر گفته بود عربستان باید سهچهارم ثروت خود را به آمریکا بابت حمایتهای داخلی و خارجی نیروهای نظامی ما از این رژیم بپردازد. ترامپ مه 2018 گفته بود: «۷ تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کردهایم و هیچ چیزی به دست نیاوردیم؛ کشورهای ثروتمندی در آنجا هستند و هزینه آن را پرداخت خواهند کرد». ترامپ بارها کشورهای عربی بویژه اعضای شورای همکاری خلیجفارس را تهدید کرده بود در صورت عدم فرمانبرداری از تصمیمات آمریکا که در راستای سیاستهایش در منطقه خواهد بود، آنها را مجازات خواهد کرد. به این فهرست حقارتهای دیگری هم اضافه میشود. رئیسجمهور آمریکا پیشتر در اردیبهشت 1398 درباره عربستان سعودی گفته بود، «کشورهایی هستند که بسیار ثروتمند هستند، به یک تماس تلفنی فکر کنید که ما با آن ۵۰۰ میلیون دلار به دست آوریم... آنها جز پول، چیز دیگری ندارند اما ما به آنها یارانه میدهیم... اما آنها ۴۵۰ میلیارد دلار به ما اختصاص دادند و من نمیخواهم این پول را از دست بدهم... من با پادشاه (ملک سلمان) تماس گرفتم. من پادشاه را دوست دارم... شما پول زیادی دارید...». این بخشی از سخنانی است که دونالد ترامپ پیشتر درباره عربستان سعودی گفته بود. رفتار ترامپ با زلنسکی یادآور رفتارهای ترامپ با ملک سلمان پادشاه عربستان، ملک عبدالله پادشاه اردن و دیگر سران عربی است. همین چند روز پیش بود که ترامپ در دیدار با ملک عبدالله به صورت تحقیرآمیزی درباره اردن و کوچ اجباری فلسطینیها به کشورش صحبت کرد؛ گویی درباره یکی از شهرهای آمریکا سخن میگوید. در آنجا هم پادشاه اردن با پریشانی و اضطراب در نهایت به صورت تحقیرآمیزی نشست با ترامپ را ترک کرد اما این بار ماجرا نه درباره یک کشور خاورمیانهای، بلکه درباره مهمترین متحد تاریخی آمریکا یعنی اروپا بود. تحقیر زلنسکی و مشاجره ترامپ و ونس با زلنسکی در واقع خرد کردن پایههای اروپا بود.
4- ترامپ و ناتو؛ یک طلاق دیگر در راه است؟ ترکش دیگر مشاجره ترامپ و زلنسکی احتمالا به ناتو برخورد خواهد کرد. ترامپ نسبت به هزینهکردهای آمریکا در ناتو هم ایرادات جدی وارد کرده است. یکی از مهمترین ایراداتی که ترامپ به ناتو میگیرد این است که توزیع بودجه ناتو به صورت متناسب و مساوی نیست و کشورهای دیگر عضو ناتو باید بودجههای خود برای این سازمان بپردازند و هزینههای این سازمان را از دوش آمریکا بر دارند. ترامپ بارها گفته است نمیتواند افزایش بودجه ناتو از سوی آمریکا را بپذیرد. ترامپ در دور نخست ریاستجمهوریاش در 2018 نیز در نامهای خطاب به آلمان و سایر اعضای اروپایی ناتو با محتوای انتقاد نسبت به سهم کشورهای اروپایی در ناتو نوشته بود «صبر آمریکا در این باره رو به لبریز شدن است». به دلیل انتقادات ترامپ نسبت به این موضوع بود که اعضای معظم ناتو به سمت اختصاص 2 درصد تولید ناخالص ملی خود به بودجه نظامی ناتو حرکت کردند. ترامپ در آن نامه خطاب به «آنگلا مرکل» صدراعظم وقت آلمان نوشته بود: «در حالی که آلمان از رونق اقتصادی خوبی برخوردار است، این قابل تحمل نیست که ایالات متحده هزینه دفاع از آن را بپردازد». او در پایان این نامه با لحنی تند نوشته بود: «آنگلا مرکل! من بیش از این نمیتوانم از تو و آلمان دفاع کنم. همه باید سهم خود را به طور برابر پرداخت کنند». حالا دوباره موضوع ناتو موضوع مورد انتقاد ترامپ در روابط با اروپا شده است و باید دید ترامپ آیا از ناتو طلاق خواهد گرفت؟