حماسه خرمشهر، یکی از درخشانترین صفحات تاریخ دفاع مقدس ایران، روایتی است از ایستادگی، ایثار و اتحاد مردمی که در برابر هجوم دشمن بعثی، با دستهای خالی، اما دلهایی پر از ایمان، ۴۵ روز مقاومت کردند. سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر، نهتنها یادآور پیروزی بزرگ رزمندگان ایرانی است، بلکه نمادی از اراده پولادین ملتی است که اجازه نداد حتی یک وجب از خاک میهن بهدست دشمن بیفتد. در این میان، نقش نیروهای مردمی، کنار نیروهای نظامی، از ارتش و سپاه گرفته تا تکاوران نیروی دریایی و بسیجیان، در خلق این حماسه بیبدیل بود. «زهره فرهادی» راوی کتاب «چراغهای روشن شهر»، یکی از شاهدان عینی این روزهای پرالتهاب است که با روایتهایش، گوشهای از رشادتها و فداکاریهای مدافعان خرمشهر را زنده نگه داشته است. در این مصاحبه، او از سختیها، زیباییها و خاطرات تلخ و شیرین آن روزها سخن میگوید. این گفتوگو نهتنها ادای دینی به شهدا و رزمندگان است، بلکه دعوتی است برای نسل امروز تا با الهام از این حماسه، برای سربلندی ایران متحد بمانند.
همانطور که خودتان مستحضرید سوم خرداد، سالگرد آزادسازی خرمشهر نماد حماسهای بزرگ در تاریخ ایران است. لطفاً برای شروع، از حال و هوای خرمشهر در روزهای ابتدایی جنگ و مقاومت ۴۵ روزه برایمان بگویید.
پیش از هر چیز، لازم میدانم سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر، شهر حماسه و ایثار، را تبریک عرض کنم. این حماسه بزرگ، معادلات بدخواهان ایران را برهم زد. دشمن به خیال باطل خود تصور میکرد که با توجه به زمان اندک گذشته از انقلاب و عدم انسجام کامل قوای نظامی، میتواند به اهداف شوم خود دست یابد. پیش از آغاز جنگ، تحرکاتی از سوی عوامل داخلی، به تحریک دولت بعث عراق، شهر را تا حدی متشنج کرده بود. این امر سبب شد تا نیروها از همان زمان آمادگی نسبی برای وقوع چنین اتفاقی داشته باشند. دشمن با این تصور که میتواند بهسرعت به اهداف خود برسد، از شناخت حقیقی مردم ایران غافل بود.
در همان اوایل هجوم، دشمن با مقاومت جانانه و شجاعانه مردم، ارتش، سپاه، بسیج، تکاوران و نیروی دریایی مواجه شد. دشمنی که ادعا داشت خرمشهر را در سه روز تصرف خواهد کرد، ۴۵ روز در برابر این رشادتها زمینگیر شد و نتوانست به اهداف اولیه خود در آغاز جنگ دست یابد. مدافعان شهر، شامل ارتش، سپاه، بسیج، تکاوران و نیروی دریایی، که همگی بهنام مدافعان شهر شناخته شدند، در برابر دشمنی که از حمایت کشورهای استکباری برخوردار و کاملاً مجهز بود، ایستادگی کردند.
نیروهای مردمی، به جرئت میتوان گفت با دست خالی (نه بهمعنای واقعی کلمه که سلاحی نداشتند، بلکه در مقایسه با دشمن کاملاً مجهز، میتوان گفت دست خالی بودند) ۴۵ روز مقاومت کردند و جلوی پیشروی دشمن را گرفتند.
اینجانب هیچگاه معتقد نیستم که شهر سقوط کرد؛ زیرا خرمشهر به دو بخش تقسیم شده است؛ اگرچه بخشی از خرمشهر از دست رفت، اما بخش دیگر همچنان در دست نیروهای مردمی، ارتش، سپاه و تکاوران بود و آنان اجازه ندادند شهر بهطور کامل سقوط کند. در آن روزها، مردم شهر، اعم از زن و مرد، پیر و جوان، هر کاری که از دستشان برمیآمد انجام میدادند. حتی اگر برخی قادر به انجام کاری نبودند، حضور و وجودشان موجب دلگرمی و تقویت روحیه مدافعان شهر بود. زنان نیز به اشکال گوناگون نقشآفرینی کردند؛ برخی بهعنوان امدادگر فعالیت داشتند، برخی از انبارهای مهمات محدود نگهبانی میکردند، «کوکتل مولوتوف» تهیه میکردند و صندوقهای آن را به نقاط درگیری ارسال میکردند، سنگر میساختند، و حتی غسل، کفن و دفن شهدا برعهده زنانی بود که در شهر مانده بودند. همچنین کارهایی مانند آشپزی در شهر انجام میدادند.
شما به نقش مردم در این مقاومت اشاره کردید. میتوانید بیشتر درباره حضور اقشار گوناگون، بهویژه زنان، در این حماسه توضیح دهید؟
بله، مردم خرمشهر، از زن و مرد، پیر و جوان، همه در دفاع از شهر نقش داشتند. حتی کسانی که نمیتوانستند مستقیماً در درگیریها شرکت کنند، با حضورشان به مدافعان روحیه میدادند. زنان نقش بسیار پررنگی داشتند؛ برخی بهعنوان امدادگر فعالیت میکردند، برخی از انبارهای مهمات نگهبانی میدادند، کوکتل مولوتوف درست میکردند، سنگر میساختند، یا حتی کارهایی مانند آشپزی برای رزمندگان و غسل و کفن شهدا را انجام میدادند. این اتحاد و ازخودگذشتگی بود که شهر را زنده نگه داشت. بخشی از شهر بهدست دشمن افتاده بود، اما بخش دیگر همچنان در اختیار نیروهای مردمی، ارتش، سپاه و تکاوران بود. این مقاومت، نماد عزت و سربلندی ایران بود.
روزهای اولیه مقاومت چقدر سخت بود؟ چه چالشهایی پیش روی شما و دیگر مدافعان بود؟
سختیها زیاد بود. از یک طرف، هر ساعت خبر شهادت یکی از مدافعان به ما میرسید که روحیهمان را تحت تأثیر قرار میداد. از طرف دیگر، خیانتهای بنیصدر سبب شده بود مهمات و نیروی انسانی بهموقع به شهر نرسد.
آوارگی مردم و نزدیک شدن دشمن به شهر هم فشار روانی زیادی ایجاد میکرد. اما در کنار این سختیها، زیباییهایی هم بود. وقتی اتحاد نیروها، ایثار و رشادت آنها را میدیدیم، انگیزهمان چند برابر میشد. اینکه میدیدیم با دست خالی در برابر دشمنی سرتاپا مسلح ایستادگی میکنند، به ما قوت قلب میداد.
نقش زنان در این مقاومت چطور پررنگتر شد؟ آیا خاطرهای از زنان فعال در آن روزها دارید؟
نقش زنان در مقاومت خرمشهر غیرقابل انکار است. در آن ایام، فعالیتهای زنان منسجمتر شده بود و در بیمارستانها و دیگر مکانها، پشتیبانیهای بسیار گستردهتری، حتی خارج از مناطق جنگی، انجام میشد. اتحاد میان مردم یکی دیگر از عوامل کلیدی بود که سبب شد در آن عملیاتها و حماسهها سربلند بیرون آییم.
خاطرهای به یادم آمد از دو تن از شهدای خانم خرمشهر که آن ایام حضور داشتند. مهرماه سال ۵۹ بود. ساختمانی نزدیک مسجد جامع بود، که بعد از انقلاب بهعنوان ساختمان مکتب قرآن انتخاب شده بود و در آن کلاسهای اصول عقاید و فعالیتهای دیگر انجام میشد. این مکان به مدیریت «خانم عابدی» همسر یکی از شهدای ۴۵ روز، «شهید مهدی آلبوغبیش» بود. شهید آلبوغبیش در شورای شهر خرمشهر بود و بسیار فرد متواضع و فعالی بود و خدماتی را برای خرمشهر تا قبل از شهادتش انجام داد که واقعاً خالی از لطف نیست که اسمش برده شود. آنجا خانمها هر کاری که از دستشان برمیآمد انجام میدادند. چون زمین خاکی کنار مکتب قرآن بود، از خاکهای آنجا در گونی میریختند و سنگر درست میکردند و به خطوط درگیری اطراف شهر میفرستادند. درست کردن کوکتل مولوتوفها آنجا انجام میشد و حتی نان درست میکردند برای رزمندگان و یکسری کارهای دیگر. یادم میآید یکی از روزهای اوایل مهر ماه سال ۵۹ بود که گلولهای نزدیک مکتب قرآن خورد و گونیهای آردی را که خواهران مکتب قرآن چیده بودند، همه در هوا پخش شد. روز دیگری بازهم کنار مکتب خمپارهای میخورد و دو نفر از خانمهای مکتب قرآن به نامهای شهناز حاجیشاه و شهناز محمدی که آنجا حضور داشتند و خیلی فعالیت میکردند با هم میدوند بیرون بهسمت آن محل، جایی که خمپاره خورده بود و به اصطلاح چند مجروح آنجا داده بودیم. میروند که کمک کنند، خمپاره بعدی میآید و هر دویشان به شهادت میرسند.
از شهدای دیگر، مانند شهید جهانآرا، فرمانده سپاه خرمشهر، چه خاطراتی دارید؟
با عرض پوزش بنده خاطرهای خاص از «شهید جهانآرا» فرمانده سپاه خرمشهر، در ذهن ندارم، لیکن حضور ایشان در شهر و تلاش بیوقفهشان برای تأمین سلاح، نیروی انسانی و تجهیزات برای شهر را مشاهده میکردیم. متأسفانه بهدلیل برخی اهمال و خیانتهای بنیصدر، تلاشهای ایشان آنگونه که شایسته بود به ثمر ننشست. شنیده بودم که ایشان بهعنوان فرمانده سپاه، همراه با دیگر نیروهای سپاه به خطوط مقدم جبهه میرفتند و با شجاعت میجنگیدند. این خود برای بنده بهمثابه خاطرهای از ایشان است. متأسفانه خاطرهای خاص و منحصر به ایشان در اختیار ندارم.
در روز هفدهم مهرماه سال ۱۳۵۹، در مطبی واقع در مقابل مسجد جامع خرمشهر مشغول فعالیتهای امدادگری بودیم. ناگهان با شنیدن فریاد «خدایا خدایا» به خود آمدیم و بهسوی درب مطب شتافتیم. در آنجا با صحنهای مواجه شدیم که هرگز از ذهنم محو نخواهد شد.
مقابل درب مسجد جامع خرمشهر، که دقیقاً روبهروی مطب ما قرار داشت، گلولهای توپ به زمین اصابت کرده بود. دو تکاور که در جیپی سوار بودند، به محض اصابت خمپاره به زمین، از خودرو بیرون پریدند تا از محل دور شوند.
اما خمپاره دیگری در نزدیکی آنها منفجر شد و سر یکی از تکاوران را جدا کرد. همرزم او فریاد میزد «خدایا خدایا» و با گریه میگفت: «من به خانوادهات چه جوابی بدهم؟» آن تکاور بیسر برای چند لحظه بر پای خود ایستاده بود و سپس در آغوش همرزم خود جان سپرد.
هدف از بیان این خاطره، آن است که تأکید کنم برای عزت و سربلندی ایران، سرهای بسیاری فدا شد و شهدای فراوانی تقدیم کردیم تا عزت ایران حفظ شود.
از دیگر شهدا یا جانبازانی که در خرمشهر حضور داشتند، چه کسانی در ذهنتان ماندهاند؟
درباره اتفاقاتی که در مهرماه ۱۳۵۹ در خرمشهر اتفاق افتاد خاطرهای دارم. در آن زمان، تعدادی از بانوان فعال در مکتب قرآن در خیابان چهلمتری خرمشهر حضور داشتند. تا روز ۲۴ مهر، که روز سقوط مکتب قرآن بود، این بانوان در ساختمان مکتب گرفتار شده بودند و امکان خروج نداشتند. اگر تکاوران در شهر حضور نداشتند، احتمال اسارت آنها توسط نیروهای دشمن بسیار بالا بود. تکاوران با ایجاد خط آتش، مانع دسترسی نیروهای بعثی به ساختمان شدند و این بانوان را نجات دادند.
یکی از این بانوانی که بهصورت مستقل فعالیت میکرد خانم «مژده انباشی» بود. او گاهی همراه ما به خط مقدم میآمد تا غذا یا کمکهای امدادی برساند. در روز ۲۴ مهر، او بههمراه دو یا سه نفر از نیروهای سپاه، از جمله آقای رضا آلبوغبیش (معروف به رضا سیزدهتیری که ۱۳ گلوله خورده بود)، در حال انتقال مجروحان از خط مقدم بودند. در خیابان چهلمتری، خودروی آنها توسط دشمن محاصره شد و زیر رگبار قرار گرفت. خانم مژده برای مقابله پیاده شد، اما دشمن هر دو مچ دستش را هدف گرفت و بهشدت مجروح کرد. پس از محاصره مجدد، در اثر اصابت تیر یا ترکش به سرش، بیهوش شد. یکی از مجروحان، که همان رضا سیزدهتیری بود، در نزدیکی او افتاد و همین سبب شد دشمن فکر کند او زنده نیست و تیر خلاص به او نزند. خانم مژده اکنون جانباز است و تقریبا از کار افتاده شده است.
همچنین میخواهم از شهید «شیخ شریف قنوتی» یاد کنم که برای من جایگاه ویژهای دارد. ایشان طلبهای بودند که از روز اول درگیریها در مسجد جامع و خطوط مقدم حضور داشتند. همیشه با لباس خاکی و عمامه سفید، که از شدت خاکآلودگی دیگر سفید نبود، در نقاط درگیری دیده میشدند. گاهی پس از چند روز نبرد، برای تجدید قوا بازمیگشتند و دوباره با نیروهای تازهنفس به خط مقدم میرفتند. فعالیتهای این طلبه برای ما بسیار الهامبخش بود. متأسفانه، ایشان در خیابان چهلمتری توسط نیروهای بعثی محاصره شدند. دشمن به شکلی فجیع به او هتک حرمت کرد، با خنجر به پیشانیاش ضربه زد و با فریاد «ما یک خمینی را کشتیم» دور پیکرش رقصیدند. این روایت را یکی از مجروحان بازمانده نقل کرده است.
این روایتها حقیقتاً نشاندهنده عمق فداکاری مدافعان خرمشهر است. بهنظر شما، چرا حماسه ۴۵ روزه مقاومت اینقدر مهم است؟
رشادتها و شهامتهایی که مدافعان شهر در آن ایام به نمایش گذاشتند، به جرئت میتوان گفت اگر حماسه ۴۵ روز مقاومت خرمشهر نبود، هرچه گفته شود، هر روایتی که بیان شود و هر کتابی که نوشته شود، باز هم زبان از بیان عظمت آن قاصر است. حماسه ۴۵ روز مقاومت بسیار فراتر از آن چیزی است که تاکنون بیان شده است. اگر آن عهد و پیمانی که مدافعان شهر با همرزمان شهیدشان و خود شهر بستند که بازخواهند گشت و شهر را از چنگال دشمن آزاد خواهند کرد، وجود نداشت، شاهد حماسه بزرگ سوم خرداد نمیبودیم. همچنین حماسه عملیاتهای دیگر مانند فتحالمبین، طریقالقدس و سایر عملیاتهای موفقیتآمیز را نمیتوانستیم تجربه کنیم. این مقاومت، زمینهساز پیروزیهای بعدی در هشت سال دفاع مقدس شد.
در پایان چه پیامی برای نسل امروز و مسئولان دارید؟
من خاضعانه و ملتمسانه از مردم و مسئولان میخواهم که برای عزت و سربلندی ایران متحد باشند. دشمن همیشه از تفرقه سوءاستفاده میکند. جوانان با مطالعه روایتهای دفاع مقدس، راه و منش شهدا را الگوی خود قرار دهند. این شهدا برای حفظ عزت ایران جان دادند و ما وظیفه داریم یادشان را زنده نگه داریم و برای سربلندی کشور تلاش کنیم.