با اعلام توقف جنگ میان ایران و رژیم صهیونی پس از ۱۲ روز جنگ، اکنون این پرسش مطرح میشود که بازنده اصلی این جنگ چه کسی است؟ در پاسخ باید گفت در هر جنگی بازنده کسی است که قادر به تأمین اهداف و مقاصد خود نباشد. در یک نگاه اجمالی نیز باید گفت رژیم صهیونی و حامیانش بهویژه امریکا در قبال تحولات ایران از مجموعهای از موضوعات هراس دارند و غلبه آنها بر ایران منوط به رفع این هراسها است. حال باید بررسی کرد که آیا با این جنگ هراس آنها در قبال ایران برطرف شده یا نه؟ بهطور کلی، هراسهای بنیادین امریکا و رژیم صهیونی در قبال ایران در چند حوزه خلاصه میشود که عبارتند از:
۱ رشد قابلیتهای هستهای ایران
۲ قابلیتهای دفاعی ایران بهویژه در حوزه موشکی
۳ حضور و نفوذ منطقهای ایران
۴ همبستگی و انسجام ملی در ایران
۵ اعتماد و اتکا به ظرفیتهای داخلی برای حل مشکلات کشور
۶ نقشآفرینی ایران در محور قدرتهای شرقی
۷ فراتر از اینها، محوریت رهبر معظم انقلاب بهعنوان مظهر اقتدار و وحدت ملی
حال با توجه به تأثیرات جنگ ۱۲ روزه با رژیم صهیونی، بهویژه تأثیرات شناختی - معرفتی آن، به نظر میرسد که هیچکدام از این حوزههای هراس رژیم صهیونی و حامیانش بهویژه امریکا در قبال دولت و ملت ایران، نه تنها برطرف نشده است، بلکه از این به بعد، بر هراس آنها در قبال ایران افزوده خواهد شد؛ بدین ترتیب که قابلیتهای هستهای، دفاعی، حضور و نفوذ منطقهای، انسجام ملی، اتکا به ظرفیتهای داخلی برای حل مشکلات، توسعه مناسبات با کشورهای شرقی و نقشآفرینیهای قدرتآفرین و وحدتبخش رهبر معظم انقلاب بیش از پیش تداوم خواهد یافت. با این توضیح که اگر پیش از این بخشی از افکار عمومی با تداوم سیاستها در برخی از این حوزهها چندان موافق نبود، اما اکنون در زمینه تداوم این سیاستها و اتخاذ راهبردها و سیاستهای مستحکمتر مطالبه جدی دارد. به بیان دیگر، قدرت اجتماعی که پیش از این دشمن تلاش میکرد با دوقطبیسازیهای کاذب آن را مقابل نظام قرار دهد و مانع از پیشبرد راهبردها و سیاستهای نظام شود، اکنون بهعنوان یک نیرو محرکه تعیینکننده حامی و پیشبرنده راهبردها و سیاستهای نظام است؛ راهبردها و سیاستهایی که برای دشمنان هراسآفرین است.