در جنگ تحمیلی اخیر، جهان بار دیگر شاهد تقابل دو رویکرد متضاد در مواجهه با منازعات بود یکی مبتنی بر دفاع مشروع و تمدنی ریشهدار، و دیگری متکی بر تهاجم پیشدستانه و هویتی متزلزل. این نبرد نهتنها تفاوتهای ماهوی در فرهنگ راهبردی ایران و رژیم صهیونیستی را آشکار ساخت، بلکه بار دیگر نشان داد که چگونه بنیانهای اجتماعی، تاریخی و فرهنگی، جهتگیریهای استراتژیک و رفتار دولتها را در قبال جنگ و صلح شکل میدهند. در این یادداشت، به بررسی عمیق این تفاوتها، ریشههای تاریخی و فرهنگی آنها، و پیامدهای این تقابل تمدنی میپردازیم.
دفاع مشروع و فرهنگ مقاومت
ایران، وارث تمدنی چند هزارساله، همواره در برابر تهاجمات خارجی رویکردی دفاعی و مبتنی بر حکمت و فرهنگ اتخاذ کرده است. تاریخ این سرزمین گواه است که ایرانیان هرگز جنگطلب نبودهاند، اما در برابر متجاوزان با شجاعت و هوشمندی از کیان خود دفاع کردهاند. از دوران هخامنشیان که در برابر تهاجم یونانیان ایستادگی کردند تا مواجهه با مغولان در قرون وسطی، ایران همواره با تکیه بر فرهنگ، علم و تجارت، نهتنها از خود دفاع کرده، بلکه مهاجمان را در بافت تمدنی خود حل و هضم کرده است.
این روحیه در دوران معاصر نیز در جنگ تحمیلی هشت ساله رژیم بعث علیه ایران متبلور شد. ایرانیان در آن نبرد نابرابر، با تکیه بر فرهنگ مقاومت و دفاع مشروع، نهتنها از تمامیت ارضی خود دفاع کردند، بلکه الگویی جهانی از ایستادگی در برابر تجاوز ارائه دادند. این فرهنگ دفاعی، ریشه در هویت ملی و تمدنی ایران دارد که جنگ را نه بهعنوان هدف، بلکه بهعنوان آخرین راهحل برای حفظ استقلال و کرامت انسانی میبیند.
هویتی جعلی و استراتژی تهاجمی
در مقابل، رژیم صهیونیستی بر پایهای متزلزل و هویتی مصنوعی بنا شده است. این رژیم، که از طریق مهاجرت اجباری یهودیان از نقاط مختلف جهان به سرزمین فلسطین شکل گرفت، هیچ پیوند تاریخی و تمدنی با این جغرافیا ندارد. این فقدان ریشههای تاریخی، همراه با جغرافیای شکننده سرزمینهای اشغالیـ جایی که در برخی نقاط عرض آن به کمتر از ۲۰ کیلومتر میرسدـ رژیم صهیونیستی را به سمت استراتژیهای تهاجمی سوق داده است. دکترین امنیتی این رژیم، که از زمان تأسیس در سال ۱۹۴۸ بر پایه «دفاع از طریق حمله» بنا شده، به وضوح در جنگهای متعدد، از جمله جنگ ششروزه ۱۹۶۷، تهاجم به لبنان، و حملات مکرر به نوار غزه، نمود یافته است. این رویکرد تهاجمی، که ناقض صریح منشور ملل متحد و حقوق بینالملل است، ریشه در روانشناسی ترس و احساس محاصره در منطقهای عربیـ اسلامی دارد. فقدان مرزهای بهرسمیتشناختهشده در قطعنامههای شورای امنیت نیز به این رفتار پیشدستانه دامن زده است.
تفاوتهای بنیادین در فرهنگ استراتژیک
تفاوت در فرهنگ استراتژیک ایران و رژیم صهیونی، بهوضوح در عمق استراتژیک و رویکرد به مقوله امنیت نمایان میشود. ایران با تکیه بر وسعت جغرافیایی، غنای منابع انسانی و طبیعی، و تمدنی چند هزار ساله، از عمق استراتژیک واقعی برخوردار است. این عمق، ایران را به کشوری تبدیل کرده که ذاتاً از جنگافروزی گریزان است و تنها در مقام دفاع از خود وارد میدان نبرد میشود. در مقابل، رژیم صهیونی، با عمق استراتژیک نزدیک به صفر، به دلیل محدودیتهای جغرافیایی و فقدان هویت تمدنی، به استراتژیهای تهاجمی وابسته است. دکترین بنگوریون، که بر «دفاع از طریق حمله» تأکید دارد، ستون فقرات راهبرد امنیتی این رژیم را تشکیل میدهد. این تفاوت نهتنها در سطح نظامی، بلکه در رفتار اجتماعی و فرهنگی دو جامعه نیز مشهود است. در حالی که جامعه ایرانی با تکیه بر ارزشهای انسانی و اسلامی، حتی در بحبوحه جنگ، اخلاقمداری را حفظ میکند، جامعه صهیونیستی، تحت تأثیر ترس وجودی و حمایت بیقید و شرط غرب، به رفتارهای غیرانسانی و جنگطلبانه روی آورده است.
نقش حمایتهای غربی
نقش غرب، بهویژه ایالات متحده، در تقویت رفتار جنگطلبانه رژیم صهیونیستی غیرقابلانکار است. رژیم صهیونی، بهعنوان بزرگترین دریافتکننده کمکهای نظامی آمریکا، سالانه ۳/۸ میلیارد دلار دریافت میکند و به فناوریهای پیشرفته نظامی دسترسی انحصاری دارد. این رژیم، علیرغم عدم عضویت در معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT)، تحت حمایت کامل آمریکا به توسعه زرادخانه هستهای خود ادامه میدهد. در عرصه سیاسی، آمریکا با وتوی ۴۶ قطعنامه شورای امنیت که محکومکننده جنایات رژیم صهیونیستی بودهاند، عملاً هرگونه امکان بازخواست حقوقی این رژیم را مسدود کرده است. حتی دیوان کیفری بینالمللی (ICC)، تحت فشار دیپلماتیک سنگین آمریکا و متحدانش، تاکنون نتوانسته رهبران صهیونیست را به دلیل جنایات علیه بشریت در سرزمینهای اشغالی محاکمه کند. این حمایت بیچونوچرا، رژیم صهیونیستی را در پیگیری سیاستهای تهاجمی خود جسورتر کرده است.
چرا ایران تهاجم پیشدستانه نکرد؟
برخی ممکن است بپرسند: اگر رژیم صهیونی ذاتاً جنگطلب است، چرا ایران پیشدستانه به آن حمله نکرد تا با روش خودش مانع تجاوزاتش شود؟ پاسخ در تفاوت بنیادین تمدنی دو طرف نهفته است. ایران، بهعنوان وارث تمدنی اسلامیـ ایرانی، هرگز از روشهای غیرانسانی دشمن پیروی نکرده و نخواهد کرد. این نبرد، صرفاً یک رویارویی نظامی یا سیاسی نیست، بلکه یک تقابل تمدنی تمامعیار است: تقابل میان تمدنی اصیل، انسانی و وحیانی با هویتی جعلی و تهی از اصول اخلاقی. جمهوری اسلامی ایران در این نبرد نهتنها از سرزمین و منافع ملی خود دفاع کرد، بلکه با حفظ اصول اخلاقی و انسانی، پیروزی دوگانهای به دست آورد: پیروزی نظامی و راهبردی، و پیروزی اخلاقی و تمدنی. ایران نشان داد که میتوان در سختترین شرایط نبرد، با تکیه بر منطق قرآنی و حکمت اسلامی، پرچم عدالت و انسانیت را برافراشت.
بازتاب آیات قرآنی در رفتار صهیونیستی
متون دینی نیز بر ویژگیهای خاص قوم بنیاسرائیل تأکید دارند که در رفتار رژیم صهیونیستی بازتاب یافته است. سوره بقره، آیه ۷۴ به «قساوت قلب» این قوم اشاره میکند: «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ» (دلهایشان سخت شد)، و سوره مائده، آیه ۷۸ از لعنت بر کافران بنیاسرائیل سخن میگوید. این آیات، نقض عهد و سرکشی تاریخی این قوم را برجسته میکنند، ویژگیهایی که در سیاستهای اشغالگرانه و جنگطلبانه رژیم صهیونیستی بهوضوح دیده میشود.
پیروزی تمدن بر توحش
جنگ اخیر بار دیگر تفاوت بنیادین میان ایران و رژیم صهیونیستی را به نمایش گذاشت. ایران، با تکیه بر تمدنی ژرف و فرهنگ مقاومت، در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی ایستادگی کرد و نهتنها از کیان خود دفاع نمود، بلکه الگویی از رفتار اخلاقمحور و انسانی در میدان نبرد ارائه داد. در مقابل، رژیم صهیونیستی، با هویتی جعلی و متکی بر حمایتهای غربی، به سیاستهای تهاجمی و غیرانسانی خود ادامه داد. این تقابل، نبردی میان تمدن و توحش بود؛ میان منطق نورانی اسلام و حکمت ایرانی، و رویکردی جنگطلبانه و غیراخلاقی که ریشه در ترس و بحران هویت دارد. ایران با این پیروزی نشان داد که میتوان در دل آتش و خون، صدای عدالت و انسانیت را به گوش جهانیان رساند و پرچم عزت و شرافت را برافراشت. جهان شاهد بود که چگونه تمدن اسلامیـ ایرانی، با اتکا به اصول اخلاقی و انسانی، نهتنها در میدان نبرد، بلکه در عرصه تمدنی نیز پیروز شد.