بین الملل >>  آمریکاواروپا >> نبض بین الملل
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۴۰۴ - ۱۶:۲۶  ، 
کد خبر : ۳۷۸۳۴۶
وقتی پیش بینی ناپذیری تبدیل به نقطه آسیب کاخ سفید می شود

ترامپ در گرداب منازعات خودساخته

رئیس جمهور آمریکا تلاش دارد با مطرح کردن سیگنال جنگ و مذاکره، کاری کند تا نهایت منفعت را برای خود و نهایت ضعف را برای مخالفان خود داشته باشد و حتی این قاعده را درباره سایر کشورها از جمله کانادا به کار برده است.
پایگاه بصیرت / حسین یاری
حرکت در ابهام تبدیل به یک اصل رفتاری در سیاست خارجی دولت اخیر آمریکا شده است. این ابهام تا حد زیادی خودخواسته است، اما خودخواستگی یک بحران لزوما به معنای کنترل پذیری آن نیست! به عبارتی گویاتر، در بسیاری از موارد خلق یک بحران محدود می تواند تبعات نامحدود و غیرقابل کنترلی برای صاحبان آن داشته باشد. این قاعده به صورت خاص در خصوص دولت ترامپ صادق است! 
خطای راهبردی ترامپ 
رئیس جمهور آمریکا تلاش دارد با مطرح کردن سیگنال جنگ و مذاکره، کاری کند تا نهایت منفعت را برای خود و نهایت ضعف را برای مخالفان خود داشته باشد و حتی این قاعده را درباره سایر کشورها از جمله کانادا به کار برده است. دولت ترامپ در یک قاعده کلان به خلق تعارضات و دوگانه‌های هدفمند روی آورده است. ترامپ معتقد است باید با ایجاد بحرانهای موقت و مقطعی در عرصه کلان سیاست خارجی به سود رسید حال آنکه چنین اقدامی حتی در دور نخست ریاست جمهوری تبدیل به پاشنه آشیل وی شد. ترامپ در آن دوران جنگ تجاری را بر مبنای "حمایت گرایی اقتصادی"و"گذار از چندجانبه گرایی تجاری"در نظام بین الملل کلید زد، اما در نهایت نتوانست کسری تراز تجاری کشورش را ( خصوصا در قبال صادرات و واردات از چین ) جبران کند. یکی از انتقاداتی که دموکراتها در انتخابات سال 2020 به ترامپ وارد ساختند، ناتوانی در کنترل و مهار بحرانهای خودساخته بود. نکته قابل تأمل اینکه بایدن نیز پس از حضور در کاخ سفید به همین مسئله مبتلا شد! او مناقشه اوکراین را کلید زد، اما همین مسئله تبدیل به پاشنه آشیل حزب متبوعش در انتخابات ریاست جمهوری سال 2024 شد. اکنون ترامپ بار دیگر در مسند قدرت حضور دارد، اما از تجربیات قبلی کمترین بهره ای نگرفته است. 
گره هایی که کورتر شده اند 
در تفسیر این رویکرد کاخ سفید با کلید واژه ای تحت عنوان "خلق گره های کور راهبردی"مواجه هستیم. خلق گره‌های کور راهبردی در نظام بین‌الملل، تبدیل به یک دستورالعمل کلان در حوزه سیاست خارجی امریکا شده است. با نیم‌نگاهی به بحران‌های جاری در جهان، درمی‌یابیم که غرب آسیا، شرق آسیا، آسیای مرکزی و امریکای لاتین و حتی آفریقا تبدیل به کانون‌های اصلی فتنه‌انگیزی‌های جدید واشنگتن شده و بحران‌های دست‌ساز و مستمر، هر یک به نحوی آشکار در این مناطق ظهور و بروز یافته است.یکی از مهم ترین انتقاداتی که هنری کسینجر در ماههای پایانی عمر خود علیه دموکراتها و جمهوریخواهان امریکا وارد ساخت، معطوف به سرنوشت این بحرانسازی ها بر آینده ایالات متحده بود. کسینجر معتقد بود؛ اگر این بحرانهای ساختگی به هر دلیلی نتوانند کنترل شوند اثر معکوس( بر امنیت و سیاست خارجی امریکا ) خواهد گذاشت. طی هفته‌های اخیر، نماینده امریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد در اقدامی وقیحانه، از صدور قطعنامه‌ای که متضمن برقراری آتش‌بس در نوار غزه باشد جلوگیری کرد و از حق ظالمانه وتوی خود در راستای ایجاد نوعی حاشیه امنیت برای استمرار نسل‌کشی و جنایات صهیونیست‌ها استفاده کرد. اما در کنار تنش‌زایی آشکار واشینگتن در غرب آسیا، شاهد ارسال کمک‌های نظامی و مالی تحریک‌کننده امریکا به تایوان هستیم. خلق تنش‌های مزمن در محیط پیرامونی پکن، با هدف جلوگیری از تحقق هژمونی اقتصادی چین صورت می‌گیرد. تکلیف جنگ اوکراین و شدت مداخله‌گرایی امریکا در تقابل مطلق با مسکو نیز مشخص است! سؤال اصلی اینجاست که آیا تاکتیک "خلق بحرانهای مقطعی" در نهایت به سود امریکا تمام خواهد شد یا خیر؟! پاسخ این سؤال قطعاً منفی است، زیرا این بحرانها می تواند در صورت کاهش قدرت مدیریت بحران از سوی کاخ سفید، تبدیل به بحرانهای دائمی شود. نمونه این مسئله را در جنگ افغانستان مشاهده کردیم: جایی که شاهد عقب نشینی خقت بار آمریکا از این کشور آسیایی بودیم. بوش پسر، اوباما، ترامپ و بایدن؛ جملگی متفق القول بودند که قدرت تسلط بر بحرانی که آمریکا در افغانستان ایجاد کرده را خواهند داشت، اما در نهایت کابل تبدیل به نماد شکست ناتو درابتدای قرن بیست و یکم شد.
کار به جایی رسیده است که برخی نزدیکان ترامپ نیز نسبت به ناتوانی واشینگتن در تسلط بر معادلات جهانی ابراز تردید و نگرانی کرده و قویاً معتقدند این اقدامات تحریک‌آمیز منتج به توقف و حتی عقبگرد راهبردی این کشور در نظام بین‌الملل خواهد شد. این قاعده اکنون تحقق یافته است: ترامپ بسیاری از بحرانها را ( بر اساس تصور باطل مدیریت پذیر بودن آنها ) خلق کرده، اما قدرت مدیریت آنها را از دست داده است. حماقت اخیر آمریکا در حمله به تاسیسات هسته ای ایران، یکی از این موارد محسوب می شود. واشنگتن در صحنه ای وارد شده که قدرت مدیریت متن و فرامتن آن را به صورت آشکار از دست داده است. 
نگاه بحران زیست آمریکا
اعتیاد آمریکا به بحرانسازی در حوزه روابط بین الملل مسئله ای نیست که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. البته این خصلت در دوران ریاست جمهوری ترامپ نمود بیشتری پیدا کرده است. بحران‌سازی در جهان، یکی از بایسته‌های زیست مسموم امریکا، متحدان و مهره‌های آن در جهان امروز محسوب می‌شود. از این رو نمی‌توان تصور کرد که این بحران‌سازی به واسطه تغییرات ظاهری و حزبی در کاخ سفید متوقف شود. در چنین شرایطی مهار توطئه‌های امریکا و آمادگی در مواجهه با بحران‌سازی‌های مزمن آن، باید تبدیل به فرمولی جامع و مشترک از سوی کشور‌های آگاه در جهان شود. اتحاد همه‌جانبه‌ای که غرب از آن هراسان است، اما شاهد شکل گیری و تثبیت‌ آن در مناسبات بین المللی هستیم. ترامپ بسیار زودتر از آنچه تصور می شود نسبت به خطاهای ادراکی و راهبردی خود در قبال تحولات پیرامونی و فرامنطقه ای خود و همراهانش آگاه خواهد شد، اما در آن زمان دیگری فرصتی برای جبران این هزینه ها و حتی "بازگشت به نقطه صفر"از سوی رئیس جمهور امریکا و حتی دولت بعدی این کشور وجود نخواهد داشت.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات