صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۶  ، 
کد خبر : ۳۸۳۲۳۷
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه پنجم آبان ماه ۱۴۰۴

فوّاره سرنگون جنگ و مکانیسم ماشه

امروز، بار روانی مکانیسم ماشه که ماه‌ها بالای سر کشور بود و بمباران رسانه‌ای دشمن به آن ضریب می‌داد، تخلیه شده و غرب دیگر، ابزاری برای ارعاب و تهدید در اختیار ندارد و حال آنکه در همین دوره، صادرات نفت ایران، در بالاترین سطح خود طی هفت ساله قرار دارد

یاد

فوّاره سرنگون جنگ و مکانیسم ماشه

محمد ایمانی

1) «جنگ و حمله نظامی»، عبارت پر سر و صدایی است؛ همچنان که تعبیر «مکانیسم ماشه» پر سر و صدا بود. آمریکا، اسرائیل و تروئیکای اروپایی، به فاصله سه ماه، همه دار و ندار خود را به کار گرفتند تا با استفاده از تاکتیک شوک، ملت ایران و جمهوری اسلامی را به زانو درآورند؛ اما حالا که گرد و غبار و هیاهو فرونشسته، تحلیلگران بسیاری در غرب می‌گویند محاسبات مربوط به حمله نظامی و فعال‌سازی مکانیسم ماشه، هر دو اشتباه بوده و موجب انسجام داخلی و اقتدار بیشتر ایران شده است. موضوع مهم در این میان آن است که مدیران و تصمیم‌گیران و تحلیلگران ما، با درک درست واقعیت، گرفتار تله تحریف و فریب دشمن نشوند، و موضع قدرت فعلی را وضعیت ضعف نپندارند.
2) دشمن ظرف چهار‌ماه گذشته، تمام توان خود را به‌کار بست، اما کشور ما توانست اوج این فشارها را از سر بگذراند. آن اقدامات خصمانه و شرارت‌آمیز، هر چند به قصد از پا در آوردن ایران بود و خسارت‌هایی را هم وارد کرد، اما ضمناً ایران را در مقابل حجم بالایی از تهدید‌ها واکسینه کرد. امروز، بار روانی مکانیسم ماشه که ماه‌ها بالای سر کشور بود و بمباران رسانه‌ای دشمن به آن ضریب می‌داد، تخلیه شده و غرب دیگر، ابزاری برای ارعاب و تهدید در اختیار ندارد و حال آنکه در همین دوره، صادرات نفت ایران، در بالاترین سطح خود طی هفت ساله (پس از خروج آمریکا از برجام و کاربست فشار حداکثری) قرار دارد.
3) در حوزه نظامی و دیپلماسی، هر چند که آمریکا در میانه مذاکرات خیانت کرد، اما اولاً دست شبکه غربگرا را -به عنوان سرمایه بزرگ خود- نزد ملت ایران رو کرد، ثانیاً به امید موهوم و فشل‌کننده‌ای که موجب بی‌عملی برخی مدیران و فعالان اقتصادی می‌شد و مانند سمّی تدریجی عمل می‌کرد، پایان داد. ثالثاً افکار عمومی ما را به بالاترین اجماع درباره خباثت ذاتی آمریکا و اروپایی رساند که مقام آلمانی بی‌عقلش می‌گفت «حمله به ایران، کار کثیفی بود که اسرائیل از طرف ما انجام داد»! رابعاً خلل‌ها و آسیب‌های دفاعی محتمل را برای نیروهای نظامی آشکار کرد تا به برطرف کردن آن بپردازند. خامساً دست ایران را برای زدن آسیب‌های راهبردی به رژیم صهیونیستی گشود.
4) ایران در سه فاز عملیات وعده صادق، به اذعان متخصصان نظامی و امنیتی غرب، ضعف‌ها را برطرف کرد و دقت را افزایش داد و هربار توانست با تشدید و تنوع‌بخشی به حملات، ضربات کاری‌تری را به رژیم پنهان شده پشت هفت لایه پدافندی وارد کند، تا جایی که اسرائیل و پشتیبان آمریکایی‌اش را وادار به فرستادن واسطه‌ها برای برقراری آتش‌بس کرد. اکنون در حالی که چهار ماه از حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا می‌گذرد، با وجود عملیات رسانه‌ای سنگین برای معتبر‌نمایی احتمال حمله دوباره به ایران، گزینه نظامی تا حدود بسیار زیادی از اعتبار افتاده است.
5) مسئله، فقط تقابل ما و غرب نیست. نظم جهانی مستقر که به مرز پوسیدگی رسیده، با شتاب بالایی در حال فرو ریختن است. جهان، از مرز چین و تایوان و دو کره تا غرب آسیا و شرق اروپا و آمریکا مرکزی و مرز روسیه و آمریکا، آبستن تحولات بزرگی است. در آمریکا زمامداری سر کار است که پس از نُه ماه تقلای بی‌حاصل، نه از عهده ایران برآمده، و نه تهدید و فشارش بر روسیه و چین و هند و دیگر اعضای بریکس و شانگهای کارگر شده است. او در مقابل، در حال انهدام اتحاد سنتی با اروپا و کشورهای غرب آسیاست، چنان‌که برخی از آنها در حال پل‌زدن به چین و روسیه هستند.
6) در حالی که بدهی آمریکا به 38 هزار میلیارد دلار رسیده و دولت با چند هفته تعطیلی ناشی دست و پنجه نرم می‌کند، ویدئوهای متعدد، از صف‌های طولانی دریافت یک وعده غذا در شهرهای مختلف آمریکا حکایت می‌کند. هفته گذشته نیز 2700 شهر آمریکا شاهد تظاهرات میلیونی علیه ترامپی بودند که در حال تخریب و تبدیل بخشی از کاخ سفید به سالن رقص است، و روی نوسانات بورس (در اثر شوک‌های تعرفه‌ای) قمار می‌کند! برخی رسانه‌ها گزارش می‌دهند که با ادامه وضعیت فعلی، سامانه تأمین یک وعده غذا برای 45 میلیون شهروند گرسنه آمریکایی از کار خواهند افتاد. ترامپ می‌داند که آمریکا پس از تلف کردن هفت هزار میلیارد دلار در جنگ‌های غرب آسیا و واگذاری میدان به رقیبان، قادر به تحمل هزینه‌های جنگ دیگری نیست.
7) ایران، تهدید جنگ و اسنپ بک را ظرف چند ماه مهار کرد و این دو فشار در حال کمانه کردن به سوی حریف است. بنابراین دشمنان، به دست و پا افتاده‌اند تا با قالب کردن روایت‌های تحریف شده از طریق عناصر نیابتی، ایران را دچار اشتباه محاسباتی بکنند. در این زمینه، چند تحلیل مستند را از قول محافل غربی و عبری مرور کنیم:
- استفان والت سردبیر فارین پالیسی: ترامپ با حماقت پیروز نمی‌شود. تغییرات او در سیاست خارجی، چه در قبال روسیه، چین، ناتو یا خاورمیانه، آمریکا را به بی‌‌ثبات‌‌ترین دوران خود رسانده است. او مدعی بود ظرف ۲۴ ساعت با پوتین به توافق خواهد رسید و به جنگ اوکراین پایان خواهد داد اما نتوانست. او به درخواست اسرائیل وارد جنگ با ایران شد؛ اما ناکام ماند. ایران هرگز به خواسته ترامپ برای توقف غنی‌سازی تن نداد. جنگ ترامپ هرگز به اهداف اعلامی دست نیافت و اسرائیل برای تثبیت هژمونی در منطقه، بسیار کوچک است.
- ‌هاوارد فرنچ، فارین پالیسی: تصور پیروزی آمریکا در خاورمیانه توهم است. نظم و اعتبار سیاست خارجی آمریکا به خاطر آشفتگی ترامپ، آسیب دیده و تصویری از دولتی متزلزل را به نمایش گذاشته است.
- کارشناس اندیشکده «مرکز سیاست بین‌‌المللی»: روز به ‌روز روشن‌‌تر می‌‌شود که جنگ با ایران یک اشتباه تاریخی بود. نتیجه واقعی، تقویت نقش منطقه‌‌ای ایران بوده است. حمله به تأسیسات هسته‌ای، اشتباهی بود که معادلات خاورمیانه را تغییر داد. اگر جنگ موفق ‌بود، اسرائیل هرگز با آتش‌‌بس موافقت نمی‌‌کرد.
- سرهنگ لارنس ویلکرسون، افسر بازنشسته پنتاگون: سامانه‌‌های دفاعی در مقابل موشک‌‌های ایران ناتوانند. موشک‌‌های بسیار پیشرفته ایران، اسرائیل را کاملاً غافلگیر کرد و با هیچ سامانه‌ای قابل سرنگونی نیست. اسرائیل ضربات سنگینی متحمل شد و همین، یکی از دلایل پایان سریع جنگ 12 ‌روزه بود. اگر اسرائیل به ‌تنهائی بجنگد، ضربه‌ بسیار سنگین و سختی خواهد خورد و دیگر، وجود نخواهد داشت.
- نیوزویک: ایران پس از جنگ 12 روزه توان موشکی خود را بازسازی کرده و ارتقا داده است.
- «دنی سیترینوویچ، رئیس پیشین میز ایران در اطلاعات ارتش اسرائیل»: ما در جنگ ۱۲ روزه شکست خوردیم. ما فکر می‌ کردیم می‌‌توانیم حکومت ایران را سرنگون کنیم، اما نتیجه برعکس شد و موقعیت مردمی حکومت تقویت شد؛ باید واقع‌‌بین بود، براندازی در ایران خیال‌‌پردازی است. ما پیروز نشدیم و جنگ دوباره، زیان راهبردی برای اسرائیل دارد.
ایران، در سایه درس‌‌هایی که از جنگ آموخته و تلاش‌‌هایش در حوزه سیستم موشکی برای بهبود توانایی‌ خود، آمادگی بهتری برای جنگ دارد... حمله اسرائیل، موجب تقویت موضع حاکمیت و تقویت حس ملی‌گرایی ایرانیان شد.
- اندیشکده انگلیسی چتم ‌هاوس: ایران، توانایی آن را دارد که نقشه آمریکا برای غزه و منطقه را نابود کند و در غیاب یک ابتکار دیپلماتیک، طرح ترامپ را از بین خواهد برد... بن‌بست با ایران که از جنگ ۱۲روزه راکد مانده، بر هر تلاشی در منطقه سایه انداخته است. ایران، دعوت برای شرکت در شرم‌الشیخ را رد کرد. واشنگتن باید بازدارندگی را با دیپلماسی همراه کند. درگیری تازه، منطقه‌ را شعله‌‌ور، و پیشرفت طرح را نابود خواهد کرد و می‌‌تواند به احیای محور مقاومت، و شروع دوباره برنامه هسته‌‌ای ایران منجر شود. بدون توجه به چالش ایران، هر طرحی شکننده خواهد بود.
- نشریه «ریسپانسیبل استیت کرافت»، وابسته به اندیشکده آمریکایی کوئینسی: امروز قدرت‌‌های جهانی در چارچوب دو تفسیر غیر قابل جمع رفتار می‌ کنند.  آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان معتقدند تحریم‌‌های شورای امنیت با مکانیسم ماشه، علیه ایران فعال شده،‌ اما ایران، روسیه و چین، آن را رویه نامشروع می‌دانند. غرب با رد مصالحه، زمینه این گسست را فراهم کرد. اروپا، با فعال ‌سازی مکانیسم ماشه، اجماع بین‌‌المللی را از بین برد. اکنون، وحدت و فشار سابق، جای خود را به گسست داده و دو عضو دائم شورای امنیت اعلام کرده‌‌اند که ماشه را به رسمیت نمی‌‌شناسند. تحریم‌‌های قدیمی، جز در زمینه محدودیت‌‌های تسلیحاتی و هسته‌‌ای، تاثیر چندانی ندارند. اروپا، اهرم فشار را از دست داده است. خطرناک‌‌ترین پیامد بحران، غیر الزام‌آور تلقی ‌شدن قطعنامه‌ها و نابودی اجماع در شورای امنیت است. 
هدف برجام، در ایجاد جبهه بین‌‌المللی علیه ایران، از بین رفته و جای خود را به رویارویی با پیامدهای غیر قابل پیش‌بینی داده است. هدف از فعال‌‌سازی ماشه، فشار بر ایران بود، اما نتیجه آن، شکاف در شورای امنیت و حقوق بین‌الملل است. 
8) ملت ما اکنون در پایان ده سال تعامل یکسویه با غرب در موضوعاتی مانند برجام وFATF‌، با وجود تحمل خسارت‌های ناشی از اعتماد به غرب‌، تجارب بسیار ارزشمندی اندوخته است که باید سرلوحه گفتار و رفتار همه مسئولان قرار گیرد. اکنون که فواره تهدید و تحریم سرنگون شده، بهتر می‌توان فهمید که گرانیگاه اصلی ضربات دشمن و ضریب گرفتن تهدید‌های آن، در داخل کشور است. این گرانیگاه، همان شبکه نفوذ زده‌ای است که توانمندی‌ها را انکار می‌کند، ضعف‌ها را برجسته می‌سازد و لاینحل می‌نمایاند، بلوف‌های دشمن را معتبر می‌سازد و مانع از هر نوع اقدام اصلاحی واقعی و تولید قدرت در داخل می‌شود. به اذعان آقای رئیس‌جمهور ما در زمینه منابع و سرمایه‌ها هیچ کمبودی نداریم و این سوء‌مدیریت است که موجب حل نشدن برخی مشکلات می‌شود. همین روزها که آقای پزشکیان می‌گفت «روی طلا خوابیدیم و گرسنه هستیم»، حکم کارگزینی و فیش حقوقی فلان مدیر رسانه‌ای ارشد دولت با 130 میلیون تومان حقوق و ۶۰ درصد فوق‌العاده منتشر شد تا دلالتی بر این معنا باشد که اصلاحات راستین باید از متن دولت، و بازنگری در کفایت و کارآمدی مدیران و نحوه تخصیص منابع و مصارف آغاز شود.
9) درآمد کشور با وجود همه خباثت‌های تحریمی دشمن، همچنان درآمد متنابهی است. توزیع غیر هوشمندانه و ناعادلانه منابع و تسهیلات و فرصت‌هاست که موجب می‌شود با وجود فراوانی همه کالاها و خدمات در کشور، بخش قابل توجهی از مردم و تولیدکنندگان و کار آفرینان، درگیر مضیقه‌ها و مشکلات اقتصادی باشند. تکرار ملال‌آور مشکلات یا سیاه‌نمایی و بزرگ‌نمایی آنها، هیچ آورده‌ای برای مردم ندارد جز اینکه دشمن سرخورده را مجدداً به طمع می‌اندازد و برای کشور هزینه می‌تراشد. سخنان ناپخته برخی مدیران که حالت خودزنی دارد، خروجی حلقه‌ها و اطرافیان و مشاوران ناصالحی است که دور برخی مدیران چنبره زده‌اند و اجازه تنفس و تفکر و تدبیر مستقل را نمی‌دهند. برای شکوفایی گفتار و رفتار مدیران، باید این حلقه‌های ناصالح و احیاناً نفوذ زده را هَرَس کرد. آنگاه، اولویت‌ها و توانمندی‌ها به صدر دستور کارها برمی‌گردد و انفعال و سردرگمی رخت برمی‌بندد.
یاد

احیای نرمال‌سازی با لباس تدبیر

سیدعبدالله متولیان

در روز‌هایی که صدای سازش دوباره از برخی تریبون‌ها شنیده می‌شود و واژه‌هایی، چون «تعامل»، «برد- برد» و «نرمال‌سازی» بازتولید می‌شوند، پرسشی بنیادین پیش روی افکار عمومی قرار دارد: آیا این صدا‌ها پژواک تجربه‌ای موفقند یا بازاریابی مجدد نسخه‌ای شکست‌خورده و آیا این جریان صرفاً گرایشی داخلی است یا حلقه‌ای از زنجیره‌ای فراملی؟
شناخت تحولات اخیر بدون درک اهداف راهبردی جریان غرب‌گرا ممکن نیست؛ جریانی که طی سه دهه گذشته با شعار رفع تحریم، پروژه «نرمال‌سازی جمهوری اسلامی» را پی گرفت و امروز با تمرکز بر «احیای نرمال‌سازی»، «تخریب دیپلماسی نگاه به شرق» و «تضعیف گفتمان مقاومت» بار دیگر فعال شده است. 
این جریان با ادبیات شبه‌روشنفکری می‌کوشد دوگانه‌هایی جعلی، چون «موشک یا مردم»، «تعامل یا انزوا» و «غرب یا شرق» را در ذهن جامعه نهادینه کند.
هدف از این دوقطبی سازی‌ها نه اصلاح امور، بلکه فرسایش انسجام ملی و تضعیف اراده جمعی در برابر دشمن خارجی است. 
نکته مهم، همراستایی گفتمانی و عملی این جریان با اهداف ائتلاف 
غربی- صهیونی است؛ از تخریب روابط راهبردی با روسیه و چین تا تطهیر چهره امریکا و اروپا، از حمله به نهاد‌های انقلابی تا ترویج ادبیات تسلیم، همگی در راستای پروژه‌ای واحد؛ بی‌هویت‌سازی جمهوری اسلامی و بازگرداندن آن به مدار وابستگی است. 
نمونه بارز این همراستایی، مواضع اخیر برخی چهره‌های غرب‌گرا علیه روسیه است. در شرایطی که دیپلماسی نگاه به شرق به عنوان راهبردی برای خنثی‌سازی تحریم‌ها و حفظ استقلال اقتصادی تثبیت می‌شود، حمله به این مسیر چیزی جز تلاش برای بقای گفتمان غرب‌گرا نیست، زیرا خنثی شدن تحریم‌ها، به معنای فروپاشی منطق «تعامل برای رفع فشار» است؛ منطقی که ستون فقرات این جریان به شمار می‌رود. 
در این میان، باید مغالطه‌ای رایج را نیز آشکار کرد؛ جمهوری اسلامی هرگز به دنبال گرایش جغرافیایی به شرق یا غرب نبوده است. 
اصل مترقی «نه شرقی، نه غربی» به معنای نفی سلطه‌پذیری است، نه نفی همکاری. 
در منطق انقلاب اسلامی، غرب یعنی نظام سلطه و شرق یعنی جبهه ایستادگی در برابر آن؛ خواه کشوری در شرق زمین باشد یا غرب آن. 
برزیل با وجود موقعیت غربی، در بلوک مقاومت است و ژاپن با وجود موقعیت شرقی، در مدار غرب سلطه تعریف می‌شود. این تمایز مفهومی، کلید فهم دیپلماسی مستقل ایران است. 
تجربه برجام نیز به‌روشنی نشان داد اعتماد یک‌جانبه به غرب نه تحریم را برمی‌دارد، نه امنیت و توسعه می‌آورد. ایران تمامی تعهدات خود را پیشدستانه اجرا کرد، اما طرف مقابل با خروج یک‌جانبه از توافق، هیچ هزینه‌ای نپرداخت و خسارات سنگینی بر کشور تحمیل شد. اروپا نیز با بازی‌های دیپلماتیک، عملاً تعهدات خود را کنار گذاشت و مکانیسم بازگشت تحریم‌ها را فعال کرد، بنابراین بازاریابی مجدد برجام و حمله به شرق، نه از سر دلسوزی، بلکه تلاشی برای احیای گفتمانی شکست‌خورده است. 
این پروژه با حمایت امپراتوری رسانه‌ای غرب، شبکه‌های فارسی‌زبان معاند و برخی تریبون‌های داخلی، در پی تغییر رفتار نظام و بازگرداندن کشور به مدار سازش است. در چنین شرایطی، واکسینه سازی جامعه در برابر این عملیات روانی ضرورتی حیاتی دارد. مردم باید بدانند دوگانه‌های جعلی ابزار فریبند؛ تعامل بدون اقتدار، به تسلیم می‌انجامد و دیپلماسی هوشمندانه در ترکیب مقاومت فعال، انسجام داخلی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های شرقی معنا می‌یابد. جریان غرب‌باور با تضعیف نهاد‌های انقلابی، تحریک نخبگان به تقابل و ترویج نگاه لیبرالی در سیاستگذاری، در پی تغییر بنیادین ساختار جمهوری اسلامی است. این تغییر نه اصلاح‌طلبانه، بلکه اپوزیسیونی و در مسیر نفوذ و فروپاشی نرم است. 
در برابر این روند باید با روشنگری، تحلیل دقیق و تقویت گفتمان مقاومت ایستاد. باید تجربه تلخ برجام را بازخوانی کرد، دستاورد‌های دیپلماسی شرقی را برجسته ساخت و نشان داد راه نجات کشور در بازگشت به گذشته نیست، بلکه در حرکت هوشمندانه به سوی آینده‌ای مستقل، مقتدر و متکی بر ظرفیت‌های داخلی است. آنچه امروز در برابر ماست، تقابل دو مسیر تاریخی است: مسیر وابستگی و نرمال‌سازی در برابر مسیر استقلال و عزت. 
جریان غرب‌گرا با تمام توان رسانه‌ای و سیاسی خود می‌کوشد نسخه شکست‌خورده گذشته را احیا کند، اما جامعه آگاه با تکیه بر تجربه و بصیرت قادر است این تلاش را خنثی کند. 
هدف این مقاله، پیشگیری از دوقطبی‌سازی جامعه، تقویت وحدت ملی و حفظ نظام جمهوری اسلامی است. هدف نه تقابل با افراد، بلکه مقابله با گفتمانی است که در همراستایی با دشمن خارجی، به دنبال تضعیف ایران است. این مقابله تنها با روشنگری، امیدآفرینی و تبیین دقیق واقعیت‌ها ممکن خواهد بود.

یاد

عربستان تنگه هرمز را دور زد

حامد پاک طینت

خط قرمزی که به تازگی در وسط نقشه عربستان ملاحظه می فرمایید شبکه ریلی ۱۵۰۰ کیلومتری است که خلیج فارس را به دریای سرخ متصل می کند. ۷ میلیارد دلار هزینه برای عربستان صرفا یک کار گردشگری برای اتصال جده به ریاض نیست.
تنها یک پروژه لجستیک و ۷ بندر خشک در این مسیر و خلق ۲۰۰.۰۰۰ شغل جدید هم نیست!
این پروژه، عربستان را از اتکای به تنگه هرمز خارج می کند!
هر چیزی از جمله نفت از این کریدور در تنها ۱۸ ساعت مسافت ریلی بدون نیاز به عبور از تنگه خطرناک هرمز و ۵ تا ۱۰ روز معطلی و هزینه، روانه اروپا، آفریقا و مدیترانه خواهد شد. مسلما همه همسایگان عربی ما نیز از این پروژه استقبال می کنند، به خصوص آن که مجری این پروژه رفقای چینی ما و مدیریت پروژه دست آمریکایی هاست!
تنگه هرمز به زودی خلوت خواهد شد، ایران از این پروژه به دلیل از سکه افتادن مسیر کریدوری حداقل ۱۵ میلیارد دلار زیان خواهد کرد و برای ما که ۸۵ درصد از واردات غذای خود و صادرات تمام نفت و گاز از این مسیر استفاده می کنیم، تهدید به بستن آن درست مانند خودزنی است.

یاد

سفره‌هایی که رنگ می‌بازند

امیرحسام اسحاقی

 ‌آشپزخانه‌های ایران در این سال‌ها به خط مقدم نبرد با تورم تبدیل شده‌اند. خانواده‌های بسیاری که روزگاری با برنج، روغن، نان و اندکی گوشت سفره‌ای ساده اما مغذی می‌چیدند، اکنون برای تأمین همان اقلام، ناچار به حذف یا جایگزینی هستند. بانک جهانی، تورم غذایی ایران از آوریل ۲۰۲۴ تا آوریل ۲۰۲۵ را 42.3 درصد اعلام‌ کرده و ایران را در میان رکوردداران جهان قرار داده است. اما این رقم همه واقعیت را نشان نمی‌دهد؛ موج گرانی نه‌تنها سفره‌ها را کوچک‌تر کرده، بلکه به بحران سوء‌تغذیه، اختلالات روانی و کاهش تاب‌آوری اجتماعی منجر شده است.
صعود بی‌پایان

داده‌های رسمی نشان می‌دهد ‌سرعت رشد قیمت خوراکی‌ها از تورم عمومی کشور پیشی‌گرفته است. مرکز آمار ایران می‌گوید تورم خوراکی‌ها در شهریور ۱۴۰۴ به 37.5 درصد رسیده و متوسط قیمت بیش از 50 قلم کالای خوراکی نسبت به سال قبل ۶۶ درصد افزایش یافته است. این رشد برای اقلام اساسی چشمگیرتر است؛ قیمت برنج خارجی در فاصله فروردین تا مهر ۱۴۰۴ حدود ۵۴ درصد و برنج ایرانی پرمحصول بیش از ۱۴۰ درصد افزایش‌ یافته و شکر تقریبا دو برابر شده است. حتی در مقیاس ماهانه، برنج و تخم‌مرغ در خرداد ۱۴۰۴ به‌ ترتیب ۱۱ و ۲۷ درصد جهش قیمت داشته‌اند و حبوبات، میوه و سبزیجات نیز افزایش‌های دو‌رقمی را تجربه کرده‌اند. این ارقام نشان می‌دهد ‌فشار بر سفره مردم بسیار شدید و بیشتر از شاخص‌های کلان است.

سفره‌ای که همچنان کوچک‌تر می‌شود

هزینه تأمین غذای ضروری از رشد دستمزدها جلوتر زده است. در حالی که مرکز آمار ایران از رشد بیش از ۴۰‌درصدی هزینه سبد غذایی خبر داد، محاسبات مستقل نشان می‌دهد قیمت مواد خوراکی افزایش بسیار بیشتری داشته است. گزارش‌های رسمی که بر‌اساس سبد «حداقل» برنج وارداتی و اقلام اقتصادی محاسبه می‌شود، هزینه خوراک یک خانوار سه‌نفره شهری در شهریور ۱۴۰۴ را حدود ۱۲ میلیون تومان برآورد کردند، اما با استناد به داده‌های مرکز آمار، انجمن‌های کارگری، رسانه‌ها و‌...، هزینه معیشت یک خانوار سه‌نفره در سال ۱۴۰۴ به بیش از ۲۳ میلیون تومان رسیده است. اگر سبد غذایی به‌طور معمول شامل لبنیات، گوشت و میوه باشد، هزینه ماهانه یک خانوار چهار‌نفره می‌تواند به مرز 30 میلیون تومان برسد؛ رقمی که با درآمد بسیاری از طبقات به‌ویژه کارگران و کارمندان متوسط همخوان نیست و بیش از دو برابر حداقل حقوق مصوب سال ۱۴۰۴ است.

این شکاف قیمت‌ها‌ وقتی آشکارتر می‌شود که به بازار واقعی نگاه کنیم: در تابستان ۱۴۰۴، هر کیلو گوشت گوسفندی بدون استخوان در بازار تهران به بیش از 1.3 میلیون تومان رسید و هر کیلو ماهیچه گوسفندی حدود 1.2 میلیون تومان بود. حتی گوشت آبگوشتی که زمانی ارزان‌ترین گزینه پروتئینی بود، حدود ۸۱۰ هزار تومان در هر کیلو فروخته شد. قیمت برنج ایرانی پرمحصول نیز در بنکداری‌ها بین ۲۱۰ تا ۳۲۰ هزار تومان در هر کیلو عرضه می‌شود و پس از احتساب سود و هزینه بسته‌بندی، برای مصرف‌کننده به حدود ۲۵۰ تا ۳۷۰ هزار تومان می‌رسد. حبوبات، به‌ویژه لوبیا‌چیتی، به قیمت عمده ۳۴۰ تا ۳۶۰ هزار تومان عرضه می‌شود که با سود قانونی باید حدود ۳۹۰ هزار تومان به دست مصرف‌کننده برسد. حتی مرغ که زمانی گزینه‌ای کم‌هزینه‌تر بود، برای هر کیلو ران و سینه بدون پوست حدود ۲۸۰ هزار تومان قیمت‌گذاری‌ شده و فیله مرغ بیش از ۳۷۰ هزار تومان به فروش می‌رسد.

این قیمت‌ها بسیار فراتر از ارقامی است که در رسانه‌های دولتی اعلام می‌شود و نشان می‌دهد سبد غذایی پیشنهادی مرکز پژوهش‌های مجلس که مصرف گوشت قرمز و برنج را کاهش و حبوبات، لبنیات و تخم‌مرغ را افزایش می‌داد، دیگر پاسخ‌گوی نیازهای مردم نیست. تشدید این شکاف از رشد ضعیف دستمزدها ریشه می‌گیرد. حداقل حقوق یک کارگر در سال ۱۴۰۴ حدود 10.3 میلیون تومان بود، اما با در نظر گرفتن اینکه خانواده‌ها مجبورند ۴۲ درصد از درآمدشان را صرف مسکن و خدمات کنند و تنها ۲۵ درصد از درآمد به خوراک اختصاص می‌یابد، در عمل حتی سه دهک میانی جامعه نیز توان خرید سبد غذایی کامل را ندارند. این اختلاف سنگین بین درآمد و هزینه به معنی حذف بسیاری از اقلام پروتئینی و مغذی از سفره‌هاست و طبق آمار رسمی حداقل یک‌سوم جمعیت کشور زیر خط فقر غذایی قرار گرفته‌اند.

کالری ارزان و شکاف‌های عمیق

گرانی‌های اخیر، الگوی غذایی مردم را نیز تغییر داده است. مرکز آمار می‌نویسد هزینه غذای خانوارهای فقیر سریع‌تر از سایر دهک‌ها رشد می‌کند؛ گزارش‌هایی نیز از افزایش شمار فقیران حکایت دارد. در چنین شرایطی، قیمت یک کیلو برنج ایرانی که به بیش از دو میلیون ریال رسید، غذای سالم را برای بسیاری دست‌نیافتنی کرده و شکاف میان فقیر و غنی را بیشتر می‌کند. بسیاری از خانواده‌ها برای سیرکردن شکم به نان و برنج ارزان‌قیمت رو آورده‌اند و مصرف گوشت، مرغ و حتی حبوبات کاهش یافته است. در دهه اخیر، مصرف سرانه گوشت قرمز حدود ۴۰ درصد و لبنیات ۳۰ درصد کاهش‌ یافته و به‌ ترتیب به‌ حدود 8.5 و ۷۰ کیلوگرم در سال رسیده است. مصرف انرژی روزانه ایرانیان نیز کاهش‌ یافته و بسیاری کمتر از میزان توصیه‌شده، کالری دریافت می‌کنند. پیامدهای تورم غذایی فراتر از سفره‌هاست؛ گرانی غذا تنها شکم را خالی نمی‌گذارد، بلکه سلامت ذهن و بدن را نیز تضعیف می‌کند. پژوهش‌ها‌ کاهش مصرف میوه و سبزی و افزایش غذاهای پُرچرب و پُرشکر را با رشد افسردگی مرتبط می‌داند. 

مطالعه‌ای از دانشگاه علوم پزشکی تهران و انستیتو تحقیقات تغذیه نشان می‌دهد که بر اثر تورم، مصرف نان و غلات ارزان افزایش‌ یافته و مصرف میوه و لبنیات به‌شدت افت کرده است؛ این روند با رشد نرخ افسردگی، اضطراب و کاهش بهره‌وری همراه بوده است. بررسی دیگری درباره الگوهای غذایی در ایران نشان می‌دهد افراد با رژیم «غربی» پر از فست‌فود و نوشیدنی‌های شیرین، تا ۱۰۹ درصد بیشتر از کسانی که رژیم «فلکستریان» (نیمه‌گیاه‌خواری) دارند، استرس را تجربه می‌کنند. سازمان بهداشت جهانی هم هشدار می‌دهد که غذای کم‌ارزش و ارزان، کودکان را در معرض سوءتغذیه پنهان و بیماری‌های مزمن قرار می‌دهد. بحران خوراک و سوء‌تغذیه فقط موضوعی اقتصادی نیست، بلکه ابعاد روانی و اجتماعی آن بسیار عمیق‌تر از اعداد است؛ تشدید اختلال در عملکرد مغز، احساسات و خُلق‌وخو، علاوه بر افزایش خطر بیماری‌های روانی مانند افسردگی، احساس خستگی و تحریک‌پذیری، افزایش اضطراب و التهاب، تشدید نوسانات خُلقی، کاهش تمرکز و عملکرد شناختی و روانی، موجب تأثیرات سوء بر عملکرد تحصیلی و افت انرژی، نشاط اجتماعی و کیفیت زندگی جمعی می‌شود.

دور باطل تورم و سیاست‌ها

آنچه موج گرانی خوراکی‌ها را تشدید کرده، ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی است. در سال‌های اخیر، کاهش درآمدهای نفتی و سقوط ارزش ریال موجب‌ رشد نرخ ارز و افزایش واردات مواد اولیه و نهاده‌های دامی گران‌تر شد. حذف یارانه‌ آرد و نهاده‌ها نیز جهش ناگهانی قیمت نان و خوراک دام را به‌ دنبال داشت. طبق گزارش مرکز آمار، در 12ماهه منتهی به‌ مرداد ۱۴۰۴، گروه «نان و غلات» ۹۴ درصد افزایش قیمت داشته است و میوه‌ها، سبزی‌ها و لبنیات‌ رشد ۵۰‌درصدی را تجربه کرده‌اند؛ این یعنی‌ اصلی‌ترین منابع کالری و ویتامین در کوتاه‌ترین زمان‌ با بیشترین افزایش قیمت مواجه شد. به‌ گفته رئیس اتحادیه‌ بنکداران مواد غذایی، نوسانات ارزی و کمبود واردات، اختلاط برنج پاکستانی با برنج ایرانی و انحصار برخی شرکت‌ها بر خرید از کشاورزان، از عوامل اصلی افزایش قیمت برنج و حبوبات است و اگر واردات برنج و لوبیا افزایش یابد، می‌توان به کاهش نسبی قیمت‌ها امیدوار بود؛ اما تحریم‌ها و محدودیت‌های ارزی دست دولت را بسته است. برنامه‌های حمایتی دولت مانند کالابرگ الکترونیکی، به‌ دلیل کمبود منابع و مشکلات اجرائی چندان موفق نبوده و مرکز پژوهش‌های مجلس اثرگذاری آن را محدود دانسته است. از سوی دیگر، برنامه‌های حمایتی مانند کالابرگ الکترونیک که قرار بود معادل سبدی شامل روغن، برنج، قند و گوشت باشد، به‌ دلیل کمبود منابع و اشکالات فنی نتوانست هزینه‌ خانوارها را کاهش دهد. تحقیقات مرکز پژوهش‌های مجلس نشان می‌دهد بخشی از افزایش قیمت‌ها ناشی از سیاست‌های مالی‌ ناهماهنگ است؛ کسری بودجه، رشد پایه‌ پولی و قیمت‌گذاری دستوری که اغلب به احتکار و کمبود کالا می‌انجامد. این چرخه معیوب موجب‌ شد‌ هر بار افزایش حقوق و یارانه پیش از آنکه به سفره مردم برسد، در بازار کالاهای اساسی مستهلک شود.

پنهان در داروخانه

بحران غذای گران به داروخانه‌ها نیز سرایت کرده است. گزارش‌ها نشان می‌دهد بسیاری از داروهای معمولی در داروخانه‌ها کمیاب شده و شرکت‌های دارویی به‌ دلیل سود بیشتر به تولید مکمل‌های ورزشی روی آورده‌اند. کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند قیمت دارو و مکمل‌های تغذیه‌ای افزایش بیشتری یابد؛ این یعنی دسترسی به مکمل‌ها برای افرادی که برای جبران کمبودهای غذایی نیاز دارند، دشوارتر خواهد شد. وزارت بهداشت‌ در واکنش به گزارش‌هایی درباره سوء‌تغذیه گسترده کودکان‌‌ اعلام کرد پیمایش‌های ملی نشان می‌دهد فقط حدود پنج درصد از کودکان دچار کوتاه‌قدی و لاغری هستند و برنامه‌های امنیت غذایی کودک بیش از ۳۵ درصد از موارد لاغری را کاهش داده است. با وجود این، افزایش قیمت مواد مغذی و مکمل‌ها، آینده سلامت کودکان و سالمندان را تهدید می‌کند.

راهکارها

1. هدایت یارانه‌های نقدی و غیرنقدی به دهک‌های کم‌برخوردار و پایین درآمدی و راه‌اندازی شبکه توزیع هوشمند کالاهای اساسی با کارت‌های الکترونیک، 2. آزادسازی ذخایر استراتژیک برنج، گندم و گوشت و کاهش موانع واردات این اقلام و سایر کالاهای اساسی، 3. ارائه وعده‌های غذایی مقوی در مدارس مناطق محروم، همراه با مکمل‌های تغذیه‌ای استاندارد و خدمات سلامت روان در مدارس و مراکز درمانی-بهداشتی، 4. ایجاد سبد غذایی حمایتی منطقه‌ای با همکاری استانداری‌ها و شهرداری‌ها و اجرای طرح‌های بومی‌سازی‌شده توزیع سبد غذایی متناسب با الگوی مصرف مناطق مختلف کشور، 5. راه‌اندازی «سامانه شفاف‌سازی قیمت» برای نمایش لحظه‌ای قیمت واقعی اقلام غذایی در سراسر کشور برای افزایش شفافیت، نظارت عمومی و مقابله با قیمت‌سازی و تخلفات زنجیره توزیع، 

6. سیاست‌گذاری برای توسعه تعاونی‌های توزیع محلی و تقویت زنجیره‌های تأمین و توزیع مواد غذایی از طریق تعاونی‌های مردمی و صنفی و لزوم حذف واسطه‌های پرهزینه و دسترسی مستقیم به محصولات کشاورزی و دامداری، 7. ترمیم دستمزد واقعی و بازنگری در سیاست‌های حقوق و مزایا و حمایت هدفمند از خانوارهای شاغل در بخش غیررسمی و کم‌درآمد، 8. حمایت مالی و تسهیل تأمین مواد اولیه برای تولیدکنندگان کوچک، 9. معافیت مالیاتی کسب‌وکارهای خواربارفروشی محلی و نظارت دقیق بر زنجیره توزیع برای جلوگیری از احتکار و سوداگری، 10. بهره‌گیری از تجربه‌های موفق کشورهایی همچون برزیل، هند، بنگلادش، چین، ایتالیا، اندونزی، کره جنوبی و... .

فراتر از سفره‌ها

سفره‌های خالی امروز می‌تواند به بحران‌های اجتماعی و فرسایش سرمایه اجتماعی فردا مبدل شود. داده‌های رسمی و روایت‌های غیررسمی نشان می‌دهد‌ سفره‌های ایرانی در سال 1404 در تنگنای بی‌سابقه‌ای قرار گرفته ‌است. تورم خوراکی‌ها از تورم عمومی جلو زده و هزینه سبد غذایی از دستمزدها پیشی گرفته است. مردم ناچارند به خوراک ارزان و کم‌کیفیت روی آورند و مصرف گوشت، لبنیات و حتی حبوبات کاهش یافته است. بازار دارو و مکمل‌ها نیز به‌ دلیل گرانی و کمیابی در بحران است. این بحران در حالی رخ می‌دهد که بخشی از جهان نیز با افزایش گرسنگی دست‌به‌گریبان است، اما تحریم‌ها و مدیریت ناکارآمد اوضاع ایران را وخیم‌تر کرده است. در چنین شرایطی، سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد و همبستگی مردم، جامعه و حاکمیت نیز آسیب دیده است. سفره‌های خالی، حس بی‌عدالتی و ناامنی را تشدید کرده و می‌تواند روند خشونت، مهاجرت و افول سرمایه‌های اجتماعی و زوال اعتماد محلی و عمومی را بیش از پیش افزایش دهد.

اخلاق‌گریزی، منفعت‌طلبی، خشونت و خشم اجتماعی پنهان، بی‌تفاوتی مدنی و عاطفی، بی‌اعتمادی میان‌فردی، حس بی‌قدرتی جمعی، اضطراب اقتصادی مزمن، افول رؤیاهای فردی و جمعی، تضعیف حس مسئولیت اجتماعی، فروپاشی الگوهای تغذیه، افسردگی، کاهش نشاط اجتماعی و مشارکت مدنی، افزایش خشونت خانگی و تنش‌های درون‌خانواده‌ای، رشد اقتصاد غیررسمی و رانتی، دلالی، احتکار، تقلب و عادی‌سازی فساد خُرد، کاهش بهره‌وری نیروی کار و ترک تحصیل ناشی از فقر تغذیه‌ای از نشانه‌های این افول است.

یاد

چالش‌های خادمان سلامت

سیدمحمد بحرینیان
پرستاری در فرهنگ اسلامی و انقلابی ما، نه صرفاً یک شغل، بلکه عبادتی بزرگ و جلوه‌ای از خدمت به خلق خدا است. در مکتب اهل‌بیت(ع)، یاری رساندن به انسان‌های دردمند از برترین کارها دانسته شده و پرستاران، در خط مقدم تحقق این ارزش انسانی و الهی قرار دارند. آنان با الهام از روحیه ایثار و خدمت که در انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس نهادینه شد، هر روز با صبر، مهربانی و از خودگذشتگی، از بیماران مراقبت می‌کنند.
با این وجود، پرستاران امروز با چالش‌های اقتصادی و معیشتی قابل‌توجهی مواجه‌اند. پایین بودن حقوق و مزایا نسبت به حجم مسئولیت‌ها، شیفت‌های سنگین، فشار کاری زیاد و نبود امنیت شغلی کافی، موجب نارضایتی در بخشی از این قشر فهیم شده است. پرستارانی که در سخت‌ترین شرایط، حتی در بحران‌هایی همچون همه‌گیری کرونا، بی‌ادعا در خط مقدم ایستادند، شایسته حمایت همه‌جانبه مادی و معنوی هستند.
فرهنگ والای جامعه ما همواره بر عدالت اجتماعی و کرامت انسانی تأکید داشته است. بر همین اساس، توجه ویژه به وضعیت اقتصادی پرستاران نه تنها یک مطالبه صنفی، بلکه گامی در راستای تحقق عدالت در نظام سلامت کشور است. تقویت جایگاه پرستاران و بهبود شرایط کاری آنان، موجب افزایش رضایت شغلی و ارتقای کیفیت خدمات درمانی برای مردم خواهد شد.
از منظر اجتماعی، پرستاران در میان مردم از جایگاه رفیع و احترام‌آمیزی برخوردارند. مردم ایران آنان را یادگار فرهنگ ایثار و جلوه‌ای از مهر علوی می‌دانند؛ کسانی که درد دیگران را مرهم می‌گذارند و بی‌هیاهو به رسالت انسانی خود عمل می‌کنند.
جامعه‌ای که کرامت پرستاران را پاس می‌دارد، در حقیقت به کرامت انسان احترام گذاشته است. حمایت از پرستاران، حمایت از سلامت، معنویت و پایداری اجتماعی کشور است؛ رسالتی که با عمل به تعالیم اسلامی و آرمان‌های انقلاب اسلامی، محقق خواهد شد.

یاد

قوم‌گرایی روی قله؟

زینب مرزوقی

اخیراً سرپرست معاونت سیاسی و امنیتی استاندار اردبیل در جلسه شورای اجتماعی خبر داده بود مسئولان این استان به دنبال تغییر نام کوه سبلان به ساوالان هستند؛ چرا که در پی تغییر نام مناطق و جغرافیا‌های مختلف در دوره پهلوی، نام این کوه از نام تاریخی «ساوالان» به «سبلان» تغییر کرده است. بنا به گفته این مقام مسئول اکنون «به خواست و مطالبه مردم» نام این کوه قابل‌تغییر است. وعده تغییر نام کوه سبلان در حالی است که در گزارشی که خبرگزاری ایرنا از نشست شورای اجتماعی استان اردبیل منتشر کرده است، مسئولان این استان ثبت جهانی کوه سبلان را نیز وعده داده بودند. به دنبال انتشار این خبر، کارزاری با عنوان مخالفت با تغییر نام کوه سبلان نیز در سایت کارزار ثبت شد و در درخواست دوخطی این کارزار آمد که نام کوه سبلان در اکثر منابع فارسی و عربی؛ «سبلان» است و ریشه تاریخی نام این کوه همین است که اکنون هست. از موقعیت جغرافیایی سبلان که بگذریم و در منابع تاریخی که نام سبلان را جست‌وجو کنیم، به روایات تاریخی مختلفی می‌رسیم که از قضا تأیید می‌کنند، نام کوه «سبلان» ریشه تاریخی دارد و علاوه‌برآن هیچ ردی از نام «ساوالان» در کتب تاریخی نیست.
در برخی منابع کهن اسلامی از جمله آثار زکریای‌قزوینی، یاقوت‌حموی و مستوفی «سبلان» محل خلوت‌گزینی، الهام یا حتی ظهور زرتشت دانسته شده است. این اعتبار قدسی کوه سبلان در فرهنگ ایرانی به شکلی است که در روایت‌های محلی و سفرنامه ناصرخسرو نیز از سبلان به‌عنوان «کوه مقدس» یاد می‌شود و هنوز زیارتگاه‌های مذهبی در دامنه‌های آن فعال است.
در متون جغرافیایی کلاسیک مانند حدودالعالم، تألیف قرن چهارم هجری، نزهت‌القلوب اثر حمدالله مستوفی و آثار مورخان دوره ایلخانی و صفوی، این کوه پیوسته با همین نام «سبلان» معرفی شده و به‌عنوان کوهی مقدس، آتشفشانی نیمه‌فعال و محل ریاضت پیامبران شناخته شده است.
همچنین خاقانی شاعر تبریزی قرن ششم هجری سروده‌ای در رثای کوه سبلان دارد و در آن شعر به‌صراحت، این کوه را «سبلان» معرفی می‌کند. یعنی نام سبلان حتی در میان ترک‌زبان‌های آذری کشور نیز نامی مرسوم است و هیچ نشانه‌ای از نام «ساوالان» نیست. ازاین‌گذشته، قدمت همین سروده نشان می‌دهد که نه‌تنها نام کوه سبلان دست‌خوش تغییر نشده است؛ بلکه ریشه تاریخی نیز دارد.
در معجم‌البلدان نوشته یاقوت‌حموی که یکی از مهم‌ترین آثار جغرافیایی در تمدن اسلامی به شمار می‌آید نیز نقل شده است که: «سبلان کوهی است از کوه‌های آذربایجان و با آنکه از دوره‌‌های گذشته تاریخی آتشفشانی در این کوه دیده نشده مع‌ذالک دهانه‌های آتشفشانی متعدد و چشمه‌های آبگرم فراوان موجود است‌.» افزون بر این شواهد و قرائن تاریخی بسیاری وجود دارد که قدمت نام «سبلان» را تأیید می‌کنند و نشان می‌دهند که در هیچ‌کدام از مستندات تاریخی، ردی از نام «ساوالان» به‌عنوان نامی تاریخی وجود ندارد.
به جز مستندات تاریخی مبنی بر قدمت تاریخی سبلان، آنچه که حائز اهمیت است؛ سیاست و ایده پشت پرده تغییر نام این کوه است. براساس گفته سرپرست معاونت سیاسی و امنیتی استاندار اردبیل، تغییر نام این کوه به ساوالان «بنابه‌درخواست مردم برای بازگرداندن نام‌های اصیل ترکی» است. این در حالی است که جغرافیای موجود در هر استانی و نه‌تنها سبلان در اردبیل، میراث یک شهر، یک قومیت و یک زبان نیست؛ بلکه میراث مشترک یک ملت است و نمی‌توان برای میراث مشترک یک ملت، با استدلالی تحت عنوان بازگرداندن نام‌های اصیل ترکی؛ میراث ملی و زبان مشترک و رسمی کشور را نادیده گرفت.
ازاین‌گذشته ادعایی تحت این عنوان که تغییر نام سبلان به ساوالان، درخواست مردم است به‌خودی‌خود شکاف اجتماعی و نزاع قومیتی ایجاد خواهد کرد و مسئله‌ای که اساساً دغدغه مردم نیست را نه‌تنها تبدیل به دغدغه خواهد کرد، بلکه به ماجرایی برای شکاف اجتماعی و نزاع قومیتی و اولویت قراردادن قومیت بر ملیت تبدیل خواهد شد. پیشنهاد تغییر نام تاریخی سبلان دست‌کاری فضای اجتماعی است و دوقطبی مخربی است که قومیت و ملیت را در برابر هم قرار می‌دهد. افزون بر این مسئله جاذبه طبیعی مانند کوه سبلان یا کوه دماوند نمادی از طبیعت است که عواطف بسیاری از ایرانیان فارغ از قومیت به آن گره خورده است. یعنی بسیاری از مردم ایران، سوا از اینکه کوه سبلان و یا کوه دماوند در کدام استان قرار دارد، آن را نمادی از جغرافیای ایران می‌دانند. یعنی فراتر از قومیت، سبلان تاریخچه‌ای ملی دارد و نمی‌توان به بهانه احیای زبان ترکی و قومی تاریخچه مشترک ملی این کوه را نادیده گرفت و میان سایر ایرانیان با همسایگان ترک‌زبان آذری این کوه، تفاوت قائل شد. تصمیم منطقه‌ای برای نام کوه سبلان، به‌وضوح تبعیض منفی قومیتی است و دوقطبی مسمومی را میان هموطنان آذری و سایر ایرانیان در پی خواهد داشت.

یاد

معیار جیب مردم باشد، نه جیب خودتان!

سیدصادق غفوریان

مواجهه منفعلانه در کنترل نابسامانی بازار ارزاق و کالاهای اساسی، در ایده و روش برخی مسئولان و حکمرانی «روزمره کار» یک ویژگی است و البته همین نیز خود یک هنر بزرگ است که به جامعه القا کنی و این باور را بدهی که:
۱-«ناتوانی» بخشی از ویژگی های ماست.
۲-زخم های اقتصادی قرار نیست بهبود یابد، بلکه عمیق تر می شود.
ماجرا چیست؟
همان طور که از عبارات آغازین این نگاشته بر می آید، قصه، غصه این روزهای بازار اقلام اساسی از مایحتاج سفره مردم تا وضعیت صنایع خرد و کلان است. مگر مناسبات سفره مردم تغییر کرده، آیا برنج بر سفره ها سنگینی می کند یا نوزادان را باید از «شیرخشک» هم محروم کرد؟
ماجرای بازار گوشت و لبنیات، از مدت ها قبل دور از دسترس بود که حالا با افزایش سه برابری قیمت نهاده ها افسانه شد. 
مسئله دردناک و ظاهرا حل نشدنی اجاره بها، داستان ازدواج و تورم ۳۰۰ تا ۷۰۰ درصدی لوازم خانگی و ده ها چالش جدی در امور اولیه مردم، گاهی این احساس را پدید می آورد که نکند مسئولان و تصمیم سازان، وضعیت معیشتی و حال و هوای سفره مردم را با حال و احوال جیب های خودشان می سنجند و مقایسه می کنند.
خط فقر کجاست، شما کجایید؟
اگرچه شرایط اقتصادی دست کم در یک دهه اخیر که اغلب بر مدار ناثباتی و شوک های تورمی استوار بوده و متر و معیار خط فقر و میزان درآمد استاندارد برای فراهم آوری یک زندگی معمولی را از فرایندهای منطقی خارج کرده، اما باز مراجعه به این معیارها مسیر روشن تری را در تحلیل وضعیت معیشت جامعه پیش روی مان قرار می دهد. سخنگوی دولت سه شنبه گذشته در نشست خبری خود درباره آخرین برآورد «خط فقر» که مربوط به سال ۱۴۰۳ است، گفت: «بر‌ اساس آمار سال ۱۴۰۳ خط فقر ۶۱۲۸۷۳۹ تومان به ازای هر فرد است.»(خبرگزاری مهر-۲۹ مهر)
حال با فرض این که از ۱۴۰۳ تا امروز، نرخ تورم و وضعیت اقتصادی در ثبات کامل قرار داشته که هرگز این گونه نیست، یک خانواده چهارنفره، چنانچه درآمدی کمتر از ۲۴ میلیون تومان داشته باشد، فقیر محسوب می شود. مشخصا مقصود و سویه این نوشتار، خانم «فریبا نادری» بازیگر سینما و هم طبقات اقتصادی او که در گفت وگوی اخیرش در فضای مجازی چهره بی رحم فخرفروشی با مال و منال را به رخ کشید، نیست. طبیعتا جامعه هدف این سطرها دهک های میانه تا پایین جامعه است که شاید مدت هاست استاد حساب و کتاب درآمد و هزینه هایشان هستند که هر ماه کدام ماده غذایی را باید از سفره شان کم کنند.
با این وصف و در ادامه چرتکه ای که برای یک خانواده ۴ نفره انداختیم، یک پرسش اساسی مطرح می شود، تکلیف  سفره و سبد معیشت این گروه ها با سبقت وحشیانه قیمت ها از درآمدها و نسبت ددمنشانه تورم با میزان افزایش سالانه حقوق ها چیست؟
به طور مشخص این گروه ها:
۱-بازنشستگان کارگری که ۷۰ درصدشان حداقل بگیر هستند.
۲-کارگران که کمتر از ۱۵ میلیون تومان دریافت می کنند.
۳-مستمری بگیران از کارافتاده، همسران کارگران فوت شده و... که ارقامی کمتر از بازنشستگان دریافت می کنند.
۴-بازنشستگان کشوری که همسان سازی هم دردی از آنان دوا نکرد.
۵-و...
و درد و غصه این حساب و کتاب ها آن جا دردناک تر می شود که درد اجاره نشینی، هزینه های درمان، هزینه های آموزش و... نیز بر دوش سرپرست این خانوارها باشد. نمی توان از هزینه های یک «زندگی» گفت و «سبد تفریح» را برای خانواده متصور نشد؛ اما این قلم را شرم و حیا می آید که برای این اعداد و ارقام درآمدی، از هزینه هایی برای تفریح و سرگرمی بنویسد. طبیعی است وقتی مدت هاست، برخی اقلام که ارتباط مستقیم با سلامت افراد دارد از سفره و سبد هزینه ها خارج شده، بسته تفریح و سرگرمی بیشتر شبیه یک رویا خواهد بود. 
خاصیت یک مسئول چیست؟
جامعه ما در دولت ها و سیستم های مختلف اقتصادی، تجربه هایی هر چند کم یا کوتاه در بهبود و ثبات اقتصادی را چشیده است؛ نمونه جنگ ۱۲ روزه که در شرایط یک التهاب امنیتی، بازار راه بیراهه نگرفت. این یعنی می توان، از حجم بگومگوهای سیاسی و بی خاصیت کاست و تمام انرژی مجریان و قانون گذاران به رفع مشکلات مردم معطوف شود. ما هم می دانیم و به سلول سلول هایمان آگاهیم که شرایط جهانی و تحریم های ناجوانمردانه، مناسبات اقتصادی را پیچیده تر از هر زمان دیگری کرده است، اما اگر یک مسئول، نتواند این مناسبات و چالش ها را به نفع مردم و رفاه آنان تدبیر کند، پس خاصیت او و مسئولیتش چیست؟    

یاد

نخست وزیر جدید ژاپن و چالش نظم جهانی در حال گذار

علی محمولی

بامداد 21 اکتبر ۲۰۲۵، مجلس نمایندگان ژاپن با رای اعتماد خود، مرزی تاریخی را پشت سر گذاشت. سانائه تاکایچی، زنی 64 ساله با سابقه‌ای طولانی در سیاست محافظه‌کاری، به عنوان نخستین نخست‌وزیر زن دموکراسی 150 ‌ساله مدرن این کشور سوگند یاد کرد اما این دستاورد تاریخی، در لحظه‌ای رخ داد که ژاپن با چالش‌هایی چندگانه و متلاطم روبه‌رو است: اقتصاد دچار رکود، حزب حاکمی که اعتماد عمومی را از دست داده، ائتلافی سیاسی که پس از 26 سال فروپاشیده و منطقه‌ای که در آستانه تحولات ژئوپلیتیک عمیق ایستاده است.
تاکایچی خود را وارث اندیشه و میراث آبه شینزو می‌داند – نخست‌وزیری که با رویکردی ناسیونالیستی و امنیت‌محور، ژاپن را به سمت نقشی فعال‌تر در سیاست بین‌الملل سوق داد و تلاش کرد محدودیت‌های قانون اساسی پس از جنگ را بازنگری کند ـ اما آیا او می‌تواند در شرایطی که حزبش اکثریت پارلمانی را از دست داده، شریک سنتی خود را باخته و با متحدی تازه اما ناپایدار همراه شده، همان مسیر را ادامه دهد؟ پرسشی که پاسخ آن نه‌تنها سرنوشت سیاسی تاکایچی، بلکه آینده معادلات امنیتی شرق آسیا را تعیین خواهد کرد.
انتخاب تاکایچی، محصول تحولی عمیق در جامعه ژاپن است. نسلی که خاطره ویرانی‌های هیروشیما و ناگازاکی را در خود داشت، صلح‌گرایی را به عنوان هویت ملی تعریف می‌کرد اما نسل‌های تازه، در جهانی متفاوت بزرگ شده‌اند؛ جهانی که در آن چین به قدرتی نظامی تبدیل شده، کره‌شمالی آزمایش موشکی را عادی کرده و دونالد ترامپ با بازگشت به کاخ سفید، تعهدات امنیتی آمریکا را زیر سوال برده است. این چرخش نسلی، زمینه‌ساز صعود سیاستمدارانی چون تاکایچی شده که دیگر از تقویت توان دفاعی ژاپن ابایی ندارند. متنی که در پی می‌آید، برگردان فارسی گزارشی تحلیلی از اندیشکده چتم هاوس است؛ نهادی که بیش از یک قرن است در حوزه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی، صدایی اثرگذار در بریتانیا و جهان به شمار می‌رود. این گزارش، نه‌تنها به ابعاد داخلی دولت تازه تاکایچی می‌پردازد، بلکه تحولاتی را که ممکن است مسیر ژاپن در قرن بیست‌ویکم را رقم بزند، واکاوی می‌کند. چشمان خواننده در این متن، شاهد تحلیلی است از اینکه چگونه یک شکست انتخاباتی، یک ائتلاف فروپاشیده و یک زن محافظه‌کار، می‌تواند مسیر یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان را در برابر چین، آمریکا و نظم بین‌الملل تغییر دهد.
* جدایی کومیتو؛ شکاف در بلوک سنتی قدرت
بزرگ‌ترین مانع تاکایچی برای تشکیل دولت، خروج حزب کومیتو از ائتلاف دیرینه خود با حزب حاکم لیبرال ـ دموکرات (LDP) بود؛ ائتلافی که ۲۶ سال دوام داشت. بهانه رسمی کومیتو برای جدایی، عملکرد اخیر دولت حزب حاکم بود. پس از افشای آنکه دولت کیشیدا گزارش‌های مالی مرتبط با کمک‌های حزبی را نادیده گرفته، اعتماد عمومی فروریخت و کومیتو در انتخابات‌های ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، ضربه سنگینی خورد. با این ‌همه، به نظر می‌رسد دلیل واقعی‌تر، مخالفت رهبری کومیتو با شخص تاکایچی باشد. رهبر این حزب، سایتو، بارها گفته بود در دولت بعد باز خواهند گشت ـ یعنی در صورتی که رئیس LDP فردی غیر از تاکایچی می‌بود ـ کومیتو همواره تکیه‌گاه رای‌دهندگان صلح‌طلب و لیبرال می‌بود و نقشی بازدارنده در برابر گرایش‌های امنیتی حزب حاکم ایفا می‌کرد. بیم آن می‌رفت با حضور تاکایچی – سیاستمداری که مواضع تند در امور نظامی دارد و در گذشته از زیارت معبد یاسوکُنی ابایی نداشت –  این بازدارندگی از میان برود (بازدید آبه از همین معبد در ۲۰۱۳، خشم چین و کره‌جنوبی را برانگیخت).
* چرخش نسلی و افول صلح‌گرایی
تحول در سیاست ائتلافی ژاپن، بی‌ارتباط با تغییر نسل‌ها نیست. نسل‌های سالخورده که خاطره جنگ دوم جهانی را در حافظه دارند، صلح‌طلبی را تکلیف ملی می‌دانند و با هرگونه تقویت ارتش مخالفت می‌کنند اما نسل‌های جوان‌تر که از جنگ فقط نامی شنیده‌اند، در جهانی متفاوت زندگی می‌کنند: جهانی با چینِ نظامی‌شده، موشک‌های کره‌شمالی، جنگ اوکراین و بازگشت ترامپ به کاخ سفید. آنان دیگر به نظم بین‌المللی مبتنی بر قانون اعتماد ندارند و احساس می‌کنند اگر ژاپن قدرت دفاعی خود را تقویت نکند، به زیر سلطه قدرت‌های خارجی خواهد رفت. در داخل، مساله مهاجرت و رکود اقتصادی به نارضایتی دامن ‌زده و پایگاه تازه‌ای برای احزاب راست‌گرا فراهم کرده است. همین روند، زمینه‌ساز صعود حزب راست افراطی «سانسیتو» با شعار «اول ژاپن» در انتخابات مجلس مشاوران شد و در نهایت، بیشتر اعضای LDP را به حمایت از رهبری تاکایچی سوق داد تا در برابر این موج راست‌گرایی مقاومت کنند.
* ائتلاف تازه با «ایشین»
تاکایچی البته بی‌پشتوانه نماند. حزب «نوآوری ژاپن» (ایشین) به سرعت به متحد تازه او بدل شد. ائتلاف این ۲ حزب اگرچه هنوز اکثریت مطلق را در ۲ مجلس ندارد اما ثبات نسبی به دولت تازه بخشیده است. ایشین ریشه در حزب «احیای اوزاکا» دارد و برنامه‌اش تمرکززدایی از توکیو، کاهش بروکراسی و کوچک‌سازی دولت مرکزی است؛ ترکیبی از پوپولیسم منطقه‌ای و لیبرتاریانیسم ژاپنی. این حزب ۱۲ مطالبه مطرح کرد و ۳ مورد آن را «الزام حداقلی» دانست: اعلام اوزاکا به ‌عنوان پایتخت دوم ژاپن، اصلاح نظام تامین اجتماعی و کاهش ۱۰ درصدی کرسی‌های پارلمان. از میان اینها، اصلاح تامین اجتماعی سخت‌ترین چالش برای حزب حاکم است، چرا که بخش عمده پایگاه LDP از سالمندان تشکیل شده. کاهش کرسی‌های مجلس نیز بعید است اجرایی شود و بیشتر ابزاری است برای سنجش میزان جدیت LDP در همکاری با ایشین.
* چرخش تند در سیاست خارجی و دفاعی
ائتلاف جدید، به ‌احتمال زیاد مسیر ژاپن را به ‌سوی سیاست خارجی فعال‌تر و امنیت‌محورتر می‌برد. ائتلاف پیشین با کومیتو همواره دست دولت را در این زمینه بسته بود اما ایشین مواضعی تندتر از حزب حاکم دارد و آشکارا از اصلاح قانون اساسی و تبدیل نیروهای دفاعی به ارتش رسمی، پشتیبانی می‌کند؛ مواضعی که با رویکرد آبه همخوان است. در این معنا، تاکایچی شریک ایده‌آل خود را یافته است. با این حال، خطر تنش‌های تازه در کمین است. روابط توکیو ـ سئول در سال‌های اخیر بهبود یافته اما هر اقدام نمادینی – مانند زیارت معبد یاسوکنی یا اشاره به جزایر مورد مناقشه دُکدو/ تاکه‌شیما – می‌تواند این روند را معکوس کند. تاکایچی وعده داده در مقام نخست‌وزیر از چنین اقداماتی پرهیز کند. البته او در برابر چین، لحنی آشکارا تقابلی دارد و اکنون باید نشان دهد می‌تواند میان لفاظی‌های دوران اپوزیسیون و مسؤولیت‌های سنگین دولت تمایز بگذارد.
* آزمون دشوار روابط با آمریکا
اما شاید دشوارترین ماموریت تاکایچی، مدیریت رابطه با دولت دونالد ترامپ باشد. دولت پیشین ژاپن با واشنگتن بر سر تعرفه‌ها و سرمایه‌گذاری به توافق رسید و اکنون اجرای آن بر عهده اوست. ناکامی در این زمینه می‌تواند به فشارهای جدید از سوی آمریکا بینجامد. افزون بر آن، تاکایچی باید رابطه‌ای شخصی با ترامپ برقرار کند؛ فردی که از تعهدات بین‌المللی گریزان است و گاه با اظهاراتش اعتبار آمریکا را زیر سوال می‌برد. تاکایچی خود را ادامه‌دهنده‌ راه آبه می‌داند اما تنها با آزمون سیاست خارجی است که می‌تواند نشان دهد این میراث را واقعا درک کرده یا صرفا از نام آن بهره می‌برد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات