تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۴۰۴ - ۰۲:۱۱  ، 
کد خبر : ۳۸۴۴۷۰
نگاهی به بازنمایی خشونت خویشاوندی در سریال‌های «از یاد رفته»، «شغال» و «محکوم»

جنون در اندرونی

پایگاه بصیرت / آرش فهیم

در روزگاری نه چندان دور، قاب تلویزیون و سینمای ایران مأمنی برای ترسیم «خانواده» به‌منزله پناهگاه امن و دژ مستحکم اخلاق بود؛ اما آنچه امروز در بستر سکو‌های نمایش خانگی شاهد آن هستیم، چرخشی نگران‌کننده از «تحکیم روابط» به سوی «دراماتیزه کردن نفرت» است. گویی مسابقه‌ای برای دریدن پرده‌های حیا و حرمت میان اعضای خانواده به راه افتاده است؛ مسابقه‌ای که در آن برنده کسی است که تصویر خشن‌تری از روابط خونی ارائه دهد.
بررسی سه مجموعه اخیر «از یاد رفته»، «شغال» و «محکوم»، زنگ خطری جدی را در نحوه نمایش روابط خویشاوندی و خانوادگی در آثار نمایشی به صدا درآورده است. فصل مشترک این آثار، عبور از خط قرمز‌های سنتی خشونت و ورود به ساحت مقدس‌ترین روابط انسانی، یعنی رابطه والدین و فرزندان و خواهر و برادر است.
آنچه در این سریال‌ها به وضوح دیده می‌شود، «قبح‌زدایی» از خشونت کلامی و فیزیکی علیه نزدیکان است. اگر در گذشته «شرور» داستان، غریبه‌ای بود که کیان خانواده را تهدید می‌کرد، در سریال «شغال»، تهدید از درون می‌جوشد. انتخاب نام «شغال» خود استعاره‌ای تکان‌دهنده از تبدیل شدن اعضای خانواده به درندگانی است که آماده دریدن گلوی برادر خویش هستند. به این طرحواره از سریال توجه کنید: «پسر جوانی در وضعیت نامتعادل روانی به دختری تعرض می‌کند؛ همان دختر همسر برادرش می‌شود.» این نوع روایت که شبیه آن در سریال‌های ترکیه‌ای دیده شده، در ناخودآگاه مخاطب، نفرت از برادر به منزله یکی از نزدیک‌ترین خویشان خونی را تثبیت می‌کند. در این روایت، خوی حیوانی بر عاطفه انسانی چیره می‌شود و مخاطب به جای همذات‌پنداری با قهرمان، با کلکسیونی از ضدقهرمان‌های خویشاوند‌ستیز مواجه است.
این روند در «محکوم» شکلی بی‌رحمانه‌تر به خود می‌گیرد. در اینجا قتلی خانوادگی اتفاق می‌افتد و درنتیجه آن، اعضای یک خانواده وارد یک جنگ خونین با هم می‌شوند. ابتدای سریال می‌بینیم که یک پسر جوان که تعادل روحی و روانی ندارد، برخوردی غیراخلاقی با مادر و همسر مادرش دارد. خشونت در رفتار او آنقدر شدید است که از زدن هیچ آسیبی به پدرخوانده‌اش که اتفاقاً رفتار مهربانانه‌ای با او دارد، پرهیز نمی‌کند. در ادامه، دختر پدرخوانده، در خانه این پسر به شکل فجیعی کشته می‌شود و این جوان به اتهام قتل به زندان می‌رود. جوان، مادرش را عامل این وضعیت می‌داند و در هر فرصتی به مادرش بی‌احترامی می‌کند. از آن طرف هم شوهر این زن با وجود اینکه تازه با هم ازدواج کرده‌اند، چون فکر می‌کند پسر زن به قتل دخترش دست زده، از او متنفر می‌شود و دشمنی و تندخویی می‌کند و درنهایت کارشان به طلاق می‌رسد. اما یکی از اقوام نزدیک زن هم که یک کینه کهنه از او دارد، برای گرفتن انتقام وکالت خانواده مقتول را به‌عهده می‌گیرد. اینکه یک وکیل با سابقه که مردی پخته و جاافتاده است، تنها به دلیل کینه از یک زن، قصد فرستادن پسرش به بالای چوبه دار را دارد ـ آن هم جوانی که از قضا از خویشان نزدیکش است‌ـ اوج نفرت‌پراکنی فامیل در یک سریال است!
اما شاید غم‌انگیزترین ضلع این مثلث، در سریال «از یاد رفته» نمود پیدا می‌کند. عنوانی که شاید کنایه‌ای تلخ به فراموش شدن سنت‌ها، حرمت موی سفید و قداست سفره باشد. در این اثر، شاهدیم که چگونه کینه‌های قدیمی و زخم‌های چرکین، جایگزین گذشت و فداکاری می‌شود. خشونت در این سریال‌ها، برخلاف آثار اکشن معمول، دارای منطق «دفاع از خود» نیست؛ بلکه خشونتی برخاسته از «نفرت انباشته» است. نفرتی که در دیالوگ‌های سخیف، فریاد‌های گوش‌خراش و برخورد‌های فیزیکی تحقیرآمیز با والدین یا بزرگ‌تر‌های فامیل متبلور می‌شود. در «از یاد رفته» شاهد به مسلخ رفتن یک جوان در گذشته به دست نزدیک‌ترین اعضای خانواده ـ حتی پدرش‌ـ هستیم. فرزند همین جوان، در زمان حال به سرنوشت پدرش دچار می‌شود و پس از کشمکش‌های گسترده با خانواده پدرش، درنهایت با طرح و نقشه یکی از اقوامش به کام مرگ می‌رود! دشمنی و فحاشی خواهر به برادر، چشم طمع یک مرد به خواهر همسرش، عداوت زن و شوهر، دعوای مادر و دختر، پرخاشگری و بی‌حرمتی دختر جوان به پدرش و... خلاصه همه خویشاوندان در این سریال با هم دشمن هستند و دوست دارند به هم زخم بزنند یا از یکدیگر سوءاستفاده کنند! 
 اما سؤال اساسی این است که چرا سازندگان آثار نمایشی به این سمت حرکت کرده‌اند؟
جذب مخاطب به هر قیمت و ناتوانی در طرح روایت‌ها و درام‌های قدرتمند، یکی از این دلایل است. به نظر می‌رسد، الگوی سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی، تحت تأثیر سریال‌های زرد خارجی، «شوک‌درمانی» را جایگزین «قصه‌گویی» کرده است. نمایش بی‌حرمتی و خشونت فرزند علیه پدر، شاید در لحظه برای مخاطب شوک‌آور و میخکوب‌کننده باشد، اما در درازمدت، قبح این عمل شنیع را در ذهن او می‌شکند. شبکه نمایش خانگی به شدت تحت تأثیر تعاملات اقتصادی فاسد آلوده است‌ـ ازجمله ورود اختلاسگر‌ها و مفسدان اقتصادی به برخی تولیدات‌ـ که این فضای مالی مشکوک و ناسالم و پول‌های هنگفتی که رد و بدل می‌شود‌ـ ازجمله پرداخت دستمزد‌های نجومی به بعضی از بازیگران‌ـ خود به خود محتوای تولیدات را به سمت فرهنگ سرمایه‌سالار و دور از اصالت و شرافت سوق داده است.
تهیه‌کنندگانی که فرهنگ را کالایی تجاری می‌بینند، دریافته‌اند که خشونت و پرده‌دری فروش دارد. اما به چه قیمتی؟ به قیمت متلاشی شدن تصویر خانواده ایرانی؟
آنچه در این سه اثر و آثار مشابه می‌گذرد، بازتاب‌دهنده واقعیت خانواده ایرانی نیست، بلکه تلاشی برای تحمیل یک «واقعیت برساخته» و سیاه است. خانواده ایرانی در طول تاریخ با مفاهیمی، چون «ایثار»، «سفره‌داری» و «احترام» شناخته می‌شده است، نه با توطئه‌های ماکیاولیستی سریال «شغال» یا کینه‌توزی‌های «از یاد رفته».
باید هشدار داد که ادامه این روند، یعنی پمپاژ نفرت به شریان‌های حیاتی جامعه، می‌تواند پیامد‌های جبران‌ناپذیری داشته باشد. نهاد‌های نظارتی همچون ساترا باید با هوشمندی بیشتری عمل کنند. مسئله سانسور نیست؛ مسئله صیانت از بهداشت روانی جامعه است. ما نیازمند بازگشت به قصه‌هایی هستیم که در آن، اگرچه اختلاف وجود دارد، اما «خانواده» در نهایت پناهگاه است، نه قربانگاه.
نمایش خانگی نباید به حیاط خلوتی برای ذبح اخلاق تبدیل شود. اگر امروز جلوی این موج نفرت‌پراکنی در روابط خویشاوندی گرفته نشود، فردا نباید از افزایش آمار‌های نزاع خانگی و گسست نسل‌ها در دادگاه‌های خانواده تعجب کرد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات