
مقدمه
برخلاف مغرب زمین که حضور همه جانبه قرائت انحرافی از دین، سرآغاز حاکمیت جهل و سیطره تاریکی هزار ساله قرون وسطی بود، تمدن باشکوه اسلامی که در سالهای متمادی مهد علم و دانش و پیشرفت و معنویت بود، با پیوند همه جانبه دین و علم و تاکید بر آموزه ها و مولفههای اسلامی شکل گرفت. در این دوران، دین به عنوان عامل اصلی آبادانی و توسعه، بسترساز شکل گیری تمدن عظیم اسلامی گردید و اغلب دانشمندان و صاحبنظران علمی کسانی هستند که پیش از عالم بودن به علوم طبیعی، در علوم دینی فقیه و صاحبنظر بوده و به عبارتی بهتر، سرچشمه علوم ایشان را در آموزههای دینی و تعالیم اسلامی باید جستجو نمود
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در این زمینه می فرمایند: «در کشور ما، هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان و منجمان و ریاضیدانهای بزرگ تاریخ ما - آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است - جزو علمای باللَّه و صاحبان دین و متفکران دینی بودند. ابن سینایی که هنوز کتاب طب او در دنیا به عنوان یک کتاب زندهی علمی مطرح است محمّد بن زکریای رازی و ابوریحان بیرونی و دیگر علما و دانشمندان و متفکران و مکتشفان و مخترعان دنیای اسلام نیز همینطور بودهاند. این، وضع کشور ما و دنیای اسلام بود.» (29/9/68)
این پیوند و آمیزش همه جانبه آموزههای علمی با تعالیم اسلامی، راه را برای هرگونه دوگانه انگاری علم و دین بسته و علم را در منشائی اسلامی و دینی جستجو میکرد. از این منظر بسط و گسترش تمدن اسلامی با افزایش دینداری ارتباط مستقیم داشته و بزرگترین عامل انحطاط تمدن اسلامی را نیز در جدایی آن از دین، چه در مرحله فهم و چه در مرحله عمل باید جستجو نمود.
بیشک در کنار عوامل متعدد تاثیرگذار بر انحطاط تمدن اسلامی، عامل جدایی علم و دین از مولفه های اصلی است که زمینههای ایجاد این تفرق و جدایی نیازمند موشکافی و بررسی تاریخی است.
سناریوی استعماری جدایی حوزه و دانشگاه
یکی از سوالات مهم در بحث ارتباط حوزه و دانشگاه چگونگی آغاز جدایی این دو مرکز مهم علمی در کشور و بررسی ریشههای تاریخی آن است. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در تحلیلی عمیق ریشه های این مساله را مورد واکاوی قرار داده و حضور استعمار را در این کشور سرآغاز ایجاد این انحراف معرفی می نماید. ایشان ضمن برشمردن مسیر انحرافی در تقابل قرار دادن حوزه و دانشگاه، میفرمایند: «تا وقتیکه دین حاکم بود و صحنهی زندگی مردم، از دین و نفوذ معنوی آن بکلی خالی نشده بود، وضع اینگونه بود. از وقتی که اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکرانی که برای نابودی دنیای اسلام نقشه میکشیدند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا نمودند و نتیجتاً رشته دین، یک رشته خالی از علم شد و رشته علم، یک رشته خالی از دین گشت.» (29/9/68)
اثر وضعی تحقق این سناریو استعماری دو مساله زیر بود:
1- مهجور ماندن حوزه از علوم جدید: حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ضمن اشاره به داستان تلخ دور افتادن حوزه های علیمه از علوم رایج زمان می فرماید: «در حوزههای علمی، دروس علم با پیشرفتهای جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهههای این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهای غیردینی - همین علوم رایج که قبل از آن در حوزهها تعلیم و تعلم میشد - در حوزهها نیامد و چرا علما که خود متفکران و ورّاث و صاحبان همین علوم در دورههای گذشته بودند، آنها را طرد کردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط میشد به اینکه غربیها متصدی و صاحب علم و دانش طبیعی در محیط عالَم شده بودند. این دو مؤثر، یکی این بود که علمای دین، علمی را که به وسیلهی دشمنان دین و کفار میخواست ترویج بشود، با چشم بدبینی نگاه و طرد میکردند. عامل دوم این بود که همان دشمنان و همان کفار، حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزههای علمیه - که مرکز دین بود - راه و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن بودند و علت اصلی هم این بود که در همه جای عالم و از جمله در کشورهای اسلامی، علم در دست سیاستهای ضد دین یک ابزار بود.»(همان)
2- شکلگیری پایههای دانشگاه مبتنی بر تضاد با دین: معضل بعدی از سویی دیگر داستان غم انگیز شکل گیری دانشگاه در این کشور است که از ابتدا متاثر از فضای سکولار مغرب زمین، مبتنی بر تضاد و جدایی از دین شکل گرفت. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در ادامه ماجرا را چنین شرح می دهند: «قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمی در عالم غرب میباشد، عبارت از قرن جدایی از دین و طرد دین از صحنهی زندگی است. این تفکر، در کشور ما هم اثر گذاشت و پایه اصلی دانشگاه ما بر مبنای غیر دینی گذاشته شد.»(همان)نتیجه این اقدامات، جدایی و تغییر مسیر دانشگاه و حوزه از یکدیگر بود؛ مسیر زاویه داری که روز به روز به دور شدن دانشگاه از معنویت و دین انجامید و از سویی دیگر حوزه های علمیه را در محاق رخوت و انفعال قرار داد. این حادثه تلخ توسط معظم له چنین توصیف شده است: «علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزههای علمیه روگردانیدند. این پدیده ، هم در حوزهی علمیه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزههای علمیه سوء اثر گذاشت؛ زیرا علمای دین را صرفا به مسائل ذهنی دینی - ولاغیر - محدود و محصور کرد و آنها را از تحولات دنیای خارج بیخبر نگهداشت. پیشرفتهای علم از نظر آنها پوشیده ماند و روح تحولگرایی و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احکام دینی - که همواره در تحولات عظیم جهانی، چنین تحولی در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه برای رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنت است - در حوزهها از بین رفت. مسائل اصلی فقه - مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه حکومتی - منزوی و متروک و «نسیا منسیا» شد و به مسائل فرعی و فرع الفرع و غالبا دور از حوادث و مسائل مهم زندگی، توجه بیشتری گردید. این، ضربهیی بود که به حوزههای علمیه وارد آمد و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و روشهای شیطنتآمیز، هر چه توانستند حوزهها را از تحولات زندگی دورتر کردند.» (همان)
بنیانهای جدایی حوزه های علمیه و دانشگاه را در این سیر تاریخی مسموم که توسط استعمارگران طراحی شده بود باید دنبال نمود.
نهضت امام خمینی و تلاش برای ایجاد وحدت حوزه و دانشگاه
با این نگاه به پیشینه تاریخی نسبت میان دین و علم بود که یکی از مقدمات لازم برای بازگشست به دوران باشکوه تمدنی و رهایی از جهل استعماری و استبدادی توسط مبارزین انقلابی، پیوند برقرار کردن میان دو پایگاه و مظهر اصلی علم و دین، یعنی حوزه و دانشگاه معرفی گردید.
به همین خاطر تلاشهای هدفمندی در مسیر آشتی بین علم و دین و حوزه و دانشگاه برداشته شد که اغلب روحانیون جوان و فرهیخته منتسب به حضرت امام خمینی(ره) سردمداران آن بودند. آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی، آیت الله مفتح، آیت الله باهنر و آیت الله العظمی خامنه ای و ... از جمله روحانیونی بودند که وارد محیطهای دانشجویی شده و تلاش نمودند تا زمینه را برای تحقق عینی استراتژی "وحدت حوزه و دانشگاه" فراهم آورند. حضرت آیت الله العظمی خامنهای به نقش این گروه از روحانیون مبارز و آگاه چنین اشاره میدارد: «در دوران اختناق و در آن هنگامی که دستگاه جبار برای جدا کردن روحانیون از تحصیلکردهها، از تمام وسایل استفاده میکرد، یک عده روحانی آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بین و مصلحت شناس داشتیم که ارتباطشان را با دانشگاهها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانیهای علمایی مثل مرحوم آیت الله مطهری و امثال ایشان، در دانشگاهها بود و مرحوم دکتر مفتح (رضواناللهعلیه) یکی از پرکارترین و فعالترین اینگونه روحانیون بود.»(29/9/68)
تلاشهای صورت گرفته توسط این شخصیتهای برجسته و دیگر اساتید آگاه حوزه و دانشگاه، بستر را برای پیوند حوزه و دانشگاه فراهم آورد و در نهایت این رهبری مسیحایی حضرت امام(ره) بود که توانست در آستانه انقلاب اسلامی دانشجو و طلبه را در صفوف متحد ملت ایران در برابر رژیم منحط پهلوی قرار داده و بزرگترین انقلاب اسلامی در عصر حاضر را که محصول وحدت حوزه و دانشگاه بود، به پیروزی برساند.
اما آنچه در شکل گیری انقلاب اسلامی شاهد آن بودیم "وحدتی حداقلی" بود که بین دانشگاه و حوزه شکل گرفت و با شکل گیری نظام اسلامی می بایست بدنبال شکل گیری "وحدت حداکثری" بود.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای که خود از منادیان و رهبران اولیه نظریه پردازی تفکر وحدت حوزه و دانشگاه بوده است، در این سالهای متمادی به تبیین این موضوع پرداخته و تلاش نمودهاند تا موانع نظری و عملی این همگرایی را حذف نماید.
قرائتهای انحرافی از اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه
در این بین قرائتهای انحرافی نیز از اندیشه "وحدت حوزه و دانشگاه" به خاطر برخی بدفهمی ها و برخی غرض ورزیها شکل گرفت که نه تنها میتوانست مانع تحقق صحیح این اندیشه شود، بلکه حتی در سطحی بالاتر زمینه را برای تشدید اختلافات و ایجاد شکافی جدی میان این دو طیف مهم جامعه مبدل سازد. به همین خاطر یکی از دغدغههای مهم رهبران و طراحان اندیشه وحدت، ترسیم صورت زیبا و حقیقی آن و نفی تصورات مخدوش و ناصواب در این زمینه بوده است. مقام معظم رهبری ضمن بر شمردن برخی از این نگاههای انحرافی به نقد آنها میپردازند.
«وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟ آیا مقصود این است که برنامههای حوزه را در دانشگاه، یا برنامههای دانشگاه را در حوزه اجرا کنیم؟ یقیناً مقصود اینها نیست. حوزه برای خود، علوم و درسها و روشهایی دارد؛ دانشگاه هم برای خود، علوم و روشها و مقاصدی دارد. البته هرکدام هم باید روشهای خود را کامل کنند و از تجربههای یکدیگر استفاده نمایند؛ در این بحثی نیست. بنابراین، مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، اینها نیست.» (28/9/69)
«وقتی ما "وحدت حوزه و دانشگاه" را عنوان میکنیم، بدیهی است مقصود این نیست که این دو را در عالم واقعیّت به یک چیز تبدیل کنیم. زیرا اگرچه در گذشته، در حوزههای علمیه، همان دروسی خوانده میشد که امروز در دانشگاهها خوانده میشود، اما اگر فرض کنیم آن دروس حوزههای علمیه، همان پیشرفتی را که تا امروز کرده است، میکرد، باز امروز باید به مقتضای تخصّص و تشعُّب، هر گروه کار و درس خودش را دنبال کند. پس، مقصود این نیست. مبادا بعضی همین موضوعِ به این روشنی و وضوح را ندیده بگیرند و دربارهی غلط بودن شعار وحدت حوزه و دانشگاه قلمفرسایی کنند.» (24/9/72)
مولفههای قرائت صحیح از وحدت حوزه و دانشگاه
اما قرائت صحیح و معطوف به عمل را میتوان در آراء و نظرات رهبر معظم انقلاب جستجو نمود. آنچه از بررسی نظرات ایشان حاصل میآید آن است که دو مرکز علمی دانشگاه و حوزه همچون دو بال مکمل در کنار هم و محتاج به یکدیگر باید در جهت تحقق آرمانهای متعالی جامعه گام بردارند. وحدت در این، میان وحدت در اهداف و هدفگذاریهاست و لذا باید موانع پیش روی این حرکت همسو و همگرا را نیز شناسایی و برطرف نمود.
1- حرکت پا به پای علم و دین: «در نظام اسلامی، علم و دین پا به پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی این.» (29/9/68)
2- حوزه و دانشگاه، دو شعبه موسسه علم و دین: «اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند. و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسسهی علم و دین هستند. مؤسسهی علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین باهمند. این مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزههای علمیه و شعبهی دیگر، دانشگاهها هستند؛ اما باید با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند. علومی را که امروز حوزههای علمیه میخواهند فرا بگیرند، دانشگاهیها به آنها تعلیم بدهند. دین و معرفت دینی را هم که دانشگاهیها احتیاج دارند، علمای حوزه به آنها تعلیم بدهند... این، یکی از بهترین و طبیعیترین وحدتهاست.» (29/9/68)
3- وحدت در هدف متعالی ایجاد جامعه اسلامی: «وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو، ملت شاهد - ملتی که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند - حرکت نمایند. در راه ایجاد چنین کشور و جامعه و ملتی، علاجی جز این نیست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحانی و روشنفکرِ تحصیلکرده، در کنار هم، دوشبهدوش هم و با هم، به سمت یک هدف حرکت کنند؛ بدون این نمیشود. او متدین است، و این آگاه به مسائل جهان و مسائل روز.» (29/9/68)
4- حرکت مشترک حوزه و دانشگاه برای ساختن فردای ایران اسلامی: «طلاب جوان و عزیز و زحمتکش و قانع و مؤمن در حوزههای علمیه و نیز دانشجویان عزیز، این جوانان، این فرزندان و جگرگوشههای ملت، این بهترین و پاکترین عناصر جامعهی ما در دانشگاهها، باید در خط اسلام و در جهت عظمت کشور و بلند کردن پرچم اسلام و بیدار کردن ملتهای عالم و روح بخشیدن به این دنیای مرده به وسیله دستهای استکباری، درس بخوانند و کار و تلاش کنند، تا مطمئن بشوند که فردای ایران اسلامی، به مراتب از امروز بهتر خواهد بود. این، هدف شماست. این، هدف وحدت حوزه و دانشگاه است.» (28/9/69)
5- هدف مشترک حوزه و دانشگاه در تکمیل زندگی مردم: «این دو باید ناظر به یک هدف باشند و آن، تکمیل زندگی مردم است. حوزه کامل؛ دانشگاه کامل. هر کدام به معنای کمال حقیقی خودشان؛ و هماهنگی این دو با هم.» (24/9/72)
6- وحدت در ساختن کشور: «اینجاست که معنای وحدت حوزه و دانشگاه فهمیده میشود. وحدت در اهداف کلّی؛ وحدت در کامل ساختن این ملت و این کشور و حرکت با یکدیگر و عبور در دو خطّ موازی، بدون اصطکاک با هم. یعنی هر دو، کار خودشان را بکنند؛ اما برای یک هدف و آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ایران است. اینطور باید حرکت کرد.» (24/9/72)
7- آشنایی روشنفکران با حقایق دین - آشنایی روحانیون با دستاوردهای علمی: «امام(ره) علاج مشکلات ایران و بقای استقلال و شعار "نه شرقی و نه غربی" در کشور را در این میدانستند که روشنفکران و تحصیلکردگان جدید، حقیقتاً با دین و ایمان مذهبی آمیخته باشند و روحانیون ما که از آن طرف بر اثر عواملی - از جمله، همین عواملی که گفته شد - از پیشرفتهای علمی و حوادث جهان و رویدادهای مهم کشور به دور مانده بودند و بعضاً دچار جمود شده بودند، مسائل جدید و پیشرفتهای علمی و حوادثی را که در دنیا میگذرد، ببینند و با آنها آشنا بشوند و روشهای تازه را تجربه کنند. این، همان وحدت حوزه و دانشگاه است.» (28/9/69)
دستاوردهای وحدت: «حال اگر این دو نهادِ دانشجویی خوب کار کنند و با هم رابطهی متقابل دوستانه و از خود دانستن یکدیگر داشته باشند، معنایش این خواهد شد که:
1- این جامعه، هم دینش و هم دنیایش آباد خواهد شد.
2- آنها جهتگیری زندگی جامعه را تصحیح میکنند؛ اینها حرکات زندگی جامعه را تسهیل میکنند.
3- آنها فکر و ذهن و روح جامعه را آنچنان از زشتیها و نادرستیها دور میکنند که بفهمد به کجا باید حرکت کند، و اینها وسیلهی این حرکت را بهدست او میدهند تا حرکت کند.
4- یک وسیله لازم است که ما از آن استفاده کنیم و راه بیفتیم؛ یک بینش لازم است که ما بدانیم به کجا باید راه بیفتیم. از کجا و به کجا، از کدام طرف؟ از کدام راه و به کدام هدف؟ این هر دو، برای زندگی انسانها لازم است.
5- آن، دنیاست؛ این، آخرت است. این دو اگر با هم جمع شدند، «سَعَد الدّنیا و الاخرة؛ حَصَل الدّنیا و الاخره» میشود. یعنی کسی که هم دنیا دارد، هم آخرت دارد. یعنی یک انسان خوشبخت. یعنی یک زندگی سعادتمند. (24/9/72)
مقدمات وحدت
بیشک رسیدن به سطح عالی از وحدت مورد نظر، نیازمند مقدماتی است که توجه به آنها به عنوان پیش شرط رسیدن به هدف ضروری است. برخی از این موارد در کلام رهبر معظم انقلاب چنین شمرده شده است:
1- پیوند روحی - عاطفی طلاب و دانشجویان: «طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگی نکنند، احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاهها عملاً - قبل از قولاً - کوشش کنند که نمونههای کامل عالم دین و طلبهی علوم دینی را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارائه بدهند و نشان دهند که هردو نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکاری میکنند. این، همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته برای این کار، باید برنامهریزی و سازماندهی بشود.» (29/9/68)
2- حاکمیت روابط اسلامی در دانشگاه: «البته نکتهی مهم در دانشگاهها، روش حاکم بر دانشگاه است. در دانشگاهها، روشها و روابط، باید صددرصد اسلامی بشود - که البته تا حدود زیادی شده است - و مدیریتها باید برای اسلام در دانشگاهها، اصالت قایل بشوند. مادامی که دانشگاه، پرورشگاه متخصصان مسلمان و متعهد نباشد، دانشگاهِ مطلوب انقلاب نخواهد بود. و این نمیشود، مگر اینکه اساس و روش و سیستم در دانشگاهها اسلامی باشد.
درسها، هرچه که میخواهد باشد؛ استاد، هر کس که میخواهد باشد؛ اما روابط، باید روابط اسلامی باشد؛ یعنی مدیر و دانشجویان و استادان، اصالت را به اسلام بدهند و رعایت احکام اسلام را بکنند.
ارزشهای اسلامی در دانشگاه باید مورد مسابقه قرار بگیرد، اسلام در دانشگاه غریب نباشد عمل و تعهد اسلامی یک چیز انگشتنما نباشد، نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادری، عمل جهادی، درس خواندن از روی علاقه و صمیمیت، کمک به یکدیگر در فراگیری، تلاش برای تعمق در معلومات و دانشهای مختلف رایج باشد
علم و دانش هم اسلامی و از اسلام است؛ والّا به دانشگاه رفتن و مقداری از بیتالمال و امکانات مردم را مصرف کردن، و بدون اینکه یک نفر به علم دل بدهد و به فراگیری اهمیتی بدهد، فقط برای اینکه بتواند سرهمبندی، تکه کاغذی به دست بیاورد و در سایهی آن شغلی بگیرد، تا پولی گیربیاورد - نه اینکه شغلی بگیرد، تا کاری بکند - اینکه اسلامی نیست. دانشجو هم اگر اینطور درس بخواند، اسلامی نیست. استاد هم اگر اینطور درس بدهد، اسلامی نیست. روابط اسلامی در دانشگاه این است؛» (28/9/69)\
3- آشنایی طلاب با علوم روز: «طلاب باید با معارف روزگار خودشان آشنا بشوند و علوم روز را بشناسند؛ البته این به معنای آن نباشد که درسهای خودشان را رها کنند. برنامههای حوزه باید فراگیر باشد و به قدر لازم و کافی طلاب را آشنا کند.» (1/12/70)
4- طرد مخالفین وحدت: «هنوز هم بعضی از دستاندرکاران و استادان هستند که نسبت به دین و احساسات و ایمان و انگیزههای دینی و انقلابی، مسأله دارند. اینها باید نتوانند در دانشگاه اثر بگذارند. من نمیگویم چگونه. اما اینها باید نتوانند محیط دانشگاه را با افکار و انگیزهها و احساسات غلط خودشان، تحت تأثیر قرار دهند؛ چون این امر، مایهی بدبختی ملت است. مایهی سلطهی بیگانگان است. مایهی ناقص ماندن زندگی یک ملت است.» (24/9/72)
جمع بندی:
بدون شک در آستانه ورودی به دهه چهارم انقلاب اسلامی که به فرموده رهبر معظم انقلاب دهه پیشرفت و تحقق عدالت خواهد بود، داشتن راهبردی مشخص برای تقویت همکاری و همگرایی دو پایگاه کلیدی تولید علم و معرفت (حوزه و دانشگاه) از مقدمات واجبی است که نمیتوان با غفلت از آن گذشت. هرچند به برکت سالها تلاش برای نزدیکی این دو پایگاه تولید علم، شاهد همکاریها و نزدیکهای امیدبخش و ارزشمندی هستیم، ولیکن تا رسیدن به الگوی مورد نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی و تبدیل شدن حوزه و دانشگاه به دو شعبه موسسهای واحد با عنوان "موسسه علم و دین" فاصله طولانی باقی مانده است.
آنچه در این مقاله دنبال گردید بررسی ابعاد مختلف اندیشه "وحدت حوزه و دانشگاه" از منظر یکی از صاحبنظران برجسته این عرصه بود که خود سالها در راستای ایجاد این وحدت با حضور مستقیم در حوزه و دانشگاه تلاش نموده و تاثیرگذار بوده است و رهنمودهای ایشان میتواند برای ترسیم استراتژی جامع در این زمینه مفید فایده باشد.نظرات ارائه شده جامع همه مولفهها و شاخصهها نیست، چرا که در فرصتهای محدود و در سخنرانیهای عمومی ارائه گردیده و طرح هندسی جامع آراء و نظرات حضرت آیت الله العظمی خامنهای در این زمینه نیازمند تلاشی محققانه بیشتر و دقیقتری است که خارج از وسع این مقاله میباشد.
پینوشتها:
1- صحیفه نور، ج2، ص13
2- نیروگاه نصیرات در شرایط عادی 60 تا 80 مگاوات برق تولید می کند . غزه به 230 تا 240 مگاوات برق نیاز دارد که 110 تا 120 مگاوات آن از طریق اسراییل و 17 مگاوات ان از طریق مصر تامین می شود.
3- برابر ماده 1 منشور ملل متحد وظیفه سازمان ملل «حفظ صلح و امنیت بینالمللی» است که برای این منظور «به عمل آوردن اقدامات دسته جمعی موثر برای جلوگیری و برطرف کردن تهدیدات علیه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل تجاوز یا سایر کارهای ناقض صلح و فراهم آوردن موجبات تعدیل و حل و فصل اختلافات بینالمللی یا وضعیتهایی که ممکن است منجر به نقض صلح گردد با شیوههای مسالمتآمیز و برطبق اصول عدالت و حقوق بینالملل» اقدام خواهد نمود . بر اساس ماده 39منشورنیز شورای امنیت این سازمان «وجود هرگونه تهدید علیه صلح – نقض صلح – یا عمل تجاوز را احراز» و «برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بینالمللی» اقدام نماید. نوع اقدامات سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی در فصل هفتم همین منشور تصریح شده است.
4- طرح صلح سعودی خواهان عقب نشینی کامل رژیم صهیونیستی به خطوط 1967، عقب نشینی از بلندی های جولان، کرانه باختری، نوار غزه و قدس در ازای شناسایی رسمی و روابط کامل دیپلماتیک با همه کشورهای عربی است.
5- وسائل الشیعه ج15 ص141