صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۹  ، 
شناسه خبر : ۳۷۵۳۶۱
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه هفتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
مدیریت زمان در گفت‌وگوهای فنی مهم است طرف آمریکایی می‌خواهد اطمینان پیدا کند ما بمب نمی‌خواهیم بسازیم برای تضمین این اطمینان ما چند گزاره حقیقی داریم.

نقشه راه مواجهه با دشمن 

حسن رشوند
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پایان مجلس عزاداری امام جعفر صادق علیه‌السلام در سالروز شهادت آن حضرت‌، سخنانی را مطرح فرمودند که در میان نیروهای انقلاب، بخشی نشان از درک درست از آن فرمایشات و برخی دیگر ناشی از برداشت‌های ذهنی افراد بود. اما آن فراز از سخنان رهبر حکیم انقلاب چه بود که این برداشت‌ها را در ذهن افراد تقویت کرد. ایشان در آن سخنان کوتاه‌، روایتی را در باب قیام امام معصوم و دلیل طولانی‌بودن غیبت و سؤالی که «‌زراره‌» یکی از یاران آن حضرت داشتند، فرمودند:... اگر شیعیان دهنشان قرص بود و افشا نمی‌کردند، شاید همان وقت قضیّه تمام می‌شد؛ و شما ببینید تاریخ چقدر تغییر پیدا می‌کرد! اصلاً مسیر بشر یک مسیر دیگری می‌شد و امروز دنیا، دنیای دیگری بود. یعنی کوتاهی‌های ما، یک‌جا دهن‌لقّی‌مان، یک‌جا کمک نکردنمان، یک‌جا اعتراض کردن بیخودی‌مان، یک‌جا صبر نکردنمان، یک‌جا تحلیل غلطی که از اوضاع می‌کنیم، گاهی تأثیر می‌گذاردـ (آن‌هم) تأثیرات تاریخی‌ـ یعنی این‌جور مسیر را عوض می‌کند؛ لذا خیلی باید مراقبت کرد.» رهبر معظم انقلاب در بیان ویژگی‌های ائمه علیه‌السلام فرمودند که خط ائمه «خط ایستادگی و استقامت» و درس ائمه «درس منطق و استدلال» است.
از جمله نکات مهمی که در این چند جمله کوتاه به نظر می‌رسد، یکی منطق امام بود که رهبری معظم انقلاب قصد داشتند به ما بفهمانند هیچ سخنی از امام و ولی‌خدا بدون منطق نبوده است. یعنی هیچ سخنی از ولی و رهبر جامعه صادر نمی‌شود مگر آنکه منطقی پشت آن خوابیده باشد. نکته مهم دیگر اینکه پیرو یا امت‌، باید مصلحت خود را ارجح‌بر مصلحت‌های امام خویش نداند. جایی اگر امام سکوت می‌کند نباید تندتر و جلوتر از امام خویش حرکت کند و بالعکس‌، جایی اگر امام حرکت کرد او نباید ساکت باشد و این را بداند که هیچ مصلحتی بالاتر از مصلحتی که رهبر جامعه که دلسوزترین فرد به امور مردم است‌، وجود ندارد.آنچه در این نوشتار به‌دنبال طرح و اثبات آن هستیم نحوه مواجهه هوشمندانه و حکیمانه رهبر معظم انقلاب با رفتار و حربه‌های دشمن است که تاکنون یک‌به‌یک خنثی و دشمن را در مواجهه با انقلاب اسلامی با بحران استراتژی مواجه ساخته است و همه اینها ریشه در تعالیم دین و مدیریت منحصر‌به‌فرد معظم‌له در مواجهه با راهبردهای دشمنان دارد. 
تثبیت و تحکیم اقتدار دفاعی کشور، گسترش و نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی‌، حفظ انسجام و وحدت ملی در شرایط تشدید جنگ اقتصادی و روانی دشمن‌، خنثی‌سازی فتنه‌های داخلی‌، شکست راهبرد‌های دشمنان در چند دهه اخیر که برای از بین‌بردن انقلاب اسلامی طراحی و به اجرا در آمده بود، بخشی از دستاورد هدایت‌های حکیمانه و الهی رهبر معظم انقلاب است که از منطق استوار و محکمی که ریشه در مبانی و آموزه‌های دینی دارد، برخوردار است. امروز پرداختن به برخی از پرسش‌ها نظیر چرایی پذیرش مذاکره غیرمستقیم (و البته نه مستقیم)‌، جزئی از یک مفهوم کلی است که اگر منطق آن مفهوم را درک کنیم طبیعی است که در مباحث جزئی گرفتار تنگنای درک مفاهیم کلان‌تر نخواهیم شد.
به نظر می‌رسد که برخی از مبانی و شاخصه‌های منطق رهبر معظم انقلاب در مصاف با نقشه‌های دشمن اینگونه باشد؛
1- شاخص‌ترین ویژگی نظام اسلامی مبتنی‌بر ارزش‌های الهی نظام را باید «‌منطق عقلایی نظام» دانست که رهبر حکیم انقلاب از آغازین روز زعامت خویش تاکنون‌، تلاش داشته‌اند مبتنی‌بر آن حرکت کنند. رهبر معظم انقلاب در تیرماه 1393 در دیدار مسئولان نظام می‌فرمایند: «محاسبات جمهوری اسلامی از روز اوّل براساس منطق عقلانی بوده است؛ براساس یک قوّه عاقله‌ای بوده است و عناصری که این محاسبات را شکل می‌داده اینها است؛ اوّل، اعتماد به خدا و سنن آفرینش؛ دوّم، بی‌اعتمادی به دشمن و شناخت او. از جمله موارد اعتماد به خدا و سنن آفرینش، اعتماد به مردم است؛ اعتماد به ایمان‌ها است؛ اعتماد به محبّت‌ها است؛ اعتماد به انگیزه‌های صادقانه است؛ اعتماد به صدق مردم است- که امام بزرگوار ما مظهر این اعتماد بود- اعتقاد به خودباوری و اینکه «ما می‌توانیم»؛ تکیه‌ به عمل و پرهیز از بیکارگی؛ اعتماد به نصرت الهی؛ تکیه‌ به تکلیف و مجاهدت در راه تکلیف؛ اینها آن چیزهایی است که از روز اوّل تا امروز مجموعه عناصر قوّه عقلانی نظام اسلامی را- که پایه و زیربنای حرکت او بود- شکل داده است.»
تاکنون این سؤال را از خود داشته‌ایم که آیا شناخت ما نسبت به منطق رهبر عزیز انقلاب در مواجهه با پدیده‌ها و تحولات داخلی و خارجی به اندازه شناخت دشمن نسبت به منطق رهبری درخصوص اعتماد به مردمی که در غالب سخنرانی‌های رهبری به آنها تکیه می‌شود‌، بوده است؟ در یادداشت هفته گذشته به راهبرد کلان ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری او اشاره داشتم که ترامپ معتقد بود تا یک استراتژی جامع و کلان در رابطه با ایران تدوین نکرده‌ایم‌، نباید در مورد این کشور تصمیم گرفته شود و گفته شد که علت اینکه ترامپ از همان ابتدای روی‌کار آمدن در دور اول بلافاصله از برجام خارج نشد و دوبار آن را تمدید کرد، به‌خاطر فرصت داشتن برای طراحی یک استراتژی جامع و کلان بود. «‌استراتژی جامع و کلان فشار کوتاه‌مدت مادون جنگ برای تهدید موجودیتی ایران‌» که در دوره نخست ریاست‌جمهوری او دنبال شد. آن‌ چیزی که در بخش پایانی این استراتژی تاکنون پرداخته نشده یا کمتر به آن توجه شده است، «‌تهدید موجودیتی ایران» است. جالب این است که بدانیم مراکز فکری آمریکا در باز‌کردن تهدید موجودیتی ایران اسلامی به یک نکته بسیار مهم و اساسی اشاره می‌کنند و معتقدند تا زمانی که رهبری نظام جمهوری اسلامی به مردم تکیه داشته باشد‌، موجودیت جمهوری اسلامی و ایران مورد تهدید قرار نمی‌گیرد. به منطق رهبرحکیم و فرزانه انقلاب در واژه‌واژه فراز بالا توجه کنید، اعتماد به مردم در آن موج می‌زند. خب طبیعی است تا زمانی که این منطق وجود دارد تهدیدی جدی متوجه مردم نخواهد بود. در چنین شرایطی‌، بازگشت دوباره ایران به میز مذاکره فی‌ نفسه نگران‌کننده نیست چراکه از یک‌سو تأکید بر مذاکره غیرمستقیم است که با مذاکره مستقیم تفاوت بنیادین دارد و از سوی دیگر در دستگاه محاسباتی رهبری انقلاب‌، منطقی وجود دارد که این منطق می‌تواند دستگاه محاسباتی دشمن را مختل کند مشروط بر‌ اینکه بدون حرکت زیگزاکی، فقط‌و‌فقط نگاه تصمیم‌گیران نظام و مردم به منطق حرکت رهبر انقلاب باشد که اگر همین تبعیت در دوران امامان معصوم علیهما‌ السلام وجود داشت حتما جامعه اسلامی امروز در چنین شرایط و موقعیتی نبود.
همین منطق در کلام حضرت امام(ره) نسبت به مردم نیز وجود داشت. اگر به صحیفه نور که مجموعه سخنان گهر‌بار امام عزیز در دوران حیات پر‌برکتشان بود، نگاه شود‌، در خواهیم یافت که تکرار‌شده‌ترین واژه در گفتارهای حضرت امام(ره) واژه اسلام با فراوانی 2296 مورد و پس از آن‌، واژه «همه» و «مردم یا ملت» به‌ترتیب با 2241 و 1323 مورد در رده بعد تکرار واژگان قرار می‌گیرد. به نظر می‌رسد که این سه واژه «اسلام»‌، «همه» و« ملت» رابطه‌ای تنگاتنگ در تفکر و منطق امام(ره) داشته است که تاکنون رمز ماندگاری انقلاب بوده است.
۲- دومین شاخصه از منطق رهبر حکیم انقلاب در مواجهه با دشمن‌، ایستادگی در برابر استکبار است. ایستادگی ایران در برابر استکبار بیش از آنکه یک مسئله سیاسی صرف باشد، یک اصل ایدئولوژیک راهبردی در نظام جمهوری اسلامی است. اصلی که برگرفته از محکمات قرآنی و بینات سیره نبوی و علوی است. رهبر انقلاب براساس همین منطق است که مکرر می‌فرمایند: در برابر این نظام ظالمانه (آمریکا )‌، حرف ایران این است که نه ظلم می‌کنیم و نه زیر بار ظلم می‌رویم. رهبر معظم انقلاب بارها و از جمله در اردیبهشت1397 در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللی قرآن با اشاره به آیه 29 سوره فتح می‌فرمایند: « مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعًا سُجَّدًا یَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا سیماهُم فی وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ؛ اینها خصوصیّات مؤمن است، قرآن می‌گوید این‌جوری باید باشید. اوّلش «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار» است؛ در مقابل کفّار سخت ایستادن، مثل خاکریزهای نرمی که قابل نفوذ است نبودن، مثل سدّ مستحکمی در مقابل کفّار ایستادن. مسلمان‌ها باید در مقابل استکبار بِایستند؛ مسلمان‌ها باید در مقابل زورگویی آمریکا و بقیّه‌ زورگوهای عالم بِایستند؛ اگر این را رعایت نکنند، اگر این مرزها را توجّه نکنند، ذلیل خواهند شد، دچار فساد خواهند شد، دچار عقب‌ماندگی خواهند شد که الان این متأسّفانه اتّفاق افتاده است.»
۳- سومین شاخص از منطق رهبر انقلاب در مواجهه با دشمن و تحولات جاری‌، منطق و راهبرد «مقاومت» به‌عنوان پرسودترین و کم‌هزینه‌ترین راهبرد همیشه مورد تأکید رهبرعزیز انقلاب بوده است. رهبر انقلاب همواره گزینه‌ قطعی ملّت ایران در مقابل دشمن را مقاومت دانسته و یادآور می‌شوند: در این رویارویی، در این مقاومت، او وادار خواهد شد به عقب‌نشینی و بحث مقاومت هم بحث برخورد نظامی نیست؛ این که حالا بعضی هم مسئله‌ جنگ را در روزنامه و در فضای مجازی و مانند اینها مطرح می‌کنند حرف بیخودی است. جنگی بنا نیست انجام بگیرد و به توفیق الهی انجام هم نخواهد گرفت. نه ما دنبال جنگیم و آنها هم به صرفه‌شان نیست که دنبال جنگ باشند و می‌دانند که به صرفه‌شان نیست... این برخورد، برخورد اراده‌ها است؛ این رویارویی، رویارویی اراده‌ها است؛ و اراده‌ ما از آنها قوی‌تر است. ما علاوه‌‌بر اراده‌ قوی، توکّل به خدا را هم داریم. ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ مَولَی الَّذینَ ءامَنوا وَ اَنَّ الکافِرینَ لا مَولی لَهُم؛ آنها مولا ندارند؛ ما متّکی به اراده الهی هستیم.»
۴- و البته مهم‌ترین شاخص و منطق رهبر حکیم انقلاب در این مواجهه‌، توکل بر خدا و اعتماد به وعده الهی است. رهبر معظم انقلاب در طول 46 سال گذشته بسیاری از وعده‌های الهی را عیناً دیده و تجربه کرده‌اند. ایشان بهترین یاور را همین نیروی الهی می‌دانند؛ به‌همین دلیل است که می‌فرمایند: «ما علاوه‌ بر اراده‌ قوی، توکّل به خدا را هم داریم. «ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ مَولَی الَّذینَ ءامَنوا وَ اَنَّ الکافِرینَ لا مَولی لَهُم»؛ آنها مولا ندارند؛ ما متّکی به اراده‌ الهی هستیم.تا زمانی که این شاخصه‌ها مبنای منطق رهبر عزیز و حکیم انقلاب است و تا زمانی که مردم به عنوان نقطه اتکای نظام پشت ولی خود و منطق او ایستاده باشند، هیچ قدرتی را یارای مواجهه با چنین نظام و مردمی نیست و در این صورت، نه نشستن پشت میز مذاکره با دشمن تهدید است و نه یاوه‌گویی‌های او مبنی بر تهدید نظامی ایران.

نبرد‌های ترکیبی و قدرت ایجاد اختلال ادراکی

محمد قنبری

نبرد ترکیبی استفاده ترکیبی و هم‌زمان از روش‌های مختلف تهاجم است که هدف آن دستیابی به اهداف سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی از طریق تغییر ادراک و رفتار مردم یک جامعه است. این تغییر، بسیار فراتر از میدان نظامی بوده و از رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی، فناوری‌های سایبری و حتی ابزار‌های اقتصادی همچون تحریم‌ها استفاده می‌کند. در عصر حکمرانی رسانه‌ها و فضای مجازی، مفهوم نبرد‌های ترکیبی به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین و تأثیرگذارترین اشکال جنگ مدرن شناخته شده است. این نوع جنگ فراتر از درگیری‌های سنتی نظامی بوده و از ترکیب ابزار‌های متنوعی همچون جنگ اطلاعاتی، رسانه‌ای، اقتصادی، روانی و سایبری استفاده می‌کند تا به اهداف خود دست یابد. یکی از جنبه‌های کلیدی آن، قدرت ایجاد اختلال ادراکی در گروه مخاطبان جامعه هدف است. نبرد ترکیبی، به‌عنوان یک مفهوم نوین، شامل استفاده هم‌زمان از ابزار‌های مختلف برای دستیابی به اهداف سیاسی، اقتصادی یا نظامی است. در این نوع جنگ، تمرکز اصلی بر تأثیرگذاری عمیق بر ذهن و ادراک افراد است تا افراد دیگر نتوانند واقعیت را به‌درستی تشخیص دهند و واکنش‌های مؤثری نشان دهند. در این صورت، یا سکوت می‌کنند و موضع مؤثری نخواهند داشت یا با خط تهاجم ترکیبی همسو می‌شوند و در مسیر نشر پیام مختل قرار می‌گیرند. ابزار‌های اصلی در این نوع نبرد‌ها عبارت‌اند از: رسانه‌ها: با انتشار اخبار جعلی، تحریف‌شده یا اغراق‌آمیز، رسانه‌ها نقشی اساسی در تغییر برداشت عمومی از واقعیت ایفا می‌کنند.  فضای مجازی: شبکه‌های اجتماعی و بستر‌های دیجیتال با ویژگی‌های گستردگی و سرعت، محیط مناسبی برای عملیاتی کردن استراتژی‌های جنگ ادراکی فراهم کرده‌اند.  جنگ روانی: از طریق ایجاد ترس، نگرانی یا بی‌اعتمادی در مخاطبان، ذهن آنها به‌گونه‌ای شکل داده می‌شود که نتوانند تصمیمات منطقی بگیرند.  اختلال ادراکی: سلاحی قدرتمند در نبرد ترکیبی و از محور‌های اصلی نبرد‌های ترکیبی است. هدف از این روش، تغییر برداشت افراد از واقعیت و هدایت کردن آنها به سمتی است که تصمیمات و رفتارهایشان با اهداف مهاجم هماهنگ باشد. این اختلال ادراکی ممکن است از مسیر‌های زیر عملیاتی شود: ایجاد سردرگمی: با ارائه اطلاعات متناقض یا ساختگی، مخاطب دیگر نمی‌تواند واقعیت را به‌روشنی تشخیص دهد.  تولید بی‌اعتمادی: با برجسته کردن ضعف‌ها و مشکلات درون‌سیستمی، روحیه اعتماد به نظام یا ساختار اجتماعی تضعیف می‌شود.  هدف‌گیری عواطف: با تحریک احساسات منفی مانند خشم یا ترس، افراد به واکنش‌های احساسی و غیرمنطقی سوق داده می‌شوند.  پیشرفت‌های فناورانه، عامل کلیدی در گسترش روش‌های اختلال ادراکی به‌شمار می‌رود. دو جنبه اصلی این پیشرفت‌ها عبارت‌اند از: بهره‌گیری از هوش مصنوعی: هوش مصنوعی قادر است پیام‌هایی شخصی‌سازی‌شده با توجه به پروفایل روان‌شناختی مخاطب تهیه کند و تأثیرگذاری روانی و ادراکی را به حداکثر برساند.  الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی: این الگوریتم‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که محتوا‌های تحریف‌شده را بین کاربران با سرعت و گستردگی بالایی منتشر کنند و آنچه را که به نفع مهاجمان است، برجسته سازند.  اثرات اختلال ادراکی بر جامعه: قدرت اختلال ادراکی هنگامی به اوج خود می‌رسد که اثرات آن در جنبه‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی مشاهده شود: کاهش انسجام اجتماعی: رسانه‌ها و ابزار‌های ارتباطی می‌توانند به ایجاد جدایی و تفرقه میان اقشار مختلف اجتماع کمک کنند.  کاهش توان تصمیم‌گیری منطقی: زمانی که افراد تحت هجوم اطلاعات تحریف‌شده قرار می‌گیرند، قدرت تصمیم‌گیری منطقی و قابل‌اعتماد آنها تضعیف می‌شود.  افزایش آسیب‌پذیری در برابر نفوذ خارجی: در جوامعی که اعتماد عمومی کاهش یافته، فرصت برای مداخله و نفوذ دشمن افزایش می‌یابد.  راهبرد‌های مقابله با اختلال ذهنی در نبرد ترکیبی: برای مقابله با این نوع اختلال، رعایت اصول زیر ضروری است: روایت اول: پیشگامی رسانه‌های مرجع خودی در ارائه روایت‌اول برتر و خرده روایت‌های بعدی. آگاهی‌بخشی عمومی: از مؤثرترین راه‌های مقابله تقویت سواد رسانه‌ای در میان افراد جامعه است تا بتوانند اطلاعات درست را از نادرست تفکیک کنند (به عنوان نمونه در جریان حادثه بندر شهید رجایی، توسط منافقین کانالی در تلگرام ایجاد شد با انتساب ظاهر به سازمان صدا و سیما که تصاویر واخبار مربوط به حادثه را در لحظه مخابره می‌کرد). تقویت اعتماد اجتماعی: اقدامات فرهنگی و اجتماعی که موجب افزایش اعتماد مردم به نظام و همبستگی اجتماعی شده، نقش کلیدی در کاهش اثرات اختلال ادراکی دارند (انعکاس خبری با ضریب مناسب به مشارکت‌های مردمی در کاهش دامنه خسارات حوادث، هجوم گسترده برای اهدای خون، مدیریت بازار برای مقابله با احتکار‌های احتمالی، مشارکت مالی در پویش‌هایی نظیر ایران همدل). بهره‌گیری هوشمندانه از فناوری و تقویت امنیت سایبری: استفاده از فناوری‌های مقابله با اخبار جعلی و تقویت نظارت بر شبکه‌های اجتماعی از راهبرد‌های مؤثری در این زمینه است (چند سال قبل، توئیتر به صورت هوشمندانه محتوای گمراه کننده مضر و نادرست را حذف یا با برچسبی مشخص کرد. چنین محتوایی شامل اخبار جعلی، تهدید امنیت جانی، آشوب‌های مدنی گسترده، جلوگیری از رأی دادن افراد و ریسک‌های امنیت سایبری بود). به هر ترتیب، نبرد‌های ترکیبی و قدرت ایجاد اختلال ادراکی به یکی از جدی‌ترین تهدیدات عصر حاضر تبدیل شده‌اند و ذهن انسان‌ها نیز به عنوان میدان اصلی نبرد تعریف شده است. کشور‌های مختلف نیز برای مقابله با این چالش به طیف گسترده‌ای از ابزار‌ها و استراتژی‌ها متوسل می‌شوند؛ از تقویت سواد رسانه‌ای گرفته تا بهره‌گیری از فناوری‌های پیشرفته. در نهایت، تنها با آگاهی، انسجام اجتماعی و اقدامات پیشگیرانه می‌توان از آسیب‌های این جنگ مدرن کاست و راهی به سوی حفظ امنیت و ثبات جامعه پیدا کرد. در عصر هوش مصنوعی، نبرد‌های ترکیبی به یکی از پیچیده‌ترین چالش‌های امنیتی و اجتماعی بدل شده‌اند. نبرد‌های ترکیبی، از ابزار‌های متنوعی برای تسخیر ذهن‌ها و قلب‌های مردم استفاده می‌کنند. این نوع جنگ، ماهیتی چندلایه دارد و بعد نظامی آن فقط بخش کوچکی از این نبرد محسوب می‌شود. اختلال ایجاد شده از نبرد‌های ادراکی، فقط به یک نسل محدود نمی‌شود و تأثیرات آن می‌تواند عمیق و دامنه‌دار باشد. از این‌رو، مقابله با این جنگ و این اختلال نیازمند استراتژی‌های همه‌جانبه است که شامل آگاهی‌بخشی، تقویت ایمان و ارتباطات اجتماعی مستحکم است. دشمن تلاش می‌کند با نفوذ در فضای اطلاعاتی و رسانه‌ای، مردم را نسبت به واقعیت‌ها دچار سردرگمی کند و با استفاده از ابزار‌های مدرن رسانه‌ای و تقویت شایعات، تلاش می‌کند حقیقت‌ها را پنهان کرده و ذهن مردم را نسبت به حقایق مشوش سازد.

نگاه به شرق و آفریقا راهی به‌سوی توسعه و امنیت

ناصر ایمانی 

تغییرات شگرف و پیوسته در ساختار قدرت جهانی و مناسبات بین‌المللی، ضرورتی انکارناپذیر را پیش روی ما قرار می‌دهد. عدم توجه به این مهم، نه فقط موجب غفلت از فرصت‌های بی‌بدیل پیش‌رو خواهد شد، بلکه می‌تواند به اتخاذ تصمیماتی بینجامد که با منافع ملی ما در تضاد باشد. به همین دلیل، لازم است با نگاهی تحلیلی و ژرف‌نگر، ابعاد گوناگون این تحولات را بررسی کرده و راهکار‌های مناسب برای مواجهه با آنها را تبیین کنیم.

آنچه امروز در عرصه بین‌المللی شاهد آن هستیم، شباهت‌های قابل‌توجهی با دوران پس از جنگ جهانی دوم دارد. در آن دوران، ظهور آمریکا به‌عنوان یک ابرقدرت اقتصادی، همراه با طرح مارشال که اروپا را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار داد و همچنین ظهور اتحاد جماهیر شوروی به‌عنوان قطب مخالف، نظام دوقطبی را شکل دادند و قواعد بازی به‌طور اساسی تغییر پیدا کرد. اکنون نیز شاهد تحولات بنیادین درساختار قدرت جهانی هستیم که نیازمند بازنگری درمفروضات و رویکرد‌های پیشین ماست. درجهان معاصر، قدرت اقتصادی به‌تدریج جایگزین قدرت نظامی به‌عنوان عامل تعیین‌کننده در مناسبات بین‌المللی می‌شود. در حالی‌که در دوران جنگ جهانی دوم، قدرت نظامی نقشی کلیدی در تعیین سرنوشت کشور‌ها ایفا می‌کرد، امروزه قدرت اقتصادی به ابزاری کارآمدتر برای تأثیرگذاری برمعادلات جهانی تبدیل شده است. ظهورقدرت‌های اقتصادی نوظهورهمچون چین وهند، نظام تک‌قطبی پیشین را به چالش کشیده و به سمت جهانی چندقطبی سوق می‌دهد.

بلوغ دیپلماتیک ایران در شرایط سخت

فاطمه خادم شیرازی

فاطمه خادم شیرازی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: تجربه تلخ برجام به ایران آموخت که تکیه انحصاری به تعهدات غرب ریسک بزرگی است. خروج یک جانبه آمریکا از توافق هسته‌ای، تهران را به سمت تنوع بخشیدن به شرکای استراتژیک سوق داد. امروز ایران نه شرقیِ مطلق است و نه غربی، بلکه در پی ایجاد توازنی ظریف میان این قطب‌هاست. ارسال پیام به پوتین درست در لحظه مذاکره با آمریکا، نشان‌دهنده برگ‌های برنده‌ای است که ایران در دست دارد.
دیپلماسی ایرانی: این حرکت به ظاهر متناقض ایران در حقیقت نمایشی استادانه از دیپلماسی چندبعدی در شرایط بحرانی است. در عمق این استراتژی، محاسبات پیچیده‌ای نهفته که ریشه در تجارب تاریخی، نیازهای امنیتی و واقعیت‌های ژئوپلیتیک دارد. ایران با این مانور هوشمندانه در حال بازی همزمان در چندین صفحه شطرنج بین‌المللی است.
تجربه تلخ برجام به ایران آموخت که تکیه انحصاری به تعهدات غرب ریسک بزرگی است. خروج یک جانبه آمریکا از توافق هسته‌ای، تهران را به سمت تنوع بخشیدن به شرکای استراتژیک سوق داد. امروز ایران نه شرقیِ مطلق است و نه غربی، بلکه در پی ایجاد توازنی ظریف میان این قطب‌هاست. ارسال پیام به پوتین درست در لحظه مذاکره با آمریکا، نشان‌دهنده برگ‌های برنده‌ای است که ایران در دست دارد.
ایران با این معاهده همزمان در نظر دارد چندین سناریو را پوشش ‌دهد. در سطح نظامی، ایران به دنبال تضمین‌های امنیتی است که فراتر از توافق‌های کاغذی باشد. دسترسی به فناوری‌های پیشرفته دفاعی روسیه، همکاری در سوریه و عراق و حمایت سیاسی مسکو در شورای امنیت، همه بخشی از این محاسبات امنیتی هستند. حتی اگر توافقی با غرب حاصل شود، ایران نمی‌خواهد در دام وابستگی امنیتی به غرب گرفتار آید.
از منظر اقتصادی، کریدور شمال – جنوب و همکاری با سیستم‌های مالی جایگزین روسیه، بیمه‌ای در برابر نوسان‌های احتمالی تحریم‌هاست. ایران به خوبی می‌داند که حتی در صورت کاهش تحریم‌ها، دسترسی کامل به سیستم مالی جهانی ممکن است سال‌ها طول بکشد. در این میان، شراکت با روسیه و چین همچنان حیاتی باقی می‌ماند.
این استراتژی در عین حال پیام‌های روان‌شناختی مهمی به مخاطبان مختلف می‌فرستد. به غرب می‌گوید که ایران گزینه‌های دیگری دارد. به روسیه اطمینان می‌دهد که جایگاهش به عنوان شریک استراتژیک حفظ خواهد شد. و به مخاطبان داخلی نشان می‌دهد که رهبری کشور در پیگیری منافع ملی مصمم و هوشیار است.
البته این بازی پرریسک بدون چالش نیست. تاریخچه روابط ایران و روسیه نشان می‌دهد مسکو همواره منافع خود را مقدم بر تعهداتش به تهران دانسته است. از تأخیر عمدی در تحویل سیستم‌های دفاعی اس-۳۰۰ تا مماشات در شورای امنیت، روسیه ثابت کرده شریکی غیرقابل پیش‌بینی است. این پرسش جدی وجود دارد که در شرایط بحرانی، آیا کرملین حاضر است هزینه تقابل با غرب را برای ایران بپردازد؟
از سوی دیگر، این مانور دیپلماتیک ممکن است در واشینگتن به نشانه بی‌ثباتی یا حتی بدعهدی تعبیر شود. آمریکا پیشینه‌ای از تحریم‌های ثانویه در پاسخ به همکاری‌های ایران با رقبایش دارد. تجربه نشان داده حتی در صورت توافق، چنین حرکاتی می‌تواند انگیزه غرب برای اجرای تعهدات را کاهش دهد. آیا ایران واقعاً ظرفیت تحمل بازگشت تحریم‌ها یا تشدید فشارهای بین‌المللی را دارد؟
در داخل نیز اجرای این استراتژی با چالش‌های جدی روبه‌روست. نهادهای موازی در سیاست خارجی ایران گاه پیام‌های متضادی صادر می‌کنند. اختلاف جناح‌ها بر سر اولویت شرق یا غرب ممکن است به جای انسجام، سردرگمی ایجاد کند. افزون بر این، اقتصاد تحریمی ایران با وابستگی به درآمدهای نفتی و محدودیت‌های فناورانه، آیا واقعاً اهرم کافی برای بازی در چند جبهه را دارد؟
نباید فراموش کرد که هم روسیه و هم غرب، اولویت‌های کلان‌تری از ایران دارند. مسکو درگیر اوکراین است و غرب بر رقابت با چین متمرکز شده است. این خطر وجود دارد که ایران در محاسبات این قدرت‌ها به حاشیه برود. اگر تهران نتواند بین وعده‌ها به روسیه و تعهدات احتمالی به غرب تعادل برقرار کند، نه تنها برگ‌برنده‌ای نخواهد داشت، بلکه ممکن است در نهایت میان دو جبهه گرفتار آید. دیپلماسی فعال چندقطبی زمانی ثمربخش است که با محاسبه دقیق هزینه‌-فایده همراه باشد. ایران نیازمند سنجش واقع‌بینانه‌تری از وفاداری روسیه، پیش‌بینی واکنش‌های غرب، رفع اختلافات داخلی و تناسب انتظارات با توان ملی است. بدون این ملاحظات، به جای نمایش قدرت دیپلماتیک، خطر تفسیر این استراتژی به عنوان سردرگمی راهبردی وجود دارد. موفقیت در این مسیر پیچیده نه تنها به هوشمندی دیپلماتیک، بلکه به شناخت دقیق محدودیت‌های ساختاری و بین‌المللی بستگی دارد.
در تحلیل نهایی، این استراتژی نمایشی از بلوغ دیپلماتیک ایران در شرایط سخت بین‌المللی است، اما موفقیت آن نیازمند دقت بالا، انسجام داخلی و انعطاف‌پذیری است. تهران باید بتواند همزمان اعتماد روسیه را جلب کند، غرب را پای بند نگه دارد و اقتصاد خود را از شوک‌های احتمالی مصون بدارد. در غیر این صورت، این مانور هوشمندانه ممکن است به بن‌بست استراتژیک منجر شود. / دیپلماسی ایرانی

نظارت‌ناپذیری و انحصار در رسانه ملی

جلیل سازگارنژاد
 

یکی از درخشان‌ترین اقدامات نظارتی مجلس ششم شورای اسلامی (موسوم به مجلس اصلاحات) برای استیفای حقوق ملت، تحقیق و تفحص از عملکرد مالی و تبلیغاتی صداوسیما بود. درست 22 سال قبل و در دوم اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۲ گزارش تحقیق و تفحص یادشده در صحن علنی مجلس قرائت شد. آن اقدام نظارتی که به درخواست نماینده وقت محلات و دلیجان در مجلس و به دور از شائبه‌های سیاسی مطرح و به تصویب کمیسیون فرهنگی رسید و برای اجرای آن نیاز به مجوز رهبری بود (که براساس مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام نهادهای تحت نظر ایشان باید با موافقت رهبری باشد)، بنابراین ریاست وقت مجلس در نامه‌ای مجوز یادشده را درخواست و با موافقت ایشان و اصلاح مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام، مراحل اجرائی با تشکیل هیئت تحقیق و تفحص و حضور کارشناسان خبره و مجرب دیوان محاسبات کشور آغاز شد.

گرچه در روند تحقیقات موانع جدی و کارشکنی بسیاری، از سوی برخی از مدیریت‌های وقت سازمان ایجاد شد، اما سرانجام با هوشمندی کارشناسان و کسب اطلاعات از دیگر مراجع قانونی و پس از گذشت نزدیک به یک سال نتیجه تحقیقات مشخص شد که پس از تصویب در کمیسیون فرهنگی و قرائت در صحن علنی مجلس به رؤسای سه قوه که طبق اصل ۱۷۵ قانون اساسی نمایندگان آنها شورای نظارت بر صدا‌و‌سیما را تشکیل می‌دهند، ارجاع شد و با موافقت رؤسای قوه مقننه و مجریه مراتب برای اقدام قانونی و رسیدگی به تخلفات گسترده و مستند انجام شده و در سازمان یادشده تسلیم ریاست قوه قضائیه شد که البته به نتیجه‌ای نرسید...!!!

اما آنچه موجب شد تا یک بار دیگر درباره یادآوری و بازخوانی تحقیق و تفحص یادشده اقدام شود. اتفاقات اخیر در پخش برنامه‌های صداوسیما به‌‌ویژه برنامه زنده سیمای خانواده در شبکه یک روز سوم اردیبهشت‌ماه و توهین به ارزش‌های مذهبی اهل‌ سنت است و تمسخر وزیر خارجه عربستان در شبکه‌ای دیگر. بدون‌تردید اگر دستگاه‌های ذی‌ربط و مسئول از صداوسیما گرفته تا قوه قضائیه و شورای نظارت به وظایف قانونی خود در آن تحقیق و تفحص عمل کرده و متخلفان را مجازات می‌کردند، شاید از بروز چنین اتفاقات ناگواری در صداوسیما پیشگیری می‌شد و مسیر تخلفات مسدود می‌شد یا کاهش می‌یافت. نگاهی گذرا به عملکرد فرهنگی و سیاسی صداوسیما در سه دهه گذشته نشان‌دهنده رویکرد آگاهانه و مدیریت‌شده‌ای در ساخت‌وساز و پخش برنامه‌ها، سریال‌ها و گفت‌وگوهایی است که با جهت‌گیری خاص از سوی گروهی اندک که رسانه ملی را در اختیار گرفته و در تصرف افکار و برنامه و سیاست‌های مخرب و وحدت‌سوز و غیرواقعی خود دارند، تولید و اجرا می‌شود.

 

پس از پخش برنامه‌هایی مانند هویت در سال ۱۳۷۵ که تنش‌های فراوانی را به دنبال داشت و همچنین برنامه مخرب و ضدفرهنگی چراغ در حوالی همان سال‌ها که رئیس وقت سازمان در سال ۱۳۷۹ آن را مغایر با سیاست‌ها و خلاف جهت‌گیری صداوسیما دانست تا سریال‌های گاندو که برای تخریب دولت‌ها و شخصیت‌های برجسته کشور ساخته شد و دیگر برنامه‌های مشابه آنها و آخرین شاهکارهای آن پخش کلیپ مشکوک گفت‌وگو با یک جوان و توهین به مقدسات اهل سنت از شبکه یک صداوسیما و...‌ نمونه‌های بارزی از آبشخور فکری و سیاسی اداره‌کنندگان صداوسیما است. آن‌هم در شرایطی که مسئولان سیاست خارجی در حال مذاکره و گفت‌وگو با آمریکا برای رفع تحریم‌ها هستند و نیاز به وحدت ملی بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود چگونه و با چه پشتوانه‌ای دست به تخریب و ایجاد مانع در روند مذاکرات می‌زنند.

این اقدامات و برنامه‌ها به باور نگارنده این یادداشت که خود عضو هیئت تحقیق و تفحص از صداوسیما در سال ۱۳۸۰ بوده است، حکایت از نظارت‌ناپذیری سازمان یادشده از فرایندهای قانونی دارد. چگونه ممکن است که سازوکارهای کنترلی از‌جمله پخش با تأخیر حدود یک‌دقیقه‌ای تمام برنامه‌های زنده و بازبینی قبل از پخش همه برنامه‌های ضبط‌شده، باور کنیم که صرفا یک اشتباه در پخش کلیپ‌های یادشده رخ داده و تعمدی در کار نبوده است! بدون‌تردید انحصاری‌بودن رسانه ملی و نظارت‌ناپذیری آن و نگرش باندی در ساخت برنامه‌های صداوسیما و سکوت مراجع قانونی مانند شورای نظارت اعم از نمایندگان مجلس، ریاست‌جمهوری و قوه قضائیه استمرار چنین رفتارها و برنامه‌هایی را تضمین می‌کند. اینک با عنایت به وظایف قوای سه‌گانه به‌ویژه رئیس‌جمهور که مسئولیت اجرای قانون اساسی را برعهده دارد، انتظار می‌رود درباره اقدامات مؤثر و بازدارنده در این زمینه تجدیدنظر شود.

در پایان ذکر این نکته شایسته است که انتقاد از مدیریت صداوسیما به منزله نفی تلاش‌های بسیاری از کارکنان پرتلاش و زحمتکش و صدیق سازمان یادشده نیست. 

۳دلیل تغییر رفتار ایران در مواجهه با ترامپ

کمیل خجسته

ترامپ ۴ فوریه یعنی ۱۶بهمن۱۴۰۳ش متنی مکتوب در قالب فکت‌شیت در سایت کاخ سفید درباره نحوه مواجهه‌اش با ایران منتشر کرد. مهم‌تر از تیتر این فکت شیت متن درون آن بود که برنامه ترامپ را در پنج عرصه تعریف کرده بود و آنچه جلب توجه می‌کرد مقابله با سیستم تسلیحاتی متعارف و غیرمتعارف ایران، مقابله با سلاح هسته‌ای و خنثی‌سازی نفوذ منطقه‌ای ایران بود. کاخ سفید این برنامه را ذیل این تیتر قرار داده بود که ترامپ فشار حداکثری علیه ایران را احیا می‌کند.
  ترامپ از همان بهمن ماه این برنامه فشار حداکثری را در میدان آغاز کرد. اعزام ناوهای هواپیمابر به منطقه، تجمیع تجهیزات شرق آسیای آمریکا در منطقه غرب آسیا، مستقرشدن هواپیماهای B۲ در جزیره گارسیا و... بالارفتن تحرک رژیم با هدف ایران ازجمله اقدامات ضمیمه‌ای فکت‌شیت ترامپ بود آنچنان که در یکی از همین نشست‌ها دو هفته تقریبا بعد از فکت‌شیت، نتانیاهو در کنار روبیو وزیر خارجه ترامپ گفت که «با حمایت آمریکا کار را علیه ایران یکسره خواهیم کرد.»
در سومین سطح هم آن‌ها طرح فروش صفر نفت را تلاش کردند به اجرا برسانند. آنچنان که در ایام عید که ایران در تعطیلات رسمی به‌سر می‌برد، یک بندر در چین به دلیل تبادل نفتی با ایران تحریم شد. اقدامی که در نو ع خودش در تاریخ تحریم بی‌سابقه بود.  
در مقابل ایران در مواجهه با این الگوی ترساندن و فشارحداکثری چه کرد؟ آیت‌ا... خامنه‌ای سه روز بعد از انتشار فکت‌شیت اعلام کردند که با چنین دولتی مذاکره نمی‌کنیم. نیروهای مسلح ایران در مقابل تهدیدات نظامی آمریکایی صهیونیستی، تهدیدات نظامی معتبر یا سطحی از پاسخگویی را در قالب مانورهای چندماهه و نمایش تجهیزات انجام داد. حتی در این سطح پیام‌ها و فعالیت‌های جدی دیپلماتیکی انجام داد آن چنان که احتمالابه خوبی کشورهای منطقه متوجه شدند که اگر آسمانشان یا خاک کشورشان برای تامین خواسته‌های نظامی آمریکا و رژیم در اختیارشان قرار بگیرد، آن آسمان و خاک، خاک متخاصم تلقی می‌شود و دفاع در برابر آن مشروع خواهد بود. همین‌طور هم کشورهای منطقه و هم کشورهایی که از نفت و گاز منطقه سود می‌بردند، برایشان روشن شد که اگر امنیت انرژی ایران به خطر بیفتد؛ امنیت انرژی کل منطقه به خطر خواهد افتاد و این مجموعه پیام‌ها، کشورهای منطقه را در برابر اقدامات احتمالی رژیم و آمریکا در برابر ایران به تکاپو انداخت.
و در سومین سطح هم ایران توانست به‌رغم همه تلاش‌های فشار حداکثری رکورد فروش نفتش را بزند و عملا اقدامات آمریکایی‌ها را بی‌اثر کند.
حالا ترامپ که پرونده اوکراین و فلسطین را روی میزش باز مانده می‌دید و در جنگ تعرفه شکست سختی خورده بود و روزبه‌روز به گزارش صد روز اولش نزدیک‌تر می‌شد؛ مجبور به تغییر راهبرد شد.
در چنین فضایی است که ترامپ از فکت‌شیتش به نامه با واسطه اماراتی می‌رسد که این بار در این نامه بر سه چیز تاکید دارد: اول این که می‌خواهد ایران سلاح هسته‌ای نداشته باشد. دوم این که صنعت هسته‌ای ایران را به رسمیت می‌شناسد و سوم این که زمان برای این توافق را محدود می‌داند.
حالا دلیل تغییر رفتار ایران مشخص می‌شود. ترامپ از فکت شیت به نامه با واسطه رسید و این گونه ایران جلوی تصعید تنش نظامی در منطقه و التهاب اقتصادی درون کشورش را گرفت.
یک سومی هم در این میان به‌وجود آمد. حذف امارات که فعلا رابطه نزدیکی با رژیم پیدا کرده است و جایگزینی عمان به عنوان واسطه پیام، تبدیل مذاکره مستقیم به غیر مستقیم و تخاطب ایران با ویتکاف نماینده ترامپ در منطقه و نه با روبیو -وزیر خارجه- تلاش دیپلماتیک ایران بود تا درون ساختار آمریکا وزنه طیف موافقین توافق قدرتمندتر شود. در واقع ایران با اقداماتش و البته زمینه‌هایی که در آمریکا پیش آمد فرصت رسیدن به توافق را برای خود ساخت.
محور اقدامات پیش روی ایران
در یک تقسیم امروز ایران با چهار گروه درون آمریکا روبه روست:
۱. جنگ گسترده.
۲. توافق را اهرمی ‌می دانند برای ایجاد اغتشاش و آشوب در داخل ایران. آن‌ها به دنبال این هستند تا با نمایش پیشرفت مذاکرات و شرطی‌سازی محیط ایران نسبت به مذاکره ناگهان زیر میز مذاکره بزنند؛ بر بازار ایران شوک وارد کنند، با اقدامات ضد امنیتی محیط ایران را از درون زیر فشار ببرند.
۳. جنگ محدود و زدن نقاط استراتژیک و زیرساخت‌های اساسی ایران.
۴. موافقین توافق با توجه به زمان ترامپ این را یک فرصت برای کابینه می‌دانند.
ایران در مواجهه با این چهار وضعیت تلاش می‌کند اولا با پیام‌ها، نشانه‌ها ومانورهایی که برگزار می‌کند، نشان دهد چیزی به نام جنگ محدود وجود ندارد. هزینه این جنگ به حساب منطقه خواهد بود و هر کسی که در منطقه داد و ستد دارد. از این رو ایران با مجموعه اقداماتش دارد سمت جنگ را پر هزینه برای همه بازیگران منطقه می‌کند. بازدیدهای رسانه‌ای فرماندهان هوافضا و پدافند ایران در این ایام از برخی اماکن مهم ایران از این جمله است.
از سوی دیگر با مجموعه اقدامات حفاظتی و امنیتی و جبران‌سازی‌های معیشتی و تلاش برای فروش نفت ایران تلاش می‌کند تا تیغ امید ایجاد اغتشاش و آشوب درون ایران را کند کند. توییت چهارشنبه گذشته آقای عراقچی که گفته بود «نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ما برای مقابله با هرگونه خرابکاری و عملیات ترور که با هدف اجبار ما به پاسخ مشروع (انجام می‌شود)، در آماده‌باش هستند» را در این راستا می‌شود تحلیل کرد. اگر ایران بتواند سه گزینه اول را تضعیف کند آن وقت رسیدن به یک توافق برای کسب منافع ملی برایش محتمل خواهد بود.
و این وضعیت همان وضعیتی است که اسرائیل و بخشی از کابینه ترامپ نمی‌خواهند. نتانیاهو برای حیاتش احتیاج به تقابل مستقیم با ایران دارد. او زیر فشار انتقادات قول داده بود پروژه سراختاپوس و تمرکز روی ایران را دنبال می‌کند و حالا در این فقره هم فعلا ناکام مانده است و این تنش‌های داخلی رژیم را بیشتر خواهد کرد و این گونه گذشت زمان در این حالت به نفع مردم ایران خواهد بود.

هفت کلمه در مورد گفت‌وگوهای فنی

محمدکاظم انبارلویی
۱- گفت‌وگوهای فنی یعنی چه ؟ گفت‌وگوهای فنی یعنی در یک توافق چه می‌دهیم و چه می‌گیریم؟
هر قانون و هر تصمیمی برای حکمرانی در سطح ملی متضمن درآمد یا هزینه‌ای برای کشور است!
توافق و مذاکرات در دوران دولت روحانی از حیث داده‌ها و ستانده‌ها خسارت محض بود. تنها آورده پدیده مذاکرات و توافق این بود یک جریان سیاسی دو بار در مورد شکل‌گیری دولت یازدهم و دوازدهم از مردم رأی بگیرد!
۲- برای توفیق در مذاکرات فنی لازم است مسئولان بیت‌المال در سه قوه یعنی نمایندگان، دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور و سازمان حسابرسی یک ضلع اعضای تیم فنی ایران باشند.
تا هر تصمیم فنی در مورد سازمان انرژی اتمی را در یک چرتکه‌اندازی دقیق بگویند چند تمام می‌شود.
مثلا در توافق برجام قرار شد ما چندین هزار سانتریفیوژ را از مدار خارج کنیم.
آب سنگین اراک را بتن‌ریزی کنیم و یا غنی‌سازی ۲۰ درصد را اکسید کنیم و...
این‌ها همه هزینه توافق بود. یک محاسبه ساده سرانگشتی نشان می‌دهد ما در اکسید کردن مقدار تولید غنی‌سازی ۲۰ درصد فقط ۱۸ میلیارد دلار ضرر کردیم. طرف آمریکایی حاضر نشده بود این مقدار اورانیوم غنی‌شده را بخرد یا ما در بازار جهانی بفروشیم یا حداقل در یکی از کشورهای طرف توافق به امانت دپو کنیم!
۳- ما برای اطمینان دادن به طرف مقابل که نمی‌خواهیم بمب بسازیم غیر از فتوای رهبری و اقدامات فنی که هزینه‌بر نباشد راه‌های زیادی داریم نباید دیکته طرف مقابل را بپذیریم. ما باید بسته پیشنهادی خود را روی میز بگذاریم.
۴- هیئت فنی از ورود به دالان‌های تودرتو و گیج‌کننده باید پرهیز کند. انتظارات طرف مقابل از ما را ساده‌سازی کنند تا معلوم شود این معامله چند برای ما تمام می‌شود.اگر هزینه آن بیش از درآمدش است عطای آن را به لقایش ببخشند.
هیئت فنی ما نباید فراموش کنند یک ضلع گفت‌وگو یا به تعبیر درست‌تر تمام ضلع گفت‌وگوی آن طرف خزانه‌داری‌کل آمریکا است.
آن‌ها باید به این سؤال قبل از هر نشستی پاسخ دهند جای خزانه‌داری‌کل ایران در این گفت‌وگو کجاست؟
۵- هیئت فنی ما قبل از گرفتن یک تضمین عملی در توافقات، زیر بار هیچ تعهدی نروند.
تجربه برجام نشان داد اقدام برای توافق عملی تعهدات باید اول از سوی آمریکا صورت گیرد. آزادسازی پول‌های بلوکه شده ایران در آمریکا و دیگر کشورها به‌عنوان پیش‌درآمد توافق باید روی میز گذاشته شود تا با توافق درباره آن معلوم شود طرف مقابل اصلا جدیتی در رسیدن به توافق دارد یا نه؟!
آمریکایی‌ها ساخت بمب را بهانه قرار داده‌اند. آن‌ها می‌دانند ایران هرگز به سمت ساخت بمب نمی‌رود. بنابراین آن‌ها دنبال اهداف دیگر هستند. به این بهانه می‌خواهند پیچ و مهره‌های صنعت هسته‌ای و آورده‌های علمی آن را در قلمرو پزشکی، کشاورزی، صنعت، تولید برق و انرژی و ... ابتدا شل کنند و سپس از کار بیندازند.
با این ترفند در گفت‌وگوهای فنی باید برخورد شود. جلوی حرف‌های غیرفنی در گفت‌وگوی فنی را گرفت.
۶- گفت‌وگوی فنی فقط براساس چارچوب توافق باید روی مسائل هسته‌ای متمرکز باشد از ورود به حوزه‌های دیگر به بهانه مذاکرات هسته‌ای جلوگیری شود.
قرار نیست ما با توافق با آمریکایی‌ها، دوست شویم.
ملت ایران با آمریکایی‌ها مشکلات زیادی دارند. قرار نیست همه مشکلات با همین مذاکرات که نه به دار است و نه به بار حل شود.
۷- مدیریت زمان در گفت‌وگوهای فنی مهم است طرف آمریکایی می‌خواهد اطمینان پیدا کند ما بمب نمی‌خواهیم بسازیم برای تضمین این اطمینان ما چند گزاره حقیقی داریم.
الف- ما عضو ان پی تی هستیم یعنی نمی‌خواهیم بمب بسازیم. گزارش‌های آژانس قبل از برجام و بعد از برجام سند این ادعاست.
ب- گزارشات مستمر نهادهای امنیتی آمریکا
ج- خروجی صلح‌آمیز صنعت هسته‌ای در حوزه صنعت، پزشکی، انرژی، کشاورزی و ...
د- اجازه نصب دوربین‌ها در مراکز هسته‌ای و شدیدترین کنترل‌های غیرعادی آژانس
هـ- از همه این‌ها مهم‌تر فتوای رهبری
پس ۹۰ درصد بحث‌های فنی در مورد تعهدات ما حل است باید ۱۰۰ درصد زمان به رفع تحریم‌ها و پایان نوع تهدیدهای طرف مقابل اختصاص یابد چه تحریم‌های ایران چه تحریم‌های شرکت‌ها و افراد و گروه‌هایی که از سوی آمریکا به بهانه تحریم به حقوق تجارت آن‌ها تجاوز شده است.
باید به طرف مقابل تفهیم شود ساخت بمب اتمی در ایران فقط یک مدعی دارد آن‌هم رژیم صهیونیستی است که با دروغ‌پردازی و فریب سیاست خارجی آمریکا را به گروگان گرفته است تا زمانی که رژیم صهیونیستی در روابط توافق ایران و آمریکا اخلال می‌کند امکان دسترسی به حل مجادلات هسته‌ای صفر است.
ادامه این اخلال فقط هزینه دولت آمریکا و درآمد سیاسی نتانیاهو است.

بحران در بحران؛ فقدان تحلیل روایی در رسانه‌های ما

رسول لطفی

این یادداشت، هیچ طرح تازه‌ای ندارد. تمام آن چیزی است که هر کدام از ما، در روزگار مواجهه با حوادث تلخ و ناگهانی، بارها و بارها با گوشت و پوست خود حس کرده‌ایم؛ ضعف ساماندهی رسانه‌ای و آشفتگی اطلاع‌رسانی. فقدان یک نقشه رسانه‌ای جدی، فقدان یک قایق نجات در دریای متلاطم افکار عمومی؛ آنجا که ذهن‌ها مبهوت مانده‌اند و دل‌ها در التهابند، ما بی‌سکان و بی‌جهت، دست‌وپا می‌زنیم. چرا چنین است؟ چرا هر بار به جای آنکه حوادث را مدیریت کنیم، خودمان بخشی از آشوب می‌شویم؟ 
نمونه اخیر انفجار در بندر رجایی شاهدی بر این وضعیت است. پیش از آنکه بررسی‌های کارشناسی کامل شود، رسانه‌هایی ـ‌چه داخلی و چه خارجی‌ـ در تحلیل‌های شتابزده خود، انگشت اتهام را به سوی «خرابکاری»، «دشمنان خارجی» یا «خطاهای فاحش مدیریتی» نشانه رفتند. این نوع روایت‌سازی‌های نیم‌بندی، نه‌تنها آرامش روانی جامعه را مخدوش می‌کند، بلکه امکان مدیریت عقلانی بحران را نیز از مدیران می‌گیرد. بی‌سامانی رسانه‌ای در چنین بزنگاه‌هایی، نوعی آنتروپی اجتماعی تولید می‌کند: افول نظم در ساحت معنایی جامعه. هر رسانه‌ای که پیش از کشف حقیقت، دست به روایتگری بزند، آگاهانه یا ناآگاهانه در ایجاد این آنتروپی سهیم است. روایت‌های اولیه به مثابه «طرح‌واره‌های اولیه ذهن جمعی» عمل می‌کنند و بعدتر اصلاح آنها، حتی با انتشار حقایق روشن، دشوار و پرهزینه خواهد بود. ورای روایت‌های رسانه‌ای که حول این قضیه شکل گرفت، یک هدف مشترک وجود داشت: تضعیف ایران در ذهن‌ها. ایران تضعیف‌شده، بی‌ثبات و گرفتار بحران دائمی، پروژه نانوشته‌ای بود که در لایه‌های مختلف روایت‌ها پیش می‌رفت. این پروژه جا‌گذاری ذهنی، آزمون و خطای بی‌وقفه‌ای هم بود: سنجیدن واکنش افکار عمومی، ترسیم خطوط شکنندگی جامعه و زمینه‌چینی برای فشارهای بعدی و در این میان، خلأ بزرگ، نبود اتاق فکر رسانه‌ای در مدیریت بحران بود. افکار عمومی به حال خود رها شد؛ بی‌سپر، بی‌رهبری، بی‌راهبری. در چنین بزنگاه‌هایی، نبود یک مرکز طراحی و هماهنگی روایی، نه تنها آسیب‌های بحران را چندبرابر می‌کند، بلکه به روایت‌های مخرب اجازه می‌دهد بر ویرانه ذهن‌ها، امپراتوری اضطراب و بی‌اعتمادی بنا کنند. رسانه در مدیریت بحران، محرم دانسته نمی‌شود. در ساختار ما، رسانه اغلب یا به بیانیه‌نویسی منفعل فروکاسته می‌شود یا به سکوتی بی‌ربط و بیگانه تبعید می‌شود.
استقلال رسانه‌ای که می‌توانست سپر عقلانیت در بحران باشد، غایب است. رسانه بی‌استقلال، یا مجبور است توجیه‌گر تصمیماتی باشد که خودش نقشی در شکل‌گیری‌شان نداشته یا ناگزیر است در حاشیه، فقط نظاره‌گر باشد؛ بی‌آنکه بتواند معادله بحران را بازتعریف کند یا جامعه را به سوی اعتماد، صبر و فهم هدایت کند. مشکل، بنیادی‌تر از چند ضعف تاکتیکی است. ما در بنیان کار، در فرم و ادبیات رسانه‌ای خود، هیچ مواجهه جدی با مفهوم «بحران» نکرده‌ایم. ادبیات رسانه‌ای ما، غالباً یا به ورطه شعارهای بی‌جان می‌افتد یا در گزارش‌های خام و بدون افق غرق می‌شود. فاقد توان تحلیل روایی‌ای هستیم که بتواند حادثه را در بستر یک روایت تسکین‌بخش یا آینده‌ساز بازسازی کند. رسانه ما حتی در توضیح بحران ناتوان است؛ چه رسد آن را تفسیر، تبیین و رهبری ‌کند. رسانه ما، چون فاقد این «امر تحلیلی ـ مفهومی» است، خود را در برابر حادثه، تهی می‌یابد. هیچ نقشه‌ای برای معنابخشی ندارد. هیچ قاعده‌ای برای هدایت سیل عاطفه‌ها و هیجان‌های مردمی ندارد. در نتیجه، واکنش‌هایش پراکنده، متناقض، شتابزده و ناپایدار می‌شود. ما به یک فرم تازه نیاز داریم؛ فرمی که بداند بحران، زبان خاص خود را می‌طلبد و تا زمانی که این فرم و زبان بحران را نیاموزیم، در برابر هر حادثه‌ای، باز هم دیر خواهیم رسید، بی‌اثر خواهیم بود و تماشاگر موج‌هایی خواهیم ماند که دیگران ساخته‌اند. 
در این میان، بحران عمیق‌تر و حیاتی‌تر از همه، به باور من، بحران در فهم ماهیت رسانه است. فهم ما از رسانه، یک درک سطحی و پراگماتیستی است؛ این فهم ابزاری و انتزاعی، ریشه همان لرزشی است که در لحظات بحران بیشتر خود را عریان می‌کند، زیرا وقتی بحران از راه می‌رسد، رسانه دیگر نمی‌تواند فقط ابزاری سرد و مکانیکی باشد؛ باید روح داشته باشد، باید جان ببخشد، باید همچون زبان زندگی، تنیده در رگ‌های جامعه جاری شود. ما هنوز نتوانسته‌ایم رسانه را در معنای آنچه هست بشناسیم و تا زمانی که رسانه را در معنای راستینش نفهمیده‌ایم، در مدیریت بحران، همچنان بی‌سکان خواهیم بود. رسانه، اگر درک شود، خود تداوم حیات انسان در قلمرو معناست.