صبح صادق >>  جبهه >> پرونده
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۰:۱۲  ، 
شناسه خبر : ۳۷۵۷۰۹

«شهید حجت‌الاسلام محمدباقر قره‌گوزلو» معروف به «محمود غفاری» در سال ۱۳۲۳ در جنوب تهران به‌دنیا آمد. در شانزده سالگی به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد. وی از شاگردان ممتاز «آیت‌الله حق‌شناس» بود و به سرودن شعر هم علاقه بسیاری داشت.
حاج محمدعلی قره‌گوزلو، روحانی عاشقی که در واحد عقیدتی لشکر ۸۱ زرهی خدمت می‌کرد، در بحران شروع جنگ به خط‌مقدم جبهه سرپل ذهاب آمد و آموزش دیده‌بانی را در ارتش گذراند و همچنان دیده‌بان فعال جبهه‌ها بود.

«دکتر ابراهیم شفیعی» یکی از فرماندهان عملیات «بازی دراز» در مورد شیخ محمود غفاری می‌گوید: «شیخ محمود روحانی بود. او لباس روحانیت را در‌آورده و لباس کامل رزم پوشیده بود. شیخ محمود همیشه به بچه‌های پاسدار می‌گفت: «من پا به پای شما تا شهادت هستم.» و واقعا هم همین‌طور بود. ایشان مشوق خیلی خوبی برای ادامه عملیات بازی دراز بود. نحوه شهادتش را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. یک روز جلوی در سنگر نشسته بود و حاج محمود داخل داشت نماز می‌خواند. نماز خواندش خیلی طولانی شده بود. پشت سر هم قامت می‌بست و نماز می‌خواند، دیگه حوصله‌ام سر رفته بود. اعتراض کردم که چرا اینقدر نماز می‌خواند. در همین هنگام بود که صدای اصابت خمپاره در کنار سنگر، مرا از جای خودم به طرف دیگر پرتاب کرد. تا به خودم آمدم، دویدم طرف سنگر. دیدم حاج محمود در سجده، به شهادت رسیده است.»

«حاج ماشاءالله عابدی» از مداحان معروف تهران در رابطه با این روحانی عارف و مبارز گفته است: «شیخ محمود غفارى، فامیلی اصلی‌اش قره‌گوزلو بود و به واسطه مبارزاتی که با طاغوت داشت، تغییر اسم داد. ایشان از یک طرف، عالمی وارسته بود و از طرف دیگر، یک سینه‌زن به تمام معنا. آنچنان سینه می‌زد که من مانند او سینه‌زن ندیدم؛ یا اگر بگویم دیدم، خیلی کم دیدم. ایشان با شور خاصّی سینه می‌زد و با این کار، مجلس را گرم می‌کرد. علاوه بر این خیلی هم انقلابى بود. سرسپرده آقای حق‌شناس و از شاگرد‌های ایشان بود.»

«مهدی مرندی» که با این شهید همرزم بوده در کتاب خاطرات خود، «حکایت سال‌های بارانی» درباره او می‌نویسد: «استفاده از توپخانه با وجود یک دیده بان، خوب میسر می‌شد. در آن روز‌ها حاج محمود غفاری برای توپخانه ما یک دیده‌بان توانا بود. او اولین روحانی بود که در روز‌های اول جنگ می‌دیدم. حضور او با لباس نظامی، آن هم در کار مهم و خطرناک دیده‌بانی، برای ما مهم بود. هیچ وقت لذت نماز‌هایی را که پشت سر او خواندم فراموش نمی‌کنم.»