«اسماعیل فرجوانی» روز ۶ آبان ۱۳۴۱ متولد شد و دوران کودکی را در فضای روحانی خانوادهاش که در همسایگی برخی خانوادههای عالم و روحانی زندگی میکردند، گذراند و همین امر در پرورش روحی و معنوی او تأثیر بسزایی داشت. وی در کنار تحصیل، در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد که روح استقلال و اتکا به خداوند را در او پرورش میداد.
عشق و علاقه زیادش به امام خمینی (ره) و شناخت هدفهای مقدس ایشان در دوران تحصیلش در دبیرستان که همزمان بود با ماههای پایانی دوران ستم و خفقان پهلوی، او را به صحنه مبارزه با رژیم شاه کشاند. از روزی که اسماعیل فرجوانی در راه تحقق هدفهای امام (ره) وارد مبارزه شد تا روزی که به شهادت رسید، همواره از پیشگامان این مبارزه مقدس بود.
شهادت «شهید صالح شوشتری» یکی از همرزمانش در دوران پیش از پیروزی انقلاب باعث شد تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به جبهههای دفاع از انقلاب برود و از نخستین کسانی باشد که در کردستان، دوشادوش پاسداران و بسیجیان با اشرار و نیروهای ضد انقلاب مبارزه کرده تا امنیت و آسایش هموطنان کرد را تأمین کند.
با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه کشورمان، همه اعضای خانواده فرجوانی وارد صحنه جنگ شدند و در حالی که او و برادرش در جبههها بودند، مادر، پدر و خواهرش نیز در پشت جبهه به فعالیت در امور پشتیبانی از رزمندگان اسلام مشغول بودند. «مجید شاهحسینی» یکی از همرزمان شهید فرجوانی میگوید این شهید در مدیریت کارها فکرش به جاهایی میرسید که به عقل دیگران نمیرسید. او روایت میکند: «عرف بود در هر مأموریت جدید تغییراتی در فرماندهی گردانها میدادیم. سال ۱۳۶۴ دنبال یک فرمانده گروهان میگشتیم. همانموقع محمود گلهدار، که هم قدرت فرماندهی خوب و هم توان بدنی بالایی داشت، از گردان زرهی به گردان ما برگشته بود. یکی از بچهها گفت: محمود اومده. قبلاً هم امتحان پس داده. اون رو بذاریم فرمانده گروهان. حاجاسماعیل مکث نکرد. فوری گفت: محمود دو سال با تانک و فولاد سر و کار داشته. بلافاصله نمیتونه بیاد نیروی انسانی رو فرماندهی کنه. مو لای درز حرفش نمیرفت. توی دلم گفتم دمت گرم! تا کجاها را میبینی.»