صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۳۷۵۷۵۸
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
سیدحسن نصرالله شهید شد ولی شهادتش نه‌تنها محور مقاومت را نشکست، بلکه ایمان به این راه و انگیزه تداوم آن را بیش از پیش کرد. جبهه مقاومت، علاوه‌بر انگیزه‌های پرقدرت گذشته برای مبارزه با رژیم صهیونیستی، امروز انگیزه انتقام فرماندهان حماسه‌ساز مقاومت به‌ویژه مجاهد کبیر سیدحسن نصرالله را نیز پیدا کرده است.

چند و چون اختلافات داخلی آمریکا درباره ایران 

سعدالله زارعی
ظاهراً «مذاکره با ایران» به یک موضوع اختلافی در هیئت حاکمه آمریکا تبدیل شده و نوساناتی در این موضوع پدید آورده است. اقدامات جدید تحریمی علیه ایران از سوی کنگره و وزارت خزانه‌داری آمریکا و اختلافات میان وزارتخانه‌های دفاع و امور خارجه و مباحث جاری میان آنان و «ویتکاف» به‌عنوان نماینده ویژه ترامپ در امور غرب آسیا و رئیس تیم مذاکره‌کننده با ایران و علاوه‌بر این‌ها اظهارات پرنوسان مقامات ارشد آمریکا درباره برنامه هسته‌ای و سایر موضوعات مرتبط با ایران، این اختلافات را بازتاب می‌دهد. چرا این اختلافات وجود دارند؟ دامنه آن چیست؟ و چه تأثیری روی ایران دارند؟ 
1ـ اول از همه خود موضوع مذاکره با ایران یک مسئله اختلافی در آمریکاست. عده‌ای از سیاستمداران آمریکایی از جمله مقامات کنونی وزارت دفاع معتقدند مذاکره با ایران در نهایت به نفع ایران تمام می‌شود و عایدات دولت آمریکا از آن ناچیز خواهد بود چرا که ایران فقط درخصوص موضوع هسته‌ای آماده مذاکره می‌باشد و این در حالی است که حق غنی‌سازی ایران، بدیهی‌تر از آن است که بتوان آن را با چالش اساسی درازمدت مواجه کرد و از سوی دیگر اصل حق غنی‌سازی ایران را بعضی از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل پذیرفته‌اند و وقتی اصل غنی‌سازی ایران در سطح بین‌المللی پذیرفته شده باشد، میدان چالش با آن بسیار تنگ خواهد بود. بر این اساس بخش وسیعی از نهادهای آمریکا معتقدند از مذاکرات هسته‌ای با ایران، نتیجه قابل توجهی به دست نمی‌آید و این ایران است که در نهایت با فرسایشی کردن موضوع، بالاخره حق خود و حرف خود را به کرسی می‌نشاند. 
در مقابل اعضای این گروه که کم‌ هم نیستند، عده‌ای دیگر معتقدند مذاکره هسته‌ای در واقع وادار کردن ایران به قبول داوری آمریکا در این موضوع است. اگر ایران در بحث هسته‌ای بپذیرد که موضع آمریکا فصل‌الخطاب است، این پذیرش با تمهیدات بعدی به سایر موضوعات از جمله قدرت نظامی و نفوذ منطقه‌ای ایران تعمیم پیدا می‌کند. این‌ها نوعاً از ادبیات تهاجمی «مسئول همه حوادث ناخوشایند ایران است» استفاده می‌کنند تا تصویری از یک واحد اخلالگر را به ثبت برسانند و پس از آن دیگران را به ورود در فرآیند مذاکراتی مدنظر کاخ سفید ترغیب نمایند. اما این‌ها نیز خود به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شوند، گروهی از آنان معتقدند ایران در شرایطی که احساس ضعف کند به مذاکره تن می‌دهد و وقتی تن داد می‌توان او را به دورهای مذاکرات پیاپی پیرامون موضوعات مختلف وادار نمود ولی اگر این احساس در ایران نباشد و یا دوره ضعف آن به پایان برسد، یا وضع آن به‌طور نسبی بهبود یابد، آنگاه دیگر مذاکره را جدی نمی‌گیرد و سرسختانه مقاومت خواهد کرد. این گروه با اشاره اغراق‌آمیز به وقایع حدود یک سال اخیر معتقدند الان زمان مذاکره با ایران است و می‌توان بدون آنکه امتیازی به ایران داد از آن امتیازات بزرگی گرفت. مقامات کنونی سازمان سیا در این طیف جای می‌گیرند. 
اما در مقابل، دسته دیگری هم هستند که معتقدند ایران ضعیف نشده و ضربه به واحدهای مقاومت منطقه‌ای تأثیری بر قدرت ذاتی ایران نداشته است و لذا نمی‌توان بدون ایجاد شرایط نسبتاً متوازن، از ایران چیزی گرفت. به نظر می‌آید تئوری‌پردازان مؤثری مثل «جان مرشایمر» فیلسوف سیاسی دانشگاه‌های آمریکا و خود دونالد ترامپ و ویتکاف در این دسته قرار می‌گیرند. این دسته معتقدند شرایط کنونی برای ایجاد یک توافق مناسب است و ممکن است زمان به نفع ایران پیش برود و دستیابی به توافق را سخت‌تر کند. 
چند روز پیش پسر ترامپ طی توئیتی بخش‌هایی از مقامات حزب جمهوری‌خواه را متهم کرد که «استیو ویتکاف» را تضعیف کرده و در حال تخریب دستور کار سیاست خارجی ترامپ می‌باشند. نشریه «واشنگتن اگزمینر» نیز چند روز پیش در گزارشی نوشت، ایپک (کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل) کمپین جدیدی برای تأثیرگذاری بر مذاکرات میان ویتکاف و عراقچی تشکیل داده‌اند. این گروه بر اینکه ایران غیرقابل اعتماد است، تأکید کرده و خواستار برچیدن کامل برنامه هسته‌ای ایران هستند در مقابل این گروه، مرشایمر استدلال می‌کند که ایپک جنگ با ایران را طلب می‌کند حتی اگر پای غنی‌سازی اورانیوم در ایران در میان نباشد و این در حالی است که ترامپ می‌داند که جنگ با ایران به نفع آمریکا نخواهد بود. 
این موارد ابعاد اختلافات در هیئت حاکمه آمریکا درباره ایران و درباره مذاکرات جاری میان دو کشور را نشان می‌دهد. این اختلافات ناشی از چیست؟ 
2ـ واقعیت ایران را از حیث قدرت داخلی و اثرگذاری منطقه‌ای و نقش‌آفرینی بین‌المللی آن نمی‌توان تغییر داد. این واقعیات هستند که سرنوشت هر چالشی با ایران را مشخص می‌کنند. البته در دل بحث قدرت داخلی ایران، یک حقیقت مهم دیگر هم وجود دارد و آن تصور هیئت حاکمه جمهوری اسلامی از قدرت ایران است. به نظر می‌آید در وضع کنونی ـ برخلاف دوره روحانی ـ این باور عمیقاً وجود دارد که ایران قدرتمند است و می‌تواند حقوق و منافع خود را حتی در محیط پُرچالش تأمین نماید در حالی که اگر این نگاه نبود و کشور در اداره افرادی نظیر حسن روحانی و محمدجواد ظریف قرار داشت، ایران قدرتمند، ضعیف ارزیابی می‌شد و نتیجاً آماده واگذاری امتیازات بزرگ بود. خب این دوره سپری شده و آمریکا این را به خوبی می‌داند. کافی است ادبیات تیم مذاکره‌کننده آمریکا در دوره روحانی را با ادبیات تیم آن در دوره کنونی مقایسه کنیم تا تفاوت دو نوع درک از موقعیت و قدرت ایران را متوجه شویم. 
ایران از حیث داخلی در وضعیت منسجم، توانمند و هوشمند قرار دارد. جمهوری اسلامی پس از 46 سال که با آمریکا در وضعیت تخاصمی قرار داشته، با حفظ مواضع خود و نیز با حفظ همه موقعیت‌های فراداخلی که آمریکا آن را به مداخلات خارجی ایران تعبیر می‌نماید، در مذاکرات کنونی حضور پیدا کرده و حد و خط خود در مذاکرات را به روشنی بیان نموده و طرف مقابل را از اینکه بتواند این حد و خط را بشکند، دچار تردید کرده است. مذاکرات مقدمات دور سوم دقیقاً به دلیل پافشاری ایران بر حد و خط ترسیمی خود و کاهش امید آمریکا از تحمیل مدل خود به تعویق افتاد. آنچه در حدفاصل روی کارآمدن دوباره ترامپ و پایان مذاکرات مقدماتی دور دوم میان آمریکا و ایران گذشته، یک آئینه تمام‌نما از ایران قدرتمند و نیز تصویری از آمریکایی است که ناگزیر به توافق می‌باشد. این صحنه، در واقع قدرت داخلی ایران را به تصویر کشید. سفر خالد بن سلمان وزیر دفاع و ولیعهد محتمل عربستان به ایران و توافقات نظامی دو کشور، درخواست ملتمسانه‌ گروسی به مشارکت ورزیدن در مذاکرات ایران و آمریکا و امتناع ایران از پذیرش آن، کنار گذاشته شدن اروپا از چرخه مذاکرات هسته‌ای با ایران و در نتیجه از چرخه تحولات منطقه‌ای و عقب‌نشینی تروئیکای اروپایی از شروط قبلی خود در مذاکره با ایران نشان‌دهنده آن است که در شرایط کنونی نمی‌توان چیزی را به ایران تحمیل نمود. 
نقش‌آفرینی منطقه‌ای ایران هم که عده‌ای درصدد بودند بر آن خدشه وارد کنند و یا آن را مخدوش معرفی نمایند، چیزی نیست که دچار تزلزل شده باشد. ایران و عراق به‌عنوان دو کشور همسایه و دارای پیوندهای عمیق مذهبی که با تهدیدات و نیز با فرصت‌های مشترکی در منطقه پیرامونی خود مواجه می‌باشند و با وجود تزلزل در وضعیت آمریکا و ابهام در ادامه حضور نظامی آن در منطقه و با وجود جنایات فجیع رژیم اسرائیل علیه مردم فلسطین، لبنان و سوریه که قابل سرایت به عراق نیز می‌باشد، ضرورت پیوندهای سیاسی، امنیتی، نظامی، اقتصادی و... درک می‌کنند و اهمیت آن را صدچندان می‌دانند. بنابراین عراق حتی اگر وزیر خارجه ـ وابسته به حزب دموکرات کردستان آن ـ حرف دیگری بزند، عضوی از جبهه مقاومت است و در وضعیت پشتیبانی از آن قرار دارد. لبنان و فلسطین در وضعیتی هستند که نیاز آنان به مقاومت و نیز به سلاح مقاومت غیرقابل مناقشه است. حالا دشمن برای جا انداختن ادعاهای باطل خود، هر روز یک خبری می‌سازد و چند روز دور آن می‌چرخد و دوباره خبری دیگر و چرخیدنی دیگر، اما واقعیت منطقه، واقعیت مقاومت است. آب‌های منطقه از دریای سرخ تا اقیانوس هند و از خلیج‌فارس تا دریای مدیترانه و تا زمین‌های حدفاصل آنان در کنترل مقاومت است و طی یک سال گذشته هیچ تغییری در این معادله ایجاد نشده است. این چیزی نیست که آمریکا بتواند آن را نادیده بگیرد کمااینکه همین دو روز پیش یک مقام ارشد پنتاگون از یمنی‌ها خواست مذاکره با آمریکا را برای رفع وضعیت کنونی بپذیرند. این همان یمنی‌هایی هستند که همین دو ماه پیش دوباره در لیست سیاه آمریکا قرار گرفتند! این‌ها همان یمنی‌هایی هستند که در فاصله اول بهمن ماه سال قبل تاکنون حدود 700 بار مورد بمباران شدید هواپیماهای بسیار پیشرفته آمریکا واقع شده‌اند. حالا ارتش آمریکا بعد از سه ماه و نیم بمباران‌ یمن از رهبران انصار می‌خواهد به‌‌صورت مسالمت‌آمیز رویه کنونی را کنار بگذارند. پس هم مقاومت و هم اقتدار ایران در این جبهه وجود دارد. کما اینکه در سطح بین‌المللی هم جایگاه ایران در معادلات کلان قابل چشم‌پوشی نیست. روابط مستقیم و فعال رهبران ارشد ایران، روسیه و چین نشان می‌دهد، ایران در روند تحولات کلان بین‌الملل حضور دارد و چه دولتی است که با این افق نخواهد از طریق گفت‌وگو و مذاکره به توافقی با ایران دست پیدا کند. 
آمریکایی‌ها در این میان به‌شدت بی‌اعتبار هستند چرا که تجربه پر از عهدشکنی را از خود بر جای گذاشته و باید در درستی نیات آنان به شدت تردید کرد، اما رفتار مزورانه به این معنا نیست که آمریکا در وضعیت کنونی ناگزیر به دادن امتیازات نباشد. این امتیازدهی برای دولت آمریکا یک انتخاب نیست وقایع و حقیقت منطقه بر آن تحمیل کرده است. تیم مذاکره‌کننده ایرانی که تاکنون هوشمندی خوبی را با تأسی به رهنمودهای رهبری و حد و خط ترسیم شده، از خود نشان داده است، سه نکته را در مذاکرات مدنظر دارد؛ اولاً می‌داند ایران به واقع قدرتمند است و هیچ خللی بر قدرت آن وارد نشده است ثانیاً می‌داند آمریکایی‌ها به توافق احتیاج دارند و باید برای رفع این احتیاج امتیاز بدهند و ثالثاً می‌داند در مذاکرات سیاسی تأخیر یا تعجیل مفید نیست.

از تهدید جهنم تا شکست راهبردی امریکا در مواجهه با یمن

ابوالفضل صفری

روز ۲۵ اسفند‌ماه ۱۴۰۳ دونالد ترامپ رئیس‌جمهور امریکا در بیانیه‌ای اعلام کرد که به ارتش برای انجام عملیات نظامی ضد یمن دستور داده است. ترامپ در این بیانیه ضمن تهدید مقاومت یمن به تحمیل جهنم به مردم این کشور، جمهوری اسلامی ایران را نیز آماج اتهام‌زنی‌ها و تهدیدات قرار داد. همزمان با صدور بیانیه ترامپ، بمباران‌های گسترده یمن آغاز شد. تحلیل‌گران غربی و عبری به همراه منافقین امت اسلامی از جنگ دوباره امریکا علیه یمن ابراز رضایت کرده و مدعی می‌شوند که این جنگ با جنگ امریکا در دوران بایدن تفاوت‌های زیادی داشته و مقاومت یمن نابود خواهد شد. در پس برنامه‌ریزی غربی- عبری- عربی برای نابودی مقاومت یمن، توطئه‌هایی برای تغییر نظم و هندسه منطقه غرب آسیا و شاخ آفریقا تدارک دیده شده بود. با این‌حال، حدود دو ماه از روزی که ترامپ وعده جهنم به یمن داد، می‌گذرد. طی این دو ماه، باوجود جنایت‌های امریکا و انگلیس، واشینگتن شکست سنگینی را از مقاومت یمن متحمل شده است؛ شکستی که وزیر دفاع امریکا را مجبور به فرافکنی درباره یمن و اتهام‌زنی به ایران کرد. این شکست ابعاد راهبردی دارد و بایستی به مثابه یک پیروزی و نقطه عطف تاریخی در تحلیل‌ها قرار بگیرد. 
امریکا و متحدانش تصمیم به نابودی مقاومت یمن داشتند. آنها می‌خواستند با بمباران زیرساخت‌های یمن، ترور رهبران مقاومت، اشغال بندر حدیده و گسیل نیرو‌های مزدور امارات و دیگر کشور‌های عربی به‌سوی صنعا، کار مقاومت یمن را یکسره کنند و سپس به سراغ ایران بیایند، اما مقاومت یمن با لطف الهی و حماسه بی‌نظیر مردم، امریکا را زمینگیر کرد و جنگ در همان مرحله اول به بن‌بست رسید. در نتیجه ناکامی در تحقق این طرح جنگی، امریکا با یک بن‌بست راهبردی عمیق در یمن مواجه شده است. به بن‌بست رسیدن امریکا در یمن هم در حوزه جنگ اطلاعاتی و هم نظامی مشهود است. از حیث اطلاعاتی، امریکا نتوانست هیچ یک از فرماندهان رده‌بالای مقاومت یمن را ترور کند. همچنین در شناسایی پایگاه‌های موشکی و پدافند یمن ناکام مانده و در به‌روزرسانی بانک اهداف نیز شکست سنگینی خورد تا جایی که برای تکمیل فهرست اهداف خود، به داده‌های نامعتبر حساب‌های توئیتری (که در یک مورد، یک معدن را شهر موشکی معرفی کرده بودند) متوسل شده است. در عرصه اجتماعی، باوجود فشار‌های گسترده، مردم همچنان پای کار مقاومت ایستاده‌اند که جمعه‌های میلیونی یمن گواه آن است. در جنگ نظامی نیز امریکا در جلوگیری از حملات موشکی و پهپادی انصارالله علیه ناوگان دریایی خود، ناوگان صهیونیست‌ها و تأسیسات نظامی در فلسطین اشغالی ناکام مانده است. موشک‌های هایپرسونیک یمنی حلقه‌های شش‌گانه پدافند پیشرفته امریکا و اسرائیل را مغلوب کرده‌اند. ناوگان دریایی امریکا نیز در برابر حملات ترکیبی انصارالله، شکست‌های پیاپی را تجربه می‌کند. آسمان یمن همچنان برای امریکا ناامن و آبرویی برای پهپاد‌های‌ام. کیو. ۹ باقی نمانده است. بی‌آبرویی‌ای که هر لحظه ممکن است دامان بمب‌افکن‌های امریکایی را نیز بگیرد. 
شکست امریکا در برابر انصارالله، یک زنگ خطر راهبردی برای دکترین دریایی این کشور محسوب می‌شود. نیروی دریایی امریکا که ستون فقرات قدرت نظامی این کشور سلطه‌گر محسوب می‌شود، اکنون در برابر موشک‌های بالستیک و کروز، پهپاد‌های انتحاری و تاکتیک‌های هوشمند مقاومت یمن دچار شکست و ناکامی راهبردی شده است. در واقع، یکی از ابزار‌های هژمونی امریکا به دست اهالی مقاوم یمن در حال خنثی شدن است. این شکست، نه‌تنها از قدرت نظامی امریکا می‌کاهد، بلکه پیامد‌های سیاسی، روانی و ژئوپلیتیکی گسترده‌ای برای دوستان و رقبای امریکا مانند چین و البته برای وضعیت شخص ترامپ به دنبال دارد. 
در سطح منطقه‌ای، امریکا در تلاش است با افزایش نفوذ در شاخ آفریقا (از طریق حمایت از استقلال سومالی‌لند، تقویت حضور نظامی در سومالی، ایجاد پایگاه‌هایی در جزایر جنوبی و غربی یمن، اشغال بندر حدیده و تأسیس پایگاه‌های نظامی در تیران و صنافیر عربستان) کنترل تنگه باب‌المندب را به دست بگیرد و این گلوگاه حیاتی را کاملاً تحت سیطره خود درآورد. این هدف از دو جهت برای واشینگتن راهبردی است: کنترل جریان کالا، خدمات و انرژی در برابر رقبای جهانی و قطع ارتباطات دریایی محور مقاومت. مقاومت یمن با حماسه‌ای بی‌نظیر، این طرح امریکایی- صهیونیستی را ناکام گذاشته است. همچنین امریکا در منطقه در پی برپایی نظمی جدید با محوریت رژیم صهیونیستی است. بر پایه این توهم محور مقاومت تضعیف شده و با نابودی انصارالله و حمله به ایران، می‌توان نظم مطلوب صهیونیست‌ها را بر منطقه تحمیل کرد، اما مقاومت بی‌نظیر مردم یمن، خط پایانی بر این خیال خام کشیده است. در ارتباط با دیگر اضلاع مقاومت نیز، انصارالله توانست با زمینگیر کردن امریکا و وارد آوردن ضربات مکرر به آن و رژیم صهیونیستی، فضای تنفسی لازم برای بازسازی سایر اضلاع محور مقاومت را فراهم سازد. 
در سطح گفتمانی، مقاومت یمن به دلیل پایمردی بی‌نظیر آنها در مسئله فلسطین، مقابله با استکبار جهانی و غیرت دینی‌شان، در حال تبدیل شدن به الگویی برای مردم منطقه و آزادگان جهان است. این امر شکست راهبردی دیگری برای امریکا است. در حالی‌که منافقان امت اسلامی با هدایت سرویس‌های جاسوسی غربی تلاش داشتند چهره کریه مسلحین سوری را سفید کنند و به خیال خود از امثال الجولانی برای اسلام‌گرایی جعلی مدنظرشان، الگویی جدید خلق نمایند، این انصارالله است که توانست در میدان، توحید و آیات مقاومت را عینیت ببخشد و روح تازه‌ای به کالبد جوامع اسلامی مسخ‌شده از جریان‌های تکفیر و سازش بدمد.

منتظر غرق شدن فرعون باشیم!

مهدی فضائلی

در برخی اسناد تاریخی نام «نارمر» به عنوان اولین فرعون و «سزاریون» به عنوان آخرین فرعون ذکر شده است لیکن در زمان ما و از میان مدعیان پیروی از حضرت موسی (ع) فرعونی سربرآورده که روی فرعون زمان موسای نبی را سفید کرده است!

اگر فرعون زمان حضرت موسی (ع) صرفا نوزادان پسر را به قتل می‌رساند، فرعون زمان ما نه‌تنها نوزادان دختر و پسر بلکه مادران و پدران‌شان را هم ددمنشانه نه به تیغ که به‌گلوله، ترکش، آوار و آتش می‌سپارد! فرعون زمان ما به‌تازگی سخنانی در کنفرانس سندیکای خبری یهودیان (JNS) در قدس غربی ابراز داشته که از آن بوی «انا ربکم الاعلی» استشمام می‌شود. در لابه‌لای سطور رجزخوانی اخیر نتانیاهو علاوه‌بر نکاتی که نیرو‌های امنیتی با ارزیابی صحت و سقم آنها می‌توانند بهره‌برداری‌های حرفه‌ای خود را داشته باشند، اعترافات مهمی نیز وجود دارد که نخوت فرعونی او مانع مراقبت و پیشگیری از بیان آنها شده که شاید آنچه به‌عنوان غافلگیری موساد از این اظهارات مطرح شد، علاوه‌بر افشای برخی نکات اطلاعاتی، به این موارد نیز برگردد.

۱. نتانیاهو با اشاره به ترور سیدحسن نصرالله، سیدالشهدای جبهه مقاومت، می‌گوید: «این مسأله مطرح بود که آیا هدف قرار دادن او می‌تواند جنگی را شعله‌ور کند؟ آیا می‌تواند حزب‌الله را وارد جنگ کند؟»
این سخنان به‌وضوح نشان می‌دهد رژیم غاصب، به‌رغم شاخ و شانه کشیدن‌هایش، مهم‌ترین نگرانی و هراسش برای اجرای آن ترور، عواقب آن و به‌طور مشخص بروز جنگ بوده و آمادگی لازم برای یک جنگ تمام‌عیار حتی از سوی حزب‌الله را نداشته است!
در ادامه این اظهارات، ترس از این مسأله بازهم خود را نمایان می‌کند از جمله اذعان به مخالفت برخی اعضای کابینه و عدم اجماع درباره این عملیات.

۲. نخست‌وزیر منحوس رژیم صهیونیستی در ادامه می‌گوید: «وقتی اطلاعات جدیدی دریافت کردم - گزارشی ۸۰ صفحه‌ای درباره نصرالله - آن را با دقت خواندم. به این نتیجه رسیدم که او باید از میان برداشته شود. به‌ویژه متوجه شدم که نصرالله بیشتر ایران را خط می‌دهد تا این‌که ایران او را کنترل کند.»
این عبارات نیز صرف‌نظر از خباثت‌آمیز بودنش، بر ادعای چندین ساله این رژیم مبنی بر نیابتی بودن حزب‌الله خط بطلان می‌کشد و سید مقاومت را شخصیتی مستقل، صاحب‌نظر و دارای اراده‌ای قوی معرفی می‌کند.

۳. سومین نکته قابل‌توجه این اظهارات، اشتباه محاسباتی رژیم صهیونیستی در ارزیابی نتیجه ترور سیدحسن نصرالله است؛ آنجا که می‌گوید: «او (سیدحسن نصرالله) محور محور بود و حذف او به معنای شکستن کل محور می‌شد».
در سنگین بودن ضربه شهادت سید مقاومت تردیدی نیست و داغش تا همیشه بردل مجاهدان و دلبستگان جبهه مقاومت خواهد ماند، اما تداوم عملیات‌ها توسط حزب‌الله لبنان، حماس، جهاد اسلامی و انصارالله یمن که بعضا همچنان نیز ادامه دارد، به‌وضوح ثابت کرد رژیم‌صهیونیستی هنوز شناخت درستی از مقاومت ندارد و آن را وابسته به افراد می‌داند. سیدحسن نصرالله شهید شد ولی شهادتش نه‌تنها محور مقاومت را نشکست، بلکه ایمان به این راه و انگیزه تداوم آن را بیش از پیش کرد. جبهه مقاومت، علاوه‌بر انگیزه‌های پرقدرت گذشته برای مبارزه با رژیم صهیونیستی، امروز انگیزه انتقام فرماندهان حماسه‌ساز مقاومت به‌ویژه مجاهد کبیر سیدحسن نصرالله را نیز پیدا کرده است.

شمایل دور چهارم مذاکرات

حسن بهشتی پور

تعویق مذاکرات روز شنبه، شائبه هایی را در ذهن ایجاد کرد اما آن چه مشخص و مسلم است این مورد بوده که تعویق مذاکرات به معنای پایان مذاکرات نیست.
مذاکره از سوی مقامات ایرانی یک اصل است، زیرا هدف آن پیگیری راه‌حل دیپلماتیک برای پایان‌دادن به تحریم‌های ناعادلانه‌ای است که علیه ملت ایران اعمال شده است. هیچ راه‌حل دیگری جز مذاکره برای رفع تحریم‌ها وجود ندارد. البته می‌توان با تمرکز بر اقتصاد داخلی و انجام اصلاحات، اثر تحریم‌ها را کاهش داد یا بی‌اثر کرد، اما واقعیت این است که برای داشتن روابط بین‌المللی، صادرات، واردات، جذب سرمایه‌گذاری خارجی، رفع تحریم‌های ناعادلانه ضروری است و برای این هدف باید تلاش کرد. بنابراین، نباید به مردم این‌گونه القا شود که برگزارنشدن یک جلسه در تاریخ تعیین‌شده به معنای فروپاشی روند مذاکرات است. به نظر من، مذاکرات ادامه خواهد یافت.
باید توجه داشت که مذاکراتی به نتیجه می‌رسد که دو طرف به سمت هم حرکت کنند. اینکه ما فکر کنیم طرف آمریکایی هرچه می گوید ایران می‌پذیرد و یا بالعکس، خیال باطلی است؛ لذا دو طرف به سمت هم حرکت می‌کنند تا به نقطه مشترکی برسند و در آن نقطه مشترک خطوط مشترک یکدیگر رعایت می شود. در این صورت می‌تواند توافقی شکل گیرد.
امروز شرایط با سال های قبل متفاوت است. برای مثال، کشورهای منطقه از عربستان و امارات گرفته تا عمان، قطر و ترکیه برعکس زمان برجام، از شکل گیری توافق بین ایران و آمریکا استقبال می کنند و حتی حاضرند در چانه زنی های دیپلماتیک نیز ایفاگر نقش میانجی باشند.
در چنین شرایطی عبور تیم‌های مذاکره‌کننده ایران و امریکا از کلیات و ورود به جزییات، اگرچه با چالش‌هایی مانند میزان غنی‌سازی و سرنوشت ذخایر اورانیوم همراه است اما پیشنهادهای مرحله‌ای، سرمایه‌گذاری امریکا در پروژه‌های بلندمدت و ساختار گام ‌به ‌گام تعهدات می‌تواند هزینه خروج احتمالی واشنگتن از توافق را به‌شدت کاهش دهد که شمایل این جزئیات را در دور چهارم خواهیم دید.

مهاجرت سرمایه از وال‌استریت: دهلی، وارث ژئو‌اقتصادی نظم نو؟

روزبه خسروخاور
 

در واپسین هفته آوریل ۲۰۲۵، بازارهای مالی آمریکا شاهد موج خروج بی‌سابقه‌ای از سرمایه بودند: بیش از ۱۵.۵ میلیارد دلار از صندوق‌های سهام و تنها ۲۳۰ میلیون دلار ورود به بازار اوراق قرضه. این ارقام صرفا نوساناتی موقتی نیستند؛ بلکه نشانه‌هایی هستند از شکاف عمیق اعتماد در قلب وال‌استریت و تردید جدی درباره مسیر اقتصاد آمریکا در دوران جدید.

‌آمریکا در دوران ترامپ ۲: بازگشت تعرفه‌گرایی، خیزش ریسک‌های ژئو‌اقتصادی

با بازگشت دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری در ژانویه ۲۰۲۵، سیاست تجاری آمریکا وارد فاز تهاجمی جدیدی شد. ترامپ که از همان روزهای نخست به‌ دنبال بازتعریف نقش ایالات متحده در زنجیره‌های جهانی بود، تعرفه‌هایی تا سقف ۱۲۵ درصد بر واردات از چین اعمال کرد که مجموع تعرفه‌ها را برای برخی اقلام به ۱۴۵ درصد رساند. هم‌زمان واردات کالاهای صنعتی خاص از مکزیک نیز هدف تعرفه‌های ۲۵درصدی قرار گرفت. نتیجه این اقدامات، تشدید فشار بر قیمت‌ها، گسست در زنجیره‌های تأمین جهانی و تضعیف جذابیت آمریکا به‌عنوان مقصد سرمایه بود. صندوق‌های بازنشستگی و سرمایه‌گذاران نهادی، با چشمی نگران از ریسک‌های سیاسی و ناپایداری مقررات، در حال خروج تدریجی از بازار آمریکا هستند.

 

چین زیر سایه: قدرتی با آینده مبهم

در همین زمان، چین نیز دیگر مقصد مطمئن سرمایه جهانی نیست. نرخ رشد ۴.۵ درصد، رکود در بخش املاک، فشار بر شرکت‌های فناوری، محدودیت در جریان سرمایه و افزایش ریسک‌های ژئوپلیتیکی، اقتصاد پکن را با انجمادی خاموش مواجه کرده‌اند. در فضای نوین ژئو‌اقتصادی، رقابت چین با آمریکا دیگر صرفا اقتصادی نیست؛ بلکه به میدان برخورد راهبردی تبدیل شده است. سرمایه‌گذاران، به‌ دنبال مقصدی‌ هستند که نه در جنگ قدرت باشد، نه در بی‌ثباتی مقررات.

دهلی‌نو: صعود آرام، جذب پیوسته

در این جابه‌جایی بزرگ، هند آرام اما مستحکم به صدر اولویت‌های سرمایه‌گذاران بین‌المللی رسیده است. رشد اقتصادی ۶.۵ درصد در سال مالی ۲۰۲۳–2024، کاهش تورم به ۴.۹ درصد در مارس ۲۰۲۴ و سیاست‌های محتاطانه بانک مرکزی هند، این کشور را در زمره معدود اقتصادهای باثبات و پیش‌بینی‌پذیر جهان قرار داده‌ است.

• شاخص بورس BSE Sensex در یک‌ سال منتهی به آوریل ۲۰۲۵ حدود ۷.۷ درصد رشد داشته است.

• در اواخر مارس، با بازگشت آرام اعتماد، بیش از ۳.۸ میلیارد دلار سرمایه پرتفوی خارجی (FPI) به بازار سهام بازگشت. البته، جریان خالص سه‌ماهه نخست ۲۰۲۵ همچنان منفی باقی مانده است.

• طبق داده‌های رسمی، هند در سال مالی گذشته موفق به جذب ۷۱ میلیارد دلار FDI شده است؛ رقمی که با وجود افت نسبت به اوج گذشته، نشان‌دهنده استمرار اعتماد جهانی به این اقتصاد در حال صعود است.

هند نو، دهلی‌نو؟

۱. ساختار حقوقی و پیش‌بینی‌پذیری قضائی

هند برخلاف چین، نظام حقوقی مستقلی دارد که از مالکیت فکری و منافع سرمایه‌گذاران خارجی پشتیبانی می‌کند.

۲. اقتصاد دیجیتال با DNA بومی

هند نه‌فقط پذیرنده فناوری، بلکه خالق مدل‌های دیجیتال بومی قابل صدور است؛ از UPI و Aadhaar تا زیرساخت‌های دولتی India Stack که اکوسیستم مالی کشور را متحول کرده‌اند.

۳. سیاست خارجی متوازن، بدون قطب‌گرایی

دهلی‌نو در برابر تقسیم‌بندی شرق-غرب مقاومت کرده و در عوض، روابط موازی و مستقل با آمریکا، اروپا، کشورهای حوزه خلیج فارس و روسیه را دنبال می‌کند؛ مدلی که جذابیت آن برای سرمایه‌گذاران ژئوپلیتیکی، روز‌به‌روز افزایش می‌یابد.

۴. بازار مصرف جوان با پتانسیل درونی بالا

بیش از ۶۵ درصد جمعیت هند زیر ۳۵ سال دارند. این فاکتور، نه‌فقط در سطح مصرف، بلکه در سطح عرضه نیروی کار و نوآوری، مزیتی ساختاری برای دهلی به‌ شمار می‌رود.

البته مسیر توسعه در هند همچنان با دست‌اندازهایی همراه است: از ضعف زیرساخت‌های لجستیکی و بوروکراسی مزمن گرفته تا شکاف طبقاتی و ضعف در نظام آموزش عمومی. سرمایه‌گذاران باهوش این ریسک‌ها را می‌شناسند، اما در برابر پایداری نسبی و ظرفیت رشد، آنها را مدیریت‌پذیر می‌دانند. سرمایه در قرن ۲۱ دیگر صرفا به‌ دنبال اقتصاد بزرگ نیست، بلکه به‌ دنبال نظام حکمرانی قابل اعتماد، ظرفیت دیجیتال بومی و تعادل ژئوپلیتیکی است. هند با تلاقی همه این ویژگی‌ها، بیش از آنکه «وارث» نظم جهانی باشد، یکی از معماران فعال نظم اقتصادی نوین است. در دنیایی که آمریکا با سیاست‌های محدودگر و چین با کنترل‌های سنگین خود در حال از دست دادن بخشی از اعتماد سرمایه‌اند، دهلی‌نو سکوی پرتاب سرمایه‌هایی‌ است که به‌ دنبال ثبات، نوآوری و انعطاف‌اند.

آن روی دیوار را هم کاهگل کنید

 سعید برند

رفته رفته دارد به یک خاطره مشترک بین مردم کشورمان تبدیل می شود! با هر کسی که درباره اش صحبت می کنی، یا خودش درگیر آن بوده، یا یکی از نزدیکان و دوستان و آشنایانش آن را تجربه کرده است یا حداقل در خیابان شاهد وقوع آن بوده. متاسفانه آن قدر هم تعدادش زیاد شده که از شنیدن خبر یک مورد جدید، دیگر تعجب هم نمی کنیم، فقط کمی نگران تر
 می شویم؛ درباره « زورگیری» می نویسم ...
  آقایان نیروی انتظامی، قضات دادگستری، نمایندگان مجلس و مسئولان دولتی! به هیچ وجه زیبنده یک کشور اسلامی - که قدرت های منطقه و دنیا را عاصی کرده - نیست که هر روز ویدئویی در فضای مجازی منتشر شود و شاهد آن باشیم که دو جوان خوش قد و بالا و چهار شانه که البته از مردی و مردانگی همین قیافه را به ارث برده اند، بر سر راهزنان و مردان بی دفاع قرار بگیرند و به زور سلاح سردی که در دست دارند و با تهدید و ارعاب، طلا یا موبایل آن ها را بدزدند، همچون راه زنان قدیم که شهروندان عادی را غارت می کردند. آن قدر وقیح شده اند که برایشان چندان هم فرقی ندارد که طعمه شان جوان است یا کهن سال، بچه در بغل دارد یا عصا در دست، در گذرگاه خلوت و تاریک قدم می زند یا در بازارچه ای شلوغ، حتی در ترافیک بزرگراه هم سر و کله شان پیدا می شود، آن ها تمرین کرده و ورزیده اند طوری که در کسری از ثانیه سرقت خود را انجام می دهند. اما زخم به جای مانده از سرقت شان تا مدت ها جسم و البته روح و روان مال‌باخته را آزار می دهد.
از سوی دیگر با وجود گسترش شبکه های اجتماعی و انتشار سریع و گسترده فیلم های سرقت و زورگیری – که علاجی برای جلوگیری از انتشار نیست-  این نوع جرایم حالا به یک جرم عمومی تبدیل شده و «حس امنیت» شهروندان را نشانه گرفته است.
خانواده ها بیشتر از قبل نگران فرزندان شان هستند و چه بسا این احساس فقدان امنیت موجب اتخاذ برخی محدودیت های خود خواسته در انجام فعالیت های اجتماعی و بیرون از منزل شود.
بدون شک، حضور گشت های پلیس در معابر به خودی خود باعث امنیت بیشتر می شود و خوب است که گشت های موتوری و خودرویی و حتی پیاده نیروهای انتظامی در مناطق شهری و معابر عمومی بیشتر شود. در این حوزه می توان از بسیج های مردمی و محلات هم استفاده کرد.
البته پلیس نشان داده است که در دستگیری خفت گیران، با وجود آن که معمولا چهره آن ها پوشیده است و سعی می کنند ردی از خود به جای نگذارند، ماهرانه عمل می کند و در کمترین زمان ممکن، این افراد را دستگیر می کند، حداقل در مواردی که فیلم سرقت و زورگیری آن ها رسانه ای شده و احساسات مردم را جریحه دار کرده، می توان گفت پلیس عملکرد بسیار خوبی داشته است.
آن چه در مرحله بعد حائز اهمیت است، نقش آفرینی بجا و بهنگام دستگاه قضا در مواجه با این بزه کاران است. بسیاری از زورگیرها شاکی خصوصی کمتری دارند و مال‌باختگان به دلایل مختلف قید شکایت و شکایت کشی را می زنند و از رسیدگی قضایی پرونده منصرف می شوند، این‌جاست که قانون باید دست قضات را باز بگذارد و با این جرایم با هدف بازدارندگی برخورد شود. همان طور که قاضی القضات، دستورش را پیش از این در شهریور ۱۴۰۱ صادر و تاکید کرده بود که ترحم به زورگیران، ظلم به مردم است. اما در واقعیت، بسیاری از پرونده های خفتگیری و زورگیری گرفتار اطاله دادرسی می شود، در این شرایط حتی اگر حکم سنگینی هم برای بزه کار بریده شود، خاصیت بازدارندگی حکم کمرنگ تر خواهد شد.
اما این قضیه سوی دیگری هم دارد که کمتر به آن پرداخته شده است، کسی نمی تواند کتمان کند که در شرایط اقتصادی فعلی، برای یک جوان تحصیل کرده و دارای مدرک و آشنا به مهارت، کار مناسب به سختی پیدا و مهیا می شود، چه برسد به جوانی که نه مدرک تحصیلی خاصی دارد و نه حرفه به درد بخوری که از طریق آن بتواند معیشت خود و خانواده اش را تامین کند، چه برسد به این که مهر سابقه حبس نیز بر پیشانی اش نشسته باشد.
او مجازات جرمش را کشیده و حالا به کانون جامعه بازگشته است، اما چه کار و کسبی برای گذران زندگی خواهد داشت جز این که قدم بر همان بیراهه بگذارد و این بار طبق آموخته هایش در زندان، حرفه ای تر از قبل سرقت هایش را انجام دهد؟ قانون گذار چه فکر و ایده ای برای این مهم دارد؟ دولت که در شرایط کنونی از پس حمایت گروه های مختلف شهروندان اعم از بازنشستگان و معلولان و زنان بی سرپرست و ... به خوبی برنمی آید، چگونه می خواهد سابقه داران را هم زیر چتر حمایتی خود بگیرد؟ شاید گره کار به دست خیران و نیک اندیشان و استفاده از ظرفیت سمن ها و سازمان های مردم نهاد کمی گشوده شود. 

بایسته‌های تحقق سرمایه‌گذاری برای تولید

محمد ناظمی اردکانی
مقام معظم رهبری، سال ۱۴۰۴ را سال سرمایه‌گذاری برای تولید نامگذاری نمودند. شعار سال در واقع یک راهبرد است که توسط رهبری نظام تعیین می‌گردد تا مسئولان کشور حول محوریت آن متمرکز شده و کلیه جهت گیری‌ها را به سمت آن ببرند و سه قوه و ارکان نظام حکمرانی هماهنگ شوند و هم‌افزا عمل کنند.

 هر  چند شعار امسال مانند سال‌های گذشته جنبه اقتصادی دارد، اما به منزله آن نیست که صرفاً مسئولین اقتصادی می‌بایستی بر اجرای آن همت گمارند. 
بلکه سایر بخش ها اعم از عرصه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نیز لازم است برای تحقق شعار سال تلاش کنند.
 ۱ - تحقق شعار سال، عزم ملی می‌طلبد و در این ارتباط رسانه ملی نقش اول دارد منوط به اینکه کلیه شبکه‌های صدا و سیما درگیر این موضوع شوند و با ساخت برنامه‌های مختلف و متنوع و برگزاری گفت وگوهای دو و چندجانبه، شرایط اجرای فراگیر تحقق شعار سال را مهیا سازند تا جایی که، حداقل ۱۰ درصد برنامه‌ شبکه های صدا و سیما به این موضوع اختصاص پیدا کند.
 ۲ - فعالین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در فضای مجازی با تولید محتواهای مناسب، مخاطبین خود را به این سمت جذب و تشویق نمایند و به این باور برسانند که برون‌رفت از چالش‌های پیش روی نظام و عبور از سختی معیشت که  دامنگیر عموم جامعه شده است سرمایه‌گذاری در عرصه تولید می‌باشد. از طرفی، رسانه ملی و  فضای مجازی تحقق شعار سال را به یک پیمایش و مطالبه ملی تبدیل نموده از دستگاه‌های ذیربط اجرای آن را درخواست نمایند. بدیهی است تولید محتوای فاخر در چارچوب شعارسال می‌تواند عامل موفقیت رسانه ملی و فضای مجازی در بستر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه در آفرینش عزم ملی باشد.
 ۳- در مسیر افزایش سرمایه‌گذاری برای تولید، موانعی وجود دارد که می‌بایستی به دقت و با مطالعه کارشناسی شناسایی و مرتفع گردد که به اجمال با نگاه تبیینی اشاره می‌شود.
-با جدیت تمام همه ساز و کارهای ثبات اقتصادی از جمله کاهش نرخ تورم و حفظ ارزش پول ملی به کار بسته شود.
-حجم بالای نقدینگی کشور به سمت تولید سوق داده شود. در این ارتباط لازم است نظام‌های تشویقی و تسهیلگری به کار گرفته شود. نظام پولی و بانکی، نظام مالیاتی، نظام بازرگانی به ویژه موضوع تعیین تعرفه این نظامها به نفع تولید اصلاح شود.
 - برای جلب سرمایه‌های کوچک، بهترین ساختار تجربه شده، بخش تعاون است، در این خصوص می‌بایستی وزارت تعاون, کار و رفاه اجتماعی تلاشی مضاعف را عهده‌دار شوند.
- ۱۰ شاخص فضای کسب و کار اصلاح یابد، همانند شاخص ثبت فعالیت و صدور پروانه کسب و کار  که در سال‌های اخیر مورد توجه قرار گرفت.
- دولت برای میدان دادن به بخش خصوصی لازم است شرکت‌های کوچک و بزرگ دولتی را که در اختیار دارد واگذار نماید.
- با حمایت از بخش خصوصی از ظرفیت اتاق‌های تعاون، اصناف، صنایع، معادن و بازرگانی بیشتر استفاده نماید.
- اتاق‌های سه گانه با حضور اتحادیه‌های مختلف تولید، توزیع و عرضه، نشست‌های هم‌اندیشی در سطح ملی و استانی برای تحقق شعار سال برگزار نمایند.
۴- سازمان برنامه و بودجه با کمی کردن افزایش سرمایه‌گذاری به میزان حداقل ۲۰ درصد، هدف گذاری نماید. بنابراین اعلام نماید که میزان سرمایه‌گذاری در سال ۱۴۰۳ در بخش‌های مختلف چه میزان بوده است و در سال ۱۴۰۴ سهم سرمایه گذاری با هدف افزایش ۲۰ درصد در بخش‌های مختلف اعم از کشاورزی، صنعت، معدن، تجارت  و خدمات چه میزان باید باشد و در پایان سال این هدف گذاری را مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفته و اعلام  عمومی شود.
انتظار می‌رود نقشه راه افزایش سرمایه گذاری در بخش تولید، در نشست سران سه قوه به تصویب رسیده و در پایان سال ۱۴۰۴ شاهد تحول و پیشرفت و رشد قابل قبول در اقتصاد ملی باشیم و بخش های مختلف پاسخگوی مطالبه مقام معظم رهبری  باشند.

جنگ و اخلاق رسانه
بازنمایی بحران فلسطین

حسین میرزایی

جنگ همواره فراتر از میدان‌های نبرد بوده است. این مبارزه در فضاهای سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ای نیز جریان دارد؛ فضاهایی که در آنها واقعیت به شکل‌های مختلفی بازسازی می‌شود. در بحران کنونی نوار غزه، اخلاق تصویرسازی از جنگ و قربانیان آن، سؤالاتی اساسی را درباره نقش رسانه و مسؤولیت انسانی آن مطرح می‌کند. این سؤالات نه تنها درباره نحوه نمایش خشونت، بلکه درباره هویت، کرامت و حضور/ غیبت قربانیان در روایت‌های جهانی است.  
در هر جنگ، تصاویر به عنوان سندی از واقعیت عمل می‌کنند اما انتخاب این سند همواره تحت تأثیر ایدئولوژی، احساسات عمومی و ساختارهای قدرت قرار دارد. در غزه رسانه‌ها با چالشی دوگانه مواجهند: اول، نمایش جنگ و نسل‌کشی بدون سوءاستفاده از درد انسانی و دوم احترام به کرامت قربانیان بدون پنهان‌کاری از وحشت. این تعادل، نیازمند پاسخ به پرسش‌هایی است: آیا نمایش اجساد متلاشی یا کودکان مجروح، خشونت را مستند می‌کند یا آن را سنتی می‌کند؟ چگونه می‌توان به قربانیان هویتی شخصی داد در حالی که آمارها آنها را به اعداد تبدیل کرده است؟
این دوگانگی نه تنها یک مساله اخلاقی، بلکه موضوعی فرهنگی است. در غرب، قربانیان اسرائیلی اغلب با چهره، نام و داستان زندگی‌شان معرفی می‌شوند، در حالی که فلسطینی‌ها در فضای رسانه‌ای بیشتر ناشناس و منفک از زندگی‌شان هستند. این تفاوت، بر اساس تحلیل «دیگری»سازی در مردم‌شناسی، نشان می‌دهد چگونه ساختارهای قدرت، انسانیت برخی (فلسطینیان) را رد می‌کنند تا قدرت دیگران (اسرائیلیان) را توجیه کنند.  
یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌دهنده درک عمومی از جنگ، «فرهنگ عامه» است. فیلم‌هایی از نوع هالیوودی، با تصاویر تخیلی از ویرانی‌های شهرها، جنگ را به عنوان یک «پایان خوش» بازتولید می‌کنند. این ساختار، طبق تحلیل جان استریت، به «عادی‌سازی» خشونت منجر می‌شود و قربانیان را به «هزینه‌ای لازم» برای پیروزی تبدیل می‌کند.  
در مورد غزه، این الگو دوباره ساخته شده است. سریال فاودا (Fauda) که در نتفلیکس پخش می‌شود، غزه را به عنوان سرزمینی بدون سابقه تاریخی و به ‌مثابه خرابه‌ای وسیع معرفی می‌کند. به این ترتیب، برای بسیاری از مردم، در این سرزمین هیچ چیز برای تخریب و نابودکردن وجود نداشته است: نه دانشگاهی، نه مراکز فرهنگی، نه مدارس و نه بناهای تاریخی. 
سپس این سؤال آزاردهنده مطرح می‌شود: وقتی شاهد این «شهرکشی» باشیم، شوکه یا حیرت‌زده می‌شویم؟ ویرانی کامل یک محله در چند لحظه، نشان‌دهنده قدرت ضربتی ارتش اسرائیل است. با تاکید صرف بر خرابی‌ها از طریق این تصاویر، تنها قدرت و توان اسرائیل نمایش داده می‌شود اما این تصاویر به شکلی کاملا متناقض، عاملان و مقصران را نشان نمی‌دهد. چنین به نظر می‌رسد که این بمب‌ها، به معنی واقعی کلمه، از آسمان بر سر شهرها می‌بارند اما هیچ انسانی را به عنوان مسؤول چنین اقداماتی نمی‌بینیم. به این طریق، جنگ همچون فاجعه‌ای طبیعی و با همان جلوه‌ها و پیامدها تلقی می‌شود. آیا بدون ملاحظه پیش‌زمینه‌ها و موقعیت‌ها می‌توانیم ویرانی‌های غزه را از نتایج و آثار یک زمین‌لرزه متمایز کنیم؟ 
این نمایش، همانند فیلم‌های هالیوودی، زمینه‌ای برای توجیه بمباران‌های گسترده فراهم کرده است. از سوی دیگر، سربازان اسرائیلی در تیک‌تاک و اینستاگرام، با استفاده از کدهای فیلم‌های هیجان‌انگیز، واقعیت را به یک «بازی» تبدیل می‌کنند. این تحریف، همان‌طور که میشل فوکو درباره «رژیم‌های دانش» می‌نویسد، قدرت را قادر می‌کند واقعیت را به نفع خود تعریف کند. در مقابل این روش‌های تحریف، رسانه‌هایی مانند «اوریان ۲۱» تلاش کرده‌اند زندگی روزمره فلسطینی‌ها را در زمان جنگ مستند کنند. این تصاویر، از میهمانی‌های خانوادگی گرفته تا کودکان در مدرسه، نشان می‌دهد زندگی در غزه فقط در تراژدی خلاصه نمی‌شود. این رویکرد، همانند مفهوم «زندگی‌های قابل توجه» (Noteworthy Lives) در مردم‌شناسی، به فلسطینی‌ها هویتی فردی و جمعی می‌دهد که فراتر از نقش «قربانی» است. رامی ابوجموس، روزنامه‌نگار فلسطینی در مقاله‌های خود این زندگی را با واژه‌های «من» و «ما» بازتاب می‌دهد. این استفاده از ضمیر شخصی، یک عمل مقاومتی فرهنگی است؛ آنها نه تنها اتفاقات را گزارش می‌کنند، بلکه انسانیت خود را فریاد می‌زنند.  یکی از چالش‌های اصلی در نمایش واقعیت غزه، سانسور رسانه‌ای است. از اکتبر ۲۰۲۳ مقامات اسرائیلی دسترسی خبرنگاران خارجی به غزه را ممنوع کرده‌اند. این سانسور، همانند «دیوار صوتی» در تحلیل ارتباطات، جریان اطلاعات را کنترل می‌کند. در نتیجه، گزارش‌های تصویری بیشتر از سوی خبرنگاران محلی مانند ابوجموس مستند می‌شود. اما این گزارش‌ها نیز در غرب با چالش‌هایی مواجهند. برخی رسانه‌های فرانسوی، به جای محکوم کردن کشته‌شدن بیش از ۲۱۰ خبرنگار در غزه، صلاحیت گزارش‌های آنها را زیر سؤال می‌برند. این موضع، همانند «عقلانیت فناورانه» هربرت مارکوزه، نشان می‌دهد چگونه قدرت، نقد را به «امر نادرست» تبدیل می‌کند. کودکان در جنگ همواره سمبل بی‌گناهی بوده‌اند. بر اساس داده‌های یونیسف، در غزه تا ژانویه 2025 بیش از 14،500 کودک کشته و 25،000 کودک مجروح شده‌اند و 17،000 کودک والدین خود را از دست داده‌اند. با این حال، نمایش این کودکان در رسانه‌ها بویژه در غرب، با مقاومت روبه‌رو است. برخی رسانه‌ها، اصطلاح ساختگی و توهین‌آمیز «پالیوود» (Pallywood) را به ‌کار می‌برند که فشرده‌شده 2 واژه فلسطین و هالیوود است و برای به چالش‌کشیدن واقعی بودن تصاویر و ویدئوهای کودکان کشته‌شده مورد استفاده قرار می‌گیرد. این واژه، همانند «دیگری‌سازی زبانی» در تحلیل نوربرت الیاس، به تضعیف اعتبار قربانیان کمک می‌کند. اما سؤال اصلی این است: آیا تنها زنان و کودکان، «غیرنظامی» محسوب می‌شوند؟ ارتش اسرائیل، مردان بیش از ۱۶ سال را به عنوان «هدف نظامی» طبقه‌بندی می‌کند و این تقسیم‌بندی در برخی رسانه‌ها نیز تکرار می‌شود. این رویکرد، همانند نگاه ماریا میس، جامعه‌شناس آلمانی که معتقد است در جنگ‌ها نقش‌های جنسیتی سنتی برجسته می‌شوند، جنسیت و سن را به ابزاری برای «مشروعیت‌بخشی به خشونت» تبدیل می‌کند. در نهایت، رسانه‌ها در بحران فلسطین با یک مسؤولیت اخلاقی مواجهند: نه‌تنها باید واقعیت را مستند کنند، بلکه باید انسانیت قربانیان را نیز حفظ کنند. این مسؤولیت، همان‌طور که هانس یوناس در «اخلاق مسؤولیت» می‌نویسد، نیازمند پیش‌بینی اثرات بلندمدت تصویرسازی است. در غزه، هر تصویر یک داستان دارد اما هر داستان باید با احترام به «من» و «ما»ی فلسطینی‌ها روایت شود. این نه تنها یک التزام اخلاقی، بلکه یک عمل در حوزه «مقاومت فرهنگی» است؛ مقاومتی که در برابر تلاش برای نابودی هویت، زندگی را به عنوان «چیزی فراتر از تراژدی» فریاد می‌زند.