صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۲  ، 
شناسه خبر : ۳۷۹۹۴۴
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۹ مردادماه ۱۴۰۴
فرشچیان رفت اما بوم‌هایش هنوز بر دیوار ایمان آویخته‌اند؛ یادگار مردی که رنگ را با وضو برداشت و خط را با ذکر کشید. اینگونه است که برخی مرگ‌ها پایان نیست؛ آغاز فصل تازه‌ای از حیات‌ است؛ حیاتی که از تپش رنگ‌ها آغاز می‌شود و به شور کربلا می‌رسد.

قدرتی برای تضعیف سلاح مقاومت وجود ندارد

سعدالله زارعی

مصوبه اخیر دولت «نواف سلام»، لبنان را در شوک قرار داد. شاید عبارت «امیل لحود» که در وصف مصوبه روز چهارشنبه این دولت بیان گردید، کامل‌ترین باشد؛ «خیانت ملی در حین جنگ». از این‌رو رئیس‌جمهور اسبق لبنان اعلام کرد این کابینه باید منحل شود و رئیس آن به اتهام «خیانت به لبنان در حین جنگ» با رژیم صهیونیستی محاکمه شود. 
همزمان با طرح این مصوبه در هیئت دولت، جوزف عون و فرمانده ارتش لبنان از طریق «نبیه‌بری» رئیس پارلمان و متحد حزب‌الله، به مقاومت لبنان پیغام دادند که بنا ندارند از «زور» برای اجرای مصوبه مبنی بر خلع سلاح‌ حزب‌الله استفاده نمایند که این از یک‌سو در تناقض با این مصوبه است چرا که مصوبه کابینه، ارتش را مکلف کرده است که تا پایان ماه جاری میلادی طرح خود را برای خلع سلاح حزب‌الله به دولت ارائه دهد و تا پایان سال جاری میلادی ـ پنج ماه دیگر ـ به انجام برساند. از سوی دیگر این اظهارات بیان‌کننده تناقض در تصویب و اجرای خلع سلاح حزب‌الله‌ می‌باشد. درواقع مهم‌ترین نهادهای لبنانی مأمور به اجرای این مصوبه اعتراف کرده‌اند که توان اجرای آن را ندارند. 
مصوبه دولت لبنان علی‌رغم آن صورت گرفت که وزرای شیعه به‌علاوه یک وزیر از اهل سنت ـ متعلق به جماعت اسلامی لبنان که متحد حزب‌الله است ـ قبل از تصویب و به محض طرح بحث، جلسه کابینه را ترک کرده‌اند. سنت جاری در لبنان این است که مصوبات پارلمان و دولت تنها در صورتی اعتبار دارند که هر سه طایفه اصلی لبنان (شیعیان، مارونی‌ها و سنی‌ها) در تصویب آن مشارکت داشته باشند. نواف سلام با زیرپا گذاشتن این سنت حقوقی با استناد به اکثریت آرای 17 عضو کابینه، مصوبه را برای اجرا به ارتش ابلاغ کرده و این در حالی است که می‌دانسته، ارتش در عمل از چنین قدرتی برخوردار نیست و به دلیل حضور طرفداران شیعه، مسیحی و سنی حزب‌الله در ترکیب ارتش، در صورت اجرای مصوبه دولت، ارتش متلاشی می‌شود. به همین دلیل فرمانده ارتش صراحتاً عدم آمادگی ارتش را برای اجرای مصوبه‌ای که به یک چالش عمیق داخلی می‌انجامد، اعلام کرده است. در خصوص این مصوبه و وضعیت‌هایی که به احتمال زیاد پس از آن به‌وجود می‌آید، نکات زیر اهمیت دارند: 
1ـ بحث خلع سلاح حزب‌الله در لبنان بخشی از یک طرح بزرگ‌تر تحت عنوان «خلع سلاح مقاومت» می‌باشد که طی ماه‌های گذشته به طور همزمان علیه اجزای مقاومت در منطقه دنبال شده است. هدف‌گیری این طرح تغییر اساسی وضعیت غرب آسیا و به قول غربی‌ها خاورمیانه است. سه کشور آمریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی ـ به همین ترتیب ـ خلع سلاح مقاومت در کل منطقه را دنبال می‌کنند تا به «غرب آسیای جدید» یا خاورمیانه جدید برسند. از نظر این سه دولت که هر کدام مجموعه‌هایی را به دنبال خود دارند، مقاومت بدون سلاح، قادر به حفظ موقعیت برتر خود در مناسبات نظامی ـ امنیتی و حتی سیاسی نیست. آنان معتقدند مقاومت در فلسطین، لبنان، عراق، یمن و ایران با نشان دادن قدرت سلاح توانسته‌ است ملت‌ها را به مبارزه با نظام سلطه و عوامل منطقه‌ای آن امیدوار نماید. بنابراین اگر خلع سلاح اتفاق بیفتد عملاً امید اجتماعی به مقاومت جای خود را به یأس داده و گروه‌های صاحب‌نام مقاومت در منطقه را به سطح گروه‌های دارای تأثیر محدود و در اندازه دیگر گروه‌ها تقلیل داده و به مرور از حیز انتفاع ساقط می‌نماید. عربستان سعودی به‌طور خاص به خلع سلاح مقاومت به مثابه پلی برای رسیدن به خاورمیانه مدنظر خود نگاه می‌کند. کمااینکه آمریکا و رژیم اسرائیل نیز مقدمه اجرا و موفقیت هر طرحی در این منطقه را تضعیف محور و اجزای مقاومت می‌دانند. این‌گونه است که به طور همزمان خلع سلاح مقاومت در غزه (در حین جنگ!) خلع سلاح حزب‌الله در لبنان، خلع سلاح جریانات مقاومت در عراق، درگیر کردن مقاومت در یمن و محدودسازی سلاح ایران دنبال می‌گردد. اینجا ضمناً اهمیت یک موضوع روشن می‌شود و آن این است که متقابلاً قدرت آمریکا در منطقه در حوزه‌های مختلف (سیاسی، فرهنگی، تکنولوژیک و اقتصادی) وابسته به قدرت سلاح آن است و اگر این آسیب ببیند نمی‌تواند در حوزه‌های دیگر به جایی برسد. 
2ـ مصوبه دولت لبنان فی‌الواقع مصوبه‌ای پردردسر برای اعضای تصویب‌کننده آن است. در لبنان هیچ چالشی پیچیده‌تر از چالش سلاح مقاومت نیست چرا که از یک‌سو همه می‌دانند سلاح برای امنیت و ثبات لبنان یک موضوع حیاتی است، از سوی دیگر نقطه اتکای لبنان در معادلات امنیتی و وجه برتری‌دهنده به آن در مواجهه با چالش‌‌های امنیتی ـ نظامی است. بازی نواف سلام با وجه برتری‌دهنده لبنان، بدترین بازی کابینه او به حساب می‌‌آید و عملاً سبب محو او از صحنه سیاسی لبنان می‌شود و حداکثر پس از ده ماه ـ تا انتخابات اردیبهشت‌ماه آینده ـ صحنه سیاسی لبنان را برای همیشه ترک خواهد نمود. کمااینکه ژوزف عون نیز شانس ادامه کار پس از انتخابات پارلمانی آینده را از دست می‌دهد؛ چرا که این دو بدون آرای شیعیان قادر به انتخاب شدن دوباره نیستند. بنابراین می‌توان گفت آنان اولین قربانیان این طرح محسوب می‌شوند. انتخابات آینده لبنان به هر ترکیبی که منجر شود، جمعیت شیعه کرسی‌های خود را به‌طور سنتی و قطعی خواهد داشت و انتخابات چند ماه پیش شهرداری‌ها و نتایج قاطعی که حزب‌الله در آن به دست آورد، ثابت می‌کند موقعیت شیعیان و دو گروه آن یعنی حزب‌الله و جنبش امل در صحنه سیاسی و اجتماعی لبنان تثبیت شده است. چرا آمریکایی‌ها و سعودی‌ها به قربانی شدن دو شخصیتی که ماه‌ها برای روی کار آوردن آنها تلاش کرده بودند، تن دادند؟ پاسخ این سؤال را باید در سختی کار با حزب‌الله جست‌وجو کرد. این مصوبه نشان داد اجرای یک طرح علیه حزب‌الله بدون پذیرفتن قربانی اصولاً به جایی نمی‌رسد. 
3ـ همان‌طور که چندین شخصیت وجیه لبنانی اعلام کردند، مصوبه خلع سلاح حزب‌الله یک مصوبه ملی نیست بلکه یک پروژه سعودی، آمریکایی، اسرائیلی در حین درگیر بودن لبنان در جنگ می‌باشد و هیچ توجیه لبنانی ندارد. آمریکایی‌ها طی یک طرح دو مرحله‌ای وارد شده و آشکارا جوزف عون و نواف سلام را برای پذیرش این طرح تحت فشار قرار دادند. اینجا یک سؤال اساسی وجود دارد آیا این سه دولت نمی‌دانستند خلع سلاح حزب‌الله در ساختار لبنان قابل اجرا نیست؟ مسلماً می‌دانستند. آمریکا، عربستان و رژیم اسرائیل تجربه این 30 سال را دارند و می‌دانند خلع سلاح حزب‌الله که درواقع خلع سلاح لبنان است، حتی در میان مسیحیان و اهل سنت از پشتوانه مردمی برخوردار نیست و با اجماع لازم بین گروه‌های لبنانی هم توأم نمی‌باشد. بنابراین برای آمریکایی‌ها عدم اجرای این مصوبه و به تعبیر بهتر نسخه موسوم به طرح باراک واضح بوده است اما چرا بر تصویب آن تأکید داشته‌اند؟ برای آنکه بر اقدامات جنایتکارانه و تروریستی اسرائیل وجاهت بخشیده و کار آن را در ترورهای آینده آسان‌تر نمایند. کمااینکه رژیم اسرائیل روز پنجشنبه پس از آنکه حملات تروریستی در بخش‌هایی از لبنان به اجرا گذاشت و از جمله طی آن یک فرمانده وابسته به جنبش اسلامی ـ سنی ـ لبنان که هوادار حزب‌الله می‌باشد را به شهادت رساند، اعلام کرد، راه لبنان را برای اجرای مصوبه اخیر هیئت دولت این کشور هموار کرده است. 
4ـ اما یک سر این مصوبه قرار گرفتن لبنان در پرتگاه درگیری داخلی است. حزب‌الله لبنان علی‌رغم قدرت گسترده‌ای که دارد و دیگران قابلیت رقابت با آن را ندارند، نه‌تنها از درگیری داخلی استقبال نمی‌کند بلکه اصولاً درگیری داخلی خط قرمز آن می‌باشد و یکی از مهم‌ترین دلایل محبوبیت آن به حساب می‌آید. بنابراین این خویشتنداری در یک طرف ماجرا وجود دارد اما آیا این خویشتنداری دوطرفه خواهد بود؟ حزب‌الله برای آنکه طرف مقابل تحریک نشود در حالی که پس از مصوبه پارلمان می‌توانست در خیابان‌های بیروت و بقیه شهرهای لبنان اجتماعات میلیونی راه بیندازد، به تظاهرات محدود و نمادین موتوری در بیروت و چند شهر دیگر بسنده کرد. بنابراین حزب‌الله نشان داد، در این خصوص هوشمندانه رفتار می‌کند. اما طرف مقابل به این صحنه چگونه می‌اندیشد؟ واقعیت این است که عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی از استفاده از عوامل خود برای ایجاد آشوب ابایی ندارند و حاضرند مردم لبنان را قربانی سیاست‌های خود بنمایند. پس می‌توان گفت به احتمال زیاد وابستگان عربستان و سیستم تحت هدایت رژیم اسرائیل در لبنان با هدف واداشتن حزب‌الله به قبول خلع سلاح وارد کار می‌شوند و در این میان طبعاً نیروهای سمیر جعجع موسوم به قوات لبنانی تحریک‌‌پذیرتر هستند. اما در نهایت واضح است که دامن زدن به آشوب در لبنان ضمن آنکه یک باخت دوطرفه می‌باشد، در ادامه، بیشتر به ضرر عربستان و رژیم اسرائیل تمام می‌شود؛ چرا که اگر شیعیان بخواهند می‌توانند به‌طور کلی بخش جنوبی از میانه بیروت تا مرزهای جنوبی و شرقی و غربی را تحت کنترل خود درآورند. آنان تنها کسانی هستند که قدرت کنترل لبنان را دارند. بنابراین به نظر می‌آید در کنار دلایل آشوب، دلایل دیگری هم وجود دارند که امید به عدم آشوب و پیدا شدن راه‌هایی برای حل مسئله و حفظ سلاح مقاومت را افزایش می‌دهد.

بدون روایت، دفاع ناقص است

سید عبدالله متولیان

 در نبرد تمام‌عیار ۱۴۰۴، آن‌که روایت را ساخت، میدان را فتح کرد. جمهوری اسلامی ایران در برابر تجاوز مستقیم ائتلاف غربی- صهیونی، نه فقط با قدرت نظامی، بلکه با قدرت روایت (که تولید کننده آن شخص حضرت امام خامنه‌ای بود)، پیروز شد. رسانه ملی و جبهه رسانه‌ای انقلاب، در کنار فرماندهان میدانی، ستون‌های استوار این پیروزی بودند. اکنون با تشکیل «شورای دفاع کشور»، زمان آن رسیده که ساختار روایت‌سازی نیز به سطح راهبردی ارتقا یابد. 
در سال ۲۰۰۱، اندیشکده امریکایی رند کتابی پژوهشی با عنوان «شبکه‌ها و جنگ‌های شبکه‌ای» منتشر کرد. جان آرکیولا و دیوید رونفلد در آن کتاب نوشتند: «در جنگ‌های فردا، برنده کسی نیست که بزرگ‌ترین بمب‌ها را دارد؛ کسی پیروز است که بهترین روایت را دارد.» این جمله، امروز نه یک پیش‌بینی بلکه یک واقعیت تاریخی است؛ واقعیتی که در خرداد ۱۴۰۴، در میدان نبرد ایران با ائتلاف غربی- صهیونی به اثبات رسید. 
دشمن با تصور فروپاشی سریع جمهوری اسلامی، به ترور فرماندهان عالی‌رتبه، دانشمندان هسته‌ای و بمباران مراکز حیاتی کشور از فردو تا نطنز و اصفهان دست زد. رسانه‌های غربی، از رویترز، بی‌بی‌سی، نیویورک‌تایمز تا شبکه‌های لس‌آنجلسی و اینترنشنال از همان ساعات اولیه، روایت فروپاشی را آغاز کرده و «ایران در حال سقوط»، «به خیابان‌ها آمدن مردم»، «از نظام کنترل خارج شدن اوضاع کشور» را روایت کردند. 
اما آنچه رخ داد، خلاف تمام پیش‌بینی‌ها بود. جمهوری اسلامی ایران، بدون اعلام وضعیت فوق‌العاده، با آرامش و اقتدار وصف ناپذیر، سازمان فرماندهی را ترمیم کرده و پاسخ نظامی قاطع داد و در کمتر از یک هفته، ائتلاف متجاوز را به زانو درآورد. در این میان، رسانه ملی و رسانه‌های انقلابی، نه فقط اطلاع‌رسانی کردند، بلکه روایت ساختند، روایتی از ایستادگی، آرامش و اقتدار. 
رسانه‌های داخلی، با تمرکز بر تصویر واقعی میدان، با روایت‌سازی از مقاومت مردم، با نمایش وحدت ملی و با افشای دروغ‌های رسانه‌های غربی توانستند روایت دشمن را خنثی کنند. این همان چیزی است که در اسناد پنتاگون از آن به عنوان «بازسازی تصویر ذهنی» یاد شده است؛ پروژه‌ای که این بار، در جنگ روایت‌ها در ایران شکست خورد. 
در روز‌های اخیر، با مصوبه شورای‌عالی امنیت ملی و بر اساس اصل ۱۷۶ قانون اساسی، «شورای دفاع کشور» با مسئولیت رئیس‌جمهور تشکیل شد؛ شورایی که مأموریت آن، طراحی و هدایت پاسخ‌های چندلایه به تهدیدات ترکیبی دشمنان ایران است. این شورا (اگرچه مسبوق به سابقه بوده و در قانون اساسی نیز پیش‌بینی شده است)، نقطه عطفی در معماری دفاعی کشور محسوب می‌شود. اما تجربه خرداد ۱۴۰۴ نشان داد که در جنگ‌های آینده، دفاع صرفاً نظامی نیست؛ دفاع روایت‌محور، بخش جدایی‌ناپذیر این نبردهاست. 
راهبرد‌های پیشنهادی:
۱. تشکیل «شورای‌عالی رسانه و تبلیغات» در کنار شورای دفاع کشور، با مأموریت طراحی، هماهنگی و هدایت روایت‌های ملی در مواجهه با جنگ‌های ترکیبی. عنوان این شورا بسته به تشخیص مسئولان می‌تواند متفاوت باشد، اما مأموریت آن باید راهبردی، فرابخش و دائمی باشد. 
۲. آموزش گسترده سواد رسانه‌ای در مدارس، دانشگاه‌ها و رسانه‌های عمومی برای مقاوم‌سازی ذهن مخاطب در برابر تحریف. 
۳. تولید محتوای چندرسانه‌ای (مستند، انیمیشن، طنز و درام) با روایت‌های ملی، امیدآفرین و عزت‌محور، با کیفیت حرفه‌ای، اثرگذار و زبان جهانی. 
۴. رصد و تحلیل مستمر روایت‌های دشمن و طراحی پاسخ‌های سریع، دقیق و چندلایه با استفاده از ظرفیت رسانه‌های مردمی و رسمی. 
۵. تقویت شبکه رسانه‌ای انقلابی با حمایت از رسانه‌های مستقل، تربیت خبرنگاران متعهد و ایجاد پیوست رسانه‌ای برای همه اقدامات ملی. 
جنگ آینده، جنگ روایت‌هاست. اگر روایت اول را ما نسازیم، دیگران خواهند ساخت و بر ذهن‌ها حکومت خواهند کرد. پیروزی در نبرد خرداد ۱۴۰۴، مبتنی بر هوشمندی و تدبیر فرمانده معظم کل قوا نشان داد که می‌توان با روایت‌سازی هوشمندانه، پروژه تحریف را شکست داد. اما این تنها یک نبرد بود، نه پایان جنگ. 
اکنون با تشکیل «شورای دفاع کشور»، ساختار دفاعی کشور وارد مرحله‌ای جدید شده است. اما برای تکمیل این معماری باید ساختار روایت‌سازی نیز ارتقا یابد. تشکیل «شورای‌عالی رسانه و تبلیغات» در کنار شورای دفاع کشور، نه یک پیشنهاد اداری بلکه یک ضرورت راهبردی برای بقا، عزت و پیروزی در جنگ‌های آینده است.

تفاهم تبلیغاتی زنگزور

عبدالرضا فرجی راد

در دیدار سران ارمنستان، آمریکا و آذربایجان یک تفاهمنامه به امضا رسیده است که بنظر بیشتر تبلیغاتی است و ترامپ به دنبال دستاورد سازی است. تفاهم نامه صلح با مسئله زنگزور متفاوت است. قبلا این دو مورد با هم ادغام شده بود ولی چون دو کشور به توافق نمی رسیدند بروکسل مساله توافقنامه صلح را از مساله زنگزور جدا نمود که مورد پذیرش آذربایجان و ارمنستان قرار گرفت.
آنچه که با وساطت ترامپ و با دزدی از اروپا صورت گرفت تفاهمنامه صلح بین دو کشور بود و همانطور که ترامپ مطرح نمود قرار شده در چند ماه آینده یک یا چند شرکت آمریکایی تفاهم مسیر زنگزور را که اسمش را مسیر ترامپ گذاشته اند با ارمنستان به امضا برساند.
دولت ارمنستان به ما اعلام کرده که این شرکت مربوط به فردی ارمنی امریکایی است که قرارداد ۹۹ ساله ای را با ارمنستان به امضا میرساند که ۳۰ درصد درآمد ترانزیت به جیب ارمنستان و ۷۰ در صد به جیب شرکت می رود.
مسیر ترامپ یا همان دالان زنگزور تحت حاکمیت ارمنستان است. تصور میکنم لابی ارمنستان در امریکا موفق شده که این طرح را ارائه نماید و فشار ترکیه و آذربایجان را از روی دوش ارمنستان بردارد و یا کم کند.
بنظر من بازنده اتفاقات اخیر آذربایجان بوده است. علی اف بخاطر درگیریهای اخیر با روسیه و نیاز به حمایت غرب و ترس از ترامپ این طرح را که هنوز به امضا نرسیده پذیرفته است. در مذاکرات در رابطه با زنگزور بین آذربایجان و ارمنستان که به توافق نمی رسیدند و در نهایت مجبور شدند مساله زنگزور را از مساله قرارداد صلح جدا کنند. آذربایجان استدلال میاورد که شهروندان من باید بدون کنترل ارمنستان بتوانند از باکو به نخجوان به راحتی سفر کنند بنابراین دالان زنگزور باید تحت حاکمیت باکو باشد.لذا در این طرح شرکتی که اگر در آینده امضا شود ارمنستان حاکمیت خود را بر دالان حفظ میکند.پس برنده ارمنستان و بازنده آذربایجان است.وقتی برنده ارمنستان باشد یعنی ایران هم جزو برندگان خواهد بود.البته اگر دالان را کاملا خود ارمنستان مدیریت میکرد بیشتر به نفع ایران بود. ولی همین که قرار نیست که دالان تحت حاکمیت باکو درآید که جلوی رفت و آمد کامیونهای ایرانی به شمال گرفته شود برگی برنده است.
حتی این تفاهمنامه صلحی که در واشنگتن به امضا رسید هنوز قطعی نیست. فقط ترامپ بخاطر شکست در ایجاد صلح اوکراین،غزه و ایران بدنبال بزرگنمایی و دستاورد سازی برای خودش است.
او چندین بار اعلام نمود که من جنگ بین هند و پاکستان را به اتمام رساندم تا برای خودش دستاورد سازی کند.اما واقعیت این است که برتری هوایی هواپیماهای چینی جنگ را متوقف نمود. تماس ترامپ با مودی برای عدم حمله مورد موافقت قرار نگرفت و حالا ترامپ در حال انتقام گیری از مودی است. چرا توافقنامه صلح سست و متزلزل است؟زیرا هنوز دو طرف ارمنی و آذری هنوز در مورد نقطه گذاری مرزی به توافق نرسیدند.
در این میان چون اسم یک شرکت امریکایی مطرح شده است بعضی نا آگاهان در داخل و نیز آنهایی که منافع باکو را به منافع کشور ترجیح می دهند قیل و قال راه انداخته اند که امریکا آمده دم مرز که جلوی مسیر ترانزیت ایران به شمال گرفته شود. در حالیکه حاکمیت ارمنستان بر این مسیر مشخص شده است و آن شرکت حاکمیتی بر خاک ارمنستان ندارد. فقط پولش را میگیرد. ضمن اینکه مگر قرار است ایران تا ۹۹ سال دیگر با امریکا در ستیز باشد.
تصور من این است چون آذربایجان بازنده این طرح و ارمنستان و ایران برنده آن هستند بعد از ترامپ باکو زیر آن خواهد زد. واقعیت این است که علی اف جنوب استان سیونیک را در مرحله اول و تمام استان سیونیک را در مرحله دوم میخواهد که نخجوان‌به سرزمین اصلی بچسبد.

روایت آب و برق

تشنگی با خاموشی همدست شده است

امیرحسام اسحاقی
 

در سایه خشک‌سالی و خاموشی‌های بی‌امان، صنایع ایران زیر فشار کمبود آب و برق در تکاپوی بقا هستند. آیا این ستون‌های حیاتی اقتصاد در گرداب ناترازی فرو خواهند رفت؟ پنج سال خشک‌سالی تاریخی، کاهش 43درصدی ظرفیت سدها و ناترازی 26هزارمگاواتی برق، تقاضای فزاینده و سوءمدیریت، بخش تولید به‌ویژه صنایع آب‌بَر و انرژی‌محور مانند فولاد، پتروشیمی، معادن و نیمه‌رساناها را در آستانه فروپاشی قرار داده است؛ تا جایی که سه‌ روز در هفته، برق واحدهای صنعتی قطع می‌شود و بحران کمبود انرژی، صنایع را فلج کرده است، بحرانی که با زیان 20 میلیارد دلاری، اقتصاد نحیف ایران را تهدید می‌کند.

وضعیت جهانی

مدیریت منابع آب و برق به‌عنوان شریان حیاتی صنایع، از سال 2025 به یک چالش جهانی بدل‌ شده است. گزارش سال 2024 شرکت بین‌المللی خدمات حرفه‌ای PwC که با آمار نهادهایی مانند آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) و بانک جهانی همخوانی دارد، ارزش بازار جهانی انرژی شامل زنجیره کامل تولید، توزیع و مصرف انرژی را 9.1 تریلیون دلار برآورد کرده است. همچنین با توجه به روند رشد صنایع آب‌بَر، پیش‌بینی ‌می‌شود تقاضای آب صنعتی تا سال 2030 به 1.9 تریلیون مترمکعب برسد. بخش صنعت، اکنون 30 درصد انرژی و 20 درصد آب شیرین را مصرف می‌کند. آژانس بین‌المللی انرژی، پیش‌بینی می‌کند با گسترش دیتاسنترها و خودروهای برقی، تقاضای برق صنعتی با رشد سالانه 3.2درصدی تا سال 2030 به 15 هزار تراوات‌ ساعت برسد و منابع آب شیرین نیز با تنها 2.53 درصد آب‌های سطحی قابل‌استفاده، به‌شدت محدود شود. همچنین گزارش سال 2025 سازمان علمی تغییر اقلیم (IPCC) وابسته به سازمان ملل، کاهش 15درصدی بارندگی در مناطق خشک و کمبود منابع آبی صنایع را تأیید می‌کند. بر اساس این گزارش، انتشار کربن صنایع به 40 درصد کل انتشار جهانی و هدررفت آب در فرایندهای صنعتی به 30 درصد رسیده است.

شرایط بحرانی ایران

ایران با ناترازی 26هزار مگاواتی برق و کاهش ظرفیت سدها به 43 درصد، طبق گزارش سال 2024 سازمان EFMEA (نهادی که جریان‌های زیست‌محیطی و مدیریت منابع آبی را در ایران پایش و ارزیابی می‌کند)، گرفتار بحران بی‌سابقه‌ای شده است؛ تا جایی‌ که مسعود پزشکیان رئیس‌جمهوری هشدار داد: «اگر مصرف آب را مدیریت نکنیم، تا مهر یا آبان سدها خالی می‌شوند». گزارش 2024 مرکز مطالعات استیمسون، نشان می‌دهد قطعی برق‌ در تابستان و زمستان، تولید فولاد در استان فارس را به 20 درصد ظرفیت کاهش داده و زیان 20 میلیارد دلاری به صنایع تحمیل کرده است.

کاهش 33درصدی بارش‌های سالانه و افزایش دمای تفصیلی (تغییرات تدریجی و بلندمدت دمای جو زمین) نیز منابع آبی کشور را به‌شدت تهدید می‌کند. به‌گفته عباس علی‌آبادی وزیر نیرو، «ناترازی برق ناشی از تغییرات اقلیمی، جهانی است و در 67 سال گذشته بی‌سابقه بود»؛ کارشناسان اما سوءمدیریت را علت اصلی این ناترازی می‌دانند. به‌گزارش نیویورک‌تایمز، ظرفیت مخازن آب تهران به 14 درصد رسیده و سد لار فقط یک درصد پر است. این بحران با افزایش حفر چاه‌های غیرمجاز و اجرای پروژه‌های انتقال آب مانند طرح کرون در خوزستان (یکی از پروژه‌های جنجالی که با هدف انتقال آب از حوضه‌های کارون و دز به مناطق مرکزی ایران اجرا می‌شود)، تشدید شده است. سخنگوی صنعت آب نیز گفت: «24 استان تحت تنش آبی‌اند و تهران و البرز در صدرند». به گفته جعفر پورکبگانی نماینده بوشهر در مجلس شورای اسلامی: «برخی مناطق در دمای 48 درجه و رطوبت صددرصد فقط دو ساعت در 48 ساعت آب دارند». کمبود آب به‌حدی رسیده که وزیر نیرو نگران جیره‌بندی آب است.

توقف تولید

صنایع آب‌بَر برای خنک‌سازی و تولید انرژی به آب وابسته‌اند. نَشت و افت فشار آب، مصرف انرژی را 25 درصد افزایش‌ داده و قطع برق، پمپاژ آب را نیز مختل کرده است. گزارش‌ها نشان می‌دهد توقف تولید در 50 درصد کارخانه‌های کوچک در فارس، توان عملیاتی را به 20 درصد رسانده است. محمدحسین دیدبان، کارشناس انرژی هشدار می‌دهد: «کسری 32 هزار مگاواتی برق، 45 درصد شبکه را فلج‌ کرده و تهدیدی برای امنیت ملی است». روزنامه جوان نیز تأیید کرد: «خاموشی‌ها به بحرانی اساسی برای اقتصاد و صنعت تبدیل شد».

روایت آب و برق

به‌گفته یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، «کشاورزی با مصرف 80 درصدی آب، بیشترین ضربه را دیده است». استخراج رمزارزها به‌ویژه بیت‌کوین نیز به یکی از عوامل تشدید ناترازی برق تبدیل شده است. برآوردهای رسمی نشان می‌دهد مزارع ماینینگ مجاز در مجموع حدود ۶۰۰ مگاوات برق مصرف می‌کنند؛ رقمی معادل مصرف برق چند شهر کوچک! با احتساب مزارع غیرمجاز، این رقم می‌تواند به بیش از هزار مگاوات نیز برسد.

تجربه کشورهای پیشرفته

تجربه کشورهای پیشرفته در استفاده از نوآوری، به‌ویژه فناوری‌های مبتنی بر اقتصاد چرخه‌ای (Circular Economy)، می‌تواند الگوی مصرف مناسبی برای صنایع ایران باشد. طبق تازه‌ترین گزارش سازمان بین‌المللی  WEF(World Economic Forum)، با این مدل اقتصاد انرژی، می‌توان 20 درصد از هزینه‌های تولید کاست و فرایند بازیافت آب را در مسیر پایدار قرار داد. سنگاپور با سیستم چهارشاخه (Four National Taps) 1. جمع‌آوری باران از مخازن هفده‌گانه 2. بازیافت پساب (NEWater) 3. تصفیه آب شهری و 4. واردات محدود، بحران آب را مهار کرده است. به گزارش سازمان خدمات عمومی سنگاپور (PUB) با حسگرهای IoT، نَشت آب 30 و مصرف آب صنعتی 60 درصد کاهش یافته است. آلمان نیز در سال گذشته با یک سیاست جامع و بلندپروازانه موسوم به Energiewende، بیش از 50 درصد برق مورد نیاز را از منابع تجدیدپذیر پایدار و کم‌کربن تأمین کرده است. شبکه‌ هوشمند زیمنس، هدررفت برق را به چهار درصد رساند و سیستم‌های بازیافت آب در کارخانه BMW، مصرف را تا 40 درصد کاهش داد.

همچنین استانداردهای ایزو 14001 تا 50 درصد از مصرف انرژی تصفیه‌خانه‌ها کاست. دانمارک با تولید 56 درصد برق بادی، هزینه تولید را به 30 دلار بر مگاوات‌ساعت رسانده است. حسگرهای IoT نیز نَشت آب را تا 25 درصد کاهش داده و موجب تقویت پایداری صنعتی شده‌اند. ژاپن با ایجاد سیستم‌های هوشمند، مصرف انرژی صنایع را 15 درصد کاهش داده است. فناوری‌ بازیافت آب شرکت میتسوبیشی شیمی‌کال (MCAS)، 50 درصد آب صنعتی را بازچرخانی می‌کند. همچنین سرمایه‌گذاری 200 میلیارد دلاری در هیدروژن سبز، وابستگی به سوخت فسیلی را در این کشور کاهش داده است. به باور بسیاری از کارشناسان، با توسعه و گسترش فناوری‌های نوین و سیاست‌گذاری‌های هوشمند، مصرف آب را می‌توان بین 30 تا 40 درصد و وابستگی به شبکه برق را تا 25 درصد کاهش داد. بدون استفاده از تجارب کشورهای پیشرو و اجرای مجموعه‌ای از اصلاحات و برنامه‌های فوری، زیان‌های چند ده میلیارد دلاری و تعطیلی صنایع همچنان تداوم خواهد یافت و آینده‌ای غیرقابل‌ جبران در انتظار است.

فناوری‌های نوین

1- دیجیتال‌سازی و هوش مصنوعی: هوش مصنوعی و دوقلوهای دیجیتال، مصرف آب و برق را متحول کرده‌ است. تازه‌ترین گزارش Deloitte (یکی از چهار مؤسسه بزرگ حسابرسی و مشاوره مدیریتی جهان)، نشان می‌دهد هوش مصنوعی 25 درصد مصرف انرژی در صنایع را کاهش داد. به‌عنوان مثال شرکت BHP یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های معدنی و منابع طبیعی جهان، با استفاده از این فناوری، هزینه‌های بهینه‌سازی انرژی در معادن را 15 درصد پایین آورد. اتریش از سیستم‌های DSS (سامانه پشتیبان تصمیم‌گیری) و EMPC (کنترل پیش‌بین مدل‌محور انرژی)، برای زمان‌بندی هوشمند پمپاژ آب استفاده می‌کند. با این مدل نیز می‌توان 20 درصد در هزینه‌های انرژی صرفه‌جویی کرد. این سامانه‌ها با تحلیل داده‌های لحظه‌ای مصرف و هزینه انرژی، پمپاژ را به زمان‌هایی با کمترین نرخ مصرف برق منتقل می‌کنند.

2- سرمایه‌گذاری در انرژی‌های تجدیدپذیر: سرمایه‌گذاری در نیروگاه‌های خورشیدی شناور و بادی، با هدف تأمین 10 درصد برق صنعتی تا 2030، به‌طور قطع ناترازی را کاهش می‌دهد. طبق گزارش آژانس بین‌المللی انرژی، تولید برق بادی و خورشیدی در سال 2024 به 12 درصد برق جهانی رسید؛ همچنین با به‌کارگیری باتری‌های لیتیوم-یون، پایداری شبکه‌ها ارتقا یافت. به‌عنوان مثال، مدل پروژه‌های خورشیدی شناور در ژاپن، تا حد زیادی ناترازی را کاهش داده است. در ایران، تنها یک درصد تولید برق با انرژی تجدیدپذیر تأمین می‌شود.

3- گسترش فناوری ZLD: سیستم‌های ZLD (تخلیه صفر مایع) که نوعی فناوری پیشرفته در مدیریت پساب صنعتی است، با هدف حذف کامل تخلیه مایعات آلوده به‌ محیط‌ زیست طراحی‌ شده است. این فناوری با بازیافت 90 درصد پساب صنعتی اروپا در صنایع پتروشیمی و فولاد، وابستگی به منابع جدید آبی را 40 درصد کاهش داد. با حسگرهای IoT نیز می‌توان تا 30 درصد از نَشت آب جلوگیری کرد.

4- راه‌اندازی سامانه ارزیابی مصرف آب و برق: نظیر آنچه آلمان از سامانه‌های IoT و داده‌کاوی، برای پایش مصرف در صنایع استفاده کرد، می‌توان الگوهای مصرف را در ایران شفاف کرد. تعیین KPI (شاخص‌های کلیدی عملکرد) نیز برای کاهش 30 درصد مصرف آب و برق ضروری است. این شاخص‌ها باید دقیق، قابل‌ اندازه‌گیری، هدفمند و دارای بازه زمانی مشخص باشد.

5- اصلاح سیاست‌ها و رویه‌ها: لغو مجوز چاه‌های غیرمجاز، اصلاح قیمت‌گذاری با تعرفه‌های پله‌ای و تشویق صنایع کم‌آب‌بَر، مصرف آب را کاهش می‌دهد. حفر چاه‌های غیرمجاز و اجرای پروژه‌های انتقال آب، مانند طرح کرون در خوزستان، منابع و اکوسیستم را تخریب کرده ‌است. این طرح جنجالی قرار است آب را از حوضه‌های کارون و دز به مناطق مرکزی ایران انتقال دهد.

6- آموزش عمومی: کمپین‌های رسانه‌ای هدفمند، مانند تجربه موفق سنگاپور در دهه اخیر، نقش مؤثری در تغییر الگوهای مصرف انرژی ایفا کرده‌اند. دولت سنگاپور با استفاده از رسانه‌های سنتی و دیجیتال، آگاهی عمومی درباره اهمیت صرفه‌جویی در مصرف آب و برق را افزایش داد و الگوهای رفتاری شهروندان را به‌صورت پایدار تغییر داد. این کمپین‌ها با ارائه مشوق‌های مالی، نمایش پیام‌های آموزشی خلاقانه و مشارکت نهادهای محلی، به کاهش ملموس مصرف منجر شدند. در ایران نیز، طراحی و اجرای چنین کمپین‌هایی با هدف کاهش مصرف خانگی و صنعتی می‌تواند بخشی از راه‌حل ناترازی انرژی باشد. اثرگذاری این اقدامات در گرو تداوم، انسجام پیام‌رسانی و بهره‌گیری از اعتماد عمومی است.

7- تأسیس نهاد تنظیم‌گر: ایجاد سازمان مستقل با سیاست‌گذاری شفاف، به‌منظور کاهش دخالت گروه‌های ذی‌نفع و جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی، بسیار ضروری است. بر اساس آخرین اطلاعات موجود، میزان جذب سرمایه‌گذاری خارجی در بخش آب و برق ایران تا سال‌های ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، محدود و فاقد شفافیت کامل بوده است. طبق گزارش رسمی دولت، مجموع سرمایه‌گذاری خارجی مصوب در دولت گذشته (از ۱۴۰۱ تا اوایل ۱۴۰۴) حدود ۸٫۲ میلیارد دلار بوده که حدود ۵٫۵ میلیارد دلار آن در بخش انرژی از جمله برق و گاز سرمایه‌گذاری شده، اما آمارهای مستقل سازمان ملل (UNCTAD) نشان می‌دهد سالانه حدود ۱٫۵ میلیارد دلار سرمایه خارجی جذب‌ شده که بیشتر به قراردادهای مصوب و نه سرمایه‌گذاری نقدی و عملیاتی مربوط بوده است.

8- نوسازی زیرساخت‌ها: گزارش 1403 مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، از فرسودگی 70درصدی تجهیزات نیروگاهی ایران حکایت دارد. تلفات 13درصدی شبکه برق و نبود سامانه‌های هشدار فوری، موجب اختلال در تولید شده‌ است. آلمان با استفاده از شبکه‌های هوشمند، تلفات را به چهار درصد رسانده است. برآوردها نشان می‌دهد برای نوسازی زیرساخت‌های آب و برق ایران به‌ویژه در بخش تأمین، انتقال و توزیع، سرمایه‌گذاری قابل‌توجهی لازم است. در بخش برق برآورد شده، تنها برای رفع کسری حدود 14 تا 26 هزار مگاواتی، حداقل یک میلیارد دلار سرمایه‌گذاری مستقیم در نیروگاه‌ها، توسعه ظرفیت تولید و ارتقای راندمان نیاز است. بر اساس برآوردهای کلان اقتصادی دولت، برای پشتیبانی رشد نظام‌مند اقتصاد کشور تا سال ۲۰۳۱، حدود ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در بخش زیرساخت‌ها (شامل آب، برق، حمل‌ونقل و ساخت‌وساز) نیاز است؛ سهم قابل‌توجهی از این منابع باید به نوسازی زیرساخت‌های انرژی و آب اختصاص یابد.

شورای عالی و امر ملی

سیدمحمد بحرینیان
یک. در واکنش مسئولان کشور نسبت به برخی مسائل مهم، سطحی از ناهماهنگی دیده می‌شود. نکته آنجاست که این مسائل عمدتا مرتبط با امر ملی و مسائل کلان حال و آینده کشورند و نمی‌توان با بی‌انضباطی یا کم‌اطلاعی با آن‌ها مواجه شد.

دو. از باب نمونه، همین مسئله گذرگاه زنگه زور قابل‌توجه است. در ماجرای زنگه زور عملا مرزها و ژئوپلتیک قفقاز و مسئله همسایگی در شمال غرب ایران تغییر می‌کند، مسیر ترانزیت انرژی و سایر صادرات ایران نیز ماهیتی متفاوت پیدا می‌کند و حوزه عمل و تأثیر یک قدرت فرامنطقه‌ای در مرزهای ما گسترش پیدا می‌کند. چنین موضوعی، قطعا راهبردی و مرتبط با امنیت ملی است. اما واکنش‌های رسمی که از وزارت محترم امور خارجه، مشاور محترم بین‌الملل مقام معظم رهبری و کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس صادر می‌شود، هم‌افزا نیست و حتی در برخی موارد هم را تا حدودی خنثی می‌کند.
سه. ناگفته پیداست که چنین امر مهمی نمی‌تواند با چنین وضعیتی مدیریت شود. موضوع همسایگی ما، حتی مسئله‌ای سیاسی و داخلی نیست که بخواهیم سلایق متفاوت و نگاه‌های متضاد در آن را قابل‌پذیرش بدانیم. در چنین موضوعی، صدای واحد از حاکمیت، حتما شدنی و بلکه ضروری است و لازمه چنین اقدامی، مطالعات مفصل در اندیشکده ها و دانشگاه‌ها و مراکز سیاسی، امنیتی و راهبردی و جمع‌بندی و برآیند گیری از آن در یک شورای عالی با حضور سران است.
چهار. در کشور ما سازوکار این موضوع پیش‌بینی‌شده و بستر چنین تصمیماتی، شورای عالی امنیت ملی است. وظایف شورای عالی، به‌هیچ‌عنوان قابل تفویض نیست و به‌ویژه در حوزه‌های کلان راهبردی، این شوراست که باید تصمیم بگیرد و سایر مراکز تصمیم گیر کشور را به خدمت بگیرد.
پنج. دبیری و عضویت دکتر علی لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی، مؤید همگرا بودن سطوح کلان تصمیم گیر در کشور است. لاریجانی باتجربه‌ای که ۱۰ سال در رسانه ملی و دوازده سال در مجلس اندوخته، این ظرفیت را دارد که با نگاهی عمیق، در حوزه بین‌الملل برآیند نظرات ایران اسلامی باشد و اولین فردی است که برای بار دوم این مسئولیت را پذیرفته است. 
شش. این طبیعی است که هر فرد، از زاویه مسئولیت یا جریان خود به مسائل نگاه کند اما گاهی نیاز می‌شود در حوزه‌های مرتبط با امر ملی، اظهارنظرهای غیر کارشناسانه محدود شوند. بیان دیدگاه در امر ملی، در صلاحیت شورای عالی امنیت ملی است.

زنگزور؛ آزمون تازه برای دیپلماسی ایران
گذرگاه رقابت قدرت‌ها

امین صبحی

 کریدور زنگزور که در سال‌های اخیر به یکی از محور‌های حساس مناقشات قفقاز جنوبی تبدیل شده، با امضای «معاهده مسیر ترامپ» بار دیگر به صدر تحولات ژئوپلیتیکی بازگشته است.  این گذرگاه که آذربایجان را به نخجوان متصل و مسیر ترانزیتی تازه‌ای میان دریای خزر و دریای سیاه ایجاد می‌کند، علاوه بر اهمیت اقتصادی چشمگیر، نقش امنیتی و توازن‌بخش مهمی در منطقه ایفا می‌کند.  ورود مستقیم ایالات متحده به این پرونده، وزن و پیچیدگی آن را دوچندان کرده و پیامد‌های چندلایه‌ای برای ایران، قفقاز و حتی موازنه جهانی به همراه خواهد داشت. 

راهبرد نقش‌آفرینی ایران
از منظر ژئواکونومیک، زنگزور می‌تواند فرصتی ارزشمند برای ایران باشد؛ به شرط آن‌که تهران از موضع تماشاگر خارج شده و به بازیگری فعال تبدیل شود؛ چراکه ایران می‌تواند با بهره‌گیری از چند کارت کلیدی، جایگاه خود را تثبیت کند. 

- ترانزیت چندمسیره: اتصال شبکه ریلی و جاده‌ای ایران به زنگزور، همراه با حفظ و تقویت مسیر‌های موازی (شمال ـ جنوب) برای جلوگیری از وابستگی به یک گذرگاه. 

- انرژی: پیشنهاد صادرات برق و گاز به ارمنستان و نخجوان از مسیر‌های جدید، برای تقویت پیوند‌های اقتصادی. 

- ائتلاف‌های تاکتیکی: مشارکت در سازوکار‌های چندجانبه با ارمنستان، آذربایجان، روسیه و شرکای آسیایی برای موازنه‌سازی در برابر نفوذ آمریکا و ناتو. 

- مشارکت در زیرساخت‌ها: مشارکت مالی یا فنی در توسعه خطوط ریلی، بنادر خشک و پایانه‌های مرزی مرتبط با زنگزور، به‌عنوان ابزاری برای افزایش قدرت چانه‌زنی ایران در معادلات کلان منطقه‌ای. 

تهدید‌ها و چالش‌ها
«مسیر ترامپ» می‌تواند جایگزین مسیر‌های سنتی ترانزیت ایران شده و بخشی از ظرفیت ژئوپلیتیکی کشور را دور بزند. حضور مستقیم آمریکا نیز به معنای فشار‌های بیشتر سیاسی و امنیتی بر تهران خواهد بود، به‌ویژه اگر این گذرگاه به بستری برای نفوذ واشنگتن و ناتو در پیرامون ایران تبدیل شود. این امر می‌تواند موازنه قدرت در قفقاز را دگرگون و عمق راهبردی ایران را محدود کند. 

فرصت کوتاه‌مدت، زیان بلندمدت
معاهده موسوم به «مسیر ترامپ» که با ابتکار و راهبری مستقیم آمریکا شکل گرفته، سطح مداخله واشنگتن و ناتو را در قفقاز جنوبی افزایش می‌دهد. این حضور، هرچند ممکن است در کوتاه‌مدت برای دولت‌های میزبان – همچون باکو و ایروان – مزایای اقتصادی یا امنیتی به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت با خطر کاهش حاکمیت ملی، وابستگی راهبردی و تبدیل این کشور‌ها به میدان رقابت قدرت‌های بزرگ روبه‌رو خواهد شد. 
تجربه‌های مشابه، از حضور ناتو در بالکان دهه ۱۹۹۰ تا استقرار پایگاه‌های نظامی آمریکا در آسیای مرکزی پس از حمله ۲۰۰۱ به افغانستان، نشان می‌دهد که چنین مداخلاتی غالباً نه امنیت پایدار بلکه بی‌ثباتی سیاسی، فشار‌های اقتصادی و تشدید رقابت‌های منطقه‌ای را به همراه آورده است. تکرار این الگو در قفقاز جنوبی نیز می‌تواند نهایتاً به زیان دولت‌های محلی تمام شود. 

نقش دیپلماسی در مهار تقابل
وزارت امور خارجه ایران در اطلاعیه اخیر خود، ضمن ابراز خرسندی از برقراری صلح و کاهش تنش‌ها، نگرانی‌هایی را نسبت به پیامد‌های امنیتی و ژئوپلیتیکی معاهده «مسیر ترامپ» مطرح کرده است؛ موضعی که دو پیام کلیدی دربر دارد: حمایت از ثبات منطقه‌ای و حساسیت نسبت به تغییر موازنه قوا. برای تبدیل این نگرانی‌ها به راهبرد عملی، سه مسیر قابل‌پیگیری پیشنهاد می‌شود: 

1. دیپلماسی پیش‌دستانه: حضور فعال و هدفمند در مذاکرات چندجانبه مرتبط با زنگزور و تلاش برای درج منافع ایران در متن توافقات فنی و سیاسی. 

2. ائتلاف‌سازی منطقه‌ای: گسترش همکاری با کشور‌های همسو برای مقابله با نفوذ یک‌جانبه آمریکا و ناتو، به‌ویژه از طریق سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اقتصادی اوراسیا. 

3. موازنه‌سازی اقتصادی: سرمایه‌گذاری در پروژه‌های موازی و مکمل کریدور زنگزور به‌منظور پیشگیری از حاشیه‌نشینی ژئوپلیتیکی. 

با چنین رویکردی، ایران می‌تواند ضمن حمایت از صلح، تهدیدات ناشی از معاهده «مسیر ترامپ» را به فرصت‌های واقعی برای تثبیت جایگاه خود در قفقاز جنوبی تبدیل کرده و پیش‌دستانه مانع گسترش نفوذ آمریکا و رژیم صهیونیستی در این منطقه شود. 

افسون فرشچیان

محمدجواد استادی 

محمود فرشچیان، نامی که با هنر فاخر نگارگری ایرانی عجین است، از میان ما رفت، اما تابلوهایش زنده‌اند و همچنان نفس می‌کشند. او نه‌تنها استاد مینیاتور، بلکه احیاگر هنر دینی در روزگار مدرن بود. هنرمندی که نگارگری را از کنج مرقع‌های خاک‌خورده به دیوار خانه‌ها و دل‌های مردم آورد.فرشچیان با قلم‌مویش، معنویت را به تصویر کشید و پیام‌های عمیق دینی را در قالب رنگ و خط، به زبانی جهانی ترجمه کرد. در میان انبوه هنرمندان معاصر، فرشچیان جایگاهی یگانه داشت. او می‌دانست که هنر دینی برای پیوند با جان مخاطب، باید از روایت‌های کلیشه‌ای و قاب‌های خشک فاصله بگیرد. به جای بازگفتن صرف تاریخ، او «حال» را به تصویر کشید. تابلوی «عصر عاشورا» گواه این مدعاست؛ اسب بی‌سوار و خون‌آلود کربلا، با خطوط پویا و رنگ‌های سوزان، بیش از هر متن و خطابه‌ای، داغ عاشورا را به قلب بیننده می‌نشاند.در «ضامن آهو»، آهوی سپید و آرام در پناه امام رضا (ع)، چنان با ظرافت خلق شده که ایمان، شفقت و امید را در یک نگاه خلاصه می‌کند. این تابلوها فقط نقاشی نیستند؛ روایت‌هایی زنده‌اند که با روح مخاطب سخن می‌گویند. ارادت عمیق فرشچیان به امام رضا (ع) تنها در تابلوهایش خلاصه نشد. طراحی ضریح مطهر حضرت، یکی از ماندگارترین یادگارهای اوست. این اثر، فراتر از یک پروژه هنری، برای او «خدمت» بود؛ خدمتی عاشقانه که هنر سنتی ایران را با معماری اسلامی و حس معنوی زیارت در هم آمیخت. ضریح او نه‌تنها محافظ مرقد، بلکه بخشی از تجربه زیارتی است که هر زائر را در آغوش می‌گیرد. جزئیات ظریف، خطوط روان و هماهنگی رنگ‌ها در این اثر، نشان از روحی دارد که هنر را راهی برای تقرب به حقیقت می‌دید. فرشچیان زبان بصری مینیاتور را بازآفرینی کرد. خطوط نرم و کشیده‌اش، گویی از دل آیات قرآن یا ادعیه زاده شده‌اند. رنگ‌های جسورانه و در عین حال ظریفش، از مرز تزیین فراتر می‌روند و به «بیان» می‌رسند.در آثار او، فرم و معنا جدایی‌ناپذیرند. وقتی موضوع دینی است، نورپردازی، ترکیب‌بندی و حتی انتخاب رنگ‌ها نیز حالتی روحانی پیدا می‌کنند. این پیوند عمیق، آثار او را برای عامه مردم و اهل فن به یک اندازه گیرا و تأثیرگذار کرده است. او به سنت نگارگری وفادار بود، اما هرگز اسیر آن نشد.پیش از فرشچیان، مینیاتور اغلب در خدمت متن بود؛ تابع شعر یا تاریخ. او این حصار را شکست و به آثارش استقلال بخشید. حالا یک اثر هنری می‌توانست به تنهایی روایت کند، احساس را منتقل کند و پیام عرفانی یا دینی‌اش را بی‌نیاز از شرح و تفسیر برساند. این نوآوری، هنر دینی را از مرزهای ایران فراتر برد. نمایشگاه‌های او در نیویورک، پاریس، توکیو و دیگر شهرهای جهان نشان داد که عاشورا، شفاعت امام رضا (ع) یا مفاهیم عرفانی ایرانی، وقتی در قالبی جهان‌شمول ارائه شوند، می‌توانند با هر انسانی، فارغ از پیشینه فرهنگی و مذهبی، گفت‌وگو کنند.فرشچیان در عصری زیست که تصویر به کالایی مصرفی بدل شده بود. عکس‌ها، رسانه‌ها و فضای مجازی، مخاطب را به دیدن سریع و گذرا عادت داده بودند؛ اما او در برابر این جریان ایستاد. با وسواسی کم‌نظیر، گاه مدتی طولانی روی یک تابلو کار می‌کرد. این تعهد به کیفیت، نوعی مقاومت هنری بود؛ مقاومتی در برابر سطحی‌نگری و سرعت‌زدگی زمانه. او نشان داد که هنر، وقتی با صبر و عشق خلق شود، می‌تواند جاودانه بماند. فرشچیان پلی بود میان سنت و مدرنیته؛ میان نگارگری کهن و هنر دینی معاصر. یک سر این پل در ریشه‌های عمیق فرهنگ ایرانی بود و سر دیگرش در تجربه و آموزه‌های معنوی. ارادت او به امام رضا (ع) نه‌فقط جزئیاتی از زندگی‌اش، بلکه موتور محرک خلاقیت او بود. این ارادت، در هر خط و رنگ آثارش جاری است و به آن‌ها روحی زنده می‌بخشد.حالا که فرشچیان دیگر در میان ما نیست، تابلوهایش بیش‌ازپیش سخن می‌گویند. اسب‌هایش همچنان از قاب می‌تازند، آهوهایش در پناه امام آرام گرفته‌اند و رنگ‌هایش چون ذکری مدام، در دل و دیده ما تکرار می‌شوند. او رفت، اما جهانی از زیبایی و معنویت به جا گذاشت؛ جهانی که در آن هنر، راهی است برای دیدن و دریافتن زیبایی جاودان حقیقت.

وداع با نقاش واقعه محمود فرشچیان و امتداد عاشورا بر بوم

وضو با تپش رنگ‌ها

بنیا ابراهیم‌نژاد

استاد محمود فرشچیان رفت؛ مردی که قلم‌مویش را نه برای رنگ که برای ایمان تراشید. او از نسل هنرمندانی نبود که به‌ دنبال قاب‌های تزئینی باشند. از کوچه‌پس‌کوچه‌های اصفهان، از کنار صدای اذان و نقش‌های فیروزه‌ای مسجد جامع برخاست و در قاب‌هایش، تاریخ شیعه را به زبان رنگ و خط بازآفرینی کرد. برای او «عاشورا» صرفا موضوعی هنری نبود؛ زیست و باور بود، روایت مکرر خون و حماسه بر صفحه‌ای که پایان نداشت. فرشچیان سال‌ها پیش در «عصر عاشورا» اسبی بی‌سوار را به دل آسمانی ماتم‌زده روانه کرد؛ اسبی که یال‌هایش در باد غربت می‌پیچید و چشم‌هایش پر از اشک بی‌پناهی بود. در آن صحنه، تمام ناتمام‌های کربلا فشرده شده بود: فریادهایی که در گلوی تاریخ ماند، پرچمی که بر خاک افتاد و خورشیدی که در نیم‌روز غروب کرد. رنگ‌های سوگ، نگاه‌های خمیده و سکوتی که از قاب بیرون می‌زد، همه تفسیر شخصی او از واقعه‌ای بودند که در جان شیعه ثبت شده است. همان‌جا بود که فهمیدیم نقاشی مذهبی قرار نیست اسیر کلیشه‌ها بماند؛ می‌تواند با جسارت، با حذف تزیینات زائد و با انتخاب زاویه‌ای انسانی، به یک روایت زنده و نفس‌کش تبدیل شود.
سبک او، همان «سورناتورالیسم» که خود می‌گفت، بیش از هر چیز به جهان‌بینی‌اش مدیون بود. نگارگری کلاسیک را از موزه‌ها بیرون کشید و به قلب مردم آورد؛ خطوط نرم و بی‌انتها را با ترکیب‌بندی‌های موج‌دار و رنگ‌های زلال پیوند زد تا عرفان و تاریخ و عاطفه را در یک بوم همنشین کند. اگر نگارگری سنتی، قصه‌ها را در کتیبه‌ها و حاشیه‌ها روایت می‌کرد، فرشچیان قصه را وسط قاب نشاند و به آن جان داد. او به جای فیگورهای خشک و منظم، پیکره‌هایی کشید که گویی در لحظه‌ای از حرکت منجمد شده‌اند؛ لحظه‌ای که پر از حس، پر از زندگی و پر از ماجراست. از علی‌اصغر ۶ ‌ماهه تا پرچمدار بی‌دست، از غدیر تا کوچه‌های مدینه، همه در آثارش جا داشتند؛ نه به‌ عنوان سوژه‌ای ایستا که به ‌مثابه حقیقتی جاری. گویی هر خط و هر لکه رنگ، ذکری بود که با دست کشیده می‌شد.
در روزگاری که هنر مذهبی گاه به تکرار بی‌جان رسیده بود، فرشچیان یادآوری کرد می‌توان ایمان را به زیباترین و پرهیجان‌ترین زبان‌ها بیان کرد. آثارش نشان داد مذهب، نه مانع نوآوری است و نه دیواری میان سنت و امروز، بلکه می‌تواند ستون اصلی بنایی باشد که هنر بر آن تکیه می‌زند.
امروز، با رفتنش، خلائی مانده که نه با نمایشگاه پر می‌شود و نه با فروش تابلو. جای خالی‌اش، جای خالی هنرمندی است که می‌توانست یک ملت را به یک تصویر دعوت کند و در آن تصویر، گذشته و حال و آینده را کنار هم بنشاند. شاید «عصر عاشورا» بعد از او بیش از پیش به یک آیینه بدل شود؛ آیینه‌ای که هر بار در آن نگاه کنیم، دوباره صدای سم اسب‌ها و هق‌هق خیمه‌ها را بشنویم.
فرشچیان رفت اما بوم‌هایش هنوز بر دیوار ایمان آویخته‌اند؛ یادگار مردی که رنگ را با وضو برداشت و خط را با ذکر کشید. اینگونه است که برخی مرگ‌ها پایان نیست؛ آغاز فصل تازه‌ای از حیات‌ است؛ حیاتی که از تپش رنگ‌ها آغاز می‌شود و به شور کربلا می‌رسد.