صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۲۸  ، 
کد خبر : ۳۷۹۷۰۰
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

استحکام بنیان‌های نظام در دفاع مقتدرانه ملت ایران

تجلی اقتدار نرم‌افزاری و سخت‌افزاری ایران عزیز در جریان «دفاع مقتدرانه ملت ایران» در مقابله با «جنگ تحمیلی امریکا و رژیم صهیونی» را باید فصلی جدید در روند حرکت انقلاب اسلامی ایران و پیامد‌های آن بر تحولات منطقه دانست که به مرور مراکز اندیشه ورزی و رسانه‌های وابسته به جبهه استکبار را وادار به اعتراف کرده و مسلمانان و مستضعفان جهان را نیز به نتیجه بخشی حرکت‌های خود امیدوار ساخته است. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

گزارش جنگی که هست و جنگی که انکار می‌شود

محمد ایمانی

1)جنگ، همچنان ادامه دارد. نبردی که به «جنگ ۱۲ روزه» معروف شد، اما ۱۲روزه نبود. جنگ، قبل از آن ۱۲ روز هم بود و پس از آن هم ادامه دارد. میدان و مختصات نبرد، دائما جا به جا می‌شود. اما تا خباثت و شرارت مستکبران هست، جنگ متوقف نمی‌شود؛ مگر هنگامی که با مواجهه قدرتمندانه رو به رو شوند و هراس در دل‌شان بیفتد؛ مانند کاری که موشک‌های ایرانی و یمنی کردند و دشمن را به فرستادن واسطه و درخواست آتش‌بس واداشتند. بر عکس، در هر بُعد از این جنگ ترکیبی که غفلت یا کوتاهی کردیم، دشمن همان جا معبر زد و جبهه گشود. 
2) کشور ما، سالها درگیر جنگ بود اما این واقعیت، انکار یا پنهان می‌شد. حالا که واقعیت آشکار شده، باز هم محافلی سعی می‌کنند واقعیتِ جنگ ترکیبی را کتمان کنند، جنگ را صرفا به بُعد نظامی فرو بکاهند و کشور را به تنظیمات خواب‌آور مطلوب خود (قبل از علنی‌شدن جنگ) برگردانند. همان دورانی که ادعا می‌کردند سایه جنگ را با مذاکره از سر کشور دور می‌کنند، دولت اوباما داعش را پشت مرزهای ما تسلیح می‌کرد و پیش می‌راند. و اگر نبود بیداری سردار سلیمانی، درست همان زمان که وزیر خارجه با جان کری در خیابان‌های ژنو قدم می‌زد و می‌خندید، ایران با گسیل انبوه تروریست‌ها به عمق خاک خود مواجه می‌شد.
3) ابعاد رسانه‌ای، شناختی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جنگ ترکیبی، پنهان‌تر از بُعد نظامی جنگ است که خوابزدگی خوش‌خیال‌ترین آدم‌ها را به هم زد. اصلا غرب آسیا، منطقه جنگی است و هنر جمهوری اسلامی این بوده که با تولید قدرت، توانسته در عمده این سال‌ها، سایه تهدید نظامی را از سر کشور دور کند و هر جا هم کسی متعرض شد، مجازات نماید. 
4) ویرانی ناشی از عملیات «شبکه تحریف، نشر اکاذیب و یأس‌پراکنی»، می‌تواند به مراتب عمیق‌تر از بمب‌های بتن شکن باشد. رندان و آلودگانی که دولت را وادار کردند در اقدامی خلاف قانون، لایحه قضائی «مقابله با نشر اکاذیب در فضای مجازی» را پس بگیرد، در حقیقت مامورند که پدافند غیر عامل کشور در حوزه رسانه و افکار عمومی را از کار بیندازند و امنیت یگان رسانه‌ای آمریکا، انگلیس و اسرائیل را برای عملیات در عمق افکار عمومی تامین کنند. آنها -ولو متملقانه رفتار کنند- دشمن دولت و رئیس‌جمهور هستند. دولت که نمی‌تواند موافق نشر اکاذیب باشد و به همین علت هم لایحه و دو فوریت آن را قبلا تصویب کرده و به مجلس فرستاده بود.
5) تیم اقتصادی کابینه (وزیران اقتصاد، صمت، تعاون و کار و رفاه، جهاد کشاورزی، نیرو، ارتباطات، و سازمان برنامه و بودجه و دیگران) چقدر باور کرده‌اند که در خط مقدم جنگ حضور دارند، آرایش جنگی گرفته و شبانه‌روز در حال پایش و عملیات هستند؟! صد درصد؟ پنجاه درصد؟ ده درصد؟ آیا وزیران اقتصادی نباید به اندازه فرماندهان نظامی در میانه میدان باشند؟ وزیران فرهنگی مثل وزارت ارتباطات و ارشاد چگونه نقش‌آفرینی می‌کنند؟ آیا می‌توانند گزارش بدهند که چقدر به بستن مجاری و معابر نفوذ دشمن اهتمام ورزیده‌اند؟ اگر نه، چرا؟ برخی مدیران چه دریافتی دارند که تصور می‌کنند جنگ، به بمب و موشک محدود می‌شود و آنها باید در وضعیت راحت باش به سر ببرند؟! کدام باغبانی را می‌شناسید که نسبت به علف‌های هرز یا رخنه دزدان و شغالان بی‌تفاوت باشد؟! سهم دستگاه قضائی و مجلس در پدافند غیرعامل چیست؟ آیا به قدر کافی به مسئولیت خود عمل می‌کنند؟ «وفاق» در کدام فرهنگ لغت، به بی‌عملی و بی‌تفاوتی و رها کردن بدیهی‌ترین مسئولیت‌ها معنا می‌شود؟! آیا پذیرفتنی است که مدافعان امنیت و پیشران‌های فناوری و پیشرفت کشور، از جان مایه بگذارند، اما برخی مدیران اجرائی، به اندازه یک صدم آن جان برکفان، احساس مسئولیت نکنند؟ آیا می‌شود برخی مدیران، مسئولیت را صرفا با روزمرگی و سرگرم شدن به حواشی برگزار کنند؟! 
6) عمده فرصت‌های دولت در یک سالی که گذشت، به مذاکره با دشمنی سپری شد که اصلا زبان مذاکره و تعامل و تفاهم نمی‌فهمد. اکنون لزوم تغییر در رویکرد دولت و درآمدن از تعلیق و بی‌عملی، دو چندان اهمیت دارد. تعابیری را که غلامحسین کرباسچی (دبیرکل وقت کارگزاران)، اردیبهشت ۱۳۹۴ گفت، سزاوار بازخوانی است. او به روزنامه شرق گفته بود: «آیا دلمان نباید شور بزند؟ نمی‌‌شود معاون و وزیر باشیم اما استدلال ما این باشد که اگر بودجه دادند کار می‌‌کنیم و اگر ندادند، کار نمی‌کنیم! خطاب به وزیر راه گفتم بعد از چند سال بازنشسته خواهید شد و با خانواده به سفر خواهید رفت. اما اگر در همین ترافیک متوقف شوید، آیا نوه‌‌های شما نخواهند گفت در دوره وزارت خود چه کاری انجام دادید؟ باید دلمان بیشتر از این چیزی که هست، شور بزند. البته مثال وزارت راه را زدم اما بقیه وزارتخانه‌ها مثل کار و دیگران هم همین گونه است. دولت باید ابتکار به خرج دهد و فکری در این باره بکند... اینکه تعدادی آدم خسته و سالخورده بنشینیم و بلند شویم که نمی‌‌شود! فرض کنید مناقشه هسته‌‌ای هم حل شد، بعد از آنچه؟ این بی‌‌تحرکی‌ها، آدم را برای دولت نگران می‌‌کند. چشم بر هم گذاشتیم و نصف مهلت دولت گذشت».
7) جنگِ نظامی، برقرار باشد یا نباشد، مدیران در هر حوزه‌ای(و دولت در کلان ماجرا به عنوان ستاد اجرائی) باید شبانه‌روز برای تدارک لوازم پیشرفت کشور تدبیر کنند و ضمنا راه نفوذ و اخلال در روند پیشرفت را ببندند. نه اینکه مثلا لایحه‌ای با قید دوفوریت، تصویب و تقدیم مجلس شود و سپس، به صرف جنجال مافیایی هوچی، پس گرفته شود و همین استرداد را دستاورد جا بزنند! این، بخشی از لایه پنهان جنگ، از مجرای نفوذ در حلقه اطرافیان و مشاوران تصمیم‌ساز است که موجب ابتذال و انحطاط «امر متعالی سیاست» می‌شود. دولت و دیگر دستگاه‌ها باید مراقب این آسیب باشند.
8) دشمن در جنگ نظامی ناکام ماند، بلکه به خاطر تقویت بیداری و انسجام ملی و تواید انزجار بی‌سابقه نسبت به اسرائیل و آمریکا، نتیجه کاملا عکس گرفت. شکست و سرشکستگی‌های بزرگی به اسرائیل تحمیل شده است؛ هر چند که نتانیاهو، استاد وارونه‌نمایی موقعیت باشد. اسرائیل، در بدترین وضعیت داخلی و خارجی به سر می‌برد: 
از هم گسیختگی شدید سیاسی و اجتماعی به ویژه در اثر خودکامگی نتانیاهو و تقلای وی برای فرار از محاکمه؛ استهلاک بی‌سابقه ارتش در اثر درگیری در جنگ فرسایشی دو ساله، آمار بالای خودکشی و فرار نظامیان؛ خسارت‌های شدید در اثر فراخوان کارگران به خدمت نظامی، تعطیلی بندر ایلات، و مهاجرت معکوس به ویژه از سوی صاحبان صنایع و فناوری.
9) سیدنی استرالیا (مستعمره سابق انگلستان)، دیروز شاهد تظاهرات کم‌سابقه سیصد هزار نفری علیه رژیم صهیونیستی بود. تظاهرات کنندگان، تصاویر آیت‌الله خامنه‌ای را سر دست گرفته بودند و شعار آزادی فلسطین از چنگ صهیونیست‌ها را می‌دادند. رسانه‌های نگران اسرائیل، این رویداد خیره‌کننده را «انتفاضه استرالیا» خواندند، حرکتی که می‌توان آن را ادامه دومینوی بسیج لندن و پاریس و نیویورک دانست.
برای درک بهتر بحران ترکیبی که ‌گریبان اسرائیل را گرفته، برخی تحلیل‌های منتشره در محافل عبری را مرور کنید: 
- کانال ۱۲: رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل در حال بررسی استعفاست. تنش بین سطوح سیاسی و امنیتی، به اوج رسیده است.
- کانال 13: سربازان روانی شده‌اند و نمی‌‌خواهند به غزه بازگردند؛ وقتی هم سرپیچی می‌‌کنند، زندانی می‌‌شوند.
- شبکه ۱۲ عبری به نقل از عاموس یادلین (رئیس پیشین اطلاعات نظامی اسرائیل): ما در آستانه یک شکست راهبردی عمیق قرار داریم. مشروعیت ما در پایین‌ترین سطح قرار دارد؛ اسرائیل با فرسایش و انزوا مواجه است و بدون داشتن هدف مشخص، در غزه گرفتار شده است. حماس، همچنان پابرجاست.
- آریل کاهانا (روزنامه‌نگار حامی حزب لیکود/ نتانیاهو): ارتش ذخیره، در حال فروپاشی است. بسیاری از نیروها از رفتن به یگان‌ رزمی خودداری می‌‌کنند. حزب حاکم و نخست ‌وزیر، به جای تقویت ارتش، سیاستی حقیرانه و زشت را خلاف منافع ملی دنبال می‌‌کنند. وضعیت، وحشتناک است؛ واژه‌‌ها قادر به توصیف عمق سقوط نیستند. من تمام عمر به این اردوگاه رای داده‌‌ام، اما اتفاقات اخیر و ادامه فرار نتانیاهو از مسئولیت، سؤالات بسیاری را ایجاد کرده است.
- کاهش شدید اعتماد عمومی، به روایت نظرسنجی «مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل»: اعتماد اسرائیلی‌‌ها به نتانیاهو و دولت وی، به 30 و 23 درصد کاهش یافته است.

- روزنامه یدیعوت آحارونوت: اسرائیل به دلیل جنگ غزه، با انزوای بی‌‌سابقه جهانی مواجه است. سلسله حملات به یهودیان، حذف اسرائیل از برنامه Horizon2020 برای توسعه تحقیقات علمی، افزایش کمپین‌‌های تحریم اسرائیل و به ‌رسمیت ‌شناختن فلسطین، نشانگر تشدید سونامی علیه اسرائیل است.
-آصف شریو، سرکنسول سابق اسرائیل در نیویورک: برند اسرائیل به شدت آسیب دیده است. همه در برابر اسرائیل متحد شده‌ و بیانیه‌‌هایی می‌دهند که هرگز ندیده بودم. تحریم‌ها در کنفرانس‌ها، نشانه‌‌هایی از این آسیب‌ هستند. همه، ما را در موضوعات مختلف تحریم ‌کرده‌‌اند.
- نشریه اسرائیل دیفنس: سیاست‌ دولت نه تنها چشم‌اندازی برای پایان بحران انسانی در غزه ندارد، بلکه اسرائیل را در معرض فروپاشی سیاسی، انزوای جهانی و بحران اقتصادی قرار می‌دهد. دیگر سؤال این نیست که چه بر سر غزه خواهد آمد، بلکه باید پرسید سرنوشت اسرائیل چه خواهد شد؟ استمرار این سیاست‌، نه نشانه اقتدار، بلکه بیانگر خودکشی سیاسی است.
- باراک راوید، تحلیلگر ارشد امنیتی: دولت نتانیاهو، مسئول شدید‌ترین سقوط سیاسی است که اسرائیل از زمان تأسیس، تجربه کرده است.
10) اما حامی آمریکایی هم، در وضعیتی نیست که بیش از گذشته، از اسرائیل حمایت کند. دو تنگه راهبردی هرمز و باب‌المندب، به عنوان گلوگاه اقتصاد جهانی، زیر پنجه ایران و یمن قرار دارند. جنگ 12 روزه و قبل از آن جنگ یک ماهه با یمن، واقعیت‌های بسیاری را آشکار کرد. داگلاس مک‌گریگور، سرهنگ بازنشسته پنتاگون به تازگی گفت: «موشک ‌های پدافندی اسرائیل داشت ته می‌کشید، این دلیل اصلی آتش‌بس با ایران بود. اقتصاد اسرائیل، تبدیل به ویرانه‌ شده بود. حیفا و تل ‌آویو آسیب سنگینی دیدند... این‌جا بود که اسرائیل واقعاً به آتش‌‌بس نیاز داشت».
11) وبسایت عبری «کالکالیست» 3 روز قبل فاش کرد: «دونالد ترامپ مجبور شد در ماه مه، به خاطر دلایل پنهان، حملات علیه یمن را متوقف کند. مهم‌ترین علت، موشکی بود که به سمت ناو هواپیمابر هری ترومن شلیک شد و تقریباً به آن اصابت کرد. این باعث وحشت در پنتاگون و توقف عملیات، از ترس فاجعه استراتژیکی شد که می‌‌توانست واشنگتن را در داخل و خارج شرمنده کند. آن شب، ترامپ ترسید. کمپین عملیات «سوار خشن»، به این دلیل که ارتش یمن، توانایی بازدارندگی موشکی خود را نشان داد، شکست خورد و باعث شد آمریکا، محاسبات خود را کاملا تغییر دهد».
12) دو ماه قبل هم نیویورک‌تایمز فاش کرده بود: «ترامپ پس از ۳۰ روز جنگ با یمن، ناامید شد. ژنرال کوریلا، فرمانده سنتکام، بر کمپین بمباران قدرتمند اصرار داشت اما حوثی‌‌ها 7 پهپاد MQ-9 را سرنگون کردند. چند فروند F-16 و یک جت جنگنده F-35 مورد هدف قرار گرفتند. هزینه عملیات سرسام‌آور بود. مهمات پیشرفته زیادی استفاده شد. برنامه‌ریزان پنتاگون به طور فزاینده‌ نگران ذخایر و پیامد‌های آن برای موقعیتی بودند که مجبور به دفع حمله چین به تایوان شوند... چرخش ناو ترومن برای جلوگیری از آتش، به سقوط جنگنده سوپر هورنت‌ انجامید. سپس، موشکی به فرودگاه بن گوریون در تل‌آویو اصابت کرد. پس، ترامپ تصمیم گرفت عملیات را موفقیت‌آمیز خوانده و متوقف کند»!
13) باید به فاجعه شکست در یمن، فاجعه ته کشیدن ذخائر موشک‌های تاد و مصرف یک چهارم کل آنها در جنگ 12 روزه را هم اضافه کرد و این در حالی است که ایران، هنوز شلیک موشک‌ها را شدت نبخشیده، به عملیات تنوع نداده و از توانمندی‌های جدید رونمایی نکرده بود. در اوج جنگ، سامانه پدافند فوق مدرن «تاد» در برابر موشک‌های نسل اول و دوم ایران زانو زد تا ترامپ بگوید: «اسرائیل واقعا ضربه خیلی سختی خورد؛ خصوصاً در روزهای آخر. وای پسر! اون موشک‌‌های بالستیک خیلی از ساختمان‌‌‌ها رو نابود کردند!».
طی چند هفته گذشته، از رویترز و یدیعوت آحارونوت گرفته تا لس‌آنجلس تایمز، نیوزویک، وال‌استریت ژورنال، سی‌ان‌ان و شبکه آمریکایی New Horizon TV گزارش داده‌اند:
- ذخایر موشک THAAD در اسرائیل به پایان رسیده بود.
- هزینه رهگیری موشک‌‌ها وحشتناک گران بود و آمریکا مجبور شد تولید یک سال موشک تاد را مصرف کند. در طول جنگ ۱۲ روزه، ۲۰ درصد کل موجودی سامانه موشکی تاد مصرف شد.
- یک‌ چهارم موشک ‌های تاد آمریکا (۱۵۰ موشک) در اثر شلیک ۵۵۰ فروند موشک از سوی ایران از بین رفت.
- سامانه‌ تاد به علاوه سامانه آرو-۲ و آرو-۳، فقط 201 موشک از 574 موشک 
شلیک شده ایران را رهگیری کردند.
- ذخایر پدافندی آمریکا با کمبود هشداردهنده مواجه شد. سامانه تاد نتوانست در برابر موشک‌‌های ایران مقاومت کند.
- ایران در ۱۸ ژوئن، با شلیک موشکی مرموز به نام «سجّیل»، جهان را شگفت‌زده کرد. این موشک ویرانگر، می‌‌تواند پایگاه‌‌های نظامی بزرگ، بنادر یا زیرساخت‌‌های حیاتی را ظرف چند ثانیه منهدم کند. این، یکی از خطرناک‌‌ترین موشک‌‌هاست. ایران این موشک را برای هدف قرار دادن یک سایت نظامی حساس در اسرائیل استفاده کرد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

استحکام بنیان‌های نظام در دفاع مقتدرانه ملت ایران

عباس حاجی‌نجاری

تجلی اقتدار نرم‌افزاری و سخت‌افزاری ایران عزیز در جریان «دفاع مقتدرانه ملت ایران» در مقابله با «جنگ تحمیلی امریکا و رژیم صهیونی» را باید فصلی جدید در روند حرکت انقلاب اسلامی ایران و پیامد‌های آن بر تحولات منطقه دانست که به مرور مراکز اندیشه ورزی و رسانه‌های وابسته به جبهه استکبار را وادار به اعتراف کرده و مسلمانان و مستضعفان جهان را نیز به نتیجه بخشی حرکت‌های خود امیدوار ساخته است. 
 این دفاع مقتدرانه که از یک‌سو متکی به توانمندی‌های درون‌زای سخت‌افزاری ایران در دفاع موشکی و پهپادی بود و از سوی دیگر به مظهر تجلی ارزش‌های دینی و ملی و فرهنگ عاشورایی ملت ایران و به ویژه رزمندگان و نیرو‌های مسلح ایران تبدیل شد، نشان داد که به رغم شکل‌گیری صف‌بندی جدید از گردانندگان نظام سلطه در مقابله با مردم ایران همچون دوران دفاع مقدس هشت‌ساله و با توجه به گذر بیش از ۴۷ سال از دوران ظهور انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی نشان داده است که با تکیه‌بر سه عنصر «دین، دانش و اتحاد ملت ایران» نه‌تنها قادر به عبور از توطئه‌هاست، بلکه می‌تواند همچون دفاع مقتدرانه اخیر، بر توطئه‌های گوناگون دشمنان ملت ایران فائق آید. 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز هفتم مردادماه در مراسمی که برای تکریم خانواده‌های عزیز شهیدان و بزرگداشت یاد شهدای جنگ تحمیلی امریکا و رژیم صهیونی که در حسینیه امام خمینی (ره) برگزارشده بود، در این زمینه یادآور شدند:آنچه در این دوازده روز برای جمهوری اسلامی اتفاق افتاد، علاوه بر افتخارات بزرگی که ملت ایران کسب کرد ــ که امروز مردم دنیا هم دارند به آن اعتراف می‌کنند ــ [این بود که]جمهوری اسلامی و ملت عزیز ایران قدرت خود، عزم و اراده خود، استقامت خود، دست پر خود را به دنیا نشان داد. اگر دیگران از دور چیزی شنیده بودند، از نزدیک قدرت جمهوری اسلامی را احساس کردند. علاوه بر اینها، این نکته مهم است که جمهوری اسلامی استحکام بی‌نظیر پایه‌های نظام و کشور خود را به دنیا نشان داد. معظم له با اشاره به مؤلفه‌های اقتدار ملت ایران در این جنگ یعنی «دین، دانش و اتحاد ملت ایران»، خاطرنشان کردند که ملت ایران به توفیق الهی دین خود را و دانش خود را رها نخواهد کرد. ما در راه تقویت ایمان دینی‌مان و در راه گسترش و عمق دانش‌های متنوع و گوناگون خودمان، قدم‌های بلندی بر خواهیم داشت؛ و به فضل الهی و به کوری دشمن خواهیم توانست ایران را به اوج ترقی و اوج افتخار برسانیم. 
فارغ از هزینه‌های مادی و خساراتی که مهاجمان به ملت ایران در این جنگ متحمل شدند، اذعان به ابعاد شناختی و تحولی که این جنگ به ویژه در نسل جوان ایران ایجاد کرده و تضمینی که برای حرکت آینده انقلاب ایجاد کرده است، به مرور در رسانه‌ها و مراکز اندیشه ورزی وابسته به غرب فرصت انتشار می‌یابد. 
نشریه امریکایی فارین پالیسی در روز ۹ مردادماه در مقاله‌ای با اشاره به بخشی از واقعیت‌های این جنگ و تأکید بر اینکه منتقدان نظام جمهوری اسلامی ایران متعاقب این جنگ به درستی دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای درباره امریکا و اسرائیل پی بردند، خاطرنشان می‌کند در هفته‌های پس از حملات اسرائیل به ایران در ماه ژوئن، اتفاقی غیرعادی رخ داد. ایرانیانی که دهه‌های گذشته، در زمره طرفدارترین مردم خاورمیانه نسبت به امریکا بودند و نسبت به چارچوب ایدئولوژیک حکومتشان درباره امریکا و اسرائیل به عنوان تهدید‌های وجودی، یا شکاک بودند یا کاملاً آن را رد می‌کردند، وقتی بمب‌ها افتاد، جنگ دور نماند. به خانه آمد، گفت‌و‌گو را تغییر داد. نسلی که زمانی به سخنان نظام خندید، حالا دارد می‌آموزد - گاه برای اولین بار-که چرا دولت در وهله اول روایتی از مقاومت ساخت. این نشریه سپس با اشاره به تأثیر این جنگ در ایجاد تحول در گفتمان نسل جوان ایرانی یادآور می‌شود حتی ایرانیانی که زمانی شعار‌های رسمی (آیت‌الله) علی خامنه‌ای، را نادیده می‌گرفتند، حالا آنها را تکرار می‌کنند. حملات نه‌تنها شور میهن‌پرستانه‌ای برانگیخت، بلکه چیزی فراتر را شعله‌ور کرد: نسل جدیدی از جوانان ایرانی در حال ظهور است که برخلاف نسل‌های قبلی، نه‌تنها در برابر سیاست‌های جمهوری اسلامی مقاومت نمی‌کند بلکه در بسیاری موارد هم‌سو با ایدئولوژی محافظه‌کارانه و انقلابی نظام است. این جوانان اغلب تکنولوژی محور، آموزش‌دیده و متعهد به آرمان‌های جمهوری اسلامی هستند و برخلاف چهره‌های سنتی محافظه‌کار، با چهره‌ای مدرن‌تر ظاهر می‌شوند. 
در مورد تأثیر این جنگ در استحکام پایه‌های نظام جمهوری اسلامی و ایران عزیز به نکاتی چند می‌توان اشاره کرد: 
۱- اثبات کارآمدی توان دفاعی و موشکی ایران در عبور از سامانه‌های چند لایه پدافندی دشمن و هدف‌گیری نقاط حساس و راهبردی رژیم صهیونی و امریکا
۲- توان مقابله ایران اسلامی با دو قدرت اتمی که از حمایت همه‌جانبه ناتو و قدرت‌های مطرح غربی برخوردار بوده و تمام توان هوایی و پدافندی خود را برای مهار توان موشکی ایران به کار گرفته بودند. 
۳- ناتوانی دشمنان در ادامه جنگ و درخواست آتش‌بس به رغم برخورداری از حمایت همه‌جانبه نهاد‌های بین‌المللی
۴- به رخ کشیده شدن قدرت، عزم، اراده، استقامت و دست برتر جمهوری اسلامی و ملت ایران در این جنگ در منظر جهانیان، به ویژه مسلمانان و مستضعفان جهان 
۵- شکست راهبرد دیرینه دشمن برای براندازی از درون و تجزیه ایران و تثبیت استحکام پایه‌های نظام و تضمین حرکت آینده انقلاب و جمهوری اسلامی در این جنگ. 
۶- تجلی وحدت و انسجام ملی مردم ایران (در داخل و خارج از کشور) مبتنی بر ارزش‌های دینی و ملی و تمامیت ارضی کشور
۷- رسوایی اپوزیسیون داخلی و خارج نشین به رغم سرمایه‌گذاری چندین ساله دشمنان برای آموزش و سازمان‌دهی آنها 
۸- شکست تفکر غرب‌گرایی و سقوط پایگاه حامیان غرب در داخل کشور
۹- ارتقای جایگاه جهانی نظام اسلامی و تقویت روحیه وتوان نیرو‌های مقاومت و دکترین مقاومت در جهان.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

«بحران محافظه کاری» و راه های برون رفت

علی رضا علوی تبار

 آنان که دغدغه ایران و پایداری و سربلندی آن را دارند، باید توجه داشته باشند که با «محافظه‌کاری» نمی‌توان راهی برای خروج از وضعیت بحرانی و رفع مشکلات امروز ایران یافت. این‌که گمان کنیم با تأیید و حفظ وضع موجود می‌توانیم بر مشکلات در هم پیچیده و کهنه ایران غلبه کنیم، نشان‌‌دهنده شناخت ناقص و نادرست این مشکلات و ریشه‌های آن‌هاست. سعی می‌کنم قدری در مورد این ادعا توضیح دهم.
گمان نمی‌کنم شک داشته باشیم که امروز با مجموعه‌ای از مشکلات در هم پیچیده و کهنه‌شده (معضل) مواجه‌ایم که برخی به بحران تبدیل شده و برخی در آستانه تبدیل شدن به بحران هستند. به‌علاوه، اغلب تأیید می‌کنیم که این مشکلات «قابل پیش‌بینی»، «قابل پیشگیری» و «قابل درمان» هستند. اگر مشکل عمومی این سه قابلیت را داشت، باید ریشه آن را در «اداره امور عمومی» جست‌و‌جو کرد. امور عمومی ما «بد» اداره شده است و به همین دلیل به اینجا رسیده‌ایم. آنچه که به اسرائیلِ جنایتکار انگیزه و جرأت حمله نظامی به ایران را داد، وضعیت لبریز از مشکل ما بود. اگر این وضعیت ادامه یابد باز هم در دشمن انگیزه و جرأت حمله و جنایت علیه ما را ایجاد خواهد کرد.
حال می‌توان پرسید که چه چیز «اداره امور عمومی»‌ ما را تا این حد ضعیف کرده است؟ سه سطح از پاسخ قابل طرح است.در سطح اول، ریشه مشکلات در «مدیران و مسئولان» کشور جست‌و‌جو می‌شود. بی‌دانشی و کم دانشی،فقدان اخلاق لازم برای تأمین منافع عمومی، فقدان تجربه مفید و نگاه قبیله‌ای،از جمله مشکلاتی است که برشمرده می‌شوند. این ریشه‌یابی غلط نیست، اما ناقص است. درست است که در مجموع، قدرت در میان تعداد محدود و مشخصی دست‌به‌دست می‌شده، اما نمی‌توان به‌طور کامل منکر تغییر در میان مدیران و مسئولان شد.برخی مشاهدات نشان می‌دهد که حتی پس از تغییر مدیران و مسئولان نیز برخی از مشکلات تداوم یافته و راه‌حلی پیدا نکرده‌اند. به همین دلیل، سطح دوم تحلیل مطرح می‌شود: ریشه مشکلات به «راهبردها و خط‌مشی‌های تثبیت‌شده» کشور بازمی‌گردد. در این سطح از تحلیل، ضعف‌ها و ناتوانایی‌های مدیران و مسئولان انکار نمی‌شود، اما تغییر آن‌ها بدون تغییر راهبردها و خط‌مشی‌ها بی‌فایده ارزیابی می‌شود. در این سطح از تحلیل نیز می‌توان این پرسش را مطرح کرد که راهبردها و خط‌مشی‌هایی که بارها ناتوانی خود را در تأمین امنیت ملی، توسعه پایدار و رفاه عمومی نشان داده‌اند، چرا تکرار شده و از ثبات نسبی برخوردارند؟ دولت‌ها و مجلس‌ها می‌آیند و می‌روند اما مجموعه‌ای از راهبردها و خط‌مشی‌های عمومی باقی مانده و تکرار می‌شوند. در پاسخ به همین پرسش است که سطح سوم تحلیل شکل می‌گیرد. ریشه مشکلات را باید در «ساختار قدرت» جست‌وجو کرد. در این نگاه ، مشکل را باید در عناصری چون «چیدمان نهادهای سیاسی»، «فرآیندهای تثبیت‌شده برای تصمیم‌گیری»، «فرصت‌های نابرابر دسترسی به منابع» (قدرت، ثروت، منزلت، اطلاعات)، «مهار نهادهای انتخابی »، «نامتناسب بودن اختیار و مسئولیت در نظام کلان تصمیم‌گیری»، و… جست‌وجو کرد.
در میان کسانی‌که ریشه مشکلات را در ساختار قدرت جست‌وجو می‌کنند، گروهی باور دارند که آنچه مهم است «ساختار حقیقی قدرت» است و آنچه در قوانین اساسی و عادی آمده است، اهمیت درجه دوم دارد و در دنیای واقعی، «قدرت، قدرت را مهار می‌کند». از نظر آن‌ها ، راه تغییر ساختار حقیقی قدرت چیزی نیست جز «سازماندهی و بسیج منابع و اقدام به موقع». در این مسیر باید از همه امکان‌های حقوقی و اخلاقی بهره برد و کوشید تا ساختار قدرت را با ایجاد «قدرت‌های همسنگ» متوازن ساخت.
گروه دیگری از طرفداران اولویت ساختار قدرت، باور دارند که اگر «ساختار حقوقی قدرت» (قانون اساسی) تغییر نکند، همیشه امکان توجیه و بازگشت اقتدارگرایی در کشور وجود دارد. به‌علاوه، «ساختار حقوقی قدرت» خود یکی از عناصر سازنده و شکل‌دهنده به «ساختار حقیقی قدرت» است و تغییر آن ضروری است. همان‌طور که می‌بینیم، هر چقدر سطح تحلیل عمیق‌تر می‌شود، نیاز به تغییر بیشتر ادراک می‌شود.
با این مقدمه ، می‌توان به بحث آغازین برگشت. آیا می‌توان از تداوم وضع موجود دفاع کرد و در عین حال خواهان رفع مشکلات کشور بود؟ حتی در سطحی‌ترین تحلیل نیز محافظه‌کاری (دفاع از وضع موجود و یا دفاع از تغییر اندک در وضع موجود) راه‌حل خروج از وضعیت کنونی نیست.
حمله اسرائیل جنایت‌پیشه به ایران باید موجب بیداری ما از خواب غفلت شود. صورت مسئله روشن است: اگر ایران کماکان در چنگال مشکلات درهم پیچیده خویش گرفتار باشد، از یک‌سو انگیزه و امکان حمله مجدد دشمن به ایران افزایش خواهد یافت و از سوی دیگر، یکی از مشکلات که سیاست خارجی پرهزینه است، تداوم خواهد داشت. معنای این تداوم ، ایجاد همسویی اسرائیل جنایتکار با قدرت‌های بزرگ جهانی و همچنین قدرت‌های مؤثر منطقه‌ای برای تضعیف و تخریب ایران است. رفع مشکلات ایران نیز بدون دگرگونی در نظام تصمیم‌گیری ممکن نیست. تأیید ضرورت دگرگونی یعنی فاصله‌گرفتن از «محافظه‌کاری».
حداقل، برای تأمین امنیت ملی و خروج از وضعیت کنونی، ایجاد برخی تغییرها ضروری به‌نظر می‌رسد. به‌طور نمونه ،به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم:
۱- اختیار و مسئولیت مذاکره و رسیدن به توافق با قدرت‌های بزرگ باید بر عهده دولت (وزارت خارجه) قرار گیرد. نیروهای نظامی و امنیتی باید به‌صورت پشتیبان و تدارک‌کننده پشت سر دولت نقش ایفا کنند و نه هم سطح آن.
۲- سیاست خارجی تأمین‌کننده منافع ملی باشد. این تحول ، مستلزم تغییر نگرش از یک‌سو و تغییر نیروهای تصمیم‌گیرنده از سوی دیگر است.
3-تقویت قوه بازدارندگی نظامی، ضرورتی است برای تأمین امنیت ملی ما. این تقویت نباید به تأمین «سخت‌افزارهای جدید و پیشرفته» خلاصه شود. مهم‌ترین گام برای تقویت نیروی بازدارنده نظامی آموزش مداوم و ثمربخش، تخصصی‌کردن کامل نیروهای نظامی و خارج کردن این نیروهای از عرصه فعالیت‌های اقتصادی و درگیری‌های سیاسی و فکری است. جلب حمایت عمومی از نیروهای مسلح و ایجاد آمادگی برای پشتیبانی مردم از آن‌ها واقعیت دیگری است که باید به آن توجه کنیم. محبوبیت نیروهای مسلح در هر کشوری تابع محبوبیت حکومت در آن کشور است. برای ایجاد همبستگی و پشتیبانی به‌موقع از نیروهای مسلح، نیاز به ترویج «میهن‌دوستیِ شهروندمحور» داریم. میهن‌دوستی ما نباید «بیگانه‌ستیز» و متکی بر تبعیض میان شهروندان باشد. برابری حقوقی شهروندان زیربنای اساسی برای تقویت میهن‌دوستیِ شهروندمحور است.
سخن به درازا کشید. گمان می‌کنم روشن شد که چرا «محافظه‌کاری» را راه‌حل خروج از بحران نمی‌دانم؛ نه در کوتاه‌مدت و نه در بلندمدت. دغدغه ایران باید با شجاعت و صراحت در درخواست تغییر همراه شود. بدون دگرگونی نمی‌توان امید به آینده را زنده نگه داشت و بدون امید ،حرکت به پیش ممکن نیست./مشق نو(با اندکی دخل و تصرف)

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

ضرورت بازتولید قدرت ملی

جلیل سازگارنژاد
 

قدرت ملی را می‌توان قدرت و توانایی یک ملت یا کشور برای دستیابی به اهداف و آرمان‌های خود تعریف کرد که از عوامل گوناگونی مانند جغرافیای سرزمینی،‌ منابع و ذخایر طبیعی، جمعیت، میراث فرهنگی و تمدنی، توانایی‌های اقتصادی و اجتماعی، قدرت نظامی، کیفیت دیپلماسی و شخصیت‌ جهانی و بین‌المللی و نفوذ رسانه‌ای و خبری در جهان، چگونگی مدیریت نظام سیاسی و رابطه مردم با حکومت و... سرچشمه می‌گیرد. در میان عوامل یادشده، ایران از چند شاخص و عامل مهم و برجسته که می‌تواند به بازتولید قدرت ملی در کوتاه‌ترین زمان ممکن و عالی‌ترین سطح دست یابد برخوردار است.

قدمت تاریخی و موقعیت یگانه و یکتای سرزمینی و ژئوپلیتیکی که در همسایگی سه تمدن کهن و تلاقی دو تمدن بزرگ شرق و غرب (چین و روم) قرار گرفته و از طریق دریا به آب‌های آزاد و کل جهان دسترسی دارد و منابع و ذخایر و معادن بسیار و اقلیمی مرغوب را در خود جای داده و از تمدن و فرهنگی غنی و پویا بهره‌مند بوده و بیش از سه هزار سال از آن مراقبت کرده و نام‌آورانی جهانی را در عرصه‌های مختلف به دنیا معرفی، و پس از اسلام امپراتوری فرهنگی خود را جانشین امپراتوری سیاسی کرده، در تاریخ پرشکوه خود، غم و اندوه و شادی‌های فراوانی را تجربه کرده است، روزگاری بزرگ‌ترین امپراتوری جهان را به مدت هزار سال برپا کرده و زمانی در تهاجم اسکندر و تازیان و تاتارها شاهد سوختن بنای جهانی تخت جمشید و شکستن طاق کسری و بیستون و ویرانی شهرها و کشته‌شدن مردمان خود بوده و البته در تمام این دوران با وجود تنهایی و تنهاماندن از جای خود برخاسته و در قامت یک ملت سر برآورده، قدرت ملی خود را به نمایش گذاشته و حیات سبزش را استمرار بخشیده است.

تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی یک بار دیگر تجلی‌گاه راستی‌آزمایی این تحلیل تاریخی بود که ایران در میان کشورها (از همسایگان و دوستان گرفته تا متحدانی مانند چین و روسیه) چقدر تنهاست و تنها تکیه‌گاهش مردم و همبستگی ملی، میهنی و فداکاری آنهاست که باید به قدرت ملی تبدیل شود. یکی از مهم‌ترین عوامل در بازتولید قدرت ملی، علاوه بر علل پیش‌گفته، به نحوه و چگونگی مدیریت سیاسی و رابطه ملت-حکومت و نقش‌آفرینی و مشارکت مردم در نظام سیاسی و اراده امور کشور بازمی‌گردد. اینک و پس از دوران جنگ تحمیلی ۱۲‌روزه فرصتی تاریخی پدید آمده که با ارتقای وحدت ملی به قدرت ملی،‌ ضمن ایجاد توانایی بازدارندگی تجاوز احتمالی دشمن، پشتوانه لازم برای دیپلماسی با‌کیفیت و موفق و مذاکره و تعامل با قدرت‌های جهانی به‌ویژه آمریکا را فراهم کنیم.

برای تحقق این منظور و با تأکید بر این نکته که پیش‌نیاز اقتدار و قدرت ملی، ‌کسب اعتماد و باور مردم درباره رفتار و عملکرد دولت است، یادآور می‌شویم: بازتولید قدرت ملی مستلزم مشارکت‌دادن مردم در قدرت است.

بدون‌‌تردید بازتولید قدرت ملی زمانی رنگ واقعیت به خود می‌گیرد که همان‌گونه که همبستگی و انسجام ملی ایرانیان در تجاوز اخیر دشمن عملا به اثبات رسیده و نقش ممتاز خود را ایفا کرد، اقدامات بایسته از سوی نظام حکمرانی هم، قرین اقدام و عمل باشد، بازپس‌گیری لایحه فضای مجازی دولت از مجلس و شنیده‌شدن صدای مردم از سوی قوه مجریه نشانه و الگویی روشن و عملی در جلوگیری از آسیب‌رسیدن به اتحاد ملی بود که تسری آن به دیگر قوا و نهادهای حاکمیتی و به‌ویژه رسانه ملی می‌تواند فرایند بازتولید قدرت ملی را سرعت بخشیده و نگاه جهانیان و به‌ویژه آمریکا و اروپا و همسایگان به ایران و ایرانیان را تغییر داده و موجد اعتبار جدیدی برای ایران شود. پرواضح است که مهم‌ترین عامل در پیشگیری از اجرای طرح و نقشه‌های شومی که با بهار عربی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا آغاز و اینک ایران را هدف قرار داده، تکیه بر قدرت ملی و بیکران مردم است.

 ایران امروز در مواجهه با دو نبرد دشوار و بزرگ قرار دارد. تهاجم و تجاوز دشمن خارجی و مشکلات عدیده داخلی و بحران‌هایی مانند ناترازی در انرژی، کمبود آب، تحریم و تورم و... دولت برای پیروزی و غلبه بر این دو عرصه نیازمند همراهی ملت است، ایران نیرومند با چنین قدرت ملی شکل می‌گیرد و تحقق این امر مستلزم نگاهی نو از سوی حکمرانی کشور و جلب اعتماد مردم از طریق اقدامات و الزامات و اصلاحات عملی و صادقانه و خردمندانه است. ظرفیت و توان ملی در شرایط فعلی ایران و البته در همه دوران‌ها باید در راستای دورساختن و ناامیدکردن دشمن از تجاوز به خاک وطن و فائق‌آمدن بر بحران‌های پیش‌روی کشور بهره‌برداری شود. بازتولید قدرت ملی یک ضرورت و نیاز فوری ایران برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و امنیت ملی و تأمین و پاسداری از حقوق تامّه ملت است که می‌تواند با تصمیمات و اراده سیاسی و شجاعانه مسئولان کشور تحقق یابد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

ماشه و سناریوهایِ پیش‌رو

متین فارابی

طبق بند 36‌A و37‌Bبرجام و بند 11‌c و 12 D قطعنامه ۲۲۳۱، اگر یکی از اعضای ۵+۱ ایران را ناقض تعهدات خود بداند، می‌تواند موضوع را به کمیسیون مشترک برجام ارجاع دهد؛ در صورت عدم حل اختلاف موضوع طی 30 الی 35 روز  به شورای امنیت ارجاع پیدا می‌کند. در صورتی که ظرف ۳۰ روز، شورای امنیت قطعنامه‌ای برای ادامه لغو تحریم‌ها صادر نکند، کلیه تحریم‌های سابق سازمان ملل متحد به‌طور خودکار بازمی‌گردند. این سازوکار که با عنوان «مکانیسم ماشه» شناخته می‌شود، نهایتاً ۶۵ روز پیش از ۲۶ مهر ۱۴۰۴ (یعنی از ۲۳ مرداد) قابل فعال‌سازی است، هرچند برخی تفاسیر حقوقی، این مهلت را تا ۲۷ شهریور نیز قابل تمدید می‌دانند.
اگر این روند به سرانجام برسد، شش قطعنامه تحریمی سازمان ملل شامل ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵ و به‌ویژه ۱۹۲۹ دوباره اجرا می‌شوند. مهم‌ترین آن‌ها قطعنامه ۱۹۲۹ است که ذیل ماده ۴۱ E  فصل هفتم منشور ملل متحد قرار دارد و بدون مجوز توسل به زور، تحریم‌هایی را در حوزه‌های تسلیحاتی، فناوری موشکی، مالی، بانکی، بیمه‌ای، کشتیرانی و خدمات پشتیبانی بر ایران تحمیل می‌کند. مفاد آن کشورهای عضو را ملزم می‌سازد از فعالیت‌های اقتصادی، تجاری، مالی و بانکی مرتبط با اشاعه هسته‌ای ایران جلوگیری کنند.

تبعات اقتصادی بازگشت قطعنامه‌ها
تحریم‌های ۱۹۲۹ ازجمله شامل مواردی نظیر ممنوعیت فروش سلاح به ایران، انسداد دارایی‌های مرتبط با نهادهای تحریمی (مانند سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی و کشتیرانی جمهوری اسلامی)، الزام به بازرسی محموله‌های مشکوک و ممنوعیت ارائه خدمات مالی و بیمه‌ای برای فعالیت‌های حساس هسته‌ای است. لازم به ذکر است که فروش نفت به‌طور مستقیم مشمول تحریم‌های شورای امنیت نیست. اگرچه دامنه تحریم‌های سازمان ملل نسبت به تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا و اروپا محدودتر است، اما به‌دلیل چندجانبه بودن، ظرفیت فشار روانی و دیپلماتیک بالاتری دارد. از سوی دیگر، به‌دلیل تفسیرپذیری عبارات تحریمی، کشورهای عضو بسته به اراده سیاسی خود می‌توانند این تحریم‌ها را به صورت شدید یا ضعیف اجرایی کنند. پیش‌تر نمونه‌هایی چون عدم تحویل سامانه S300 توسط روسیه یا توقف خط لوله صلح توسط پاکستان، مؤید این موضوع بوده‌اند. به طور کلی بازگشت قطعنامه‌های شورای امنیت دو ریسک را بر ایران تحمیل می‌کند؛ تبعات اقتصادی‌ای که بازگشت تحریم‌ها می‌تواند برای اقتصاد ایران داشته باشد و زمینه‌سازی برای امنیتی‌سازی و اقدام نظامی علیه ایران. در رابطه با تبعات اقتصادی، دو موضوع تحریم روابط بیمه‌ای، مالی و بانکی و همچنین امکان توقیف و بازرسی کشتی‌های ایرانی اصلی‌ترین مسائلی است که به طور مستقیم می‌تواند زنجیره تأمین کشور را مختل کند؛ البته چنانچه اشاره شد اعمال این تحریم‌‌ها وابسته به اراده سیاسی کشورهاست، چنانکه در دور قبلی تحریم‌ها شاهد توقیف گسترده محموله‌ها و کشتی‌های ایران نبودیم. 

نقش چین و امارات در تحولات پیش‌رو
در میان شرکای اقتصادی، نقش چین و امارات برای ایران بسیار حیاتی است. امارات در سال‌های اخیر با چراغ سبز تلویحی آمریکا، مرکز تبادلات مالی و کالایی ایران بوده است. همچنین بخش عمده‌ای از واردات کالاهای اساسی ایران از مسیر امارات تأمین می‌شود. در صورت بازگشت تحریم‌ها، آمریکا ممکن است با استناد به قطعنامه‌های شورای امنیت، خواستار محدودسازی روابط اقتصادی امارات با ایران شود. از سوی دیگر، چین خریدار اصلی نفت ایران و دومین صادرکننده بزرگ کالا به ایران است. تجربه تحریم‌های قبلی نشان داده که پکن با رویکردی دوگانه عمل کرده است. چین اگرچه به قطعنامه ۱۹۲۹ رأی داد، ولی از تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا انتقاد کرد و بر لزوم حفظ دیپلماسی تأکید داشت. در عمل، برخی پروژه‌های نفتی خود را در ایران تعلیق کرد؛ اما به واردات نفت ادامه داد، هرچند صادرات نفت ایران به چین روندی نوسانی پیدا کرد. همچنین ایران برای دور زدن محدودیت‌های بانکی به تهاتر کالا با چین و استفاده از یوآن روی آورد. با این وجود چین اظهار می‌کرد که در روابط تجاری خود با ایران به قطعنامه‌های سازمان ملل پایبند است و این تعاملات تجاری ناقض قطعنامه‌های مذکور نیست. در این دوره، روابط اقتصادی دو کشور حفظ شد؛ اما شکل و ابزار آن تغییر یافت.

رفتار چین در قبال ایران در دوره اول تحریم‌ها تحت تأثیر اثر مشترک تحریم‌های سازمان ملل و آمریکا بود؛ لذا تفکیک اینکه هر اقدامی در واکنش به کدام تحریم بوده است دشوار می‌باشد. با این حال، نمی‌توان به‌صورت قطعی پیش‌بینی کرد که واکنش چین در صورت بازگشت قطعنامه‌ها چه خواهد بود. آنچه مسلم است اینکه چین به‌طور صریح از عدم اجرای تحریم‌های شورای امنیت دفاع نخواهد کرد، اما احتمال دارد اجرای آن‌ها را به‌صورت محدود و تفسیرپذیر پیگیری کند. لذا، کاهش تدریجی سطح روابط تجاری (نه قطع کامل) محتمل است.

واکنش احتمالی اروپا
پس از تصویب قطعنامه ۱۹۲۹ علیه برنامه هسته‌ای ایران، اتحادیه اروپا اقدام به وضع مجموعه‌ای از تحریم‌های اقتصادی و مالی همه‌جانبه نمود. مطابق با این تحریم‌ها در بخش بازرگانی و انرژی صادرات تجهیزات نظامی، فناوری‌های حساس و کالاهای دومنظوره به ایران ممنوع شد و واردات نفت، گاز و پتروشیمی از ایران متوقف گردید؛ همچنین سرمایه‌گذاری در پروژه‌های انرژی ایران، تجارت فلزات قیمتی و حتی صدور اسکناس ریال برای بانک مرکزی ایران ممنوع شد. در حوزه مالی و بانکی، دارایی‌های بانک مرکزی و ده‌ها بانک ایرانی مسدود و خدمات مالی، بانکی و بیمه‌ای به آن‌ها ممنوع گردید. در بخش حمل‌ونقل، پروازهای باری ایرانی و تعمیرات هواپیماها و خدمات کشتیرانی ایران هدف تحریم قرار گرفت. همچنین فهرستی از اشخاص و نهادهای مرتبط با برنامه هسته‌ای و موشکی ایران، ازجمله برخی اعضای سپاه و شرکت‌های وابسته، تحت تحریم مسافرتی و مالی قرار گرفتند. افزون بر این، اتحادیه اروپا از سال ۲۰۱۱ تحریم‌های جداگانه‌ای را به دلیل نقض حقوق بشر علیه مقامات قضایی، امنیتی و زندان‌های ایران اعمال کرد که تاکنون نیز پابرجا مانده‌اند. 
پس از برجام و تصویب قطعنامه 2231 شورای اتحادیه اروپا در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۱۶ اعلام کرد «تمامی تحریم‌های اقتصادی و مالی مرتبط با حوزه هسته‌ای علیه ایران لغو شده است»، با این وجود اتحادیه اروپا برخی تحریم‌ها را مستقل از برنامه هسته‌ای دانست و به قوت خود باقی گذاشت. به طور مشخص تحریم‌های تسلیحاتی و موشکی لغو نشدند. تحریم واردات و صادرات تسلیحات و فناوری موشکی به ایران ادامه یافت. با توجه به این سابقه محتمل است که اقدامات تحریمی اروپا پس از بازگشت قطعنامه‌ها مجدداً تشدید شود و بخشی از تجارت ایران را دچار آسیب کند.

تبعات امنیتی و نظامی بازگشت قطعنامه‌ها
از نظر حقوقی، چون قطعنامه ۱۹۲۹ صرفاً به ماده ۴۱ فصل 7 استناد دارد، اجازه توسل به زور نظامی را نمی‌دهد این موضوع در قطعنامه 1929 تصریح هم شده است.F با وجود این، صدور هرگونه قطعنامه جدید علیه ایران ذیل ماده ۴۲ مستلزم عدم وتوی آن توسط روسیه و چین است. چین به‌ندرت به‌تنهایی از حق وتو استفاده کرده و معمولاً همراه روسیه اقدام می‌کند؛ اما روسیه در پرونده‌هایی نظیر سوریه و اوکراین چندین بار به‌تنهایی از وتو استفاده کرده است. در اوت ۲۰۲۰ نیز چین و روسیه قطعنامه آمریکا برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران را وتو کردند. درنتیجه، امکان حمایت دیپلماتیک از سوی این کشورها در صورت روابط نزدیک‌تر و تعریف منافع مشترک وجود دارد.
با وجود اینکه بازگشت خودکار قطعنامه‌ها، مشروعیت حمله نظامی را به همراه ندارد، اما تجربه حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ -که با استناد به قطعنامه‌ای بدون مجوز صریح استفاده از زور (قطعنامه ۱۴۴۱) صورت گرفت- نشان می‌دهد که کشور‌ها می‌توانند از فضای تحریمی شورای امنیت برای مشروع‌سازی سیاسی اقدامات نظامی بهره ببرند، هرچند که فاقد مشروعیت حقوقی باشند. 
در نهایت، فعال‌سازی مکانیسم ماشه علاوه بر تبعات اقتصادی و تجاری، ظرفیت ایجاد اجماع جهانی علیه ایران را نیز دارد. اعلام احتمال خروج ایران از NPT در واکنش به این اقدام، می‌تواند تنش‌های منطقه‌ای و جهانی را تشدید کرده و احتمال درگیری نظامی را افزایش دهد. 
با این وجود مطابق گزارش اخیر وال‌استریت ژورنال، اتحادیه اروپا به ایران پیشنهاد کرده است مهلت مکانیسم ماشه را تمدید کند، مشروط بر آنکه ایران همکاری با آژانس را از سر بگیرد، مذاکرات هسته‌ای را مجدداً شروع کند و محدودیت‌هایی بر ذخایر اورانیوم غنی‌شده اعمال شود. باید دید واکنش طرف ایرانی به این موضوع چه خواهد بود. 

پی‌نوشت: 
A. چنانچه ایران معتقد باشد که هر یک یا کلیه اعضای گروه 5+1 تعهدات خود را طبق برجام رعایت ننموده‌اند، ایران می‌تواند موضوع را به منظور حل و فصل به کمیسیون مشترک ارجاع نماید؛ به همین ترتیب، چنانچه هر یک از اعضای گروه 5+1 معتقد باشد که ایران تعهدات خود را طبق برجام رعایت نکرده است، هر یک از دولت‌های گروه 5+1 می‌تواند اقدام مشابه به عمل آورد. کمیسیون مشترک 15 روز زمان خواهد داشت تا موضوع را فیصله دهد، مگر اینکه این زمان با اجماع تمدید شود. متعاقب بررسی کمیسیون مشترک، چنانچه هر عضو معتقد باشد که موضوع پایبندی فیصله نیافته است، می‌تواند موضوع را به وزیران امور خارجه ارجاع دهد. وزیران 15 روز فرصت خواهند داشت تا موضوع را فیصله دهند، مگر اینکه این زمان با اجماع تمدید شود. پس از بررسی کمیسیون مشترک، به موازات (یا به جای) بررسی در سطح وزیران، عضو شاکی یا عضوی که اجرای تکالیفش زیر سؤال بوده است می‌تواند درخواست نماید که موضوع توسط یک هیئت مشورتی که متشکل از سه عضو خواهد بود (یکی از سوی هر یک از طرف‌های درگیر در اختلاف و طرف سوم مستقل) بررسی شود. هیئت مشورتی می‌بایست نظریه غیرالزام‌آوری را در خصوص موضوع پایبندی ظرف 15 روز ارائه نماید. چنانچه، متعاقب این فرایند 30روزه موضوع فیصله نیابد، کمیسیون مشترک در کمتر از 5 روز نظریه هیئت مشورتی را با هدف فیصله موضوع بررسی خواهد کرد. چنانچه موضوع کماکان به نحو مورد رضایت طرف شاکی فیصله نیافته باشد و چنانچه طرف شاکی معتقد باشد که موضوع، مصداق «عدم پایبندی اساسی» می‌باشد، آنگاه آن طرف می‌تواند موضوع فیصله‌نیافته را به عنوان مبنای توقف کلی و یا جزئی اجرای تعهداتش وفق برجام قلمداد کرده و/یا به شورای امنیت سازمان ملل متحد ابلاغ نماید که معتقد است موضوع مصداق «عدم پایبندی اساسی» به‌شمار می‌آید. 
B. متعاقب دریافت ابلاغ طرف شاکی، به نحو مشروح در فوق، به همراه توضیحی از تلاش‌های توأم با حسن‌نیت آن طرف برای طی فرایند حل و فصل اختلاف پیش‌بینی‌شده در برجام، شورای امنیت سازمان ملل متحد می‌بایست منطبق با رویه‌های خود در خصوص قطعنامه‌ای برای تداوم لغو تحریم‌ها رأی‌گیری نماید. چنانچه قطعنامه فوق‌الذکر ظرف 30 روز از تاریخ ابلاغ به تصویب نرسد، آنگاه مفاد قطعنامه‌های سابق شورای امنیت سازمان ملل متحد مجدداً اعمال خواهند شد، مگر اینکه شورای امنیت سازمان ملل متحد به نحو دیگری تصمیم‌گیری نماید. در چنین صورتی، این مفاد در خصوص قرارداد‌هایی که بین هر طرف و ایران یا افراد و نهاد‌های ایرانی قبل از تاریخ اعمال آن‌ها امضا شده باشد، دارای اثر عطف به ماسبق نیست. مشروط به اینکه فعالیت‌های صورت‌گرفته وفق اجرای این قرارداد‌ها منطبق با این برجام و قطعنامه‌های قبلی و فعلی شورای امنیت باشد. شورای امنیت سازمان ملل متحد، با ابراز نیت خود برای جلوگیری از اجرای دوباره مفاد در صورتی که موضوعی که منجر به ابلاغ شده در مدت مقرر حل و فصل گردیده باشد، دیدگاه‌های طرف‌های اختلاف و هرگونه نظریه صادره توسط هیئت مشورتی را ملحوظ خواهد داشت. ایران بیان داشته است که چنانچه تحریم‌ها جزئاً یا کلاً، مجدداً اعمال شوند، ایران این امر را به منزله زمینه‌ای برای توقف کلی یا جزئی تعهدات خود وفق این برجام قلمداد خواهد نمود. 
C. در اقدام وفق ماده 41 منشور ملل متحد، تصمیم می‌گیرد که ظرف 30 روز از دریافت اعلامیه یکی از دولت‌های طرف برجام در مورد مسئله‌ای که آن دولت طرف برجام اعتقاد دارد مصداق عدم پایبندی اساسی در مورد تعهدات وفق برجام است، شورا باید در مورد پیش‌نویس یک قطعنامه برای ادامه‌ اجرای لغو‌های مذکور در بند 7(الف) این قطعنامه رأی‌گیری نماید، مضافاً تصمیم می‌گیرد که چنانچه، ظرف 10 روز از اعلامیه فوق الذکر، هیچ طرفی از شورای امنیت چنین پیش‌نویس قطعنامه‌ای را برای رأی‌گیری ارائه نکرد، این رئیس شورای امنیت است که بایستی چنین پیش‌نویس قطع‌نامه‌ای را ارائه کرده و آن را ظرف 30 روز از زمان اعلامیه فوق‌الذکر به رأی بگذارد و شورا قصد خود برای در نظر گرفتن دیدگاه‌های دولت‌های درگیر در موضوع و هر نظریه هیئت مشورتی ایجاد‌شده در برجام در خصوص موضوع را ابراز می‌دارد. 
D. در اقدام وفق ماده 41 منشور ملل متحد، تصمیم می‌گیرد که اگر شورای امنیت یک قطعنامه وفق بند 11 برای ادامه اجرای لغو‌های بند 7(الف) تصویب نکرد، آنگاه با اثربخشی از زمان نیمه‌شب به وقت گرینویچ پس از سی‌امین روز متعاقب دریافت اعلامیه مورد اشاره در بند 11 به شورای امنیت، تمام مفاد قطعنامه‌های 1696 (2006)، 1737 (2006)، 1747 (2007)، 1803 (2008)، 1835 (2008) و 1929 (2010) که بر اساس بند 7(الف) لغو شده بوده‌اند، باید به همان نحوی که پیش از تصویب این قطعنامه اعمال می‌شدند، اعمال شوند و تدابیر مندرج در بند‌های‌ 7، 8 و 16 تا 20 این قطعنامه باید لغو شوند، مگر آنکه شورای امنیت به گونه دیگری تصمیم بگیرد.
E. شورای امنیت می‌تواند تصمیم بگیرد که برای اجرای تصمیمات آن شورا مبادرت به چه اقداماتی که متضمن به کارگیری نیروی مسلح نباشد لازم است و می‌تواند از اعضای ملل متحد بخواهد که به این قبیل اقدامات مبادرت ورزند؛ این اقدامات ممکن است شامل متوقف ساختن تمام یا قسمتی از روابط اقتصادی و ارتباطات راه‌آهن، دریایی، هوایی، پستی، تلگرافی، رادیویی و سایر وسایل ارتباطی و قطع روابط سیاسی باشد. 
F. با تأکید بر اینکه هیچ چیز در این قطعنامه کشور‌ها را مجبور به اتخاذ اقدامات یا اعمال خارج از عرف این قطعنامه نمی‌کند، از جمله این اقدامات استفاده از زور یا تهدید با زور است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

آقای رئیس جمهور! فارسی را در عمل هم پاس بدارید

محمد بهبودی نیا 

دو روز پیش، در جریان سفر رئیس‌جمهور کشورمان، مسعود پزشکیان، به پاکستان، اتفاقی رخ داد که فراتر از یک دیدار رسمی و دیپلماتیک بود. پزشکیان که به دعوت نخست‌وزیر پاکستان و در رأس هیئتی بلندپایه وارد این کشور شد، در نخستین برنامه سفرش، مستقیم به آرامگاه علامه محمد اقبال، شاعر پارسی‌گوی پاکستان رفت. این برنامه‌ریزی در سفری دیپلماتیک، آن‌هم پس از دفاع جانانه پاکستان از ایران در جنگ دوازده‌روزه با رژیم صهیونیستی و آمریکا، حامل پیامی روشن برای ایرانیان و همه ملت‌هایی است که مانند پاکستان روزگاری زبانشان فارسی بوده یا هنوز هم با این زبان سخن می گویند. پزشکیان با این نوع چینش برنامه‌های سفرش، غیرمستقیم این پیام را صادر کرد که زبان و فرهنگ فارسی فقط یک میراث ادبی نیست؛ بلکه پلی مستحکم برای پیوند ملت‌هاست. او روز گذشته پیام مستقیمی نیز در صفحه شخصی‌اش در فضای مجازی منتشر کرد مبنی بر این‎که:« برادری بین کشورهای اسلامی، فراتر از مناسبات سیاسی است. ما کشورهای همسایه، فرهنگ درهم‌تنیده‌ای داریم. نمونه بارز آن، اندیشه‌ها و اشعار حکیم علامه اقبال لاهوری است.»
همان‌طور که پزشکیان در پیام‌های مستقیم و غیرمستقیم خود بیان کرده، در دنیای امروز، فرهنگ مشترک می‌تواند نقشی کلیدی در دیپلماسی فرهنگی، اقتصاد خلاق و رسانه‌های هویتی ایفا کند؛ اما برای رسیدن به این جایگاه، باید مفهوم «ایران فرهنگی بزرگ» را بازخوانی کنیم؛ مفهومی که کشورهایی چون افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، هند، بخش‌هایی از ازبکستان، چین، قفقاز و... را دربرمی‌گیرد. در این گستره تمدنی، زبان فارسی روزگاری زبان علم، هنر، سیاست و تعامل فرهنگی بوده است. بی‌تردید اگر ارتباطات فرهنگی با این کشورها فقط در حد بزرگداشت‌های نمادین شخصیت‌ها و برخی رسوم و فرهنگ‌های مشترک باقی بماند، این میراث دیرپا به‌تدریج به خاطره‌ای دور تبدیل خواهد شد.
تجربه برخی کشورها نشان داده که تغییر زبان و سیاست‌های فرهنگی چگونه می‌تواند پیوندهای تاریخی را از هم بگسلد. به‌عنوان‌مثال، هند که زمانی زبان رسمی دربارهایش فارسی بود، امروز تقریباً نشانی زنده و پویا از آن دوران ندارد. در ازبکستان با شهرهایی مانند بخارا و سمرقند که زمانی قلب تپنده فرهنگ و زبان فارسی بودند، امروز این میراث به حاشیه رانده‌شده است. حتی در افغانستان امروز که فارسی یکی از زبان‌های اصلی‌اش است، رقابت‌های زبانی و سیاسی جایگاه آن را تهدید می‌کند و این‌ها همه زنگ هشدارند. 
از این جا به بعد را رئیس‌جمهور بخواند نه نورچشمی‌ها
 آقای رئیس‌جمهور! باید بی‌تعارف گفت که امروز خطر فرسایش ریشه‌های فرهنگی، بیخ گوش ایران بزرگ فرهنگی قرارگرفته است.برای جلوگیری از این فرسایش، باید به سیاست‌گذاری‌های بلندمدت و منطقه‌ای فکر کرد؛ سیاست‌هایی که زبان فارسی را نه‌فقط در کتابخانه‌ها و موزه‌ها بلکه در زندگی روزمره، رسانه‌ها، هنر، آموزش و تعاملات رسمی زنده نگه دارد. اقتصاد فرهنگی و ادبی، همچنان بخش مغفول‌مانده تمدن مشترک ما در ایران بزرگ فرهنگی است. ترجمه و نشر آثار منطقه‌ای، تولید فیلم‌ها و مستندهای فرهنگی، جشنواره‌های مشترک، تقویت گردشگری ادبی و توسعه زیرساخت‌های دیجیتال فارسی‌زبان، البته فارغ از نگاه‌های جناحی، فامیلی و توجه به نورچشمی‌های غیرمتخصص، همگی می‌توانند به تعامل فرهنگی و توسعه پایدار کمک کنند. باید همه ما دقت کنیم که این‌ها زمانی مؤثر خواهند بود که اسناد همکاری منطقه‌ای تدوین شوند؛ سندهایی که پروژه‌های مشترک فرهنگی را حمایت، تبادلات علمی را تسهیل و آموزش زبان فارسی را استانداردسازی کنند.
اگر زبان فارسی در گستره بزرگ ایران فرهنگی فقط در حصار موزه‌ها و کتابخانه‌ها باقی بماند، از نقش واقعی‌اش در ساختن آینده منطقه محروم خواهیم شد. دوباره باید یادآور شویم که این زبان باید در دیپلماسی، رسانه، هنر و زندگی مردم نفس بکشد نه در سندهای همکاری نمادین. 
آقای رئیس‌جمهور! حضور شما به‌عنوان یک مقام عالی اجرایی  کشورمان، در کنار مقبره بزرگان ادب پارسی، می‌تواند نقطه شروعی باشد برای بازنگری در سیاست‌های فرهنگی؛ تلاشی برای تبدیل زبان فارسی از خاطره‌ای ماندگار به سرمایه‌ای راهبردی در مسیر اتحاد، توسعه و آینده‌سازی.
ما هنوز فراموش نکرده‌ایم که در اسفند سال گذشته، شما در سفر به تاجیکستان، اشعاری از مولوی را در دیدار رسمی با امامعلی رحمان خواندید و چقدر از این همزبانی با تاجیکستانی‌ها لذت بردیم؛ اقدامی که بازتاب گسترده‌ای داشت، اما پس از بازگشت‎تان به کشور، به‌تدریج کم‌رنگ شد و عموم مردم از نتایج فرهنگی آن سفر بی‌خبر ماندند. شاید در این مدت اقداماتی انجام‌شده باشد، اما بی‌تردید کافی نبوده و نیست. برای پاسداشت زبان فارسی و تقویت روابط فرهنگی، باید گام‌های محکم‌تری برداشته شود تا چنین سفرهایی صرفاً نمایشی تلقی نشوند.شما و همه ما خوب می‌دانیم که جنگ امروز فقط در قالب موشک و تهدیدهای نظامی و اقتصادی نیست؛ فروپاشی فرهنگی، هویتی و زبانی، یکی از جدی‌ترین ابزارهای نفوذ و تضعیف انسجام سرزمینی ایران فرهنگی بزرگ است. راستی تا یادتان نرفته و یادمان نرفته، باید به این نکته اشاره‌کنیم که حضور در کنار مقبره بزرگان ادبیات اقدامی قابل‌ستایش است اما ادبیات معاصر و ادیبان معاصر را نیز دریابید.
آقای رئیس‌جمهور! امیدواریم دولت شما با سیاست‌گذاری‌های مؤثر در سطح ایران بزرگ فرهنگی، فارسی را در عمل هم پاس بدارد. ما پاس می‌داریم.
 
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

پیش از طوفان باید بادبان را دید

مسعود پیرهادی
هیچ حادثه بزرگی در خلأ اتفاق نمی‌افتد. نه مشارکت بالا در انتخابات از آسمان نازل می‌شود، نه عبور سلامت از زمستان با یک مصوبه دیرهنگام ممکن است.
دنیا، نظامی دارد و بخشی از این نظام، «علت» است، نه آرزو. ما اگر خواهان «نتیجه‌ای بزرگ» هستیم، باید از «مقدمات بزرگ» هم نگذریم.
ساده‌ترین مصداقش، مشارکت مردمی در انتخابات آینده است. نمی‌توان در هفته منتهی به روز رأی‌گیری، دغدغه مشارکت داشت ولی پیش از آن، هیچ طراحی هوشمندانه و عاطفی و اجتماعی نکرد. اعتماد از جنس بخشنامه نیست. دل‌های مردمی که باید پای صندوق بیایند، از امروز باید گرم شوند؛ با گفت وگو، با شنیدن حرفشان، با اصلاح مسیر، با نشان دادن ثمره انتخاب درست.
یا مثلا زمستانی که در راه است؛ اگر احتمال سردی هوا یا تشدید آلودگی وجود دارد، علاجش در آذر و دی نیست؛ نهایتا در مرداد و شهریور است.
برنامه‌ریزی برای تولید برق پایدار، تنظیم مصرف گاز، بهبود وضعیت حمل‌ونقل عمومی، اصلاح سوخت نیروگاه‌ها و آموزش فرهنگ درست مصرف، همه باید امروز اتفاق بیفتد؛ نه آن‌گاه که مدارس تعطیل شده‌اند و سالمندان از هوای خاکستری نفس تنگ کرده‌اند.
در مدرسه‌ها، نیز همین است. وقتی بحران کنکور یا افت‌ تحصیلی دانش‌آموزان جدی است، راه‌حل، شب امتحان نیست. باید از آغاز سال، با خانواده و مدرسه و نهادهای فرهنگی، همدلی و همکاری کرد تا به خرداد، نرسیده باشیم به بن‌بست.
حتی در عرصه‌های اجتماعی، همین قاعده جاری‌ است. وقتی می‌دانیم که بحران روانی یا طلاق یا مهاجرت نخبگان رو به رشد است، چرا باید تا وقوع فاجعه صبر کرد؟
جای درمان، اتاق اورژانس نیست، پیشگیری است. دولت‌های مسئول و ملت‌های هوشیار، پیش از آن‌که سیلاب بیاید، مسیر آب را هموار می‌کنند. و البته، سنت خداوند در تدبیر همین است:
«وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ…»
آماده باشید؛ یعنی، منتظر حمله دشمن نباش، آینده را ببین و بساز. پس اگر خواهان برکت در انتخابات، آرامش در زمستان، سلامت در جامعه، و همبستگی در مردمیم، باید «پیش از آنکه دیر شود» تدبیر کنیم. نه در هنگام واقعه، که پیش از واقعه و این راز ماندگاری ملت‌هاست.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۴

ایران در جنگ ۱۲ روزه چگونه توجهات دنیا را به قدرت نظامی و ساختاری خود جلب کرد

آنچه از نزدیک دیدند

امیرعباس نوری

جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، جهان غرب و نظام لیبرال - دموکراسی را روسیاه کرده است. آنچه نتانیاهو در غزه مرتکب شده؛ مجموعه‌ای از جنایات بی‌سابقه است که بشر همانند آن را ندیده و حتی نشنیده است. صهیونیست‌ها سال‌ها با استناد به داستان‌سرایی‌ها‌ و ادعاهایی که درباره جنایات هیتلر علیه یهودیان مطرح کرده بودند، توانستند برای جلب حس ترحم بخشی از مردم در غرب، سرپوشی بر ظلم‌ها و جنایات خود علیه فلسطینی‌ها بگذارند.‌ در واقع این داستان‌سرایی‌ها‌ باعث شد یک نوع مشروعیت اجتماعی برای صهیونیست‌ها، هم در غصب سرزمین فلسطینی‌ها و تشکیل یک رژیم و هم در جنایاتی که در حق فلسطینی‌ها مرتکب شده‌اند، به وجود آید.
اما آنچه نتانیاهو و کابینه ائتلافی‌اش، پس از ۷ اکتبر 2023 علیه فلسطینی‌های غزه مرتکب شدند، باعث شد همه زحمات و کوشش صهیونیست‌ها در نزدیک به ۸ دهه گذشته نقش بر آب شود. حالا رژیم صهیونیستی به نماد و مجسمه شر و شرارت و جنایت در دنیا تبدیل شده است. رژیم صهیونیستی هر آنچه را به ذهن بشر خطور می‌کرد و نمی‌کرد علیه مردم بی‌پناه غزه مرتکب شده است. از نسل‌کشی و کشتار ده‌ها هزار زن و کودک گرفته تا بمباران بیمارستان‌ها و مدارس و حتی کلیساها تا این آخری یعنی محاصره غذایی و گرسنگی دادن به مردم مظلوم غزه، تصویری از خوی وحشی و جنایتکارانه این قوم را در چشم مردم دنیا ساخت. حمایت‌های نامحدود آمریکا و کشورهای غرب از این جنایات نیز باعث روسیاهی غرب و نظام لیبرال - دموکراسی شد و همه ارزش‌های ادعایی این نظام در مدت نزدیک به ۲ سال در چشم مردم دنیا فروریخت و به مجموعه‌ای از ادعاهای مشمئز‌کننده تبدیل شد. همه دنیا به وضوح دیدند وقتی پای منافع غرب در میان باشد، هر اقدامی لازم باشد انجام می‌دهند و هیچ خط قرمزی به رسمیت شناخته نمی‌شود. 
نتانیاهو در ابتدای جنگ خطاب به جهان غرب، حرف‌هایی زد که از آن می‌توان به ریشه حمایت‌های غرب از جنایات او‌ پی برد.‌ نتانیاهو که به خاطر انجام جنایات متعدد توسط دادگاه بین‌المللی لاهه به اتهام جنایت علیه بشریت تحت تعقیب است، در اظهاراتی ضد بشری و نژادپرستانه خطاب به کشور‌های غربی گفت این جنگ، جنگ جهان متمدن و جهان وحشی است و اسرائیل خط مقدم غرب در مقابله با مسلمانان است. آنچه طی این ۲ سال گذشت؛ بخوبی طرف وحشی و بربر را معرفی کرد و مشخص شد آنکه غیر متمدن و وحشی و بربر است، رژیم صهیونیستی است اما اظهارات نژادپرستانه نتانیاهو نشان داد غرب چه نگرشی به جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم بی‌پناه غزه دارد. نخست‌وزیر صهیونیست‌ها در واقع ماهیت شکل‌گیری این رژیم را به کشورهای غربی یادآوری و گوشزد کرد ضمانت تامین منافع غرب در منطقه غرب آسیا، حراست از رژیم است.
به هر حال در 22 ماه گذشته همه دنیا با چشم‌ خود دیدند نظام آمریکایی و نرم‌افزار لیبرال - دموکراسی نه‌تنها ضامن جلوگیری از ارتکاب جنایات و وحشی‌گری‌‌هایی نظیر آنچه اسرائیل در این مدت مرتکب شد نیست، بلکه خود تکیه‌گاه و ضامن ارتکاب این جنایات است. بر همین اساس بسیاری از تحلیلگران معتقدند روند تحولات جهان به سمت تغییر نظام تک‌قطبی آمریکا، با جنایاتی که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در حق مردم مظلوم غزه، لبنان و حتی ایران انجام شد، تسریع شده است. به معنای دقیق‌تر، اگر تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ موضوع تغییر نظام تک‌قطبی آمریکایی، ضرورتی فوری نزد سیاستمداران، اندیشمندان و صاحبنظران مستقل بود، حالا این موضوع در توده‌های جوامع نیز درک شده است و آنها نیز روی این ضرورت اتفاق نظر دارند. اکنون نه‌تنها اعتبار نظم‌ آمریکایی و لیبرال - دموکراسی بی‌اعتبار شده، بلکه خود این نظم به یک تهدید خطرناک بالقوه برای همه مردم دنیا تبدیل شده است. اگر روزگاری عده‌ای تصور می‌کردند ساختار سیاسی پس از جنگ دوم جهانی و همین‌طور نظم تک‌قطبی آمریکایی پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، یک ایده و تصمیم عقلانی برای تحقق جهان عاری از جنایت و خشونت است و جهان وارد مرحله‌ای شد که دیگر شاهد فجایعی مانند جنگ‌های اول و دوم جهانی نباشد اما آنچه رژیم صهیونیستی در ۲ سال گذشته مرتکب شد و رفتار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در قبال این جنایات ضد بشری، باعث شد حالا دنیا شاهد فجایعی به مراتب بدتر از وقایع جنگ‌های اول و دوم جهانی باشد. آمریکا اکنون با اتکا به قدرت نظامی خود، هر آنچه می‌خواهد انجام می‌دهد. در کنار فجایع غزه، آنچه سحرگاه ۲۳ خرداد توسط رژیم صهیونیستی و سحرگاه اول تیرماه توسط آمریکا علیه ایران انجام شد، نقض آشکار و دهن‌کجی به همه قوانین و قواعدی بود که خود آمریکایی‌ها برای تحکیم سیطره بر دنیا، پایه‌گذار، مروج و مدافع آن بوده‌اند. یعنی پایش که افتاد، آنها به همه این ساختار هژمونیک‌ و سیطره‌جویانه پشت پا زدند. البته موضوع تنها به اقدامات نظامی محدود نمی‌شود.
از یک سو تکنولوژی به ابزار قتل و جنایت تبدیل و از سوی دیگر، انباشت ثروت و قدرت در سیطره ناظم، باعث نگرانی و از تعادل خارج شدن مناسبات جاری و عادی حاکم بر دنیا شده است. این رفتار مختص ترامپ هم نیست. نخستین‌بار این اوباما بود که دلار را تبدیل به یک اهرم فشار در مناسبات آمریکا با سایر کشورها کرد و حالا ترامپ از ابزار تعرفه‌ها برای تسلط بیشتر بر دنیا استفاده می‌کند. 
به همین خاطر اکنون تقریبا همه صاحبنظران و حاکمان کشورهای مستقل به این نتیجه رسیده‌اند برای خلاص شدن از این وضعیت، چاره‌ای جز کنترل هژمون این نظم ندارند و راهکار آن چیزی جز توزیع قدرت نیست. در سال‌های اخیر پیمان‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ایجاد شد. شرق به عنوان نیرو و ظرفیت محقق‌کننده توزیع قدرت به رسمیت شناخته شد و حالا از آمریکای لاتین و آفریقا گرفته تا اروپا و غرب آسیا و خاور دور، کشورها عضو این پیمان‌ها شده‌اند. هراس ترامپ از این پیمان‌ها، خاصه بریکس، به خاطر خاصیت آن است. ترامپ به دروغ مدعی است بریکس‌ یک‌ توطئه علیه دلار است. در حالی ‌که واقعیت بریکس، تدبیر سازوکاری برای جلوگیری از سوءاستفاده آمریکا از دلار به عنوان یک ابزار فشار‌ بر دیگران است. 
* راهی که ایران نشان داد
در یک دهه اخیر همزمان با مطرح شدن مقوله تغییر نظام حاکم بر دنیا و کنترل و مهار هژمونیک آمریکا، اندیشمندان، نظریه‌پردازان و صاحبنظران مهم و معتبر دنیا تصریح کردند برای عبور از وضعیت فعلی و تحقق توزیع هژمونیک قدرت در جهان، شرق یک ظرفیت بالقوه و تا حدودی بالفعل است. در این بین این نظریه‌پردازان و صاحبنظران از مثلث ایران، روسیه و چین به عنوان پرچمداران تغییر نظم فعلی نام بردند.‌ واقعیت هم همین است. ظرفیت‌های سیاسی، دفاعی، اقتصادی و ژئوپلیتیک ۳ کشور به گونه‌ای است که با هم‌افزایی و هدفمند ‌کردن این ظرفیت‌ها، می‌توان به هدف مهار هژمونیک آمریکا امیدوار بود. توسعه شانگهای و بریکس و یارگیری آنها از آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و حتی اروپا باعث جدی‌تر شدن موضوع تحقق نظام چندقطبی در جهان شد. در همین راستا، پیوستن کشورهایی مانند هند، آفریقای جنوبی و برزیل به بریکس‌ باعث شد توجهات بیشتری به این ایده جلب شود. در واقع ظرفیت‌سازی‌های مثلث ایران، روسیه و چین بود که زمینه را برای توسعه و تقویت این ایده فراهم کرد. از همین رو، در یک دهه گذشته، سیاست‌ خارجی آمریکا بر تقابل بیشتر و حتی برخورد با اعضای این مثلث متمرکز شد. جنگ اوکراین، جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران و همین‌طور جنگ بالقوه تایوان و چین از جمله سیاست‌های واشنگتن برای این بوده است که هر کدام از اضلاع این مثلث، به نوعی درگیر مسائل و بحران‌‌ها شوند.
با این حال، واشنگتن یک خطای محاسباتی بزرگ مرتکب شد؛ سیاست‌های تقابلی و دشمنی آمریکا علیه ایران، روسیه و چین باعث نزدیکی هرچه بیشتر ۳ کشور به یکدیگر شد‌. اگرچه در قبال جنگ اوکراین، حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران و بحران تایوان، هر کدام از ۳ کشور ایران، روسیه و چین ملاحظاتی دارند اما واقعیت‌های تقابل و تزاحم دشمنی‌های آمریکا باعث شد این ۳ کشور، بسیار بیشتر از قبل به ضرورت اصل وابستگی متقابل پی‌ ببرند. به عبارتی در حالی ‌که واشنگتن بر این تصور بود هر کدام از این ۳ بحران‌ می‌تواند منجر به تضعیف اراده و انگیزه هر کدام از این واحدها برای تعریف منافع مشترک هژمونیک علیه آمریکا شود، در عمل، واقعیت‌های متفاوتی را نمودار کرد. روسیه، ایران و چین حالا بیشتر از قبل متوجه شده‌اند هر کدام از این بحران‌ها، قطعات پازل استراتژیک آمریکا علیه هر ۳ کشور است. 
در واقع این خود آمریکا بود که عامل نزدیک‌تر شدن این ۳ کشور به همدیگر شد. در این میان، نقش ایران برای برجسته‌تر شدن ضرورت ائتلاف و هم‌افزایی ۳ کشور در مقابل آمریکا حائز اهمیت است.
۳۰ خرداد ۱۳۹۸ /۲۰ ژوئن ۲۰۱۹، سامانه پدافند هوایی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه، یک فروند پهپاد نورثروپ گرومن آر کیو ۴ گلوبال هاوک را پس از ورود به مرز هوایی ایران در تنگه هرمز منهدم کرد. این اتفاق مهمی از حیث اثرگذاری بر موازنه قدرت در منطقه بود.‌ این رخداد هم میزان قدرت دفاعی ایران را نشان داد و هم اراده و جسارت ایران در تقابل با تجاوزات آمریکا را اما آنچه چشم‌ها را بیشتر از قبل به ایران دوخت، حمله موشکی به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد در عراق بود. همان زمان نشریه رسمی حزب حاکم بر چین، مقاله‌ای مهم منتشر و تاکید کرد چین باید نسبت به استراتژی خود در قبال ایران تجدیدنظر کند، چرا که ایران با این اقدامات نشان داده است ظرفیت بزرگی برای مقابله با آمریکا دارد. پس از آن بود که مانورهای نظامی میان ایران و چین و بعضا روسیه در خلیج‌فارس و دریای عمان برگزار شد. در واقع نشریه حزب حاکم چین، به این نکته اشاره کرده بود که پکن و همین‌طور مسکو، بیشتر از قبل می‌توانند روی ایران حساب کنند.
در آن مقطع مانعی که بر سر این راه وجود داشت، دولت مستقر در ایران بود. بسیاری معتقدند رفتار و سیاست‌های دولت حسن روحانی در حوزه سیاست خارجی باعث شد ایجاد روابط و مناسبات استراتژیک میان ایران و چین، آنگونه که باید پیش می‌رفت، محقق نشود. با این حال اما پیش‌بینی می‌شود یک عامل در مشتاق‌تر شدن پکن برای تقویت مناسبات راهبردی یا حتی ایجاد یک روابط استراتژیک با ایران موثر بوده است. آنچه ایران در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، هم در مقابله با رژیم صهیونیستی و هم در مقابله با حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای خود نشان داد، در‌ نوع خودش منحصربه‌فرد بود.
۲۹ تیرماه نشریه فارن ‌افرز یادداشتی منتشر و توجهات را به یک نکته مهم درباره جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران معطوف کرد. فارن ‌افرز در این یادداشت، نوشت: حملات موشکی ایران به شهرهای اسرائیل، نظریه بازدارندگی هسته‌ای را که پس از جنگ دوم جهانی مطرح شده بود، مخدوش کرد. این نشریه آمریکایی افزود: ایران به عنوان یک کشور فاقد سلاح هسته‌ای، شهرهای اسرائیل به عنوان یک قدرت دارای سلاح هسته‌ای را موشک‌باران کرد و پس از جنگ دوم جهانی، این اتفاق برای نخستین‌بار است رخ می‌دهد. فارن افرز بر همین اساس تصریح کرد: ایران نخستین کشور در دنیاست که انگاره‌های ۸۰ ساله درباره بازدارندگی هسته‌ای را به چالش کشیده است. این گزارش فارن افرز یک واقعیت مهم را برجسته کرد. ایران نخستین کشوری در دنیاست که توانسته از طریق قدرت دفاعی بومی و ظرفیت‌های بازدارندگی خود، نوعی موازنه قدرت را با دشمن هسته‌ای خود ایجاد کند. واقعیت‌های جنگ هم‌ به وضوح نشان داد ایران در ایجاد این موازنه موفق بوده است. حملات موشکی ایران به شهرهای رژیم اشغالگر از جمله تل‌آویو و حیفا آنقدر برای این رژیم خسارت‌بار بود که با وضع قوانین سختگیرانه، رو به سانسور آنها آورده است. به عبارتی دنیا هنوز نمی‌داند در‌ جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، ایران به عنوان یک کشور فاقد سلاح هسته‌ای، بر سر رژیم صهیونیستی به عنوان یک قدرت دارای سلاح هسته‌ای، چه آورده است. رژیم صهیونیستی حتی درباره تعداد کشته‌های این جنگ نیز دروغ می‌گوید. آنها مدعی هستند نزدیک به ۶۰ نفر در این جنگ کشته داده‌اند اما برخی برآوردها بر اساس تعداد زخمی‌های رژیم صهیونیستی در این جنگ، می‌گوید حملات موشکی و پهپادی ایران به مناطق صهیونیست‌نشین در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، حداقل بین ۴۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر را هلاک کرده است. به هر حال، طبق گزارش فارن افرز، ایران در این جنگ نظریه ۸۰ ساله بازدارندگی هسته‌ای را مخدوش و فاقد اعتبار کرد. یکی دیگر از اقداماتی که ایران در جنگ اخیر انجام داد و این اقدام نیز در‌ ۸۰ سال اخیر صرفا مختص ایران بوده است، حمله به پایگاه آمریکایی العدید در قطر بود. پس از جنگ دوم جهانی، برای نخستین‌بار یک کشور توانسته است به صورت رسمی، به پایگاه‌‌های نظامی آمریکا حمله کند. پس از جنگ دوم جهانی، تنها ۲ بار پایگاه‌های نظامی آمریکا به صورت رسمی هدف حملات موشکی یک کشور قرار گرفته است؛ اولی، سال ۱۳۹۸ پایگاه نظامی عین‌الاسد در عراق و دومی، سال ۱۴۰۴ پایگاه العدید در قطر. در هر ۲ مورد، این ایران بود که پایگاه‌های نظامی آمریکا را به صورت رسمی مورد هدف قرار داد؛ اقدامی که به اعتقاد کارشناسان، نقش مهمی در آتش‌بس داشت. اقدامات فوق، باعث جلب توجه دنیا به ایران شد. ‌به تعبیر رهبر انقلاب، آنچه خیلی‌ها از دور شنیده بودند، از نزدیک مشاهده کردند. قطعا مقامات پکن از جمله همین خیلی‌ها هستند. چینی‌ها در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه مشاهده کردند ایران می‌تواند یک همپیمان قدرتمند استراتژیک برای آنها باشد. یکی دیگر از واقعیت‌هایی که در‌ جنگ اخیر‌ درباره قدرت ایران مورد توجه قرار گرفته است و قطعا مقامات پکن نیز به آن توجه ویژه کرده‌اند، استحکام نظام جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با این جنگ بود.‌ ایران در نوع و نحوه حمله رژیم صهیونیستی غافلگیر شد.‌
اگرچه مقامات سیاسی و نظامی ایران از بهمن ۱۴۰۳ تقریبا به یقین رسیده بودند حمله نظامی رژیم صهیونیستی قطعی است اما به واسطه مذاکرات هسته‌ای جاری با دولت آمریکا، همچنین تاکیدات ترامپ (به صورت علنی) و ویتکاف (به صورت خصوصی) مبنی بر عدم وقوع حمله در زمانی که مذاکرات همچنان ادامه دارد، ایران تصور نمی‌کرد حمله رژیم صهیونیستی در خلال مذاکرات انجام شود.
از سوی دیگر، شاید بدبین‌ترین کارشناس‌ها هم پیش‌بینی نمی‌کردند حمله رژیم صهیونیستی به ایران در این مقیاس و با این مختصات انجام گیرد.‌ قبل از ۲۳ خرداد، بر اساس مواضع و اظهارات مقامات رژیم صهیونیستی و آمریکا، این برآورد شکل گرفته بود که رژیم صهیونیستی در صورت اقدام به حمله، تاسیسات هسته‌ای ایران و شاید برخی مراکز نظامی را هدف قرار دهد اما آنچه رژیم صهیونیستی بامداد ۲۳ خرداد شروع کرد و تا ۱۲ روز ادامه داد، یک جنگ تمام‌عیار بود.
در جریان این جنگ و در همان دقایق اولیه، تعدادی از فرماندهان ارشد ایران به شهادت رسیدند و مناطق شهری و تعدادی از پایگاه‌هایی نظامی و موشکی ایران مورد هدف قرار گرفتند. همه این حملات به خاطر غافلگیری ایران رخ داد. به اعتقاد کارشناسان، ترامپ با فریب دادن ایران، یک فرصت‌‌ را برای نتانیاهو ایجاد کرد تا بتواند یک حمله، در چنین مقیاسی علیه ایران انجام دهد؛‌ فرصتی که می‌توان گفت تنها یک بار نصیب نتانیاهو می‌شد. به همین خاطر، رژیم صهیونیستی یک جنگ تمام‌عیار را علیه ایران آغاز کرد. اهدافی که نتانیاهو تنها چند ساعت پس از شروع حمله برای این جنگ اعلام کرد نیز به وضوح نشان می‌داد رژیم صهیونیستی یک‌ جنگ طولانی و گسترده را علیه ایران آغاز کرده است که یکی از اهداف اعلام‌شده آن، تغییر نظام جمهوری اسلامی بود. بنابراین نباید تصور کرد جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، صرفا یک طراحی محدود با هدف عقب راندن برنامه هسته‌ای ایران بود. با این حال اما واکنش ایران به این غافلگیری قابل توجه بود. رهبر معظم انقلاب چند ساعت پس از آغاز جنگ، فرماندهان جدید را منصوب کردند و ایران توانست ۱۸ ساعت پس از آغاز جنگ، یک حمله بزرگ موشکی را علیه رژیم صهیونیستی انجام دهد. در طول ۱۲ روز جنگ نیز برای همه روشن شد ایران در ۲ جبهه حملات متقابل موشکی به رژیم صهیونیستی و تحرکات دیپلماتیک، یک رفتار و سیاست مدبرانه و عاقلانه را در پیش گرفته. با وجود تلاش گسترده رژیم صهیونیستی و پوشش‌ها و حمایت‌های بی‌سابقه آمریکا برای محدود کردن شلیک موشک‌های ایران اما ایران نه‌تنها تا پایان جنگ حملات موشکی خود را انجام داد، بلکه ۲ گزاره نیز در حملات موشکی ایران نمود یافت.
۱- تغییرات تاکتیکی در حملات موشکی و استفاده هدفمند از انواع موشک‌ها: ایران به مرور و با استفاده از بخشی از موشک‌های جدید و پیشرفته خود، توانست یک موازنه مطلوب به سود خود ایجاد کند.‌ یکی از تاکتیک‌های هوشمندانه ایران، استفاده از موشک‌های پیشرفته نظیر خرمشهر در زمانی بود که هم توان سیستم پدافند موشکی رژیم صهیونیستی تحلیل رفته بود و هم این سیستم دچار اختلال شده بود.
۲- بانک اهداف دقیق: هرچه از جنگ ‌گذشت، بانک اهداف در سرزمین‌ اشغالی نیز متنوع‌تر شد. اصابت دقیق موشک‌های ایرانی به اهداف تعیین‌‌شده در سرزمین‌ اشغالی نشان داد ایران هم در حوزه آفندی و هم در حوزه اطلاعاتی، از توانایی ویژه‌ای برای زمینگیر کردن رژیم صهیونیستی برخوردار است.
به هر حال جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نشان داد نه‌تنها از یک استحکام منحصربه‌فرد ساختاری برخوردار است، بلکه با صبر و حوصله و دقت در حال مدیریت این جنگ هم در حوزه نظامی و هم در حوزه دیپلماتیک است. ایران در مواجهه با این جنگ ناعادلانه نشان داد یک‌ واحد قوی، هوشمند و منطقی است. با اینکه تک و تنها در مقابل رژیم صهیونیستی، آمریکا و ناتو قرار داشت اما هم توانست به سرعت کنترل اوضاع را به دست گیرد، هم دشمن را تنبیه کرد و هم در مواجهه با دشمن صهیونیست، یک سیاست منطقی و هوشمندانه و‌ برخلاف طرف مقابل، یک رفتار منطبق بر قوانین و قواعد بین‌المللی بروز داد.
با توجه به موجودی زرادخانه موشکی و ظرفیت‌های جبهه مقاومت، همچنین امکاناتی که در حوزه تامین امنیتی جریان انرژی در خلیج‌فارس وجود دارد، برخی در داخل و خارج از کشور تصور می‌کردند ایران با خطای استراتژیکی که نتانیاهو مرتکب شد، این حمله را به مثابه یک فرصت تلقی کرده و یک جنگ تمام‌عیار منطقه‌ای‌ به راه خواهد انداخت اما آنچه ایران انجام داد، یک واکنش مقتدرانه، همراه با مسؤولیت‌پذیری در قبال امنیت همسایگان بود. ایران در مقابل حمله ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی و آمریکا، آرامش خود را حفظ کرد، متجاوز را تنبیه کرد و سر جای خود نشاند و مهم‌تر از همه، به همه، خاصه همسایگان خود فهماند آن که خطر جدی برای منطقه غرب آسیاست، رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو است.
از همین رو، استحکام مثال‌زدنی و تسلط ایران بر وضعیت جنگ، واقعیت قدرت ایران را بیشتر از قبل به همه نشان داد؛‌ بویژه به آنهایی که از دور شنیده بودند. 
نتانیاهو را همه به جنایت و البته گنده‌گویی می‌شناسند. او در حالی از پیگیری هدف تغییر نظام در ایران می‌‌گوید که یکی از مهم‌ترین پیام‌های جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، استحکام و استواری جمهوری اسلامی است. به قول «پروفسور جان مرشایمر» نظریه‌پرداز معروف آمریکایی، حمله اسرائیل و آمریکا به ایران، اعتبار و تسلط جمهوری اسلامی را بیشتر از پیش کرد.
بی‌شک این واقعیات آنقدر بزرگ و ملموس است که چشم‌بادامی‌های چینی نیز به وضوح آنها را مشاهده می‌کنند. چین بزرگ‌ترین خطر و دشمن آمریکاست. گذشت دورانی که چین تلاش می‌کرد خود را یک قدرت صرفا اقتصادی معرفی کند. آنها در شرایطی قرار گرفته‌اند که گریزی از آن نیست. البته رفتار چین در قبال جنگ اوکراین نشان داد آنها بیشتر از قبل سیاست‌های تقابلی با آمریکا را در دستور کار قرار داده‌اند.
پس از درگیر کردن روسیه به تهدید اوکراین، حالا چینی‌ها شاهد حمله نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران هستند.‌ به عبارتی ۲ ضلع از ۳ ضلع مثلث پیشران تغییر نظم آمریکایی در دنیا، حالا درگیر جنگ شده‌اند؛ جنگی که در واقع آمریکا پشت آن قرار دارد. از یک سو اوکراین را تبدیل به یک خطر بالقوه برای روسیه کردند تا در نهایت پوتین چاره‌ای جز درگیری نظامی با آن نداشته باشد، از سوی دیگر به بهانه برنامه هسته‌ای ایران، رژیم صهیونیستی را برای حمله به ایران و تداوم جنگ تجهیز می‌کنند. بدون تردید یکی از اهداف استراتژیک آمریکا در این جنگ‌ها، درگیر کردن ایران و روسیه و مختل کردم هم‌افزایی آنها برای چالش هژمونیک علیه نظام تک‌قطبی دنیاست. از این منظر، می‌توان گفت هر ۲ جنگ، جنگ چینی‌ها نیز به حساب می‌آید. کما اینکه بر اساس پیش‌بینی‌ها، هدف بعد چین است و پکن نیز دیر یا زود باید خود را آماده درگیری با تایوان کند. به همین خاطر می‌توان گفت این جنگ‌ها باعث نزدیک‌تر شدن ۳ کشور شده است. چینی‌ها رفتار ایران را در جنگ ۱۲ روزه زیر نظر داشته‌اند. ایران توانست خود را در قامت یک قدرت نوظهور ثابت کند.‌ بله! ایران در این جنگ خسارات سنگینی متحمل شد‌ و این طبیعی است. ۲ قدرت هسته‌ای با همراهی برخی کشورهای اروپایی و همین‌طور با استفاده از ظرفیت‌های ناتو، به ایران حمله کردند؛‌ آن هم به صورت غافلگیرانه و ناجوانمردانه. یکی ایران را مشغول مذاکره کرد، در حالی ‌که پشت صحنه در حال انجام آخرین هماهنگی‌ها با طرف دوم برای حمله به ایران بود.‌ طبیعی است در چنین جنگی، ایران خسارت می‌بیند اما آنچه باعث جلب توجه همه دنیا بویژه چینی‌ها شد، توانایی منحصربه‌فرد ایران در تسلط بر اوضاع، مجازات شدید متجاوز، نشان دادن اراده برای پاسخ متقابل به ابرقدرت دنیا و در نهایت ناچار کردن آنها به اعلام آتش‌بس بود. به همین خاطر تاکید می‌شود این واقعیات حتما در محاسبات و تصمیمات چین در قبال تعریف مناسبات جدید با ایران موثر است.

نظرات بینندگان
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات