صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۱  ، 
کد خبر : ۳۷۹۳۷۷
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

ایرانیان تاریخ می‌خوانند

نتایج نظرسنجی‌ها و برآوردهای عمومی از دیدگاه مردم درباره جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران نشان می‌دهد قاطبه مردم ایران از عملکرد نیروهای نظامی ایران بویژه نیروی هوافضای سپاه و همین‌طور پدافند ارتش رضایت دارند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

موازنه برتری قدرت موشکی بر قدرت جنگنده‌ها 

 سعدالله زارعی

«بنیاد یهودی امور امنیت ملی» که به اختصار (Jinsa) خوانده می‌شود، دو روز پیش گزارشی منتشر کرد و در آن نوشت «در جریان جنگ اخیر رژیم اسرائیل علیه ایران 14 درصد از موشک‌های دفاعی تاد (tad)نابود شده‌اند» و این در حالی است که یک گزارش معتبر منابع دیگر اسرائیلی بیانگر آن است که این رژیم از میانه جنگ 12 روزه ناگزیر گردید سیاست جیره‌بندی را درباره به‌کارگیری این موشک‌ها به اجرا بگذارد که این بدان معناست که تا اواسط جنگ، لااقل نیمی از 605 موشک دفاعی تاد که اسرائیل کمی قبل از آغاز جنگ اخیر برای دفاع از تأسیسات حساس خود از آمریکا گرفته، مصرف شده‌اند. موشک‌های تاد با آنکه پیشرفته‌ترین سیستم دفاعی دنیا به حساب می‌آیند در نهایت نتوانستند در مقابل اکثریت شلیک‌های ایران کار عمده‌ای انجام بدهند. بعضی از مراکز اسرائیلی گفته‌اند سامانه‌های دفاعی اسرائیل از جمله موشک‌های تاد تنها توانسته‌اند 35 درصد موشک‌های ایران را رهگیری و مهار نمایند و این در حالی است که همین پژوهشگاه یهودی (جینسا) می‌گوید تعداد موشک‌های شلیک‌شده از سوی ایران 541 فروند بوده است. 
دو روز پیش رسانه‌های اسرائیلی نوشتند به‌تازگی به آنان اجازه پخش تصاویر اصابت موشک‌های ایران و حجم تخریب‌ها داده شده است. در یکی از فیلم‌های منتشر شده نشان می‌دهد چندین موشک ایران به پالایشگاه حیفا (از جمله اتاق کنترل آن) اصابت کرده و آن را به آتش کشیده است. 
آنچه در گزارش جینسا که در سایت دانشگاه ایالت واشنگتن دی‌سی منتشر شده و نیز آنچه در گزارش‌های سایر منابع اسرائیلی یا مرتبط با این رژیم مطرح شده، چندان عجیب نیست. واقعیت این است که تاکنون هیچ سیستم دفاعی هر چند پرقدرت و چندلایه بوده نتوانسته است برای کشور صاحب آن، ایمنی کامل ایجاد نماید. اصابت متوالی موشک‌های ایران به مناطق حساس رژیم اسرائیل از جمله به پایگاه حساس اطلاعاتی نواتیم و نیز اصابت موشک‌های ایران به پایگاه العدید که دارای پیشرفته‌ترین لایه‌های دفاعی بوده‌اند، بیانگر این موضوع و در نهایت بیانگر «نسبی‌ بودن بازدارندگی» می‌باشد. 
بعضی گمان کرده‌اند بازدارندگی یک کشور در برابر کشور دیگر در صورتی است که «کشور الف» به درجه‌ای از توانمندی‌ آفندی و پدافندی رسیده باشد که «کشور ب» جرأت حمله به آن را نداشته باشد و حال آنکه می‌دانیم کشورهایی مثل آمریکا و روسیه که دارای قدرتمندترین ارتش‌ها و برترین جنگ‌افزارهای نظامی هستند هم قادر به صیانت مطلق از نیروها و پایگاه‌ها و کشور خود در برابر دشمنان که گاهی از آنان بسیار کوچک‌تر هم می‌باشند، نشده‌اند. روسیه دو ماه پیش از سوی اوکراین مورد حمله پهپادی قرار گرفت و نتوانست همه تجهیزات مهاجم که بعضاً تا عمق 5000 کیلومتری روسیه نفوذ کرده بودند را دفع نماید. یا آمریکا با وجود برخوردار بودن از انواع جنگ‌افزارهای آفندی و پدافندی، در معرض تهاجم دشمنان خود قرار گرفته و نتوانسته از پایگاه‌ها و نیروهای خود، به‌طور مطلق حفاظت نماید. در همین یک سال گذشته، چند بار به پایگاه‌های آمریکا در «یرموک اردن»، «عین‌الاسد عراق» و «العدید قطر» حمله شده است. کما اینکه نیروهای نظامی یمن بارها به ناوهای جنگی و کشتی‌های تجاری آمریکا در اقیانوس هند و دریای سرخ حمله کرده‌اند و آمریکا نتوانسته از طریق اعمال قدرت نظامی، آنها را از ادامه حملات باز دارد مگر زمانی که در پای میز مذکره و از طریق توافق به چیزی رسیده باشد. بنابراین در بحث بازدارندگی که مقوله بسیار مهمی می‌باشد و خداوند متعال هم بر آن تأکید فرموده است، هدف‌گیری، دفع مطلق حملات دشمن و یا ممانعت مطلق از وقوع درگیری نیست. بازدارندگی در معنای متعارف نظامی، این است که یک کشور به درجه‌ای از توانمندی و درجه‌ای از مدیریت نظامی رسیده باشد که دشمن در هنگام مواجهه با آن، ناگزیر به محاسبه انواعی از موضوعات باشد و تحت هر شرایطی جرأت حمله به آن را نداشته باشد.
کما اینکه در این صحنه 12 روزه، ایران توانست قدرت خود در ضربه زدن به دشمن را به اثبات برساند. پیش از آن، دشمن به این جمع‌بندی رسیده بود که قادر است ضرباتی را به ایران وارد کند، بدون اینکه ایران قادر به پاسخگویی مؤثر به او باشد. منابع اسرائیلی اخیراً فاش کردند که دو هفته پیش از آغاز جنگ، نتانیاهو در جریان سفر به آمریکا، به دونالد ترامپ گفته بود «ما آنچنان ضربه‌ای به ایران می‌زنیم که پس از 24 ساعت، دیگر تا ده‌ها سال نتواند موشکی به سمت اسرائیل شلیک نماید.» آنچه مسلم است امروز پس از جنگ 12 روزه که آنان هم آغازکننده جنگ و هم درخواست‌کننده آتش‌بس بودند، آمریکا و اسرائیل، هر دو باور کرده‌اند که امکان ایجاد یک موقعیت واقعی بازدارنده در برابر ایران را ندارند و ایران قادر است هم در برابر ضربات مقاومت کند و هم به دشمن خود ضربه‌های شدید بزند ولو آنکه همزمان با اقدام آمریکا و اسرائیل علیه خود مواجه باشد و حتی اگر همه جنگ‌افزارهای دنیا در اختیار رژیم غاصب باشد کما اینکه در جنگ 12 روزه این‌گونه بود. 
رژیم صهیونیستی در روز دوم جنگ برای آنکه اقتدار امنیتی خود در مقابل ایران را به تصویر بکشد، گفت آسمان ایران به روی من باز است و هر کجا را که بخواهم مورد حمله قرار می‌دهم کما اینکه ترامپ در همان روز اعلام کرد جنگ با برتری ارتش اسرائیل در مقابل ارتش ایران پیش می‌رود. اما در روز سوم که جنگ با برتری آتش ایران مواجه گردید، دیگر حرفی برای ارتش رژیم باقی نمانده بود. کاملاً واضح بود که اسرائیل روی قدرت نیروی هوائی و تعداد جنگنده‌های خود در برابر ایران حساب ویژه‌ای باز کرده بود و گمان می‌کرد می‌تواند قدرت پروازی خود را به یک مانع اساسی در راه شلیک‌های ایران تبدیل کند. اما در روز سوم، این محاسبه غلط جای خود را به یک محاسبه جدید داد. 
از روز سوم و پس از موج سنگین شلیک‌های موشکی ایران، دو سؤال ذهن ارتش اسرائیل و ذهن مقامات نظامی آمریکا را به خود مشغول کرد؛ آیا قدرت هواپیماهای مهاجم می‌تواند بر قدرت موشک‌‌های ایران غلبه کند و سؤال دوم این بود که ایران چه سامانه‌های شلیک دیگر در آستین دارد. در این فضا شلیک موشک‌های ایران تا حد بسیار زیادی از کنترل سامانه‌های پرخرج و افسانه‌ای رژیم اسرائیل خارج شد. مؤسسه پژوهشی جینسا که وابسته به ایپک و در خدمت رژیم اسرائیل قرار دارد، در گزارش خود اعتراف می‌کند 65 درصد موشک‌های ایران به اهداف خود اصابت کرده‌اند و این در حالی است که گزارش‌های دیگر اسرائیل از اصابت 90 درصد موشک‌ها خبر داده‌اند و نیز این در حالی است که هرچه به روز دوازدهم جنگ نزدیک‌تر شده‌ایم، به درصد موشک‌هایی که پس از شلیک در نقاط حساس رژیم اسرائیل فرود آمده‌اند، افزوده شده و در آخرین شلیک‌های ایران که تا ساعت 6 صبح روز سه‌شنبه (یعنی روز پایان جنگ) با موشک‌های جدید استمرار پیدا کرده، اصابت‌ها کامل و بدون نقص بوده است. 
بنابراین ارتش اسرائیل پاسخ دو سؤال خود را بدین‌گونه دریافت کرده که از یک‌سو در مصاف موشک و هواپیما، موشک قدرت برتر است و از سوی دیگر مشت ایران علی‌رغم شلیک متنوع موشک‌ها، هنوز بسته است. فرماندهی ارتش رژیم غاصب این را به آن معنا گرفت که احتمالاً ایران موشک‌های پرقدرت‌تری هم برای شلیک آماده کرده باشد. بنابراین ارتش رژیم در روز سوم از فضای جسارت و غرور خارج شد و در روز ششم از فضای ریسک و خطر خارج گردید. 
مسلم این است ارتشی که جنگ را در روز 23 خرداد با یک سری جمع‌بندی‌ها و انگاره‌ها آغاز کرد، به این زودی‌ها نمی‌تواند با همان انگاره‌ها و حساب و کتاب‌ها سراغ گزینه جنگ‌ با ایران بیاید. به عبارت دیگر اسرائیل در روز 23 خرداد با قطعی گرفتن پیروزی سریع خود، جنگ با ایران را کلید زد و به سرعت شکست خورد. این پیروزی روی ستون‌هایی استوار بود که بعد معلوم شد این ستون‌ها خیالی و وهمی هستند. یکی از این ستون‌های خیالی این بود وقتی ضربه سنگینی به چند موقعیت حساس نظام ایران وارد شود، اداره امور از دست رهبر ایران خارج می‌شود. خب این انگاره الان باطل شده است. یکی دیگر از ستون‌های خیالی بود که سیستم رهبری نظامی ایران با یک سلسله ضربات حساب‌شده دچار انفعال شده و به دشمن خود در ضربات پی‌در‌پی پهلو می‌دهد و دور پیاپی شکست‌های آن رقم می‌خورد. خب این انگاره هم باطل شده است. یکی دیگر از ستون‌های خیالی آن این بود که با اتکا به یک سلسله برتری‌های تکنولوژیک می‌تواند روی سیستم جنگ‌افزار ایران سوار شود و آن را از کار بیندازد. گزارش‌های پس از جنگ که از سوی ارتش اسرائیل منتشر شده می‌گوید درصد این در عمل آن‌قدر نبوده که قدرت دفاعی ایران را مختل کند و یا قدرت تهاجمی ایران را تحت تأثیر جدی قرار دهد. 

خب این انگاره سوم هم باطل شده است. ستون خیالی چهارم آن این بود که در ایران ظرفیت ناراضی به ‌عنوان عنصر مکل تهاجم خارجی وارد میدان می‌شود و پشت جبهه ایران را به آشوب می‌کشد. آنچه اتفاق افتاد، این انگاره را هم باطل کرد. پس اسرائیل نمی‌تواند با جمع‌بندی روز 22 خرداد، اهدافی شبیه اهداف جنگ 23 خرداد تا سوم تیر را در نظر گرفته و به ایران حمله کند. 
به عبارت بهتر اسرائیل نمی‌تواند با انگاره «پیروزی بر ایران»، جنگ دوباره‌ای را علیه ایران شروع کند؛ چرا که جنگی با چنین انگاره‌ای راه انداخت و همه توان خود و غرب را برای گرفتن نتیجه، پای کار آورد و شکست خورد. اما این به آن معنا نیست که آمریکا و اسرائیل به دلیل شکست در جنگ 12 روزه، درگیری با ایران را کنار گذاشته‌اند. باید بدانیم که همیشه درگیری با هدف پیروزی بر دشمن اتفاق نمی‌افتد. جنگ می‌تواند با هدف ضربه زدن به دشمن و بازداشتن آن از اقدامات آفندی هم راه بیفتد. کمااینکه بسیاری از جنگ‌ها با این مبنا راه افتاده‌اند. از این‌رو دستگاه نظامی ایران در عین اعتماد به نفس و اتکا به پیروزی در جنگ اخیر و بررسی دقیق نقاط قوت و ضعف خود در این جنگ و ارزیابی دقیق توانایی‌ها و ضعف‌های دشمنان خود، از کید دشمن غافل نیست. اسرائیل و آمریکا نتوانسته‌اند اهداف خود در جنگ 12 روزه را محقق کنند؛ خود این ناکامی می‌تواند دلیل آرایش نظامی تازه آنان در مقابل ایران باشد. 
تجربه جنگ 12 روزه ثابت کرد قدرت نظامی ایران از هوشمندی کافی در برابر حرکت دشمن و از توانایی کافی برای ضربه زدن به آن برخوردار می‌باشد. حمله به پایگاه العدید آمریکا و حمله به مرکز حساس نظامی بئرالسبع اسرائیل همزمان و در یک شب صورت گرفت. این هم مانور قدرت و هم مانور اراده بود و لذا نیروی نظامی ایران که طمأنینه خود را به اثبات رسانده است، در صورت مواجه شدن با شرارت جدید با اطمینان بیشتر و ضربه مهلک‌تر شکست بزرگ دیگری را بر دشمن تحمیل می‌کند. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

روایت قدرت در کربلای قرن ۱۵

سیدعبدالله متولیان

در هیاهوی رسانه‌ای پس از جنگ دوازده روزه، آنچه مغفول مانده است نه زخم‌ها و تلفات، بلکه پیروزی مطلق و اقتدار کم‌نظیر ایران در برابر بزرگ‌ترین ائتلاف نظامی و رسانه‌ای تاریخ معاصر است. اکنون وقت آن است که روایت «قدرت»، مکمل روایت «مظلومیت» شود، روایتی که تنها ابزار انسجام اجتماعی و ماندگاری دستاورد‌های این نبرد تحمیلی خواهد بود. 
آنچه در خرداد ۱۴۰۴ رخ داد، تنها یک جنگ نبود، بلکه آزمون تمام‌عیار مقاومت، ایمان، و همبستگی ملی ایران بود. ائتلاف غربی- صهیونی برای اجرای فاز دوم پروژه شوم خاورمیانه جدید با محوریت فروپاشی ایران، در اقدامی نابکارانه با ترور فرماندهان نظامی، تخریب زیرساخت‌های دفاعی و برنامه‌ریزی برای ترور عالی‌ترین مقامات کشور وارد میدان شد. تمام دستگاه‌های قدرت دشمن بسیج شدند تا جمهوری اسلامی ایران را در کمتر از ۷۲ ساعت ساقط کنند. 
در برابر این تهاجم بی‌سابقه، ایران در همان ساعات اولیه فرماندهی را بازیابی و بازسازی کرد، سامانه‌های پدافندی را احیا نمود، و با شلیک موشک‌های دقیق، در میدان نبرد ابتکار عمل را به دست گرفت. این پاسخ، سریع، معجزه‌آسا و برخلاف پیش‌بینی‌های تخصصی بود که حداقل دو ماه زمان برای بازیابی توان دفاعی ایران برآورد کرده بودند. 
در کمتر از پنج شب، موشک‌های ایرانی که از لحظه شلیک با ده‌ها لایه پدافند فوق‌مدرن (امریکا، اروپا، کل ناتو، پایگاه‌های امریکایی مستقر در منطقه، ناو‌های موجود در منطقه و هم پیمانان منطقه‌ای) مواجه بودند، توانستند علاوه بر عبور از همه سامانه‌های ائتلاف غربی- صهیونی، سامانه‌های دفاعی رژیم اشغالگر را هم از کار انداخته و اهداف خود در سرزمین‌های اشغالی را نابود کنند. نتیجه، نه‌تنها زانو زدن تل‌آویو بلکه التماس برای آتش‌بس از سوی نتانیاهو بود. پیام «اگر نزنید، نمی‌زنیم» در اوج قدرت، نشانه تدبیر و نماد حکمت برخورد ایران با دشمنی بی‌مهار بود. 
مقایسه‌ای ساده، اما دقیق: ایران در این جنگ همانند یک نوجوان جویای نام وارد زمین بازی شد و یک تنه در برابر تیم ۱۰۰ نفره ابرقلدر‌های پرمدعای نظامی و اتمی جهان ایستاد و نه‌تنها شکست نخورد، بلکه گل زد و این یعنی پیروزی صد بر یک. 
روایت مظلومیت، پیروزی را کم رنگ و برای دشمن فرصت‌سازی می‌کند: به تجربه ثابت شده که رژیم صهیونی از روایت مظلومیت نه تنها ناراحت نمی‌شود بلکه از گزارش کشتار کودکان و زنان و تخریب بیمارستان‌ها به عنوان نماد قدرت خود استقبال هم می‌کند، اما از روایت قدرت هراس دارد، پس ما باید از تکمیل جدول دشمن پرعیز کرده و با روایت قدرت بر عصبانیت و هراس دشمن بیفزاییم، در حالی که رسانه‌های داخلی و برخی مسئولان، به جای بهره‌برداری از این پیروزی عظیم و بی‌نظیر برای تولید قدرت ملی، تنها بر مظلومیت، شهادت و خسارات جنگی (حمله به رسانه ملی و بیمارستان‌ها) تأکید کرده و می‌کنند. این نگاه، اگر چه خوب است، اما فرصت طلایی قدرت‌سازی در ذهن افکار عمومی را با خطر فراموشی روبه‌رو می‌کند. در حالی که دشمن زخمی از فردای آتش‌بس، روایت‌سازی دروغین قدرت را آغاز کرده است. 
نگاه حماسی به واقعه کربلا بسیار درس‌آموز است. عاشورا توانسته است قرن‌ها قلب‌ها را گرم نگه‌دارد و شیعه در طول تاریخ از کربلا تا امروز از بازخوانی حماسه، قدرت اجتماعی ساخته است. آیا روایت قدرت و پیروزی خرداد ۱۴۰۴، که این‌بار با ابزار فناوری، ایمان، و مدیریت الهی رقم خورده، نباید در پناه عاشورا و کربلا در حافظه جمعی حک شود؟ فرصت‌ها همانند ابر می‌گذرند، این هشدار امیر مؤمنان علی (ع) تنها در تاریخ نیست در سیاست نیز جاری است. آن چیزی که دل‌ها را به هم پیوند می‌دهد و انسجام اجتماعی خلق می‌کند، نه روایت مظلومیت بلکه تولید قدرت و روایت نیرومندی در برابر دشمن است
پیشنهاد راهبردی برای آینده:اکنون زمان تشکیل شبکه‌ای از نخبگان راهبردی برای طراحی نظام روایی قدرت‌محور است. تولید قدرت رسانه‌ای، تحلیلی، میدانی، و آموزشی باید بر دستاورد‌های جنگ دوازده روزه بنا شود. بازگشت دشمن زخم‌خورده، برای جبران شکست دور از انتظار نیست و تنها سرمایه بازدارنده، قدرتی است که امروز ساخته شود. 
جنگ دوازده روزه، نه پایان تقابل بلکه آغاز بازتعریف قدرت و موقعیت ایران در نظم جهانی است. اگر این حماسه، از ذهن‌ها و رسانه‌ها پاک شود، بُرد در میدان ممکن است در افکار عمومی به باخت تبدیل شود. نباید اجازه داد ایران، بازی برده را در ذهن جامعه ببازد. زمان، اندک است، هوشیاری، واجب است، و روایت قدرت، تنها مسیر پایداری است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

پزشکیان در سخت ترین میدان حکمرانی معاصر ایران

دکتر سید علیرضا بهبهانی

 در توییتر رضا کهولی،دوست نکته‌سنج و دغدغه‌مند من، سؤالی مطرح کرد که ارزش یک مطالعه جدی حکمرانی را داشت:
در گذشته می‌گفتند «هر ۹ روز یک بحران برای دولت خاتمی می‌ساختند»، آیا کسی حساب کرده چند روز یک‌بار برای دکتر پزشکیان بحران ساخته‌اند؟
برای پاسخ، ابتدا همه‌چیز را جمع‌آوری کردم. با کمک ابزارهای هوش مصنوعی مانند Spacy NLP، GPT-VectorDB، Pinecone و NewsWhip، بیش از ۴۷۰۰ سند معتبر از رویدادها، سخنرانی‌ها، اخبار، موضع‌گیری‌ها و تحولات را از روز تحلیف دکتر پزشکیان تا امروز گردآوری کردم. سپس این داده‌ها را واردنرم‌افزارهایی مانند Gephi برای تحلیل ارتباطات،ForeCAT برای شبیه‌سازی سناریو، Resilience Analytics برای ارزیابی توان تاب‌آوری،و ابزارهای MCDM برای تصمیم‌گیری چندمعیاره کردم.خروجی آنچه دیدم، فراتر از یک تحلیل سیاسی ساده بود. نتیجه نشان می‌دهدکه از آغاز دولت،هر ۵ روز و ۷ ساعت یک بحران جدی علیه دولت شکل گرفته.اگر موارد امنیتیِ طبقه‌بندی‌شده که به انها دسترسی نداشتم،نیز لحاظ می‌شد، این عدد شاید حتی به هر ۳.۵ روز می‌رسید. برخی از این بحران‌ها به‌وضوح طراحی‌شده و برنامه‌ریزی‌شده بودند(یا خارجی یا داخلی): از حمله‌های سنگین به موضع‌گیری‌های صادقانه رئیس‌جمهور درباره موضوعات مختلف گرفته،تا بازی روانی با افکار عمومی در مورد واردات داروه و کالای اساسی، اختلال‌های هدفمند در توزیع نهاده‌های کشاورزی، برهم‌زدن تعادل انرژی،اسیب به روند مذاکرات،جنگ،و حتی … بگذریم. برای درک شدت فشار،کافی‌ست بدانیم که در دولت شهید رئیسی،این نسبت هر ۶.۸ روز یک بحران بوده، در دولت روحانی ۷.۳ روز، در احمدی‌نژاد ۸.۹ روز، و در دولت خاتمی ۹.۱ روز.
دکتر پزشکیان، در سخت‌ترین میدان حکمرانی معاصر ایران گام نهاده است.اما فقط تعداد بحران‌ها مهم نیست.آنچه مهم‌تر است،کیفیت مواجهه دولت با این بحران‌هاست. بابهره‌گیری ازمدل‌های Outcome Mapping و Resilience Scoring، توان دولت درمدیریت این بحران‌ها را در ده حوزه کلیدی ارزیابی کردم.
درسیاست داخلی،دولت موفق شده با وجود فشارهای چندوجهی،حدود ۶۸ از ۱۰۰ امتیاز بگیرد؛در حوزه انرژی و صنعت، با وجود منابع محدود، نرخ موفقیت ۶۵ از ۱۰۰ است.
در سلامت و دارو، با وجود تخریب هدفمند اعتماد عمومی، دولت توانسته ۷۳ درصد چالش‌ها را با واکنش‌های مؤثر و به‌موقع خنثی کند.
در سیاست خارجی، مسیر دیپلماسی فعال و منطقه‌گرا،دولت را به ۷۲ از ۱۰۰ رسانده.
در حوزه امنیت و مقابله با بحران‌های آشکار، تیم نظامی و امنیتی دولت امتیازی در حدود ۷۲ از ۱۰۰ کسب کرده. در رسانه و فضای عمومی، دولت با وجود هجمه بی‌سابقه، هنوز ۶۵ از ۱۰۰ امتیاز دارد. در کشاورزی، نمره پایین‌تری ثبت شد: ۶۳ از ۱۰۰، که البته بخشی از آن ناشی از عدم‌همکاری‌های مزمن برخی نهادهاست.
در فناوری و تحول دیجیتال، با وجود تازه‌نفس بودن تیم‌های مربوطهو شدت و مقاومت در مساله فیلترینگ، شاخص موفقیت ۶۷ از ۱۰۰ ثبت شده و در اصلاحات ساختاری، عملکرد دولت در حد ۶۴ از ۱۰۰ برآورد شده است.
تنها در حوزه فرهنگ و امور اجتماعی، نمره ۵۹ از ۱۰۰ به‌دلیل محافظه‌کاری و ملاحظات غیرکارکردی، دولت را پایین‌تر از حد انتظار نشان می‌دهد. یکسری از بخش ها هم به دلیل انتشار عمومی این یادداشت از تحلیل حذف کردم اما انها هم به تناسب و شدت بحران ها امتیاز مطلوبی اخذ کرده اند.مجموع این نمرات،با استفاده از روش‌های ترکیبی MCDM مانند AHP و TOPSIS، امتیاز کل ۶۸ از ۱۰۰ می‌رسد؛ یعنی دولت پزشکیان در مجموع توانسته حدود ۶۸ درصد ازمیدان بحران رابا موفقیت طی کند.
برای درک بهتر این عملکرد،مدل‌سازی معکوس انجام دادم:اگر یکی از رقبای انتخابات ریاست‌جمهوری،مثلاً دکتر سعید جلیلی،در این میدان قرار می‌گرفت،آیا می‌توانست موفق‌تر عمل کند؟ با استفاده از داده‌های مستخرج از برنامه‌های رسانه‌ای،مواضع اعلام‌شده و ساختار تصمیم‌سازی ایشان،سناریویی شبیه سازی کردم که در آن،همین حجم بحران علیه دولت فرضی دکتر جلیلی رخ می‌دهد. تحلیل با ابزار ForeCAT و شاخص تطبیقی حکمرانی،نشان داد که احتمال موفقیت دولت فرضی جلیلی در مدیریت این بحران‌ها میانگین ۴۲ از ۱۰۰ خواهد بود.به‌ویژه در حوزه‌هایی مثل سیاست خارجی،دارو،کالای اساسی،اعتماد عمومی،نرخ شکست بحران به‌شدت بالا و نگران‌کننده برآورد شد. این یعنی هرچند مسیر دولت پزشکیان دشوار بوده،اما نحوه مدیریت او،نه‌تنها از شکست جلوگیری کرده،بلکه توانسته برخی بحران‌ها رابه فرصت بازسازی نیز تبدیل کند.
شاید در ظاهر،دولت آرام به نظر برسد،اما حقیقت این است که در زیر پوست این آرامش،نبردی تمام‌عیار با بحران‌ها جریان دارد.
و دکتر پزشکیان،به‌جای فرافکنی،رویکردی صادقانه، شفاف و آینده‌نگر را در پیش گرفته است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

در چرایی آتش‌بس جنگ ۱۲روزه

غلامرضا نظربلند
 

وقوع جنگ اسرائیل علیه ایران، موسوم به جنگ ۱۲روزه، پرسش‌های زیادی را به ویژه درخصوص چیستی آن و چرایی پایان آن (آتش‌بس یا به قول طرف ایرانی «توقف عملیات») مطرح کرده است.

تاکنون درباره چرایی آتش‌بس یا توقف عملیات، تحلیل‌ها و پاسخ‌هایی ارائه شده که تصور می‌شود کافی نبوده و نیاز به پردازش بیشتری داشته باشد. یادداشت حاضر اهتمام به این مهم دارد، ضمن آنکه اهمیت فهم چرایی اعلام آتش‌بس شاید غافلگیرانه توسط ترامپ پس از گذشت ۱۲ روز از شروع جنگ را کمتر از چرایی راه‌اندازی خود جنگ نمی‌داند. علت یا علل برشمرده‌شده در تحلیل چرایی آتش‌بس، بیشتر حول چند گزاره زیر در چرخش بوده است؛

- اسرائیل جنگ را برای حدود دو هفته برنامه‌ریزی کرده بود و برای او همین حدود کفایت می‌کرد؛

ّ- در روزهای پایانی منتهی به روز دوازدهم، نفس طرفین درگیری به شمارش افتاده بود و آمریکا با اغتنام فرصت، تهران و تل‌آویو را به قبول آتش‌بس فراخواند؛

- آمریکا، به ویژه با توجه به حمله مستقیم به تأسیسات هسته‌ای ایران، به این جمع‌بندی رسید که ایران را به اندازه‌ای گوشمالی داده که به شرکت در دور بعدی مذاکرات (پساجنگ) وادار کرده و عملا به خواسته مندرج در توییت معروف ترامپ (تسلیم بی‌چون‌وچرا unconditionally surrender) رسیده باشد. افزون بر تحلیل‌های فوق، تحلیل دیگری تهدید جدی و اجراشدنی ایران مبنی بر بستن تنگه هرمز را علت اصلی تصمیم ترامپ به اعلام آتش‌بس می‌داند. پروفسور مرشایمر نظریه‌پرداز «واقع‌گرایی تهاجمی» مدافع این دیدگاه است؛ دیدگاهی که پیوست رسانه‌ای مدیریت‌شده جنگ امکان بازتاب بسیار گسترده به آن نداد، در حالی که واقع‌بینانه‌تر از بقیه به نظر می‌رسد و در ضمن، حاوی نکات راهبردی است. اقدام به بستن تنگه هرمز، فارغ از بحث درستی یا نادرستی آن، می‌تواند برای آمریکای ترامپ به شدت مخاطره‌آمیز باشد.

اهمیت حیاتی این آبراه در آزادی تجارت بین‌المللی و رسالت و جایگاهی که واشنگتن در رابطه با بازنگهداری آن برای خود قائل است، موجب شده این قدرت جهانی بستن آن را برنتابد و در صورت لزوم برای بازگشایی آن، ابایی از توسل به زور نداشته باشد. داستان اما به این سادگی هم نیست و همین قدرت و اراده آمریکا در امر بازنگهداری آبراهی چون تنگه هرمز در عین حال پاشنه‌آشیل آن کشور هم می‌تواند باشد، چراکه خطر درگیری نظامی گسترده با ایران و به‌هم‌ریختن اوضاع منطقه را در بردارد. این همان چیزی است که ترامپ به ظاهر جنجالی، پرهیاهو، پرگو و کلفت‌گو و در باطن، دست‌ پناه چراغ‌گیر، محتاط، محافظه‌کار و حتی محاسبه‌گر اصلا خواهان آن نیست. جالب آنکه او در اینجا نه‌تنها نیابتی‌اش (نتانیاهو) را با خود همراه ندارد، بلکه او را در مقابل خود می‌بیند.

اینجاست که مرزبندی‌های آن دو آشکار می‌شود و پای تعارض منافع به میان می‌آید. زیرا در حالی که هرگونه درگیری نظامی واشنگتن با تهران آرزوی قلبی نتانیاهو است، ترامپ دست‌کم این را می‌فهمد که حاجت‌رواشدن نتانیاهو می‌تواند به قیمت درگیرشدن آمریکا در جنگی خونین در منطقه استراتژیک غرب آسیا تمام شود که این با توجه به سیاست اعلامی او مبنی بر درگیرنکردن آمریکا در هیچ جنگی، نقض غرض بوده و واشنگتن را در جنگی با سرنوشتی نامعلوم و چه‌بسا غیرقابل کنترل، گرفتار خواهد کرد. جنگ ۱۲روزه در ضمن خود مجهولات چندی را معلوم کرد و به برخی پرسش‌ها جواب داد. رمزگشایی از بعضی زوایای روابط پر رمز‌ و راز اسرائیل و آمریکا از آن جمله بود.

 اسرائیل در این جنگ گو آنکه در حقیقت امر به مثابه نیروی نیابتی آمریکا عمل کرد و خود را از انواع کمک‌های دست و دلبازانه سیاسی و دیپلماتیک، لجستیک نظامی، اطلاعاتی و جاسوسی، فنی و مالی آن کشور بهره‌مند کرد، اما از جهاتی هم با آن مرشد و حامی زاویه و حتی تعارض منافع داشت. این تعارض منافع قبل از این در قضیه حملات حوثی‌ها به کشتی‌های آمریکایی و اسرائیلی خود را نشان داده بود؛ به گونه‌ای که آمریکایی‌ها حساب خود را از اسرائیلی‌ها جدا کردند و عملا به انصارالاسلام اجازه دادند که به شرط دست‌کشیدن آنها از زدن کشتی‌های مرتبط با آمریکا، دست این گروه را برای زدن کشتی‌های مربوط به اسرائیل نبندند.

با مفروض‌دانستن این گزاره که تهدید جدی ایران به بستن تنگه هرمز نقش اول را در برقراری آتش‌بس ایفا کرد، ملاحظه می‌کنیم که با توجه به مطالب پیش‌گفته، واگرایی بین رژیم و آمریکا در برخی موارد و موضوعات را باید جدی گرفت. افزون بر این، تا آنجا که به درگیری نظامی مستقیم آمریکا با ایران مربوط می‌شود، نمی‌توان اصالتی خاص برای آن قائل شد یا دست‌کم آن را اولویت نخست آمریکا به حساب آورد. اینجا هم واگرایی راهبردی بین واشنگتن و تل‌آویو خود را آشکار می‌کند. جنگ اصلی اسرائیل، چه انگاره‌پرستانه و چه قدرت‌محورانه، با جمهوری اسلامی (به عنوان خاکریز نخست) و سپس ایران (به عنوان خاکریز نهایی) است.

جنگ اصلی و با اولویت نخست آمریکا با چین است. بنابراین با اذعان به این نکته که در ستیز آمریکا و اسرائیل با ایران نمی‌توان در مواردی قائل به هیچ نوع تفکیکی بین آن دو شد، اما باید این را هم یادآور شویم که اهداف نهایی این رفقای جبرا و طبعا نیمه‌راه، یکی نبوده و از جهاتی با تضادی آنتاگونیستی همراه است. راهبرد اصلی آمریکا در هماوردی با چین به منظور مقابله با خطر بالقوه آن در هژمون‌طلبی سر به مهرش است. این مهم، داشتن سر جنگ با کشور دیگری چون ایران را توجیه نمی‌کند و حتی شاید برنتابد. این در حالی است که آمریکا وقت چندان زیادی هم در اختیار ندارد. بنابراین طبیعی می‌نماید که آن کشور نباید مایل باشد که ایران را سد راه خود در هماوردی نفس‌گیر با پکن ببیند. اما مشکل اینجاست که کناررفتن ایران به عنوان سد راه برخلاف منافع اسرائیل است که می‌خواهد آمریکا را درگیر با ایران کند. بدیهی است اسرائیل می‌داند که در این درگیری بخشی از توان آمریکا مستهلک و این بالاخره به نفع چین تمام می‌شود، اما گویا بغض بی‌حدوحصر رژیم با ایران مجوز هر کاری را به او می‌دهد. گفتنی است اینکه آمریکا به موضوع مورد اشاره در بالا واقف است و اگر بله، چرا با آن مقابله نمی‌کند، داستان خود را دارد.

با عرض پوزش از به درازا کشیده‌شدن کلام. کوتاه‌سخن آنکه:

۱. لازم است به کمک کارشناسان دستگاه سیاست خارجی کشور و نیز کارشناسان مستقل به چرایی اصلی اعلام آتش‌بس توسط ترامپ پی برده شود. اگر این به دلیل تهدید ایران، به شرح پیش‌گفته، باشد، می‌توانیم آن را چون پدیده‌ای ادراکی در نظر بگیریم که می‌تواند منظومه فکری آمریکایی‌ها را دقیق‌تر و واقعی‌تر از گذشته به ما بنمایاند و در تحلیل درست وقایع اتفاقیه و گمانه‌زنی‌های مقرون به صحت رویدادهای آینده کمک برساند. باشد تا به این ترتیب بتوانیم الگوی رفتاری مناسب‌تری ترسیم کنیم؛

۲. بدون متوسل‌شدن به حرکات تصنعی و صرفا با رجوع به روش‌های دیپلماتیک و استفاده از اصول حرفه‌ای مذاکره، نقاط واگرایی اسرائیل با آمریکا در موارد و موضوعاتی که از جمله در بالا به آن اشاره شد را احصا کنیم و به طریق مقتضی در مذاکره احتمالی با طرف آمریکایی مورد کارسازی قرار دهیم. این می‌تواند به شمول هشدار و انذار به آن طرف و گوشزدکردن خطرات همراهی با رژیم، حداقل در موارد مورد نظر باشد؛

۳. ضمن رعایت احترام به چین و روابط موجود فیمابین، لازم است که از بدل‌شدن به پیشمرگ آنها در هماوردی‌شان با آمریکا بپرهیزیم. تجربه نشان داده که ما برای ابراز مراتب ایثارگری حد یقف نداریم. این را در مورد مسئله فلسطین و محور مقاومت هم به اثبات رسانده‌ایم. به قیمت سردکردن روابطمان با اروپا، مهر و محبت زایدالوصفی به روس‌ها به خرج دادیم و با گزاره‌های غیراخلاقی و تحقیرآمیزی چون اروپا منتظر زمستان سرد باشد، حتی اصول اخلاقی‌مان را زیر پا گذاشتیم و اینک هم بدون آنکه برای گوینده آن «کلام قصار» هزینه‌ای ایجاد شده باشد، هزینه ملی می‌پردازیم!

۴. روابط دوستانه و در بالاترین سطح لازم با پکن و مسکو هیچ مشکلی ندارد و حتی به دلایل روشن مشوق آن هم باید باشیم، اما باور به ضرورت وجود توازن و تعادل در روابط دوجانبه یک باید است. برخورداری از این گونه روابط با کشورها ضامن منافع ملی است. تعادل در روابط با پکن و مسکو حتی می‌تواند از حساسیت غیرضرور کرانه‌نشینان دو سوی آتلانتیک روی سیاست خارجی ما و در نتیجه فشار روی خود ما بکاهد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

آیت‌الله خامنه ‌ای سانسورشدنی نیست

رضاکردلو

1- یک‌بار در همین روزنامه، ۷ سال پیش، مطلبی نوشتم با عنوان «سرمایه‌ای به اسم آقای خامنه‌ای»؛ خلاصه‌اش این بود که رسانه‌های ما بازنمایی درستی از رهبر انقلاب ندارند و این سرمایه ارزشمند ملی و اسلامی محدود به این بازنمایی است. حال آنکه جامعیت آیت‌الله خامنه‌ای می‌طلبد که رسانه‌ملی و رسانه‌های اصلی ایده‌محور، خلاقانه و نو به نو در معرفی ایشان بکوشند. 2- اخیراً در مجمعی از حزب‌اللهی‌ها، بحث «ای ایران بخوان» بود؛ جمع مدنظر هم‌ گروهی عادی نبودند، تحلیلگر و برنامه‌ساز و شبیه به این‌ها در میانشان بود. حرف این بود که: «ای ایران بخوان یعنی آقا یا دنبال اصلاحات است و یا قرار است جمهوری اسلامی از برخی مواضع عقب‌نشینی کند.» برآشفتم و برآشفتن می‌طلبید. این شناخت از رهبری آن هم در میان حزب‌اللهی‌ها، برآشفتن می‌طلبید. هنوز هم برخی در محافل خصوصی یا در آنتن زنده تلویزیون نمی‌خواهند بپذیرند که رهبری، شب عاشورا خواسته که مداح از ایران بخواند. این عدم پذیرش، چیزی جز درک کوته‌بینانه از رهبر انقلاب نیست. که به نظرم تا میزان زیادی به سانسور و عدم شناخت ایشان توسط برخی رسانه‌ها مربوط می‌شود.

3- به مواجهه رسانه‌ای با صحبت‌های رهبر انقلاب نگاه کنید. رهبر انقلاب صحبت می‌کنند، بخش‌های خبری، تیتر‌وار به این صحبت‌ها اشاره می‌کنند. یک‌بار هم مشروح این صحبت‌ها از شبکه اول سیما پخش می‌شود، همین و این برای جامعه ما که نظام امت و امامت است، کافی نیست. مردم باید از مواضع رهبر انقلاب در حوزه‌های مختلف آگاه باشند تا وقتی به امروز که رسیدیم مخاطب حزب‌اللهی خیال نکند «ای ایران بخوان» پدیده‌ای جدید است! 
4- وقتی آیت‌الله خامنه‌ای در سال‌های ابتدایی جنگ، در زمانی که تفکرات اُمتی صرف غلبه دارد و حتی در میان اکثریت مردم مورد پذیرش است، در پاسخ به این سؤال که این جنگ، جنگ اسلام است یا ایران؟ پاسخ می‌دهند: «امروز ایران و اسلام یکی است»، یعنی «ای ایران بخوان» پدیده تازه‌ای نیست. وقتی ابتدای انقلاب، بااخلاص‌های بی‌اطلاع می‌خواهند بنای فردوسی در توس را خراب کنند و آقای خامنه‌ای فوراً وارد عمل می‌شوند و اجازه نمی‌دهند، یعنی «ای ایران بخوان» پدیده‌ تازه‌ای نیست. وقتی یکی از جلسات ثابت بدون تعطیلی رهبر انقلاب با شاعران فارسی و تأکید بر حفظ این زبان فخیم و سترگ است و در حالی که سال‌ها پیش ازاین گفته‌اند: «آن روزی را باید دنبال کنیم که اگر در دنیا دانشمندی خواست یک نظریه‌ علمی را بفهمد، بشناسد، حل کند و با یک اختراع آشنا شود، مجبور شود زبان فارسی را یاد بگیرد.»، یعنی «ای ایران بخوان» پدیده‌ تازه‌ای نیست. وقتی سال‌ها قبل از این، به مجسمه والرین در نزدیکی کازرون اشاره می‌کنند و می‌گویند: «امپراتور روم زانو‌زده است در مقابل پادشاه ایران»، یعنی «ای ایران بخوان» پدیده تازه‌ای نیست و وقتی در دیدار‌های مکرر بر «ایران قوی»، هویت ملی، پرچم و سرود ملی تأکید کرده‌اند. آن‌قدر که در دیدار با معلمان می‌گویند: «کاری کنید که دانش‌آموز به ایرانی‌بودن خودش افتخار کند. افتخار کردن هم دارد.» در دیداری دیگر حتی به جزئیات بیشتری توجه می‌کنند و به قاریان قرآن سفارش می‌کنند در سفر‌های خارجی که برای قرائت ‌می‌روند لباس ایرانی خودشان را بپوشند، نه لباس دیگری را. 
5- از این دست مثال‌ها زیاد است. مثال‌هایی که در رسانه ملی و رسانه‌های اصلی در این سال‌ها، ضریب نگرفته‌اند. او که باید می‌گفته، گفته است. یک‌بار و دوبار هم نه. بار‌ها گفته است. ولی بازنمایی رسانه به نحوی است که حتی برخی از خواص فکر می‌کنند با پدیده تازه‌ای مواجه شده‌اند. حال آنکه این ادیب و امین زبان فارسی، ایرانی‌ترین رهبر ایران است. اخیراً دیدم دیوید مناشری، مشاور بخش ایران در چند دولت اسرائیل و استاد هشتاد ساله مطالعات ایرانی در دانشگاه تل‌آویو هم بر این گزاره تصریح کرد که مهم‌ترین چیز برای [آقای]خامنه‌ای «ایران» است. 
6- آیت‌الله خامنه‌ای به چند دلیل واضح از منظر ایران‌دوستی شاخص است؛ چرا‌که اولاً ایران را می‌شناسد. شناختش هم محصول تجربه است. تعصبش به ایران محصول همین شناخت است. به همه جای ایران سفر کرده، وقتش را صرف واقعیت مردم کرده، از نوجوانی در خراسان و ارتباط با اقوام پدری در آذربایجان و تبعید در جنوب شرق کشور، مأنوس بودن با رزمندگان شهر‌های مختلف در غرب و جنوب غرب در زمان جنگ، سفر‌های استانی مفصل و شهر به شهر در دوران ریاست‌جمهوری و رهبری و بازدید از چندصد شهر، ارتباط نزدیک با ادیبان و شعرا که به تعبیری عصاره روح جمعی‌اند، تسلط بر تاریخ ایران و... شناختی واقعی‌تر از دیگران به ایشان داده است! و همه این‌ها یعنی «ای ایران بخوان» پدیده‌ تازه‌ای نیست! 
7- حالا برای تصحیح این شناخت چه باید کرد؟ گنجینه‌ای از محتوا در اختیار متولیان امر است که نمی‌شود و نباید در گنجینه بماند و سؤال این است که اگر از این محتوا، امروز استفاده نشود، چه زمان دیگری استفاده خواهد شد! مثلاً برای من جالب خواهد بود که وقتی بحث درباره «ایران» عمومی شده است، محتوای جلسه آیت‌الله خامنه‌ای با ایرج افشار (ایران‌شناس)، جزئیاتی از دیدار ایشان با ابتهاج، تصاویری با کیفیت از حضور ایشان در تخت جمشید و... منتشر شود. یا چه اشکال دارد تلویزیون، حداقل به اندازه نمایش ساختمان شیشه‌ای، بخشی از روایاتی که در بالای این متن از علاقه رهبری به ایران و نماد‌های ملی مورد اشاره قرار گرفت، پخش کند. یا درباره آن‌ها برنامه بسازد. این همه کتاب از سوی زیرمجموعه دفتر رهبر انقلاب منتشر شده است، چه اشکال دارد یکی از آن‌ها «ایران در نگاه آیت‌الله خامنه‌ای» باشد؟! 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

معادن ایران طلای خاموش اقتصاد

سیدمحمد بحرینیان
ایران با دارا بودن بیش از ۶۸ نوع ماده معدنی و حدود ۷ درصد ذخایر معدنی شناخته‌شده جهان، یکی از غنی‌ترین کشورهای معدنی محسوب می‌شود. بااین‌حال، سهم بخش معدن در تولید ناخالص داخلی ایران تنها حدود یک درصد است؛ عددی که نه با ظرفیت‌های بالقوه کشور همخوانی دارد و نه با نیاز اقتصاد ایران به توسعه و تنوع‌بخشی تناسبی دارد. بررسی وضعیت موجود نشان می‌دهد که معدن، به‌رغم ظرفیت‌های بی‌شمار، همچنان درگیر چالش‌های ساختاری، مدیریتی و محیط‌زیستی است. در رابطه با چالش‌های اصلی این حوزه گفتنی‌هایی هست:
یک. زیرساخت‌های ناکافی: بخش عمده‌ای از معادن ایران در مناطق کوهستانی یا دور از شهرها قرار دارند. نبود جاده‌های مناسب، خطوط ریلی، برق و آب‌رسانی، به‌ویژه برای معادن کوچک و متوسط، موجب افزایش هزینه‌ها و کاهش بهره‌وری شده است.
دو. بوروکراسی سنگین و مقررات متناقض: سرمایه‌گذاران معدنی با فرآیندهای اداری پیچیده برای اخذ مجوزها مواجه‌اند؛ از مجوز اکتشاف و بهره‌برداری گرفته تا تأییدیه‌های محیط زیستی. در مواردی تعارض بین نهادهای دولتی مانند سازمان محیط‌زیست، منابع طبیعی و وزارت صمت، منجر به توقف پروژه‌ها می‌شود.
سه. کمبود سرمایه و فناوری: تحریم‌ها، نوسانات نرخ ارز و نبود حمایت مؤثر بانکی، دسترسی شرکت‌ها به منابع مالی و فناوری‌های روز دنیا را محدود کرده است. به همین دلیل، بسیاری از معادن با ماشین‌آلات فرسوده و روش‌های قدیمی استخراج می‌شوند. در کنار این، عملا وضعیت سرمایه‌گذاری داخلی و موانع آن‌هم به‌نوعی تحریم داخلی دامن زده است.
چهار. مشکلات اجتماعی و محیط‌زیستی: در برخی مناطق، فعالیت‌های معدنی با مخالفت جوامع محلی مواجه می‌شود. نگرانی از تخریب منابع طبیعی، آلودگی آب‌وخاک و بی‌توجهی به توسعه محلی باعث کاهش اعتماد عمومی به پروژه‌های معدنی شده است.
در ادامه، راه‌حل‌ها و مسیر آینده نیز لازم الاشاره است:
پنج. توسعه زیرساخت‌های منطقه‌ای: دولت باید از طریق مشارکت عمومی-خصوصی (PPP)، سرمایه‌گذاری در جاده‌ها، راه‌آهن و تأسیسات انرژی در مناطق معدنی را در اولویت قرار دهد. ایجاد مناطق ویژه معدنی با زیرساخت‌های کامل می‌تواند تحول‌آفرین باشد.
شش. اصلاح قوانین و تسهیل مجوزدهی: بازنگری در قوانین معدن و حذف مجوزهای زائد، به‌ویژه از طریق پنجره واحد دیجیتال، می‌تواند مسیر سرمایه‌گذاری را هموار کند. همچنین ایجاد یک مرجع واحد برای پاسخ‌گویی به فعالان معدنی می‌تواند از تعارضات نهادی جلوگیری کند.
هفت. جذب سرمایه‌گذاری و انتقال فناوری: ایجاد صندوق‌های سرمایه‌گذاری معدنی، ارائه مشوق‌های مالیاتی و تسهیل ورود سرمایه‌گذاران خارجی (با تأمین ضمانت‌های حقوقی)، در کنار استفاده از فناوری‌های نوین همچون استخراج هوشمند و فرآوری سبز، می‌تواند کارآمدی این بخش را به‌طور چشمگیری افزایش دهد.
هشت. تعامل با جوامع محلی و حفظ محیط‌زیست: مشارکت دادن مردم بومی در منافع معادن، اشتغال‌زایی منطقه‌ای، و رعایت دقیق استانداردهای محیط‌زیستی باید بخشی از سیاست‌های الزام‌آور معدن‌کاری باشد. بازسازی محیط پس از اتمام بهره‌برداری نیز نباید نادیده گرفته شود.
معدن در ایران می‌تواند نقشی کلیدی در گذار از اقتصاد نفت‌محور ایفا کند؛ اما این مهم بدون اصلاحات ساختاری اقتصاد و سیاست‌گذاری هوشمندانه محقق نخواهد شد. با بهره‌گیری از ظرفیت‌های موجود، همراه با رویکردی پایدار، شفاف و مردمی، می‌توان این بخش را از طلای خاموش به موتور محرک اقتصاد کشور تبدیل کرد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۰۵ مردادماه ۱۴۰۴

چرا می‌گوییم مردم ایران در جنگ تحمیلی 12 روزه عاقلانه و واقع‌بینانه رفتار کردند

ایرانیان تاریخ می‌خوانند

امیرعباس نوری

نتایج نظرسنجی‌ها و برآوردهای عمومی از دیدگاه مردم درباره جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران نشان می‌دهد قاطبه مردم ایران از عملکرد نیروهای نظامی ایران بویژه نیروی هوافضای سپاه و همین‌طور پدافند ارتش رضایت دارند. بر اساس این نظرسنجی‌ها بالای ۷۰ درصد مردم معتقدند ایران در این جنگ پیروز شد. اعتماد عمومی به قدرت دفاعی کشور به گونه‌ای است که حتی نتایج برخی نظرسنجی‌ها و تقاطع‌‌گیری پاسخ‌ها نشان می‌دهد بخشی از جامعه مخالف پذیرش درخواست آتش‌بس از سوی ایران هستند و معتقدند روند جنگ به گونه‌ای پیش می‌رفت که در صورت ادامه آن، رژیم صهیونیستی ضربات بسیار سنگین‌تری متحمل می‌شد و پرونده جنگ در همین مقطع بسته می‌شد‌. این دیدگاه عمومی درباره عملکرد نیروهای نظامی ایران در جنگ، آنقدر فاحش و ملموس است که کسی درباره نتایج این نظرسنجی‌ها تردیدی ابراز نکرده است. واقعیت هم همین است. این جنگ اگرچه خسارات سنگینی به ایران تحمیل کرد اما مردم یک نگرش و قضاوت واقع‌بینانه دارند. در خلال این جنگ تحمیلی، مردم به یک خودآگاهی ممتاز رسیدند. هم درباره ماهیت حمله و هم درباره اهداف شرورانه حمله، مردم به یک آگاهی و باور بی‌سابقه رسیدند. البته این خودآگاهی صرفا به خاطر وقوع جنگ و جنایاتی که رژیم صهیونیستی در آن ۱۲ روز مرتکب شد پدید نیامده است. این آگاهی و شعور عمومی، نتیجه چند دهه تبیین واقعیات مربوط به نظام بین‌الملل و تشریح مبانی نظم غربی و همین‌طور ماهیت آمریکا و رژیم صهیونیستی است. ضمن اینکه جنایات رژیم صهیونیستی در ۲ سال گذشته در غزه و لبنان و حمایت آمریکا از این جنایات باعث شد زمینه برای این فهم مشترک جمعی ایجاد شود. مردم در خلال این جنگ متوجه شدند ایران تنها با رژیم صهیونیستی مواجه نیست، بلکه در اصل متجاوزگر اصلی، دولت آمریکا و دولت‌های اروپا هستند. اعتراف صدراعظم آلمان مبنی بر اینکه حمله رژیم صهیونیستی، کار کثیفی است که غربی‌ها از او خواسته‌اند هم در ایجاد این آگاهی عمومی در ایران بسیار موثر بود. واقعیت این است که جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، یک جنگ نیابتی بود که غرب از طریق جنایتکار دیوانه‌ای به نام نتانیاهو انجام داد. از سوی دیگر ایران ۴۷ سال است تحت شدیدترین تحریم‌ها از جمله تحریم تسلیحاتی قرار دارد. برخی ضعف‌های دفاعی ایران که در آن ۱۲ روز به صورت بسیار ملموسی نمود یافت نیز به خاطر همین تحریم‌هاست. ایران به تنهایی در برابر غرب و رژیم نیابتی‌اش جنگید. به معنی دقیق‌تر، جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، جنگ آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی و حتی برخی حکام مرتجع عرب از یک طرف و ایران به تنهایی از سوی دیگر بود. جنگنده‌ها و پهپادهای رژیم صهیونیستی همه تولید آمریکاست. بمب‌ها و موشک‌هایی که رژیم صهیونیستی به ایران شلیک کرد، همه ساخت آمریکا و اروپاست. هواپیماهای سوخت‌رسان رژیم که پایه اصلی حملات رژیم به ایران بود نیز ساخت آمریکاست. ماهواره‌های اطلاعاتی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی نیز نقطه اتکای رژیم صهیونیستی در حمله به ایران بود. به صورت مشخص، این اطلاعات ماهواره‌های آمریکایی بود که نقش اساسی در ترورها و همین‌طور هدف قرار دادن مراکز نظامی و غیرنظامی ایران داشت. همه مراکز موشکی و نظامی ایران به واسطه اطلاعات ماهواره‌های آمریکایی مورد هدف قرار گرفت. در حوزه پدافندی نیز ناوها و پدافندهای آمریکا چه در دریای مدیترانه و چه در خاک برخی کشورهای عربی، به کمک پدافند چندلایه رژیم صهیونیستی آمدند تا پهپادها و موشک‌های شلیک‌شده ایرانی را رهگیری کنند. جنگنده‌های برخی کشورهای اروپایی مانند انگلیس نیز در این حوزه به صورت مستقیم به کمک رژیم صهیونیستی آمد. دست آخر حمله مستقیم آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران، این حمایت را به ورود مستقیم ارتش ایالات متحده به جنگ تبدیل کرد. همه تحلیلگران و صاحب‌نظران معتقدند زمان‌بندی این حمله به گونه‌ای بود تا روی فرآیند و شرایط جنگ تاثیر مستقیم گذاشته و مانع شکست فاحش و علنی رژیم صهیونیستی شود. این فقط نظر کارشناسان ایرانی نیست، بلکه بسیاری از تحلیلگران غربی و عربی معتقدند ورود آمریکا به جنگ اگرچه از قبل مشخص شده بود اما یکی از اهداف مهم آن بویژه انتخاب زمان حمله - یکم تیرماه -  دقیقا برای نجات رژیم از دست موشک‌های ایرانی بود. از جمله کسانی که به این موضوع اشاره کردند استیو بنن، مشاور ترامپ در دولت اول او و یکی از نزدیک‌ترین و شاخص‌ترین هواداران ترامپ در آمریکاست. بنن ۲ روز پس از اعلام آتش‌بس تصریح کرد اسرائیل در روزهای پایانی جنگ با دردسر بزرگی مواجه شد و این ترامپ بود که با دخالت مستقیم در جنگ و فشار برای آتش‌بس، نتانیاهو را از این مهلکه نجات داد. به گفته وی، همه فهمیدند ایران یک لقمه بزرگ‌تر از دهان تل‌آویو بود و ترامپ مانع خفه شدن اسرائیل شد. از سوی دیگر میدل‌ایست‌آی ۳ روز پس از اعلام آتش‌بس، مقاله‌ای مهم منتشر کرد. در این مقاله به نقل از برخی منابع کشورهای عرب توضیح داده شد از نظر مقامات ۳ کشور عرب (احتمالا سعودی، امارات و قطر) نخستین بار این نتانیاهو بود که درخواست آتش‌بس را مطرح کرد. در‌ واقع میدل‌ایست‌آی می‌خواست به این نکته مهم اشاره کند که در منطقه غرب آسیا، سران کشورها معتقدند نتانیاهو در روزهای پایانی جنگ درمانده شده بود و این درماندگی در فهم حکام منطقه از نتیجه جنگ و موازنه قدرت میان ایران و رژیم صهیونیستی موثر است. فارن ‌افرز، نشریه رسمی شورای روابط خارجی آمریکا که سیاست‌های ایالات متحده در قبال تحولات جهانی را پوشش می‌دهد و البته دیدگاه‌های کاملا ضدایرانی دارد نیز درباره این جنگ، به نکته مهمی اشاره کرد. نویسنده فارن افرز که یکی از معتبرترین نشریه‌ها در حوزه سیاست خارجی و روابط بین‌الملل است با توجه به حملات موشکی ایران به شهرهای رژیم صهیونیستی و خسارات و آسیب‌های بزرگی که به بار آورد، نوشت: این حملات نظریه بازدارندگی هسته‌ای در حوزه روابط بین‌الملل را از بین برد، چرا که ایران به عنوان یک کشور فاقد سلاح هسته‌ای، توانست شهرهای اسرائیل، به عنوان یک قدرت هسته‌ای را موشک‌باران کند. به اعتقاد فارن افرز، ایران با موشک‌باران سرزمین‌ اشغالی، نظریه بازدارندگی هسته‌ای را که پس از جنگ دوم جهانی تثبیت شده بود، پس از ۸۰ سال از بین ببرد.
پروفسور «جان مرشایمر» استاد بزرگ و نظریه‌پرداز معروف و صاحب نظریه رئالیسم تهاجمی در حوزه روابط بین‌الملل هم اظهارات قابل تاملی درباره این جنگ مطرح کرد. چند روز پس از آنکه نتانیاهو در بیانیه‌ای مدعی شد رژیم صهیونیستی پیروز جنگ با ایران بوده است(!) مرشایمر با انتشار مقاله‌ای در پورتال رسمی خود، این ادعای نتانیاهو را «مزخرف» دانست و با اشاره به واقعیت‌های جنگ، تصریح کرد: اسرائیل در این جنگ از ایران شکست خورد. وی در کنار ادله‌ای که برای اثبات پیروزی ایران آورده بود، به ۲ نکته کلیدی نیز اشاره کرد. استاد دانشگاه شیکاگو نوشت: «نتانیاهو در خلال حمله به ایران اعلام کرد هدف او از این جنگ، از بین بردن قدرت هسته‌ای و همین‌طور تغییر نظام ایران است. با این حال اما نه‌تنها قدرت هسته‌ای ایران از بین نرفت، بلکه اکنون با وضعیتی که پیش آمده، احتمال و امکان دستیابی ایران به بمب اتم بسیار بیشتر از زمان قبل از جنگ است». مرشایمر درباره هدف دوم جنگ نیز نوشت: «حمله به ایران نه‌تنها باعث تغییر نظام در ایران نشد، بلکه قدرت جمهوری اسلامی و تسلط جمهوری اسلامی بر ایران بیشتر از قبل شد». وی اخیرا نیز در گفت‌وگویی تصریح کرد نخستین‌بار این نتانیاهو بود که از ترامپ خواست آتش‌بس را پیگیری کند و دلیل آن نیز خسارات موشک‌های ایران بود. مرشایمر یک نکته مهم دیگر را نیز مورد اشاره قرار داد و گفت خود ترامپ نیز برای آتش‌بس مشتاق بود، زیرا در روزهای آخر جنگ، از برخی توانایی‌های ایران در حوزه بازدارندگی مطلع شد. اظهارات مرشایمر به این دلیل واجد اهمیت است که او یکی از مهم‌ترین و به تعبیری شاخص‌ترین نظریه‌پردازان حوزه روابط بین‌الملل است و دیدگاه‌های او مورد توجه صاحبنظران، کارشناسان و تحلیلگران معتبر دنیا قرار می‌گیرد. از همین رو این اظهارات و مواضع، مستند و متکی به واقعیات‌های جنگ است.
* مردم عاقلانه قضاوت می‌کنند
مواردی که اشاره شد، بخش اندکی از هزاران اظهارنظر و تحلیلی است که درباره واقعیات، نتایج و پیامدهای جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران مطرح شده است. مردم ایران نیز با استناد به همین واقعیات، معتقدند کشورشان پیروز اصلی جنگ بوده است. در واقع این برآورد و قضاوت عمومی، ناشی از هیجانات و دلبستگی‌های مردم نسبت به کشورشان نیست‌. جامعه ایرانی یک جامعه باسواد و پیشرو است. بر اساس داده‌کاوی‌های انجام‌شده، ۹۶ درصد مردم ایران باسواد هستند. همچنین ۸۲ درصد مردم ایران از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. ۱۲ میلیون نفر در ایران تحصیلات دانشگاهی دارند. ۱۲ میلیون تحصیلکرده دانشگاهی، یک جامعه مرجع مهم، از حیث اثرگذاری جمعی است. از سوی دیگر، دسترسی و استفاده از شبکه‌های اجتماعی باعث می‌شود اکثریت جامعه ایرانی در معرض اخبار و تحلیل‌های مربوط به جنگ باشند. بنابراین جامعه ایرانی یک جامعه باسواد است. به همین دلیل، برآوردها و قضاوت‌های عمومی درباره جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، بیشتر ناشی از واقعیات و حقایق مربوط به این اتفاق است. 
یک گزاره اثباتی دیگر که واقع‌نگری ایرانیان درباره نتیجه جنگ را نشان می‌دهد، رفتار جمعی ایرانیان در قبال جنگ و مخالفت علنی آنها با طرح خبیثانه نتانیاهو و ترامپ برای شورش و جنگ داخلی بود. همبستگی ملی و انسجام داخلی مردم ایران یک «نه بزرگ» به پیشنهاد رژیم صهیونیستی و آمریکا بود. در‌ واقع مردم ایران با صدایی بلندتر از صدای موشک‌ها و بمب‌های رژیم صهیونیستی و آمریکا اعلام کردند با هرگونه دخالت خارجی برای تغییر داخلی مخالفند. مهم‌ترین دلیل این رفتار مردم ایران، درس‌ها و تجاربی است که آنها از تبعات و پیامدهای دخالت خارجی در تعیین سرنوشت خود آموخته‌اند. به صورت مشخص‌تر ایرانیان هم خوانده‌اند و هم فهمیده‌اند دخالت‌های خارجی دست‌کم در یک سده گذشته، چه پیامدها و هزینه‌های سنگینی روی دست ایران گذاشته است. از سر کار آوردن خاندان پهلوی تا کودتای ۲۸ مرداد، نمونه‌های بارز دخالت خارجی در ایران است که ریشه بسیاری از عقب‌ماندگی‌های تاریخی ایران بود. این درس‌های تاریخ باعث شد مردم ایران «استقلال سیاسی» را به عنوان یکی از اصول، مبانی و شرط‌های کنش‌های سیاسی و اجتماعی خود بپذیرند. مطالبه استقلال سیاسی البته تنها به واسطه هزینه‌ها و خسارت‌های دخالت‌های خارجی در ایران به وجود نیامده، بلکه برساخت هویت فرهنگی مردم ایران است. ایرانیان دارای یک پیشینه تاریخی درخشان هستند که به صورت مستقیم با غرور ملی آنها عجین شده است. بنابراین ایرانیان دخالت خارجی را مغایر هویت و غرور ملی خود می‌پندارند و حاضر به مخدوش شدن این غرور ملی نیستند. از سوی دیگر رسوب گزاره‌های عمیق شیعی مانند حق‌طلبی و عدم پذیرش ظلم و همین‌طور ذلت‌ستیزی و عزت‌طلبی، باعث تقویت روحیه ایستادگی و مقاومت در برابر ظلم و ستم و بروز ویژگی‌هایی مانند شجاعت و شهامت برابر دشمن شده است. در کنار این موارد، غرور ملی و روحیه برتری‌طلبی ایرانیان در چند دهه اخیر بویژه پس از پیروزی جبهه مقاومت بر فتنه تکفیری در منطقه، بیشتر شده و مردم ایران خود را قدرت بلامنازع و مطلق کشورهای منطقه می‌دانند. یکی از دلایل افزایش محبوبیت چهره‌های شاخص نظامی در ایران، همین موضوع است. مراسم تشییع پیکر شهید قاسم سلیمانی، یکی از رخدادهایی است که به صورت واضح، تاثیر غرور و شهامت ملی و همین‌طور انگاره‌های تاریخی درباره قدمت و قدرت تاریخی مردم ایران در آن مشهود بود.‌ شهید سلیمانی تبدیل به بخشی از غرور ملی و همین‌طور مصداقی از قدرت تاریخی ملت ایران شده؛ بنابراین این روحیه نیز در مخالفت با دخالت خارجی در ایران موثر بود. در کنار همه این موارد، بدون شک آشکار شدن ماهیت جنایتکارانه نتانیاهو و ترامپ و سوابق سیاه این ۲ نفر در قتل و کشتار و جنایت نیز باعث شد مردم ایران پیشنهاد آنان برای دخالت در مسائل داخلی کشور را نوعی توهین و مایه کسر شأن خود تلقی کنند. ضمن اینکه همین موضوع باعث شد مردم ایران به هدف پنهان آنها یعنی تجزیه ایران پی ببرند. به عبارتی مردم ایران متوجه شدند پیشنهاد نتانیاهو و ترامپ برای جنگ‌ داخلی در ایران برای تغییر نظام سیاسی، بخشی از پروژه شریرانه آنها برای استفاده از ظرفیت مردم، در راستای تحقق نقشه تجزیه ایران است. بنابراین رفتار جمعی مردم ایران و «نه بزرگ» آنها به پروژه نتانیاهو و ترامپ باعث تمجید جهانی آنها شد. این واقعیت غیرقابل تردید است که جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، یک فرصت مغتنم برای ارتقای جایگاه مردم ایران در جهان بود.‌ مردم دنیا متوجه شدند مردم ایران برخلاف برخی ملت‌های منطقه، در تراز بالایی هم از حیث تمدنی و هم از نظر فهم و دانش پردازش تحولات و رخدادها هستند. در واقع مردم ایران در این جنگ تصمیمی گرفتند و رفتاری از خود نشان دادند که از یک ملت متمدن، فهمیده، باهوش، جسور و شجاع در قبال یک تهدید خارجی انتظار می‌رفت.
همین رفتار هوشمندانه است که بر اساس آن گفته می‌شود قضاوت عموم جامعه ایرانی از جنگ، عملکرد نیروهای نظامی و نتیجه آن، مبتنی بر یک نگرش خردمندانه، واقع‌گرایانه و عقلانی است. ملتی که در هنگامه خطر و حمله دشمن خارجی، تا این اندازه هوشمندانه و دقیق رفتار می‌کند، قطعا در فهم ماهیت این جنگ و نتیجه آن به خطا نمی‌رود و درست قضاوت می‌کند، لذا این ذهنیت که تصور عمومی از پیروزی ایران در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا بیشتر ناشی از احساسات و هیجانات ملی و وطن‌پرستانه است، کاملا نادرست و ساده‌انگارانه است.
از سوی دیگر، مردم ایران هم حملات موشکی و پهپادی رژیم صهیونیستی برای ترور فرماندهان و چهره‌های علمی، هم هدف قرار دادن مراکز نظامی و غیرنظامی و حتی هدف قرار دادن مردم بی‌گناه در میدان قدس [تجریش] تهران را دیدند و هم بمباران تاسیسات هسته‌ای خود توسط هواپیماهای فوق پیشرفته B2 را دیدند، هم اینکه تصاویر مربوط به اصابت موشک‌های ایران در قلب تل‌آویو، حیفا و سایر مراکز نظامی رژیم صهیونیستی را مشاهده کردند. مردم ایران در این جنگ همه چیز را دیدند و شنیدند. 
چیزی از چشم مردم ایران پنهان نماند، لذا قضاوت عمومی در ایران، مستند به همه وقایع جنگ بوده و این قضاوت، یک قضاوت جامع و کامل است.
آنچه مردم ایران در جریان جنگ اخیر از خود نشان دادند، مجموعه‌ای از هوشمندی، خردورزی، وقت‌شناسی، شجاعت و در یک کلمه مصداق بارز بصیرت بود. مردم ایران با وجود همه گلایه‌ها، انتقادات و حتی اعتراضات، در زمان درست، تصمیم درست را گرفتند و رفتار درست را انجام دادند. آنچه مردم ایران انجام دادند، یک‌ واقعیت مهم را نیز آشکار کرد. مردم ایران تاریخ خوانده‌اند، از تاریخ درس گرفته‌اند و یک درس تاریخی نیز برای آیندگان به جا گذاشتند. ملتی که 4 دهه در جنگ روانی دشمن، زیر بمباران قرار داشت، تحریم‌های غیرانسانی باعث شد از بخشی از حقوق طبیعی خود محروم شود و حداقل در یک دهه اخیر، یک جنگ ترکیبی تمام‌عیار برای تغییر ذائقه فرهنگی، از بین بردن ریشه‌های اعتقادی و در نهایت گسست از هنجارهای اصیلی مانند علاقه و محبت به وطن را تجربه کرد، در نهایت و در روز موعود، کار درست را انجام داد. همه آن میلیاردها دلاری که در این همه سال به بی‌بی‌سی و صدای آمریکا و رادیو زمانه و رادیو فردا و منوتو و اینترنشنال و سایر مزدورانی که تلاش کردند به بهانه ضدیت با جمهوری اسلامی، پیوند مردم با مفاهیم و ارزش‌هایی مانند وطن‌دوستی، غرور ملی و استقامت را زیر سوال ببرند و یک ملت با ذائقه و هویت جدید درست کنند، داده شد، در ۱۲ روز هدر رفت. همه این میلیاردها دلار هزینه شد برای چنین روزی. اگر کارویژه بی‌بی‌سی، تردیدافکنی در دل خواص و دانشجویان و جوامع مرجع علیه مبانی و هویت نظام و تغییر مطالبات به سمت براندازی هویتی جمهوری اسلامی بود، اگر دستورکار منوتو تغییر سبک زندگی و تغییر ذائقه فرهنگی مردم و دور کردن آنها از ارزش‌های دینی به قصد موجه کردن یک گزینه بنجل به نام پهلوی به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی بود، اگر نقشه اینترنشنال عادی‌سازی و موجه کردن ترور، شورش، ناامنی و تجزیه ایران به بهانه ضدیت با نظام جمهوری اسلامی بود؛ همه و همه برای چنین روزی بود: ۲۳ خرداد ۱۴۰۴. برای اینکه وقتی نخستین موشک‌ها و پهپادها، فرماندهان ارشد نظامی و چهره‌های موجه جامعه علمی ایران را ترور کنند، ماشه اسلحه‌های جنگ روانی آنها نیز بچکاند و مردمی که فکر می‌کردند با خرج دلار می‌توانند ذهن‌شان را بخرند، در حکم سلاح آنها علیه جمهوری اسلامی عمل کنند اما مردم که قطعا بینندگان اینترنشنال و بی‌بی‌سی و منوتو هم در میان آنها بودند - و هستند - کاری کردند که همه آن دلارها حرام شد.
بگذارید یک نکته مهم را هم بی‌تعارف مطرح کنیم. ترورها و برخی عملیات‌های روانی موثر موساد، چه در سال‌های قبل در ایران و چه در جریان جنگ ۲ سال اخیر، باعث شد این ذهنیت در بخشی از جامعه ایجاد شود که موساد و CIA و MI6 دقیق عمل می‌کنند و دچار خطا و اشتباه نمی‌شوند. شاید بتوان تا حدودی به این ذهنیت حق داد. دستگاه‌های اطلاعاتی - امنیتی این دولت‌ها با استفاده از جدیدترین تکنولوژی‌های اطلاعاتی و ارتباطی و همین‌طور استفاده از ظرفیت‌های تاریخی زیادی که در حوزه نفوذ دارند و با در اختیار داشتن جدیدترین و پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و تجهیزات نظامی، توانستند با عملیات‌های دقیق، بسیاری از چهره‌های موثر و فرماندهان مقاومت را ترور کنند اما این واقعیت نباید باعث انکار یک واقعیت مهم دیگر شود. این واقعیت مهم این است که همه برآوردهای موساد و سیا و دیگران درباره واکنش مردم ایران به جنگ، کاملا اشتباه از آب درآمد. نباید مطلقا دچار این ساده‌انگاری شد که موساد و سیا در این مرحله از جنگ علیه ایران، منتظر اعتراضات مردم به جمهوری اسلامی یا احیانا بروز ناآرامی‌ها و ناامنی‌ها در ایران نبودند و صرفا تلاش کردند این انگاره را در افکار عمومی مردم ایران ایجاد کنند تا در مراحل بعد جنگ‌ و با حمله به زیرساخت‌های حیاتی زندگی، مقدمات این اعتراضات و شور‌ش‌ها را فراهم کنند. نه! واقعیت این نیست. دست‌کم به ۲ دلیل.
1- وقوع جنگ: جنگ بالاترین سطح مقابله با طرف مقابل است. رژیم صهیونیستی و آمریکا چه اقدامی بالاتر از جنگ می‌توانند علیه ایران انجام دهند؟! وقتی بالاترین‌ سطح تنش با ایران را انتخاب و به ایران حمله کردند، قاعدتا همه ظرفیت خود را به میدان آوردند. بنابراین حتما در همین مرحله از جنگ، دنبال واکنش مردم ایران علیه جمهوری اسلامی بودند. از طرفی، درباره جنگ رژیم صهیونیستی با ایران، یک واقعیت مهم وجود دارد که همه تحلیلگران روی آن اتفاق نظر دارند و آن این است: رژیم صهیونیستی به دلیل ماهیت شکل‌گیری، نوع جامعه و عدم تاب‌آوری شهروندان و همین‌طور واقعیت‌های جغرافیایی، اساسا توان جنگ طولانی‌مدت و مستمر با ایران را ندارد. در همین جنگ ۱۲ روزه، حملات موشکی و پهپادی ایران، یک‌سوم تل‌آویو و بخش‌های زیادی از حیفا را خالی از سکنه کرد، لذا رژیم صهیونیستی در جنگ با ایران، وقت زیادی ندارد. به همین خاطر اینگونه نیست که آنها دنبال یک جنگ مستمر طولانی‌مدت با ایران باشند. یک جنگ طولانی‌مدت می‌تواند باعث شود در حالی ‌که برخی استان‌های ایران صدای موشک و بمب را نشنیده‌اند اما همه مناطق صهیونیست‌نشین در سرزمین‌ اشغالی زیر ضرب موشک‌های ایران قرار بگیرند. بنابراین همانگونه که گفته شد رژیم صهیونیستی وقت ندارد، لذا این رژیم واقعا در همان مرحله اول جنگ دنبال این بود که در ایران اعتراضاتی علیه نظام شکل بگیرد.
2- طرح صریح موضوع: نتانیاهو از همان ساعات ابتدایی جنگ، صراحتا از هدف خود برای تغییر نظام در ایران سخن گفت و حتی در چند نوبت به زعم خود با مردم ایران سخن گفت و از آنها خواست علیه جمهوری اسلامی به خیابان بیایند. ترامپ نیز با حماقت مثال‌زدنی خود به این موضوع اشاره کرد و نشان داد تغییر نظام در ایران یک هدف مشترک از قبل تعیین‌شده میان او و نتانیاهو است، لذا وقتی در همان ساعات ابتدایی جنگ، سران ۲ رژیم متجاوز از تغییر نظام و ضرورت وقوع اعتراضات داخلی می‌گویند، یعنی آنها در همان روزهای ابتدایی دنبال محقق شدن این هدف بودند.
بنابراین باید همه بپذیرند نتانیاهو و ترامپ در این موضوع شکست فاحشی خوردند. نکته غرورآفرین این واقعیت این است که آنها در این جنگ که‌ متکی به قدرت تکنولوژیک‌شان بود، وقتی به مردم ایران رسیدند، دچار یک شکست فاحش شدند. شاید بتوان گفت بزرگ‌ترین شکست نتانیاهو و ترامپ در این جنگ، همین «نه» بزرگ مردم ایران به پروژه آنها بود. از این جهت گفته می‌شود همبستگی ملی ایرانیان بزرگ‌ترین شکست برای نتانیاهو و ترامپ بود، چرا که یک‌ واقعیت را پیش چشم همه دنیا بویژه مردم منطقه قرار داد؛ خودآگاهی، دانستن واقعیات مربوط به تحولات منطقه، شناخت ماهیت و هویت دشمن و همین‌طور درک نقشه‌های آنها، منتج به یک نتیجه می‌شود و آن، شکست نقشه‌ها و پروژه‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی است. در واقع اگر ملت‌های منطقه آگاه باشند، واقعیت‌ها را بدانند، تحت تاثیر القائات دشمن قرار نگیرند و از خود استقامت و پایداری نشان دهند، بدون تردید آمریکا و رژیم صهیونیستی نمی‌توانند در غرب آسیا کاری از پیش ببرند. 
کسی نمی‌تواند منکر تاثیر اسلحه و قدرت دفاعی شود. بدون داشتن موشک و پهپاد و دانش هسته‌ای، حتی هوشیارترین ملت‌ها هم برابر دشمن محکوم به شکست هستند اما از این واقعیت مهم‌تر این است که - بویژه پس از حمله رژیم صهیونیستی به سوریه - ملت‌های منطقه باید یک پدافند ملی قدرتمند را در مقابل جنگ‌افروزی‌های خطرناک نتانیاهو ایجاد کنند، زیرا این پدافند ملی، تضمین‌کننده پیروزی ملت‌ها و شکست نتانیاهو و ترامپ خواهد بود. این درسی است که ملت ایران در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نتانیاهو و ترامپ به همه ملت‌های منطقه آموخت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات