صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۱۴  ، 
کد خبر : ۳۷۹۸۵۹
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

نبرد روایت‌ها در میدان رسانه‌ای غرب

جنگ شناختی، نبردی خاموش، اما سهمگین است که با هدف دوقطبی‌سازی اجتماعی، تخریب اعتماد عمومی و انتقال رهبری اپوزیسیون به داخل کشور طراحی شده و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین، شبکه‌های نفوذی داخلی و اتاق‌های فکر غربی، سربازان این میدان هستند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

مذاکرات وارونه

سید محمدعماد اعرابی

سپتامبر 1960 (شهریور 1339) «ادی کوهن» مقام ارشد وزارت خزانه‌داری اسرائیل که مدیریت کمک‌های خارجی را بر عهده داشت، اعضای سفارت آمریکا در تل‌آویو را برای بازدید از پروژه‌های عمرانی و صنعتی مورد حمایت مالی آمریکا در اسرائیل همراهی می‌کرد. آنها مشغول پرواز با هلی‌کوپتر از «بحرالمیت» به سمت مقصد بعدی بازدیدشان بودند که «اوگدن رید» سفیر وقت آمریکا در تل‌آویو، از فراز صحرای نقب و در نزدیکی شهر دیمونا، ساخت و سازهای قابل توجهی را دید و درباره آن سؤال پرسید. «کوهن» بلافاصله پاسخ داد: «این یک کارخانه نساجی است.»
چیزی که مقامات رژیم صهیونیستی تا مدت‌ها از آن با عنوان «کارخانه نساجی» سخن می‌گفتند؛ در واقع «تأسیسات هسته‌ای دیمونا» بود. «ادی کوهن» کاملا از وجود آن تأسیسات خبر داشت اما در پاسخ به سؤال سفیر آمریکا مجبور بود سیاست پنهان‌کاری هسته‌ای اسرائیل را رعایت کند؛ او اولین پاسخی که به ذهنش رسید را داد، اقوام همسرش دقیقا در شهر دیمونا مشغول احداث یک کارخانه نساجی بودند و «کوهن» با این پیش‌زمینه ذهنی «تأسیسات هسته‌ای دیمونا» را یک «کارخانه نساجی» خواند.
مقامات سیاسی و اطلاعاتی آمریکا اما این‌قدر ساده‌لوح نبودند که با این پاسخ، خام شوند. ژوئن 1959 (خرداد 1338) «ریچارد کری» دبیر اول وقت سفارت آمریکا در اسلو (پدر جان کری، وزیر خارجه اسبق آمریکا) گزارشی به وزارت خارجه آمریکا مخابره کرد که نشان می‌داد نروژ با همکاری انگلستان توافق‌نامه محرمانه‌ای برای فروش آب سنگین به اسرائیل، امضا کرده است. این توافق نشانه‌ای واضح از بلندپروازی‌های هسته‌ای رژیم صهیونیستی بود. جولای 1960 (تیر 1339) گزارش‌هایی از پیمانکاران آمریکایی مستقر در اراضی اشغالی به سفارت آمریکا رسیده بود که اسرائیل یک راکتور تولید برق در آن منطقه ساخته است. 16 دسامبر همان سال (25 آذر 1339) «موریس کوو دو مورویل» وزیر خارجه وقت فرانسه در دیدار با «کریستین هرتر» همتای آمریکایی‌اش، آب پاکی را روی دست مقامات آمریکا ریخت و همه چیز را آشکار کرد. فرانسه از سال‌ها پیش توافق هسته‌ای محرمانه‌ای با اسرائیل به امضا رسانده بود و «تأسیسات هسته‌ای دیمونا» با الگوگیری از «تأسیسات هسته‌ای مارکول» فرانسه و توسط فرانسوی‌ها ساخته شده بود. وقتی «هرتر» از «کوو» درباره منابع مالی ساخت این تأسیسات سؤال کرد، او گفت: «فکر می‌کند پول ساخت این تأسیسات از آمریکا آمده است.» پس از نقش انگلستان در انتقال آب سنگین به اسرائیل و کمک فرانسه به ساخت تأسیسات هسته‌ای اسرائیل، این شاید یک غافلگیری تازه برای مقامات واشنگتن بود؛ آنها فهمیدند رژیم صهیونیستی مسیر کمک‌های مالی آمریکا را به سمت ساخت «تأسیسات هسته‌ای» منحرف کرده است.
رژیم صهیونیستی از آن به بعد دیگر به جای انکار کامل برنامه هسته‌ای‌اش، فقط اهداف نظامی آن را انکار کرد و مدعی فعالیت صلح‌آمیز هسته‌ای شد. آمریکا همان زمان درخواست بازرسی از تأسیسات هسته‌ای اسرائیل را مطرح کرد. رژیم صهیونیستی به این درخواست روی خوش نشان نداد اما پذیرفت دانشمندان آمریکایی را برای بازدید از تأسیسات هسته‌ای‌اش طبق زمان‌بندی مورد توافق دو طرف دعوت کند. طی یک دهه (1961-1969) و در سه دولت متوالی آمریکا به ریاست‌جمهوری «کندی»، «جانسون» و «نیکسون»؛ آمریکا 9 تیم از کارشناسان و دانشمندان هسته‌ای خود را برای بازدید از تأسیسات هسته‌ای دیمونا فرستاد.
هر بار پیش از رسیدن مهمانان آمریکایی، صهیونیست‌ها دست به کار می‌شدند؛ جلوی آسانسورهایی که دسترسی به 6 طبقه سری زیرزمینی تأسیسات دیمونا را فراهم می‌کرد، دیوار می‌کشیدند و آن را رنگ‌آمیزی می‌کردند تا همه چیز طبیعی به نظر برسد؛ انگار که هیچ آسانسوری آنجا نیست و طبقات زیرین اصلا وجود ندارند. آنها حتی یک اتاق کنترل دروغین در یکی از دو طبقه روی زمین دیمونا ساختند. این اتاق مجهز به پنل‌های کنترل جعلی و دستگاه‌های اندازه‌گیری کامپیوتری صوری بود، جوری که نشان می‌داد آنها مشغول اندازه‌گیری خروجی حرارتی یک راکتور 24 مگاواتی هستند؛ درست مطابق با چیزی که صهیونیست‌ها ادعا می‌کردند.
برخلاف گزارش‌های کارشناسان کمیسیون انرژی اتمی آمریکا از تأسیسات دیمونا، مقامات سیاسی و اطلاعاتی آمریکا می‌دانستند کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است. آنها فهمیده بودند اسرائیل مخفیانه 80 تا 100 تن «کیک زرد» (ماده‌ای که در مراحل اولیه ساخت بمب اتم لازم است اگرچه تهیه آن به معنای مقاصد تسلیحاتی نیست) از آرژانتین خریداری کرده و قراردادی با یک شرکت تسلیحاتی فرانسوی برای ساخت و توسعه موشک بالستیک با قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای بسته است. «رابرت وبر» وابسته علمی سفارت آمریکا در تل‌آویو همان زمان گزارش‌های کارشناسان آمریکایی را زیر سؤال برد و گفت تأسیسات هسته‌ای دیمونا از ابتدا با مقاصد نظامی ساخته شده است نه برای فعالیت‌های صلح‌آمیز! او در گزارش ‌آوریل 1965 خود نوشت دیمونا به اسرائیل اجازه داده است تا «بر اکثر موانع موجود در مسیر دستیابی به ظرفیت تولید پلوتونیوم، ماده اولیه سلاح‌های هسته‌ای، غلبه کند.»
ساکنان کاخ سفید هر روز بیشتر با ابعاد نظامی برنامه هسته‌ای اسرائیل آشنا می‌شدند و البته هر روز بیشتر با آن کنار می‌آمدند. «جان کندی» بر انجام بازرسی‌های دقیق اصرار داشت اما پس از ترور او «لیندون جانسون» سعی کرد بر فعالیت‌های هسته‌ای اسرائیل چشم بپوشد و سرانجام «ریچارد نیکسون» در تبانی با «گلدا مایر» نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی دستیابی اسرائیل به تسلیحات هسته‌ای را پذیرفت به شرطی که همیشه مخفی بماند و صهیونیست‌ها رسما وجود آن را انکار کنند.
ساکنان کاخ سفید که در ابتدا از سیاست پنهان‌کاری هسته‌ای اسرائیل عصبانی به نظر می‌رسیدند و می‌خواستند با قطع کمک‌های اقتصادی خود، اسرائیل را تحت فشار بگذارند نه تنها هرگز این کار را نکردند بلکه خودشان مجری قسمتی از سیاست پنهان‌کاری هسته‌ای اسرائیل شدند.
عصر 21 سپتامبر 1979 (30 شهریور 1358) کارشناسان پایگاه نیروی هوائی پاتریک در فلوریدا مثل همیشه مشغول بررسی داده‌های ارسال شده از ماهواره جاسوسی «ولا 6911» بودند که با مورد خارق‌العاده‌ای برخورد کردند. «ولا 6911» با هدف ردیابی آزمایش‌های مخفی هسته‌ای طراحی شده بود و به حسگر‌ها و دستگاه‌های اندازه‌گیری دقیقی مجهز بود که نسبت به هرگونه انفجار هسته‌ای واکنش نشان می‌داد. آن روز عصر کارشناسان آمریکایی اطلاعات مربوط به دو درخشش بزرگ و متوالی را از داده‌های ماهواره بازخوانی کردند؛ نشانه‌ای که با یک انفجار هسته‌ای مطابقت داشت. در تمامی موارد قبلی که ماهواره ولا چنین «درخشش دوگانه‌ای» را ثبت کرده بود، داده‌های زمینی نیز وقوع یک انفجار هسته‌ای را تأیید کردند. ساعت 3 بامداد 22 سپتامبر 1979 (31 شهریور 1358) محل دقیق این انفجار شناسایی شد. جایی در اقیانوس اطلس جنوبی، در نزدیکی جزایر پرنس ادوارد که تحت کنترل دولت آپارتاید آفریقای جنوبی بود. از همان ابتدا اسرائیل یکی از مظنونان اصلی آزمایش انفجار هسته‌ای بود. «جیمی کارتر» رئیس‌جمهور وقت آمریکا در خاطرات مربوط به آن روز در دفتر خاطراتش نوشت: «نشانه‌هایی از یک انفجار هسته‌ای در منطقه آفریقای جنوبی وجود داشت- یا آفریقای جنوبی، یا اسرائیل با استفاده از یک کشتی در دریا [این کار را انجام داده‌اند]، یا هیچ چیز [نیست].» کارتر خیلی دوست داشت «هیچ چیز نباشد» و داده‌های ثبت شده ماهواره‌ای صرفا یک خطای فناوری باشند. او می‌دانست دولت آپارتاید آفریقای جنوبی در موقعیت انجام چنین آزمایشی نیست و اگر داده‌ها خدشه‌ناپذیر باشند، تنها متهم اصلی این انفجار هسته‌ای، اسرائیل است. هر چه داده‌های بیشتری از سایر پایگاه‌های آمریکا تجمیع می‌شد، احتمال یک انفجار هسته‌ای نیز بیشتر تقویت می‌شد. آزمایشگاه تحقیقات نیروی دریایی آمریکا نیز با تجزیه و تحلیل داده‌های هیدروآکوستیک مربوط به آن روز، سیگنال‌های مربوط به یک شلیک هسته‌ای در محیط دریایی را دقیقا در همان منطقه یعنی «آب‌های کم‌عمق بین جزایر پرنس ادوارد و ماریون، در جنوب آفریقای جنوبی» شناسایی کرد. اواخر اکتبر 1979 (آبان 1358) ماجرا به رسانه‌ها درز کرد و کاخ سفید مجبور شد کارگروهی برای بررسی موضوع تشکیل دهد. نتیجه گزارش این کارگروه اما از پیش مشخص بود؛ همان‌طور که انتظار می‌رفت آنها حاضر به تأیید وقوع انفجار هسته‌ای نشدند و برخورد شهاب‌سنگ با ماهواره ولا را علت «درخشش دوگانه» ثبت شده توسط این ماهواره اعلام کردند. تقریبا هیچ‌کس نتیجه‌گیری آنها را جدی نگرفت. «جک وارونا» مقام ارشد آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا (DIA) گزارش کارگروه کاخ سفید را یک «ماست‌مالی» تحت تأثیر ملاحظات سیاسی خواند. «جیمی کارتر» رئیس‌جمهور وقت آمریکا خودش چند ماه بعد اعتراف کرد و در خاطراتش مربوط به روز 27 فوریه 1980 (8 اسفند 1358) نوشت: «ما در میان دانشمندان خود به این باور فزاینده رسیده‌ایم که اسرائیلی‌ها واقعاً یک انفجار آزمایشی هسته‌ای را در اقیانوس نزدیک انتهای جنوبی آفریقای جنوبی انجام داده‌اند.»
ماجرا تقریبا واضح بود؛ رژیم صهیونیستی با پشتیبانی لجستیکی دولت آپارتاید آفریقای جنوبی دست به یک آزمایش انفجار هسته‌ای زده بود. این اتفاق حتی در نظم ناهمگون فعلی جهان نیز برخلاف تمام قوانین بین‌المللی و حتی برخلاف قوانین داخلی آمریکا در منع اشاعه تسلیحات اتمی بود. اسرائیل اگرچه «پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای»(NPT) را نپذیرفته بود اما از 1963 عضوی از «پیمان منع جرئی آزمایش هسته‌ای»(LTBT) به حساب می‌آمد و این اقدامش کاملا مغایر با تعهداتش ذیل LTBT بود. مقامات واشنگتن نقض صریح قوانین بین‌المللی و قوانین داخلی خود را می‌دیدند اما از هیچ تلاشی برای لاپوشانی آزمایش هسته‌ای اسرائیل دریغ نکردند. این لاپوشانی آن‌قدر شدید بود که «لئونارد وایس»، دانشمند و متخصص منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای در ستاد سناتور «جان گلن» (سناتور دموکرات اهل اوهایو)، به یاد می‌آورد در یک جلسه توجیهی، یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا در قالب یک تهدید محترمانه به او گفت: «اگر به گفتن اینکه رویداد ولا یک آزمایش هسته‌ای بوده است ادامه دهم، اعتبارم از بین خواهد رفت.»
در روزهایی که جمهوری اسلامی ایران هنوز تشکیل نشده بود و حتی انقلاب اسلامی ایران به وقوع نپیوسته بود؛ رژیم صهیونیستی با پشتیبانی فرانسه، انگلیس و آمریکا برنامه هسته‌ای‌اش را با مقاصد نظامی بنیان گذاشت، توسعه داد و حتی برای ساخت تسلیحات هسته‌ای اقدام کرد. اظهارات این روزهای مقامات فرانسه، انگلیس و آمریکا درباره نگرانی‌شان از «مسابقه تسلیحات اتمی در خاورمیانه» مضحک‌ترین لطیفه‌ای است که می‌توان بیان کرد. آنها مجرمانی هستند که اساسا صلاحیت اظهارنظر در این زمینه را ندارند؛ چه رسد به اینکه آن طرف میز مذاکرات در مقابل مسئولان کشورمان بنشینند و خواستار اعتمادسازی از طرف ایران شوند! وزارت خارجه اما دست‌کم طی یک سال اخیر در کمال تعجب این مذاکرات وارونه را پذیرفته است و حاضر شده به عنوان متهم در مقابل آمریکا و سه کشور اروپایی بنشیند و درباره برنامه هسته‌ای ایران برای آنها اعتمادسازی کند!
اسرائیل به پشتوانه فرانسه، انگلیس و آمریکا رکورددار پنهان‌کاری و نقض قوانین بین‌المللی در زمینه هسته‌ای طی دهه‌های گذشته است. منابع قابل توجه فراوانی برای مستند کردن این پنهان‌کاری و نقض سیستماتیک قوانین وجود دارد؛ از اسناد آرشیو امنیت ملی آمریکا گرفته تا گزارش‌های تحقیقی پژوهشگران مستقل. با این وجود از وزارت خارجه‌ای که در این موضوع نقش خود را به «اداره مذاکرات» تقلیل داده است نمی‌توان انتظار داشت از ظرفیت این اسناد برای مستندسازی پرونده سیاه اسرائیل و حامیانش استفاده کرده و حقانیت منطق ایران را در میان حاکمان، نخبگان و افکار عمومی جهان تثبیت کند!

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

نبرد روایت‌ها در میدان رسانه‌ای غرب

سیدعبدالله متولیان

در حالی‌که قدرت سخت جمهوری اسلامی ایران، اراده ائتلاف غربی- صهیونی را در حوزه تهدید سخت و نظامی درهم شکسته، دشمن با تغییر تاکتیک، میدان نبرد را به ذهن‌ها و روایت‌ها کشانده است. جنگ شناختی، نبردی خاموش، اما سهمگین است که با هدف دوقطبی‌سازی اجتماعی، تخریب اعتماد عمومی و انتقال رهبری اپوزیسیون به داخل کشور طراحی شده و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین، شبکه‌های نفوذی داخلی و اتاق‌های فکر غربی، سربازان این میدان هستند. برخی از نکات مهم این جنگ از این قرار است:
۱- جنگ روایت‌ها، از رسانه تا ذهن مردم: هدف ائتلاف غربی- صهیونی از جنگ نرم و شناختی (پس از شکست در جنگ سخت)، نه تخریب زیرساخت‌ها بلکه تخریب ذهن‌هاست، نه با موشک، بلکه با روایت‌های مسموم. این جنگ، با ابزار رسانه، شبکه‌های اجتماعی و چهره‌سازی‌های هدفمند، به‌دنبال تغییر ادراک عمومی و تضعیف انسجام ملی است. 
۲- دوقطبی‌سازی، شکاف در وحدت اجتماعی: یکی از راهبرد‌های اصلی این جنگ، دوقطبی‌سازی جامعه ایران است. از دوگانه جنگ یا معیشت تا مقاومت یا مذاکره، تلاش می‌شود مردم در برابر یکدیگر قرار گیرند. حتی موضوعات غیرسیاسی مانند ورزش یا محیط‌زیست نیز بهانه‌ای برای ایجاد تقابل میان مردم و حاکمیت می‌شوند. این شکاف‌ها، با هدف فرسایش سرمایه اجتماعی و تضعیف اراده جمعی، به‌صورت هدفمند بازتولید می‌شوند. 
۳- رسانه‌های خارج‌نشین، پیاده‌نظام عملیات روانی: رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین، با بودجه‌های کلان و خط‌مشی‌های مشخص و با هدایت سرویس‌های جاسوسی ائتلاف، روایت‌هایی را تولید می‌کنند که هم‌راستا با اهداف امنیتی دشمن است. از القای فساد سیستماتیک تا بزرگ‌نمایی بحران‌های اقتصادی، هدف آنها تخریب تصویر ایران در ذهن مخاطب داخلی است. با بهره‌گیری از تکنیک‌هایی، چون تکرار، برجسته‌سازی و استفاده از چهره‌های محبوب، این رسانه‌ها تلاش می‌کنند روایت‌های خود را به‌عنوان واقعیت مسلم جا بیندازند. 
۴- شبکه‌های نفوذی، بومی‌سازی روایت دشمن: در داخل کشور نیز شبکه‌های نفوذی، روایت‌های دشمن را در قالب بیانیه‌های عبور از نظام، ضرورت تغییر پارایم نظام، تحلیل‌های به‌ظاهر علمی و فرهنگی بازتولید می‌کنند. این شبکه‌ها با نفوذ در لایه‌های مدیریتی، دانشگاهی و رسانه‌ای، تلاش دارند مشروعیت نظام را زیر سؤال برده و اعتماد عمومی را فرسایش دهند. آنها نقش واسطه‌ای میان رسانه‌های خارجی و افکار عمومی داخلی را ایفا می‌کنند. 
۵- انتقال لیدر اپوزیسیون به داخل، تغییر تاکتیک دشمن: مهمترین راهبرد جدید ائتلاف در جنگ شناختی اخیر، تلاش برای انتقال رهبری اپوزیسیون از خارج به داخل کشور است. پس از ناکامی از ظرفیت و محبوبیت لیدر‌های خارج نشین در پروژه‌های براندازی (سلطنت‌طلبان، منافقین، سلیطه‌های هالیوودی و...)، دشمن به‌دنبال آن است که با چهره‌سازی‌های به‌ظاهر مستقل و مردمی از برخی سیاسیون رادیکال، رهبری اعتراضات را بومی‌سازی و به داخل کشور منتقل کند. این پروژه با هدف افزایش مشروعیت اپوزیسیون و کاهش حساسیت امنیتی طراحی شده و اگر شناسایی و خنثی نشود، می‌تواند تهدیدی جدی برای امنیت ملی باشد، خاصه اینکه این راهبرد با استقبال لایه افراطی جریان اصلاحات مواجه شده است. 
۶- راهکار‌های مقابله، روایت‌سازی ملی و مقاومت رسانه‌ای: در برابر این هجمه چندلایه، جمهوری اسلامی ایران باید با راهبرد‌های رسانه‌ای هوشمندانه وارد میدان شود:
- تقویت روایت‌های ملی مبتنی بر عزت، استقلال و مقاومت فعال - شکل‌گیری شبکه‌های مردمی روایت‌ساز - خروج رسانه‌های داخلی از حالت تدافعی و چالش‌گری فعال - افشاگری مستند درباره پروژه‌های نفوذ و فساد رسانه‌ای غرب - تقویت سواد رسانه‌ای عمومی، به‌ویژه در میان نسل جوان - ایجاد نظام رصد روایت‌ها برای شناسایی و خنثی‌سازی عملیات روانی
جنگ شناختی، نبردی برای تسخیر ذهن‌هاست، و پیروزی در آن، از آن کسی است که روایت غالب را شکل دهد. اگر ایران بتواند با هوشمندی، انسجام ملی را حفظ کرده، روایت‌های خود را تقویت کند و شبکه‌های نفوذی را خنثی سازد، نه‌تنها در برابر جنگ شناختی دشمن مصون خواهد ماند، بلکه می‌تواند خود به کنشگر فعال در میدان رسانه‌ای منطقه تبدیل شود. این نبرد، بی‌صدا، اما سرنوشت ساز است، و پیروزی در آن، نیازمند هم‌افزایی ملی، بصیرت رسانه‌ای و مقاومت فرهنگی است. ایران اگر در میدان روایت‌ها بایستد، در میدان‌های دیگر نیز خواهد ایستاد. جنگ شناختی را نمی‌توان با سکوت پاسخ داد، باید با آگاهی، روایت و ایمان به حقیقت، در برابر آن ایستاد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

«آزادی رسانه» رویایی در پیش روی ما

هوشمند سفیدی

فردا، ۱۷ مرداد ماه مصادف با “روزخبرنگار” است؛ روزی که در کشور ما برای پاسداشت خبرنگاران ، تحسین آزادی مطبوعات و نهایتا تکریم آزادی رسانه مورد توجه وعمل قرار گیرد. این مناسبت ، بستری مناسب را برای بحث و کنکاش درباره آزادی رسانه و تبییت اهمیت آن به دست می دهد.بی تردید آزادی رسانه ، اصلی است که با هرگونه سانسور و مداخله دولت و قدرت حاکم در انتشار مطالب و محتوا ها توسط رسانه، مخالف است.این اصل، یک حق اساسی برای گفتمان عمومی آگاهانه، حاکمیت دموکراسی و پاسخگو نگه داشتن قدرت سیاسی و اعمال کنندگان آن است؛ به قول شادروان استاد کاظم معتمد نژاد،آزادی مطبوعات زمانی تحقق می یابد که مدیران و مالکان رسانه ،آخرین حرف را در مورد آنچه می خواهند منعکس کنند، بزنند.
این اصل، آنچنان در ادبیات سیاسی حائز اهمیت است که برخی از صاحب نظران آن را رکن چهارم دموکراسی تعریف می کنند.شاید یکی از مبانی اهمیت آزادی رسانه در این نکته نمایان است که معمولا از طریق قانون اساسی که قانون مادر است،از آن محافظت می شود که در ایران نیز در اصل ۲۴ تجلی یافته است.حفاظت از آزادی رسانه ، می تواند برای یک نظام سیاسی ،مزیت های زیادی را ایجاد کند.ایجاد فضای نقد ،توسعه شفافیت ، جلوگیری از فساد ، نقد مداوم قدرت و جلوگیری از تعمیق و توسیع اقتدار گرایی و … ، برعکس، فقدان آن در گسترش و تقویت اقتدار گرایی و مفاسد دیگر تاثیر بسزایی دارد.
ناگفته پیداست که آزادی رسانه، برای رسانه ها، مسئولیت و دمکراتیک در پی دارد و باید بتوانند از عملکرد مسئولانه خود ، اطمینان یابند و مطمئن شوند که در چارچوب منابع عمومی عمل می کنند.
امروزه این مسئولیت حرفه ای ، با گسترش رسانه های نو ظهور و افزایش میدان عمل و میزان تاثیر گذاری آنها ، اهمیت بیشتری یافته است ، اما نمی تواند بهانه ای باشد برای محدودیت اصل آزادی رسانه ؛ رسانه های آزاد ، نماد دموکراسی نوین هستند و باید از آنها صیانت شود.
امروز ، آزادی رسانه یعنی آزادی خبرنگاران برای طرح موضوعات و مسائل مردم و باید از آزادی خبرنگاران در این زمینه،به اشکال مختلف حمایت شود. ما در مسیر تعمیق دموکراسی ، نیازمند تقویت آزادی رسانه هستیم که باید از مرحله قبل از تاسیس رسانه تا عملکرد پس از تاسیس را در بر بگیرد.
رسانه باید توانایی حمایت از مردم و طرح دیدگاه‌های آنان را داشته باشد،اگر در این زمینه تعلل بیشتری بکنیم،اعتماد مردم به رسانه ها به حداقل می رسد و رسانه های دیگران برای مردم ، راه می نمایند.
امروز،احترام به آزادی و رسانه آزاد و تقویت سطح آزادی دست اندرکاران رسانه ها ، باید محور مهم اصلاحات در کشور باشد.دولت چهاردهم که بحق در پی تقویت چنین رویکردی هایی است باید برای این نیت،سیاست گذاری اصولی داشته باشد و راه را برای استقرار رسانه های آزادی و تقویت آن هموار تر سازد.
اگر امروز به دنبال افزایش مشارکت سیاسی هستیم ، یک مسیر مهم برای تحقق آن ، وجود رسانه هایی است که از سایر استاندارد های آزادی سیاسی حمایت می کنند. رسانه آزاد ،زمینه اظهار نظر را -که از ویژگی های حکمرانی خوب است_ فراهم می کند و برعکس رسانه تحت کنترل در طرح تمایلات افکار عمومی ناتوان است.اینجاست که باید از ایده ها و نظراتی که میدان عملکرد رسانه را محدود می سازند دوری کرد. هرگونه نقص در دسترسی سهل به اینترنت با کیفیت و نیز فیلترینگ از مصادیق بارز محدود‌سازی رسانه است و باید در برداشتن درنگ نکرد. متاسفانه در حال حاضر رتبه ما در زمینه آزادی رسانه در بین ۱۸۰ کشور۱۷۶است؛ این وضعیت برازنده کشور ما نیست. روز خبر نگار،روزی است که باید به سمت کاهش و رفع این محدودیت ها باشیم .

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

مفهوم مردمی مشارکت چیست؟

ترانه یلدا
 

وقتی صبح جمعه گذشته به دعوت چهل‌ قصه- جمعی قصه‌گو که شهروندان تهرانی از کودک تا بزرگسال را دور هم جمع می‌کنند و قصه می‌گویند- پیاده به سمت در جنوبی پارک شهر به راه افتادم، اصلا فکر نمی‌کردم قرار است با یک شگفتی از جنس مشارکتی روبه‌رو شوم. البته سال‌هاست با جمع‌های خوب و هم‌افزای فرهنگی و حرفه‌ای آشنا هستم و گفت‌وگو در دنیای مجازی کار شبانه‌روزی‌ام است، اما به تجربه دریافته‌ام که تا جمع‌های واقعی دور هم جمع نشوند، آن حس مشارکت جمعی درست پا نمی‌گیرد و انسان‌ها مصمم نمی‌شوند با هم و در کنار هم کاری را طوری انجام دهند که بتوان نام مشارکت بر آن گذاشت.

در واقع حتی اگر ایده اولیه گفت‌وگو و جلب مشارکت از سوی یک نفر باشد و او همواره هدایت داستان را در دست داشته باشد، اما تا زمانی که یک جمع-چه کوچک چه بزرگ- همگی دست به کار نشوند، مشارکت شکل نمی‌گیرد.

قصه‌گوی اصلی می‌گوید: روزی که شروع کردم، دست‌تنها و به عنوان خویش‌کاری فاطمه هاشمی جلو آمدم. اما امروز به لطف خاصیت عشق، گروه حامیان چهل‌قصه در برگزاری هر برنامه مثل یک خانواده پشت برنامه هستند. دکتر غزاله گودرزی، استاد دانشگاه، بخش روایت‌های شهری و مکان‌ها را به زبان ساده برایمان می‌گوید. محسن تربیت دوست مستندساز بخش رسانه و ویدئو و عکس را برعهده گرفته است، دوستان تسهیلگر کودکی به مرور در چهل‌ قصه همدیگر را پیدا کردند و از تدارکات و روند اجرای برنامه، دست‌ورزی‌ها و ساخت عروسک‌ها در کنار ما قرار می‌گیرند. همه رایگان و با اعتقاد به اینکه هر کدام باید شمع خودمان را روشن کنیم.

ما فقط قصه نمی‌گوییم. موفق شدیم از کتاب‌های اهدایی به چهل‌ قصه، در عرض همین 10 ماه که از آغاز کارمان می‌گذرد، هزار جلد کتاب برای مدارس دهدشت و شهداد ارسال کنیم. گروه ۲۰‌نفره تسهیلگران چهل‌ قصه در مرکز مادران در حال ترک اعتیاد خانه پروین، به حمایت بچه‌ها هر هفته حاضر می‌شوند و برای کودکان همراه مادران به کتاب‌خوانی و بازی و آموزش می‌پردازند.

در کارگاه‌های آنلاین آموزش جشن‌های ایرانی، تسهیلگرانی را تربیت کردم که در جای جای ایران مسیر کار با کودکان را ادامه می‌دهند.  قبلا آقای نارنجی‌نژاد از دوستان انجمن سنگلج که آنها هم در کار مشارکتی برای ارتقای همه‌جانبه و کیفی زندگی در محله سنگلج واقعا نمونه‌اند و توانسته‌اند در طول سال‌های اخیر از برگزاری جلسات تا گذاشتن بازارچه برای خانم‌های محله سنگلج، تا پیگیری کارهای خلافی که در بناهای تاریخی میراثی محل در دست اقدام بود، تا اشاعه فرهنگ محله‌محوری و... را در کنار هم داشته باشند، خبر قصه‌گویی دوستان پروژه چهل‌ قصه چهل خانه برای بزرگسالان، آن هم در مسجد رجبعلی سنگلج را به ما داده بود، که در آن از خاستگاه سفره‌های نذری و بی‌بی‌ها صحبت می‌شد و قصه بی‌بی نور و بی‌بی حور را تعریف می‌کردند و عروسک بی‌بی را هم می‌ساختند. اما گروه چهل قصه هر بار خانه تاریخی متفاوتی را برای قصه‌گویی امتحان می‌کند. 

یک روز قصه مینا و پلنگ در موزه هفت‌چنار محله بریانک، روز دیگر افسانه آه در عمارت مسعودیه و... تا الان هجده قصه روایت شده و پنج جشن ایرانی (یلدا، سده، نوروز، سپندارمذگان، اردیبهشتگان) با آداب و رسوم برگزار و تعداد زیادی عروسک آیینی نیز به مردم تهران معرفی شده است.

جشن مهرگان ۱۴۰۳ برنامه چهل قصه در خانه اردیبهشت اودلاجان با حمایت مهندس مرباغی برگزار شد که راه‌اندازی آن خانه خود یکی از بهترین نمونه‌های کار مشارکتی در حوزه احیا و بازسازی داوطلبانه محلات تاریخی تهران است. بهروز مرباغی، با کمک شهردار سابق منطقه 12 تهران، دکتر علی‌محمد سعادتی - که تلاش‌هایش برای باززنده‌سازی تهران قدیم را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنیم- و نیز با همراهی و مساعدت رضا کیانیان و فرهاد توحیدی از خانواده سینما توانست خانه‌ای مخروبه را مرمت و راه‌اندازی کند و اکنون چند سال است در آن انواع برنامه‌های فرهنگی، به‌خصوص نمایش فیلم را طی برنامه‌ای منظم و به کمک مستندسازان خوبمان دنبال می‌کند. فاطمه هاشمی می‌گوید: اولین قصه را در خانه اردیبهشت روایت کردم و تا امروز ۱۸ قصه، شش جشن ایرانی و چندین نشست تخصصی با موضوع قصه‌های ایرانی را برگزار کرده‌ایم.

مسیری سخت و کاملا مستقل، با کار داوطلبانه و طراحی محتوای ایرانی برای گروه‌های سنی مختلف، مناسب با هر شغل و دیدگاهی، با حفظ شأن هنری و اجتماعی و اثرگذاری ماندگار... ما در چهل قصه چهل خانه فقط قصه نمی‌گوییم، از سفر قهرمانی شخصیت‌های قصه‌های ایرانی (شاهنامه و عامیانه) برای مردم حرف می‌زنیم و کمتر برنامه‌ای بوده که اشکی بر چشمی ننشیند، چراکه مردم گره‌های زندگی خودشان را در قصه‌ها پیدا می‌کنند و الهام می‌گیرند.

در قصه‌های آب و باران خواهی که من هفته گذشته در پارک شهر شاهدش بودم، هیچ‌کس نگفت در ساعت‌های نزدیک ظهر گرمش است. همه بچه‌های دبستانی حاضر با دل و جرئت بلندگو در دست گرفتند و با استادی از داستان‌های ضحاک و آناهیتا و اپوش سخن گفتند. بعد هم جشنواره آب‌دوغ‌خیار با مشارکت همه بانوان حاضر اجرا شد! رویدادها بدون حمایت دولتی و کاملا رایگان برگزار می‌شوند و البته شهرداری و اداره میراث فرهنگی کمک و مشارکت می‌کنند. این نوع کار فرهنگی وقف به حساب می‌آید. شرکت‌کنندگان با فضای بیرونی ساختمان‌های تاریخی آشنا می‌شوند تا چشمشان به دیدن معماری زیبای این ساختمان‌ها عادت کند. در برنامه‌های مشارکتی همه یاد می‌گیرند و یاد می‌دهند و هوا و فضا از عشق و هم‌افزایی متقابل، منبسط و شکوفا می‌شود.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

موسی این جاست و ملت مومن به اویند

حامد رحیم پور 

آقای سعید جلیلی در اظهاراتی عجیب گفته است:  «بنی‌اسرائیل پس از پیروزی بر فرعون، وقتی ۴۰ روز پیامبرشان به کوه طور رفت، گوساله پرست شدند. عده‌ای نیز امروز پس از این که دشمن در وسط مذاکرات به ما حمله کرد و ملت ایران پیروز شد، مجدد دم از مذاکره می‌زنند». سخنان اخیر جلیلی که وضعیت امروز ایران را با ماجرای گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل پس از ۴۰ ‌روز غیبت حضرت موسی(ع) مقایسه کرده‌اند، از چند منظر اساسی قابل نقد است:
۱- قیاس‌های تاریخی و ارجاع به الگوهای دینی، اگر بدون دقت و فهم عمیق از بافت معنایی به کار گرفته شوند، می‌توانند به تحریف یا تخفیف مفاهیم مقدس بینجامند. در این مورد خاص، تمثیل مذکور بر فرض «غیبت رهبری» بنا شده، حال آن که رهبر حکیم انقلاب نه‌تنها در عرصه فرماندهی کلان کشور حضور فعال دارند، بلکه راهبردهای اساسی را شخصاً ترسیم و مجریان را هدایت می‌کنند. واکنش‌های تند جریان نزدیک به جلیلی نسبت به انتصاب علی لاریجانی به دبیری شورای عالی امنیت ملی نیز گرچه می‌تواند از اختلاف‌نظر سیاسی ناشی شده باشد، اما نباید به بهانه‌ای برای القای تردید نسبت به جایگاه و نقش فرمانده کل قوا در رأس ساختار تصمیم‌گیری بدل شود مگر آن که قائل به وجود «دوگانگی مدیریتی» در کشور باشند که خود ادعایی سنگین و پرهزینه است.
۲- ملت بزرگ ایران، نه‌تنها هرگز در ورطه‌ای مشابه گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل سقوط نکرده، بلکه در سخت‌ترین شرایط، با ایمان و وفاداری کم‌نظیر، در کنار نظام و کشور خود ایستاده است. این پایداری، در حالی رخ داده که کشور همزمان با فشارهای طاقت‌فرسای خارجی و مشکلات انباشته داخلی روبه‌رو بوده است؛ شرایطی که به‌خودی‌خود می‌توانست زمینه‌ساز گلایه‌های بحق و حتی دل‌زدگی شود. با این همه، مردم ایران به جای عقب‌نشینی، با انسجام و همدلی، صفوف خود را فشرده‌تر کردند و طرح‌ها و اهداف دشمن را ناکام گذاشتند. این نوع بیان و تمثیل از زبان آقای جلیلی، نه‌تنها بی‌انصافی، بلکه ناسپاسی آشکاری نسبت به فداکاری جمعی یک ملت است که در بزنگاه‌های تاریخی، از عزت و استقلال خود پاسداری کرده است. آنچه رخ داد، همان است که رهبر حکیم انقلاب در پیام اخیرشان توصیف کردند: «تبریک سوم، تبریک اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران است... یک ملت در حدود ۹۰ میلیون جمعیت، یکپارچه، یک‌صدا، شانه‌به‌شانه... از رفتار نیروهای مسلح حمایت کردند... ملت ایران بزرگواری و شخصیت برجسته خود را نشان داد... و بحمدا... این اتفاق افتاد.» این سخن، سندی تاریخی بر حقیقتی است که نباید با تمثیل‌های ناروا مخدوش شود.
۳-تصمیم‌گیری در باب مذاکره، سازوکار و متولی مشخص دارد. این تصمیم‌ها در چارچوب هدایت و سیاست‌گذاری کلان رهبر حکیم انقلاب اتخاذ می‌شود و هرگاه اراده و تشخیص نهایی بر انجام یا توقف مذاکره قرار گیرد، ما به‌عنوان نیروهای وفادار به انقلاب، به آن التزام عملی داریم. از این رو، قیاس مذاکره که ماهیتی نسبی و تابع شرایط دارد با گوساله‌پرستی که انحرافی مطلق و نفی کامل توحید است، قیاسی مع‌الفارق و بی‌وجه است. در منطق اداره کشور، اصل بر تأمین منافع ملی است و ابزارهایی چون مذاکره یا مقابله نظامی، بسته به مقتضیات زمان و مکان، مشروعیت و اولویت می‌یابند. به همین دلیل، رهبر انقلاب در آخرین سخنرانی خود با صراحت فرمودند: «ما هم در میدان دیپلماسی، هم در میدان نظامی، هر وقت وارد بشویم، با دست پر وارد خواهیم شد.»خلاصه آن که موسای ایران این جاست، نه در غیبت کوه طور، که در متن میدان، در قلب تصمیم‌گیری‌های سرنوشت‌ساز و در کنار ملتی که در سخت‌ترین آزمون‌ها ایمان خود را به او و راه او ثابت کرده‌اند. این ملت، او را نه صرفاً یک رهبر سیاسی، که راهنمایی الهام‌بخش و ستون خیمه عزت ملی می‌دانند. پس از جنگ اخیر، هم‌صدایی و ایمان مردم به این مرد بزرگ، سیمای تازه‌ای از پیوند عمیق رهبری و امت را نمایان کرد. بله موسی این جاست و ملت مومن به اویند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

جنگ، زندگی و عدالت اجتماعی

محمد‌صادق تراب‌زاده جهرمی

عدالت اجتماعی، روایتگر زیست مطلوب اجتماعی (نه لزوماً زندگی مرفه) است. زندگی خوب، زندگی بدون کمبود و سختی نیست؛ بلکه آن نوع از زندگی است که انسانیتِ انسان، بروز می‌یابد. از منظر عدالت اجتماعی، زندگی خوب این‌گونه ساخته می‌شود که انسان‌ها باید درون شبکه‌های مختلفی از پیوند‌ها و هویت‌های جمعی قرار گیرند؛ درون این شبکه‌ها به تعامل، ارتباط و تبادل بپردازند تا معیشت متوازن آنان تأمین شود و از همین مسیر، کمالات آنان بروز یابد. ضمناً بر اساس تعلق خاطر به جامعه، از ساختار قدرتی برای ساخت جامعه تبعیت و در برابر دشمنانش جهاد می‌کنند. انسان‌ها مدام در حال ضرب شدن در یکدیگر، ارزش‌آفرینی و به چرخش درانداختن نعمت‌ها و داشته‌های خود بین یکدیگر (با حفظ مالکیت خصوصی و در عین حال، نفی تداول بین اغنیاء) هستند و این ظرف اجتماعی و اقتصادی را نیز فعالانه، جمعی و با مشارکت حداکثری می‌سازند. این ظرف اجتماعی، بهترین ظرف ظهور و بروز کمالات همگانی در دل زندگی روی زمین است که همگان را درگیر رشد کل جامعه برای رسیدن به کمال می‌کند؛ اول بقای انسانی همگانی را ضمانت می‌کند و دوم، رشد انسانیت را در همین رفع حوائج مادی، دنبال می‌نماید. این روایت جامعه مطلوب از منظر عدالت اجتماعی است. زندگی خوب، انسانی‌زیستن با دیگر انسان‌ها است. این توازن اجتماعی که روایت شد، جامعه را به قیامِ انسانیت فرا می‌خواند و تنظیم مناسبات مادی زندگی را بر مداری تعریف می‌کند که یک جامعه انسانی قوام‌یافته شکل گیرد.  برای تحلیل هر رخداد یا واقعیت اجتماعی می‌توان از این منظر نگاه کرد و به تحلیل پرداخت. دفاع مقدس 1404 نیز به‌عنوان یک واقعیت اجتماعی، از منظر این روایت از عدالت اجتماعی قابل تحلیل است. جنگ و غیر جنگ، بحران و شرایط عادی، از یک منظر، با هم فرقی ندارند؛ هر دو شرایطی هستند که انسان باید انسانیت خود را در آن بروز دهد. جنگ استکبار با ما، اولاً کیان جامعه را به خطر می‌اندازد و قوام او را تهدید می‌کند.

ثانیاً با تهدید و تخریب جان و مال، سلامتی و معیشت، آرامش و نظم اجتماعی، قوام جامعه ما را هدف گرفته است. پس در مقابل جنگ استکباری، باید جامعه را به نحوی سامان‌دهی و مقاوم کرد که کمترین آسیب به استواری جامعه وارد شود. از این منظر، ابعادی که در نسبت یک جامعه مقاوم و قوام‌یافته با مقوله جنگ، محل بررسی است عبارتند از: 

* جهاد در برابر استکبار: امنیت، اولین مؤلفه عدالت و قوام‌یافتگی اجتماعی است. تازمانی‌که اصل وجود جامعه در معرض خطر است، نوبت به سایر مؤلفه‌ها نمی‌رسد. اول باید جامعه‌ای وجود داشته باشد تا در مورد مختصاتش صحبت کنیم. این نقطه، نقطه درگیری نظامی - امنیتی است که از کیان جامعه حفاظت می‌کند. در این نقطه، وحدت اجتماعی نیز برای پشتیبانی از دفاع شکل گرفته، لکن امنیت، همچنان در معرض تهدید است. 

* معنویت و معنای زندگی: اداره کردن جامعه‌ای که افرادش به‌دنبال منافع شخصی هستند، نسبت به جامعه احساس مسئولیت نمی‌کنند و حاضر به هزینه دادن و گذشت نیستند، بسیار سخت و هزینه‌بر است. این جامعه، به محض احساس تهدید، آن را به‌مثابه هتلی فرض می‌کند که باید از آن مهاجرت کرد. جامعه‌ای که در نظام آموزشی - تربیتی‌اش به افراد گفته است تا صرفاً گلیم خود را از آب بکشند، عملاً آن‌ها را طفیلی و سرباری تربیت کرده است که در زمان بحران برای میزبان، او را ترک می‌کنند. چنین جامعه‌ای توان مقاومت نخواهد داشت. اکنون که جنگ، جنگ اراده‌ها است، معنای زندگی، مهم‌ترین زیرساخت عمومی مقاومت است که حتی امنیت را هم پشتیبانی می‌کند. جامعه‌ای که با رؤیای زندگی آمریکایی و رسیدن به آرمان‌شهر غرایز مادی بزرگ شده است، اساساً معنای مقاومت را نمی‌فهمد. جامعه‌ای که مقاومت را یک شرافت و مسیر ظهور کمالاتش نمی‌بیند، دلیلی هم بر مقاومت نمی‌بیند. ما نیازمند آن هستیم که تصور عمومی جامعه را از زندگی، تغییر دهیم. ما برای خوردن و خوابیدن نیامده‌ایم؛ ما برای انسانیت زندگی می‌کنیم که ابدیتش را هم در عالم دیگر می‌بینیم. این جامعه چه در شهادت و چه در پیروزی مادی، پیروز است. 

* عقل حاکمیت و اداره: اداره جامعه در شرایط بحران، به عهده عقل حکمرانی و حاکمیت است. واضح است که اداره کشور در شرایط جنگ ترکیبی قبل از حمله اسرائیل و آمریکا و پشتیبانانش، ضعف‌های جدی داشت. اکنون که احتمال نقض آتش‌بس، تشدید جنگ ترکیبی و شیوع بحران‌های طبیعی - زیرساختی نیز وجود دارد، حتماً عقل حاکمیت و اداره باید رشد کند تا بتواند جامعه را پیش ببرد. جامعه رهاشده، تاب مقاومت ندارد. 

* حاکمیت مردمی: تصور اینکه دولت می‌تواند با ساختار رسمی اجرایی خود، جامعه را اداره کند، نه قبل از دفاع مقدس 12 روزه صحیح بود و نه حین و نه پس از آن. البته حاکمیت مردمی نیز با فرض کردن مردم به‌مثابه جیب یا سیاهی‌لشکر تفاوت دارد. تازمانی‌که مردم در سطوح مختلف تصمیم‌گیری تا اجرا و نظارت، به صورت تشکیلاتی و نظام‌یافته حضور نداشته باشند، اساساً خود را در معرض صحنه اداره کشور نمی‌بینند؛ لذا احساس تعلقشان کاهش می‌یابد، ظرفیتشان به کار گرفته نمی‌شود، رشد نمی‌کنند و تحملشان نیز آب می‌رود. نظام حکمرانی چه در بحران کرونا و چه در بحران جنگ، به چنین چرخشی بی‌توجه است. 

* تشکل‌یافتگی و همدلی اجتماعی: تقویت پیوند‌های اجتماعی از یک سو ریسک زندگی افراد و از سوی دیگر بسیاری از هزینه‌های دولت برای خدمات‌دهی را کاهش می‌دهد. اساساً چیزی که به زندگی روزمره تبدیل می‌شود، از دستورکار حاکمیت خارج خواهد شد؛ زیرا به صورت طبیعی به جریان افتاده است. پس هرچه همدلی مردم بیشتر شود، هرچه پیوند‌های اجتماعی تقویت شود، جامعه مقاوم‌تر می‌گردد. همدلی اجتماعی، زیرساخت عمومی همبستگی اجتماعی در شرایط بحران است. از سوی دیگر پیوند‌های اجتماعی در قالب تشکیلاتی و تشکل‌یافته، برای جامعه‌ای که فهمیده است راه اصلی اداره جامعه، حکمرانی مردمی است، ضرورتی جدی برای اعمال اراده حاکمیت مردمی در کف میدان به حساب می‌آید. به تعبیر ساده‌تر، تشکل‌یافتگی (در قالب گروه‌های داوطلب رسمی و غیررسمی)، بازویی عملیاتی - اجرایی است که می‌تواند به راحتی و با تکثر خود در اقصی نقاط کشور، جوامع محلی را پوشش دهد و از اختلال زندگی روزمره جلوگیری نماید. تشکل‌ها بازویی هستند که مردم را به زندگی باز می‌گردانند. جامعه‌ای که بتواند روزمره‌اش را حفظ کند، برنده جنگ اراده‌ها است. روزمرگی و توقف در روزمره‌ها نامطلوب است، اما حفظ جریان روزمره زندگی، ضروری است. مساجد، هیئات، بسیج، خیریه‌ها، سمن‌ها، هیئات ورزشی، تیم‌های داوطلب امدادی و حتی گروه‌های دوستی و امثال آن، ظرفیتی بزرگ برای حفظ جریان زندگی در سطح محله و شهر - روستا هستند. 

* ارزش‌آفرینی و مشارکت در اقتصاد: جامعه‌ای که تولید ارزش و ثروت نکند، دائماً در حال از جیب خوردن و مصرف اندوخته است؛ لذا رو به افول خواهد بود. جامعه‌ای که در امور روزمره و تأمین معیشت خود دچار مشکل باشد، به‌راحتی در برابر تکانه‌های اقتصادی ناشی از جنگ، اراده‌اش سست می‌شود. شاید در کوتاه‌مدت بتوان از عموم مردم انتظار تحمل داشت، اما مقاومت در میان‌مدت و بلندمدت حتماً نیازمند مقاوم بودن است؛ نه تحمل کردن؛ نیازمند تدبیر کردن است و نه تعطیل کردن. می‌توان جامعه‌ بااراده‌ای را فرض کرد که با امکانات حداقلی هم مقاومت کند، اما این تصور نه برای جامعه ایرانی چندان قابل تصور است و نه تصور مطلوبی است. مقاومت با استفاده از امکانات حداقلی و از سر ناچاری، شاید پذیرفتنی باشد اما زمانی که همه راه‌های تدبیر را رفته باشیم. جامعه‌ای که ظرفیت‌های گسترده تلاش و ارزش‌آفرینی را مشاهده می‌کند، مقصر را عقل حکمرانی می‌داند و امکانات حداقلی را استعاره از بی‌تدبیری در نظر می‌گیرد؛ نه آخرین راه چاره.

* تأمین اجتماعی جنگ: جنگ حتماً هزینه‌های جانی، مالی و معنوی دارد. گروه‌هایی متضرر می‌شوند و آسیب می‌بینند. حتی اگر جریان عمومی زندگی را بتوان حفظ کرد؛ اما بالاخره گروه‌هایی آسیب خواهند دید و باید آنان را در نظام تأمین اجتماعی جنگ، تحت پوشش انواع حمایت‌های عاطفی، اقتصادی، آموزشی، درمانی و ... گرفت. شناسایی و حمایت هوشمندانه (با ضریب اصابت بالا) و به سوی کاهش وابستگی، ضرورتی ناگزیر است. قطعاً در این مورد نیز مشارکت عمومی، تقویت پیوند‌های جمعی و حکمرانی مردمی، بسیار راهگشا است. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۴

علیه طرح تحلیلی دشمن

جعفر علیان‌نژادی

در ماجرای جنگ تحمیلی کلیت مردم در مجموع نشان دادند شجاعت بیشتری از خیل مدعیان تریبون‌دار دارند.
- کسانی که انسان احتمال نمی‌داد محکم باشند، مردانه ایستادند و میدان را رها نکردند. 
- افرادی که ظاهری غلط‌انداز داشتند، حرف‌هایی در دفاع از خاک و نظام و رهبر انقلاب می‌زدند که به مخیله هیچ‌کس خطور نمی‌کرد.
- برخی افراد همیشه معترض که از عالم و آدم شاکی بودند، می‌گفتند «خیلی برای ما افت داره از یهودی (صهیونیست) جماعت بخوریم و باید محکم وایستیم و جواب له‌کننده بدیم».
از مجموع این صحنه‌ها، آنچه قابل برداشت بود، مطالبه کم‌سابقه اقتدار از سوی مردم در برابر دشمن متجاوز بود. میل به بسیج و سازماندهی دفاعی حتی در مردم هم بیشتر شد. طیف‌های وسیعی از مردم که عموماً درگیر اشتغالات روزمره و زندگی عادی بودند، سیاسی شده و شدیداً پیگیر اخبار بودند.
انرژی متراکمی شکل گرفت و واقعیتی سخت را به دشمن تحمیل کرد. با اینکه دشمن در میدان نظامی متوقف شده بود اما صحنه جنگ ترکیبی را ترک نگفت و فازی جدید را شروع کرد که مهم‌ترین هدفش، تخلیه بار انرژی شکل‌گرفته است. 
خطر اصلی‌ای که دشمن لمس کرد، این بود که بین «داشته‌های مردم و قوای مسلح» با «اراده‌مان برای کوبیدن دشمن» هیچ فاصله و تردیدی وجود ندارد.‌ تحلیل غلط دشمن برای ایجاد ترس و لرزاندن اراده‌ها در حمله نظامی جواب نداد اما این تحلیل غلط منجر به محاسبه‌ای جدید در دشمن شد که به نحوی این روزها لازم است نسبت به آن هوشیارتر باشیم. 
در این یادداشت کوتاه می‌خواهم به مواردی اشاره کنم که ممکن است بین دست ‌پر یا داشته‌های ما برای دفاع و اراده مقتدرانه استفاده از آن در لحظه لازم شکاف بیندازد.
الف- خوانش ماتریالیستی صحنه: این روزها تریبون‌هایی رونق گرفته و گفتارهایی اعتبار می‌یابد که تنها به مقایسه لجستیک نظامی، فناوری دفاعی و توان امنیتی ما با دشمن می‌پردازد. کلیدواژه غلط‌انداز این دسته، عبارت «روی زمین» است و مدام می‌گویند به من بگو چه روی زمین‌ داری تا بگویم کیستی و چیستی. خروجی مسلم این تحلیل‌ها، تحقیر داشته‌های فعلی و سرزنش و سرکوفت تصمیمات و رفتارهای فرماندهان و مسؤولان می‌شود. علی علیزاده یکی از اصلی‌ترین عناصر صدور چنین گفتارهایی است.
ب- یأس تحلیلی با خوانش غیرتوحیدی صحنه: این محور که به نحوی پیامد رونق تحلیل‌های ماتریالیستی است، معطوف به تأثیرپذیری برخی عناصر تبیینی و تحلیلگران داخلی است که با وجود تذکرات و گفتارهای پیاپی رهبر انقلاب، در حال خوانش غیرتوحیدی صحنه هستند. به نظر می‌آید این دسته دچار لرزش معرفتی شده‌اند و نمی‌توانند بین «جدی دانستن دشمن» با «بزرگ‌‌ دانستن دشمن» تفاوت قائل شوند. در خوانش توحیدی صحنه دشمن جدی دانسته شده (نه بزرگ) و در برابر دشمن جدی، باید جدیت خود را نشان داد. در زمان توقف آتش باید با شجاعت تحلیلی جدیت خود را به دشمن نشان داد، اینکه نه با آیه یأس خواندن و مداومت در گفتارهای هشدارآمیز و ترساننده، او را نزد مردم بزرگ کرد. کلیدواژه غلط‌انداز این دسته «دیدید گفته بودیم» است و مدام فخرفروشی تحلیلی می‌کنند. 
پ- میل به کمی‌ کردن و نادیده ‌گرفتن متغیرهای کیفی: برخی عناصر تحلیلگر، اقدام به مشاوره حداکثری با هوش مصنوعی برای برآورد کمی قدرت دشمن و قدرت خودی می‌کنند. این دسته همه چیز را به عدد تبدیل می‌کنند و هر مؤلفه قدرتی را که به عدد تبدیل نشود، کنار می‌گذارند. مثلاً شانس چندانی برای مؤلفه ایمان و اراده قائل نبوده و منطق تکنولوژی را خفه‌کننده و فائق‌آمده بر این عنصر می‌فهمند و پیشنهاد می‌دهند تا زمان جبران فاصله فناورانه، فعلا از سلاح‌ ایمان و باور حرف نزنیم. آنها به نحوی تکنولوژی را زیربنای ایمان می‌دانند، نه برعکس‌.
بر این موارد تعداد بیشتری می‌توان افزود و شایسته است این کار را کرد اما هدف آن بود که در هر تحلیل یا تبیینی متوجه طرح تحلیلی دشمن بوده و به آثار و پیامدهای «روان‌روحی» پیام‌ها و گفتارهای خود بیندیشیم. طرح دشمن خالی کردن بار انرژی متراکم اقتدار ملی است، تبیین‌ها باید برهم زننده محاسبه دشمن بوده و برای پاسخگویی به مطالبه اقتدار مردم بسیج شود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات