صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۷  ، 
کد خبر : ۳۷۹۵۴۷
مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

قلم مقاومت روایت اقتدار ایران

پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، چونان مشعلی در تاریکی جهل و تحریف درخشید: «حفظ عزت و آبروی ملت، تکلیف بی‌اغماض رسانه‌ها و قلم‌زنان است.» این فراخوان، فرمان جهادی است برای رسانه‌هایی که باید در جنگ روایت‌ها، پرچم اقتدار ایران را برافرازند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

چشمان موساد و سیا را کور کنید 

مسعود اکبری

1- در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران بارها بر صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای خود تأکید کرده و حتی فتوای رهبر معظم انقلاب را به‌عنوان سندی شرعی و رسمی برای حرام بودن تولید سلاح هسته‌ای پیش چشم جهانیان گذاشته است، باز هم آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به تکرار سناریوهای نخ‌نمای قدیمی ادامه می‌دهد. گزارش‌های بی‌پایه و جنجال‌آفرینی‌های سیاسی که همواره خوراک تبلیغاتی آمریکا، رژیم صهیونیستی و تروئیکای اروپا را فراهم کرده است. 
2- جناب آقای «اسماعیل بقائی» سخنگوی محترم وزارت امور خارجه
روز گذشته در بخشی از نشست خبری هفتگی با خبرنگاران اظهار داشت: «ما کماکان طرف موافقتنامه‌های پادمان هستیم و قرار است شیوه‌نامه جدید با آژانس تعریف کنیم، با توجه به مصوبه مجلس ببینیم که چگونه می‌توانیم همکاری‌ها را ادامه دهیم و ظرف دو هفته آینده یکی از مقامات آژانس به ایران سفر می‌کند.»
قطعا وزارت امور خارجه و مجموعه دولت، درخصوص همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بنابر قانون مصوب مجلس عمل خواهند کرد و درباره آن تردیدی نیست. اما مسئله اصلی و البته نگران‌کننده، کارنامه سیاه آژانس در موضوع هسته‌ای ایران است. این کارنامه فضاحت‌بار می‌طلبد که روند تعاملات با آژانس همراه با بیشترین احتیاط و نگاهی کاملاً بدبینانه انجام شود. 
در حقیقت، آن‌چه در این میان نگران‌کننده است، نه تصمیم دولت برای همکاری با آژانس، بلکه سابقه سیاه و غیرقابل اعتماد این نهاد است؛ نهادی که به‌جای ایفای نقش بیطرفانه و فنی، بارها به ابزار جاسوسی و عملیات روانی علیه کشورمان تبدیل شده است.
تردیدی نیست که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر اساس اساسنامه‌اش موظف به پایش فعالیت‌های هسته‌ای کشورها در چارچوب توافقات پادمانی است. اما تجربه ایران در دو دهه اخیر، نشان می‌دهد که این پایش‌ها از مسیر اصلی خود منحرف شده و به بستری برای جمع‌آوری اطلاعات امنیتی و علمی بدل شده‌اند. 
3- «جی کارنی» سخنگوی وقت کاخ سفید در سال ۲۰۱۲ 
در یک کنفرانس خبری آشکارا گفت: «ما چشم داریم و می‌توانیم برنامه ایران را زیر نظر بگیریم.» و وقتی از او پرسیده شد که منظورش از «چشم» چیست؟ پاسخ داد: «بازرسان آژانس». به‌عبارتی، کاخ سفید خود اذعان دارد که بازرسان آژانس، بازوی اطلاعاتی غرب در داخل خاک ایران هستند.
4- در یک نمونه دیگر «جاشوا رونر» استاد دانشگاه و نویسنده وابسته به اندیشکده بروکینگز، با خرسندی از حضور بازرسان آژانس در ایران یاد کرده و گفته بود: «این حضور فرصتی طلایی برای کسب اطلاعات از دیگر حوزه‌های علمی و صنعتی ایران نیز هست.» چنین اظهار‌نظرهایی به‌وضوح نشان می‌دهد که هدف، نظارت بر غنی‌سازی اورانیوم نیست، بلکه تفتیش علمی، صنعتی و حتی دفاعی است. 
5- «رافائل گروسی» مدیرکل فعلی آژانس، از ابتدای تصدی‌اش مسیر یک‌طرفه و کاملاً سیاسی را در قبال ایران در پیش گرفته است. او بارها بدون اشاره به زرادخانه‌های هسته‌ای رژیم صهیونیستی و تهدیدات واقعی موجود، تمام تمرکز خود را بر روی برنامه هسته‌ای ایران قرار داده است.
تحلیلگران دیپلماتیک معتقدند که گروسی چشم به دبیرکلی سازمان ملل دوخته است و می‌داند که برای رسیدن به این هدف، باید نظر مساعد آمریکا، فرانسه، انگلیس و رژیم صهیونیستی را جلب کند. از همین روست که در اظهارنظرها و گزارش‌هایش، کوچک‌ترین انتقادی از اسرائیل دیده نمی‌شود، در حالی که حتی شایعات بی‌پایه درباره ایران، فوراً وارد گزارش‌ها و رسانه‌ها می‌شود. 
6- مرگ ناگهانی «یوکیا آمانو» مدیرکل پیشین آژانس، از نگاه بسیاری از ناظران، طبیعی نبود. آمانو گرچه گاه با فشارهای غربی همراه می‌شد، اما در موارد متعددی نیز در برابر زیاده‌خواهی‌ها مقاومت می‌کرد. احتمال «ترور بیولوژیک» او برای تسهیل راه مدیرکل شدن گروسی، سال‌هاست محل بحث رسانه‌های مستقل و نهادهای ضدجنگ است. گروسی نیز خیلی زود نشان داد که انتخاب او، برای انجام یک مأموریت خاص بوده و آن چیزی نبود جز بازطراحی آژانس به نفع آمریکا، رژیم صهیونیستی و تروئیکای اروپایی.
7- رفتار دوگانه گروسی در قبال حملات هسته‌ای، عمق بحران بی‌طرفی در آژانس را نشان می‌دهد. زمانی که نیروگاه زاپروژیا در اوکراین هدف قرار گرفت، گروسی با صدور بیانیه‌های تند، روسیه را محکوم کرد. اما در برابر حملات اخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی به تأسیسات هسته‌ای ایران و شهادت دانشمندان کشورمان، سکوت کرد و حتی اقدام جنایتکارانه آمریکا و رژیم صهیونیستی را «قابل درک»! دانست. این دوگانگی، نشان می‌دهد که دغدغه آژانس، نه ایمنی هسته‌ای، بلکه تأمین منافع محور غربی- عبری است. 
8- یکی از نقاط تاریک و نگران‌کننده کارنامه آژانس، مشارکت غیرمستقیم در ترور دانشمندان ایرانی است. «اسکات ریتر» بازرس سابق سازمان ملل و تحلیلگر امنیتی آمریکایی، اخیراً در مصاحبه‌ای با «پرس تی‌وی» صراحتاً گروسی را مسئول خون شهدای هسته‌ای ایران دانست. به گفته او، اطلاعات حساس فنی و مکانی که از طریق بازرسی‌های آژانس به‌دست آمد، مستقیماً در عملیات ترور نخبگان ایرانی مورد استفاده قرار گرفت.
9- افشاگری‌های جدید نشان می‌دهد که سیستم نرم‌افزاری «موزاییک» (MOSAIC) ساخت شرکت آمریکایی «پالانتیر»، سال‌هاست که در بطن عملیات نظارتی آژانس در ایران فعال است. 
بر اساس گزارش پایگاه خبری «کِرِیدِل»، این نرم‌افزار جاسوسی که در دولت اوباما به‌صورت خزنده در برجام گنجانده شد، نه تنها داده‌های مربوط به بازرسی‌ها، بلکه تصاویر، اسناد، حسگرها و اطلاعات زیرساختی را به‌صورت کلان تحلیل و استخراج می‌کند. داده‌هایی که دست‌آخر در اختیار دشمنان ایران قرار می‌گیرد.
10- علاوه ‌بر این، ماجرای کشف ریزتراشه در کفش یکی از بازرسان آژانس، قابل تأمل است. به گفته یکی از نمایندگان مجلس، در جریان بازرسی از یکی از تأسیسات هسته‌ای، سیستم‌های کنترلی نسبت به یک شیء مشکوک هشدار دادند و پس از بررسی مشخص شد که در کفش بازرس، یک ریزتراشه جاسوسی جاسازی شده بود. اتفاقی که نه‌تنها نقض فاحش پروتکل‌های بازرسی محسوب می‌شود، بلکه گواه روشنی بر جاسوس‌سازی نهادهای غربی در قالب مأموریت‌های بین‌المللی است.
11- رسانه آمریکایی «گری‌زون» اخیراً اسناد محرمانه‌ای را منتشر کرده که بر اساس آن، «نیکلاس لانگمن» جاسوس کهنه‌کار سازمان اطلاعاتی انگلیس (MI6) به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نفوذ کرده است. به ادعای این رسانه، لانگمن در سال‌های اخیر نقش کلیدی در طراحی تحریم‌های اقتصادی علیه ایران داشته و اکنون با پوشش تخصصی، در قلب آژانس فعالیت می‌کند. این اسناد، بیش از پیش مسئله سیاسی‌کاری و نفوذ سرویس‌های جاسوسی در آژانس را اثبات می‌کند.
12- آن‌چه بیش از همه مشهود است، این است که آژانس از یک نهاد نظارتی فنی، به نهادی امنیتی-تبلیغاتی علیه ایران تبدیل شده است. گروسی نه تنها چشم بر زرادخانه اتمی اسرائیل بسته، بلکه با ارائه گزارش‌های ناقص، جهت‌دار و بدون مدرک مستدل، همدست غرب در فشار بر ایران شده است. به عنوان نمونه، گزارش اخیر آژانس در خرداد ماه، که ایران را بدون سند متهم به «فعالیت هسته‌ای مشکوک در دهه ۲۰۰۰» کرد، مستقیماً بهانه حمله آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران را فراهم کرد. 
در سایه تجربه‌های تلخ دو دهه اخیر، اکنون دیگر برای هیچ‌کس تردیدی باقی نمانده که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، به‌جای ایفای نقش بی‌طرفانه و تخصصی، به ابزاری در خدمت پروژه‌های اطلاعاتی و فشار سیاسی غرب بدل شده است. نفوذ عناصر امنیتی، گزارش‌های مغرضانه، جاسوسی در پوشش بازرسی و انتقال اطلاعات حساس به دشمنان ملت ایران، تنها بخشی از واقعیت تاریک این نهاد است.
به موجب قانون «الزام دولت به تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» که مصوب مجلس شورای اسلامی در سال ۱۴۰۴ است، دولت مکلف است  هرگونه همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را بر اساس معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای و پادمان مبتنی بر آن، تا حصول تضمین امنیت تأسیسات هسته‌ای ایران به حالت تعلیق درآورد. وقتی آژانس عملاً نقش چشمان آمریکا و رژیم صهیونیستی را ایفا می‌کند، ایران هم باید عزم خود را جزم کرده و چشمان موساد و سیا را کور کند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

قلم مقاومت روایت اقتدار ایران

سیدعبدالله متولیان

پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، چونان مشعلی در تاریکی جهل و تحریف درخشید: «حفظ عزت و آبروی ملت، تکلیف بی‌اغماض رسانه‌ها و قلم‌زنان است.» این فراخوان، فرمان جهادی است برای رسانه‌هایی که باید در جنگ روایت‌ها، پرچم اقتدار ایران را برافرازند. در هنگامه‌ای که دشمن با تحریف، باور ملت را نشانه گرفته، رسانه متعهد، رزمنده خط مقدم تبیین است. چگونه می‌توان این رسالت را به سرانجام رساند؟
رهبر انقلاب در پیام اربعین شهدا، رسانه‌ها را به بازآفرینی عزت ملت فراخواندند. رسانه متعهد، دیگر صرفاً ناقل خبر نیست، بلکه معمار ادراک عمومی و حافظ سرمایه اجتماعی است. روایت شهادت دانشمندانی، چون دکتر طهرانچی یا سردارانی، چون حاجی‌زاده نباید تنها به ذکر نام محدود شود، بلکه باید قصه ملتی باشد که از دل ترور و تحریم، ققنوس‌وار به سوی پیشرفت خیز برمی‌دارد. برای نمونه، پس از ترور دانشمندان هسته‌ای در دهه ۹۰، ایران به غنی‌سازی ۶۰ درصدی دست یافت، موفقیتی که دشمن را در بهت فرو برد. دشمنان، از رژیم صهیونی تا رسانه‌هایی، چون بی‌بی‌سی و اینترنشنال، با ابزار‌هایی مانند هشتگ‌های مهندسی‌شده و پوشش مغرضانه، حقیقت را تحریف می‌کنند. نمونه‌اش، برچسب‌های «مشکوک» به شهدای هسته‌ای است. جنگ ادراکی دشمن با القای ترس و تضعیف اعتماد به نهاد‌های علمی و نظامی پیش می‌رود. رسانه متعهد باید این تحریف‌ها را افشا کرده و با روایت‌های قوی، حقیقت را جایگزین کند. 
الف) روایت صادق: بازآفرینی کرامت: روایت شهدا باید چندوجهی باشد: ۱- کرامت انسانی: زندگی و آرمان‌های شهدا، مانند تلاش‌های علمی شهید عباسی، باید غرور ملی را در نسل جوان بیدار کند. ۲- نقش استراتژیک: تأثیر سردار حاجی‌زاده در توسعه موشک‌های بالستیک با برد بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر، اقتدار ایران را نشان می‌دهد. ۳- تحلیل زمینه: شهادت‌ها باید در بستر پروژه صهیونیستی برای توقف پیشرفت ایران تحلیل شوند. ۴- افشای دشمن: رسانه باید ماهیت رژیم صهیونی را به‌عنوان دشمن پیشرفت ایران افشا کند. این روایت، شهادت را نه پایان، بلکه آغاز اقتدار معرفی می‌کند. 
ب) جهاد تبیین: سنگر دفاع ادراکی: رهبر انقلاب، «جهاد تبیین» را ضرورتی فوری دانسته‌اند. رسانه متعهد باید: ۱- تحریف را افشا کند: نقش شبکه‌هایی مانند اینترنشنال در القای ناامیدی را با شواهد افشا کند. ۲- به شبهات پاسخ دهد: شبهاتی، چون «چرا ایران هزینه مقاومت را می‌دهد؟» با استدلال‌هایی مانند حفظ استقلال ملی پاسخ داده شوند. ۳- روایت‌های امیدآفرین بسازد: مستند «غیررسمی» درباره شهدای هسته‌ای نمونه‌ای موفق است. ۴- محتوای چندرسانه‌ای تولید کند: موشن‌گرافیک و پادکست باید زبان نسل نو را هدف گیرد. ۵- شهادت را بازتعریف کند: شهادت باید برای جوانان، نماد پیش‌روندگی معرفی شود. 
ج) فضای مجازی: میدان اصلی: فضای مجازی، سنگر جنگ روایت‌هاست. دشمن با شایعه‌پراکنی پس از شهادت سرداران، باور عمومی را متزلزل می‌کند. رسانه‌ها باید: ۱- واکنش سریع نشان دهند: تداوم پروژه‌های هسته‌ای پس از شهادت دانشمندان، نمونه‌ای از پاسخ هماهنگ است. ۲- آرامش خانواده‌های شهدا را برجسته کنند: استقامت خانواده شهید سلیمانی الگویی ملی است. ۳- قالب‌های نوین به کار گیرند: مستند‌های کوتاه، پادکست‌های تحلیلی، و چالش‌هایی مانند راه‌اندازی هشتگ «روایت مقاومت»، مخاطب جوان را جذب می‌کنند. 
د) چالش‌ها و راهکارها: رسانه‌های ایرانی با چالش‌هایی، چون کمبود هماهنگی و ضعف در جذب مخاطب جوان مواجه‌اند. برخی از راهکار‌ها برای عبور از چالش‌ها عبارت است از: ۱- تشکیل اتاق فکر رسانه‌ای برای هماهنگی. ۲- آموزش روزنامه‌نگاران در تولید محتوای دیجیتال. ۳- توانمندسازی شهروندان با آموزش سواد رسانه‌ای. 
رسانه متعهد، رزمنده‌ای است که با قلم، عزت ایران را پاس می‌دارد. هر روزنامه‌نگار و شهروند، سهمی در این جهاد دارد. با روایت‌هایی صادق، امیدآفرین و اعتمادساز، صدای شهدا را جهانی کنیم تا روزی رسانه‌های ایران، پیشتاز روایت جهانی باشند. قلم‌ها را برداریم و روایت مقاومت را به گوش جهان برسانیم.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

راه عبور از بن‌بست دیپلماتیک

حسن بهشتی پور

ششمین دور مذاکرات ایران با نمایندگان آلمان، انگلیس و فرانسه موسوم به تروئیکای اروپایی در کنسولگری ایران در استانبول ترکیه برگزار شد. از همان ابتدا روشن بود که ایران با این گروه به توافق نخواهد رسید، زیرا مشکل اصلی با طرف‌های آمریکایی و اسرائیلی است؛ و سه کشور اروپایی در واقع نقش تسهیل‌گر را در روند مذاکرات پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ایفا می‌کنند.
به نظر می‌رسد طرف ایرانی بیش از هر چیز تلاش دارد این سه کشور را متقاعد کند تا از تصمیم بحران‌ساز خود مبنی بر آغاز روند بازگشت قطعنامه‌های فصل هفتم منشور ملل متحد صرف‌نظر کنند و اجازه دهند مسیر دیپلماسی برای یافتن راه‌حل‌های برد–برد ادامه یابد.
در این دور از مذاکرات، به گفته معاون وزیر امورخارجه ایران، دو طرف فعلاً صرفاً بر ادامه گفت‌وگوها در روزهای آینده توافق کرده‌اند. همچنین گفته می‌شود طرف اروپایی در تلاش است مهلت مکانیزم ماشه را تا ۶ ماه دیگر تمدید کند، تا ایران در این بازه زمانی بتواند درباره مذاکرات با آمریکا و همکاری با آژانس در زمینه بازدید از تأسیسات هسته‌ای آسیب‌دیده و تعیین تکلیف ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد تصمیم‌گیری کند. با توجه به مجموعه مسائل مطرح‌شده و واقعیت‌های موجود در عرصه، که نشان‌دهنده امکان نقش‌آفرینی اروپا در رسیدن به توافق هستند، پیشنهادی قابل پیگیری و اجرا است.
در شرایطی که ایالات متحده و اسرائیل خواهان توقف کامل غنی‌سازی‌اند و ایران بر حفظ حق فنی و حیثیتی خود در غنی‌سازی تا سقف ۳.۶۷ درصد تأکید دارد، یافتن راهکاری برای جلوگیری از تقابل مستقیم ضروری است. پیشنهاد «تعلیق در برابر تعلیق» می‌تواند به‌صورت مرحله‌ای چارچوبی منعطف، تدریجی و اعتمادساز برای کاهش تنش و گشودن مسیر مذاکره فراهم آورد.
بر اساس این پیشنهاد ایران ابتدا غنی‌سازی ۶۰ درصد را تعلیق می‌کند و در مقابل، طرف مقابل بخشی از تحریم‌ها را تعلیق و بخشی از دارایی‌های بلوکه‌شده ایران را آزاد می‌کند.
سپس ایران غنی‌سازی ۲۰ درصد را تعلیق می‌نماید و طرف مقابل نیز گام دیگری در رفع تحریم‌ها و آزادسازی دارایی‌ها برمی‌دارد.
در مرحله سوم، ایران غنی‌سازی ۳.۶۷ درصد را به‌طور موقت، مثلاً برای یک‌سال، متوقف می‌کند و در مقابل، تمام تحریم‌های باقی‌مانده به حالت تعلیق درمی‌آیند. کل داراییهای مسدود شده آزاد می شود.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

فرکتال سیاسی

سینا رحیم پور 

جنگ تحمیلی اخیر یک بزنگاه تاریخی بود. در این بزنگاه‌ها، گاه یک بحران کوتاه‌مدت می‌تواند آن‌چنان عمیق بر سازوکار حکمرانی تأثیر بگذارد که لایه‌های پنهان و پیچیدگی‌های تکرارشونده در ایجاد تغییرات را آشکار کند.

در بسیاری از نظام‌های سیاسی، لحظه‌های بحران، فرصتی برای بازاندیشی در ساختارها و ترسیم مسیرهای جدید به شمار می‌آیند. جنگ ۱۲ روزه تحمیلی نشان داد برخی نهادهای مسئول، توان اجماع‌سازی در شرایط بحران را ندارند و حتی از ارائه راهکارهای برون‌رفت از بحران نیز عاجزند؛ جایی که می‌توان آن را «لحظه اضطرار» یا به تعبیر فوکویاما «لحظه بازآفرینی» نامید. وقتی نهادها در پاسخ‌گویی به خواست جامعه ناتوان می‌شوند، لحظه تغییر فرامی‌رسد و باید دست به بازآفرینی نهادی زد. با وقوع جنگ، فضای سیاسی ایران با تغییراتی حداقلی در سیاست‌ها روبه‌رو شد. ادبیات بسیاری از مسئولان همدلانه‌تر، تریبون‌های رسمی ملی‌تر و صداوسیما اندکی در دامنه میهمانان خود گشوده‌تر عمل کرد.

فصل مشترک کلام همه مسئولان کشور درباره مهم‌ترین عامل بازدارنده تداوم جنگ، یک مسئله بود: مردم! آن‌قدر در ایام جنگ و پسا آتش‌بس از این واژه سخن گفته شد که در نگاه نخست، این احساس شکل می‌گرفت که سیاست‌گذار، این نقطه را به‌عنوان لحظه‌ای برای ایجاد تغییراتی به نفع اکثریت مردم دیده است.

در این زمان، بحث‌های متفاوتی بر سر تغییرات ملموس در شیوه حکمرانی درگرفت؛ از ملی‌سازی صداوسیما تا بازشدن فضای سیاسی و اجتماعی یا وقوع اصلاحات، بخشی از خواسته‌های گروه‌های مختلف جامعه مدنی را تشکیل می‌داد. حداقل در اظهارنظرهای سران سه قوه، ضرورت ایجاد اصلاحاتی برای افزایش همبستگی ملی مشهود بود. محمدباقر قالیباف از تشکیل «هسته سخت ۹۰ میلیونی» سخن گفت، مسعود پزشکیان بارها با اعلام این نکته که «ما به مردم بد کردیم» از ضرورت تغییر روندها صحبت کرد و غلامحسین محسنی‌اژه‌ای نیز مکررا بر لزوم حفظ همبستگی ملی و پرهیز از ایجاد شکاف‌های دوقطبی‌ساز تأکید کرد. در نگاه نخست، این تصویر کلی از جنگ و فضای پساآتش‌بس، احتمال وقوع تغییراتی در سطح سیاست‌گذاری را تقویت می‌کرد.

اما در کنار این خبرها، در لایه‌های دیگر تصمیم‌گیری، پیام‌های متفاوتی به جامعه منتقل می‌شد: بازگشت تقویم قطع برق و آب، زمزمه‌های بازگشت گشت ارشاد، لایحه پرچالش انتشار محتوای خلاف واقع و ارسال آن به مجلس و تصویب دوفوریت آن و حتی اظهارنظر برخی مسئولان میانی و استانی درباره دلایل وقوع جنگ. این موارد یا ناشی از عدم تطبیق میان نظر مسئولان عالی‌رتبه و سیاست‌هاست، یا نشان از آن دارد که ساختار سیاسی، شامل اجزایی از هم جدا در بیان نظرات و اجرای تصمیمات است. در هر صورت این یعنی بحرانی پس از بحران دیگر. این لحظه باید برای هر سیاست‌گذار، زنگ هشدار تعمیق شکاف دولت و ملت باشد. جایی که رضایت عمومی تأمین نمی‌شود، شکاف‌ها عمیق می‌شود و به تعبیر گرامشی، «زمانی که کهنه می‌میرد و نو هنوز زاده نشده، امکان بازآفرینی بحران، به‌جای راه‌حل، بیش از هر زمان دیگری است».

در این مرحله، دیگر تغییر دولتمردان و اثرگذاری بر تغییر سیاست‌ها حتی اگر در مواردی هم مؤثر باشد، بی‌معنا می‌شود. شرایطی که در آن، تغییر مدیران به تغییر در سیاست‌ها نمی‌انجامد و حتی مصلح‌ترین افراد، با قرارگرفتن در چنین ساختاری، در خوش‌بینانه‌ترین حالت خنثی می‌شوند یا همان رفتارهای گذشته را تکرار می‌کنند و تصمیم‌گیری‌های پرهزینه از بالا به پایین، بار دیگر بازتولید می‌شود. شاید بد نباشد به مواردی که گفته شد، در قالب چند سؤال، نگاهی دوباره بیندازیم: چرا هر دولتی که روی کار می‌آید، در بسیاری از تصمیمات، مسیر دولت‌های پیشین را حتی در ناکارآمدترین سیاست‌ها ادامه می‌دهد؟

چرا تغییر مدیران منجر به تغییر سیاست‌ها نمی‌شود؟ چرا حتی مدیران جوان، انقلابی یا اصلاح‌طلب، خیلی زود در ساختار فرسوده، همان رفتارهای گذشته را تکرار می‌کنند؟ چرا نهادهای محلی مانند شوراها، شرکت‌ها، سمن‌ها یا رسانه‌ها، به‌جای تحول‌ساز بودن، تبدیل به نسخه‌ای کوچک از دولت مرکزی می‌شوند؟ چرا فساد، ناکارآمدی، بوروکراسی کُند و تصمیم‌گیری‌های پرهزینه، به جای ریشه‌کن‌شدن از بالا تا پایین، بازتولید می‌شوند؟ پاسخ به این پرسش‌ها ممکن است در ساختاری پنهان اما قدرتمند نهفته باشد؛ ساختاری که در شکل‌ها و موقعیت‌های مختلف خود همانند شده است. من نام این ساختار را «فِرَکْتال سیاسی» گذاشتم.

شکلی از سیاست‌ورزی که در آن، الگوی بازتولیدشونده‌ای از قدرت و تصمیم‌گیری، در تمام سطوح به‌نوعی تکرار می‌شود. «فرکتال سیاسی» الگویی از بازتولید ساختاری کارآمد یا ناکارآمد است که در آن، هر جزء سیستم مشابه با کل رفتار می‌کند و نه‌تنها به‌صورت عمودی منتقل می‌شود، بلکه به شکل شبکه‌ای تکثیر می‌شود و این کارآمدی یا ناکارآمدی در سطح خرد، به کارآمدی یا ناکارآمدی کل می‌انجامد. 

من در این یادداشت بیشتر درباره فرکتال سیاسی ناکارآمد سخن می‌گویم و در این الگو، هر چقدر هم افراد تغییر کنند یا نهادها بازسازی شوند، باز همان نتایج و همان الگوهای تصمیم‌گیری تکرار می‌شوند. مفهوم فرکتال را از ریاضیات وام گرفته‌ام. فرکتال همان ساختاری است که جزءبه‌جزء آنها شبیه به کل است. به تعبیری، فرکتال در هر مقیاسی شبیه به خودش است؛ مانند سیستم عصبی انسان، برگ سرخس، یا دانه‌های برف. اگر این ایده را به سیاست تعمیم دهیم، می‌توانیم کارآمدی یا ناکارآمدی ساختاری سیاست در ایران را نیز نوعی فرکتال بدانیم؛ جایی که شورای یک شهر، شبیه به وزارتخانه تصمیم می‌گیرد، رسانه محلی، شبیه به رسانه ملی رفتار می‌کند، شهردار یک شهر کوچک مثل وزیر حرف می‌زند و کارمند یک اداره در شهرستانی مرزی رفتاری مشابه با کارمند ستادی وزارتخانه در قلب تهران دارد. در ساختار کلان هم می‌توان مثال‌هایی از این ناکارآمدی را شناسایی کرد.

رئیس‌جمهور یا وزیر قول می‌دهند، اما اجرا نمی‌شود. صداوسیما می‌خواهد باز عمل کند، اما لایه‌های میانی تصمیم‌گیری از بازشدن فضا جلوگیری می‌کنند. مسئولان می‌دانند جامعه به‌دنبال تکثر است، اما بازنمایی تصمیمات از بسته‌شدن بیشتر فضا حکایت می‌کند. البته باید گفت این فرکتالیزه‌شدن ناکارآمدی فقط مختص ایران نیست و در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته هم می‌توان مثال‌هایی از آن آورد. بخشی از این رخدادها، نتیجه وابستگی به مسیر است؛ یعنی نهادها تمایل دارند الگوهای رفتاری موجود خود را حفظ کنند، حتی اگر ناکارآمد باشد.

فوکویاما در بخشی از کتاب نظم و زوال سیاسی به ماجرای اداره جنگل‌بانی آمریکا اشاره می‌کند و فاجعه‌ای مانند آتش‌سوزی آیداهو را نمادی از ناکارآمدی سیستمی می‌داند که پیش‌تر الگوی کارآمدی بوده و حالا تبدیل به الگوی ناکارآمدی شده است. به تعبیر فوکویاما، بهترین مدیران هم گاهی اشتباه می‌کنند و تکیه بر مسیر اشتباه، باعث پیمودن راه نادرست می‌شود؛ اینکه نیروهای متخصص جای خود را به نیروهای غیرمتخصص می‌دهند، شایسته‌سالاری کنار می‌رود، مأموریت‌ها غیرشفاف می‌شود، سیستم احساس خودمختاری می‌کند و عواملی از این دست باعث می‌شوند اداره جنگل‌بانی آمریکا از یک سازمان کارآمد، به نمونه‌ای از ناکارآمدی تبدیل شود. فوکویاما آن را نمونه‌ای از گرفتاری در زوال سیاسی می‌داند.

او به نقل از هانتینگتون می‌نویسد که بی‌ثباتی در بسیاری از کشورها پس از جنگ جهانی دوم باعث زوال سیاسی شد. این کشورها دارای سیستم‌های سنتی سیاست‌ورزی بودند که با ظهور نگاه‌های جدید بر پایه سیاست و اقتصاد، جریان‌های نوظهوری به‌ وجود آمدند. جریان‌هایی که نگاه متفاوتی داشتند اما بافتار سیاست، توانایی درک شرایط تغییر را نداشت و همین مسئله باعث ایجاد زوال سیاسی در این کشورها می‌شد. شاید بتوان چنین برداشت کرد که فرکتال ناکارآمدی، نوعی از زوال است. فرکتالِ ناکارآمدی، از خلال نظام گزینش مدیران، رفتارهای نهادهای نظارتی، شیوه تخصیص بودجه، الگوبرداری‌های غلط از مدل‌های جهانی و حتی زبان گفتمانی مسلط در سیاست بازتولید می‌شود.

البته باید گفت «فرکتال سیاستی» موضوع این یادداشت نیست؛ چراکه به تصمیماتی مانند تغییر در نظام آموزشی، سیستم درمان، سیاست آزادی‌ اینترنت و مواردی از این دست برمی‌گردد. این موارد می‌توانند در یادداشتی جداگانه بررسی شوند. اما در مجموع، همه این مؤلفه‌ها، سازنده چیزی هستند که ما از آن با عنوان «فرکتال سیاسی» یاد می‌کنیم. بخشی از مسئله اینجاست که اگر نهادهای رسمی و غیررسمی موجود هماهنگ نباشند یا اگر انگیزه‌های فردی و ساختارهای نهادی در تناقض باشند، حتی بهترین اصلاحات هم محکوم به شکست‌ هستند. اگر مدیران، به‌جای رقابت برای شناخت مشکل و تلاش برای حل مسئله، برای بقا در سیستم ناکارآمد رقابت ‌کنند، نتیجه‌اش این می‌شود که انگیزه‌ای برای اصلاح سیستم وجود نخواهد داشت و در نهایت همه در حال تکرار نسخه‌ای مشابه از خود می‌شوند. درک عمیق‌تر ناکارآمدی در سیاست ایران، ما را به مفهومی کلیدی در ادبیات توسعه‌ می‌رساند. الگوهای تکرارشونده و تقلیدی سیاست‌گذاری که بدون شناخت دقیق مسئله، صرفا ظاهر حل مسئله را بازتولید می‌کنند.

لنت پریچت و همکارانش این موضوع را در کتاب توسعه به مثابه توانمندسازی حکومت با عنوان «ظاهرسازی ظرفیت» توصیف کرده‌اند. به تعبیر پریچت و همکارانش، بسیاری از اقدامات دولتی، بیشتر تقلیدی از فرم‌های موفق دیگر کشورها یا دولت‌های پیشین‌اند تا پاسخ واقعی به مسائل زمینه‌ای و پیچیده همان کشور. در چنین شرایطی، ناکارآمدی نه‌فقط در سطح تصمیم‌گیری کلان، بلکه در کوچک‌ترین واحدهای حکمرانی نیز با همان منطق بازتولید می‌شود. از آنجا که فرایند شناخت مسئله و طراحی پاسخ، در همه سطوح با منطق تقلید و تظاهر انجام می‌شود، خروجی چنین ساختاری نه حل مسئله، بلکه بازتولید مزمن بحران و بی‌اعتمادی عمومی است. اگر دولت نتواند میان کارایی، عدالت و مشارکت اجتماعی تعادل برقرار کند، نه‌تنها ناکارآمد می‌شود، بلکه این ناکارآمدی را به همه سطوح اجتماعی منتقل می‌کند.

در چنین شرایطی، فرکتال‌های سیاستی مانند نظام تأمین اجتماعی، اشتغال، آموزش و سلامت، با تکرار ضعف، بی‌ثباتی و بی‌اعتمادی، همگی گرفتار فرکتال ناکارآمدی سیاسی می‌شوند. در ناکارآمدی فرکتالی یک سیستم، خطاهای کوچک به شکل تصاعدی افزایش پیدا می‌کنند، احساس بی‌اعتمادی تشدید می‌شود، چون مردم در سطوح مختلف، الگوهای رفتاری ناکارآمد را مشاهده می‌کنند و پیاده‌سازی ایده‌های نوآورانه یا اصلاحات هرچند کوچک سخت می‌شود، چراکه کل ساختار فرکتال باید آن تغییر را اعمال کند، نه فقط رأس یا قاعده آن. در این شرایط تنها اصلاح در بالا کافی نیست. ساختار کنونی، حاصل نهادینه‌شدن تدریجی الگوهایی است که پاسخ‌گو نیستند، تبعیض را بازتولید می‌کنند و منابع عمومی را در مدار بسته خود توزیع می‌کنند.

نخستین قدم برای برون‌رفت از این وضعیت اعلام وضعیت اضطرار و شکستن این الگوی فرکتالیزه‌شده ناکارآمدی است. اصلاح باید در همه مقیاس‌ها، به‌صورت متقارن و تکرارشونده رخ دهد. این یعنی باید به الگوی به‌کارگیری مدیران همه‌فن‌حریف پایان داد، نهادهای مستقل را در همه سطوح تقویت کرد و الگوهای موفق را در سطوح خرد طراحی و آنها را بازتولید کرد. اگر ناکارآمدی به‌صورت فرکتالی تکثیر شده، پس اصلاح هم باید فرکتالی، عمیق و مستمر باشد. این اتفاق تنها با تغییر صورت‌مسئله‌ها ممکن نمی‌شود، بلکه باید نحوه طرح مسئله را تغییر داد.

فرکتال سیاسی توصیف یک شکل از سیاست‌ورزی نیست، بلکه بازشناسی یک منطق تکرارشونده و مزمن در تصمیم‌سازی و حکمرانی است که از سطح کلان تا خرد، ناکارآمدی را بازتولید می‌کند. مسئله نه در افراد، که در الگوی رفتاری تثبیت‌شده‌ای‌ است که تغییر را در خود هضم می‌کند و حتی در بزنگاه‌های بحران، امکان اصلاح را مسدود می‌کند. عبور از این وضعیت، نیازمند بازسازی درونی سیاست‌ورزی است. از نحوه طرح مسئله تا سازوکار انتصاب مدیران، از تمرکززدایی واقعی تا احیای نهادهای مستقل و از بازتعریف سیاست‌گذاری تا تغییر زبان گفتمانی مسلط. اگر ناکارآمدی در ساختاری فرکتالی بازتولید می‌شود، اصلاح نیز باید به همان میزان چندلایه، فراگیر و تکرارشونده باشد. درک این منطق، نخستین گام برای عبور از تکرار و ورود به مرحله ترمیم و بازآفرینی نهادی است. در صورتی می‌توان به آینده‌ امیدوار بود که در آن، بحران‌ها نه عامل انسداد، بلکه فرصتی برای بازآرایی حیات سیاسی و اجتماعی تلقی شوند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

اصالت دین و دانش

مسعود پیرهادی
در هنگامه‌ای که رگ‌های زمین، هنوز از خون شهدای جنگ ۱۲ روزه گرم است و آوار حزن و افتخار، توأمان بر سینه این ملت سنگینی می‌کند، سخنان اخیر رهبر انقلاب اسلامی در مراسم چهلم شهدای آن نبرد، نقشه راهی دقیق و چندبُعدی پیش‌روی ما گشود؛ سخنانی که نه فقط یادآور جایگاه رفیع خون‌های ریخته‌شده، بلکه تحلیل ژرفی از نسبت جمهوری اسلامی با جهان متخاصم بود؛ نسبتی میان پایداری و پیشرفت، میان مظلومیت و اقتدار.
رهبر انقلاب، آن‌گونه که در چهار دهه اخیر بارها تبیین کرده‌اند، بار دیگر بنیان‌های این نظام را در دو محور کلیدی معرفی کردند: دین و دانش. این دو، نه تنها پایه‌های جمهوری اسلامی‌اند، بلکه رموز بقای آن نیز به شمار می‌روند. اگر جمهوری اسلامی در ۴۶ سال گذشته، از جنگ گرفته تا فتنه‌های سیاسی و تحریم‌های پیچیده، سربلند بیرون آمده، پاسخش را باید در همین بنیان‌ها جُست.
اما اهمیت سخنان اخیر، تنها در بیان مبانی نیست؛ بلکه در خوانش راهبردی تحولات اخیر است. رهبر انقلاب، جنگ ۱۲ روزه را نه صرفا نبردی نظامی، بلکه نماد قدرت‌نمایی اراده ملی و نمایش استحکام نظام اسلامی دانستند. این جنگ، خلاف طراحی دشمن، فرصتی شد برای آن‌که جمهوری اسلامی، عزم خود را نه در بیانیه‌ها، بلکه در میدان اثبات کند.
نکته مهم دیگر، تصریح بر این واقعیت است که دشمنی‌ها با ما نه به خاطر سلاح است و نه انرژی هسته‌ای؛ نه به‌خاطر حقوق بشر و نه فناوری؛ همه اینها صرفا پوششی برای دشمنی با
 «سخن نو»یی‌ست که جمهوری اسلامی در میدان تمدنی جهان مطرح کرده: ترکیب دین و دانش در چارچوب استقلال‌طلبانه و مردم‌پایه.
امروز جمهوری اسلامی صرفا یک نظام سیاسی نیست؛ بلکه یک الگوی بدیل برای نظم مسلط جهانی است. نظمی که در آن، پیشرفت صرفا از دروازه تسلیم ممکن است و دانش در انحصار قدرت‌های خاص قرار دارد. طبیعی است که ظهور الگویی که از متن ایمان دینی برمی‌خیزد و بدون اتکا به استعمار، به توانمندی فناورانه می‌رسد، خشم و واکنش جهانی را برانگیزد. این همان راز بغض همیشگی آمریکا و متحدانش نسبت به ایران است.
رهبر انقلاب، سخن از راه پیش‌ِ رو گفتند؛ ادامه مسیر تقویت دین، تعمیق دانش، و حفظ اتحاد ملی. سه‌گانه‌ای که هر یک، اگرچه در ذات خود مستقل‌اند، اما در عمل، ساختاری به‌هم‌پیوسته و سرنوشت‌ساز پدید می‌آورند. جمهوری اسلامی، آن‌گونه که ایشان فرمودند، راهی به جز این ندارد و البته راهی برتر از این نیز نیست.
وظیفه امروز ما چیست؟
نخست، حفظ و بازخوانی این دو پایه حیاتی؛ دین را نه به‌عنوان امری صرفا عبادی، که به مثابه زیربنای تمدنی بازفهم کنیم، و دانش را نه صرفا برای رقابت فناورانه، بلکه برای مقاومت تاریخی در برابر سیطره تمدن انحصارگر غرب، پرورش دهیم.
دوم، باید پیام این خون‌ها را ترجمه کنیم. شهدای جنگ اخیر، هر یک، نقطه اتصال دانش و ایمان بودند؛ از سردار نظامی تا دانشمند فنی و متخصص پزشکی. آنها نه در گوشه عبادتگاه، بلکه در متن میدانِ خطر، حجت دین و برهان دانش شدند. پاسداشت آنان، یعنی بازتولید همین مدل انسانی.
و سوم، در برابر هجمه‌های دشمن، باید همچون سدی زنده و هوشمند عمل کنیم؛ نه منفعل و نه احساساتی. هر تهدیدی را به فرصت بدل کنیم، هر فشاری را به جهش، و هر شهادتی را به سربازی جدید برای جبهه مقاومت.
در پایان، باید بار دیگر آن جمله کلیدی رهبر معظم انقلاب را بازخوانی کرد که فرمودند:
«به کوری چشم دشمن، ایران را به اوج ترقی و افتخار خواهیم رساند.»
این، وعده یک رهبر نیست؛ این، نقشه یک تمدن است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

دین و دانش؛ نیازمند روش های نو 

سید صادق غفوریان 

پیشینه، تاریخ و فرهنگ نیز بر این امر صحه می گذارد که اساسا «دین» و «دانش» در میان مردمان این سرزمین بزرگ، ریشه و اصالت دارد. رهبر انقلاب روز گذشته درباره این دو امر، معطوف به «جمهوری اسلامی» و نسبت اش با بدخواهان گفتند: «آنچه آن‎ها به عنوان هسته‌ای، غنی‌سازی و حقوق بشر مطرح می‌کنند بهانه است و علت اصلی ناراحتی و مخالفت آن‎ها به میدان آمدن سخن نو و توانایی‌های جمهوری اسلامی در عرصه‌های گوناگون علمی و دانش‌های انسانی، فنی و دینی است.»
اما چگونه می توان این دو  گزاره رفیع و ارجمند را به مثابه دو عنصر قدرت، صلابت، پیشرفت و تعالی بیش از گذشته به میدان عمل و به بستر اجتماع آورد تا از قامت صرف دلدادگی و رفتارهای شبه مغازله با آن فاصله گرفت که بی شک، این فاصله هاست که جامعه را به ریل دینمداری راستین و باورمندی افزون به تولید و توسعه دانش رهنمون خواهد ساخت.
به نظر می رسد در میدان داری «دین» و «دانش»، چند موضوع قابل توجه است:
۱-تبلیغ دینی، نیازمند تحول و نگاه نو
به طور قطع، بخشی از آسیب های حوزه دین را که متوجه جامعه امروز به ویژه نسل های جدید است، باید در نحوه تبیین و تبلیغ آن جست وجو کرد. به نظر می رسد نهاد تبلیغ دینی متناسب با زیست و زمانه امروز، نیازمند نگاه نو، تحول در روش ها و نوگرایی در کاربست هاست.
۲-شناخت تمام عیار جامعه با تمامی ساحت ها و اقتضائاتش
نهاد و متولی تبلیغ دینی، به منظور ایجاد بستر یک تعامل کارآمد و موثر، نیازمند شناخت دقیق از جامعه امروزی است؛ جامعه ای که ابعاد، ساختارهای اجتماعی و اخلاقی و روش های زیستی آن با سرعت تکنولوژی و زیست بوم رسانه های جدید، مدام در حال تغییر و تحول است. از این رو در جهت تاثیرگذاری و انتقال پیام، هوشمندی و گذر از روش های پیشینی، امروز به عنوان یک اصل بدون انکار تلقی می شود.
۳- اهتمام بر میدان‎داری «اسلام اصیل»
اگر امروز بر مدار این ادعا قرار گیریم که بیشترین ضربه دینی از مسیر بانیان اسلام مخدوش، نصیب مسلمانان شده است، به نظر حرف و ایده ناروایی نیست. تاریخ تا امروز همواره گروه ها و فرقه های انحرافی فراوانی را تجربه نموده که اسلام اصیل و ناب را با ایده ها، اندیشه ها و روش های نامربوط خود به بیراهه راندند و جهانی را از همدلی با پیام های راستین یک دین ناب محروم ساختند. نمونه اش را زمانه ما در چند دهه اخیر تجربه کرده و هم اکنون نیز در نقاط مختلف منطقه و جهان هستند گروه ها و فرقه هایی که با اندیشه های واپس گرایانه خود، بر چهره اسلام ناب، چنگال انداخته و چهره اش را به ویژه در رسانه ها مخدوش ساخته اند. با این وصف، نهاد دینی امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند تبیین اسلام ناب و حقایق آگاهی بخش آن به این «جهان رسانه ساخت» است.
۴-دانش، عنصر راهبردی قدرت در دنیای مدرن
علاقه مندم بخش مرتبط با حوزه «دانش» را در این یادداشت، با روایت جدیدی از حسین سیمایی صراف، وزیر علوم آغاز کنم. آقای وزیر سه روز قبل (۵مرداد۱۴۰۴) در یک برنامه تلویزیونی گفت: « در این جنگ متوجه شدیم که برخی از فرصت ها و نعمت هایی را از دست دادیم که اگر داشتیم از فرصت بیشتری در دفاع برخوردار می‌شدیم و باید به این بیندیشیم که چه کار کنیم تا مانع مهاجرت شویم.» 
بی شک، توان نظامی امروز ایران در جنگ دوازده روزه تعجب بسیاری از ممالک جهان را در پی داشت و مقصود از این روایت، تنها این نیست که ما «دانش» را در علوم و فنون نظامی و جنگ خلاصه و کوچک کنیم. مقصود، این حقیقت و واقعیت است که «دانش» در زیست بوم امروز بین الملل، مهم ترین «عنصر» قدرت به شمار می آید. یک جامعه هر آن قدر که مجهز به «تولید و توسعه دانش» باشد، چند برابر آن می تواند بر پهنه ثروت و آقایی خود در جهان بیفزاید. در حقیقت عرصه کنونی بین الملل، عرصه قدرت نمایی دانش به ویژه در حوزه فناوری های جدید است و هر میزان، ساختارهای حکمرانی یک جامعه، بر مدار و محور دانش و تولید ثروت از آن باشد، نفوذ کلام و اندیشه و منش او نیز در عرصه های کلان، افزون خواهد بود. ما امروز، دارای قوانین پیشرو در بستر حمایت از تولید دانش و دانش بنیان ها در جهت تولید ثروت هستیم اما به نظر می رسد، لایه های توسعه علم و فناوری همچنان گرفتار کاستی ها و ناکارآمدی هایی است که عنقریب است ما را از رتبه های برتر علمی جهان دور سازد. بنابراین، مولفه دانش را که رهبر انقلاب، روز گذشته آن را عامل ترس دشمنان از ایران عزیز دانستند، بیشتر قدر بدانیم و راهی نو در اعتلای آن به کار بندیم.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

امیرعلی جی‌شاک سبز دوست داشت

حامد عسگری

سیاوش زنگ زدم چقدر رفیقیم؟ گفتم چطور خیلی زیاد! چه سؤالیه! ؟ گفت این‌قدر رفیق هستیم که من بگم دو ساعت دیگه فرودگاه باشی و نپرسی کجا و تا کی و چه جوری؟ فقط بگی چشم؟ گفتم ‌ها هستم چشم! گفت پس چهار ساعت دیگه فرودگاه مهرآباد می‌بینمت! گفتم چند روزه بار و بنه ببندم گفت دو تا تیشرت یه کلاه و شارژرت همین. گفتم چشم، نیم ساعتی دوش و شارژ گوشی و نیم ساعتی غذا خوردن و چند تا تماس و لابه‌لایش جمع‌و‌جور کردن همان بضاعت اندک و بعدش هم پشت موتور و فرودگاه.
من دعوت شده بودم برای روایت یک مستند از یک کارخانه پهپاد‌سازی در یکی از استان‌های کشور که بچه‌های نوجوان نخبه هم قرار بود بیایند و از پیشرفت صنایع دفاعی‌مان بازدید کنند.
اردوی عجیبی بود، نماز جماعت اجباری نبود، اصلاً نماز جماعت نداشت، پوشش حتماً لازم نبود فرم مدرسه باشد. گوشی برای دختر‌ها آزاد بود و بچه‌ها در وقت غذا حق انتخاب از میان سه مدل غذا داشتند. نوشتن از اینکه چه‌ها دیدم و چه بر من گذشت وقت تماشای شیربچه‌های موشکی و پدافندی و اشکم جاری شد از شنیدن صدای زوزه عقاب تیزچشم پهپاد‌ها بماند برای بعد.
مسئله کانونی این نوشته سردار امیرعلی حاجی‌زاده است که دیدیم یکهو میان بچه‌هاست. با یک پیراهن ساده روی شلوار و دو محافظ درشت اندام که شانه به شانه‌اش بودند، با همان چشم‌های زیتونی‌شکل ریز و لبخندی که قند فریمان بود، به اشاره‌ای محافظ‌ها را گفت عقب بایستند که بچه‌ها از تفنگ‌هاشان نترسند با سیصد و خرده‌ای نفر دختر و مربی‌هاشان و راننده‌هاشان و کادر آموزشی‌شان عکس گرفت، حرف زد، سؤال شنید و جواب داد. غروب هم همه نشستیم توی یک ایلوشین و برگشتیم سمت تهران. ایلوشین صندلی ندارد، سالن است نیمکت دارد و همه با یک چرخاندن سر همدیگر را می‌بینند، چشم در چشم شدیم، سر تکان داد، اشاره کرد سمتش رفتم. روی سر شعر‌ها و ‌کلیپ‌ها و کتابهام دست کشید و نوازش کرد، گفتم من هر بار می‌بینمتان بغض می‌کنم، آن لحظه‌ای که سر کج کردید گفتید «تقصیر و اشتباه ما بوده؛ گردنم از مو باریک‌تر است» دلم می‌خواست قلبم می‌ایستاد و نمی‌زد. خیلی‌ها برای ایران از جان گذشتند ولی از آبرو گذشته‌ها کم بودند و شما این کار را کردید؛ دمتان گرم. فقط لبخند زد و سکوت و بعد به هیچ نگاه کرد و من هم ساکت شدم.
بعد یک ساعت جی‌شاک سبز ارتشی داشتم از دستم در آوردم و گفتم هیچی ندارم همراهم. این ساعت را از من یادگار داشته باشید لطفاً. اولش نه و اصرار که نمی‌گیرم. خم شدم دستش را ببوسم و گفت چشم. بعد ساعتم را باز کردم و دور مچش بستم. آن دست‌های گرم آن دست‌های همیشه به قنوت، بعد از کنارش بلند شدم و رفتم سر جایم نشستم.
ایلوشین فرود آمد و برای خداحافظی رفتم که ببوسمش. صدایم کرد، گفت ساعت را دادی و من هم گرفتم و دستم انداختم، گفتم خب، بعد یک انگشتر از دستش در آورد و گفت این هدیه من به تو. یک عقیق زرد بود، گفت دو، سه روز هم دست سیدحسن نصرالله بوده است. انگشتر را بوسیدم و انداختم به انگشتم. من دوباره داشتم پرواز می‌کردم؛ این بار بی ایلوشین. بعد یکهو ساعت را باز کرد، گفت من عاشق این مدل ساعتم. رنگش، مدلش همه چی کامل سلیقه من است ولی چه کنم که زندگی آدمی‌زادی ندارم، به حفاظتم قول داده‌ام هدیه نگیرم، این ساعت را دادی و‌ من هم پذیرفتم گرفتم دستم هم انداختم ولی بنشینم توی ماشین باید اخلاقاً تحویل محافظانم بدهم. گفتم خب بدهید، گفت آن‌ها هم معمولاً پرهیز دارند و باید باز شود، چک شود، حیف می‌شود. ساعت من است من به خودت هدیه‌اش می‌دهم دو تا یادگاری از من داشته باش. لالم کرد؛ هیچ حرفی نداشتم صورت ماهش را بوسیدم و خداحافظی کردیم.
صبح روز اول جنگ مشهد بودم، وسط تماشای یک فیلم توی لپ‌تاپ خوابم برده بود، گوشی را سایلنت نکرده بودم، هفت صبح بود حمیدخاله از بم زنگ زد، مست خواب بودم؛ خوبی سلامتی؟ شما چیزی نشنیدین؟
حمید پسرخاله پدر است، آخرین بار سه سال پیش زنگ‌زده بود عروسی پسرش دعوتم کند گفتم خوبم شکر هفت صبح زنگ زدی حال و احوال؟ گفت خبر نداری اسرائیل حمله کرده داره شخم می‌زنه؟
تنم لرزید، تلویزیون هال را روشن کردم؟ عکس سرداران سلامی، حاجی‌زاده، باقری و رشید روی قاب شبکه خبر بود، گفتم حرامزاده‌ها خرابکاری‌ای کرده‌اند و حالا سرداران ما بیانیه مشترک داده‌اند و ‌دارند فعلاً با کلمات پاسخ می‌دهند تا نوبت موشک‌هامان شود، چشم مالیدم، یا خدا چرا قبل اسم این‌ها نوشته شهید؟ چرا بچه‌های پخش سازمان سوتی داده‌اند شهید یعنی چی! مگر می‌شود همه با هم؟ جهان اسلوموشن شد، سیاه و سفید شد، گوش‌هام زنگ زد، صدای موتور یخچال می‌داد مغزم، چمدان جمع کردم بیایم فرودگاه؛ اولین پرواز برگردم تهران، ساعتم را که پشت مچم بستم بغضم ترکید. همان ساعت سبز جی‌شاک را با خودم برده بودم مشهد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۰۸ مردادماه ۱۴۰۴

جنگ علیه پیشرفت ایران

جعفر حسن‌خانی

جنگ بر سر چیست؟ این سوال را رهبر انقلاب در بیانات آخرشان چنین پاسخ دادند: «آنچه مهم است، این است که توجه داشته باشیم ایران اسلامی بر اساس «دین» و «دانش» بنا شده و به وجود آمده. در بنای جمهوری اسلامی 2 عنصر «دین» و «دانش» عمده‌ترین عناصر تشکیل‌دهنده هستند؛ به همین دلیل هم، دین مردم و دانش جوانان ما، توانسته است در بسیاری از میدان‌های مختلف، دشمن را وادار به عقب‌نشینی کند. بعد از این هم همین‌جور خواهد بود. آنچه استکبار جهانی و در رأس آن، آمریکای جنایتکار با آن مخالف است، همین دین شما و دانش شماست». این بیان راهبردی و گفتارهای پیش و پس از آن، جوهر و ماهیت چالش‌های جمهوری اسلامی ایران در عرصه بین‌المللی را به دقت ترسیم می‌کند. تضاد اصلی نه بر سر مسائل تاکتیکی و مقطعی، بلکه بر سر رویکرد ایران در پیشرفت‌خواهی است؛ رویکردی که با 2 عنصر بنیادین دین و دانش در تمنای آفرینش «ایران قوی» است. برای فهم عمیق این تقابل، باید آن را در چارچوب یک نظریه کلان در روابط بین‌الملل تحلیل کرد: تقابل میان دولت‌های «پیشرفت‌خواه» (Revisionist) و دولت‌های «بقاطلب» (Status-Quo).پیشرفت‌خواهی یا بقاطلبی؛ مسأله این است در ادبیات نظری سیاست‌گذاری و توسعه، یکی از چهره‌های برجسته‌ای که تمایز میان 2 رویکرد پیشرفت‌خواهی و بقاطلبی را با وضوح بیان کرده، «مایکل مان» جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز قدرت است. از دیدگاه او، دولت‌ها در مواجهه با چالش‌های ساختاری، یا در پی بقای صرف هستند، بدان معنا که نوعی رفتار تدافعی برای حفظ موجودیت نظام را در دستور کار قرار می‌دهند یا به سمت پیشرفت‌خواهی فعالانه گام برمی‌دارند که مستلزم ریسک، نوآوری، استقلال و توسعه پایدار است. در رویکرد بقا‌طلبانه، اولویت اصلی، حفظ وضع موجود، اجتناب از درگیری مستقیم با قدرت‌های جهانی و جلب رضایت نظم بین‌المللی حاکم است. برعکس، رویکرد پیشرفت‌خواهی تلاش می‌کند از وابستگی به ساختار جهانی کاسته، بر توان درونی متکی شود و از طریق توسعه علمی، اقتصادی و فناورانه، موقعیت جدیدی را برای خود خلق کند. 
جمهوری اسلامی ایران، برخلاف برخی دولت‌های منطقه که اغلب دچار بقاطلبی هستند، از صبح 23 بهمن 1357 پا در مسیر پیشرفت‌خواهی گذاشت، پس از جنگ 8 ساله ایران و رژیم بعث صدام این رویکرد با جدیت بیشتری پیگیری شد و با رشد نهادهای علمی، پژوهشی، دفاعی و فناورانه، به شکل عملیاتی و عینی راهبرد پیشرفت‌خواهی را دنبال کرد. یکی از مهم‌ترین نمادهای این جهت‌گیری، تأکید بر توسعه دانش‌بنیان، انرژی هسته‌ای، هوافضا و زیرساخت‌های فناوری نوین در جمهوری اسلامی است.
* دشمن پیشرفت‌خواهی
یکی از مصادیق بارز پیشرفت‌خواهی ایران، تأکید بر فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای است؛ فناوری‌ای که دهه ۱۳۸۰ خورشیدی به نماد اراده ملی برای استقلال علمی تبدیل شد. برخلاف روایات غیرواقع‌گرایانه برخی جریان‌ها، ایران از ابتدا بر صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای تأکید داشته و همواره به اصول پادمان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پایبند بوده است. با این حال، رژیم صهیونی که خود دارای زرادخانه‌های غیرقانونی هسته‌ای و خارج از چارچوب NPT است، در موارد متعدد با رفتارهای تهاجمی علیه کشورهای منطقه که در مسیر فناوری هسته‌ای گام برداشته‌اند، نشان داده حتی پیشرفت علمی نیز در این منطقه تحمل‌ناپذیر است، لذا رژیم صهیونی عملا به دشمن پیشرفت‌خواهی ملت‌های منطقه تبدیل شده است. نمونه‌های تاریخی این دشمنی ماجرای حمله به تاسیسات اتمی عراق و سوریه است. 
۱۷ خرداد ۱۳۶۰ تاسیسات هسته‌ای عراق توسط جنگنده‌های رژیم صهیونی بمباران شد. رژیم این حمله را عملیات اُپرا  نامگذاری و طی آن تأسیسات هسته‌ای عراق در «اُسیراک» را بمباران کرد. نمونه دیگر آن سوریه است. ۱۰ مهر ۱۳۸۶ رژیم صهیونیستی تأسیسات مشکوک به هسته‌ای در دیرالزور سوریه را هدف حمله هوایی قرار داد. این عملیات مخفیانه که «عملیات باغ میوه» نام گرفت، با سکوت و همراهی آمریکا و غرب همراه بود و باز هم نشان داد رشد فناورانه در منطقه، بویژه در زمینه‌های راهبردی، با واکنش نظامی رژیم روبه‌رو می‌شود. تاریخ منطقه، گواه روشنی بر این مدعاست که رژیم صهیونیستی به صورت سیستماتیک علیه هر تلاشی برای دستیابی به دانش هسته‌ای توسط کشورهای منطقه، اقدام نظامی مستقیم کرده است. بنابراین دشمنی عمیق غرب و رژیم صهیونی با برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران، نه صرفاً به‌ خاطر نگرانی‌های ادعایی درباره انحراف به سمت سلاح، بلکه به ‌دلیل ماهیت آن است. این برنامه، نماد و نمود اصرار ایران بر «پیشرفت‌خواهی» و شکستن انحصار «دانش» است. موفقیت ایران در این عرصه، الگویی الهام‌بخش برای سایر کشورهای مستقل خواهد بود و بنیان‌های نظم مبتنی بر هژمونی غرب را که رژیم صهیونیستی، سگ نگهبان آن در منطقه است، متزلزل خواهد کرد.
* جنگ تحمیلی ۱۲ روزه 
با نگاهی به درگیری ۱۲ روزه اخیر رژیم صهیونی با ایران اسلامی در خردادماه ۱۴۰۴، می‌توان این جنگ را نه صرفاً یک تقابل امنیتی یا نظامی، بلکه به معنای دقیق کلمه، یک جنگ علیه پیشرفت ایران دانست. جمهوری اسلامی ایران، با استقرار فناوری‌های موشکی نقطه‌زن، سامانه‌های پدافندی بومی و توان اطلاعاتی و سایبری روزافزون نشان داده نه‌تنها بر بقای خود تأکید دارد، بلکه در حال ساختن طرح جدیدی از قدرت در منطقه بر اساس عقلانیت علمی و اتکا به ظرفیت داخلی است. پاسخ دفاعی ایران در این نبرد که با دقت عملیاتی بالا، هدف‌گیری منابع نظامی صهیونیستی و کنترل بحران همراه بود، از همین منطق پیشرفت‌خواهی نشأت می‌گیرد. در واقع، ایران در این پاسخ، همان گفتمان بنیادین خود یعنی ترکیب قدرت‌آفرین «دین و دانش» را به نمایش گذاشت.
* فرجام سخن
مایکل مان در تحلیل خود از دولت‌های آینده می‌نویسد: «تنها دولت‌هایی در بلندمدت بقا می‌یابند که بتوانند از ظرفیت بقای صرف، به سمت سازوکارهای پیشرفت پایدار حرکت کنند. دولت‌هایی که فقط به حفظ خود می‌اندیشند، نهایتاً یا در نظم جهانی حل می‌شوند یا فرومی‌پاشند». بر همین اساس راهی جز پیشرفت‌خواهی نیست و با همین توضیح لازم به ذکر است جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر پیشرفت علمی، سیاست توسعه پایدار و تکیه بر منابع انسانی و دینی خود، نشان داده می‌خواهد در این منطقه، طرح جدیدی از حیات سیاسی ارائه دهد. از این رو، آینده جمهوری اسلامی ایران در عقب‌نشینی و مصلحت‌گرایی منفعلانه نیست، بلکه در عقلانیت توأمان با مقاومت است. عقلانیت مقاومت‌اندیشی که با 2 عنصر بنیادین دین و دانش، پیشرفت‌ را در ایران تمهید خواهد کرد؛ راهی که پرچم‌داران آن، نه‌تنها سیاستمداران، بلکه دانشمندان، جوانان و نخبگان جامعه‌اند.

قلم مقاومت روایت اقتدار ایران

 حرکت به سمت ایران قوی‌تر

مراسم بزرگداشت شهدای جنگ اخیر در حسینیه امام خمینی، به میزبانی رهبر معظم انقلاب اسلامی و با حضور خانواده‌های شهدا، تنها یک آیین مرسوم نبود؛ این مراسم، در فرم و محتوا، حامل پیامی ژرف و متفاوت بود. برخلاف روال معمول این مجالس که محدود به قرائت قرآن، مداحی و سخنرانی دیگران می‌شود، این بار خود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در میانه مراسم سخنرانی کردند. چنین حضوری، پیش‌تر در بزرگداشت شهید سید حسن نصرالله نیز سابقه داشت؛ آن‌گاه که خطبه‌های نماز جمعه به بستر انتقال پیام عزاداریِ حماسی و زنده‌کننده تبدیل شد.
رهبر انقلاب همواره تأکید کرده‌اند که عزای ما از جنس عزای سیدالشهدا(ع) است؛ عزایی که به‌جای نشستن و اندوه، به حماسه و حرکت می‌انجامد. این منطق، پس از آغاز جنگ اخیر نیز حاکم بود: در همان ساعات اولیه پس از شهادت سرداران و دانشمندان، گرچه شبکه‌ها نوار مشکی بستند، اما خیلی زود برداشته شد. پیام روشن بود: زمان عزای منفعل نیست؛ زمان ایستادن و پاسخ دادن است؛ دشمن باید پشیمان شود، «بیچاره» شود؛ تعبیری که از زبان خود رهبر انقلاب جاری شد.
بیانات امروز ایشان، ادامه همین رویکرد بود: حضوری مقتدرانه و ایستاده، حاوی پیامی راهبردی درباره ادامه مسیر ایستادگی و اقتدار.
رهبر انقلاب در بیانات خود، به تفکیکی مهم اشاره کردند که پیش‌تر نیز در دیدار با مسئولان قضایی مطرح شده بود: تفکیک میان قدرت نظامی ملموس و استحکام پایه‌های نرم‌افزاری نظام. ایشان یادآوری کردند که جمهوری اسلامی در ۱۲ روز جنگ، قدرت و اراده خود را به دنیا نشان داد. امروز که بخشی از سانسورهای زمان جنگ برداشته شده، واقعیت‌ها آشکارتر می‌شوند. از جمله گزارش وال‌استریت ژورنال که می‌گوید یک‌چهارم ذخیره موشک‌های تاد آمریکا مصرف شد، یا آمار عبور ۶۵ درصدی موشک‌های ایران از پدافند دشمن.
این قدرت نظامی، عامل عقب‌نشینی دشمن و التماس برای آتش‌بس بود. اما این تنها یک ضلع ماجراست.
ضلع دیگر، همان استحکام درونی نظام است: اعتماد به نفس ملی، اتحاد اجتماعی، شجاعت و احساس مسئولیت مردم و نیروهای مسلح، و انسجام مسئولان حتی پس از حملات دشمن به مراکز تصمیم‌گیری. مردم چیزی از آن حمله نمی‌دانستند، اما عملکرد مسئولان کوچک‌ترین نشانه‌ای از خلل نداشت. این همبستگی و ثبات، از عناصر اصلی پایداری نظام است.
در کنار این عوامل، نمی‌توان از نقش شخص رهبری غافل شد؛ ستون خیمه‌ای که اکنون بیش از هر زمان دیگر، جایگاهش در ذهن و دل مردم تثبیت شده است. این‌روزها، جامعه ایرانی به این حقیقت عینی، با وضوحی تازه نگاه می‌کند.
رهبر انقلاب در سخنان خود به سه ضلع اصلی ساخت قدرت نیز اشاره کردند: دین، دانش، و اتحاد. ایشان هشدار دادند که دشمن نیز دقیقاً بر زدن همین سه نقطه تمرکز کرده است. اما جمهوری اسلامی نه‌تنها توقف نخواهد کرد، بلکه حرکتش در این سه محور تعمیق خواهد یافت.
پیام اصلی بیانات امروز یک چیز بود: شهادت‌ها و عزاها نه‌تنها باعث توقف نخواهند شد، بلکه موتور پیش‌برنده ما خواهند بود. همان‌گونه که رهبر انقلاب فرمودند، «حرکت ادامه دارد»؛ و این پیام، پاسخی است روشن به هر محاسبه‌ای که به‌دنبال توقف ایران است.

نظرات بینندگان
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات